
«هلنعلی» در فلات!
...
«دلخوش نباشید
که فقط مسکن میسازیم
آب و برق را مجانی میکنیم
[...] دلخوش به اینمقدار نباشید ... شما را به مقام انسانیت میرسانیم[...]»
امام سیزدهم
پنجشنبه 10 اسفند 1357
روزنامة کیهان (فیالفور ملاخورشده توسط حجت الاسلام والمسلمین آسیدممد خاتمی انقلابچی.»
http://7weblogs.blogspot.com/2008/05/blog-post.html
منبع: وبلاگ رامین مولائی
«سید محمد خاتمی [...] تأکید کرد: ولایت فقیه یک اصل مورد اهتمام و احترام قانون اساسی است[...]».
آدینه 15 آذر 1387 - 5 دسامبر 2008»
همان منبع
من در میان توده سازندهای قدم به عرصة هستی
نهادهام
که[...]
میدان دید باز و وسیعی دارد
[...]
و افتخار این را دارد
که میتواند[...] نه از راه پلکان
خود را دیوانهوار به دامان مهربان مام وطن سرنگون کند
همین روزهاست که خاتمی «حقوق شهروندی» ما را به رسمیت بشناسد و آخوند منتظری، برای حفظ منافع اربابان فتوی بدهد که «شاه باید بیاید!» میدانیم که پیچ نعلینها از دوران قاجار در دست ناخداکلمب بوده. پس وقتی میشنوید که آخوند منتظری به بهانة دفاع از حقوق «مردهپرستی» گروه «آبراهام یزدی»، میفرماید، «شاه با مردهها کاری نداشت»، باید بدانیم که در چارچوب طرح ابلهانة «مکفال»، بزودی «شاه» از «دیو» به «فرشته» تبدیل خواهد شد.
انتشارات «دونوئل» اخیراً کتابی منتشر کرده از مصاحبة رضا پهلوی با «میشل توبمن» تحت عنوان، «ایران، زمان انتخاب». در این کتاب رضا پهلوی برای تغییر در حکومت ایران «راه سوم» را پیشنهاد میکند. به محض انتشار این کتاب «فیگارو» با رضا پهلوی مصاحبة کوتاهی ترتیب داد و امروز نوبت به تلویزیون فارسی «بیبیسی» رسید، که پیرامون «راه سوم» با رضا پهلوی مصاحبه کند. البته مصاحبة «بیبیسی» در راستای همان مصاحبههائی است که مخاطب را خوشحال و خندان به سوی «چاه» رهنمون میشود.
مصاحبه کننده، در قالب یک پرسش، در واقع پیشنهاد حاکمیت انگلستان را به ملت ایران ارائه کرده، از رضا پهلوی میپرسد: «آیا حاضرید با خاتمی یا احمدی نژاد سر میز مذاکره بنشینید؟» رضا پهلوی هم پاسخ میدهد «اگر آنها اعلام کنند که حقوق شهروندی مردم ایران را به رسمیت میشناسند، میتوان باب گفتگو را گشود!» تعجبآور برای ما این است که امثال محمد خاتمی، احمدینژاد، گروه نهضت عاظادی، یا دارودستة شیرین عبادی که همه چیز را در چارچوب اسلام میخواهند، چه برداشتی از حقوق شهروندی میتوانند داشته باشند؟
به فرض که خاتمی یا احمدینژاد بگویند حقوق شهروندی را به رسمیت میشناسند، در اینصورت باید توضیح دهند دلیل همکاریشان با حکومت اسلامی چه بوده؟ چرا خاتمی و احمدی نژاد که اینهمه آزادیخواه تشریف داشتند به زندان نرفتند و در جایگاه ریاست قوة مجریة جمکران به جنایت و چپاول پرداختند؟ نکند کارفرمایان «بیبیسی» میپندارند امروز هم سی سال پیش است و میتوان برای مشروعیت بخشیدن به یک کودتای گرم و نرم و مخملین به قول خودشان رفراندوم برای «آزادی» به راه انداخت!
حاکمیت انگلستان، اگر میپندارد بساط «رفراندوم» تکگزینهای «آزادی، آری، یا نه» را میتواند جایگزین رفراندوم «جمهوری اسلامی، آری یا نه» کند، سخت کور خوانده. ناخدا کلمب، با شعار پوچ آزادی، نمیتواند یکبار دیگر نعلینها را در پناه تاج شاهی قرار دهد.
در هر حال، جنبش لائیک با گروههای طرفدار «مبارزة مسلحانه» و پوپولیستهای نعلینپرست هرگز مذاکره نخواهد کرد! اینان با حقوق شهروندی و دمکراسی بیگانهاند. رضا پهلوی، که خواهان مشخص شدن مواضع خاتمی و احمدی نژاد پیرامون حقوق شهروندی است، میباید ابتدا مواضع خود را در رابطه با حقوق شهروندی مشخص کند. ما بیصبرانه منتظریم سلطنتطلبان پیشنویس قانون اساسی مطلوب خود را ارائه دهند، تا ما هم بتوانیم پیرامون آن به بحث و گفتگو بنشینیم. برگزاری «همهپرسی برای تغییر و آزادی» در شرایط ملتهب امروز ایران فریبی بیش نیست. امروز در ایران، همه خواهان تغییر و آزادیاند پس باید، تغییر و آزادی «کذا» تعریف شده از ابهام به در آید و چارچوبهایش از نظر «حقوقی» مشخص باشد. برای ما «شعار» آزادی و تغییر به هیچ عنوان کفایت نمیکند.
ایران دیگر «پل پیروزی» استعمار نخواهد شد! در رابطه با مصاحبة امروز رضا پهلوی با «بیبیسی»، یادآور میشویم، برخلاف تصور رضاپهلوی، محمد خاتمی هرگز خواهان سکولاریسم نبوده. خاتمی نه تنها امروز، که از نخستین روزهای کودتای 22 بهمن چارچوب توحش اسلام را چارچوب آزادی مردم میپندارد. حاکمیت انگلستان پیش از تشکیل سازمان ناتو، هر گاه به افلاس افتاده، کشور ایران را به صحنة آشوب و جنجال تبدیل کرده و پس از تشکیل ناتو، این مهم را به همراه حاکمیت ایالات متحد و فرانسه انجام میدهد. پس از پایان جنگ جهانی اول، سیدضیاء، جیرهخوار سفارت به نخست وزیری رسید و حکومت اسلامی در کشور به راه انداخت، تا کودتای کلنل آیرونساید «توجیه» شود.
پس از این کودتا، دولت دست نشاندة ایران، درست مانند حکومت اسلامی خود را «مستقل» از شرق و غرب خواند تا عصای دست انگلستان برای حمایت از آلمان هیتلری باشد. «استقلال» کذا تا آنجا ادامه یافت که ارتش سرخ شمال ایران را اشغال کرد و اعلیحضرت خاک مقدس ایران را ترک فرمودند. پس از پایان جنگ جهانی دوم دوباره مسئلة نفت و تقسیم مناطق نفوذ مطرح شد. اینجا بود که محمد مصدق در دو گام سرنوشتساز، ابتدا انحصار استخراج نفت را در اختیار اربابان غربی خود قرار داد، سپس برای تأمین خسارات انگلستان در جنگ دوم جهانی، ایران را به صحنة آشوب و بحران تبدیل کرد تا نفت را «ملی» کرده، تحریم اقتصادی و حکومت کودتا را بر ملت ایران تحمیل کند. البته به پاس همین خدمات خودش هم در جایگاه «قهرمان ملی» نشست، چرا که ارواح شکمش در برابر استعمار انگلستان خیلی «ایستادگی» کرده بود. همانطورکه خمینی هم با 8 سال جنگ و ویرانی کشور، در برابر اربابان آمریکائی خود «ایستاد.»
«قبائل هند و اروپائی مانند همة قبایل مهاجر، سکونت و تمدن در فلات ایران را با دین آغاز کردند.»
هدف از چنین سخنان «شیوا» و مستدلی، لیسیدن نعلین آخوند منتظری، و دم جنبانی برای اربابان حکومت اسلامی است. بله اگر دست استعمار محمد خاتمی را از صندوق شعبدة «انتخابات» بیرون بکشد، حکومت جمکران بلافاصله به یک دمکراسی تبدیل خواهد شد! آنهم به رهبری آخوند حسینعلی منتظری که از قدیمیترین نمکپروردگان دستگاه استعمار در ایران است! «معجزه» را دستکم نگیریم، که «پنتاگون» هم به معجزه اعتقاد دارد. امروز مادلن البرایت، یکی از آدمنمایان ریزه خوار تفنگ فروشهای دینپرور، که «حس دشمنشناسی» بسیار قوی دارد، به نفسکش طلبی پرداخته. عربدههایاش را هم در «فارسنیوز» مورخ 16 فوریة 2009 منتشر کردهاند.
البرایت با وقاحت تمام چنین وانمود میکند که گاوچرانها و متحدانشان در بریتانیا برای استقرار یک حاکمیت دمکراتیک به عراق لشکرکشی کردند، ولی از آنجا که عراقیها دمکراسی نمیخواستند، آمریکا هم نمیتواند به زور دمکراسی را به آنان تحمیل کند! به عبارت دیگر، به زعم اربابان مادلن البرایت شرایط امروز عراق همان است که عراقیها میخواهند. این گندهگوئیها در واقع همان مهملاتی است که پیشتر از قلم سردبیر «لیبراسیون» تراوش کرده بود. روال کار چنین است که ابتدا پامنبریهای فاشیسم دم بگیرند، تا بعد کارگزاران محفل کذا همچون مادلن البرایت در شیپور توحش و وقاحت بدمند.
البرایت که در دوران ریاست جمهوری کلینتون از بمباران غیرنظامیان در سودان، یوگسلاوی و عراق دفاع میکرد، و مرگ غیرنظامیان را «خسارات جنبی» میخواند، امروز زوزة مخالفت با «جنگ عراق» سر داده. چرا؟ چون کارفرمایاناش میپندارند، پس از برگزاری «رختخوابات» در جمکران، میتوانند دوستانه وارد ایران شده، ما ملت را به سپر بلای آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک در برابر روسیه تبدیل کنند. پادوی محفل تفنگفروشهای غرب، با وقاحت تمام میگوید، «آمریکا برای استقرار دمکراسی به عراق حمله کرد! ولی مردم عراق دمکراسی نمیخواهند، ما که نمیتوانیم به زور دمکراسی تحمیل کنیم.»
البته اگر سخنان البرایت را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم، خواهیم داشت، آمریکا نمیتواند به زور دمکراسی را تحمیل کند. ولی میتوان به زور فاشیسم مذهبی و حاکمیت سرکوب را بر مردم عراق تحمیل کرد! برای تحقق چنین امر مقدسی لازم است یک براندازی نرم یا یک کودتای مخملین سازمان یابد. چرا که در اینصورت «مردم عراق»، یا بهتر بگوئیم افراط گرایان مذهبی ـ جیرهخواران آنگلوساکسونهای دینپرور ـ چنین میطلبند! و اشغالگران نیز که به خواست «مردم » احترام میگذارند از حمایت گروه مقتدی صدر وشرکاء هیچگونه دریغی نخواهند ورزید.
دیگر خیالم از هر سو راحت است
[...]
پستانک سوابق پرافتخار تاریخی
لالائی تمدن و فرهنگ
[...]
خیال ما هم از هر سو راحت شد. دو روز هم صبر کردیم تا ببینیم مدعیان هزاران سال تاریخ و فرهنگ مرزپرگهر فروغ فرخزاد را میشناسند یا نه؟ خوشبختانه همه به فعالیت «سیاسی» اشتغال دارند و مطابق فرمودة سازمان سیا، به پیروی از «الگوی سگ»، هر روز بنا به شرایط «انقلاب» کذا «حس دشمن شناسی» خود را تقویت میکنند. پس از مطالعة مطالب بسیار علمی و منطقی و خیلی خیلی «عمیق» به قلم هممیهنان خیالمان به راستی و به درستی از هر سو آسوده شده.
در سرزمین گل و بلبل
گهوارة مولفان فلسفة [فکر نکن، عشق بورز]
مهد روشنفکران کلاس اکابر که نیک میدانند،
توانا شود هر که ابله بود،
دریافتیم که شامة بعضیها از فاصلة چندهزار کیلومتری دوست و دشمن را تشخیص میدهد! بله ما هم مثل شما از چنین قدرت بویائی و «شم سیاسی» نزد هممیهنان گرامی سخت حیران و مبهوت شدیم! شناخت ما از شامة سگ به سگهای خودمان محدود میشد. هر وقت راهی ده میشدیم پس از طی یک مسیر طولانی در جادة نسبتاً آسفالت، فرمان بستن پنجرههای ماشین از سوی بزرگترها صادر میشد. چرا که برای رسیدن به مقصد باید یک جادة خاکی به طول حدود دو کیلومتر را طی میکردیم. به محض اینکه اتومبیل وارد جادة کذا میشد سگهای ما هم پارسکنان به سوی اتومبیل میدویدند. البته ما آنها را نمیدیدیم، آنها هم نمیتوانستند از آن فاصله ما را ببینند، ولی بوی خوش دوست به مشامشان میرسید و همچون عاشق در طلب معشوق بیتاب میشدند و از خود بیخود شروع میکردند به دویدن. البته برخلاف خواهر محمدی و دیگر اعضای داسالله که فقط میدویدند بدون اینکه فکر کنند مقصد کجاست، سگهای ما میدویدند، «فکر» هم نمیکردند، چون دستور دویدن را از شامة خود دریافت میکردند، ولی برای رسیدن به ما میدویدند، به عبارت دیگر میدانستند چه میکنند.
به همین دلیل هر وقت ما راهی ده میشدیم، سگها در نیمه راه جادة خاکی به ما میرسیدند و همچنان که پارس میکردند و دم میجنباندند ما را همراهی میکردند و آنقدر این ابراز لطف ادامه مییافت تا همه از ماشین پیاده شوند. البته سگها با ما بچهها کاری نداشتند، برای پدرمان و بزرگترها دم میجنباندند. خلاصه در قاموس ما بچهها دو کیلومتر کذا حداکثر مسافتی بود که شامة سگ میتوانست کارآئی داشته باشد. بزرگتر هم که شدیم به همین خیال خام باقی بودیم تا اینکه روز گذشته متوجه شدیم با پیشرفتهای علمی و صنعتی شامة بعضیها از فاصلة چند هزار کیلومتری قادر به شناخت دوست و دشمن است!
بله «الگوی سگ» که آبدارخانة سازمان سیا برای جیره خواراناش توصیه میکند برای تقویت «حس دشمن شناسی» است. کسی که حس دشمن شناسی قوی داشته باشد، «دوستان» را نیز به سرعت شناسائی خواهد کرد، چرا که هر کس دشمن نباشد، دوست به شمار خواهد رفت! و بهترین دوست آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک، پیش از عوامفریبان «تودهپرست»، همواره «امتنوازان» نعلین پوش بودهاند، که از دوران مشروطه تاکنون الطاف ویژة حاکمیت بریتانیا شامل حالشان شده. چنین دوستهای عزیزی را باید گرامیداشت، به ویژه آنها که مانند خمینی، محمد خاتمی و از همه مهمتر، حسینعلی منتظری نظر کردة سایت «بیبیسی» هم باشند.
نقش حسینعلی منتظری در راه تأمین منافع استعمار دقیقاً همان نقش «نهضت عاظادی» است. در واقع مسیر حرکت منتظری با اندکی تأخر زمانی، بر مسیر نهضت عاظادی کاملاً منطبق خواهد بود: همسوئی با حکومت در پشت صورتک مخالف! پس از کودتای 22 بهمن، نهضت عاظادی در جایگاه «مخالف» قرار گرفت، سپس نوبت به آخوند منتظری رسید که نقش «رهبر ناراضی» را به این خیمهشببازی اضافه کند، و متحمل «سختیها» شود!
امروز در سایت «سایروس نیوز»، فردی به نام «بابک پرهام» مقالهای را «به آیتاللهالعظمی حسینعلی منتظری، متکلم ناخشنودی آگاهی شیعیان در ایران» تقدیم کرده! بابک جان در این مقالة شیوا «هلنیسم» را به نعلین روضه خوانهای بیسواد جمکران پیوند زده تا به ما ثابت کند در فلات ایران همه چیز با «دین» آغاز شده.
بله ایشان به «حس دشمن شناسی» بسیار قوی مجهزاند. این حس قوی به بابک پرهام امکان داده تا چهرة کریه نعلینها را با «هلنیسم» و فلسفه و تمدن یونان باستان بزک کند. به عبارت دیگر به شیوة جراحان پلاستیک مقداری از چربیهای باسن «هلن» را از طریق «لیپو ساکشن» استخراج کرده آنرا برای قلوهای جلوه دادن لبهای «آیتالله العظمی» حسینعلی منتظری به کار برد. البته جراحی پلاستیک هیچ بد نیست، به ویژه که این نوع جراحی برای ارائة تصویر دلپذیر از آخوند منتظری، نعلین برگزیدة «بیبیسی» صورت گیرد. همان نعلینی که پیشتر در چشمان شهلای شیخ صادق صبا، هم دمکرات بود و هم لیبرال! بله این «انگیلیسیهای چشچپ»، همه را «چپ» میپندارند.
باری بابک پرهام سعی و کوشش فراوان به خرج داده تا با دوختن یک لحاف چل تیکه به زبان شکسته بستة نوسوادان حرفهای، حسینعلی منتظری را به هلنیسم و فلسفه وصله کند و در واقع یک «هلنعلی» به ما تحویل دهد که در فلات ایران به شغل شریف روحانیت اشتغال دارد.
اگر نظر ما را بخواهید، اصولاً فلاتی به نام فلات ایران وجود ندارد. این فلات در واقع «فلات دین» نام داشت که پیش از مهاجرت اقوام هند و اروپائی هم از پایه و اساس «دینی» بوده. بهتر بگوئیم، پیش از اینکه فلات کذا به وجود آید، دین برفراز آن عین لاشخور در پرواز بوده، و به محض اینکه فلات کذا سر از آب برآورد، «دین» نیز همچون طاعون بر سرش افتاد، و هر انسانی به این فلات پای میگذارد به طاعون دین مبتلا خواهد شد. اگر شامة قوی داشته باشید از ورای زمان و مکان، رایحة خوش دین را دستکم از 8 هزار سال پیش در «فلات ایران» استشمام خواهید کرد. تصدیق میکنید که در «فلات دین»، نه تنها «راه سوم» که همة راهها به دین، یا بهتر بگوئیم، به «شیخ و شاه» میانجامد.
من میتوانم از فردا
[...]
رسماً به مجمع فضلای فکور و فضلههای فاضل
و پیروان مکتب داخ داخ تاراخ تاراخ بپیوندم
[...]
زیرا که من تمام مندرجات مجلة هنر و دانش
و تملق و کرنش را میخوانم
و شیوه «درست نوشتن» را میدانم
دیگر خیالم از هر سو راحت است
[...]
پستانک سوابق پرافتخار تاریخی
لالائی تمدن و فرهنگ
[...]
«و فلات دین»

که فقط مسکن میسازیم
آب و برق را مجانی میکنیم
[...] دلخوش به اینمقدار نباشید ... شما را به مقام انسانیت میرسانیم[...]»
امام سیزدهم
پنجشنبه 10 اسفند 1357
روزنامة کیهان (فیالفور ملاخورشده توسط حجت الاسلام والمسلمین آسیدممد خاتمی انقلابچی.»
http://7weblogs.blogspot.com/2008/05/blog-post.html
منبع: وبلاگ رامین مولائی
«سید محمد خاتمی [...] تأکید کرد: ولایت فقیه یک اصل مورد اهتمام و احترام قانون اساسی است[...]».
آدینه 15 آذر 1387 - 5 دسامبر 2008»
همان منبع
من در میان توده سازندهای قدم به عرصة هستی
نهادهام
که[...]
میدان دید باز و وسیعی دارد
[...]
و افتخار این را دارد
که میتواند[...] نه از راه پلکان
خود را دیوانهوار به دامان مهربان مام وطن سرنگون کند
همین روزهاست که خاتمی «حقوق شهروندی» ما را به رسمیت بشناسد و آخوند منتظری، برای حفظ منافع اربابان فتوی بدهد که «شاه باید بیاید!» میدانیم که پیچ نعلینها از دوران قاجار در دست ناخداکلمب بوده. پس وقتی میشنوید که آخوند منتظری به بهانة دفاع از حقوق «مردهپرستی» گروه «آبراهام یزدی»، میفرماید، «شاه با مردهها کاری نداشت»، باید بدانیم که در چارچوب طرح ابلهانة «مکفال»، بزودی «شاه» از «دیو» به «فرشته» تبدیل خواهد شد.
انتشارات «دونوئل» اخیراً کتابی منتشر کرده از مصاحبة رضا پهلوی با «میشل توبمن» تحت عنوان، «ایران، زمان انتخاب». در این کتاب رضا پهلوی برای تغییر در حکومت ایران «راه سوم» را پیشنهاد میکند. به محض انتشار این کتاب «فیگارو» با رضا پهلوی مصاحبة کوتاهی ترتیب داد و امروز نوبت به تلویزیون فارسی «بیبیسی» رسید، که پیرامون «راه سوم» با رضا پهلوی مصاحبه کند. البته مصاحبة «بیبیسی» در راستای همان مصاحبههائی است که مخاطب را خوشحال و خندان به سوی «چاه» رهنمون میشود.
مصاحبه کننده، در قالب یک پرسش، در واقع پیشنهاد حاکمیت انگلستان را به ملت ایران ارائه کرده، از رضا پهلوی میپرسد: «آیا حاضرید با خاتمی یا احمدی نژاد سر میز مذاکره بنشینید؟» رضا پهلوی هم پاسخ میدهد «اگر آنها اعلام کنند که حقوق شهروندی مردم ایران را به رسمیت میشناسند، میتوان باب گفتگو را گشود!» تعجبآور برای ما این است که امثال محمد خاتمی، احمدینژاد، گروه نهضت عاظادی، یا دارودستة شیرین عبادی که همه چیز را در چارچوب اسلام میخواهند، چه برداشتی از حقوق شهروندی میتوانند داشته باشند؟
به فرض که خاتمی یا احمدینژاد بگویند حقوق شهروندی را به رسمیت میشناسند، در اینصورت باید توضیح دهند دلیل همکاریشان با حکومت اسلامی چه بوده؟ چرا خاتمی و احمدی نژاد که اینهمه آزادیخواه تشریف داشتند به زندان نرفتند و در جایگاه ریاست قوة مجریة جمکران به جنایت و چپاول پرداختند؟ نکند کارفرمایان «بیبیسی» میپندارند امروز هم سی سال پیش است و میتوان برای مشروعیت بخشیدن به یک کودتای گرم و نرم و مخملین به قول خودشان رفراندوم برای «آزادی» به راه انداخت!
حاکمیت انگلستان، اگر میپندارد بساط «رفراندوم» تکگزینهای «آزادی، آری، یا نه» را میتواند جایگزین رفراندوم «جمهوری اسلامی، آری یا نه» کند، سخت کور خوانده. ناخدا کلمب، با شعار پوچ آزادی، نمیتواند یکبار دیگر نعلینها را در پناه تاج شاهی قرار دهد.
در هر حال، جنبش لائیک با گروههای طرفدار «مبارزة مسلحانه» و پوپولیستهای نعلینپرست هرگز مذاکره نخواهد کرد! اینان با حقوق شهروندی و دمکراسی بیگانهاند. رضا پهلوی، که خواهان مشخص شدن مواضع خاتمی و احمدی نژاد پیرامون حقوق شهروندی است، میباید ابتدا مواضع خود را در رابطه با حقوق شهروندی مشخص کند. ما بیصبرانه منتظریم سلطنتطلبان پیشنویس قانون اساسی مطلوب خود را ارائه دهند، تا ما هم بتوانیم پیرامون آن به بحث و گفتگو بنشینیم. برگزاری «همهپرسی برای تغییر و آزادی» در شرایط ملتهب امروز ایران فریبی بیش نیست. امروز در ایران، همه خواهان تغییر و آزادیاند پس باید، تغییر و آزادی «کذا» تعریف شده از ابهام به در آید و چارچوبهایش از نظر «حقوقی» مشخص باشد. برای ما «شعار» آزادی و تغییر به هیچ عنوان کفایت نمیکند.
ایران دیگر «پل پیروزی» استعمار نخواهد شد! در رابطه با مصاحبة امروز رضا پهلوی با «بیبیسی»، یادآور میشویم، برخلاف تصور رضاپهلوی، محمد خاتمی هرگز خواهان سکولاریسم نبوده. خاتمی نه تنها امروز، که از نخستین روزهای کودتای 22 بهمن چارچوب توحش اسلام را چارچوب آزادی مردم میپندارد. حاکمیت انگلستان پیش از تشکیل سازمان ناتو، هر گاه به افلاس افتاده، کشور ایران را به صحنة آشوب و جنجال تبدیل کرده و پس از تشکیل ناتو، این مهم را به همراه حاکمیت ایالات متحد و فرانسه انجام میدهد. پس از پایان جنگ جهانی اول، سیدضیاء، جیرهخوار سفارت به نخست وزیری رسید و حکومت اسلامی در کشور به راه انداخت، تا کودتای کلنل آیرونساید «توجیه» شود.
پس از این کودتا، دولت دست نشاندة ایران، درست مانند حکومت اسلامی خود را «مستقل» از شرق و غرب خواند تا عصای دست انگلستان برای حمایت از آلمان هیتلری باشد. «استقلال» کذا تا آنجا ادامه یافت که ارتش سرخ شمال ایران را اشغال کرد و اعلیحضرت خاک مقدس ایران را ترک فرمودند. پس از پایان جنگ جهانی دوم دوباره مسئلة نفت و تقسیم مناطق نفوذ مطرح شد. اینجا بود که محمد مصدق در دو گام سرنوشتساز، ابتدا انحصار استخراج نفت را در اختیار اربابان غربی خود قرار داد، سپس برای تأمین خسارات انگلستان در جنگ دوم جهانی، ایران را به صحنة آشوب و بحران تبدیل کرد تا نفت را «ملی» کرده، تحریم اقتصادی و حکومت کودتا را بر ملت ایران تحمیل کند. البته به پاس همین خدمات خودش هم در جایگاه «قهرمان ملی» نشست، چرا که ارواح شکمش در برابر استعمار انگلستان خیلی «ایستادگی» کرده بود. همانطورکه خمینی هم با 8 سال جنگ و ویرانی کشور، در برابر اربابان آمریکائی خود «ایستاد.»
«قبائل هند و اروپائی مانند همة قبایل مهاجر، سکونت و تمدن در فلات ایران را با دین آغاز کردند.»
هدف از چنین سخنان «شیوا» و مستدلی، لیسیدن نعلین آخوند منتظری، و دم جنبانی برای اربابان حکومت اسلامی است. بله اگر دست استعمار محمد خاتمی را از صندوق شعبدة «انتخابات» بیرون بکشد، حکومت جمکران بلافاصله به یک دمکراسی تبدیل خواهد شد! آنهم به رهبری آخوند حسینعلی منتظری که از قدیمیترین نمکپروردگان دستگاه استعمار در ایران است! «معجزه» را دستکم نگیریم، که «پنتاگون» هم به معجزه اعتقاد دارد. امروز مادلن البرایت، یکی از آدمنمایان ریزه خوار تفنگ فروشهای دینپرور، که «حس دشمنشناسی» بسیار قوی دارد، به نفسکش طلبی پرداخته. عربدههایاش را هم در «فارسنیوز» مورخ 16 فوریة 2009 منتشر کردهاند.
البرایت با وقاحت تمام چنین وانمود میکند که گاوچرانها و متحدانشان در بریتانیا برای استقرار یک حاکمیت دمکراتیک به عراق لشکرکشی کردند، ولی از آنجا که عراقیها دمکراسی نمیخواستند، آمریکا هم نمیتواند به زور دمکراسی را به آنان تحمیل کند! به عبارت دیگر، به زعم اربابان مادلن البرایت شرایط امروز عراق همان است که عراقیها میخواهند. این گندهگوئیها در واقع همان مهملاتی است که پیشتر از قلم سردبیر «لیبراسیون» تراوش کرده بود. روال کار چنین است که ابتدا پامنبریهای فاشیسم دم بگیرند، تا بعد کارگزاران محفل کذا همچون مادلن البرایت در شیپور توحش و وقاحت بدمند.
البرایت که در دوران ریاست جمهوری کلینتون از بمباران غیرنظامیان در سودان، یوگسلاوی و عراق دفاع میکرد، و مرگ غیرنظامیان را «خسارات جنبی» میخواند، امروز زوزة مخالفت با «جنگ عراق» سر داده. چرا؟ چون کارفرمایاناش میپندارند، پس از برگزاری «رختخوابات» در جمکران، میتوانند دوستانه وارد ایران شده، ما ملت را به سپر بلای آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک در برابر روسیه تبدیل کنند. پادوی محفل تفنگفروشهای غرب، با وقاحت تمام میگوید، «آمریکا برای استقرار دمکراسی به عراق حمله کرد! ولی مردم عراق دمکراسی نمیخواهند، ما که نمیتوانیم به زور دمکراسی تحمیل کنیم.»
البته اگر سخنان البرایت را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم، خواهیم داشت، آمریکا نمیتواند به زور دمکراسی را تحمیل کند. ولی میتوان به زور فاشیسم مذهبی و حاکمیت سرکوب را بر مردم عراق تحمیل کرد! برای تحقق چنین امر مقدسی لازم است یک براندازی نرم یا یک کودتای مخملین سازمان یابد. چرا که در اینصورت «مردم عراق»، یا بهتر بگوئیم افراط گرایان مذهبی ـ جیرهخواران آنگلوساکسونهای دینپرور ـ چنین میطلبند! و اشغالگران نیز که به خواست «مردم » احترام میگذارند از حمایت گروه مقتدی صدر وشرکاء هیچگونه دریغی نخواهند ورزید.
دیگر خیالم از هر سو راحت است
[...]
پستانک سوابق پرافتخار تاریخی
لالائی تمدن و فرهنگ
[...]
خیال ما هم از هر سو راحت شد. دو روز هم صبر کردیم تا ببینیم مدعیان هزاران سال تاریخ و فرهنگ مرزپرگهر فروغ فرخزاد را میشناسند یا نه؟ خوشبختانه همه به فعالیت «سیاسی» اشتغال دارند و مطابق فرمودة سازمان سیا، به پیروی از «الگوی سگ»، هر روز بنا به شرایط «انقلاب» کذا «حس دشمن شناسی» خود را تقویت میکنند. پس از مطالعة مطالب بسیار علمی و منطقی و خیلی خیلی «عمیق» به قلم هممیهنان خیالمان به راستی و به درستی از هر سو آسوده شده.
در سرزمین گل و بلبل
گهوارة مولفان فلسفة [فکر نکن، عشق بورز]
مهد روشنفکران کلاس اکابر که نیک میدانند،
توانا شود هر که ابله بود،
دریافتیم که شامة بعضیها از فاصلة چندهزار کیلومتری دوست و دشمن را تشخیص میدهد! بله ما هم مثل شما از چنین قدرت بویائی و «شم سیاسی» نزد هممیهنان گرامی سخت حیران و مبهوت شدیم! شناخت ما از شامة سگ به سگهای خودمان محدود میشد. هر وقت راهی ده میشدیم پس از طی یک مسیر طولانی در جادة نسبتاً آسفالت، فرمان بستن پنجرههای ماشین از سوی بزرگترها صادر میشد. چرا که برای رسیدن به مقصد باید یک جادة خاکی به طول حدود دو کیلومتر را طی میکردیم. به محض اینکه اتومبیل وارد جادة کذا میشد سگهای ما هم پارسکنان به سوی اتومبیل میدویدند. البته ما آنها را نمیدیدیم، آنها هم نمیتوانستند از آن فاصله ما را ببینند، ولی بوی خوش دوست به مشامشان میرسید و همچون عاشق در طلب معشوق بیتاب میشدند و از خود بیخود شروع میکردند به دویدن. البته برخلاف خواهر محمدی و دیگر اعضای داسالله که فقط میدویدند بدون اینکه فکر کنند مقصد کجاست، سگهای ما میدویدند، «فکر» هم نمیکردند، چون دستور دویدن را از شامة خود دریافت میکردند، ولی برای رسیدن به ما میدویدند، به عبارت دیگر میدانستند چه میکنند.
به همین دلیل هر وقت ما راهی ده میشدیم، سگها در نیمه راه جادة خاکی به ما میرسیدند و همچنان که پارس میکردند و دم میجنباندند ما را همراهی میکردند و آنقدر این ابراز لطف ادامه مییافت تا همه از ماشین پیاده شوند. البته سگها با ما بچهها کاری نداشتند، برای پدرمان و بزرگترها دم میجنباندند. خلاصه در قاموس ما بچهها دو کیلومتر کذا حداکثر مسافتی بود که شامة سگ میتوانست کارآئی داشته باشد. بزرگتر هم که شدیم به همین خیال خام باقی بودیم تا اینکه روز گذشته متوجه شدیم با پیشرفتهای علمی و صنعتی شامة بعضیها از فاصلة چند هزار کیلومتری قادر به شناخت دوست و دشمن است!
بله «الگوی سگ» که آبدارخانة سازمان سیا برای جیره خواراناش توصیه میکند برای تقویت «حس دشمن شناسی» است. کسی که حس دشمن شناسی قوی داشته باشد، «دوستان» را نیز به سرعت شناسائی خواهد کرد، چرا که هر کس دشمن نباشد، دوست به شمار خواهد رفت! و بهترین دوست آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک، پیش از عوامفریبان «تودهپرست»، همواره «امتنوازان» نعلین پوش بودهاند، که از دوران مشروطه تاکنون الطاف ویژة حاکمیت بریتانیا شامل حالشان شده. چنین دوستهای عزیزی را باید گرامیداشت، به ویژه آنها که مانند خمینی، محمد خاتمی و از همه مهمتر، حسینعلی منتظری نظر کردة سایت «بیبیسی» هم باشند.
نقش حسینعلی منتظری در راه تأمین منافع استعمار دقیقاً همان نقش «نهضت عاظادی» است. در واقع مسیر حرکت منتظری با اندکی تأخر زمانی، بر مسیر نهضت عاظادی کاملاً منطبق خواهد بود: همسوئی با حکومت در پشت صورتک مخالف! پس از کودتای 22 بهمن، نهضت عاظادی در جایگاه «مخالف» قرار گرفت، سپس نوبت به آخوند منتظری رسید که نقش «رهبر ناراضی» را به این خیمهشببازی اضافه کند، و متحمل «سختیها» شود!
امروز در سایت «سایروس نیوز»، فردی به نام «بابک پرهام» مقالهای را «به آیتاللهالعظمی حسینعلی منتظری، متکلم ناخشنودی آگاهی شیعیان در ایران» تقدیم کرده! بابک جان در این مقالة شیوا «هلنیسم» را به نعلین روضه خوانهای بیسواد جمکران پیوند زده تا به ما ثابت کند در فلات ایران همه چیز با «دین» آغاز شده.
بله ایشان به «حس دشمن شناسی» بسیار قوی مجهزاند. این حس قوی به بابک پرهام امکان داده تا چهرة کریه نعلینها را با «هلنیسم» و فلسفه و تمدن یونان باستان بزک کند. به عبارت دیگر به شیوة جراحان پلاستیک مقداری از چربیهای باسن «هلن» را از طریق «لیپو ساکشن» استخراج کرده آنرا برای قلوهای جلوه دادن لبهای «آیتالله العظمی» حسینعلی منتظری به کار برد. البته جراحی پلاستیک هیچ بد نیست، به ویژه که این نوع جراحی برای ارائة تصویر دلپذیر از آخوند منتظری، نعلین برگزیدة «بیبیسی» صورت گیرد. همان نعلینی که پیشتر در چشمان شهلای شیخ صادق صبا، هم دمکرات بود و هم لیبرال! بله این «انگیلیسیهای چشچپ»، همه را «چپ» میپندارند.
باری بابک پرهام سعی و کوشش فراوان به خرج داده تا با دوختن یک لحاف چل تیکه به زبان شکسته بستة نوسوادان حرفهای، حسینعلی منتظری را به هلنیسم و فلسفه وصله کند و در واقع یک «هلنعلی» به ما تحویل دهد که در فلات ایران به شغل شریف روحانیت اشتغال دارد.
اگر نظر ما را بخواهید، اصولاً فلاتی به نام فلات ایران وجود ندارد. این فلات در واقع «فلات دین» نام داشت که پیش از مهاجرت اقوام هند و اروپائی هم از پایه و اساس «دینی» بوده. بهتر بگوئیم، پیش از اینکه فلات کذا به وجود آید، دین برفراز آن عین لاشخور در پرواز بوده، و به محض اینکه فلات کذا سر از آب برآورد، «دین» نیز همچون طاعون بر سرش افتاد، و هر انسانی به این فلات پای میگذارد به طاعون دین مبتلا خواهد شد. اگر شامة قوی داشته باشید از ورای زمان و مکان، رایحة خوش دین را دستکم از 8 هزار سال پیش در «فلات ایران» استشمام خواهید کرد. تصدیق میکنید که در «فلات دین»، نه تنها «راه سوم» که همة راهها به دین، یا بهتر بگوئیم، به «شیخ و شاه» میانجامد.
من میتوانم از فردا
[...]
رسماً به مجمع فضلای فکور و فضلههای فاضل
و پیروان مکتب داخ داخ تاراخ تاراخ بپیوندم
[...]
زیرا که من تمام مندرجات مجلة هنر و دانش
و تملق و کرنش را میخوانم
و شیوه «درست نوشتن» را میدانم
دیگر خیالم از هر سو راحت است
[...]
پستانک سوابق پرافتخار تاریخی
لالائی تمدن و فرهنگ
[...]
«و فلات دین»

...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت