پنجشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۷



آدولف و اتوبوس!


...
به گزارش فیگارو، مورخ 15 ژانویه 2009، «جرالد کافمن»، نمایندة مجلس انگلستان که به گفتة فیگارو یهودی و عضو حزب کارگر است، امروز اسرائیل را با نازی‌ها مقایسه کرده! ایشان می‌فرمایند، «نازی‌ها مادربزرگ مرا که بستری بود با گلوله به قتل رساندند...» البته ما از هم‌صدائی نمایندة حزب کارگر با حکومت مفلوک جمکران، بن‌لادن و شرکاء تعجب نمی‌کنیم! دولت انگلستان باید به هر ترتیب شده همکاری خود را با اسرائیل پنهان کند،‌ پس چه بهتر که این مهم از زبان یک نمایندة مجلس که یهودی است و مسلماً فراموش کرده که حاکمیت انگلستان همواره حامی اسرائیل بوده، عنوان شود. این ‌انگلیسای چش‌چپ را دست کم نگیریم! به دلیل درندگی بیش از حد، به ادیان ابراهیمی، گله‌داری و گوسفندپروری علاقة فراوان دارند. از اینرو با «اتوبوس» بر علیه دمکراسی قیام کرده‌اند.

«اتوبوس‌های بی‌خدائی» از آخرین ابتکارات فاشیست‌های آنگلوساکسون، جهت تحریک افکار عمومی و ابزاری است برای تقویت بنیاد پوسیدة مذهب. بر اساس منطق توحش که در پس پردة پدیدة اتوبوس‌ها نهفته، پای‌تان را که از در خانه بیرون می‌گذارید،‌ باید ایمان یا بی‌ایمانی خود را به اطلاع عموم برسانید! اگر پیرو ادیان توحش ابراهیمی هستید، ضمن تلاوت آیاتی از چرندیات الهی در تورات، انجیل و یا قرآن یک ستارة داوود یا یک چلیپا به گردن انداخته، یا شمشیر اسلام به کمر می‌بندید؛ در اینصورت ریش، روسری و تسبیح را هم فراموش نکنید که چنین ابزاری وجه مشترک ادیان ابراهیمی است. و هیچ نگران نباشید، چون تنها نخواهید بود. شما در بطن گلة هم‌کیشان و هم‌مسلکان خود در جامعه حضور خواهید یافت؛ نه به عنوان یک فرد مستقل!

چرا که به زعم فعلة‌ فاشیسم، جامعه همان جنگل است. جانوران وحشی در جنگل «هویت» خود را از طریق زوزه و عربده و دریدن یکدیگر بروز می‌دهند، البته جانور مدعی «تمدن» نیست. ولی شما که در جوامع متمدن غرب زندگی می‌کنید باید از جانوران وحشی پیروی نمائید. به صورتیکه دیگران به محض مشاهدة شما هر آنچه که به آنان مربوط نیست،‌ یعنی اعتقادات شخصی شما را بشناسند! روشن‌تر بگوئیم، محافل فاشیست در اروپای غربی آشکارا، با نفی دمکراسی، اعتقادات فردی را از حریم خصوصی خارج کرده به حریم اجتماع وارد می‌کنند. اصرار فعلة فاشیسم در جمکران برای «تظاهرات» به نفع مردم غزه دلیل دارد! چرا ابراهیم یزدی، شیرین عبادی و دیگر پادوهای استعمار‌ علیرغم موضع‌گیری رسمی حکومت مفلوک بر ضد کشتار غیرنظامیان و تهاجم نظامی به غزه، اصرار دارند که همدردی خود را با مردم غزه از طریق عربده‌جوئی در خیابان ابراز کنند؟ حال آنکه همین موجودات وحشی که ادعای صلح طلبی هم دارند، حاضر نیستند یک دلار ناقابل برای اهالی غزه خرج کنند! یا حکومت مفلوک جمکران که به مذاکرات صلح هم راه‌ ندارد، به چه دلیل، علیرغم محاصرة دریائی غزه، ‌ کشتی، کشتی «کمک انسانی» برای نوار غزه ارسال می‌کند، در صورتی که می‌داند اسرائیل مانع پهلو گرفتن کشتی‌های کذا خواهد شد؟ پاسخ این است که جنجال و عربده‌جوئی، ابزار فاشیسم برای «خودنمائی» و «ابراز هویت» است. اتوبوس‌های کذا بر اساس همین نگرش فاشیستی به راه افتاده‌اند.

از امروز همه باید اعتقادات قلبی خود را در بوق و کرنا بگذارند. به این ترتیب است که فضای اجتماعی تبدیل به جنگل می‌شود. با یک تفاوت! در یک جنگل واقعی جانوران مطابق طبیعت ذاتی خود زندگی می‌کنند؛ به صورت گلة کفتار، یا تنها، همچون ببر. ولی در جنگل فاشیسم، انسان به صورت فردی نمی‌تواند حضور داشته باشد، انسان‌ها باید مانند کفتار و به تقلید از فاشیست‌ها در گله حرکت کنند. گلة مسلمانان، گلة یهودیان، و این روزها «گلة بی‌خدایان!» بله به راه انداختن «اتوبوس‌های بی‌خدائی»، طرحی است سرشار از نبوغ، که از جزیرة خاکستری انگلستان آغاز شده و یک هدف عمده را دنبال می‌کند: نفی فردیت، جهت تبدیل جامعة انسانی به جنگل هیتلری.

ابتکار و نوآوری آنگلوساکسون‌های این‌ سوی آتلانتیک واقعاً قابل تقدیر است. بشریت، برای فروافتادن در عمق سیاهچال توحش و خشونت باید تا هنگام سرد شدن خورشید از این «قوم بی‌آفتاب» سپاسگزار باشد. واکنش سرمایه‌سالاری به بحران دقیقاً واکنش افراد ترسو به مشکلات است. هر گاه سرمایه‌سالاری با بحران روبرو می‌شود، «قوم» سرزمین خاکستری بجای روبروئی با بحران، ‌ و جستجوی راه حل منطقی و انسانی برای آن با توسل به گلة گمشده، «فرار» را انتخاب می‌کند. چرا که ترسو، بزدل و نابکار است و شهامت رویاروئی با واقعیت را ندارد. به همین دلیل، همزمان با تحکیم اتحاد جماهیر نوکری در منطقه، همین «قوم»، اروپای غربی را به عرصة تاخت‌وتاز لات‌واوباش طرفدار فوتبال تبدیل کرد. یادآور شویم که در تاریخ 29 ماه مه 1985، جتنلمن‌های انگلیسی برای تشویق بازیکنان باشگاه لیورپول در مسابقات جام اروپا راهی استادیوم «هی‌زل» شده، 39 نفر را در محل به قتل رساندند. از آن‌ پس پدیدة «هولیگانیسم» در اروپای غربی به یکی از الزامات مسابقات فوتبال تبدیل شده. ظهور این «پدیده» را مدیون دوران صدارت نکبت‌بار خانم مارگارت تاچر هستیم که از قضای روزگار با ریاست جمهوری رونالد ریگان در ایالات متحد تقارن زمانی پیدا کرد.

فجایعی که طی سه دهة اخیر در منطقة خاورمیانه و حتی در اروپا شاهد بودیم ناشی از همین شیوة برخورد با مسائل اجتماعی است. دو سال پس از پایان جنگ ویتنام، اعمال سیاست انسداد با ریاست جمهوری کارتر در منطقه آغاز شد. از آن‌هنگام شاهد جنگ در لبنان، کودتا در پاکستان، ترکیه، عراق و براندازی اسلامی در ایران بودیم. سپس نوبت به جنگ در ایران، عراق و افغانستان رسید. چرا؟ چون تفنگ فروش‌های غرب از یکسو قصد جبران خسارات ویتنام را داشتند، و از سوی دیگر ارتباط میان هند و شوروی سابق را تهدیدی برای منافع خود می‌دیدند. شوروی قصد صدور انرژی به هند از طریق خاک افغانستان را داشت و ایجاد ارتباط مستقیم بین هند و اروپا مورد پسند سازمان ناتو نبود. در نتیجه با استقرار لات و اوباش در رأس حاکمیت ایران، کشورمان به پشت جبهة طالبان تبدیل شد.

کودتاچی‌ها و پادوهای سازمان سیا در آمریکای لاتین که اخیراً نقاب سوسیالیسم بر چهرة پلیدشان زده‌اند، به پیروی از سیاست ایجاد «انزوای کاذب» برای حاکمیت اسرائیل،‌ هم‌صدا با اعضای اتحاد جماهیر نوکری از«قطع رابطه» با اسرائیل سخن می‌گویند. البته ما از هم‌صدائی امثال «کلنل» هوگو چاوز و دولت بینوای موریتانی با نوکران مسلمان‌نمای آمریکا در منطقه هیچ تعجب نمی‌کنیم. همچنانکه از تقویت ارتباط ترکیه با اسرائیل در دوران نخست وزیری نجم‌الدین اربکان هم تعجب نکردیم! چون می‌دانیم سر اسلامگرایان انقلابی در آخور اسرائیل و اربابان‌ آمریکائی‌شان است. دلیل شعارهای تند و آتشین اینان بر ضد اسرائیل پنهان داشتن همین روابط واقعی است. بهتر بگوئیم حضرات همان دزد را مانند که فریاد آی دزد سر می‌دهد. با توجه به اهمیت پروپاگاند یهودستیزی که با هدف انزوای کاذب اسرائیل، به ویژه در منطقه، جنگ افروزی در غزه را آغاز کرده باز می‌گردیم به جنجال رسانه‌ای در غرب پیرامون گفتار و کردار ولیعهد انگلستان و دو فرزند دلبندش!

این «هیاهو» از طریق شاخک‌های فارسی زبان رسانه‌های کذا به کشورمان وارد شد. پیشتر گفتیم که «پروپاگاند» پیامی است از جانب «قدرت»، جهت دریافت پاسخ مطلوب. و در وبلاگ «پروپاگاند و فاشیسم» توضیح دادیم که رسانه‌های «مردمی» تصویر «پرنس هری»، نوة‌ الیزابت دوم،‌ ملکة آنگلیکن‌ها را در یک بالماسکه انتشار دادند. در این تصویر، «هری» با یک بازوبند دیده می‌شد که بر روی آن نقش «صلیب شکسته»، سمبل «نازی‌ها» به چشم می‌خورد! انتشار این عکس برای شوت‌وپرت‌ها مایة سرشکستگی خانوادة سلطنتی انگلیس تلقی شد! ولی پیام واقعی چنین تصویری، همانطورکه گفتیم ارائة «تصویر دلپذیر» از فاشیست‌ها به دو طبقة متفاوت و متضاد اجتماعی بود: فاشیست‌های «پابرهنه» و فاشیست‌های به اصطلاح «نخبه»! به این ترتیب، اراذل و اوباشی که معمولاً در استادیوم‌های ورزشی به نفع این یا آن تیم فوتبال عربده می‌کشند، و گلة فکل‌کراواتی‌هائی که جهت تماشای مسابقات تنیس یا اسب سواری در میادین مسابقه شامپاین مزمزه می‌کنند، همزمان الگوی «مناسب» اجتماعی خود را در تصویر شاهزاده «هری» مشاهده خواهند کرد. فردی که به «اصل» خود رجوع کرده، و آشکارا آرم نازی‌ها را برمی‌گزیند!

چون خاندان سلطنتی انگلیس از دیر باز روابط گرمی با دارودستة هیتلر داشته. پرداختن به جزئیات این «ارتباط دیرین» را به وبلاگ دیگری موکول می‌کنیم فقط یادآور می‌شویم که ادوارد هشتم بر خلاف آنچه رسانه‌ها در بوق گذاشته‌اند، نه به دلیل عشق و عاشقی، که در واقع به دلیل همین ارتباط نزدیک با نازی‌ها ناچار به کناره گیری از سلطنت شد. در هر حال گویا انتشار تصویر «هری» و بازوبند کذا کفایت نکرده که اکنون «پدربچه» و «برادر بزرگ» هم وارد این صحنة مهوع شده‌اند. البته اتوبوس کذا را از یاد نبریم که آنروی سکة همین پروپاگاند است. همانطورکه در مورد بازوبند «هری» گفتیم، لات و اوباش که از مشتریان «سان» و طرفداران فوتبال به شمار می‌روند از این پس به خاندان جلیل سلطنت ارادت ویژه‌ای خواهند داشت و به این ترتیب زیر پای نخبگان «نابگرا» و برتری طلب انگلستان نیز مستحکم خواهد شد، و اینان می‌توانند زبان ویژة خود را به زبان متعارف و دمکراتیک تزریق کنند. امری که پیامد افزایش نفرات در سنگر «هری» خواهد بود!

این روزها رسانه‌ها به بهانة «پخش خبر» در واقع به بازتولید و تکرار اصطلاحات و تکیه کلام فاشیست‌های انگلستان مشغول‌اند. و کاخ باکینگهام،‌ به مصداق سکوت علامت رضاست، هیچ بیانیه‌ای در این ‌مورد صادر نکرده. چرا که الیزابت دوم، ‌ هر چند در ظاهر به عنوان «فرد» در سیاست دخالت نمی‌کند، در واقع نمایندة طبقة‌ حاکم بر کشور انگلستان است. از اینرو پیوندی ناگسستنی با کلیسا، محافل سرمایه‌داری و برتری‌طلبان «ناب‌گرا»، ‌ یا همان کوکلوکس‌کلان‌های آنسوی آتلانتیک دارد. گروه جنگ پرستی که با تضعیف سازمان ناتو هر روز بیش از پیش خود را در خطر می‌بیند و در نتیجه بجای حرکت منطقی به سوی آینده، زمام خود را به دست «ترس» سپرده. چرا که فاشیسم ریشه در ترس از آینده دارد. کسی که می‌هراسد به دو صورت واکنش نشان می‌دهد، از طریق اعمال خشونت و تهاجم یا به صورت فرار. همچنانکه فاشیسم یا سرکوب می‌کند و یا می‌گریزد و پنهان می‌شود.

استعمار هم مانند فاشیسم نوعی اعمال خشونت است، تهاجمی است به ملت‌های دیگر. در ذهن استعمارگر به اسارت کشیدن ملت‌های دیگر عملی است کاملاً «توجیه» شده! به این ترتیب است که لشکرکشی مستقیم به کشورهای جهان سوم، یا حمایت از جنگ‌های استعماری در پوشش شعارهای مردمفریبی همچون مبارزه با تروریسم یا استقرار دمکراسی، دفاع از حقوق بشر و حفظ امنیت می‌تواند «توجیه» شود. چون تکیه‌گاه واقعی استعمار «جنگ» است. و امروز سازمان ناتو می‌رود که این تکیه گاه مقدس را بکلی از دست بدهد. به همین دلیل با توسل به تخته پارة اسرائیل و سازمان منفور حماس تلاش دارد مفری برای خویش بجوید. ولی با پس، پس رفتن تنها مفری که در برابر سازمان جنایتکار ناتو وجود خواهد داشت بازگشتی است به سرچشمة توحش خود در قرن معاصر: ترویج فاشیسم، از طریق جنگ در منطقه، و از طریق نفی حریم خصوصی در اروپای غربی.

جنجال پیرامون سخنان شیوای ولیعهد انگلستان و دو فرزندش، همچنانکه اتوبوس بی‌خدائی تلاش‌هائی است مذبوحانه در مسیر ارائة «تصویر دلپذیر» از فاشیسم و نقض حریم خصوصی. ولی باید به آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک بگوئیم افسوس «که آن دولت بیدار بخفت!» تجدید شرایط جنگ جهانی دوم ممکن نیست. سازمان ناتو پس از تحمل دو شکست سهمگین در جنگ 33 روزه و در قفقاز، سیر قهقرائی می‌پیماید. روزی از این روزها راه پس‌روی سد شده و از رویاروئی گریزی نخواهد بود. و در این رویاروئی واپسین است که سرنوشت سرمایه‌سالاری انسان‌ستیز رقم خواهد خورد.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت