نارسیس و دمکراسی!
...
باز هم با پوزش از خوانندگان گرامی! در وبلاگ «حوا در هتل پالاس»، نه تنها از روی بازیگوشی بجای مستر اسماعیل نوریعلا، آیدین آغداشلو را به هتل پالاس فرستاد بودیم که عکس ایشان را هم بجای عکس حاج اسماعیل سکولارزاده دروبلاگمان گذاشتیم. امیدواریم این اشتباهات دیگر تکرار نشود.
نارسیس، در اسطورههای یونان باستان از تجاوز نهر «سهفیس» به مادرش زاده میشود. به عبارت دیگر نارسیس فرزند خشونت است. نارسیس بسیار زیبا است و «اکو»، الهة بیشهها و آبها شیفتة او میشود. «اکو»، به معنای «پژواک»، همانطورکه از ناماش برمیآید قادر به سخن گفتن نیست؛ او فقط میتواند آخرین سیلاب آنچه را که شنیده تکرار کند. اکو به دلیل ناتوانی از ابراز عشق خود تلاش میکند از طریق لمس کردن نارسیس به او ابراز عشق کند، ولی نارسیس «اکو» را از خود میراند و الهة بیشهها از شدت رنج و ناامیدی جان میسپارد. نارسیس که خود را ناتوان از عشق و دوست داشتن میبیند، برای بازنگریستن خود به کنار برکهای رفته به تصویر خود در آب خیره میماند. نارسیس، در کنار برکه آنقدر در حسرت گفتگو و ارتباط با دیگران آه میکشد، تا جان میسپارد و به درون برکه میافتد، و به گلی تبدیل میشود که آنرا نارسیس میخوانند. در نظریة فروید مبتلایان به «نارسیسایسم» ناهنجاریهای شخصیتی فراوان دارند که مهمترین آنها عدم قابلیتشان در برقراری ارتباط دوسویه و «متعادل» با دیگران است. به عبارت دیگر برخورداری از یک ارتباط اجتماعی دمکراتیک، یا بهتر بگوئیم ارتباط انسانی برای چنین افرادی غیرممکن میشود.
و میدانیم که مهمترین ویژگی یک جامعة دمکراتیک وجود ارتباط دوسویه و متعادل میان افراد جامعه است. این ارتباط به افراد محدود نمیماند بلکه بین احزاب، و نهایت امر بین مردم و حاکمیت نیز میباید رابطة متعادل برقرار شود. چنین ارتباطی فقط در پناه اعمال قوانین دمکراتیک امکانپذیر خواهد بود. قوانینی انسانمحور، صریح و فاقد هرگونه تقدس و ابهام الهی. به همین دلیل زبان دمکراتیک زبانی است صریح، منطقی و متعادل که خارج از عرصة «تقدس» و «ابتذال» قرار میگیرد. بهتر بگوئیم، زبان دمکراتیک زبانی است پویا، در ارتباط با واقعیت، در زمان و مکان مشخص و به ویژه در تقابل کامل با زبان ایستا و منطقگریز اسطوره و حماسه. به همین دلیل است که پروپاگاند استعماری میکوشد از طریق تحمیل «حکومت دینی»، زبان اسطورههای مقدس و مضحک شیعیمسلکان را بر جامعة ایران تحمیل کند. چرا که واکنش طبیعی مردم به چنین سیاستی به استهزاء گرفتن اسطورههای حکومتی و به ویژه «تقدیس» اسطورهها و آداب و رسوم ایرانی خواهد بود. روشنتر بگوئیم با استقرار حکومت اسلامی، در واقع جامعة ایران به اسارت اسطورههایاش درآمده و مانند نارسیس، امکان برقراری هر گونه ارتباط دوسویه را از دست خواهد داد. بیدلیل نیست که محافل فاشیسم بینالملل این چنین برای دفترودستک شیرین عبادی جنجال و هیاهو به راه انداختهاند. هر چه حکومت اسلامی تداوم یابد، به دلیل نفرت از اسطورههای شیعی مسلکان، حرکت مردم به سوی اسطورههای ایرانی تشدید خواهد شد.
در سال 1978 حاکمیت فرانسه با برخورداری از پروپاگاند رسانههای غرب، به ویژه با تکیه بر تبلیغات رادیو «بیبیسی»، یک جانور وحشی به نام خمینی و مشتی اراذل و اوباش را به عنوان انقلابی و آزادیخواه و مدافعان «حقوق بشر» در فرودگاه مهرآباد تخلیه کرد. امروز همین حاکمیت اسلامطلب برگزیدة محفل نوبل و مدافع اسلام مترقی و خوب و نازنازی، شیرین عبادی را به مدافع حقوق بشر تبدیل کرده، و میپندارد هنوز مسجد جای گو..دن است. در این راستا، آقای لاهیجی، کارمند دولت فرانسه که چندی پیش بر علیه کاریکاتوریست دانمارکی پرچم مخالفت برافراشته و اعتراض رسمی خود را، البته در قالب سفسطه با «آزادی بیان» به اثبات رسانده، امروز در سایت «ریش آنلاین» ـ همان روزآنلاین ـ که بالاخره از مراسم سینه زنی و روضه و زوزه و عزای حسینی فارغ شده، به دفاع از شیرین عبادی و به اصطلاح «حقوق بشر» پرداخته. البته بدون اینکه کوچکترین اشارهای به تضاد اعلامیة جهانی حقوق بشر با حقوق بشر نسبی، ساخته و پرداختة فاشیسم بینالملل داشته باشد.
البته ایشان تنها نیستند! مشتی لمپن جیرهخوار همچون فریبا داوودیمهاجر و مهرانگیز کار و چند سر نخبه و فرهیختة دیگر نیز به عنوان پامنبری جناب لاهیجی «قلمفرسائی» کرده تا جبهة اسلامطلبان ریزهخوار عموسام را تقویت کرده باشند. داوودی مهاجر پس از مطالعات و تحقیقات خود کشف کرده که به گفتة «هگل»، تاریخ تکرار نمیشود! میبینیم که کنیزکان بارگاه استعمار ضمن تماشای برنامههای تلویزیون لوسآنجلس با «هگل» هم آشنا شدهاند. از طرف دیگر، حاجیه مهرانگیز کار که از مداحان سرشناس اکبر بهرمانی است، ضمن ترهات بافی مرسوم و متداول ادعا کرده، دولت ایران «دو انقلاب آزادیبخش» را پشت سر گذاشته! البته در اینکه کودتاهای پیدرپی برای بعضیها «آزادیبخش» بوده تردیدی نیست. ولی این کودتاها برای ملت ایران اسارت و برای اینان «آزادی از مخ» به ارمغان آورده.
آزادیهای دیگری که در این میان به بعضیها اعطا شده آزادی «پرش» است. پرش از جبهة اسلام طلبان خاتمی به جبهة اسلامگزاران اکبر بهرمانی، یا همان کارگزاران. خواهر ملیحه محمدی، امروز در حالیکه چشمان شهلایشان از شدت گریه برای حسین شهید پف کرده بود، از خواب غفلت بیدار شده، فهمیدهاند رؤیای خوش طرفداری از حماس به پایان رسیده و باید پابهپای دارودستة کارگزاران حرکت کنند. پس ایشان خطاب به خویش فرمودند: ای دل غافل! ملیحه! لباس رزم برتن کن! دیگر نمیتوان از حماس دفاع کرد! پس خواهر ملیحه، خفتان و جوشن و زره اهدائی مستر عیسی سحرخیز را در بر کرده راهی ریشآنلاین شدند، البته با همان «آخرشاهنامه»! بله «رستم است و یکدست اسلحه!»، داسالله است و «آخر شاهنامه»! و احیاناً دو بیت از فیلسوف شاعر حاجاسماعیل خوئی به اضافة همان «هان! کجاست پایتخت ...» معروف! امت است و اسلام، و در اسلام هم همه چیز هست! از «تنبان» تا حقوق بشرنسبی و «تحلیل سیاسی»، البته اینهمه با حدود ده روز تأخیر! به یاد داشته باشیم که خواهران و برادران داسالله درست مانند لمپنهای ریشآنلاین این چند روزه درگیر مراسم روضه و زوزة امام حسین بودند و یا مانند امید معماریان ذکر «حوزه» گرفته و فرصت پرداختن به مسائل واقعی را نداشتند.
پیشتر به اعمال «سیاست انسداد» بر کشورمان از سوی استعمار غرب اشاره کردیم و گفتیم هدف استعمار از تحمیل انزوا بر کشورها، ترویج خشونت است که نهایتاً به جنگافروزی منجر خواهد شد. میدانیم که اقتصاد غرب از جنگ تغذیه میکند و تاکنون جنگ رکن اساسی سیاست خارجی آمریکا و متحدانش بوده. این سیاست را طی سه دهة اخیر در ایران، افغانستان، عراق، لبنان و فلسطین شاهد بودهایم و هنوز هم شاهدیم. پیشتر گفتیم که پروپاگاند یکی از مهمترین ابزار پیشبرد سیاستهای استعماری است. همچنین یادآور شدیم که پروپاگاند از طریق تحریک احساسات، منطق متعارف را به چالش میطلبد. منطق متعارف در فرد پیوند مستقیم با زبان دارد. روشنتر بگوئیم، زمانی که احساسات بر انسان چیره میشود، قدرت کلام او کاهش مییابد و انسان واکنش فیزیکی از خود بروز میدهد. به عنوان نمونه فردی که با شور هیجان سخن میگوید از پیکر خود برای بیان منظور یاری میطلبد و سر و دست را به حرکت در میآورد. یا کسی که خشمگین میشود، علاوه بر حرکات تهدیدآمیز، بجای سخن گفتن، فریاد میزند به طوری که مخاطب از درک وی عاجز میماند. در حالت گزافة خشم یا هیجان شدید، فرد حتی قدرت سخن گفتن را نیز از دست میدهد. نیازی به توضیح نیست که در چنین شرایطی «گفتگو» یا ایجاد ارتباط منطقی و دوسویه با کسی که قادر به سخن گفتن نیست غیرممکن خواهد بود.
در حالت عادی، خشم مانند دیگر احساسات میتواند مهار شود یا به اوج برسد و تخریب کند؛ ولی خشم در هرحال تداومی نخواهد داشت. در صورتیکه «نارسیسایسم» چنین نیست. به همین دلیل است که اسطورة نارسیس پایة ایدئولوژیک «سیاست انزوا» را تشکیل میدهد. در نظریة فروید به چند نوع «نارسیسایسم» اشاره شده از جمله «نارسیسایسم ابتدائی» که در اطفال مشاهده میشود، چرا که ساختار شخصیتیشان کامل نشده. نارسیسایسم ثانوی را میتوان در افراد بالغ مشاهده کرد و نوع گزافة آن فرد را از نظر عاطفی منزوی کرده در یک دور بسته قرار میدهد. بهتر بگوئیم در چنین حالتی فرد به طور کامل به اسارت شخص «خود» در میآید. همانطور که نارسیس هم بجای ارتباط با دیگران تنهائی برگزید تا به چهرة زیبای خود در آب خیره بماند.
امروز در ایران روند مشابهی را شاهدیم؛ گریز مردم از ابتذال اسطورههای مقدس حکومت به سوی اسطورههای والای ایرانی. روشن است که اسطورههای حکومتی نمیتوانند با یکدیگر ارتباط منطقی و متعادل برقرار کنند، چرا که ادعای تقدس دارند و تقدس بنا بر تعریف منطقستیز خواهد بود. اینجاست که عمق شارلاتانیسم «گفتگوی تمدنها» و «دیالوگ ادیان» نمایان میشود، و به عدم امکان چنین ارتباطاتی پی میبریم. ولی این امر به اسطورههای مبتذل ادیان ابراهیمی محدود نمیشود.
بین اسطورههای والای ایرانی نیز هرگز تبادل و ارتباط متعادل برقرار نخواهد شد، چرا که اسطورهها، بنا برتعریف، یکسویهاند. به عبارت دیگر، دو اسطوره هرگز نمیتوانند با یکدیگر «گفتگو» کنند، چون هر دو مانند نارسیس در یک دور بسته قرار میگیرند، از خود آغاز میکنند و در پایان به خود خواهند رسید. از خود آغاز میکنند و در خود خواهند مرد. نماد پدر متجاوز در اسطورة نارسیس، عنصر آب است. نارسیس، نماد زندگی، الهة آبها و جنگلها را از خود میراند، و زندگی را در انزوای کامل در کنار آب، نماد پدر، سپری میکند. نارسیس نهایت امر زندگی را به تماشای خود در آب میگذراند و در همان آب میمیرد. اسطورة نارسیس بازتاب، تداوم و گسترش «خشونت نخستین» است. خشونت نهر «سهفیس» که در فرزندش نارسیس به اوج خود میرسد. زندگی نارسیس در وجود فرزنداناش تداوم نمییابد، نارسیسدر سکوت و انزوا، آغاز و پایان خویش است.
نارسیس، در اسطورههای یونان باستان از تجاوز نهر «سهفیس» به مادرش زاده میشود. به عبارت دیگر نارسیس فرزند خشونت است. نارسیس بسیار زیبا است و «اکو»، الهة بیشهها و آبها شیفتة او میشود. «اکو»، به معنای «پژواک»، همانطورکه از ناماش برمیآید قادر به سخن گفتن نیست؛ او فقط میتواند آخرین سیلاب آنچه را که شنیده تکرار کند. اکو به دلیل ناتوانی از ابراز عشق خود تلاش میکند از طریق لمس کردن نارسیس به او ابراز عشق کند، ولی نارسیس «اکو» را از خود میراند و الهة بیشهها از شدت رنج و ناامیدی جان میسپارد. نارسیس که خود را ناتوان از عشق و دوست داشتن میبیند، برای بازنگریستن خود به کنار برکهای رفته به تصویر خود در آب خیره میماند. نارسیس، در کنار برکه آنقدر در حسرت گفتگو و ارتباط با دیگران آه میکشد، تا جان میسپارد و به درون برکه میافتد، و به گلی تبدیل میشود که آنرا نارسیس میخوانند. در نظریة فروید مبتلایان به «نارسیسایسم» ناهنجاریهای شخصیتی فراوان دارند که مهمترین آنها عدم قابلیتشان در برقراری ارتباط دوسویه و «متعادل» با دیگران است. به عبارت دیگر برخورداری از یک ارتباط اجتماعی دمکراتیک، یا بهتر بگوئیم ارتباط انسانی برای چنین افرادی غیرممکن میشود.
و میدانیم که مهمترین ویژگی یک جامعة دمکراتیک وجود ارتباط دوسویه و متعادل میان افراد جامعه است. این ارتباط به افراد محدود نمیماند بلکه بین احزاب، و نهایت امر بین مردم و حاکمیت نیز میباید رابطة متعادل برقرار شود. چنین ارتباطی فقط در پناه اعمال قوانین دمکراتیک امکانپذیر خواهد بود. قوانینی انسانمحور، صریح و فاقد هرگونه تقدس و ابهام الهی. به همین دلیل زبان دمکراتیک زبانی است صریح، منطقی و متعادل که خارج از عرصة «تقدس» و «ابتذال» قرار میگیرد. بهتر بگوئیم، زبان دمکراتیک زبانی است پویا، در ارتباط با واقعیت، در زمان و مکان مشخص و به ویژه در تقابل کامل با زبان ایستا و منطقگریز اسطوره و حماسه. به همین دلیل است که پروپاگاند استعماری میکوشد از طریق تحمیل «حکومت دینی»، زبان اسطورههای مقدس و مضحک شیعیمسلکان را بر جامعة ایران تحمیل کند. چرا که واکنش طبیعی مردم به چنین سیاستی به استهزاء گرفتن اسطورههای حکومتی و به ویژه «تقدیس» اسطورهها و آداب و رسوم ایرانی خواهد بود. روشنتر بگوئیم با استقرار حکومت اسلامی، در واقع جامعة ایران به اسارت اسطورههایاش درآمده و مانند نارسیس، امکان برقراری هر گونه ارتباط دوسویه را از دست خواهد داد. بیدلیل نیست که محافل فاشیسم بینالملل این چنین برای دفترودستک شیرین عبادی جنجال و هیاهو به راه انداختهاند. هر چه حکومت اسلامی تداوم یابد، به دلیل نفرت از اسطورههای شیعی مسلکان، حرکت مردم به سوی اسطورههای ایرانی تشدید خواهد شد.
در سال 1978 حاکمیت فرانسه با برخورداری از پروپاگاند رسانههای غرب، به ویژه با تکیه بر تبلیغات رادیو «بیبیسی»، یک جانور وحشی به نام خمینی و مشتی اراذل و اوباش را به عنوان انقلابی و آزادیخواه و مدافعان «حقوق بشر» در فرودگاه مهرآباد تخلیه کرد. امروز همین حاکمیت اسلامطلب برگزیدة محفل نوبل و مدافع اسلام مترقی و خوب و نازنازی، شیرین عبادی را به مدافع حقوق بشر تبدیل کرده، و میپندارد هنوز مسجد جای گو..دن است. در این راستا، آقای لاهیجی، کارمند دولت فرانسه که چندی پیش بر علیه کاریکاتوریست دانمارکی پرچم مخالفت برافراشته و اعتراض رسمی خود را، البته در قالب سفسطه با «آزادی بیان» به اثبات رسانده، امروز در سایت «ریش آنلاین» ـ همان روزآنلاین ـ که بالاخره از مراسم سینه زنی و روضه و زوزه و عزای حسینی فارغ شده، به دفاع از شیرین عبادی و به اصطلاح «حقوق بشر» پرداخته. البته بدون اینکه کوچکترین اشارهای به تضاد اعلامیة جهانی حقوق بشر با حقوق بشر نسبی، ساخته و پرداختة فاشیسم بینالملل داشته باشد.
البته ایشان تنها نیستند! مشتی لمپن جیرهخوار همچون فریبا داوودیمهاجر و مهرانگیز کار و چند سر نخبه و فرهیختة دیگر نیز به عنوان پامنبری جناب لاهیجی «قلمفرسائی» کرده تا جبهة اسلامطلبان ریزهخوار عموسام را تقویت کرده باشند. داوودی مهاجر پس از مطالعات و تحقیقات خود کشف کرده که به گفتة «هگل»، تاریخ تکرار نمیشود! میبینیم که کنیزکان بارگاه استعمار ضمن تماشای برنامههای تلویزیون لوسآنجلس با «هگل» هم آشنا شدهاند. از طرف دیگر، حاجیه مهرانگیز کار که از مداحان سرشناس اکبر بهرمانی است، ضمن ترهات بافی مرسوم و متداول ادعا کرده، دولت ایران «دو انقلاب آزادیبخش» را پشت سر گذاشته! البته در اینکه کودتاهای پیدرپی برای بعضیها «آزادیبخش» بوده تردیدی نیست. ولی این کودتاها برای ملت ایران اسارت و برای اینان «آزادی از مخ» به ارمغان آورده.
آزادیهای دیگری که در این میان به بعضیها اعطا شده آزادی «پرش» است. پرش از جبهة اسلام طلبان خاتمی به جبهة اسلامگزاران اکبر بهرمانی، یا همان کارگزاران. خواهر ملیحه محمدی، امروز در حالیکه چشمان شهلایشان از شدت گریه برای حسین شهید پف کرده بود، از خواب غفلت بیدار شده، فهمیدهاند رؤیای خوش طرفداری از حماس به پایان رسیده و باید پابهپای دارودستة کارگزاران حرکت کنند. پس ایشان خطاب به خویش فرمودند: ای دل غافل! ملیحه! لباس رزم برتن کن! دیگر نمیتوان از حماس دفاع کرد! پس خواهر ملیحه، خفتان و جوشن و زره اهدائی مستر عیسی سحرخیز را در بر کرده راهی ریشآنلاین شدند، البته با همان «آخرشاهنامه»! بله «رستم است و یکدست اسلحه!»، داسالله است و «آخر شاهنامه»! و احیاناً دو بیت از فیلسوف شاعر حاجاسماعیل خوئی به اضافة همان «هان! کجاست پایتخت ...» معروف! امت است و اسلام، و در اسلام هم همه چیز هست! از «تنبان» تا حقوق بشرنسبی و «تحلیل سیاسی»، البته اینهمه با حدود ده روز تأخیر! به یاد داشته باشیم که خواهران و برادران داسالله درست مانند لمپنهای ریشآنلاین این چند روزه درگیر مراسم روضه و زوزة امام حسین بودند و یا مانند امید معماریان ذکر «حوزه» گرفته و فرصت پرداختن به مسائل واقعی را نداشتند.
پیشتر به اعمال «سیاست انسداد» بر کشورمان از سوی استعمار غرب اشاره کردیم و گفتیم هدف استعمار از تحمیل انزوا بر کشورها، ترویج خشونت است که نهایتاً به جنگافروزی منجر خواهد شد. میدانیم که اقتصاد غرب از جنگ تغذیه میکند و تاکنون جنگ رکن اساسی سیاست خارجی آمریکا و متحدانش بوده. این سیاست را طی سه دهة اخیر در ایران، افغانستان، عراق، لبنان و فلسطین شاهد بودهایم و هنوز هم شاهدیم. پیشتر گفتیم که پروپاگاند یکی از مهمترین ابزار پیشبرد سیاستهای استعماری است. همچنین یادآور شدیم که پروپاگاند از طریق تحریک احساسات، منطق متعارف را به چالش میطلبد. منطق متعارف در فرد پیوند مستقیم با زبان دارد. روشنتر بگوئیم، زمانی که احساسات بر انسان چیره میشود، قدرت کلام او کاهش مییابد و انسان واکنش فیزیکی از خود بروز میدهد. به عنوان نمونه فردی که با شور هیجان سخن میگوید از پیکر خود برای بیان منظور یاری میطلبد و سر و دست را به حرکت در میآورد. یا کسی که خشمگین میشود، علاوه بر حرکات تهدیدآمیز، بجای سخن گفتن، فریاد میزند به طوری که مخاطب از درک وی عاجز میماند. در حالت گزافة خشم یا هیجان شدید، فرد حتی قدرت سخن گفتن را نیز از دست میدهد. نیازی به توضیح نیست که در چنین شرایطی «گفتگو» یا ایجاد ارتباط منطقی و دوسویه با کسی که قادر به سخن گفتن نیست غیرممکن خواهد بود.
در حالت عادی، خشم مانند دیگر احساسات میتواند مهار شود یا به اوج برسد و تخریب کند؛ ولی خشم در هرحال تداومی نخواهد داشت. در صورتیکه «نارسیسایسم» چنین نیست. به همین دلیل است که اسطورة نارسیس پایة ایدئولوژیک «سیاست انزوا» را تشکیل میدهد. در نظریة فروید به چند نوع «نارسیسایسم» اشاره شده از جمله «نارسیسایسم ابتدائی» که در اطفال مشاهده میشود، چرا که ساختار شخصیتیشان کامل نشده. نارسیسایسم ثانوی را میتوان در افراد بالغ مشاهده کرد و نوع گزافة آن فرد را از نظر عاطفی منزوی کرده در یک دور بسته قرار میدهد. بهتر بگوئیم در چنین حالتی فرد به طور کامل به اسارت شخص «خود» در میآید. همانطور که نارسیس هم بجای ارتباط با دیگران تنهائی برگزید تا به چهرة زیبای خود در آب خیره بماند.
امروز در ایران روند مشابهی را شاهدیم؛ گریز مردم از ابتذال اسطورههای مقدس حکومت به سوی اسطورههای والای ایرانی. روشن است که اسطورههای حکومتی نمیتوانند با یکدیگر ارتباط منطقی و متعادل برقرار کنند، چرا که ادعای تقدس دارند و تقدس بنا بر تعریف منطقستیز خواهد بود. اینجاست که عمق شارلاتانیسم «گفتگوی تمدنها» و «دیالوگ ادیان» نمایان میشود، و به عدم امکان چنین ارتباطاتی پی میبریم. ولی این امر به اسطورههای مبتذل ادیان ابراهیمی محدود نمیشود.
بین اسطورههای والای ایرانی نیز هرگز تبادل و ارتباط متعادل برقرار نخواهد شد، چرا که اسطورهها، بنا برتعریف، یکسویهاند. به عبارت دیگر، دو اسطوره هرگز نمیتوانند با یکدیگر «گفتگو» کنند، چون هر دو مانند نارسیس در یک دور بسته قرار میگیرند، از خود آغاز میکنند و در پایان به خود خواهند رسید. از خود آغاز میکنند و در خود خواهند مرد. نماد پدر متجاوز در اسطورة نارسیس، عنصر آب است. نارسیس، نماد زندگی، الهة آبها و جنگلها را از خود میراند، و زندگی را در انزوای کامل در کنار آب، نماد پدر، سپری میکند. نارسیس نهایت امر زندگی را به تماشای خود در آب میگذراند و در همان آب میمیرد. اسطورة نارسیس بازتاب، تداوم و گسترش «خشونت نخستین» است. خشونت نهر «سهفیس» که در فرزندش نارسیس به اوج خود میرسد. زندگی نارسیس در وجود فرزنداناش تداوم نمییابد، نارسیسدر سکوت و انزوا، آغاز و پایان خویش است.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت