منطق و بیانیه!
...
آنگاه
خورشید سرد شد
[...]
در دیدگان آینهها گوئی
حرکات و رنگها و تصویرها
وارونه منعکس میگشت
فروغ فرخزاد، «آیههای زمینی»
در یک دمکراسی رعایت «تعادل» و «منطق» الزامی است. در نتیجه ما نمیتوانیم به «اعمال قانونی» حکومت اسلامی، بدون محکوم کردن قانون اساسی این حکومت اعتراض کنیم! به همین سادگی!
اگر فعالیت کانون مدافعان حقوق بشر نسبی در ایران «قانونی» است، این کانون میباید برای احقاق حقوق خود به قوة «قضائیه» مراجعه فرماید، نه به «مردم!» اگر فعالیت کانون کذا در جمکران غیر قانونی است، حاجیه عبادی، حقوقدان برجستة گورکنها میباید دفتر و دستک محفل نوبل را برچینند. ما قانون شکنی و بینظمی را نشان آزادیخواهی و حمایت از «حقوق بشر» نمیدانیم. و در هر حال از شیرین عبادی و تشکیلات «حقوق بشر نسبی» نه در ایران و نه در دیگر کشورهای جهان هرگز حمایت نخواهیم کرد، چرا که معتقدیم بشر خارج از هر گونه تعلقات دینی و قومی میباید از «حقوق انسانی» برخوردار باشد. «حقوق بشر نسبی» ابداع فاشیستها است. پس هممیهنان فرهیخته! ای مدافعان حقوق بشر ابراهیمی! جنجال و هیاهو بر سر هیچ و پوچ به راه نیندازید!
چقدر فرهیختگان و فلاسفه داشتیم و بیخبر بودیم! از جمله از وجود فیلسوف برجسته، اسماعیل خوئی نیز بیخبر مانده بودیم. به مصداق «نادان نداند و نپرسد»، ما هم نمیپرسیم آیا دلیل هجوم سگهای هار جمکران به شاخک محفل نوبل بازارگرمی برای فاشیستهای بدون نعلین بود؟ یا اینکه روز 21 دسامبر سال 2008، جبرئیل بر آخوند شاهرودی نازل شد و گفت، یا محمود! اطعل! یعنی، ول معطلی! تعطیل کن کانون عزاداران حسینی را! چرا که هوا بس ناجوانمردانه «پس» است! بله ما نمیپرسیم که پرستیژتان خدشهدار نشود و کسی نداند که در سیاست، از پیروان امام سیزدهماید! و از همان سیاستی حمایت میکنید که آمریکا در دوران پرافتخار خمینی بر ما ملت تحمیل میکرد: سیاست واژگوننمائی!
آنروزها بوقهای ساواک از زبان امام سیزدهم میگفتند، «هر چه آمریکا گفت، عکس آنرا انجام دهید!» این دو جملة کوتاه در واقع بازتاب مطالبات ایالات متحد از حکومت اسلامی بود، و یکبار برای همیشه محور سیاست حکومت امام زمان را مشخص میکرد. آمریکا میگفت، حقوق بشر، آزادی بیان، دمکراسی، حقوق زنان، و با این شعارها خود را در سطح جهان یک حکومت دمکراتیک «معرفی» میکرد، حکومت اسلامی هم بلافاصله متوجه میشد که قلمها را باید شکست و روزنامه نگاران را باید تیرباران کرد و ... و البته از همه مهمتر «حجاب» برای زن ایرانی بود! حجابی که اجباری است، و درست به همان ترتیبی فراگیر شد که بیحجابی را همین آنگلوساکسونها سالها پیش اجباری کردند: از طریق ارعاب!
امروز، به مناسبت سالگرد 17 دی، «فارسنیوز» مفلوک یک مقالة «تحلیلی ـ شکمی» منتشر کرده و ضمن انتقاد از کشف حجاب همچون آغداشلو «نقل» میکند که یک روز در هتل پالاس نشسته بودیم که فرمان کشف حجاب صادر شد، و اسلام ضربه خورد! و نتیجة ضربه خوردن اسلام نیز در برابرمان است: تبدیل کشور به مجلس عزا و روضه و زوزه و نوحه و سلاخخانه. بله! فارس نیوز از هتل پالاس روند کشف حجاب را برایمان نقل میکند و هر چه در مطالعة این روند پیش میرویم از شباهت آن با تحمیل حجاب بیشتر مبهوت میشویم: صدور فرمان، و توسل به اراذل و اوباش و نیروهای انتظامی برای تحمیل فرمان کذا به زنان.
روشنتر بگوئیم، تکرار واژگون یک سیاست استعماری: تحمیل پوشش به زن. جالب اینجاست که در هر دو مرحله فرمانهای کذا در ظاهر برای ترقی و پیشرفت زنان صادر شده بود! کشف حجاب اگر چه به زن ایرانی اجازه داد که از زندان اندرونی رها شود، و پای به عرصة اجتماع بگذارد، به دلیل اعمال سیاست دین پروری و آخوند نوازی از سوی استعمار انگلستان، عرصة اجتماعی کشور هر روز به نکبت و ادبار دین آلودهتر شد. چرا؟ چون کشف حجاب و آزادی زنان جهت ایجاد شکاف در صفوف مشروطه طلبان بود، همانطورکه دعوت مجلس عوام انگلستان از رضا پهلوی و طرح پیشنهاد فریبندة تدوین قانون اساسی بر مبنای اعلامیة جهانی حقوق بشر میتواند امروز در صفوف لائیکها شکاف ایجاد کند.
ایجاد شکاف کذا دقیقاً در چارچوب طرح فاشیستی مکفال قرار میگیرد: تداوم دور باطل شیخ و شاه. ما اطمینان داریم که مجلس عوام انگلستان لائیکها را به سخنرانی دعوت نخواهد کرد، چون در «جمهور»، نعلینها از جایگاه ویژه برخوردار نیستند و حق نظارت بر قوانین و دخالت در سیاست را نخواهند داشت. ما نیک آگاهایم که هدف استعمار پیشرفت جامعة ایران نیست، استعمار یک هدف بیشتر ندارد: سرکوب همه جانبه جهت گسترش دامنة چپاول. در نتیجه، اگر تاکنون طرحهای ظاهراً مترقی مانند کشف حجاب، اعطای حق رأی به زنان، ایجاد سپاه دانش و بهداشت در ایران به اجرا گذاشته شده، نتیجة چنین طرحهائی برای ما همواره واژگونه بوده، چرا که هدف استعمار گسترش و تحمیل تحجر دین و مقدسات بر فضای اجتماعی است. تحجر دینی بهترین مانع بر سر راه پویائی یک جامعه و تحمیل سکون و «مرگ» بر آن است.
همانطور که در وبلاگ «حوا در هتل پالاس» گفتیم، محور اصلی پروپاگاند استعمار برای ترویج ابتذال در کشورمان «تزریق تقدس» ادیان ابراهیمی به اسطورههای ایرانی و تحریف آنها است. دلیل هم اینکه اسطورههای ما روی به «زندگی» دارد، حال آنکه اسطورههای ادیان ابراهیمی مشوق مرگ، حقارت، ذلت و بندگی است. با «تزریق تقدس» به اسطورههای ایرانی، در واقع «مرگ» بجای «زندگی» مینشیند. دلیل شیفتگی رسانههای غرب و جیره خوارانشان به «عرفان» نیز در همین نکتة کوچک نهفته. عرفان هم ما را به روی گرداندن از زندگی فرا میخواند.
تحمیل چارچوب تحجر مقدسات بر جامعه، «زبان» را به عنوان نخستین و مهمترین بنیاد اجتماعی از تحرک باز میدارد و «زبان گذشته»، «زبان تکرار» یا زبان «دورباطل» بر جامعه حاکم میشود. اگر نگاهی به سرودة شعرای معاصر بیفکنیم، خواهیم دید که شور و اشتیاق زندگی و احساس جای خود را به افسردگی و ناامیدی سپرده و اسطورههای مقدس حتی پای به سرودههای امثال اخوان ثالث گذارده. شاعر آنجا که سخن از جاودانگی ستم میگوید، به اسطورة قرآنی متوسل شده به «بیمرگی دقیانوس» اشاره دارد نه به جاودانگی ضحاک! به زبان سادهتر، اسطورههای مقدس به شعر اخوان ثالث نفوذ کرده، بجای اسطورههای ایرانی نشسته است. به این ترتیب «آخر شاهنامه» برخلاف آنچه میگویند دیگر «خوش» نیست. «آخر شاهنامه»، به حکایت تحریف شدة «اصحاب کهف» تبدیل میشود که برخلاف حکایت قرآنی، هیچ جای امید باقی نمیگذارد، چرا که پس از بیداری اصحاب کهف، دقیانوس ستمکار هرگز نخواهد مرد:
گاهگه بیدار میخواهیم شد زین خواب جادوئی
همچو خواب همگنان غار،
[...]
لیک بیمرگ است دقیانوس
وای، وای، افسوس!
این است یکی از مهمترین فواید استعمار و تحمیل مقدسات بر جامعه: عقب نشینی اسطورة ایرانی در برابر اسطورة مقدس یا بهتر بگوئیم، نفوذ زبان مقدسات اسلام به زبان والای شعر معاصر فارسی در سرودة شاعری چون اخوان ثالث که هیچگاه ارادتی هم به اسلام و هویت اسلامی نداشته. مشابه همین روند را پس از استقرار حکومت اسلامی در سرودههای نادرپور میتوان مشاهده کرد.
نادرپور بر خلاف اخوان ثالث گرایش گزافه به «ایرانیات» نداشت و سرودههایاش همانطور که در وبلاگ دیروز اشاره شد، سرشار از تصاویر زیبا و پراحساس است. اسطوره و حماسه به طور کلی جائی در شعر نادرپور ندارد. تنها در سالهای پس از کودتای 22 بهمن است که نمادهای اسطورهای و حماسی همزمان با واژگان دین به زبان شعر نادرپور هجوم میآورد و «خانة قباد»، «سیمرغ»، «زال»، «جمشید»، «ضحاک»، «تهمتن» و... در شعری تحت عنوان «خطبة زمستانی» در کنار «خیمه»، «ظلم»، «عقوبت» و «خدا» مینشیند تا شاعر خود را تنهاتر از خدا بیابد.
پیشتر درسرودههای نادرپور، واژگانی که به «سنت مقدس» ارجاع کند، کمتر دیده میشد. پیشتر سخن از نیایش «آفریدگار» بود. آفریدگاری که شاعر در ذهنیت و تخیل خویش با او سخن میگفت، و شعر خود را به پاس لطف او قربانیاش میکرد:
ای آفریدگار امشب به سرد مهری خاکسترم مبین
امشب صفای آبم و گرمای آتشم
[...]
نام تو بر نگین دلم نقش بسته است
این خاتم وجودم ارزانی تو باد
دانم اگر چه پیشکشی سخت بیبهاست
شعرم به پاس لطف تو قربانی تو باد
نادر نادرپور: «نیایش»
به صراحت میتوان گفت نفوذ اسطوره در سرودههای نادرپور، یا حضور اسطورة قرآنی، حتی به صورت تحریف شده در شعر اخوان، بازتاب سکونی است که بر زبان فارسی حاکم شده. پیشتر با تکیه بر نظریة میکائیل باکتین به سکون اسطورهها اشاره کردیم و گفتیم اسطوره، «تاریخ ستیز» و «منطقگریز» است. نیازی نیست بگوئیم که این ویژگیها در اسطورة مقدس به اوج میرسد و ایستائی و سکون را دو چندان میکند. همین ایستائی است که در تضاد با روابط دمکراتیک قرار گرفته، مانع از «ارتباط انسانی» و «دو سویه» در جامعه میشود.
خورشید سرد شد
[...]
در دیدگان آینهها گوئی
حرکات و رنگها و تصویرها
وارونه منعکس میگشت
فروغ فرخزاد، «آیههای زمینی»
در یک دمکراسی رعایت «تعادل» و «منطق» الزامی است. در نتیجه ما نمیتوانیم به «اعمال قانونی» حکومت اسلامی، بدون محکوم کردن قانون اساسی این حکومت اعتراض کنیم! به همین سادگی!
اگر فعالیت کانون مدافعان حقوق بشر نسبی در ایران «قانونی» است، این کانون میباید برای احقاق حقوق خود به قوة «قضائیه» مراجعه فرماید، نه به «مردم!» اگر فعالیت کانون کذا در جمکران غیر قانونی است، حاجیه عبادی، حقوقدان برجستة گورکنها میباید دفتر و دستک محفل نوبل را برچینند. ما قانون شکنی و بینظمی را نشان آزادیخواهی و حمایت از «حقوق بشر» نمیدانیم. و در هر حال از شیرین عبادی و تشکیلات «حقوق بشر نسبی» نه در ایران و نه در دیگر کشورهای جهان هرگز حمایت نخواهیم کرد، چرا که معتقدیم بشر خارج از هر گونه تعلقات دینی و قومی میباید از «حقوق انسانی» برخوردار باشد. «حقوق بشر نسبی» ابداع فاشیستها است. پس هممیهنان فرهیخته! ای مدافعان حقوق بشر ابراهیمی! جنجال و هیاهو بر سر هیچ و پوچ به راه نیندازید!
چقدر فرهیختگان و فلاسفه داشتیم و بیخبر بودیم! از جمله از وجود فیلسوف برجسته، اسماعیل خوئی نیز بیخبر مانده بودیم. به مصداق «نادان نداند و نپرسد»، ما هم نمیپرسیم آیا دلیل هجوم سگهای هار جمکران به شاخک محفل نوبل بازارگرمی برای فاشیستهای بدون نعلین بود؟ یا اینکه روز 21 دسامبر سال 2008، جبرئیل بر آخوند شاهرودی نازل شد و گفت، یا محمود! اطعل! یعنی، ول معطلی! تعطیل کن کانون عزاداران حسینی را! چرا که هوا بس ناجوانمردانه «پس» است! بله ما نمیپرسیم که پرستیژتان خدشهدار نشود و کسی نداند که در سیاست، از پیروان امام سیزدهماید! و از همان سیاستی حمایت میکنید که آمریکا در دوران پرافتخار خمینی بر ما ملت تحمیل میکرد: سیاست واژگوننمائی!
آنروزها بوقهای ساواک از زبان امام سیزدهم میگفتند، «هر چه آمریکا گفت، عکس آنرا انجام دهید!» این دو جملة کوتاه در واقع بازتاب مطالبات ایالات متحد از حکومت اسلامی بود، و یکبار برای همیشه محور سیاست حکومت امام زمان را مشخص میکرد. آمریکا میگفت، حقوق بشر، آزادی بیان، دمکراسی، حقوق زنان، و با این شعارها خود را در سطح جهان یک حکومت دمکراتیک «معرفی» میکرد، حکومت اسلامی هم بلافاصله متوجه میشد که قلمها را باید شکست و روزنامه نگاران را باید تیرباران کرد و ... و البته از همه مهمتر «حجاب» برای زن ایرانی بود! حجابی که اجباری است، و درست به همان ترتیبی فراگیر شد که بیحجابی را همین آنگلوساکسونها سالها پیش اجباری کردند: از طریق ارعاب!
امروز، به مناسبت سالگرد 17 دی، «فارسنیوز» مفلوک یک مقالة «تحلیلی ـ شکمی» منتشر کرده و ضمن انتقاد از کشف حجاب همچون آغداشلو «نقل» میکند که یک روز در هتل پالاس نشسته بودیم که فرمان کشف حجاب صادر شد، و اسلام ضربه خورد! و نتیجة ضربه خوردن اسلام نیز در برابرمان است: تبدیل کشور به مجلس عزا و روضه و زوزه و نوحه و سلاخخانه. بله! فارس نیوز از هتل پالاس روند کشف حجاب را برایمان نقل میکند و هر چه در مطالعة این روند پیش میرویم از شباهت آن با تحمیل حجاب بیشتر مبهوت میشویم: صدور فرمان، و توسل به اراذل و اوباش و نیروهای انتظامی برای تحمیل فرمان کذا به زنان.
روشنتر بگوئیم، تکرار واژگون یک سیاست استعماری: تحمیل پوشش به زن. جالب اینجاست که در هر دو مرحله فرمانهای کذا در ظاهر برای ترقی و پیشرفت زنان صادر شده بود! کشف حجاب اگر چه به زن ایرانی اجازه داد که از زندان اندرونی رها شود، و پای به عرصة اجتماع بگذارد، به دلیل اعمال سیاست دین پروری و آخوند نوازی از سوی استعمار انگلستان، عرصة اجتماعی کشور هر روز به نکبت و ادبار دین آلودهتر شد. چرا؟ چون کشف حجاب و آزادی زنان جهت ایجاد شکاف در صفوف مشروطه طلبان بود، همانطورکه دعوت مجلس عوام انگلستان از رضا پهلوی و طرح پیشنهاد فریبندة تدوین قانون اساسی بر مبنای اعلامیة جهانی حقوق بشر میتواند امروز در صفوف لائیکها شکاف ایجاد کند.
ایجاد شکاف کذا دقیقاً در چارچوب طرح فاشیستی مکفال قرار میگیرد: تداوم دور باطل شیخ و شاه. ما اطمینان داریم که مجلس عوام انگلستان لائیکها را به سخنرانی دعوت نخواهد کرد، چون در «جمهور»، نعلینها از جایگاه ویژه برخوردار نیستند و حق نظارت بر قوانین و دخالت در سیاست را نخواهند داشت. ما نیک آگاهایم که هدف استعمار پیشرفت جامعة ایران نیست، استعمار یک هدف بیشتر ندارد: سرکوب همه جانبه جهت گسترش دامنة چپاول. در نتیجه، اگر تاکنون طرحهای ظاهراً مترقی مانند کشف حجاب، اعطای حق رأی به زنان، ایجاد سپاه دانش و بهداشت در ایران به اجرا گذاشته شده، نتیجة چنین طرحهائی برای ما همواره واژگونه بوده، چرا که هدف استعمار گسترش و تحمیل تحجر دین و مقدسات بر فضای اجتماعی است. تحجر دینی بهترین مانع بر سر راه پویائی یک جامعه و تحمیل سکون و «مرگ» بر آن است.
همانطور که در وبلاگ «حوا در هتل پالاس» گفتیم، محور اصلی پروپاگاند استعمار برای ترویج ابتذال در کشورمان «تزریق تقدس» ادیان ابراهیمی به اسطورههای ایرانی و تحریف آنها است. دلیل هم اینکه اسطورههای ما روی به «زندگی» دارد، حال آنکه اسطورههای ادیان ابراهیمی مشوق مرگ، حقارت، ذلت و بندگی است. با «تزریق تقدس» به اسطورههای ایرانی، در واقع «مرگ» بجای «زندگی» مینشیند. دلیل شیفتگی رسانههای غرب و جیره خوارانشان به «عرفان» نیز در همین نکتة کوچک نهفته. عرفان هم ما را به روی گرداندن از زندگی فرا میخواند.
تحمیل چارچوب تحجر مقدسات بر جامعه، «زبان» را به عنوان نخستین و مهمترین بنیاد اجتماعی از تحرک باز میدارد و «زبان گذشته»، «زبان تکرار» یا زبان «دورباطل» بر جامعه حاکم میشود. اگر نگاهی به سرودة شعرای معاصر بیفکنیم، خواهیم دید که شور و اشتیاق زندگی و احساس جای خود را به افسردگی و ناامیدی سپرده و اسطورههای مقدس حتی پای به سرودههای امثال اخوان ثالث گذارده. شاعر آنجا که سخن از جاودانگی ستم میگوید، به اسطورة قرآنی متوسل شده به «بیمرگی دقیانوس» اشاره دارد نه به جاودانگی ضحاک! به زبان سادهتر، اسطورههای مقدس به شعر اخوان ثالث نفوذ کرده، بجای اسطورههای ایرانی نشسته است. به این ترتیب «آخر شاهنامه» برخلاف آنچه میگویند دیگر «خوش» نیست. «آخر شاهنامه»، به حکایت تحریف شدة «اصحاب کهف» تبدیل میشود که برخلاف حکایت قرآنی، هیچ جای امید باقی نمیگذارد، چرا که پس از بیداری اصحاب کهف، دقیانوس ستمکار هرگز نخواهد مرد:
گاهگه بیدار میخواهیم شد زین خواب جادوئی
همچو خواب همگنان غار،
[...]
لیک بیمرگ است دقیانوس
وای، وای، افسوس!
این است یکی از مهمترین فواید استعمار و تحمیل مقدسات بر جامعه: عقب نشینی اسطورة ایرانی در برابر اسطورة مقدس یا بهتر بگوئیم، نفوذ زبان مقدسات اسلام به زبان والای شعر معاصر فارسی در سرودة شاعری چون اخوان ثالث که هیچگاه ارادتی هم به اسلام و هویت اسلامی نداشته. مشابه همین روند را پس از استقرار حکومت اسلامی در سرودههای نادرپور میتوان مشاهده کرد.
نادرپور بر خلاف اخوان ثالث گرایش گزافه به «ایرانیات» نداشت و سرودههایاش همانطور که در وبلاگ دیروز اشاره شد، سرشار از تصاویر زیبا و پراحساس است. اسطوره و حماسه به طور کلی جائی در شعر نادرپور ندارد. تنها در سالهای پس از کودتای 22 بهمن است که نمادهای اسطورهای و حماسی همزمان با واژگان دین به زبان شعر نادرپور هجوم میآورد و «خانة قباد»، «سیمرغ»، «زال»، «جمشید»، «ضحاک»، «تهمتن» و... در شعری تحت عنوان «خطبة زمستانی» در کنار «خیمه»، «ظلم»، «عقوبت» و «خدا» مینشیند تا شاعر خود را تنهاتر از خدا بیابد.
پیشتر درسرودههای نادرپور، واژگانی که به «سنت مقدس» ارجاع کند، کمتر دیده میشد. پیشتر سخن از نیایش «آفریدگار» بود. آفریدگاری که شاعر در ذهنیت و تخیل خویش با او سخن میگفت، و شعر خود را به پاس لطف او قربانیاش میکرد:
ای آفریدگار امشب به سرد مهری خاکسترم مبین
امشب صفای آبم و گرمای آتشم
[...]
نام تو بر نگین دلم نقش بسته است
این خاتم وجودم ارزانی تو باد
دانم اگر چه پیشکشی سخت بیبهاست
شعرم به پاس لطف تو قربانی تو باد
نادر نادرپور: «نیایش»
به صراحت میتوان گفت نفوذ اسطوره در سرودههای نادرپور، یا حضور اسطورة قرآنی، حتی به صورت تحریف شده در شعر اخوان، بازتاب سکونی است که بر زبان فارسی حاکم شده. پیشتر با تکیه بر نظریة میکائیل باکتین به سکون اسطورهها اشاره کردیم و گفتیم اسطوره، «تاریخ ستیز» و «منطقگریز» است. نیازی نیست بگوئیم که این ویژگیها در اسطورة مقدس به اوج میرسد و ایستائی و سکون را دو چندان میکند. همین ایستائی است که در تضاد با روابط دمکراتیک قرار گرفته، مانع از «ارتباط انسانی» و «دو سویه» در جامعه میشود.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت