آبراهام و چارپایه!
...
«شما لب تر کنید تا ما رودههایاش را بریزیم بیرون [...] ما را شیرعلی میگن! ما تا حالا دوتا را شقه کردهایم این یکی هم روش[...]»
ص . 132ـ 131 ، رمان دائیجان ناپلئون
فعلة فاشیسم که به رهبری آخوند منتظری در سایت «بیبیسی» و شرکاء هیاهو به راه انداخته بودند تا «ولایتمطلقة فقیه» از قانون اساسی جمکران حذف شود ـ در این قانون هیچ اشارهای به «ولایت مطلقة فقیه» نشده ـ امروز رنگ عوض کردند. حاج آبراهام یزدی سردستة جیرهخواران سازمان سیا در ایران، که علاوه بر دریافت سهمیة وایاگرا، مزایای دیگر از جمله رانندة شخصی هم در اختیار دارد، امروز به «نرخ روزآنلاین» گفته ما کی گفتیم قانون اساسی باید تغییر کند؟ ما گفتیم زمان ارزیابی نهاد ولایت رسیده. به عقیدة ایشان «رفتار افراد» باید تغییر کند، نه ساختار حقوقی! و این تغییر رفتار همان است که همزمان «تغییر حقیقی قانون اساسی» و «ارزیابی کارآئی نهاد ولایت» خوانده میشود! یزدی میگوید این قانون سیسال پیش تدوین شده! و حاج آبرام فکر میکنند که، امروز وقت «ارزیابی» نهاد ولایت فرا رسیده! البته اشتباه نکنیم، «وقت» را حاج آبراهام تعیین نمیکند، سازمان سیا تعیین میکند، حاج آبراهام فقط «رنج اعلام» خبر آنرا بر خود هموار میفرمایند، تا دیگر دریافت کنندگان وایاگرا تکلیف خود را بدانند.
پیرامون وبلاگ «ولایت مطلقة وایاگرا» یادآور شویم که اگر ترهات استاد فردید را ملاک قرار دهیم، از روز ازل وایاگرا وجود داشته، البته «وایاگرای معنوی»! این نوع وایاگرا از طریق جبرئیل به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم به دست فرهیختگان و برگزیدگان خداوند میرسید. اگر زن برگزیده مانند مریم، جوان، تپلمپل و لپ قرمزی و حاجی پسند بوده، جبرئیل وایاگرای معنوی را شخصاً به مصرف میرساندند، و به سراغ مریم میرفتند. ولی اگر طرف مانند هاجر، همسر ابراهیم پیر و فرتوت بود، اوضاع تفاوت میکرد. در این شرایط جبرئیل وایاگرای کذا را تحویل ابراهیم میداد و میگفت: بقیة مسائل بر عهدة خودت، «سعی نابرده در این راه به جائی نرسی»! بله حفظ «کیان خانواده» در ادیان ابراهیمی اهمیت فراوان دارد. چرا که روابط حاکم در بطن خانواده بیگانه با منطق بوده، و خانواده نیز دقیقاً مانند دین و اسطوره «منطق گریز» و در نتیجه «انسان ستیز» است! این است دلیل اصلی اهمیت «ساختار خانواده» در جمکران و دیگر مناطق عقب افتادة جهان. و این است دلیل ارادت آنگلوساکسونها به تحکیم پایههای اسلام به ویژه در اتحاد جماهیر نوکری.
البته اگر دولت بینوای اسرائیل و دستپروردگاناش در حماس میپندارند که از طریق جنگ و کشتار و تخریب، خواهند توانست افکار عمومی جهانیان را از هشدار هند به آمریکا، چین، عربستان، پاکستان و حکومت اسلامی درمورد مبارزه با تروریسم منحرف کرده، به نفع مزدوران اسرائیل در سازمان حماس بسیج کنند، سخت کور خواندهاند. آنگلوساکسونها بساط طالبان پروری سیساله را میباید در منطقه برچینند. و از قضای روزگار دلیل «وقتشناسی» آبراهام یزدی پرهیز از برچیده شدن سفرة پربرکت طالبان پروری در منطقه است.
حاج آبراهام در مصاحبة خود همزمان چند پیام از سوی ارباباناش به نانخورهای استعمار تسلیم میکند. نخست ایشان در کمال بیشرمی عنوان میکنند که آنچه مهم است «شرکت مردم» در انتخابات است، نه انتخاب کاندیدای محبوبشان! همانطور که به کرات در این وبلاگ گفتهایم، حضور مردم در انتخابات به آنگلوساکسونها، اربابان واقعی این حکومت امکان میدهد تا نزد افکار عمومی در غرب برای حکومت دست نشاندة جهل و توحش «کسب مشروعیت» کرده، بتوانند روابط پنهان خود را به روابط آشکار تبدیل کنند.
البته اینان تاکنون از طرق مختلف تلاش کردهاند تا گام به گام از حکومت اسلامی «تصویری دلپذیر» ارائه دهند. از آنجمله است دعوت دانشگاه کلمبیا از احمدی نژاد، یا پخش پیام مضحک وی به مناسبت کریسمس سالجاری، از شبکة تلویزیونی ناخداکلمب. پیامی که در واقع مکمل پیام الیزابت دوم بود. الیزابت دوم در پیامش از «خانواده» دفاع میکرد، احمدی نژاد هم به عنوان پامنبری از دین و مقدسات. در هر حال اگر بعضیها خود را به خریت زدند یا قیاس به نفس کرده ما را ابله پنداشتهاند، سخت اشتباه میکنند. پیام الیزابت دوم، «بندگان» را شامل میشد، پیام احمدی نژاد آفرینندة بندگان را. میبینیم که دانشمند عالیجاه، «استاد»، «پروفسور» حمید مولانا واقعاً زحمت کشیدند و مسلماً ترفندهای ابلهانة دیگری نیز از این دست در آستین دارند که هنوز «وقت» ارائة آنها فرا نرسیده. پس بازگردیم به آنچه به «فرمودة ارباب» و از زبان ابراهیم یزدی وقتاش فرا رسیده. به عبارت دیگر به عوامفریبی برای کشاندن فعلة ساواک و مردم ناراضی به خیابانها با شعار پوچ «تغییر قانون اساسی» از طریق «تغییر رفتار مقامات!»
جهت تحقق این مهم لازم است برای «گله» یک «رهبر» خلق شود عین محمد مصدق. ابراهیم یزدی بارها و بارها از قانون شکنی و عوامفریبی محمد مصدق، به عنوان «یک رهبر دمکرات» تجلیل به عمل آورده! البته ما نیک میدانیم که در قاموس نوکران نمک پروردة سازمان سیا لازم است «دمکراسی» در ترادف با شورش و قانون شکنی و نفسکش طلبی قرارگیرد. چه تنها در اینصورت است که ابلهان مصدق را «یک رهبر دمکرات» شناسائی خواهند کرد. بله، ابراهیم یزدی میگوید، وقتی جمال امامی، رئیس مجلس وقت به مصدق اجازة صحبت نداد، او یک چهارپایه در خیابان گذاشت و باسن مبارک را روی آن قرار داده گفت: هر جا مردم هستند، مجلس همانجا است.
و امروز هم اربابان ابراهیم یزدی دربهدر به دنبال چنین رهبری میگردند که از طریق لاتبازی و عربده جوئی، «دمکراسی» را برای ما ملت به ارمغان آورد. درست همانطور که استعمار با توسل به خمینی دجال و داسالله، همین قماش «دمکراسی» را در «کوچه و خیابان» مستقر کرد. روشنتر بگوئیم، دمکراسی در ویراست استعماری، یک نظام حقوقی منطقی و انسانمحور تحلیل نمیشود؛ یک هرجومرج و آشوب است که از طریق حضور تودههای تهییج شده در خیابانها استقرار مییابد. بهتر بگوئیم همان صحنة مهوعی که حزب توده و دیگر چپنمایان خادم مسجد لندن، دست در دست جبهة به اصطلاح ملی و نهضت «عاظادی»، پس از نخست وزیری شاپور بختیار هر روز در تهران به راه میانداختند تا طرح برژینسکی برای تبدیل ایران به پشت جبهة طالبان در عمل تحقق یابد.
و اکنون همین گروهها دوباره به فرمان ارباب برای به راه انداختن آشوب «بسیج» شدهاند. ابراهیم یزدی در مصاحبة خود دقیقاً همان چرندیات هیئت «اجرائی ـ سیاسی» سازمان حاج فرخ نگهدار را در همان چارچوب بلاهت و شارلاتانیسم تکرار میکند: خاتمی بیاید، مردم شرکت کنند، اگر خاتمی انتخاب هم نشد، مهم نیست! به قول ایشان یک «جبهة فراگیر» زمینة گذار به «دمکراسی» را فراهم خواهد آورد! ولی «دمکراسی» کذا در شرایط حقوقی فعلی میباید در چارچوب همین قانون اساسی انسانستیز استقرار یابد.
در این مرحله است که درمییابیم در واقع حضرات در حال تکرار ترهات امام سیزدهم در نوفللوشاتو هستند. البته مزخرفات محصول محفل فاشیسم را مدیون «تحقیقات عمیق» پروفسور رابرت مکفال نیز هستیم. و امروز همة گروههائی که طی سه دهة اخیر همزمان «شریک و مخالف» جنایات حکومت اسلامی بودهاند، بار دیگر مانند روزهای خوب «انقلاب شکوهمند»، همسو و هم آوا یک مصراع از ترجیع بند مزدوری و خودفروختگی را تکرار میکنند: «مردم شرکت کنند!»
همانطور که میبینیم پس از گذشت سه دهه گویا «وقتاش» رسیده که «برادر» فرزاد، از طریق شاخ و شانه کشیدن برای رهبران روسیه، از «مصادرة» انقلابشان برایمان قصه بگویند؛ وقتاش رسیده که گلة داسالله «تودهها» را بار دیگر بجای «دولت» بنشاند و جنایتکاری به نام ابراهیم یزدی، مزدور وفادار سازمان سیا، که سی سال پیش آمده بود تا «دوهزار و پانصد سال استبداد» را بزداید، امروز قانون شکنی و آشوبطلبی را از الزامات «رهبری» سیاسی بخواند:
«مصدق در یک حرکت غیرمترقبه و شجاعانه [...] چارپایهای جلوی مجلس میگذارد و میگوید مجلس آنجاست که مردم هستند. چنین حرکتی شور و انگیزه در مردم ایجاد میکند. مردم هم میفهمند که رهبر جنبش در میان آنهاست. اما [...] نه آقای خاتمی چنین حرکاتی انجام داد و نه نمایندگان مجلس ...»
بله با مفهوم دمکراسی ویراست شیرعلی قصابهای عرصة سیاست ایران بهتر آشنا شویم: ایجاد شور و هیجان در مردم! درست مانند برنامة روضه و زوزه و سینه زنی که با ایجاد شور و هیجان، قدرت تفکر منطقی را از انسانها سلب میکند؛ «دمکراسی» مطلوب اربابان ابراهیم یزدی نیز در بطن همین بیخیالی و سرمستی تودههای شیفته و فریفته تحقق مییابد. حضرت آبراهام به دلیل همین شناخت وسیعی که ارواح شکمشان از دمکراسی دارند، با زبان ابتذال خود خواهان تشکیل یک جبهة «دمکراسیخواهی و حقوق بشر» هم شدهاند! و این جبهة کذا همانطور که میتوان حدس زد تلی است درهم و برهم شامل همة مخالفان حکومت! سادهتر بگوئیم اربابان ابراهیم یزدی چنین پنداشتهاند که ما هر کس را که با احمدی نژاد مخالف باشد، به صورت جادوئی مدافع دمکراسی و حقوق بشر در ایران به شمار خواهیم آورد. در این راستا امثال سازگارا، پاسدارگنجی و دیگر غلامان و کنیزکان بارگاه عموسام که مانند اسمال تیغزن میباید در دادگاههای صالح به جنایاتشان رسیدگی شود، اعضای فرهیختة همین جبهة کذا هستند، و از جایگاه ویژة خود بر روند مسائل نظارت عالیه خواهند داشت. به زعم یزدی، حضور شخص خاتمی برای تشکیل جبهة ائتلافی از هالوها، شارلاتانها و مزدورهای استعمار در هر صورت «الزامی» است!
چرا که محمد خاتمی مهارت خود را در بلاهت، شارلاتانیسم و مزدوری در عمل و طی 8 سال ریاست جمهوری به اثبات رسانده. یزدی میگوید این «نیروی منسجم» حتی اگر خاتمی هم انتخاب نشود، در آیندة سیاسی ایران موثر و کارساز خواهد بود. مسلم است که یک گله شارلاتان و مزدور به همراه مخالفان سازمان نیافتة یک حکومت استعماری میتواند کارساز و موثر باشد، اما نه برای ایجاد دمکراسی در ایران که برای تأمین منافع استعمار! به همین دلیل است که ابراهیم یزدی پیشنهاد فوق را «یک راه حل استراتژیک برای جنبش اصلاحات» معرفی کرده.
ولی «جنبش اصلاحات» ساخته و پرداختة محافل فاشیسم بینالملل است، محافلی که دین پروری را به ابزار تامین منافع خود تبدیل کردهاند. ابراهیم یزدی و ارباباناش خیلی کور خواندهاند، «راه حل استراتژیک» و مضحکشان به بن بست ختم خواهد شد، بن بستی که آگاهی مردم ایران در برابر اهداف استعمار ایجاد کرده. ابراهیم یزدی در پایان مصاحبة خود علی خامنهای را هم به جبهة فراگیر سازمان سیا دعوت کرده میگوید، این قانون اساسی خوب است و تغییر لازم ندارد، ولی همه با هم باید به ارزیابی از کارآئی نهاد ولایت بپردازیم!
ما هم به ابراهیم یزدی میگوئیم بساط عوامفریبی خود را برچیند. اگر قانون اساسی تغییر نکند، نیازی به ارزیابیهای سرکار و دیگر فعلة فاشیسم از نهاد رهبری نیست. چون طبق قانون اساسی حکومت منفور، ارزیابی نهاد ولایت کار مجلس خبرگان است، نه کار «مردم» و تشکلهای خارج از حاکمیت! اما ابراهیم یزدی در ادامه میگوید، تغییرات ضروری است و مخاطب مبهوت میماند که بالاخره تغییر در قانون اساسی لازم است یا خیر؟ طبق اظهارات یزدی این تغییرات لازم است. ولی تغییرات کذا ما را به سوی نقطة شروع حکومت نکبت و ادبار رهنمون خواهد شد: مطالبات همة گروهها، نه مطالبات امروز که مطالبات 30 سال پیش:
«همه به سمت قانون اساسی اول برویم که دولت موقت آنرا نهائی و شورای انقلاب هم تصویب کرد و رهبر فقید هم آنرا امضا کردند. ما گفتیم آن قانون، کف مطالبات همة گروههاست [...] ما معتقدیم این تغییرات ضروری است[...] ما هم معتقدیم همین قانون برای پیشبرد فرایند دمکراسی در ایران ظرفیت دارد [...] اگر بخواهیم نظام پا برجا بماند میتوانیم...»
اما آنچه فعلة فاشیسم «تغییر در قانون اساسی» مینامد تغییر ساختار حقوقی نیست! به هیچ عنوان! اینان خواهان تغییر «ساختار حقیقی» یا افراد هستند. ابوعطا خواندن مهرانگیزکار برای آنچه وی «قانون بد بهتر از بیقانونی است» نامیده، از همین مرداب برمیخیزد. میدانیم که اگر قانون توحش جمکران نباشد دیگر هیچ قانونی وجود نخواهد داشت، چون اتحاد جماهیر نوکری است و همین یک قانون اساسی که در عراق، افغانستان، پاکستان و ترکیه و جمکران، به زور اسلحة آمریکائی حاکم شده. و این «قانون» کار عموسام را راه میاندازد. به همین دلیل نانخورهای استعمار هیچ اشکالی با چارچوب حقوقی یا قانون اساسی ندارند، اشکال اینان با شخص یا اشخاصی است که در چارچوب این قانون در جایگاه خاصی قرار گرفتهاند! به زعم اینان با تغییر «رفتار» رهبر یا شورای نگهبان دمکراسی کذا تأمین خواهد شد:
«آنچه آقای خاتمی میگویند تغییر در ساختار حقیقی است نه حقوقی. یعنی تغییر در رفتارها [...] چون مسالة ما بطور اساسی با ساختارهای حقوقی نیست، بلکه با ساختارهای حقیقی است.»
اتفاقاً ما هم پیش از مصاحبه ابلهانة حاج آبراهام در اینجا و آنجا خوانده بودیم که قانون «کشک» است، و باید «نگاه مردم» تغییر کند! این ترهات به طور مثال، از قلم شیوای خواهر «سپیده صلحجو» و حاجیه مهرانگیزکار، حقوقدان و مداح نعلین تراوش کرده بود. پیشنهاد ما به «جنبش ابراهیمی» نهضت عاظادی، داسالله ولاتالله و اصولگرایان و اصلاحطلبان این است که از همان انجیرهای جادوئی که عرفان را به مارکسیسم و نظریة فروید پیوند میزند، گاز بزنند تا به «مادرملکوتی» خود بپیوندند و ما ملت را از شر وجود خود آسوده کنند.
تفاوت گروههای سیاسی مرزپرگهر با شیرعلی قصاب این است که شیرعلی در جایگاه واقعی خود قرار دارد، شرور و بدطینت و پلید نیست، مهربان است، و از همه مهمتر دروغ نمیگوید. گروههای سیاسی ایران به پرسوناژ عزیزالسلطنه در رمان «دائیجان ناپلئون» شباهت دارند، که رفتار وحشیانة شیرعلی قصاب را به رفتار مبتذل، فرصت طلبیها و حماقت و پستی خود افزوده و هر لحظه رنگ عوض میکند. در واقع عزیزالسلطنه هم درست مانند رهبران تشکلهای سیاسی مرزپرگهر خارج از چارچوبهای متعارف طبقة اجتماعی خود قرار گرفته.
شما لب تر کنید تا ما رودههایاش را بریزیم بیرون [...] ما را نهضت عاظادی میگن! ما را جبهة ملی میگن، ما را حزب توده میگن، ما را ساواک و شهربانی میگن. ما تا حالا سه کودتا سازمان دادهایم، این یکی هم روش[...] شما لب تر کنید...
ص . 132ـ 131 ، رمان دائیجان ناپلئون
فعلة فاشیسم که به رهبری آخوند منتظری در سایت «بیبیسی» و شرکاء هیاهو به راه انداخته بودند تا «ولایتمطلقة فقیه» از قانون اساسی جمکران حذف شود ـ در این قانون هیچ اشارهای به «ولایت مطلقة فقیه» نشده ـ امروز رنگ عوض کردند. حاج آبراهام یزدی سردستة جیرهخواران سازمان سیا در ایران، که علاوه بر دریافت سهمیة وایاگرا، مزایای دیگر از جمله رانندة شخصی هم در اختیار دارد، امروز به «نرخ روزآنلاین» گفته ما کی گفتیم قانون اساسی باید تغییر کند؟ ما گفتیم زمان ارزیابی نهاد ولایت رسیده. به عقیدة ایشان «رفتار افراد» باید تغییر کند، نه ساختار حقوقی! و این تغییر رفتار همان است که همزمان «تغییر حقیقی قانون اساسی» و «ارزیابی کارآئی نهاد ولایت» خوانده میشود! یزدی میگوید این قانون سیسال پیش تدوین شده! و حاج آبرام فکر میکنند که، امروز وقت «ارزیابی» نهاد ولایت فرا رسیده! البته اشتباه نکنیم، «وقت» را حاج آبراهام تعیین نمیکند، سازمان سیا تعیین میکند، حاج آبراهام فقط «رنج اعلام» خبر آنرا بر خود هموار میفرمایند، تا دیگر دریافت کنندگان وایاگرا تکلیف خود را بدانند.
پیرامون وبلاگ «ولایت مطلقة وایاگرا» یادآور شویم که اگر ترهات استاد فردید را ملاک قرار دهیم، از روز ازل وایاگرا وجود داشته، البته «وایاگرای معنوی»! این نوع وایاگرا از طریق جبرئیل به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم به دست فرهیختگان و برگزیدگان خداوند میرسید. اگر زن برگزیده مانند مریم، جوان، تپلمپل و لپ قرمزی و حاجی پسند بوده، جبرئیل وایاگرای معنوی را شخصاً به مصرف میرساندند، و به سراغ مریم میرفتند. ولی اگر طرف مانند هاجر، همسر ابراهیم پیر و فرتوت بود، اوضاع تفاوت میکرد. در این شرایط جبرئیل وایاگرای کذا را تحویل ابراهیم میداد و میگفت: بقیة مسائل بر عهدة خودت، «سعی نابرده در این راه به جائی نرسی»! بله حفظ «کیان خانواده» در ادیان ابراهیمی اهمیت فراوان دارد. چرا که روابط حاکم در بطن خانواده بیگانه با منطق بوده، و خانواده نیز دقیقاً مانند دین و اسطوره «منطق گریز» و در نتیجه «انسان ستیز» است! این است دلیل اصلی اهمیت «ساختار خانواده» در جمکران و دیگر مناطق عقب افتادة جهان. و این است دلیل ارادت آنگلوساکسونها به تحکیم پایههای اسلام به ویژه در اتحاد جماهیر نوکری.
البته اگر دولت بینوای اسرائیل و دستپروردگاناش در حماس میپندارند که از طریق جنگ و کشتار و تخریب، خواهند توانست افکار عمومی جهانیان را از هشدار هند به آمریکا، چین، عربستان، پاکستان و حکومت اسلامی درمورد مبارزه با تروریسم منحرف کرده، به نفع مزدوران اسرائیل در سازمان حماس بسیج کنند، سخت کور خواندهاند. آنگلوساکسونها بساط طالبان پروری سیساله را میباید در منطقه برچینند. و از قضای روزگار دلیل «وقتشناسی» آبراهام یزدی پرهیز از برچیده شدن سفرة پربرکت طالبان پروری در منطقه است.
حاج آبراهام در مصاحبة خود همزمان چند پیام از سوی ارباباناش به نانخورهای استعمار تسلیم میکند. نخست ایشان در کمال بیشرمی عنوان میکنند که آنچه مهم است «شرکت مردم» در انتخابات است، نه انتخاب کاندیدای محبوبشان! همانطور که به کرات در این وبلاگ گفتهایم، حضور مردم در انتخابات به آنگلوساکسونها، اربابان واقعی این حکومت امکان میدهد تا نزد افکار عمومی در غرب برای حکومت دست نشاندة جهل و توحش «کسب مشروعیت» کرده، بتوانند روابط پنهان خود را به روابط آشکار تبدیل کنند.
البته اینان تاکنون از طرق مختلف تلاش کردهاند تا گام به گام از حکومت اسلامی «تصویری دلپذیر» ارائه دهند. از آنجمله است دعوت دانشگاه کلمبیا از احمدی نژاد، یا پخش پیام مضحک وی به مناسبت کریسمس سالجاری، از شبکة تلویزیونی ناخداکلمب. پیامی که در واقع مکمل پیام الیزابت دوم بود. الیزابت دوم در پیامش از «خانواده» دفاع میکرد، احمدی نژاد هم به عنوان پامنبری از دین و مقدسات. در هر حال اگر بعضیها خود را به خریت زدند یا قیاس به نفس کرده ما را ابله پنداشتهاند، سخت اشتباه میکنند. پیام الیزابت دوم، «بندگان» را شامل میشد، پیام احمدی نژاد آفرینندة بندگان را. میبینیم که دانشمند عالیجاه، «استاد»، «پروفسور» حمید مولانا واقعاً زحمت کشیدند و مسلماً ترفندهای ابلهانة دیگری نیز از این دست در آستین دارند که هنوز «وقت» ارائة آنها فرا نرسیده. پس بازگردیم به آنچه به «فرمودة ارباب» و از زبان ابراهیم یزدی وقتاش فرا رسیده. به عبارت دیگر به عوامفریبی برای کشاندن فعلة ساواک و مردم ناراضی به خیابانها با شعار پوچ «تغییر قانون اساسی» از طریق «تغییر رفتار مقامات!»
جهت تحقق این مهم لازم است برای «گله» یک «رهبر» خلق شود عین محمد مصدق. ابراهیم یزدی بارها و بارها از قانون شکنی و عوامفریبی محمد مصدق، به عنوان «یک رهبر دمکرات» تجلیل به عمل آورده! البته ما نیک میدانیم که در قاموس نوکران نمک پروردة سازمان سیا لازم است «دمکراسی» در ترادف با شورش و قانون شکنی و نفسکش طلبی قرارگیرد. چه تنها در اینصورت است که ابلهان مصدق را «یک رهبر دمکرات» شناسائی خواهند کرد. بله، ابراهیم یزدی میگوید، وقتی جمال امامی، رئیس مجلس وقت به مصدق اجازة صحبت نداد، او یک چهارپایه در خیابان گذاشت و باسن مبارک را روی آن قرار داده گفت: هر جا مردم هستند، مجلس همانجا است.
و امروز هم اربابان ابراهیم یزدی دربهدر به دنبال چنین رهبری میگردند که از طریق لاتبازی و عربده جوئی، «دمکراسی» را برای ما ملت به ارمغان آورد. درست همانطور که استعمار با توسل به خمینی دجال و داسالله، همین قماش «دمکراسی» را در «کوچه و خیابان» مستقر کرد. روشنتر بگوئیم، دمکراسی در ویراست استعماری، یک نظام حقوقی منطقی و انسانمحور تحلیل نمیشود؛ یک هرجومرج و آشوب است که از طریق حضور تودههای تهییج شده در خیابانها استقرار مییابد. بهتر بگوئیم همان صحنة مهوعی که حزب توده و دیگر چپنمایان خادم مسجد لندن، دست در دست جبهة به اصطلاح ملی و نهضت «عاظادی»، پس از نخست وزیری شاپور بختیار هر روز در تهران به راه میانداختند تا طرح برژینسکی برای تبدیل ایران به پشت جبهة طالبان در عمل تحقق یابد.
و اکنون همین گروهها دوباره به فرمان ارباب برای به راه انداختن آشوب «بسیج» شدهاند. ابراهیم یزدی در مصاحبة خود دقیقاً همان چرندیات هیئت «اجرائی ـ سیاسی» سازمان حاج فرخ نگهدار را در همان چارچوب بلاهت و شارلاتانیسم تکرار میکند: خاتمی بیاید، مردم شرکت کنند، اگر خاتمی انتخاب هم نشد، مهم نیست! به قول ایشان یک «جبهة فراگیر» زمینة گذار به «دمکراسی» را فراهم خواهد آورد! ولی «دمکراسی» کذا در شرایط حقوقی فعلی میباید در چارچوب همین قانون اساسی انسانستیز استقرار یابد.
در این مرحله است که درمییابیم در واقع حضرات در حال تکرار ترهات امام سیزدهم در نوفللوشاتو هستند. البته مزخرفات محصول محفل فاشیسم را مدیون «تحقیقات عمیق» پروفسور رابرت مکفال نیز هستیم. و امروز همة گروههائی که طی سه دهة اخیر همزمان «شریک و مخالف» جنایات حکومت اسلامی بودهاند، بار دیگر مانند روزهای خوب «انقلاب شکوهمند»، همسو و هم آوا یک مصراع از ترجیع بند مزدوری و خودفروختگی را تکرار میکنند: «مردم شرکت کنند!»
همانطور که میبینیم پس از گذشت سه دهه گویا «وقتاش» رسیده که «برادر» فرزاد، از طریق شاخ و شانه کشیدن برای رهبران روسیه، از «مصادرة» انقلابشان برایمان قصه بگویند؛ وقتاش رسیده که گلة داسالله «تودهها» را بار دیگر بجای «دولت» بنشاند و جنایتکاری به نام ابراهیم یزدی، مزدور وفادار سازمان سیا، که سی سال پیش آمده بود تا «دوهزار و پانصد سال استبداد» را بزداید، امروز قانون شکنی و آشوبطلبی را از الزامات «رهبری» سیاسی بخواند:
«مصدق در یک حرکت غیرمترقبه و شجاعانه [...] چارپایهای جلوی مجلس میگذارد و میگوید مجلس آنجاست که مردم هستند. چنین حرکتی شور و انگیزه در مردم ایجاد میکند. مردم هم میفهمند که رهبر جنبش در میان آنهاست. اما [...] نه آقای خاتمی چنین حرکاتی انجام داد و نه نمایندگان مجلس ...»
بله با مفهوم دمکراسی ویراست شیرعلی قصابهای عرصة سیاست ایران بهتر آشنا شویم: ایجاد شور و هیجان در مردم! درست مانند برنامة روضه و زوزه و سینه زنی که با ایجاد شور و هیجان، قدرت تفکر منطقی را از انسانها سلب میکند؛ «دمکراسی» مطلوب اربابان ابراهیم یزدی نیز در بطن همین بیخیالی و سرمستی تودههای شیفته و فریفته تحقق مییابد. حضرت آبراهام به دلیل همین شناخت وسیعی که ارواح شکمشان از دمکراسی دارند، با زبان ابتذال خود خواهان تشکیل یک جبهة «دمکراسیخواهی و حقوق بشر» هم شدهاند! و این جبهة کذا همانطور که میتوان حدس زد تلی است درهم و برهم شامل همة مخالفان حکومت! سادهتر بگوئیم اربابان ابراهیم یزدی چنین پنداشتهاند که ما هر کس را که با احمدی نژاد مخالف باشد، به صورت جادوئی مدافع دمکراسی و حقوق بشر در ایران به شمار خواهیم آورد. در این راستا امثال سازگارا، پاسدارگنجی و دیگر غلامان و کنیزکان بارگاه عموسام که مانند اسمال تیغزن میباید در دادگاههای صالح به جنایاتشان رسیدگی شود، اعضای فرهیختة همین جبهة کذا هستند، و از جایگاه ویژة خود بر روند مسائل نظارت عالیه خواهند داشت. به زعم یزدی، حضور شخص خاتمی برای تشکیل جبهة ائتلافی از هالوها، شارلاتانها و مزدورهای استعمار در هر صورت «الزامی» است!
چرا که محمد خاتمی مهارت خود را در بلاهت، شارلاتانیسم و مزدوری در عمل و طی 8 سال ریاست جمهوری به اثبات رسانده. یزدی میگوید این «نیروی منسجم» حتی اگر خاتمی هم انتخاب نشود، در آیندة سیاسی ایران موثر و کارساز خواهد بود. مسلم است که یک گله شارلاتان و مزدور به همراه مخالفان سازمان نیافتة یک حکومت استعماری میتواند کارساز و موثر باشد، اما نه برای ایجاد دمکراسی در ایران که برای تأمین منافع استعمار! به همین دلیل است که ابراهیم یزدی پیشنهاد فوق را «یک راه حل استراتژیک برای جنبش اصلاحات» معرفی کرده.
ولی «جنبش اصلاحات» ساخته و پرداختة محافل فاشیسم بینالملل است، محافلی که دین پروری را به ابزار تامین منافع خود تبدیل کردهاند. ابراهیم یزدی و ارباباناش خیلی کور خواندهاند، «راه حل استراتژیک» و مضحکشان به بن بست ختم خواهد شد، بن بستی که آگاهی مردم ایران در برابر اهداف استعمار ایجاد کرده. ابراهیم یزدی در پایان مصاحبة خود علی خامنهای را هم به جبهة فراگیر سازمان سیا دعوت کرده میگوید، این قانون اساسی خوب است و تغییر لازم ندارد، ولی همه با هم باید به ارزیابی از کارآئی نهاد ولایت بپردازیم!
ما هم به ابراهیم یزدی میگوئیم بساط عوامفریبی خود را برچیند. اگر قانون اساسی تغییر نکند، نیازی به ارزیابیهای سرکار و دیگر فعلة فاشیسم از نهاد رهبری نیست. چون طبق قانون اساسی حکومت منفور، ارزیابی نهاد ولایت کار مجلس خبرگان است، نه کار «مردم» و تشکلهای خارج از حاکمیت! اما ابراهیم یزدی در ادامه میگوید، تغییرات ضروری است و مخاطب مبهوت میماند که بالاخره تغییر در قانون اساسی لازم است یا خیر؟ طبق اظهارات یزدی این تغییرات لازم است. ولی تغییرات کذا ما را به سوی نقطة شروع حکومت نکبت و ادبار رهنمون خواهد شد: مطالبات همة گروهها، نه مطالبات امروز که مطالبات 30 سال پیش:
«همه به سمت قانون اساسی اول برویم که دولت موقت آنرا نهائی و شورای انقلاب هم تصویب کرد و رهبر فقید هم آنرا امضا کردند. ما گفتیم آن قانون، کف مطالبات همة گروههاست [...] ما معتقدیم این تغییرات ضروری است[...] ما هم معتقدیم همین قانون برای پیشبرد فرایند دمکراسی در ایران ظرفیت دارد [...] اگر بخواهیم نظام پا برجا بماند میتوانیم...»
اما آنچه فعلة فاشیسم «تغییر در قانون اساسی» مینامد تغییر ساختار حقوقی نیست! به هیچ عنوان! اینان خواهان تغییر «ساختار حقیقی» یا افراد هستند. ابوعطا خواندن مهرانگیزکار برای آنچه وی «قانون بد بهتر از بیقانونی است» نامیده، از همین مرداب برمیخیزد. میدانیم که اگر قانون توحش جمکران نباشد دیگر هیچ قانونی وجود نخواهد داشت، چون اتحاد جماهیر نوکری است و همین یک قانون اساسی که در عراق، افغانستان، پاکستان و ترکیه و جمکران، به زور اسلحة آمریکائی حاکم شده. و این «قانون» کار عموسام را راه میاندازد. به همین دلیل نانخورهای استعمار هیچ اشکالی با چارچوب حقوقی یا قانون اساسی ندارند، اشکال اینان با شخص یا اشخاصی است که در چارچوب این قانون در جایگاه خاصی قرار گرفتهاند! به زعم اینان با تغییر «رفتار» رهبر یا شورای نگهبان دمکراسی کذا تأمین خواهد شد:
«آنچه آقای خاتمی میگویند تغییر در ساختار حقیقی است نه حقوقی. یعنی تغییر در رفتارها [...] چون مسالة ما بطور اساسی با ساختارهای حقوقی نیست، بلکه با ساختارهای حقیقی است.»
اتفاقاً ما هم پیش از مصاحبه ابلهانة حاج آبراهام در اینجا و آنجا خوانده بودیم که قانون «کشک» است، و باید «نگاه مردم» تغییر کند! این ترهات به طور مثال، از قلم شیوای خواهر «سپیده صلحجو» و حاجیه مهرانگیزکار، حقوقدان و مداح نعلین تراوش کرده بود. پیشنهاد ما به «جنبش ابراهیمی» نهضت عاظادی، داسالله ولاتالله و اصولگرایان و اصلاحطلبان این است که از همان انجیرهای جادوئی که عرفان را به مارکسیسم و نظریة فروید پیوند میزند، گاز بزنند تا به «مادرملکوتی» خود بپیوندند و ما ملت را از شر وجود خود آسوده کنند.
تفاوت گروههای سیاسی مرزپرگهر با شیرعلی قصاب این است که شیرعلی در جایگاه واقعی خود قرار دارد، شرور و بدطینت و پلید نیست، مهربان است، و از همه مهمتر دروغ نمیگوید. گروههای سیاسی ایران به پرسوناژ عزیزالسلطنه در رمان «دائیجان ناپلئون» شباهت دارند، که رفتار وحشیانة شیرعلی قصاب را به رفتار مبتذل، فرصت طلبیها و حماقت و پستی خود افزوده و هر لحظه رنگ عوض میکند. در واقع عزیزالسلطنه هم درست مانند رهبران تشکلهای سیاسی مرزپرگهر خارج از چارچوبهای متعارف طبقة اجتماعی خود قرار گرفته.
شما لب تر کنید تا ما رودههایاش را بریزیم بیرون [...] ما را نهضت عاظادی میگن! ما را جبهة ملی میگن، ما را حزب توده میگن، ما را ساواک و شهربانی میگن. ما تا حالا سه کودتا سازمان دادهایم، این یکی هم روش[...] شما لب تر کنید...
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت