علی آنتوانت!
...
بستن دفتر شیرین عبادی در یوسف آباد در واقع ابزار دوگانهای است که از یک سو قانونشکنی و شورش را تشویق میکند و از سوی دیگر، گسترش ادبیات موهن و مبتذل حوزوی را. ادبیاتی که انسان را در ردة گوسفند قرار میدهد.
«شیرین عبادی از متکی خواست سخنگویاش را ارشاد کند»
این تیتر مطلبی است که در سایت «رادیوفردا»، مورخ ششم بهمنماه سالجاری انتشار یافته. پیش از پرداختن به مطلب مذکور به بررسی عنوان آن میپردازیم که نشان میدهد با تعطیلی دفتر کذا، هدف پروپاگاند استعماری، قراردادن شیرین عبادی، به عنوان مدافع ظاهری حقوق بشر، در جایگاه آخوند و مسئول امر به معروف و نهی از منکر است. روشنتر بگوئیم اربابان حکومت اسلامی تلاش دارند، «زبان مقدسات» را جایگزین «زبان قانون» کرده، همزمان «شورش» را تشویق کنند.
در واقع هیچ دلیلی ندارد که شیرین عبادی در مورد بسته شدن دفتر مدافعان دروغین حقوق بشر به وزیر امورخارجه نامة سربسته یا سرگشاده بنویسد! منوچهر متکی، هیچ مسئولیتی در قبال تعطیل شدن دکان محفل نوبل در تهران ندارد و هیچ دلیل منطقی برای اظهار نظر سخنگوی وزارت امورخارجة جمکران پیرامون تعطیلی دفتر کذا به چشم نمیخورد! تا آنجا که ما میدانیم تعطیلی بنگاه حقوقبشر «عبادی ـ سیاسی» در چارچوب «امور داخلی» حکومت «مستقل» اسلامی قرار میگیرد، یعنی وزارت کشور و دادگستری. و اگر تعطیلی بنگاه محفل نوبل «غیرقانونی» است منطقاً شیرین عبادی و شرکاء که همگی حقوقدان معرفی میشوند، میباید با مراجعه به قوة قضائیه از «نقض قانون» توسط ضابطین وزارت دادگستری شکایت کنند.
ولی شاهدیم که اینان از مسیر قانونی حرکت نمیکنند، بلکه با جاروجنجال قصد بهرهبرداری تبلیغاتی و سیاسی از تعطیلی کانون یوسف آباد دارند. تعطیلی دفتر عبادی هیچ ارتباطی به وزارت امور خارجه و سخنگوی آن ندارد. اگر وزارت امورخارجة حکومت اسلامی خود را موظف به پاسخگوئی در مورد عملکرد وزارت کشور میبیند نشان از دو واقعیت تلخ دارد. «واقعیت» نخست اینکه دولت قدرقدرت جمکران خود را موظف میبیند در مورد امور داخلی کشور به بیگانگان حساب پس دهد. چرا که در غیر اینصورت سخنگوی وزارت امور خارجه میتوانست با تکیه بر این امر مسلم که تعطیلی دفتر عبادی عرصة فعالیت و مسئولیت وزارت کشور است، از هر گونه دخالت در امور وزارت کشور و پرداختن به عرصة «امنیتی ـ نظامی» خودداری کند، ولی میبینیم که چنین نکرده. در عمل، زمانیکه پای برگزیدگان محافل فاشیسم بینالملل نظیر شیرین عبادی به میان میآید، قدرت و شوکت و اقتدار و استقلال حکومت جمکران که رهبرشان خیلی به آن مینازد، مانند برگ خزان به زمین میریزد.
«واقعیت» دیگر اینکه، به دلیل حمایت فاشیسم بینالملل و اعطای جایزة نوبل به فردی چون شیرین عبادی، محافلی به وی امکان قانونشکنی هم دادهاند! میدانیم که شیرین عبادی بدون داشتن مجوز رسمی کانون کذا را به راه انداخته. پیشتر چند نمونه از سخنرانیهای اعضای این کانون از جمله سخنان شخص عبادی را بررسی کردیم و گفتیم، این افراد آشکارا قانونشکنی را تشویق میکنند، و کانون مذکور در واقع هیچ ارتباطی با دفاع از حقوق بشر ندارد، بلکه یک مرکز آشوب است که با پشتیبانی استعمار و در راستای اهداف استعمار به فعالیت پرداخته. چرا که هدف استعمار ترویج آشوب و بینظمی جهت گسترش و توجیه سرکوب است. سرکوبی که هرگز شامل عمال استعمار و فعلة فاشیسم نظیر شخص شیرین عبادی نخواهد شد. مگر اینکه آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک، یعنی اربابان سنتی حکومت اسلامی تضعیف شوند. در اینصورت اگر براندازی پیش نیاید، وزارت کشور و قوة قضائیه باید به «فعالیتهای» امثال شیرین عبادی و آخوند منتظری با دقت بیشتری «رسیدگی» کنند.
پیش از ادامة مطلب یک نمونة پیشپاافتاده از پروپاگاند تشویق سرکوب را در همینجا بررسی میکنیم. امروز سایت «اطلاعات نت» بیانیة «جنبش ما هستیم» را منتشر کرده. در این بیانیة به ظاهر غیرسیاسی، از مردم دعوت شده که روز 10 بهمنماه، ساعات 5 بعد از ظهر در برابر نانوائیهائی که پخت میکنند، حضور به هم رسانده بگویند «ما نان میخواهیم!»
بله! نان خواستن که فعالیت سیاسی نیست، ولی وقتی نان خواستن با تلویزیون لسآنجلس و «جنبش ما هستیم» پیوند داشته باشد، تبدیل به فعالیت سیاسی بر علیه نظام مقدس خواهد شد! به این ترتیب روز دهم بهمنماه از ساعت هفده، هر کس در برابر هر نانوائی حضور یافته و خواهان نان شود از مخالفان حکومت امام زمان به شمار رفته خونش حلال خواهد بود! به این میگویند فعالیت سیاسی جهت ترویج سرکوب مردم ایران. وزارت کشور جمکران هم روز دهم بهمنماه میتواند همة بخت برگشتگانی را که در برابر نانوائیها صف کشیدهاند تا از نانوائیهای بهداشتی جمکران نان خاکستری مایل به سبزلجنی ابتیاع کنند، بازداشت کرده روانة زندان کند. مسلماً چنین عملیاتی فرصتی خواهد بود برای یک دیالوگ توحشها بین مستر فرهودی و شیخ مسعود بهنود، که در آن سخن از تشابه جنبش تلویزیون لسآنجلس با «انقلاب فرانسه» نیز به میان خواهد آمد!
چرا؟ چون در دوران سلطنت لوئی شانزدهم نیز مردم فرانسه نان نداشتند بخورند و به همین دلیل «تجمع اعتراضآمیز» کرده بودند. علیاحضرت ماریآنتوانت که از سروصدای مردم متحیر شده بودند میپرسند این سروصدا برای چیست؟ به ایشان گفته میشود، مردم نان ندارند بخورند. علیاحضرت میفرمایند، «بریوش بخورند.» بریوش نوعی نان است که با آرد، کره و تخم مرغ درست میشود و معمولاً در صبحانة روزهای یکشنبه حضور فعال دارد!
اما در کشور ایران نه ماری آنتوانت داریم نه بریوش! در نتیجه، پس از آن که مستر فرهودی نطق غرائی در باب شهامت و شرافت و «غیرة» ارتشبد فریدون جم به خورد مخاطب دادند، و تأکید کردند که حکومت انسانستیز و «خدا محور» اسلامی میتواند دمکراتیک هم باشد، و ادامة جنگ با عراق «گناه» بوده، شیخ مسعود بهنود، با همان عینک سابق آخوند منتظری که هر شیشهاش به اندازه یک بشقاب است، رشتة کلام را به دست گرفته انقلاب فرانسه را به جنبش تلویزیون لسآنجلس کوک میزنند. منتهی به دلیل اینکه شرایط ایران امروز با فرانسة آنروز تفاوت دارد، شیخ مسعود، علی خامنهای را با آن ریش و پشم و دستار بجای ماریآنتوانت قرار داده میگوید، در «دمکراسی ما» مردم نان میخواستند، آقای خامنهای پرسیدند، اینهمه جنجال برای چیست؟ گفتند، مردم نان میخواهند. رهبر، یعنی آقای خامنهای هم گفتند، مگر امام برای نان انقلاب کردند؟ و البته حق هم دارند! شما باید فضای آنروزها را میدیدید. سیسال از آنروزها گذشته! امروز دیگر کسی به یاد نمیآورد که به قول شیخ بهنود «اکثر مردم، اختیار خود را به آیتالله خمینی واگذار کرده بودند» و اصلاً نان نمیخواستند! جنگ میخواستند، دربدری و بدبختی و گرسنگی میخواستند! «وقتی امام مقالة معروف خود، جام زهر را نوشتند ...» و در اینجا لازم است ما سخنان شیخ مسعود را قطع کرده، یک پرانتز باز کنیم.
یک پرانتز کوچک تا بگوئیم، به ادعای محفلی که بهنود نانخور آن است، متن سخنان خمینی را ساواک تهیه نمیکرد. به عبارت دیگر خمینی به دلخواه خود هر چه دوست داشت میگفت و هر کار میخواست میکرد! تصمیم برای ادامة جنگ هم با شخص خمینی بود، نه با پنتاگون! مملکت را خمینی اداره میکرد نه سازمان سیا! بله! بهنود میگوید «وقتی امام مقالة معروف خود، جام زهر را نوشتند، که مهمترین مقالة ایشان به شمار میرود، بچهها در جبههها گریه میکردند...» ولی نمیگوید چرا گریه میکردند!
«بچهها» برای نان کذا راهی جبهه شده بودند، چون برای زندگی راه دیگری جز شتافتن به سوی مرگ وجود نداشت. روستائیان ایران گرسنه بودند و در برابر نان، فرزندانشان را به جبهه میفرستادند. بله، احساسات «میهن پرستانه» را فراموش کنید. این احساسات «والا» متعلق به شهرنشینان مرفه یا همان میهنپرستان ساکن لندن، واشنگتن و لسآنجلس است. زندگی روستائی به زمین وابسته است، و آنهنگام که زمیناش تهدید میشود موجودیت خود را در خطر میبیند. و آنکه زمین روستائی را تهدید میکرد، در واقع حکومت اسلامی بود که به طرق مختلف، کشاورزی و دامداری را در نقاط دور از جبهه به تعطیل کشانده بود. حال باز گردیم به دیالوگ توحشها و «هفتصد ـ هشتصد» سال دمکراسی که شیخ مسعود بهنود در بلاد غرب «کشف» کرده.
بله آنزمان که آنگلوساکسونها یهودیان را از جزیرة کذا اخراج کردند، سالشمار دمکراسی شیخ بهنود گویا کنتورش به کار افتاده بود. همین قماش «دمکراسی» یا بهتر بگوئیم یهودستیزی را کاردینال راتزینگر همزمان با رسانههای جمکران ادامه میدهند. به گزارش لوموند، مورخ 25 ژانویه 2009 پاپ فرمانی صادر کرده که مانع از اخراج کشیشهای فاشیست و هوچی سوئیس و انگلستان و دیگر بلاد شود. در جمکران هم دیگر کسی با اسرائیل کاری ندارد، کل یهودیان «دشمن» به شمار میروند! در این راستا مراجعه شود به اظهارات ابلهانة فردی به نام «تقیپور» در «فارس نیوز»، مورخ پنجم بهمنماه سالجاری. حال باز گردیم به عینک شیخ بهنود.
امروز سایت «رادیوفردا» یک عکس بسیار سکسی از فقیه عالیقدر با شبکلاه و لباسخواب سپید رنگ منتشر کرده که عینکی مشابه عینک شیخ مسعود بر چشمان شهلایشان دارند. منتهی «دورة» عینک شیخ مسعود صورتی بود، چرا که یک کراوات صورتی هم دارد! ولی دورة عینک فقیه عالیقدر به رنگ کربلا سیاه است. مسلما به دلیل سوگواری و داغدار بودن ایشان برای تعطیل شدن دکان تجارت اسلحة قاچاق باید باشد! فقیه عالیقدر از اینکه نمیتوانند دست در دست آبراهام یزدی، جاسوس سازمان سیا و شرکاء برای شیخ مهدی بازرگان و شهدای غزه روضهخوانی کنند بسیار غمزده و پریشان بودند. میدانیم که شیخ مهدی بازرگان، پس از عمری خدمت در بارگاه رمزیکلارک، مانند کودکان غزه «شهید» شده، البته در فرودگاه یکی از قصبات سوئیس! بالاخره هر کس به فراخور حال خود «شهید» میشود. یکی پشت میز مدرسه سپر بلای جنایتکاران حماس میشود، یکی هم در سن هزار سالگی در سوئیس سرانجام زمین را از وجود پلید خود پاک میکند.
ولی برای آخوند منتظری هیچ تفاوتی نمیکند. ایشان به دلیل اینکه، به گفتة شیخ صادق صبا، یک آیتالله «لیبرال ـ دمکرات» هستند، برای همه عزاداری میکنند، چون حرفة دیگری ندارند و در واقع نان «مرگ» میل میکنند. بهتر بگوئیم «بریوش» مرگ میخورند. بله اشتباه نکنید! آیت الله منتظری، فقیه عالیقدر و مبارز و به ویژه آزادیخواه جمکران به آن سوهانهای قم نگاه هم نمیکنند. ایشان اگر یکبار از آن سوهانها با مرگ موش و روغنموتور میل کرده بودند امروز در دوزخ با شیخ مهدی بازرگان گرگم به هوا بازی میکردند! منتظری فقط «بریوش» میخورد و روضه میخواند. این است راز زندگی جاودان یک آیتالله «لیبرال ـ دمکرات!» البته ما نمیخواستیم باز هم بحث شیرین سوهان را مطرح کنیم، ولی عکس سکسی فقیه عالیقدر در سایت رادیوفردا باعث شد باز هم سری به قم و صنایع غذائی این شهرستان بزنیم! اگر نه مطلبی درباب گز اصفهان مینوشتیم که با آرد خاکستری، پوست پسته و بادام جور شده تهیه میشود. تا اهالی قم فکر نکنند ما از این شهر خاک آلود، آخوندپرور و کثیف بدمان میآید. ابداً! اصفهان هم با قم تفاوتی ندارد. وقتی وارد نصفجهان میشوید و سری به نقره فروشیهای خیابان چهارباغ میزنید متوجه میشوید که بزرگترین اشتباه زندگی خود را مرتکب شدهاید! چون کاسبهای نصفجهان بلافاصله متوجه میشوند، شما «بومی» نیستید، و به یاد میآورند که ارث پدرشان را از شما طلب دارند. فقیه عالیقدر هم از همان حوالی به قم «پناهنده» شدهاند. بگذریم و بازگردیم به تعطیلی دفترودستک محفل نوبل در تهران.
آوردهاند که این دفتر روز اول دیماه سالجاری به دلیل تخلفات مالیاتی و نداشتن پروانة فعالیت توسط دادستانی جمکران تعطیل شده. عبادی ادعا میکند «حکم انحلال تشکلهای مدنی» بدون حکم قضائی غیرقانونی است. در حالیکه «انحلال» در کار نیست! دفتر مذکور با حکم دادستانی «تعطیل» شده و هیچ مقام مسئولی سخن از «انحلال» آن به میان نیاورده. اگر تشکلی به هر دلیل قانونی تعطیل میشود، پس از رفع اشکالات میتواند بازگشائی شده و به فعالیت خود ادامه دهد. و تا آنجا که ما اطلاع داریم دفتر عبادی منحل نشده. شیرین عبادی در واقع چرند میگوید و گ... را به شقیقه پیوند میزند تا از طریق جنجال و هیاهو اصل مطلب را پنهان دارد:
«با وجود اینکه سال 1384 در تأسیس کانون در کمیسیون ماده 10 قانون احزاب به تصویب رسیده است، اما وزارت کشور از صدور پروانه فعالیت برای آن خودداری کرده[...]»
اصل مطلب چیست؟ اصل مطلب این است که از سال 1384، که این دفتر آغاز به کار کرده، خارج از تخلف مالیاتی، وزارت کشور پروانة فعالیت برای آن صادر نکرده. به عبارت دیگر دفتر کذا بیش از سه سال است که بدون مجوز و به صورت غیرقانونی فعالیت میکند و دادستانی جمکران هم گویا تا اول دیماه سال 1387 کور بوده! یا به روی خود نمیآورده، یا ... و معلوم نیست در اول دیماه چه معجزهای به وقوع پیوسته که دادستانی به یاد میآورد در کشوری که مردم برای زندگی کردن و نفس کشیدن باید مجوز داشته باشند، یک بنگاه قانونشکنی و جنجال آفرینی تحت نظارت شیرین عبادی سه سال است بدون مجوز «فعالیت» میکند. چرا که محفل نوبل و هزارویک محفل رنگارنگ استعماری و اسلام پرست، خواهان گسترش آشوب و سرکوب در کشور ایراناند.
زمانیکه دادستانی کذا در ظاهر قصد مبارزه با تخلفات بنگاه عبادی میکند، زمینهساز جنجال به نفع دارودسته محفل نوبل میشود. بلافاصله شیرین عبادی در کمال حماقت «تعطیلی» و «پلمب کردن» را با «انحلال» در ترادف قرار داده ادعا میکند پلمب کردن دفتر مذکور نقض قوانین است، چون «انحلال» تشکلهای مدنی در صلاحیت دادگاه است! بله به این میگویند پیوند گ.. به شقیقه که زمینة تخصصی شیرین عبادی و دیگر فعله فاشیسم است:
«پلمب کردن دفتر کانون مدافعان حقوق بشر نقض آشکار قوانین جاری است [...] حکم انحلال تشکلهای مدنی یا سیاسی در صلاحیت دادگاه است [...]»
ولی کار به اصل جادوئی ترادف کلی ختم نمیشود، عبادی در چند جملة آشفته، غلط و بدون «فعل» از وزیر امورخارجه میخواهد، قشقاوی، سخنگوی وزارتخانه را «ارشاد» کند تا دیگر از این اظهارنظرها نکند! چرا که به زعم شیرین عبادی سخنگوی وزارت امورخارجه اظهار نظر شخصی کرده:
«شایسته است [وزیر امور خارجه] سخنگوی محترم وزارت امورخارجه را ارشاد فرمایند تا در اظهار نظرهای آتی خود اشتباهات گذشته را تصحیح [فرمایند] و حسن نیت خود را برای [به] ملت شریف ایران اثبات [کنند] و [تا] شائبة جانبداری و عدم رعایت بیطرفی مرتفع شود.»
آری چنین «مینویسد» یک حقوقدان برجسته در جمکران! افسوس که نوبل ادبیات را به این ادیب فرهیخته اهدا نکردند و آنرا در سال 1958، به دلیل اعمال نفوذ سازمان سیا به «بوریس پاسترناک» دادند! و چنین است عملکرد دادستانی گورکنها که پس از وقوع «معجزه» دفتر حقوق بشر اسلامی را تعطیل میکند تا ببیند کار عموسام در منطقه به کجا خواهد کشید. ولی اوضاع خرابتر از آن است که دادستانی و کل حکومت مفلوک میپندارند. جنگ افروزی حماس و اسرائیل که با هدف گسترش جنگ به کل منطقه آغاز شده بود به شکست میانجامد، و «جنبش» بوزینههای کفن پوش، گروه مرتاضی و از همه مهمتر وقوقیههای رهبر فرزانه در عرصة سیاست منزوی میشود. هر چند «تظاهرات» دمکراسینشینان به نفع مردم غزه ادامه دارد و در فرانسه گروههای شناخته شده برای دستگرمی به مراکز آموزشی و فرهنگی یهودیان حمله کردهاند، ولی باید به فاشیستهای «نازنازی» بگوئیم پروپاگاند ایجاد دو قطب کاذب یهودستیز و اسرائیلپرست در سطح جهان با شکست روبرو شده. و این شکست آنچنان سنگین بود که «هری»، نوة الیزابت دوم و هنرپیشة اول پروپاگاند فاشیسم بینالملل از گرل فرندشان جدا شدند!
به گزارش فیگارو مورخ 24 ژانویه 2009، «هری» پس از 5 سال به رابطة خود با «چلسی دیوی» نقطة پایان گذاشت. فیگارو میافزاید، سخنگوی خاندان سلطنتی از هرگونه اظهار نظر پیرامون خبر فوق خودداری کرده. گفته میشود شیرین عبادی با ارسال یک نامه سرگشادة دیگر به منوچهر متکی از وی درخواست کرده «هری» را «ارشاد» کند:
شایسته است وزیر امور خارجه سخنگوی محترم دربار را ارشاد فرمایند تا «هری» اشتباهات گذشته را تصحیح کرده و حسن نیت خود را به «چلسی دی وی» و ملت شریف ایران اثبات کند.
«شیرین عبادی از متکی خواست سخنگویاش را ارشاد کند»
این تیتر مطلبی است که در سایت «رادیوفردا»، مورخ ششم بهمنماه سالجاری انتشار یافته. پیش از پرداختن به مطلب مذکور به بررسی عنوان آن میپردازیم که نشان میدهد با تعطیلی دفتر کذا، هدف پروپاگاند استعماری، قراردادن شیرین عبادی، به عنوان مدافع ظاهری حقوق بشر، در جایگاه آخوند و مسئول امر به معروف و نهی از منکر است. روشنتر بگوئیم اربابان حکومت اسلامی تلاش دارند، «زبان مقدسات» را جایگزین «زبان قانون» کرده، همزمان «شورش» را تشویق کنند.
در واقع هیچ دلیلی ندارد که شیرین عبادی در مورد بسته شدن دفتر مدافعان دروغین حقوق بشر به وزیر امورخارجه نامة سربسته یا سرگشاده بنویسد! منوچهر متکی، هیچ مسئولیتی در قبال تعطیل شدن دکان محفل نوبل در تهران ندارد و هیچ دلیل منطقی برای اظهار نظر سخنگوی وزارت امورخارجة جمکران پیرامون تعطیلی دفتر کذا به چشم نمیخورد! تا آنجا که ما میدانیم تعطیلی بنگاه حقوقبشر «عبادی ـ سیاسی» در چارچوب «امور داخلی» حکومت «مستقل» اسلامی قرار میگیرد، یعنی وزارت کشور و دادگستری. و اگر تعطیلی بنگاه محفل نوبل «غیرقانونی» است منطقاً شیرین عبادی و شرکاء که همگی حقوقدان معرفی میشوند، میباید با مراجعه به قوة قضائیه از «نقض قانون» توسط ضابطین وزارت دادگستری شکایت کنند.
ولی شاهدیم که اینان از مسیر قانونی حرکت نمیکنند، بلکه با جاروجنجال قصد بهرهبرداری تبلیغاتی و سیاسی از تعطیلی کانون یوسف آباد دارند. تعطیلی دفتر عبادی هیچ ارتباطی به وزارت امور خارجه و سخنگوی آن ندارد. اگر وزارت امورخارجة حکومت اسلامی خود را موظف به پاسخگوئی در مورد عملکرد وزارت کشور میبیند نشان از دو واقعیت تلخ دارد. «واقعیت» نخست اینکه دولت قدرقدرت جمکران خود را موظف میبیند در مورد امور داخلی کشور به بیگانگان حساب پس دهد. چرا که در غیر اینصورت سخنگوی وزارت امور خارجه میتوانست با تکیه بر این امر مسلم که تعطیلی دفتر عبادی عرصة فعالیت و مسئولیت وزارت کشور است، از هر گونه دخالت در امور وزارت کشور و پرداختن به عرصة «امنیتی ـ نظامی» خودداری کند، ولی میبینیم که چنین نکرده. در عمل، زمانیکه پای برگزیدگان محافل فاشیسم بینالملل نظیر شیرین عبادی به میان میآید، قدرت و شوکت و اقتدار و استقلال حکومت جمکران که رهبرشان خیلی به آن مینازد، مانند برگ خزان به زمین میریزد.
«واقعیت» دیگر اینکه، به دلیل حمایت فاشیسم بینالملل و اعطای جایزة نوبل به فردی چون شیرین عبادی، محافلی به وی امکان قانونشکنی هم دادهاند! میدانیم که شیرین عبادی بدون داشتن مجوز رسمی کانون کذا را به راه انداخته. پیشتر چند نمونه از سخنرانیهای اعضای این کانون از جمله سخنان شخص عبادی را بررسی کردیم و گفتیم، این افراد آشکارا قانونشکنی را تشویق میکنند، و کانون مذکور در واقع هیچ ارتباطی با دفاع از حقوق بشر ندارد، بلکه یک مرکز آشوب است که با پشتیبانی استعمار و در راستای اهداف استعمار به فعالیت پرداخته. چرا که هدف استعمار ترویج آشوب و بینظمی جهت گسترش و توجیه سرکوب است. سرکوبی که هرگز شامل عمال استعمار و فعلة فاشیسم نظیر شخص شیرین عبادی نخواهد شد. مگر اینکه آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک، یعنی اربابان سنتی حکومت اسلامی تضعیف شوند. در اینصورت اگر براندازی پیش نیاید، وزارت کشور و قوة قضائیه باید به «فعالیتهای» امثال شیرین عبادی و آخوند منتظری با دقت بیشتری «رسیدگی» کنند.
پیش از ادامة مطلب یک نمونة پیشپاافتاده از پروپاگاند تشویق سرکوب را در همینجا بررسی میکنیم. امروز سایت «اطلاعات نت» بیانیة «جنبش ما هستیم» را منتشر کرده. در این بیانیة به ظاهر غیرسیاسی، از مردم دعوت شده که روز 10 بهمنماه، ساعات 5 بعد از ظهر در برابر نانوائیهائی که پخت میکنند، حضور به هم رسانده بگویند «ما نان میخواهیم!»
بله! نان خواستن که فعالیت سیاسی نیست، ولی وقتی نان خواستن با تلویزیون لسآنجلس و «جنبش ما هستیم» پیوند داشته باشد، تبدیل به فعالیت سیاسی بر علیه نظام مقدس خواهد شد! به این ترتیب روز دهم بهمنماه از ساعت هفده، هر کس در برابر هر نانوائی حضور یافته و خواهان نان شود از مخالفان حکومت امام زمان به شمار رفته خونش حلال خواهد بود! به این میگویند فعالیت سیاسی جهت ترویج سرکوب مردم ایران. وزارت کشور جمکران هم روز دهم بهمنماه میتواند همة بخت برگشتگانی را که در برابر نانوائیها صف کشیدهاند تا از نانوائیهای بهداشتی جمکران نان خاکستری مایل به سبزلجنی ابتیاع کنند، بازداشت کرده روانة زندان کند. مسلماً چنین عملیاتی فرصتی خواهد بود برای یک دیالوگ توحشها بین مستر فرهودی و شیخ مسعود بهنود، که در آن سخن از تشابه جنبش تلویزیون لسآنجلس با «انقلاب فرانسه» نیز به میان خواهد آمد!
چرا؟ چون در دوران سلطنت لوئی شانزدهم نیز مردم فرانسه نان نداشتند بخورند و به همین دلیل «تجمع اعتراضآمیز» کرده بودند. علیاحضرت ماریآنتوانت که از سروصدای مردم متحیر شده بودند میپرسند این سروصدا برای چیست؟ به ایشان گفته میشود، مردم نان ندارند بخورند. علیاحضرت میفرمایند، «بریوش بخورند.» بریوش نوعی نان است که با آرد، کره و تخم مرغ درست میشود و معمولاً در صبحانة روزهای یکشنبه حضور فعال دارد!
اما در کشور ایران نه ماری آنتوانت داریم نه بریوش! در نتیجه، پس از آن که مستر فرهودی نطق غرائی در باب شهامت و شرافت و «غیرة» ارتشبد فریدون جم به خورد مخاطب دادند، و تأکید کردند که حکومت انسانستیز و «خدا محور» اسلامی میتواند دمکراتیک هم باشد، و ادامة جنگ با عراق «گناه» بوده، شیخ مسعود بهنود، با همان عینک سابق آخوند منتظری که هر شیشهاش به اندازه یک بشقاب است، رشتة کلام را به دست گرفته انقلاب فرانسه را به جنبش تلویزیون لسآنجلس کوک میزنند. منتهی به دلیل اینکه شرایط ایران امروز با فرانسة آنروز تفاوت دارد، شیخ مسعود، علی خامنهای را با آن ریش و پشم و دستار بجای ماریآنتوانت قرار داده میگوید، در «دمکراسی ما» مردم نان میخواستند، آقای خامنهای پرسیدند، اینهمه جنجال برای چیست؟ گفتند، مردم نان میخواهند. رهبر، یعنی آقای خامنهای هم گفتند، مگر امام برای نان انقلاب کردند؟ و البته حق هم دارند! شما باید فضای آنروزها را میدیدید. سیسال از آنروزها گذشته! امروز دیگر کسی به یاد نمیآورد که به قول شیخ بهنود «اکثر مردم، اختیار خود را به آیتالله خمینی واگذار کرده بودند» و اصلاً نان نمیخواستند! جنگ میخواستند، دربدری و بدبختی و گرسنگی میخواستند! «وقتی امام مقالة معروف خود، جام زهر را نوشتند ...» و در اینجا لازم است ما سخنان شیخ مسعود را قطع کرده، یک پرانتز باز کنیم.
یک پرانتز کوچک تا بگوئیم، به ادعای محفلی که بهنود نانخور آن است، متن سخنان خمینی را ساواک تهیه نمیکرد. به عبارت دیگر خمینی به دلخواه خود هر چه دوست داشت میگفت و هر کار میخواست میکرد! تصمیم برای ادامة جنگ هم با شخص خمینی بود، نه با پنتاگون! مملکت را خمینی اداره میکرد نه سازمان سیا! بله! بهنود میگوید «وقتی امام مقالة معروف خود، جام زهر را نوشتند، که مهمترین مقالة ایشان به شمار میرود، بچهها در جبههها گریه میکردند...» ولی نمیگوید چرا گریه میکردند!
«بچهها» برای نان کذا راهی جبهه شده بودند، چون برای زندگی راه دیگری جز شتافتن به سوی مرگ وجود نداشت. روستائیان ایران گرسنه بودند و در برابر نان، فرزندانشان را به جبهه میفرستادند. بله، احساسات «میهن پرستانه» را فراموش کنید. این احساسات «والا» متعلق به شهرنشینان مرفه یا همان میهنپرستان ساکن لندن، واشنگتن و لسآنجلس است. زندگی روستائی به زمین وابسته است، و آنهنگام که زمیناش تهدید میشود موجودیت خود را در خطر میبیند. و آنکه زمین روستائی را تهدید میکرد، در واقع حکومت اسلامی بود که به طرق مختلف، کشاورزی و دامداری را در نقاط دور از جبهه به تعطیل کشانده بود. حال باز گردیم به دیالوگ توحشها و «هفتصد ـ هشتصد» سال دمکراسی که شیخ مسعود بهنود در بلاد غرب «کشف» کرده.
بله آنزمان که آنگلوساکسونها یهودیان را از جزیرة کذا اخراج کردند، سالشمار دمکراسی شیخ بهنود گویا کنتورش به کار افتاده بود. همین قماش «دمکراسی» یا بهتر بگوئیم یهودستیزی را کاردینال راتزینگر همزمان با رسانههای جمکران ادامه میدهند. به گزارش لوموند، مورخ 25 ژانویه 2009 پاپ فرمانی صادر کرده که مانع از اخراج کشیشهای فاشیست و هوچی سوئیس و انگلستان و دیگر بلاد شود. در جمکران هم دیگر کسی با اسرائیل کاری ندارد، کل یهودیان «دشمن» به شمار میروند! در این راستا مراجعه شود به اظهارات ابلهانة فردی به نام «تقیپور» در «فارس نیوز»، مورخ پنجم بهمنماه سالجاری. حال باز گردیم به عینک شیخ بهنود.
امروز سایت «رادیوفردا» یک عکس بسیار سکسی از فقیه عالیقدر با شبکلاه و لباسخواب سپید رنگ منتشر کرده که عینکی مشابه عینک شیخ مسعود بر چشمان شهلایشان دارند. منتهی «دورة» عینک شیخ مسعود صورتی بود، چرا که یک کراوات صورتی هم دارد! ولی دورة عینک فقیه عالیقدر به رنگ کربلا سیاه است. مسلما به دلیل سوگواری و داغدار بودن ایشان برای تعطیل شدن دکان تجارت اسلحة قاچاق باید باشد! فقیه عالیقدر از اینکه نمیتوانند دست در دست آبراهام یزدی، جاسوس سازمان سیا و شرکاء برای شیخ مهدی بازرگان و شهدای غزه روضهخوانی کنند بسیار غمزده و پریشان بودند. میدانیم که شیخ مهدی بازرگان، پس از عمری خدمت در بارگاه رمزیکلارک، مانند کودکان غزه «شهید» شده، البته در فرودگاه یکی از قصبات سوئیس! بالاخره هر کس به فراخور حال خود «شهید» میشود. یکی پشت میز مدرسه سپر بلای جنایتکاران حماس میشود، یکی هم در سن هزار سالگی در سوئیس سرانجام زمین را از وجود پلید خود پاک میکند.
ولی برای آخوند منتظری هیچ تفاوتی نمیکند. ایشان به دلیل اینکه، به گفتة شیخ صادق صبا، یک آیتالله «لیبرال ـ دمکرات» هستند، برای همه عزاداری میکنند، چون حرفة دیگری ندارند و در واقع نان «مرگ» میل میکنند. بهتر بگوئیم «بریوش» مرگ میخورند. بله اشتباه نکنید! آیت الله منتظری، فقیه عالیقدر و مبارز و به ویژه آزادیخواه جمکران به آن سوهانهای قم نگاه هم نمیکنند. ایشان اگر یکبار از آن سوهانها با مرگ موش و روغنموتور میل کرده بودند امروز در دوزخ با شیخ مهدی بازرگان گرگم به هوا بازی میکردند! منتظری فقط «بریوش» میخورد و روضه میخواند. این است راز زندگی جاودان یک آیتالله «لیبرال ـ دمکرات!» البته ما نمیخواستیم باز هم بحث شیرین سوهان را مطرح کنیم، ولی عکس سکسی فقیه عالیقدر در سایت رادیوفردا باعث شد باز هم سری به قم و صنایع غذائی این شهرستان بزنیم! اگر نه مطلبی درباب گز اصفهان مینوشتیم که با آرد خاکستری، پوست پسته و بادام جور شده تهیه میشود. تا اهالی قم فکر نکنند ما از این شهر خاک آلود، آخوندپرور و کثیف بدمان میآید. ابداً! اصفهان هم با قم تفاوتی ندارد. وقتی وارد نصفجهان میشوید و سری به نقره فروشیهای خیابان چهارباغ میزنید متوجه میشوید که بزرگترین اشتباه زندگی خود را مرتکب شدهاید! چون کاسبهای نصفجهان بلافاصله متوجه میشوند، شما «بومی» نیستید، و به یاد میآورند که ارث پدرشان را از شما طلب دارند. فقیه عالیقدر هم از همان حوالی به قم «پناهنده» شدهاند. بگذریم و بازگردیم به تعطیلی دفترودستک محفل نوبل در تهران.
آوردهاند که این دفتر روز اول دیماه سالجاری به دلیل تخلفات مالیاتی و نداشتن پروانة فعالیت توسط دادستانی جمکران تعطیل شده. عبادی ادعا میکند «حکم انحلال تشکلهای مدنی» بدون حکم قضائی غیرقانونی است. در حالیکه «انحلال» در کار نیست! دفتر مذکور با حکم دادستانی «تعطیل» شده و هیچ مقام مسئولی سخن از «انحلال» آن به میان نیاورده. اگر تشکلی به هر دلیل قانونی تعطیل میشود، پس از رفع اشکالات میتواند بازگشائی شده و به فعالیت خود ادامه دهد. و تا آنجا که ما اطلاع داریم دفتر عبادی منحل نشده. شیرین عبادی در واقع چرند میگوید و گ... را به شقیقه پیوند میزند تا از طریق جنجال و هیاهو اصل مطلب را پنهان دارد:
«با وجود اینکه سال 1384 در تأسیس کانون در کمیسیون ماده 10 قانون احزاب به تصویب رسیده است، اما وزارت کشور از صدور پروانه فعالیت برای آن خودداری کرده[...]»
اصل مطلب چیست؟ اصل مطلب این است که از سال 1384، که این دفتر آغاز به کار کرده، خارج از تخلف مالیاتی، وزارت کشور پروانة فعالیت برای آن صادر نکرده. به عبارت دیگر دفتر کذا بیش از سه سال است که بدون مجوز و به صورت غیرقانونی فعالیت میکند و دادستانی جمکران هم گویا تا اول دیماه سال 1387 کور بوده! یا به روی خود نمیآورده، یا ... و معلوم نیست در اول دیماه چه معجزهای به وقوع پیوسته که دادستانی به یاد میآورد در کشوری که مردم برای زندگی کردن و نفس کشیدن باید مجوز داشته باشند، یک بنگاه قانونشکنی و جنجال آفرینی تحت نظارت شیرین عبادی سه سال است بدون مجوز «فعالیت» میکند. چرا که محفل نوبل و هزارویک محفل رنگارنگ استعماری و اسلام پرست، خواهان گسترش آشوب و سرکوب در کشور ایراناند.
زمانیکه دادستانی کذا در ظاهر قصد مبارزه با تخلفات بنگاه عبادی میکند، زمینهساز جنجال به نفع دارودسته محفل نوبل میشود. بلافاصله شیرین عبادی در کمال حماقت «تعطیلی» و «پلمب کردن» را با «انحلال» در ترادف قرار داده ادعا میکند پلمب کردن دفتر مذکور نقض قوانین است، چون «انحلال» تشکلهای مدنی در صلاحیت دادگاه است! بله به این میگویند پیوند گ.. به شقیقه که زمینة تخصصی شیرین عبادی و دیگر فعله فاشیسم است:
«پلمب کردن دفتر کانون مدافعان حقوق بشر نقض آشکار قوانین جاری است [...] حکم انحلال تشکلهای مدنی یا سیاسی در صلاحیت دادگاه است [...]»
ولی کار به اصل جادوئی ترادف کلی ختم نمیشود، عبادی در چند جملة آشفته، غلط و بدون «فعل» از وزیر امورخارجه میخواهد، قشقاوی، سخنگوی وزارتخانه را «ارشاد» کند تا دیگر از این اظهارنظرها نکند! چرا که به زعم شیرین عبادی سخنگوی وزارت امورخارجه اظهار نظر شخصی کرده:
«شایسته است [وزیر امور خارجه] سخنگوی محترم وزارت امورخارجه را ارشاد فرمایند تا در اظهار نظرهای آتی خود اشتباهات گذشته را تصحیح [فرمایند] و حسن نیت خود را برای [به] ملت شریف ایران اثبات [کنند] و [تا] شائبة جانبداری و عدم رعایت بیطرفی مرتفع شود.»
آری چنین «مینویسد» یک حقوقدان برجسته در جمکران! افسوس که نوبل ادبیات را به این ادیب فرهیخته اهدا نکردند و آنرا در سال 1958، به دلیل اعمال نفوذ سازمان سیا به «بوریس پاسترناک» دادند! و چنین است عملکرد دادستانی گورکنها که پس از وقوع «معجزه» دفتر حقوق بشر اسلامی را تعطیل میکند تا ببیند کار عموسام در منطقه به کجا خواهد کشید. ولی اوضاع خرابتر از آن است که دادستانی و کل حکومت مفلوک میپندارند. جنگ افروزی حماس و اسرائیل که با هدف گسترش جنگ به کل منطقه آغاز شده بود به شکست میانجامد، و «جنبش» بوزینههای کفن پوش، گروه مرتاضی و از همه مهمتر وقوقیههای رهبر فرزانه در عرصة سیاست منزوی میشود. هر چند «تظاهرات» دمکراسینشینان به نفع مردم غزه ادامه دارد و در فرانسه گروههای شناخته شده برای دستگرمی به مراکز آموزشی و فرهنگی یهودیان حمله کردهاند، ولی باید به فاشیستهای «نازنازی» بگوئیم پروپاگاند ایجاد دو قطب کاذب یهودستیز و اسرائیلپرست در سطح جهان با شکست روبرو شده. و این شکست آنچنان سنگین بود که «هری»، نوة الیزابت دوم و هنرپیشة اول پروپاگاند فاشیسم بینالملل از گرل فرندشان جدا شدند!
به گزارش فیگارو مورخ 24 ژانویه 2009، «هری» پس از 5 سال به رابطة خود با «چلسی دیوی» نقطة پایان گذاشت. فیگارو میافزاید، سخنگوی خاندان سلطنتی از هرگونه اظهار نظر پیرامون خبر فوق خودداری کرده. گفته میشود شیرین عبادی با ارسال یک نامه سرگشادة دیگر به منوچهر متکی از وی درخواست کرده «هری» را «ارشاد» کند:
شایسته است وزیر امور خارجه سخنگوی محترم دربار را ارشاد فرمایند تا «هری» اشتباهات گذشته را تصحیح کرده و حسن نیت خود را به «چلسی دی وی» و ملت شریف ایران اثبات کند.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت