شنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۷



دوبووار در غزه!


...
خواهران کمپین آش! ذوق‌زده نشوید! «جایزة سیمون دوبووار» در چارچوب سیاست‌های ایجاد آشوب و بحران در ایران حضورتان تقدیم خواهد شد! و اگر با بنیانگزار و داوران جایزة کذا آشنا شوید، مسلماً از پذیرش جایزة فوق خودداری خواهید کرد. همانطور که در وبلاگ «حوا در هتل پالاس»، مورخ پنجم ژانویه 2009 گفتیم، با دعوت از تسلیما نسرین برای سکونت در پاریس، حاکمیت فرانسه به نیابت از جانب ناخداکلمب، رسماً پروپاگاند حمایت از «حقوق زنان» در مناطق مسلمان‌نشین را عهده‌دار شده. البته این حمایت شامل کسانی خواهد شد که به دو قطبی شدن کاذب فضای سیاسی و تحریک افکار عمومی کمک کنند، یا اینکه مدافع حقوق زنان در چارچوب دین مترقی و پیشرفتة اسلام باشند.

و «آفتاب آمد، دلیل آفتاب»! سال گذشته همین جایزه به تسلیما نسرین تعلق گرفت و امسال قرار است جایزة «سیمون دوبووار» به کمپین یک میلیون کاسه‌آش نذری اهداء شود. این خبر بهجت اثر در سایت کانون زنان و سایت رادیو فرانسه همزمان منتشر شده؛ البته هر چه گشتیم متن فرانسة آن را نیافتیم، پس به همان متن فارسی اکتفا خواهیم کرد، تا چند نکتة مهم را به «خواهران» و کلیة آش‌پرستان مرز پرگهر یادآور شویم. نخست اینکه،‌ گشودن دفترودستکی به ‌نام سیمون دوبووار برای اولین بار به ذهن سرشار از نبوغ «جولیا کریستوا»، همسر فیلیپ سولرز خطور کرد. جولیا کریستوا مانند همة نخبگان جهان سفله‌پرور و فدائی «ترادف کلی»، از بلغارستان به پاریس آمد و یک شبه ره صد ساله رفت! متن مصاحبة ‌مضحک‌شان که بر سایت فارسی رادیو فرانسه می‌درخشد، نشان می‌دهد که ایشان در زندگی به راستی «شانس» آورده‌اند! در هرحال جولیا کریستوا، روانکاو نیست! ایشان نه پزشک است که تخصص روانکاوی داشته باشد نه تحصیلات دانشگاهی در رشتة روانشناسی دارد.

طبق مقررات فرانسه هر کس لیسانس یا فوق لیسانس در رشتة ادبیات و زبان داشته باشد می‌تواند با پرداخت مبلغی چند ماه تحت نظارت یک «سایکوآنالیست» کارآموزی کند. سپس مربی کذا «ارزیابی» خود را از کار شاگرد مربوطه به یک «انجمن» در پاریس ارائه می‌دهد و انجمن کذا هم اگر مصلحت دید یک اجازة کار برای شاگرد مربوطه صادر می‌کند. نیازی به توضیح نیست که «روند» فوق بیشتر تحت تأثیر روابط قرار می‌گیرد، تا ضوابط! و از آنجا که جولیا کریستوا از اعضای محفل حامی «فیلپ سولرز» به شمار می‌رود، این صلاحیت را از دست‌های مقدس «ژاک لاکان» دریافت کرده که معرف خاص و عام است. درمورد «لاکان» و دکانی که ایشان به نام «لاکانیسم» در فرانسه افتتاح کرده‌اند، پیشتر توضیح داده‌ایم.

جولیا کریستوا در توجیه تصمیم هیئت داوران جایزة سیمون دوبووار فرموده‌اند، «روح سیمون دوبووار با برنامة کمپین مطابقت دارد.» اما طبق اساسنامة محفل کریستوا، این جایزه فقط به افراد و گروه‌هائی می‌تواند تعلق گیرد که برای ارتقاء آزادی زنان در چارچوب عقاید سیمون دوبووار گام بر می‌دارند و تا آنجا که ما به یاد داریم کمپین کذا چارچوب اسلامی، خواهرانه و زن‌ستیز دارد، و آزادی زنان را در چارچوب قانون اساسی حکومت اسلامی مطالبه می‌کند. به عبارت دیگر آش‌پرستان هیچ ارتباطی با عقاید سیمون دوبووار ندارند، چرا که آن مرحوم بنیاد خانواده، مذهب و بساط دین‌فروشی را بکلی مطرود می‌دانست! ظاهراً «خواهر» کریستوا پس از لیفتینگ‌های پیاپی فراموشی هم گرفته‌اند، و به یاد نمی‌آورند که سیمون دوبووار در چارچوب «اگزیستانسیالیسم» از «آزادی» زنان حمایت می‌کرد، ‌ نه در چارچوب دین و مذهب و مقدسات!

پس از مرگ ژان پل سارتر، سیمون دوبووار پیرامون سنگ مزار وی بر علیه فرزند خواندة سارتر که شدیداً مهر خداوند ابراهیم به دلش افتاده بود اقامه دعوی کرد. ماجرا از این قرار بود که سیمون دوبووار می‌خواست عبارت «دیدار دیگری نیست» بر سنگ مزار سارتر حک شود تا اعتقادات وی محفوظ بماند، و فرزند خواندة سارتر هم مخالفت می‌کرد. در هر حال، سیمون دوبووار را رها می‌کنیم و می‌پردازیم به اعضای هیئت داوران که اگر در ایران کسی آنان را نمی‌شناسد، با مواضع جنگ‌پرستانه‌ و حمایت بی‌قید و شرط‌شان از اسرائیل، از تهاجم نظامی به افغانستان و عراق آشنا شود و بداند که جایزة سیمون دوبووار توسط کدام «محفل» توزیع ‌شده.

بجای معرفی هیئت داوران می‌باید یادآور شویم که نخستین بار زباله‌ای به‌ نام «هیرسی‌علی» برندة همین جایزه شده! و همین کافی است که ما هم با «روح» هیئت داوران بهتر آشنا شویم. همچنین بهتر است بدانیم که خواهر «اینگرید بتانکور»، عضو حزب فاشیست‌های بومی‌گرا در کلمبیا و از پاپ‌پرستان معروف دنیای کاتولیک، عضو افتخاری این محفل هستند. پس بیش از این وقت وبلاگ را برای جایزة دوبووار تلف نمی‌کنیم، چون باید در باب تمایلات بشردوستانة گورکن‌ها جهت بازگشائی گذرگاه «رفح» نیز مطالب مهمی مطرح کنیم.

در وبلاگ «نارسیس و دمکراسی» گفتیم که از طریق تحمیل حاکمیت مقدس بر جامعة ایران، استعمار بنیاد زبان را به اسارت اسطوره‌ها در آورده، و از ایجاد هر نوع ارتباط دمکراتیک و منطقی ممانعت می‌کند. پیشتر به تفصیل در مورد اسطوره‌ها توضیح داده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم. ویژگی اسطوره‌ منطق‌گریزی و تاریخ ستیزی آن است. وق‌وقیه‌های جمعه نیز دقیقاً در همین راستا تنظیم می‌شود: افسانه سازی و تحریف واقعیات. به یاد داریم که دیروز احمد خاتمی از زبان اربابان حکومت اسلامی مردم مصر را به باز کردن گذرگاه رفح تشویق می‌کرد و ضمن زوزه و روضه و عربده، برای فلسطینیان هم اشک تمساح می‌ریخت. دلیل عشق و محبت گورکن‌ها به گذرگاه رفح این است که از سال 2000،‌ مصر، حکومت اسلامی و دیگر نوکران آنگلوساکسون‌ها از طریق این گذرگاه سلاح و تجهیزات به دست شرکای خود در سازمان حماس می‌رسانند و بازار قاچاق اسلحه، مواد مخدر و انسان را گرم و داغ نگاه داشته‌اند، دست اسرائیل هم برای سرکوب باز است. به عبارت دیگر همه به تجارت نوع دوم با «خدواند» مشغول‌اند.

یکی‌ بود، یکی نبود، زیرگنبد کبود، اسرائیل غیرنظامیان را در غزه قتل عام می‌کرد، گورکن‌ها در جمکران زوزه می‌کشیدند، بوزینه بسیج می‌کردند، و مزاحم دفترودستک شیرین عبادی می‌شدند، که مجلس عوام انگلستان، ناگهان آتش عشق اعلامیة جهانی حقوق بشر در دلش زبانه ‌کشید و به یاد ‌آورد که از رضاپهلوی می‌تواند به عنوان ابزار سیاست خود استفاده کند.

اسبه عصاری می‌کرد، خره خراطی می‌کرد، شتره نمدمالی می‌کرد، «ایندیپندنت» تلاش می‌کرد ضمن لجن پراکنی به «چه گوارا» از وی تصویری مشابه تیر خلاص زن‌های حکومت اسلامی ارائه دهد، تا از گورکن‌ها «تصویر دلپذیری» ترسیم کند و با یک مقالة ابلهانه دو نشان در بازار حماقت بزند. سیدابراهیم نبوی هم در سایت رادیوزمانه افسانه سازی می‌کرد. ظاهراً سیدابراهیم دیگر چشم امید از شیخ برگرفته و نگاه‌های پر مهر به شاه «رضا» می‌افکند، چون نیک می‌داند که تنها پناه شیخ سایة شاه است. خلاصه اوضاع بر وفق مراد اتحاد جماهیر نوکری پیش می‌رفت. تا اینکه یکروز، گذرگاه رفح یا همان تجارتخانة الهی تعطیل شد و زوزة انسان‌دوستانة گورکن‌ها و اربابان به آسمان برخاست.

درس تاریخ است از تقویم این عصر سیاه
خوب‌اش از برکن نگردی مبتلای واعظان
سیلی از اشک ریا شد جاری از هر منبری
حوض ملت پر شد از اشک ریای واعظان

فیگارو، مورخ 9 ژانویه2009، در مطلبی تحت عنوان «راز تونل‌های غزه» به قلم «ژرژ مالبرونو» می‌نویسد، بیش از هزار تونل زیرزمینی به حماس اجازه می‌دهد که هر روز بیش از پیش به سلاح‌های پیشرفته مجهز شود. این تجارت پرسود یک قشر ثروتمند از جوانان ایجاد کرده که یک لشکر از بیکاران و کودکان را در جنوب غزه به کار گرفته‌اند. در سال 2000، شورشیان فلسطینی با استفاده از تونل‌های رفح و تحت نظارت اسرائیل مسلح شدند. سپس در سال 2005 اسرائیل از غزه عقب نشینی کرد و به این ترتیب بود که در سال 2007 نوار غزه تحت کنترل شورشیان حماس در آمد.

از سال 2000، تحت نظارت حماس، حفر تونل مهم‌ترین فعالیت شغلی در غزه به شمار می‌رفت. و این شغل البته شبانه بود چرا که روزها «تساهال» گشت می‌زد و برای حفظ ظاهر لازم بود حفر تونل در چشم مردم یک اقدام ضداسرائیلی جلوه کند! این فعالیت‌ شبانه از ادبیات ویژه‌ای نیز برخوردار شده، به طور مثال، مالک و سائل حفاری را «سر مار» می‌خواندند، و کسی که با مته زمین را سوراخ می‌کرد «خرگوش» نام داشت. یک گروه حفاری برای حفر هر یک متر تونل حدود 100 دلار دریافت می‌کرد. در طول 14 کیلومتر مرز، در رفح 1250 و در مصر 850 ورودی تونل ایجاد شده که بعضی از آن‌ها سر از خانه‌ها در می‌آورد. یک نظامی فرانسوی که از صحرای سینا بازدید ‌کرده به ژرژ مالبرنوو می‌گوید، «در یک خانه هوای تازه از داخل یک گنجه به درون می‌آمد. پرسیدم این جریان هوا از کجاست گفتند، معلومه از یک تونل ...» بعضی از تونل‌ها در عمق 30 متری زمین حفر شده‌اند و بعضی به دستگاه تلفن داخلی مجهزاند ... و خلاصه اسرائیل از سال 2000 تا 2005 فرصت را برای فراهم آوردن زمینة جنگ و بحران از دست نداده. طی اینمدت، از تونل‌های رفح سیگار، قطعات یدکی، شیرخشک و ... از طریق مرز مصر وارد فلسطین می‌شد. ولی از وقتی حماس کنترل کامل این منطقه را به دست گرفت، تجارت پرسود اسلحه اولویت را به خود اختصاص داده. همانطور که آخوند خاتمی هم روز گذشته در نماز علفزار توضیح دادند، تجارت پرسود با خدا «جهاد» است. و برای جهاد هم اسلحه لازم داریم!

از سال 2007 تجارت از طریق قاچاق تحت نظارت اسلامی حماس قرار گرفته و از هر گروه غیرفلسطینی که بخواهد مستقلاً تونل حفر کند، سالانه 10‌ هزار دلار «مالیات» می‌گیرد! ولی فلسطینی‌ها در حفر تونل از «آزادی» کامل برخورداراند. بله فکر نکنید در اسلام آزادی وجود ندارد! آزادی قاچاق از حقوق اولیة بندگان خداوند خونخوار ابراهیم بوده. در برابر این «آزادی»، برادر اسماعیل هنیه و شرکاء نظارت کامل بر تجهیز گروه‌های فلسطینی اعمال می‌کنند. و حقوق کارگران را هم «محترم» می‌شمارند. اگر کارگری حین حفر تونل زیر آوار جان بسپارد، کارفرما باید 20 هزار یورو به خانواده‌اش غرامت پرداخت کند. به گزارش فیگارو، حماس از عملیات حفاری، هر ماه بین 6 تا 8 میلیون یورو درآمد دارد که حقوق کارمندان خود را نیز از همین منبع پرداخت می‌کند. هنگامیکه حماس و اسرائیل در ماه ژوئن 2008 آتش‌بس امضاء کردند، بازرگانان غزه که به دلیل تحریم اقتصادی تجارت‌شان راکد شده بود تونل‌ها را به بهای 100 تا 120 هزار دلار می‌خریدند و به این ترتیب حق و حساب حماس نیز افزایش می‌یافت. ولی در آنسوی غزه و در سرزمین مصر نیز، این تونل‌ها ابزار کسب و کار مصریان،‌ چادرنشینان و پلیس مرزی مصر شده.

چادرنشینان که حفاظت از گذرگاه ها را بر عهده دارند، 30 درصد بهای کالای قاچاق را دریافت می‌کنند. به گزارش فیگارو، در قاهره همة دیپلمات‌ها تأکید می‌کنند که سازمان امنیت مصر کاملاً در جریان مسائل بوده و برای اعمال «نظارت ظاهری» پلیس‌های خرده پا را به رفح اعزام می‌کرده که در برابر سکوت خود هر ماه بین 50 تا 80 دلار حق و حساب دریافت می‌کردند. همین پلیس‌های مصری به محض دریافت خبر بمباران قریب‌الوقوع اسرائیل فریاد زنان به مرز نزدیک شدند و به مردم خبر دادند تا اینان بتوانند پناه بگیرند. البته چنین کاری از سوی مبارزان حماس صورت نپذیرفت، ‌چون همانطور که دیدیم، برادر اسماعیل هنیه و دیگر جنگ‌جویان حماس در کودکستان‌ها «جهاد» ‌کردند.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت