روسپی و چرچیل!
...
سرانجام اتحادیة اروپا یکی از اهرمهای فشار دوگانة خود را از دست داد و به ناچار برچسب «تروریست» را از سازمان رجوی برداشت! به این ترتیب دست دولت عراق نیز برای اخراج اعضای سازمان مذکور چندان باز نخواهد بود. و در هر حال دولت عراق نمیتواند پناهندگان ایرانی را به عنوان «تروریست» تحویل حکومت سفاک اسلامی بدهد. البته حاکمیت فرانسه، چرخ پنجم گاری ناتو هنوز به دوام و بقای حکومت اسلامی امید بسته، در نتیجه برای «بازنگری» در این تصمیم تقاضای استیناف کرده. همانطور که پیشتر هم گفتیم فرانسه همواره شاخة دوم سیاست آمریکا را اعمال میکند، و چنین واکنشی از سوی حاکمیت فرانسه کاملاً «طبیعی» است. همچنانکه واکنش ابلهانة وزارت امورخارجة حکومت اسلامی به تصمیم اتحادیة اروپا نیز کاملاً «طبیعی» است، هر چند «منطقی» به نظر نیاید.
وزارت امورخارجة گورکنها از زبان قشقاوی، سخنگوی خود تصمیم اتحادیه را «سیاسی» خوانده! گویا قرار بوده تصمیمات اتحادیة اروپا «عبادی» باشد! مسلم است که این اتحادیه در چارچوب یک سیاست منسجم برای حفظ منافع خود تصمیم میگیرد، و اگر جز این باشد میباید تعجب کرد. البته فراموش کرده بودیم که گورکنها اهل «معنویاتاند!» خوشبختانه صاف کردن «خاوران» اصلاً «سیاسی» نیست؛ عبادی و معنوی است. در حال حاضر، اربابان حکومت اسلامی دربهدر به دنبال یک چهرة جدید و خوشنام و شرافتمند برای جایگزین کردن افتضاحی به نام احمدی نژاد میگردند، و در این گیرودار محمدخاتمی نگاه پرمحبتاش را متوجة میرحسین موسوی کرده!
خلاصه بگوئیم، روسپیهای سیاسی باز هم پیرانهسر هوای جوانی دارند. پس لازم است خودفروختهترین و پست فطرتترینشان را با صورتک طرفدار «عدالت»، «توسعه» و به ویژه «واقعگرائی» البته منطبق با «اهداف امام خمینی» به میدان آورد! چه کسی مناسبتر از میرحسین موسوی که پیش از براندازی بهمن 57، با کمک نوچهاش، محمد بهشتی به خبرچینی برای ساواک و «لو دادن» چپگرایان در دانشگاه ملی مشغول بوده؟ چه کسی مناسبتر از میرحسین موسوی، که محمد خاتمی، این «شخصیت» وابسته به ساواک را در رأس تبلیغات جنگ قرارداده بود و وزرای کابینهاش همچون «برادر» بهزاد نبوی سابقة فساد مالی، ترویج بازار سیاه، خرابکاری و بمبگذاری دارند؟ از این چهرة پلید و خودفروخته، «محبوبتر» میخواهید؟ عبدالله نوری، نمایندة خمینی در سپاه، وزیر اطلاعات بهرمانی و اصلاحطلب فعلی! پس نباید از پروژة تخریب خاوران تعجب کنیم.
بجای شیون و زاری بر تخریب سند جنایت میرحسین موسوی، نام کسانی را که در این گورستان خفتهاند بنویسیم، بگوئیم که بودند، چه میکردند، و چگونه ناپدید شدند. تصاویرشان را پخش کنیم تا همه با سوابق درخشان میرحسین موسوی که 20 سال است خفقان گرفته و فقط به بهانة «نگرانی برای کودکان بیخانمان تهران» و در واقع برای مخالفت با احداث «خط لولة صلح» دهان باز کرده بود، بهتر و بیشتر آشنا شوند. میرحسین موسوی، مانند محتشمیپور در ارتباط مستقیم با شبکة قاچاق مواد مخدر، اسلحه و تجارت برده و طالبانپروری در پاکستان قرار دارد. چون این فعالیتهای مقدس تحت نظارت عالیة ارتش دینپرور و اسلام پناه ناتو صورت میگیرد.
روز گذشته ده تن از نیروهای انتظامی ایران ضمن درگیری با قاچاقچیان در نزدیکی مرز پاکستان کشته شدند. به گزارش «پیکایران»، مورخ 7 بهمنماه سالجاری، کد خبر: 57106، این درگیری روز گذشته در منطقة لار در استان سیستان و بلوچستان رخ داده و گروهی از قاچاقچیان مسلح نیز به پاکستان گریختهاند. مسلماً حکومت قدرقدرت جمکران به دولت «دوست» و «برادر» پاکستان کوچکترین اعتراضی نخواهد کرد، چون هر دو سر در آخور سازمان سیا دارند و پول توجیبی خود را از همین اشرار دریافت میکنند؛ این «دولتها» خود در زمرة اشراراند.
به همین دلیل است که منطقة سیستان و بلوچستان میباید تا ابد جزو مناطق محروم ایران قرار گیرد. مناطق محروم، از یکسو به مراکز تجارت قاچاق و اعمال غیرقانونی گروههای مسلح تبدیل میشود، و از سوی دیگر دولت مرکزی، که خود با شبکههای قاچاق به قدرت رسیده، وجود همین شبکهها را دستاویز سرکوب مردم مناطق محروم و تقویت شبکههای فراقانونی میکند. بله هر منطقة محروم همزمان چندین و چند ابزار سرکوب و چپاول در دست دولت مرکزی قرار میدهد. هر مأمور انتظامی که در مناطق محروم کشته شود به سود اسلام و سازمان سیا است. چرا که یک ایرانی، و یک مأمور انتظامی که به سرمایة ملت ایران آموزش دیده نابود میشود. در نتیجه نه تنها نیروی انسانی آموزش دیده از دست میرود که نیروی جایگزین برای حفظ جان خود خشونت بیشتری در برابر «مردم» به خرج خواهد داد. پیامد این روند استعماری روشن است، گسترش فقر، خشونت و از همه مهمتر «توجیه» سرکوب مردم در این مناطق. هر کس در بلوچستان توسط نیروی نظامی یا انتظامی کشته شود در رسانههای گورکنها در ردة «اشرار» قرار خواهد گرفت و کسانیکه خبر کشته شدن «اشرار» را میشنوند، با در نظر گرفتن شرایطی که در واقع حکومت اسلامی ایجاد کرده، هیچ تأسفی نخواهند خورد! حضور میرحسین موسوی در عرصة سیاست جمکران به تقویت چنین شرایطی کمک فراوان خواهد کرد.
میرحسین موسوی کیست؟ یک جنایتکار چپاولگر که هشت سال نخست وزیر دوران نکبت علی خامنهای بوده، و موفقترین «برنامة» دوران صدارتاش برپائی گورستان «خاوران» است. پس اگر قرار شده میرحسین موسوی در دولت آیندة جمکران جایگاهی داشته باشد لازم است مهمترین سند جنایتاش که در برابر چشم همگان قراردارد از صفحة روزگار حذف شود. تا از این مفر میرحسین موسوی، کسی که دوران شوم نخست وزیریاش به تاراج ثروتهای ملی و نابودی جوانان ایران در جبههها و در زندان سپری شد بتواند بیشرمانه از «عدالت» هم سخن بگوید:
«ما منابع کمیاب کشور را در خدمت اغراض سیاسی و اهداف کوتاه مدت بکار گرفتهایم و به این ترتیب غول فساد را در کشور بیدار کردهایم. بنده به عنوان دفاع از انقلاب و امام میگویم هیچکدام از این رویکردها ارتباطی با اهداف ایشان و نظریاتشان در مورد عدالت ندارد.»
این میرحسین موسوی است که از «عدالت» سخن میگوید، و از «فساد» انتقاد میکند! گویا فراموش کرده که در دوران نخستوزیریاش نفت ایران بشکهای 9 دلار روی دریا حراج شده بود تا سازمان ناتو بتواند جهاد مقدس خود را با اتحاد جماهیر شوروی سازمان دهد. متن کامل این سخنان در سایت «پیک نت» موجود است. موسوی طی مصاحبه با سایت «توسعه و صنعت» چنان مهملاتی به هم بافته که کار را از شیادی و عوامفریبی گذرانده و به هذیانگوئی کشانده. موسوی میخواهد به دور از هر گونه «توهم»، ولی با استفاده از «نظرات حضرت امام» منافع ملی را تأمین کند:
«بنظر من پایبندی به اصولی که براحتی از نظرات حضرت امام و متون معتبر انقلاب قابل استخراج است بهترین راه تأمین منافع حیاتی و منافع ملی ماست [...] ما احتیاج به تجزیه و تحلیل واقعگرایانه از امور بینالملل [...] و درک بدون توهم از فرصتها و تهدیدها داریم[...]»
این سخنان متناقض از دید یک زبانشناس نشان از پریشانگوئی دارد. خلاصه بگوئیم کسی که ادعای تجزیه تحلیل «واقعگرایانه» دارد نمیتواند به «نظرات حضرت امام» تکیه کند. نخست اینکه حضرت امام جز چرند و مهمل هیچ «نظری» نداشتند، دیگر آنکه «متون معتبر انقلاب» همان مزخرفات خمینی، مطهری و یا شریعتی است که جز دامن زدن به توهم و ابهام هیچ خاصیت دیگری ندارد. ولی اگر به شخصیت گویندة این سخنان آشفته توجه کنیم خواهیم دید که ایشان نیز فقط در چارچوب عوامفریبی و شیادی رایج مقامات جمکران سخن میگویند. به عبارت دیگر این سخنان را فقط از زبان یک روانپریش یا یک شارلاتان میتوان شنید. و از قضای روزگار میرحسین موسوی هم این است و هم آن!
موسوی مفلوک چنان در توهم، دروغ و خودبزرگبینی غرق شده که سیاست خود را با سیاست وینستون چرچیل در دوران جنگ جهانی دوم به قیاس میکشد! موسوی تأکید کرده که سیاست وی «چپ» بوده! ولی چپ کذا هیچ ارتباطی هم با سوسیالیسم نداشته! اینکه یک فاشیست تمام عیار ادعای وابستگی به جریان تفکر چپ داشته باشد از نظر تاریخی کاملاً «درست» است، هیتلر و موسولینی هم ادعای «چپگرائی» داشتند. ولی در حکومت اسلامی این نوع چپگرائی کاملاً منطقی است، چرا که عملة فاشیسم توزیع کوپن خواربار و ایجاد بازار سیاه و رونق دلالی را «جریان چپ» نام گذاردهاند! و بر اساس چنین استدلال ابلهانهای میتوان هیتلر را هم در«جریان چپ» قرار دارد، چرا که او نیز به توزیع کوپن مواد غذائی اقدام میکرد. اصولاً همة دولتهای اروپائی در دوران جنگ در«جریان چپ» قرار داشتند، هر چند خودشان نمیدانستند! ویژگی میرحسین موسوی این است که «میداند» در«جریان چپ» قرار دارد. اتفاقاً وینستون چرچیل هم در همین جریان چپ قرار داشت، چون مانند بسیاری از آنگلوساکسونها معتقد به «برتری نژادی» و اعمال سیاست «یک کشور، یک مذهب» بود. ولی میرحسین موسوی که خود را با چرچیل مقایسه کرده با این مسائل بیگانه است. موسوی دقیقاً مانند بنیصدر چنان از مرحله پرت است که هنوز نمیداند «آزادی»، «توسعه» و مسائل اجتماعی یک «مجموعه» است، و نمیتواند «خط» باشد:
«در اول انقلاب و در آن دهه جریان چپ [...] خط دفاع از محرومین و مستضعفین، خط برنامهریزی و خط توسعه و خط آزادی بود و این چپ ربطی به سوسیالیسم نداشت [...] این جریان که اکثریت مردم را نمایندگی میکرد در مجلس و دولت در اکثریت بودند و اعتقاد داشتند که تبعیت از اسلام ناب محمدی میکنند[...]»
بله این نابغة بزرگ که مانند الاغ مردة لازار با دست مسیحائی سازمان سیا جان دوباره یافته میپندارد که هنوز نیز میتواند در یونجهزار «نعمت الهی» آواز خردرچمن برایمان سر دهد و هر از گاهی یک جفتک هم به طاق طویله بزند، و خود را با چرچیل مقایسه کند:
«بنده درسیاستهای دوران جنگ همیشه به اقتصاد اسلامی فکر میکردم و مجموعه سیاستهای به کار گرفته شده در آنزمان را تنها راه ایستادگی یک کشور انقلاب کرده [...] مییابم [...] شما سیاستهای چرچیل را در زمان جنگ مطالعه کنید[...]»
مثلی هست که میگوید «اگر به مرده رو بدهی، به کفناش خواهد ر..د!» داستان ترهات موسوی نیز حکایت هم همان مرده است که از سازمان سیا روی خوش دیده و اینگونه به کفنآلائی پرداخته! موسوی تأکید میکند که پس از پایان جنگ هیچ نیازی به پاسخگوئی به منتقدان از سیاستهای دوران جنگ نمیدید، چون «ذائقة مردم» و «مستضعفین» به عنوان «پاسخ» کفایت میکرد:
«[...] بعد از جنگ [عدهای] کلیشهای از دولت دفاع مقدس ساختند و [...] آنرا آماج حملات قراردادند. بنده هم نیازی به پاسخ نمیدیدم چون ذائقة مردم و رزمندگان و قشرهای مستضعف از نتیجة سیاستهای آن دوران پاسخ آنها را میداد[...]»
اتفاقاً ما هم به یاد داریم که «ذائقة مردم» و «مستضعفین» هر روز در خیابانهای پایتخت به مخالفان این چرچیل چاه جمکران چه خوب «پاسخ» میداد. ساواک جمکران اوباش را به خیابانها هی میکرد تا میرحسین و شرکاء رنج پاسخگوئی بر خویش هموار نکنند. مگر کارگزاران استعمار میتوانند پاسخگوی جنایاتشان باشند؟ اگر قرار بود کسی پاسخگو باشد پس از کودتای 22 بهمن، امثال موسوی را از زبالهدان ساواک در جایگاه نخست وزیری قرار نمیدادند، که پس از گذشت 20 سال با چنین وقاحتی خود را با چرچیل نخست وزیر امپراطوری بریتانیا و یکی از برندگان عمدة جنگ جهانی دوم «مقایسه» کند؛ هر چند بریتانیای آنروز با بریتانیای امروز زمین تا آسمان فاصله دارد. بریتانیائی که امروز پس از شکست در جنگ غزه ناچار شده پشت «نوکران اتمی» خود را در جمکران هم خالی کند.
همانطور که گفتیم اسرائیل و ارباباناش با همکاری صمیمانة مزدوران خود در جنبش حماس و با هدف فرو بردن کل منطقه در جنگ، تهاجم به غزه را آغاز کردند. ولی از گسترش جنگ عاجز ماندند. و پس از اعلام آتش بس یکجانبه از سوی اسرائیل گفتیم که، این سومین شکست ارتش ناتو در منطقه به شمار میرود و پیامد این شکست تضعیف حکومتهای دستنشاندة ناتو، به ویژه حکومت جمکران خواهد بود. به همین دلیل حاکمیت انگلستان تلاش دارد همزمان با هی کردن اتحادجماهیر نوکری، به ویژه حکومت چاه جمکران به سوی اسرائیل ستیزی، خود را از بازنده دور کرده در جایگاه «حماسستیز» قرار دهد. حال آنکه بازندة این جنگ سیاستی است که همزمان انگلستان، اسرائیل و حماس را شامل میشود؛ سیاست دینپرستی و حمایت از حکومتهای دینی.
در آغاز جنگ غزه، حاکمیت انگلستان از زبان نمایندگان حزب کارگر مواضع ضداسرائیلی اتخاذ کرد، ولی امروز همین حاکمیت تلاش میکند خود را اسرائیلپرست جا بزند! چون دکان اسلامپرستی حماس در فلسطین میباید تعطیل شود. پس از شکست پروپاگاند فاشیسم بینالملل برای دو قطبی کردن کاذب فضای رسانهای پیرامون «یهودستیزی» و «اسرائیلپرستی» که پیامد شکست طرح گسترش جنگ غزه به کل منطقه بود، حاکمیت انگلستان تلاش میکند از طریق جنجال رسانهای بر علیه شیپور تبلیغاتیاش، «بیبیسی»، نه تنها خود را مخالف جنایتکاران حماس که مخالف مردم غزه نیز وانمود کند. این سیاست نوین از طریق جنجال در رسانههای غرب و اتحاد جماهیر نوکری بر ضد مخالفت فرضی «بیبیسی» با پخش آگهی برای کمک به مردم غزه اعمال میشود. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم پروپاگاند کذا از «بیبیسی» و فیگارو آغاز شده و همچون دیگر نمونهها سر از رسانههای جمکران و دیگر اعضای اتحاد جماهیر نوکری هم در آورده. بله این است دلیل تخریب خاوران.
بولدوزرها خاوران را محو میکنند، میرحسین موسوی هم در ذهن علیل بعضیها تبدیل میشود به «مخالف سرسخت علی خامنهای!» این یکی از اختراعات «قدسی سرمست»، از خواهران زینب است که در رسانة «روزآنلاین» منتشر شده! امروز دارودستة اکبر بهرمانی به هر تخته پارهای متوسل میشوند تا آن را «مخالف خامنهای» معرفی کنند. اینان میپندارند تکرار سیرک مهوع «حماسة دوم خرداد» امکانپذیر است، و میتوانند با این خیمهشببازی چند سال دیگر برای این حکومت زمان تأمین کنند! به زعم فعلة فاشیسم «مردم» از لج علی خامنهای مفلوک هم که شده به پای صندوق افتضاحات جمکران خواهند شتافت. و همین «حضور مردم» برای اربابان حکومت اسلامی کفایت خواهد کرد. این حکومت برخاسته از کودتای ژنرال هویزر است و «مقبولیت» خود را همچون روسپیها همواره در کوچه و خیابان به «اثبات» رسانده. پر واضح است که «مشروعیت» چنین حکومتی نیز مدیون همان مقبولیت کذا خواهد بود.
برای روسپیهای سیاسی خبرهای بدی داریم! به گزارش سایت نووستی، مورخ 26 ژانویه 2009، «روگزین» نمایندة روسیه در سازمان ناتو امروز اعلام کرد، دولت متبوعش درصورتی حاضر به همکاری نظامی با ناتو در افغانستان است که این سازمان از سیاستهای خصمانة اتمی خود دست بردارد. به عبارت دیگر برنامة الحاق گرجستان و اوکراین به ناتو و تجهیز همسایگان روسیه به سلاح اتمی میباید تعطیل شود.
وزارت امورخارجة گورکنها از زبان قشقاوی، سخنگوی خود تصمیم اتحادیه را «سیاسی» خوانده! گویا قرار بوده تصمیمات اتحادیة اروپا «عبادی» باشد! مسلم است که این اتحادیه در چارچوب یک سیاست منسجم برای حفظ منافع خود تصمیم میگیرد، و اگر جز این باشد میباید تعجب کرد. البته فراموش کرده بودیم که گورکنها اهل «معنویاتاند!» خوشبختانه صاف کردن «خاوران» اصلاً «سیاسی» نیست؛ عبادی و معنوی است. در حال حاضر، اربابان حکومت اسلامی دربهدر به دنبال یک چهرة جدید و خوشنام و شرافتمند برای جایگزین کردن افتضاحی به نام احمدی نژاد میگردند، و در این گیرودار محمدخاتمی نگاه پرمحبتاش را متوجة میرحسین موسوی کرده!
خلاصه بگوئیم، روسپیهای سیاسی باز هم پیرانهسر هوای جوانی دارند. پس لازم است خودفروختهترین و پست فطرتترینشان را با صورتک طرفدار «عدالت»، «توسعه» و به ویژه «واقعگرائی» البته منطبق با «اهداف امام خمینی» به میدان آورد! چه کسی مناسبتر از میرحسین موسوی که پیش از براندازی بهمن 57، با کمک نوچهاش، محمد بهشتی به خبرچینی برای ساواک و «لو دادن» چپگرایان در دانشگاه ملی مشغول بوده؟ چه کسی مناسبتر از میرحسین موسوی، که محمد خاتمی، این «شخصیت» وابسته به ساواک را در رأس تبلیغات جنگ قرارداده بود و وزرای کابینهاش همچون «برادر» بهزاد نبوی سابقة فساد مالی، ترویج بازار سیاه، خرابکاری و بمبگذاری دارند؟ از این چهرة پلید و خودفروخته، «محبوبتر» میخواهید؟ عبدالله نوری، نمایندة خمینی در سپاه، وزیر اطلاعات بهرمانی و اصلاحطلب فعلی! پس نباید از پروژة تخریب خاوران تعجب کنیم.
بجای شیون و زاری بر تخریب سند جنایت میرحسین موسوی، نام کسانی را که در این گورستان خفتهاند بنویسیم، بگوئیم که بودند، چه میکردند، و چگونه ناپدید شدند. تصاویرشان را پخش کنیم تا همه با سوابق درخشان میرحسین موسوی که 20 سال است خفقان گرفته و فقط به بهانة «نگرانی برای کودکان بیخانمان تهران» و در واقع برای مخالفت با احداث «خط لولة صلح» دهان باز کرده بود، بهتر و بیشتر آشنا شوند. میرحسین موسوی، مانند محتشمیپور در ارتباط مستقیم با شبکة قاچاق مواد مخدر، اسلحه و تجارت برده و طالبانپروری در پاکستان قرار دارد. چون این فعالیتهای مقدس تحت نظارت عالیة ارتش دینپرور و اسلام پناه ناتو صورت میگیرد.
روز گذشته ده تن از نیروهای انتظامی ایران ضمن درگیری با قاچاقچیان در نزدیکی مرز پاکستان کشته شدند. به گزارش «پیکایران»، مورخ 7 بهمنماه سالجاری، کد خبر: 57106، این درگیری روز گذشته در منطقة لار در استان سیستان و بلوچستان رخ داده و گروهی از قاچاقچیان مسلح نیز به پاکستان گریختهاند. مسلماً حکومت قدرقدرت جمکران به دولت «دوست» و «برادر» پاکستان کوچکترین اعتراضی نخواهد کرد، چون هر دو سر در آخور سازمان سیا دارند و پول توجیبی خود را از همین اشرار دریافت میکنند؛ این «دولتها» خود در زمرة اشراراند.
به همین دلیل است که منطقة سیستان و بلوچستان میباید تا ابد جزو مناطق محروم ایران قرار گیرد. مناطق محروم، از یکسو به مراکز تجارت قاچاق و اعمال غیرقانونی گروههای مسلح تبدیل میشود، و از سوی دیگر دولت مرکزی، که خود با شبکههای قاچاق به قدرت رسیده، وجود همین شبکهها را دستاویز سرکوب مردم مناطق محروم و تقویت شبکههای فراقانونی میکند. بله هر منطقة محروم همزمان چندین و چند ابزار سرکوب و چپاول در دست دولت مرکزی قرار میدهد. هر مأمور انتظامی که در مناطق محروم کشته شود به سود اسلام و سازمان سیا است. چرا که یک ایرانی، و یک مأمور انتظامی که به سرمایة ملت ایران آموزش دیده نابود میشود. در نتیجه نه تنها نیروی انسانی آموزش دیده از دست میرود که نیروی جایگزین برای حفظ جان خود خشونت بیشتری در برابر «مردم» به خرج خواهد داد. پیامد این روند استعماری روشن است، گسترش فقر، خشونت و از همه مهمتر «توجیه» سرکوب مردم در این مناطق. هر کس در بلوچستان توسط نیروی نظامی یا انتظامی کشته شود در رسانههای گورکنها در ردة «اشرار» قرار خواهد گرفت و کسانیکه خبر کشته شدن «اشرار» را میشنوند، با در نظر گرفتن شرایطی که در واقع حکومت اسلامی ایجاد کرده، هیچ تأسفی نخواهند خورد! حضور میرحسین موسوی در عرصة سیاست جمکران به تقویت چنین شرایطی کمک فراوان خواهد کرد.
میرحسین موسوی کیست؟ یک جنایتکار چپاولگر که هشت سال نخست وزیر دوران نکبت علی خامنهای بوده، و موفقترین «برنامة» دوران صدارتاش برپائی گورستان «خاوران» است. پس اگر قرار شده میرحسین موسوی در دولت آیندة جمکران جایگاهی داشته باشد لازم است مهمترین سند جنایتاش که در برابر چشم همگان قراردارد از صفحة روزگار حذف شود. تا از این مفر میرحسین موسوی، کسی که دوران شوم نخست وزیریاش به تاراج ثروتهای ملی و نابودی جوانان ایران در جبههها و در زندان سپری شد بتواند بیشرمانه از «عدالت» هم سخن بگوید:
«ما منابع کمیاب کشور را در خدمت اغراض سیاسی و اهداف کوتاه مدت بکار گرفتهایم و به این ترتیب غول فساد را در کشور بیدار کردهایم. بنده به عنوان دفاع از انقلاب و امام میگویم هیچکدام از این رویکردها ارتباطی با اهداف ایشان و نظریاتشان در مورد عدالت ندارد.»
این میرحسین موسوی است که از «عدالت» سخن میگوید، و از «فساد» انتقاد میکند! گویا فراموش کرده که در دوران نخستوزیریاش نفت ایران بشکهای 9 دلار روی دریا حراج شده بود تا سازمان ناتو بتواند جهاد مقدس خود را با اتحاد جماهیر شوروی سازمان دهد. متن کامل این سخنان در سایت «پیک نت» موجود است. موسوی طی مصاحبه با سایت «توسعه و صنعت» چنان مهملاتی به هم بافته که کار را از شیادی و عوامفریبی گذرانده و به هذیانگوئی کشانده. موسوی میخواهد به دور از هر گونه «توهم»، ولی با استفاده از «نظرات حضرت امام» منافع ملی را تأمین کند:
«بنظر من پایبندی به اصولی که براحتی از نظرات حضرت امام و متون معتبر انقلاب قابل استخراج است بهترین راه تأمین منافع حیاتی و منافع ملی ماست [...] ما احتیاج به تجزیه و تحلیل واقعگرایانه از امور بینالملل [...] و درک بدون توهم از فرصتها و تهدیدها داریم[...]»
این سخنان متناقض از دید یک زبانشناس نشان از پریشانگوئی دارد. خلاصه بگوئیم کسی که ادعای تجزیه تحلیل «واقعگرایانه» دارد نمیتواند به «نظرات حضرت امام» تکیه کند. نخست اینکه حضرت امام جز چرند و مهمل هیچ «نظری» نداشتند، دیگر آنکه «متون معتبر انقلاب» همان مزخرفات خمینی، مطهری و یا شریعتی است که جز دامن زدن به توهم و ابهام هیچ خاصیت دیگری ندارد. ولی اگر به شخصیت گویندة این سخنان آشفته توجه کنیم خواهیم دید که ایشان نیز فقط در چارچوب عوامفریبی و شیادی رایج مقامات جمکران سخن میگویند. به عبارت دیگر این سخنان را فقط از زبان یک روانپریش یا یک شارلاتان میتوان شنید. و از قضای روزگار میرحسین موسوی هم این است و هم آن!
موسوی مفلوک چنان در توهم، دروغ و خودبزرگبینی غرق شده که سیاست خود را با سیاست وینستون چرچیل در دوران جنگ جهانی دوم به قیاس میکشد! موسوی تأکید کرده که سیاست وی «چپ» بوده! ولی چپ کذا هیچ ارتباطی هم با سوسیالیسم نداشته! اینکه یک فاشیست تمام عیار ادعای وابستگی به جریان تفکر چپ داشته باشد از نظر تاریخی کاملاً «درست» است، هیتلر و موسولینی هم ادعای «چپگرائی» داشتند. ولی در حکومت اسلامی این نوع چپگرائی کاملاً منطقی است، چرا که عملة فاشیسم توزیع کوپن خواربار و ایجاد بازار سیاه و رونق دلالی را «جریان چپ» نام گذاردهاند! و بر اساس چنین استدلال ابلهانهای میتوان هیتلر را هم در«جریان چپ» قرار دارد، چرا که او نیز به توزیع کوپن مواد غذائی اقدام میکرد. اصولاً همة دولتهای اروپائی در دوران جنگ در«جریان چپ» قرار داشتند، هر چند خودشان نمیدانستند! ویژگی میرحسین موسوی این است که «میداند» در«جریان چپ» قرار دارد. اتفاقاً وینستون چرچیل هم در همین جریان چپ قرار داشت، چون مانند بسیاری از آنگلوساکسونها معتقد به «برتری نژادی» و اعمال سیاست «یک کشور، یک مذهب» بود. ولی میرحسین موسوی که خود را با چرچیل مقایسه کرده با این مسائل بیگانه است. موسوی دقیقاً مانند بنیصدر چنان از مرحله پرت است که هنوز نمیداند «آزادی»، «توسعه» و مسائل اجتماعی یک «مجموعه» است، و نمیتواند «خط» باشد:
«در اول انقلاب و در آن دهه جریان چپ [...] خط دفاع از محرومین و مستضعفین، خط برنامهریزی و خط توسعه و خط آزادی بود و این چپ ربطی به سوسیالیسم نداشت [...] این جریان که اکثریت مردم را نمایندگی میکرد در مجلس و دولت در اکثریت بودند و اعتقاد داشتند که تبعیت از اسلام ناب محمدی میکنند[...]»
بله این نابغة بزرگ که مانند الاغ مردة لازار با دست مسیحائی سازمان سیا جان دوباره یافته میپندارد که هنوز نیز میتواند در یونجهزار «نعمت الهی» آواز خردرچمن برایمان سر دهد و هر از گاهی یک جفتک هم به طاق طویله بزند، و خود را با چرچیل مقایسه کند:
«بنده درسیاستهای دوران جنگ همیشه به اقتصاد اسلامی فکر میکردم و مجموعه سیاستهای به کار گرفته شده در آنزمان را تنها راه ایستادگی یک کشور انقلاب کرده [...] مییابم [...] شما سیاستهای چرچیل را در زمان جنگ مطالعه کنید[...]»
مثلی هست که میگوید «اگر به مرده رو بدهی، به کفناش خواهد ر..د!» داستان ترهات موسوی نیز حکایت هم همان مرده است که از سازمان سیا روی خوش دیده و اینگونه به کفنآلائی پرداخته! موسوی تأکید میکند که پس از پایان جنگ هیچ نیازی به پاسخگوئی به منتقدان از سیاستهای دوران جنگ نمیدید، چون «ذائقة مردم» و «مستضعفین» به عنوان «پاسخ» کفایت میکرد:
«[...] بعد از جنگ [عدهای] کلیشهای از دولت دفاع مقدس ساختند و [...] آنرا آماج حملات قراردادند. بنده هم نیازی به پاسخ نمیدیدم چون ذائقة مردم و رزمندگان و قشرهای مستضعف از نتیجة سیاستهای آن دوران پاسخ آنها را میداد[...]»
اتفاقاً ما هم به یاد داریم که «ذائقة مردم» و «مستضعفین» هر روز در خیابانهای پایتخت به مخالفان این چرچیل چاه جمکران چه خوب «پاسخ» میداد. ساواک جمکران اوباش را به خیابانها هی میکرد تا میرحسین و شرکاء رنج پاسخگوئی بر خویش هموار نکنند. مگر کارگزاران استعمار میتوانند پاسخگوی جنایاتشان باشند؟ اگر قرار بود کسی پاسخگو باشد پس از کودتای 22 بهمن، امثال موسوی را از زبالهدان ساواک در جایگاه نخست وزیری قرار نمیدادند، که پس از گذشت 20 سال با چنین وقاحتی خود را با چرچیل نخست وزیر امپراطوری بریتانیا و یکی از برندگان عمدة جنگ جهانی دوم «مقایسه» کند؛ هر چند بریتانیای آنروز با بریتانیای امروز زمین تا آسمان فاصله دارد. بریتانیائی که امروز پس از شکست در جنگ غزه ناچار شده پشت «نوکران اتمی» خود را در جمکران هم خالی کند.
همانطور که گفتیم اسرائیل و ارباباناش با همکاری صمیمانة مزدوران خود در جنبش حماس و با هدف فرو بردن کل منطقه در جنگ، تهاجم به غزه را آغاز کردند. ولی از گسترش جنگ عاجز ماندند. و پس از اعلام آتش بس یکجانبه از سوی اسرائیل گفتیم که، این سومین شکست ارتش ناتو در منطقه به شمار میرود و پیامد این شکست تضعیف حکومتهای دستنشاندة ناتو، به ویژه حکومت جمکران خواهد بود. به همین دلیل حاکمیت انگلستان تلاش دارد همزمان با هی کردن اتحادجماهیر نوکری، به ویژه حکومت چاه جمکران به سوی اسرائیل ستیزی، خود را از بازنده دور کرده در جایگاه «حماسستیز» قرار دهد. حال آنکه بازندة این جنگ سیاستی است که همزمان انگلستان، اسرائیل و حماس را شامل میشود؛ سیاست دینپرستی و حمایت از حکومتهای دینی.
در آغاز جنگ غزه، حاکمیت انگلستان از زبان نمایندگان حزب کارگر مواضع ضداسرائیلی اتخاذ کرد، ولی امروز همین حاکمیت تلاش میکند خود را اسرائیلپرست جا بزند! چون دکان اسلامپرستی حماس در فلسطین میباید تعطیل شود. پس از شکست پروپاگاند فاشیسم بینالملل برای دو قطبی کردن کاذب فضای رسانهای پیرامون «یهودستیزی» و «اسرائیلپرستی» که پیامد شکست طرح گسترش جنگ غزه به کل منطقه بود، حاکمیت انگلستان تلاش میکند از طریق جنجال رسانهای بر علیه شیپور تبلیغاتیاش، «بیبیسی»، نه تنها خود را مخالف جنایتکاران حماس که مخالف مردم غزه نیز وانمود کند. این سیاست نوین از طریق جنجال در رسانههای غرب و اتحاد جماهیر نوکری بر ضد مخالفت فرضی «بیبیسی» با پخش آگهی برای کمک به مردم غزه اعمال میشود. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم پروپاگاند کذا از «بیبیسی» و فیگارو آغاز شده و همچون دیگر نمونهها سر از رسانههای جمکران و دیگر اعضای اتحاد جماهیر نوکری هم در آورده. بله این است دلیل تخریب خاوران.
بولدوزرها خاوران را محو میکنند، میرحسین موسوی هم در ذهن علیل بعضیها تبدیل میشود به «مخالف سرسخت علی خامنهای!» این یکی از اختراعات «قدسی سرمست»، از خواهران زینب است که در رسانة «روزآنلاین» منتشر شده! امروز دارودستة اکبر بهرمانی به هر تخته پارهای متوسل میشوند تا آن را «مخالف خامنهای» معرفی کنند. اینان میپندارند تکرار سیرک مهوع «حماسة دوم خرداد» امکانپذیر است، و میتوانند با این خیمهشببازی چند سال دیگر برای این حکومت زمان تأمین کنند! به زعم فعلة فاشیسم «مردم» از لج علی خامنهای مفلوک هم که شده به پای صندوق افتضاحات جمکران خواهند شتافت. و همین «حضور مردم» برای اربابان حکومت اسلامی کفایت خواهد کرد. این حکومت برخاسته از کودتای ژنرال هویزر است و «مقبولیت» خود را همچون روسپیها همواره در کوچه و خیابان به «اثبات» رسانده. پر واضح است که «مشروعیت» چنین حکومتی نیز مدیون همان مقبولیت کذا خواهد بود.
برای روسپیهای سیاسی خبرهای بدی داریم! به گزارش سایت نووستی، مورخ 26 ژانویه 2009، «روگزین» نمایندة روسیه در سازمان ناتو امروز اعلام کرد، دولت متبوعش درصورتی حاضر به همکاری نظامی با ناتو در افغانستان است که این سازمان از سیاستهای خصمانة اتمی خود دست بردارد. به عبارت دیگر برنامة الحاق گرجستان و اوکراین به ناتو و تجهیز همسایگان روسیه به سلاح اتمی میباید تعطیل شود.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت