المضحکات! البیانات!
...
شخصی با شیری جنگ میکرد، شیر نعره میزد و تیز میداد و دم میجنبانید. پرسیدند چرا نعره میزنی؟ گفت تا آدمی بترسد. گفتند چرا تیز میدهی؟ گفت من میترسم. گفتند چرا دم میجنبانی؟ گفت میانجی میطلبم.
منبع: کلیات سعدی، المضحکات.
بله! برنار کوشنر، دستی به سر و گوش شیرین عبادی کشید و ناگهان «گابریل» بر گلة گمشده ظاهر شد و «معجزه» کرد! گلة کذا به بهانة دفاع از حقوق بشر، برای دفاع از «حقوق بشر نسبی» قیام کرده، با صدور یک بیانیة مضحک از یکصدوپنجاه سال سرکوب بهائیان ابراز «شرم» فرمود! خلاصه بگوئیم، حاکمیت فرانسه در چارچوب سیاستهای استحماری سازمان ناتو همواره از فاشیستهای ایران دفاع میکند. و همانطورکه پیشتر هم گفتیم سرکوب ملت ایران در دستور کار سازمان ناتو قرار دارد، بنابراین اهدای جایزة سیمون دوبووار به فاشیستهای مونث جمکران و ابراز تفقد وزیر امورخارجة فرانسه به شیرین عبادی در چارچوب منافع فرانسه و سازمان ناتو کاملاً توجیه میشود. در این چارچوب همسوئی فعلة فاشیسم با حاکمیت فرانسه نیز قابل درک است.
هفتة گذشته هم در فرانسه «انقلاب» شد، چون به گفتة رسانهها حدود دو میلیون نفر به خیابان ریختند، البته پس از کسب مجوز از وزارت کشور! ما هم طبق معمول در راهبندان «انقلاب» گیر کردیم و یک مسیر نیم ساعته را در چهار ساعت ناقابل طی نمودیم! از شما چه پنهان، پنداشتیم شاه رفته که مردم به خیابانها ریختهاند! و کابوس شانزده ژانویه باز هم به سراغمان آمد، ولی چون مادر محترم را در کنار خود ندیدیم متوجه شدیم که شاه نرفته، بلکه نخبگان لوس و ننر و زپرتی خارج از مرزپرگهر باز هم یک بیانیة خنک صادر کردهاند که از شدت خنکی، تابستان نیویورک را هم چلة زمستان میکند.
شنیدم درویشی را با مخنثی بر گرفتند. با وجود شرمساری و بیم سنگساری گفت، ای مسلمانان! قوت ندارم که زن کنم، و طاقت نه که صبر کنم، چه کنم؟[...] اغلب تهیدستان دامن عصمت[...] آلایند و گرسنگان نان ربایند.
چون سگ درنده گوشت یافت نپرسد
کاین شتر صالح است یا خر دجال
منبع: کلیات سعدی، باب هفتم
راستش ما که از شرمگینی شما نخبگان و فرهیختگان فرنگنشین و ننر بینهایت شرمگین شدیم! بیانیههای مضحک و نامربوط شما شرمگینان بینوا، بیانیههای کشکی روشنفکرنمایان ساواک جمکران را تداعی میکند. شخصاً خود را مسئول اعمال یک حاکمیت دستنشانده نمیدانم، مگر اینکه شما خود را مسئول اعمال وحشیانة حاکمیت ایران بدانید! پس چرا تاکنون حرفی نزده بودید؟ چه دلیلی دارد که توحش حاکمیت ایران را به حساب خود بگذاریم و شرمگین بشویم؟ در ضمن هیچ دلیلی ندارد که فقط از سرکوب اقلیت بهائی در ایران سخن به میان آورده شود، چرا که بهائیان ایران تنها گروه سرکوب شده نیستند. تا سدة گذشته زرتشتیها در ایران به همین مراجع «عالیقدر» تشیع «جزیه» میپرداختند، مسیحیان ایران تا به امروز به زعم همین آخوندجماعت «نجس» به شمار میروند، و یهودیان نیز مانند آزادیخواهان ایران، همگی «دشمنان» اسلام هستند. اما باید بگوئیم که تبلیغات «طومارنویسی» را مسلماً آخوندجماعت با حمایت استعمار به راه انداخته.
کریمخان زند که خود را وکیلالرعایا میخواند به این دلیل عزیز و گرامی گورکنها شد که به قلع و قمع دراویش پرداخت. امیرکبیر شریف و بزرگوار نیز علاوه بر بهائیان دراویش را از ناز و نوازشهای خود بینصیب نگذاشت و به همین دلیل نعلینها اینهمه به امیرکبیر ارادت پیدا کردند. و برخلاف تصور شما شرمگینان، تاریخچة سرکوب اقلیتهای مذهبی و محافل مختلف عقیدتی به یکصدوپنجاه سال گذشته محدود نمیماند. به هیچ عنوان! اما اگر شیوههای سرکوب و وحشیگری به ویژه در مورد دراویش و بهائیان از یکصدوپنجاه سال پیش به نحوی چشمگیر «بهینه» شده، یک دلیل دارد: پشتیبانی بیقید و شرط سفارتخانة انگلستان از آخوند جماعت. حمایتی که به «پیشرفت» فراوان اوباش در زمینة توحش کمک شایانی کرده. بیجهت نیست که این سفارتخانه را «کارخانة رجاله پروری» خواندهاند.
استعمار بریتانیا طی سالیان دراز همزمان با تشویق دستاربندان به توحش، وانمود میکرد که دولت انگلستان طرفدار بهائی و بابی و مشروطهطلب است. همین کفایت میکرد که دستاربندان و اوباش بتوانند مردم از همه جا بیخبر را بر علیه بهائیان و مشروطهطلبان «بسیج» کنند. همین سیاست را آمریکا و انگلستان پس از کودتای 22 بهمن 1357 در پیش گرفتند. به این ترتیب بود که آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک وکیل مدافع «دمکراسی»، «حقوق بشر» و همة مفاهیم و ارزشهای «انسانمحور» در ایران شدند تا حکومت جمکران و داسالله بتوانند با نفی «انسان محوری» و انتساب آن به «امپریاس» یک سرکوب همه جانبه را در مملکت سازمان دهند.
در راستای همین سیاست سرکوب است که گلة خارج نشینان گم شده، همصدا با فاشیستهای گروه عبادی از «حقوق بشر نسبی» طرفداری میکند. با نگاهی به فهرست امضاء کنندگان بیانیه نام نیلوفر بیضائی و شهلا شفیق، از مدافعان «فمینیسم بومی» یا همان «فاشیسم بومی» را مشاهده میکنیم. در ضمن شهلا شفیق به افتخار دلالی بین فاشیستهای آشپرست و محفل کریستوا نیز نائل آمده. فرزندان «برومند» عبدالرحمن برومند نیز در زمرة امضاکنندگان قرار دارند. لاله و لادن برومند در گروه «چپدینی» یا فاشیسم دینی فعالیت دارند و ... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! برومندها میپندارند از آنجا که پدرشان خزانهدار گروه بختیار بوده، و در پاریس با چاقو به قتل رسیده، هر یک به تنهائی یک شاپور بختیاراند! البته اشتباه میکنند! اولاً قتل عبدالرحمن برومند «سیاسی» نبود، ثانیاً برومند را در ترادف با شاپور بختیار نمیتوان قرار داد. و بهتر است کسی دچار چنین توهماتی نشود. در ضمن لائیسیته، بیماری واگیردار نیست که از بختیار به برومند و سپس به فرزندان وی سرایت کرده باشد. خط سیاسی بختیار در کمال تأسف وارثی در خور نیافت. فکر میکنیم نیازی به توضیح بیشتر نباشد. پس بازگردیم به حضرات شرمگین و دفاع از «حقوق بشر نسبی».
فواید حقوق بشر کذا این است که فقط حقوق بشر «دینی» را به رسمیت میشناسد. در نتیجه هوچیهای حرفهای و هالوهای دنبالهرو، بجای طرفداری از اعلامیة جهانی حقوق بشر، وکیل مدافع بهائیان میشوند! چرا؟ چون بهائیان دین و مذهبشان «مشخص» و «مسلم» و «محکم» است! چرا که بهائیان از سن 18 سالگی میتوانند تعلق یا عدم تعلق خود را به بهائیت رسمیت بخشند. به عبارت دیگر بهائیان وارث دین نیاکان خود نیستند، مگر اینکه «متعهد» و «مکتبی» باشند. با در نظر گرفتن این امر بیانیة کذا حتماً از شاهکارهای آخوند «دیان علائی» است که در پی ابراز لطف برنار کوشنر به شیرین عبادی در قالب چنین مطالب مضحکی متبلور شده.
ولی اتفاقاً ما هم شرمگینایم که یکصدوپنجاه سال است، استعمار بریتانیا یک تکه استخوان جلوی آخوندهای شیعیمسلک میاندازد که با جویدن آن بتوانند بر ضد آزادی و انسان و انسانیت پارس کنند. ما هم شرمگینایم که یکصدسال پیش یک کلنل پیزوری ارتش انگلیس بر ضد جنبش مشروطه کودتا کرد تا سرداران مشروطه را قلع و قمع کند. ما هم شرمگینایم که از دل این کودتا مصدقالسلطنههای مزدور را بیرون کشیدند تا نفت ایران را در انحصار آنگلوساکسونها قرار دهند، بعد هم «خوابنما» شوند و نفت ملی کنند تا همین آنگلوساکسونها، سلطنت قانونی محمدرضا شاه را به حاکمیت کودتا تبدیل کنند و همزمان با تشکیل ساواک قرارداد خفتبارکنسرسیوم را نیز به ما ملت تحمیل کنند. و مشتی شوت و پرت و مزدور هم ادعا کنند کودتای 28 مرداد بر ضد مصدق بوده!
ما هم شرمگینایم که این میراثخوار استعمار به «قهرمان ملی» مشتی هالو تبدیل شده و باز هم بسیار شرمندهایم که 25 سال پس از کودتای آنگلوساکسونها، هماینان برای تمدید قرارداد کنسرسیوم، مشتی تیغکش و لات و اوباش را برای حکومت از فرانسه به ایران ارسال کردند و کودتای ننگین 22 بهمن را در پس پردة نارضایتی مردم پنهان داشتند.
ما هم شرمندهایم که امثال مهدی بازرگان که بر اساس تبلیغات ساواک در سال 1332 به امضای قرارداد با کنسرسیوم معترض بود، پس از دریافت حکم نخست وزیری از دستهای مقدس ژنرال هویزر، خوشحال و خندان و در سکوت کامل «فرهیختگان» این سرزمین همین قرارداد را «تمدید» فرمودند! و اعضای گروه مصدقپرستان که پشت سر ایشان در سنگر نشسته بودند، همه خفقان مرگ گرفتند. چرا که گرفتاری نانخورهای محفل رمزی کلارک این بود که کنسرسیوم قرارداد کذا را با «دیگران» امضا میکرد نه با اینان!
اول کس که علم بر جامه کرد و انگشتری در دست چپ، جمشید بود. گفتندش چرا زینت به چپ دادی که فضیلت «راست» راست؟ گفت، راست را زینت راستی تمام است.
همان منبع، باب هشتم.
در ادامة سخنان سعدی میباید بگوئیم، راست را زینت راستی تمام است، و چپالله را کاستی و ناراستی کمال!
ما هم شرمگینایم که بعضیها بیشرمانه از اعلامیة جهانی حقوق بشر سوءاستفاده میکنند و با صدور بیانیههای ابلهانه برای محافل فاشیسم بینالملل دم میجنبانند و برای حفظ موجودیت ملایان اینگونه میانجی میطلباند!
منبع: کلیات سعدی، المضحکات.
بله! برنار کوشنر، دستی به سر و گوش شیرین عبادی کشید و ناگهان «گابریل» بر گلة گمشده ظاهر شد و «معجزه» کرد! گلة کذا به بهانة دفاع از حقوق بشر، برای دفاع از «حقوق بشر نسبی» قیام کرده، با صدور یک بیانیة مضحک از یکصدوپنجاه سال سرکوب بهائیان ابراز «شرم» فرمود! خلاصه بگوئیم، حاکمیت فرانسه در چارچوب سیاستهای استحماری سازمان ناتو همواره از فاشیستهای ایران دفاع میکند. و همانطورکه پیشتر هم گفتیم سرکوب ملت ایران در دستور کار سازمان ناتو قرار دارد، بنابراین اهدای جایزة سیمون دوبووار به فاشیستهای مونث جمکران و ابراز تفقد وزیر امورخارجة فرانسه به شیرین عبادی در چارچوب منافع فرانسه و سازمان ناتو کاملاً توجیه میشود. در این چارچوب همسوئی فعلة فاشیسم با حاکمیت فرانسه نیز قابل درک است.
هفتة گذشته هم در فرانسه «انقلاب» شد، چون به گفتة رسانهها حدود دو میلیون نفر به خیابان ریختند، البته پس از کسب مجوز از وزارت کشور! ما هم طبق معمول در راهبندان «انقلاب» گیر کردیم و یک مسیر نیم ساعته را در چهار ساعت ناقابل طی نمودیم! از شما چه پنهان، پنداشتیم شاه رفته که مردم به خیابانها ریختهاند! و کابوس شانزده ژانویه باز هم به سراغمان آمد، ولی چون مادر محترم را در کنار خود ندیدیم متوجه شدیم که شاه نرفته، بلکه نخبگان لوس و ننر و زپرتی خارج از مرزپرگهر باز هم یک بیانیة خنک صادر کردهاند که از شدت خنکی، تابستان نیویورک را هم چلة زمستان میکند.
شنیدم درویشی را با مخنثی بر گرفتند. با وجود شرمساری و بیم سنگساری گفت، ای مسلمانان! قوت ندارم که زن کنم، و طاقت نه که صبر کنم، چه کنم؟[...] اغلب تهیدستان دامن عصمت[...] آلایند و گرسنگان نان ربایند.
چون سگ درنده گوشت یافت نپرسد
کاین شتر صالح است یا خر دجال
منبع: کلیات سعدی، باب هفتم
راستش ما که از شرمگینی شما نخبگان و فرهیختگان فرنگنشین و ننر بینهایت شرمگین شدیم! بیانیههای مضحک و نامربوط شما شرمگینان بینوا، بیانیههای کشکی روشنفکرنمایان ساواک جمکران را تداعی میکند. شخصاً خود را مسئول اعمال یک حاکمیت دستنشانده نمیدانم، مگر اینکه شما خود را مسئول اعمال وحشیانة حاکمیت ایران بدانید! پس چرا تاکنون حرفی نزده بودید؟ چه دلیلی دارد که توحش حاکمیت ایران را به حساب خود بگذاریم و شرمگین بشویم؟ در ضمن هیچ دلیلی ندارد که فقط از سرکوب اقلیت بهائی در ایران سخن به میان آورده شود، چرا که بهائیان ایران تنها گروه سرکوب شده نیستند. تا سدة گذشته زرتشتیها در ایران به همین مراجع «عالیقدر» تشیع «جزیه» میپرداختند، مسیحیان ایران تا به امروز به زعم همین آخوندجماعت «نجس» به شمار میروند، و یهودیان نیز مانند آزادیخواهان ایران، همگی «دشمنان» اسلام هستند. اما باید بگوئیم که تبلیغات «طومارنویسی» را مسلماً آخوندجماعت با حمایت استعمار به راه انداخته.
کریمخان زند که خود را وکیلالرعایا میخواند به این دلیل عزیز و گرامی گورکنها شد که به قلع و قمع دراویش پرداخت. امیرکبیر شریف و بزرگوار نیز علاوه بر بهائیان دراویش را از ناز و نوازشهای خود بینصیب نگذاشت و به همین دلیل نعلینها اینهمه به امیرکبیر ارادت پیدا کردند. و برخلاف تصور شما شرمگینان، تاریخچة سرکوب اقلیتهای مذهبی و محافل مختلف عقیدتی به یکصدوپنجاه سال گذشته محدود نمیماند. به هیچ عنوان! اما اگر شیوههای سرکوب و وحشیگری به ویژه در مورد دراویش و بهائیان از یکصدوپنجاه سال پیش به نحوی چشمگیر «بهینه» شده، یک دلیل دارد: پشتیبانی بیقید و شرط سفارتخانة انگلستان از آخوند جماعت. حمایتی که به «پیشرفت» فراوان اوباش در زمینة توحش کمک شایانی کرده. بیجهت نیست که این سفارتخانه را «کارخانة رجاله پروری» خواندهاند.
استعمار بریتانیا طی سالیان دراز همزمان با تشویق دستاربندان به توحش، وانمود میکرد که دولت انگلستان طرفدار بهائی و بابی و مشروطهطلب است. همین کفایت میکرد که دستاربندان و اوباش بتوانند مردم از همه جا بیخبر را بر علیه بهائیان و مشروطهطلبان «بسیج» کنند. همین سیاست را آمریکا و انگلستان پس از کودتای 22 بهمن 1357 در پیش گرفتند. به این ترتیب بود که آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک وکیل مدافع «دمکراسی»، «حقوق بشر» و همة مفاهیم و ارزشهای «انسانمحور» در ایران شدند تا حکومت جمکران و داسالله بتوانند با نفی «انسان محوری» و انتساب آن به «امپریاس» یک سرکوب همه جانبه را در مملکت سازمان دهند.
در راستای همین سیاست سرکوب است که گلة خارج نشینان گم شده، همصدا با فاشیستهای گروه عبادی از «حقوق بشر نسبی» طرفداری میکند. با نگاهی به فهرست امضاء کنندگان بیانیه نام نیلوفر بیضائی و شهلا شفیق، از مدافعان «فمینیسم بومی» یا همان «فاشیسم بومی» را مشاهده میکنیم. در ضمن شهلا شفیق به افتخار دلالی بین فاشیستهای آشپرست و محفل کریستوا نیز نائل آمده. فرزندان «برومند» عبدالرحمن برومند نیز در زمرة امضاکنندگان قرار دارند. لاله و لادن برومند در گروه «چپدینی» یا فاشیسم دینی فعالیت دارند و ... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! برومندها میپندارند از آنجا که پدرشان خزانهدار گروه بختیار بوده، و در پاریس با چاقو به قتل رسیده، هر یک به تنهائی یک شاپور بختیاراند! البته اشتباه میکنند! اولاً قتل عبدالرحمن برومند «سیاسی» نبود، ثانیاً برومند را در ترادف با شاپور بختیار نمیتوان قرار داد. و بهتر است کسی دچار چنین توهماتی نشود. در ضمن لائیسیته، بیماری واگیردار نیست که از بختیار به برومند و سپس به فرزندان وی سرایت کرده باشد. خط سیاسی بختیار در کمال تأسف وارثی در خور نیافت. فکر میکنیم نیازی به توضیح بیشتر نباشد. پس بازگردیم به حضرات شرمگین و دفاع از «حقوق بشر نسبی».
فواید حقوق بشر کذا این است که فقط حقوق بشر «دینی» را به رسمیت میشناسد. در نتیجه هوچیهای حرفهای و هالوهای دنبالهرو، بجای طرفداری از اعلامیة جهانی حقوق بشر، وکیل مدافع بهائیان میشوند! چرا؟ چون بهائیان دین و مذهبشان «مشخص» و «مسلم» و «محکم» است! چرا که بهائیان از سن 18 سالگی میتوانند تعلق یا عدم تعلق خود را به بهائیت رسمیت بخشند. به عبارت دیگر بهائیان وارث دین نیاکان خود نیستند، مگر اینکه «متعهد» و «مکتبی» باشند. با در نظر گرفتن این امر بیانیة کذا حتماً از شاهکارهای آخوند «دیان علائی» است که در پی ابراز لطف برنار کوشنر به شیرین عبادی در قالب چنین مطالب مضحکی متبلور شده.
ولی اتفاقاً ما هم شرمگینایم که یکصدوپنجاه سال است، استعمار بریتانیا یک تکه استخوان جلوی آخوندهای شیعیمسلک میاندازد که با جویدن آن بتوانند بر ضد آزادی و انسان و انسانیت پارس کنند. ما هم شرمگینایم که یکصدسال پیش یک کلنل پیزوری ارتش انگلیس بر ضد جنبش مشروطه کودتا کرد تا سرداران مشروطه را قلع و قمع کند. ما هم شرمگینایم که از دل این کودتا مصدقالسلطنههای مزدور را بیرون کشیدند تا نفت ایران را در انحصار آنگلوساکسونها قرار دهند، بعد هم «خوابنما» شوند و نفت ملی کنند تا همین آنگلوساکسونها، سلطنت قانونی محمدرضا شاه را به حاکمیت کودتا تبدیل کنند و همزمان با تشکیل ساواک قرارداد خفتبارکنسرسیوم را نیز به ما ملت تحمیل کنند. و مشتی شوت و پرت و مزدور هم ادعا کنند کودتای 28 مرداد بر ضد مصدق بوده!
ما هم شرمگینایم که این میراثخوار استعمار به «قهرمان ملی» مشتی هالو تبدیل شده و باز هم بسیار شرمندهایم که 25 سال پس از کودتای آنگلوساکسونها، هماینان برای تمدید قرارداد کنسرسیوم، مشتی تیغکش و لات و اوباش را برای حکومت از فرانسه به ایران ارسال کردند و کودتای ننگین 22 بهمن را در پس پردة نارضایتی مردم پنهان داشتند.
ما هم شرمندهایم که امثال مهدی بازرگان که بر اساس تبلیغات ساواک در سال 1332 به امضای قرارداد با کنسرسیوم معترض بود، پس از دریافت حکم نخست وزیری از دستهای مقدس ژنرال هویزر، خوشحال و خندان و در سکوت کامل «فرهیختگان» این سرزمین همین قرارداد را «تمدید» فرمودند! و اعضای گروه مصدقپرستان که پشت سر ایشان در سنگر نشسته بودند، همه خفقان مرگ گرفتند. چرا که گرفتاری نانخورهای محفل رمزی کلارک این بود که کنسرسیوم قرارداد کذا را با «دیگران» امضا میکرد نه با اینان!
اول کس که علم بر جامه کرد و انگشتری در دست چپ، جمشید بود. گفتندش چرا زینت به چپ دادی که فضیلت «راست» راست؟ گفت، راست را زینت راستی تمام است.
همان منبع، باب هشتم.
در ادامة سخنان سعدی میباید بگوئیم، راست را زینت راستی تمام است، و چپالله را کاستی و ناراستی کمال!
ما هم شرمگینایم که بعضیها بیشرمانه از اعلامیة جهانی حقوق بشر سوءاستفاده میکنند و با صدور بیانیههای ابلهانه برای محافل فاشیسم بینالملل دم میجنبانند و برای حفظ موجودیت ملایان اینگونه میانجی میطلباند!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت