اصالت و گورکن!
...
«عبدالجبار کاکائی [...] گفت استقبال امام از شعر معروف شیللر آلمانی [...] نشانة توجه ایشان به جریانات ادبی روز است.»
منبع فارس نیوز، در بخش هشتم «فرهنگ و هنر از نگاه امام خمینی»!
«استقبال» از سرودههای یوهان کریستوف فردریش شیللر، شاعر و نویسندة آلمانی، 1805 ـ 1759، به زعم کاکائی، جزو «جریانات ادبی روز» بوده! و خمینی هم که میدانیم، در جایگاه «رهبری» ادبا نشسته بود! نخستین بخش این چرندیات از تاریخ 18 دیماه سالجاری در سایت مبتذل فارسنیوز آغاز شده! از همة هممیهنان گرامی دعوت میکنیم به این سلسله مهملات مراجعه کنند! اگر این شاهکار بادمجان دورقابچینی را در فارسنیوز نیافتید، ناامید نشوید، روزنامة قدس مورخ 16 خرداد 1387 موجود است. بله خمینی دجال با «شیللر» هم آشنائی داشته و تا زمانیکه «عبدالجبار کاکائی» به نبش قبر روحالله نپرداخته بود، هیچکس از هنرهای امام سیزدهم خبر نداشت. دروغ چرا! ما فکر میکردیم امام فقط در هنر عربدهجوئی و تعظیم و تکریم استاد بودند! از سوی دیگر، اینکه «شیللر» متعلق به جریانات ادبی روز بوده باشد، بستگی دارد به «روز»! مثل اینکه فقط ما اشتباه نکردهایم!
افتضاح «نقل خاطرات» با انتشار کتاب «فرشته پای سیم خاردار» چنان بالا گرفته که حتی «گاردین» هم سر وصدایاش درآمده. و صدای اعتراض رسانة حزب کارگر بلافاصله در رادیو فردا منعکس شد. البته بررسی دلائل اعتراض گاردین را به زمان مناسب موکول میکنیم، چون بیشترین خاطرات الکی و کشکی تولید همان دیپلماتها و شخصیتهای سیاسی است. پیشتر گفتیم که «خاطرات» به ویژه خاطرات شخصیتهای سیاسی را نمیتوان به عنوان شواهد و مدارک تاریخی مورد استفاده قرار داد، چرا که خاطرات کذا دقیقاً به دلیل برخی ملاحظات سیاسی و با هدف «بازنویسی تاریخ» منتشر میشود. ولی به مصداق نرود میخ آهنین در سنگ، پامنبریهای عموسام در داخل و خارج مرز پر گهر با این مسائل بیگانهاند.
تاواریش سابق، صادق صبا، که اخیراً به قم شرفیاب شده بودند تا از یک جانور وحشی به نام حسینعلی منتظری برایمان رهبر «لیبرال دمکرات» بسازند، ادعا کردهاند که تلویزیون «بیبیسی» فارسی «بیطرف» است! رادیو فردا هم اظهارات مضحک «برادر» صبا را منتشر کرده، تا این اظهارات خود نشانی باشد از بیطرفی «رادیو فردا»! نبش قبر و نقل خاطرات مردگان در سایتهای فارسی زبان نیز حتماً از روی «بیطرفی» کامل صورت میپذیرد، و فقط به دلیل نوکری!
در جمکران یک خط تبلیغاتی تلاش دارد از یک جانور وحشی به نام خمینی، تصویر مهاتما گاندی ارائه دهد. و جهت تقویت همین خط است که گورکنها در کمال بلاهت سعی دارند حماقت و پستی و رذالت خمینی را در پس پردة لعن و نفرین به «شاه» پنهان دارند. خط دیگر تبلیغات بلاهتپرور استعمار مسیری است که شخصیتهای تاریخی و محبوب جهان به ویژه مهاتماگاندی را به «بیبیگوزکهای» صحرای کربلا پیوند میدهد. و در رأس این خط حماقتگستر شخص علی خامنهای نشسته!
خامنهای که چندی پیش ادعا میکرد ستارخان برای حضرت عباس مبارزه کرده، اخیراً مهملگوئی و چرندبافیهایش را از مرز ایران هم گذرانده. خامنهای میگوید گاندی هم مبارزه را از حسین آموخت. البته این مهملات برگرفته از «پژوهشهای» نخبگان جمکران بوده که «اصل» آن در «همشهری آنلاین»، مورخ 5 ژانویة 2009 موجود است! گوبلز جمکران، سیدمهدی خاموشی، در واقع متن سخنرانی «رهبر» را با تکیه بر همین تحقیقات تدوین کرده. بله، به نظر میرسد اگر آخوند جماعت «بیبیگوزک» کربلا را اختراع نکرده بود، کشور هند هرگز به استقلال نمیرسید! شاید مهاتما گاندی هم اصلاً به دنیا نمیآمد. همانطور که میبینیم خط تبلیغاتی فوق «حرف» ندارد، همه چیز را به همه جا پیوند میزند، به ویژه ارتباط «علمی» گ... را با شقیقه به اثبات میرساند.
و اما یکی از خطوط مهم پروپاگاند بلاهتپرور غرب که از طریق رسانههای فارسی زبان به مردم حقنه میشود، تأکید بر اصالت خانوادگی است! البته «اصالت خانوادگی»، نه در مفهوم واقعی، که در مفهوم قرآنی و توحشپرور «السابقون، السابقون...»! یعنی همان قصهای که میگوید، هر که زودتر آمد نزد قادر متعال «عزیزتر» خواهد بود. در این راستا، پامنبریهای نوقلم حکومت مفلوک، به لعن و نفرین خانوادة پهلوی پرداخته و از «اصالت» خاندان قجر سخن میگویند! بله، نمیدانستیم آنان که حکومت لات اوباش جمکران را به رسمیت میشناسد، به «اصالت خانوادگی» اینهمه اهمیت میدادهاند! حتماً بر اساس این ترهات امثال خمینی، بهرمانی و خامنهای از اصالت خانوادگی برخورداراند. البته کار به اینجا ختم نمیشود! رضا پهلوی نیز در همین گسترة «استدلالی» به دلیل عدم تجربه، قابلیت سلطنت ندارد! همانطور که میبینیم خمینی و بنیصدر و دیگر اوباش حکومت اسلامی «تجربة حکومت» داشتند، و از اینرو هر کس میخواهد بجای این گلة کفتار و سگهایهار استعمار بنشیند حتماً باید «سابقة کار» داشته باشد و خیلی «کارکشته» باشد. متأسفانه به این حضرات باید بگوئیم، «هر کی میگه پنیر، تو سر تو بذار بمیر!» سرکار در همان زمینة تخصصی خود، یعنی آداب غسل و مردهپرستی و امر به معروف و نهی از منکر قلمفرسائی بفرمائید، چرا که در غیراینصورت از چارچوب بلاهت «علوم فقهی» فراتر میروید و ممکن است اسلامتان خدشهدار شود.
راوی «توپ مرواری» نیک میگوید که این خم و راست شدن به درگاه «قادر متعال» حقارت و ذلت و پستی بر انسان حاکم میکند. در این راستا یکی از پامنبریهای بنیصدر بنام «دلخواسته»، ضمن مداحی از بنیصدر، با تکیه بر«خاطرات سالیوان» به افشاگری در مورد بختیار پرداخته. «دلخواسته» میگوید، بختیار از جنگ عراق با ایران استقبال کرد و میخواست در خوزستان دولت تشکیل دهد! البته شاپور بختیار زمانیکه در قید حیات بود پامنبریهای بنیصدر از این شکرها نمیخوردند. دلیل هم روشن است، کسی که بر خاطرات سالیوان به عنوان شواهد تاریخی تکیه میکند، مسلماً از اوضاع و احوال چیزی دستگیرش نشده، در غیراینصورت میدانست که نه ارتش و نه ساواک از شاپور بختیار حمایت و اطاعت نمیکردند، چرا که دلیل اوباشپروریها و تظاهرات و مسخرگی «امت ساواک» در کوچهپسکوچهها این بود که ملت ایران نتواند از مجرای قانونی حاکمیت کشور را تغییر دهد. میبایست آشوب و هیاهو به راه میافتاد تا «هنرشناس» فرهیختهای به نام خمینی به دست استعمار در معیت مشتی مزدور و اوباش از قماش یزدی، قطب زاده و بنیصدر، و ... جهت تشکیل حکومت توحش و «طالبانپروری» به ایران ارسال شوند.
آیا برادر «دلخواسته» که از پیروان مکتب حماقت شریعتی نیز به شمار میروند، میتوانند بگویند فراخوان نیروهای زرهی ایران مستقر در مرز عراق به دستور چه کسی انجام شد؟ و چرا پس از شکست طرح تجزیة ایران، بنیصدر را از کار برکنار کردند؟ ما نیک میدانیم تجزیة ایران مأموریت بنیصدر بود، و اینهمه بدون نیاز به خاطرات سالیوان! سالیوان همان کسی است که به «قصاب ویتنام» شهرت داشت و پس از قصابی در این کشور «استوارنامهاش» را دربار تأئید کرد تا سفیر ایالات متحد در ایران باشد. و از قضای روزگار براندازی در زمان سفارت همین فرد سازمان یافت. البته دیگر سفارتخانههای غرب نیز بیکار ننشسته بودند. اعضای سازمان ناتو در ایران همه در کار براندازیاند و در این امر خیر «مشارکت» گستردهای دارند. در هر حال با مهملبافی در مورد شاپور بختیار، نمیتوان نکبت فاشیسم و اسلامگرائی را از چهرة بنیصدر و همپالکیهایش زدود. محبوبیت شاپور بختیار همانطورکه پیشتر هم گفتیم ناشی از جسارت سیاسی و خروج وی از جبهة به اصطلاح «ملی» است که امثال سنجابی و دیگر نعلینپرستان در لجنزار آن پرورش یافتهاند.
ولی اگر همه اسلام و نعلینپرستی را رها کنند، روزنامة لوموند از این کارها نخواهد کرد. رسانة متعلق به گروه «لاگاردر»، مورخ 16 ژانویه 2009 اظهارات «شیرین» عبادی پیرامون دفاع از حقوق بشر را منتشر کرده! در این اظهارات هیچ اشارهای به اسلام و دین و مسائل «دلآزاری» از این دست نشده. به این ترتیب «مخاطب»، عبادی را آنچنان که هست نمیبیند. چرا که لوموند، یک فاشیست مدافع حقوق بشر نسبی را به عنوان مدافع حقوق بشر به خواننده حقنه میکند. البته ما عبادی را نیک میشناسیم و از ارتباط وی با آخوند صانعی هم آگاهی داریم. بنابراین لوموند نمیتواند قورباغة مرداب فاشیسم اسلامی را به عنوان هزاردستان به ما بفروشد.
فعالیت شیرین عبادی و شرکاء هیچ ارتباطی با اعلامیة جهانی حقوق بشر نداشته و ندارد. برگزیدة محفل نوبل تلاش میکند چهرة کریه اسلام و توحش دین را با شعار «حقوق بشر» بپوشاند و علی خامنهای را مسئول همة جنایات این حکومت معرفی کند، تا با توسل به این ترفند بدنة اصلی حاکمیت استعماری جمکران را از این جنایات مبری کرده باشد. جالب اینجاست که فعالان حقوق بشر و مدافعان «صلح» در کشورهای مسلماننشین همه سروته یک کرباساند.
به گزارش سایت نووستی، مورخ 27 دیماه سالجاری، «باختر امینزی»، رئیس جرگة صلح افغانستان امروز خواهان برپائی یک کنفرانس بینالمللی برای صلح در افغانستان شده. البته «امینزی» برای استقرار این صلح، شرکت بنلادن و گلبدین حکمتیار در کنفرانس کذا را الزامی میداند:
«سازمان ملل و دولت افغانستان باید اسامه بن لادن [...] و حکمتیار، رئیس حزب اسلامی افغانستان را برای برقراری ثبات در منطقه و جهان به مذاکره بخواند.»
بله این است وجه مشترک برگزیدگان استعمار: حماقت بیحد و حصر! «امینزی» وانمود میکند که نه تنها آمریکا خواهان صلح است، که امثال بنلادن، بدون حمایت ایالات متحد میتوانند موجودیت سیاسی و نظامی داشته باشند. البته دریای حماقت بیکران است. حنازرچوبه، مورخ 17 ژانویه از زبان شیوای «پرویز سروری»، عضو کمیسیون امنیت ملی مسجد شورای جمکران مینویسد، آمریکا و اسرائیل با ما دشمناند! در این جمله، «ما» به ملت ایران ارجاع دارد، نه به حکومت مفلوک. ولی واژگوننمائی ازشیوههای پروپاگاند است. جنجال نعلینها پیرامون جنگ غزه از همین شیوه ناشی میشود. هر چند قلم به مزدهای خارج نشین که تا دیروز برای مردم غزه اشک تمساح میریختند، امروز به قول فرانسویها کمی آب در شرابشان ریخته برای یهودیان آزادة جهان اجازه نفس کشیدن صادر فرمودهاند!
فعلة فاشیسم به ویژه نوع «چپنما» چنان بلاهتی دارد که به ذهن علیلاش خطور نمیکند که یهودیان، به ویژه آنها که در اسرائیل سکونت دارند، میتوانند لائیک و صلح طلب هم باشند! چرا؟ چون به برکت سیسال حکومت اسلامی و حمایت غرب، همة تشکلهای سیاسی در منجلاب دین و معنویت دست و پا میزنند. در نتیجه «داسالله» بجای آنکه واقعیت جنبش منفور حماس را بررسی کند، همصدا با نعلینها، به بهانة اعتراض به کشتار غیرنظامیان، وکیل مدافع این سازمان استعماری و دستساز غرب شده! فقط مانده در مراسم وقوقیة جمعه پشت سر آخوند جنتی، سگهار استعمار به نماز بایستد و مرگ بر اسرائیل بخواند! دیدیم که امام سیزدهمشان به محض ورود به ایران «جنگ با اسرائیل» را آغاز کردند، قلم به مزدهای چپنما که از خمینی مفلوک کمتر نیستند. آنها هم شیللر را میشناسند. فقط اشکالشان این است که برخلاف خمینی از «اصالت خانوادگی» و «تجربة حکومت» بیبهرهاند!
منبع فارس نیوز، در بخش هشتم «فرهنگ و هنر از نگاه امام خمینی»!
«استقبال» از سرودههای یوهان کریستوف فردریش شیللر، شاعر و نویسندة آلمانی، 1805 ـ 1759، به زعم کاکائی، جزو «جریانات ادبی روز» بوده! و خمینی هم که میدانیم، در جایگاه «رهبری» ادبا نشسته بود! نخستین بخش این چرندیات از تاریخ 18 دیماه سالجاری در سایت مبتذل فارسنیوز آغاز شده! از همة هممیهنان گرامی دعوت میکنیم به این سلسله مهملات مراجعه کنند! اگر این شاهکار بادمجان دورقابچینی را در فارسنیوز نیافتید، ناامید نشوید، روزنامة قدس مورخ 16 خرداد 1387 موجود است. بله خمینی دجال با «شیللر» هم آشنائی داشته و تا زمانیکه «عبدالجبار کاکائی» به نبش قبر روحالله نپرداخته بود، هیچکس از هنرهای امام سیزدهم خبر نداشت. دروغ چرا! ما فکر میکردیم امام فقط در هنر عربدهجوئی و تعظیم و تکریم استاد بودند! از سوی دیگر، اینکه «شیللر» متعلق به جریانات ادبی روز بوده باشد، بستگی دارد به «روز»! مثل اینکه فقط ما اشتباه نکردهایم!
افتضاح «نقل خاطرات» با انتشار کتاب «فرشته پای سیم خاردار» چنان بالا گرفته که حتی «گاردین» هم سر وصدایاش درآمده. و صدای اعتراض رسانة حزب کارگر بلافاصله در رادیو فردا منعکس شد. البته بررسی دلائل اعتراض گاردین را به زمان مناسب موکول میکنیم، چون بیشترین خاطرات الکی و کشکی تولید همان دیپلماتها و شخصیتهای سیاسی است. پیشتر گفتیم که «خاطرات» به ویژه خاطرات شخصیتهای سیاسی را نمیتوان به عنوان شواهد و مدارک تاریخی مورد استفاده قرار داد، چرا که خاطرات کذا دقیقاً به دلیل برخی ملاحظات سیاسی و با هدف «بازنویسی تاریخ» منتشر میشود. ولی به مصداق نرود میخ آهنین در سنگ، پامنبریهای عموسام در داخل و خارج مرز پر گهر با این مسائل بیگانهاند.
تاواریش سابق، صادق صبا، که اخیراً به قم شرفیاب شده بودند تا از یک جانور وحشی به نام حسینعلی منتظری برایمان رهبر «لیبرال دمکرات» بسازند، ادعا کردهاند که تلویزیون «بیبیسی» فارسی «بیطرف» است! رادیو فردا هم اظهارات مضحک «برادر» صبا را منتشر کرده، تا این اظهارات خود نشانی باشد از بیطرفی «رادیو فردا»! نبش قبر و نقل خاطرات مردگان در سایتهای فارسی زبان نیز حتماً از روی «بیطرفی» کامل صورت میپذیرد، و فقط به دلیل نوکری!
در جمکران یک خط تبلیغاتی تلاش دارد از یک جانور وحشی به نام خمینی، تصویر مهاتما گاندی ارائه دهد. و جهت تقویت همین خط است که گورکنها در کمال بلاهت سعی دارند حماقت و پستی و رذالت خمینی را در پس پردة لعن و نفرین به «شاه» پنهان دارند. خط دیگر تبلیغات بلاهتپرور استعمار مسیری است که شخصیتهای تاریخی و محبوب جهان به ویژه مهاتماگاندی را به «بیبیگوزکهای» صحرای کربلا پیوند میدهد. و در رأس این خط حماقتگستر شخص علی خامنهای نشسته!
خامنهای که چندی پیش ادعا میکرد ستارخان برای حضرت عباس مبارزه کرده، اخیراً مهملگوئی و چرندبافیهایش را از مرز ایران هم گذرانده. خامنهای میگوید گاندی هم مبارزه را از حسین آموخت. البته این مهملات برگرفته از «پژوهشهای» نخبگان جمکران بوده که «اصل» آن در «همشهری آنلاین»، مورخ 5 ژانویة 2009 موجود است! گوبلز جمکران، سیدمهدی خاموشی، در واقع متن سخنرانی «رهبر» را با تکیه بر همین تحقیقات تدوین کرده. بله، به نظر میرسد اگر آخوند جماعت «بیبیگوزک» کربلا را اختراع نکرده بود، کشور هند هرگز به استقلال نمیرسید! شاید مهاتما گاندی هم اصلاً به دنیا نمیآمد. همانطور که میبینیم خط تبلیغاتی فوق «حرف» ندارد، همه چیز را به همه جا پیوند میزند، به ویژه ارتباط «علمی» گ... را با شقیقه به اثبات میرساند.
و اما یکی از خطوط مهم پروپاگاند بلاهتپرور غرب که از طریق رسانههای فارسی زبان به مردم حقنه میشود، تأکید بر اصالت خانوادگی است! البته «اصالت خانوادگی»، نه در مفهوم واقعی، که در مفهوم قرآنی و توحشپرور «السابقون، السابقون...»! یعنی همان قصهای که میگوید، هر که زودتر آمد نزد قادر متعال «عزیزتر» خواهد بود. در این راستا، پامنبریهای نوقلم حکومت مفلوک، به لعن و نفرین خانوادة پهلوی پرداخته و از «اصالت» خاندان قجر سخن میگویند! بله، نمیدانستیم آنان که حکومت لات اوباش جمکران را به رسمیت میشناسد، به «اصالت خانوادگی» اینهمه اهمیت میدادهاند! حتماً بر اساس این ترهات امثال خمینی، بهرمانی و خامنهای از اصالت خانوادگی برخورداراند. البته کار به اینجا ختم نمیشود! رضا پهلوی نیز در همین گسترة «استدلالی» به دلیل عدم تجربه، قابلیت سلطنت ندارد! همانطور که میبینیم خمینی و بنیصدر و دیگر اوباش حکومت اسلامی «تجربة حکومت» داشتند، و از اینرو هر کس میخواهد بجای این گلة کفتار و سگهایهار استعمار بنشیند حتماً باید «سابقة کار» داشته باشد و خیلی «کارکشته» باشد. متأسفانه به این حضرات باید بگوئیم، «هر کی میگه پنیر، تو سر تو بذار بمیر!» سرکار در همان زمینة تخصصی خود، یعنی آداب غسل و مردهپرستی و امر به معروف و نهی از منکر قلمفرسائی بفرمائید، چرا که در غیراینصورت از چارچوب بلاهت «علوم فقهی» فراتر میروید و ممکن است اسلامتان خدشهدار شود.
راوی «توپ مرواری» نیک میگوید که این خم و راست شدن به درگاه «قادر متعال» حقارت و ذلت و پستی بر انسان حاکم میکند. در این راستا یکی از پامنبریهای بنیصدر بنام «دلخواسته»، ضمن مداحی از بنیصدر، با تکیه بر«خاطرات سالیوان» به افشاگری در مورد بختیار پرداخته. «دلخواسته» میگوید، بختیار از جنگ عراق با ایران استقبال کرد و میخواست در خوزستان دولت تشکیل دهد! البته شاپور بختیار زمانیکه در قید حیات بود پامنبریهای بنیصدر از این شکرها نمیخوردند. دلیل هم روشن است، کسی که بر خاطرات سالیوان به عنوان شواهد تاریخی تکیه میکند، مسلماً از اوضاع و احوال چیزی دستگیرش نشده، در غیراینصورت میدانست که نه ارتش و نه ساواک از شاپور بختیار حمایت و اطاعت نمیکردند، چرا که دلیل اوباشپروریها و تظاهرات و مسخرگی «امت ساواک» در کوچهپسکوچهها این بود که ملت ایران نتواند از مجرای قانونی حاکمیت کشور را تغییر دهد. میبایست آشوب و هیاهو به راه میافتاد تا «هنرشناس» فرهیختهای به نام خمینی به دست استعمار در معیت مشتی مزدور و اوباش از قماش یزدی، قطب زاده و بنیصدر، و ... جهت تشکیل حکومت توحش و «طالبانپروری» به ایران ارسال شوند.
آیا برادر «دلخواسته» که از پیروان مکتب حماقت شریعتی نیز به شمار میروند، میتوانند بگویند فراخوان نیروهای زرهی ایران مستقر در مرز عراق به دستور چه کسی انجام شد؟ و چرا پس از شکست طرح تجزیة ایران، بنیصدر را از کار برکنار کردند؟ ما نیک میدانیم تجزیة ایران مأموریت بنیصدر بود، و اینهمه بدون نیاز به خاطرات سالیوان! سالیوان همان کسی است که به «قصاب ویتنام» شهرت داشت و پس از قصابی در این کشور «استوارنامهاش» را دربار تأئید کرد تا سفیر ایالات متحد در ایران باشد. و از قضای روزگار براندازی در زمان سفارت همین فرد سازمان یافت. البته دیگر سفارتخانههای غرب نیز بیکار ننشسته بودند. اعضای سازمان ناتو در ایران همه در کار براندازیاند و در این امر خیر «مشارکت» گستردهای دارند. در هر حال با مهملبافی در مورد شاپور بختیار، نمیتوان نکبت فاشیسم و اسلامگرائی را از چهرة بنیصدر و همپالکیهایش زدود. محبوبیت شاپور بختیار همانطورکه پیشتر هم گفتیم ناشی از جسارت سیاسی و خروج وی از جبهة به اصطلاح «ملی» است که امثال سنجابی و دیگر نعلینپرستان در لجنزار آن پرورش یافتهاند.
ولی اگر همه اسلام و نعلینپرستی را رها کنند، روزنامة لوموند از این کارها نخواهد کرد. رسانة متعلق به گروه «لاگاردر»، مورخ 16 ژانویه 2009 اظهارات «شیرین» عبادی پیرامون دفاع از حقوق بشر را منتشر کرده! در این اظهارات هیچ اشارهای به اسلام و دین و مسائل «دلآزاری» از این دست نشده. به این ترتیب «مخاطب»، عبادی را آنچنان که هست نمیبیند. چرا که لوموند، یک فاشیست مدافع حقوق بشر نسبی را به عنوان مدافع حقوق بشر به خواننده حقنه میکند. البته ما عبادی را نیک میشناسیم و از ارتباط وی با آخوند صانعی هم آگاهی داریم. بنابراین لوموند نمیتواند قورباغة مرداب فاشیسم اسلامی را به عنوان هزاردستان به ما بفروشد.
فعالیت شیرین عبادی و شرکاء هیچ ارتباطی با اعلامیة جهانی حقوق بشر نداشته و ندارد. برگزیدة محفل نوبل تلاش میکند چهرة کریه اسلام و توحش دین را با شعار «حقوق بشر» بپوشاند و علی خامنهای را مسئول همة جنایات این حکومت معرفی کند، تا با توسل به این ترفند بدنة اصلی حاکمیت استعماری جمکران را از این جنایات مبری کرده باشد. جالب اینجاست که فعالان حقوق بشر و مدافعان «صلح» در کشورهای مسلماننشین همه سروته یک کرباساند.
به گزارش سایت نووستی، مورخ 27 دیماه سالجاری، «باختر امینزی»، رئیس جرگة صلح افغانستان امروز خواهان برپائی یک کنفرانس بینالمللی برای صلح در افغانستان شده. البته «امینزی» برای استقرار این صلح، شرکت بنلادن و گلبدین حکمتیار در کنفرانس کذا را الزامی میداند:
«سازمان ملل و دولت افغانستان باید اسامه بن لادن [...] و حکمتیار، رئیس حزب اسلامی افغانستان را برای برقراری ثبات در منطقه و جهان به مذاکره بخواند.»
بله این است وجه مشترک برگزیدگان استعمار: حماقت بیحد و حصر! «امینزی» وانمود میکند که نه تنها آمریکا خواهان صلح است، که امثال بنلادن، بدون حمایت ایالات متحد میتوانند موجودیت سیاسی و نظامی داشته باشند. البته دریای حماقت بیکران است. حنازرچوبه، مورخ 17 ژانویه از زبان شیوای «پرویز سروری»، عضو کمیسیون امنیت ملی مسجد شورای جمکران مینویسد، آمریکا و اسرائیل با ما دشمناند! در این جمله، «ما» به ملت ایران ارجاع دارد، نه به حکومت مفلوک. ولی واژگوننمائی ازشیوههای پروپاگاند است. جنجال نعلینها پیرامون جنگ غزه از همین شیوه ناشی میشود. هر چند قلم به مزدهای خارج نشین که تا دیروز برای مردم غزه اشک تمساح میریختند، امروز به قول فرانسویها کمی آب در شرابشان ریخته برای یهودیان آزادة جهان اجازه نفس کشیدن صادر فرمودهاند!
فعلة فاشیسم به ویژه نوع «چپنما» چنان بلاهتی دارد که به ذهن علیلاش خطور نمیکند که یهودیان، به ویژه آنها که در اسرائیل سکونت دارند، میتوانند لائیک و صلح طلب هم باشند! چرا؟ چون به برکت سیسال حکومت اسلامی و حمایت غرب، همة تشکلهای سیاسی در منجلاب دین و معنویت دست و پا میزنند. در نتیجه «داسالله» بجای آنکه واقعیت جنبش منفور حماس را بررسی کند، همصدا با نعلینها، به بهانة اعتراض به کشتار غیرنظامیان، وکیل مدافع این سازمان استعماری و دستساز غرب شده! فقط مانده در مراسم وقوقیة جمعه پشت سر آخوند جنتی، سگهار استعمار به نماز بایستد و مرگ بر اسرائیل بخواند! دیدیم که امام سیزدهمشان به محض ورود به ایران «جنگ با اسرائیل» را آغاز کردند، قلم به مزدهای چپنما که از خمینی مفلوک کمتر نیستند. آنها هم شیللر را میشناسند. فقط اشکالشان این است که برخلاف خمینی از «اصالت خانوادگی» و «تجربة حکومت» بیبهرهاند!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت