پاسدار و پارازیت!
...
دو زیردریائی اتمی متعلق به کشورهای فرانسه و انگلستان در اقیانوس اطلس به هم برخورد کردند! البته به آرامی، و تلفاتی هم پیش نیامد. چند روز بعد از این «تصادف آرام» رسانههای غرب هم این خبر را پخش کردند. میدانیم که زیردریائی با کامیون اصغر دیزل تفاوت دارد، به این ترتیب که مسیر حرکت خود را از طریق رادار تعیین میکند نه به دستور پارکابی! حال باید دید چگونه رادار دو زیر دریائی اتمی همزمان از کار افتاده، بدون اینکه هیچیک از آنها اعلام خطر کند! در واقع راداری از کار نیفتاده! رادارها از طریق پارازیت «فریب» خوردهاند.
رضوی فقیه، چماقدار حکومت در بلاد غرب آزاد شد! به گفتة رادیو فردا، مورخ 18 فوریه 2009، رضوی فقیه از سال 1383 تز دکتری مینویسد! اگر نظر ما را بخواهید حضورتان عرض میکنیم که رضوی فقیه مانند هاله اسفندیاری، جهانبگلو و شرکاء وظیفة مقدس «شبکه سازی» در ایران و در کشورهای خارج را بر عهده داشته و از این پس دیگر نمیتواند در ایران به مزدوری برای اربابان اسلامپرست خود ادامه دهد. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.
نوشتن «نامة سرگشاده» بخشی است از برنامة مضحک سیرک استعمار که در مواقع بحرانی در ایران فیالفور آغاز میشود، خصوصاً زمانیکه منافع آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک در ایران مورد تهدید قرار گیرد. نگارش نامة سرگشاده در ایران سرنائی است که همواره از سر گشادش زده میشود، سرنائی برای مصادره کردن مطالبات مردم و هدایت این مطالبات به بیراهة آشوب جهت گسترش سرکوب. همچنانکه در سال 1977 شاهد بودیم نامه سرگشادة حاجسیدجوادی به شاه آغاز یک توطئه بود که نهایت امر به کودتای 22 بهمن انجامید. البته جناب حاجسیدجوادی به عنوان روشنفکر و مبارز «منطق ستیز» همچنان به مبارزات بیامان خود با دمکراسی ادامه میدهند. اما اکنون مخاطبان ایشان اربابان حکومت اسلامیاند، چون آن حضرت پس از کودتا، مصلحت دیدند سنگر مبارزات خود را در پاریس برپا کنند. در واقع دیگر در شأن ایشان نیست که خود را در حد مقامات شپشوی جمکران پائین آورده برایشان نامة سرگشاده بنویسند. در نتیجه، این مهم ابتدا به پاسدار اکبرگنجی محول شد، و پس از مدتی که رایحة پشکل شتر و کبرة اسلام از سر و روی اکبر گنجی زدوده شد، نوبت به پاسدار محسن سازگارا، «نگار» آبراهام یزدی رسید. سازگارا، مکتب نرفته و خط ننوشته، «به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد». ولی از بد روزگار نامة پاسدار سازگارا در همسوئی کامل با مقالة پاسدار شریعتمداری در کیهان قرار گرفته و سایتهای مستقل اصحاب داسالله، در ظاهر بدون در نظر گرفتن این مهم و در واقع به صورتی کاملاً «آگاهانه» اقدام به انتشار این نامة «سرگشاده» کردهاند.
همزمان با نامة کذا یکنفر به نام «بیات زاده» که مانند همة اهالی فرنگنشین مرز پرگهر بر «دکتر» بودنشان تأکید دارند، خود را از «سوسیالیستهای مصدقی» خوانده و ضمن انتقاد شدید از شاپور بختیار، مذهب سوسیال جعفریسم، را به ما معرفی میفرمایند. البته جناب «دکتر» بیات زاده مانند دیگر اعضای جبهة منفور ملی تا زمانی که بختیار زنده بود، هم لال شده بودند و هم چلاق و بیسواد. به همین دلیل ملت ایران در «فلات دینی» هفتهزار سال با مکتب سوسیال جعفریسم ایشان بیگانه ماند. اما خوشبختانه پس از ترور شاپور بختیار، دست مسیحائی بر سر مبارزان ملی و میهنی کشیده شده، همه شفا یافته و به بلبل زبانی مشغولاند. پیش از اشاره به نامة پاسدار سازگارا و مقالة جناب دکتر بیات که در سایت اخبارروز هم انتشار یافته، لازم است در مورد سوسیال جعفریسم توضیحاتی بیاوریم!
سوسیال جعفریسم، همان مذهب شیعة جعفری است که ناشیانه تلاش میکند برای حفظ منافع فاشیسم بینالملل خود را به سوسیالیسم بچسباند، آنهم از طریق پوپولیست معروف و شناخته شدهای به نام محمد مصدق. بله محمد مصدق سوسیالیسماش را با جنایات فدائیان اسلام، شعبان جعفری، ملکه اعتضادی و آخوند کاشانی به اثبات رساند! این جناب «بیات زاده» چه اسم با مسمائی دارند، ایشان مثل سوسیالیسمشان «بیات» شدهاند! بله آنحضرت یک مقالة چند کیلومتری قلمی کردهاند که به ما بگویند، «بختیار، زمانیکه نخست وزیری را پذیرفت، طرفدار شاه شد، طرفداران بختیار حق ندارند به ما که با تل منطقستیز و خمینی همراهی کردیم بگویند اوضاع کنونی تقصیر ماست، آنها که با تل مردم همراهی نکردند تعدادشان آنقدر کم بود که هیچکاری از پیش نمیبردند و ...»
و همین کافیست که با سوسیالیسم مصدقی ایشان بخوبی آشنا شویم، و بدانیم این گروه هم مانند مصدق پوپولیست، عوامگرا و عوامفریب است. بیات زاده، ببخشید! «دکتر» بیات زاده برای ماستمالی کردن نقش سازمان ناتو و ساواک منفور در آشوبهای دو سال آخر سلطنت میفرمایند، هیچکس نمیتوانست جلوی پیروزی طرفداران خمینی را بگیرد! مسلم است وقتی مردم از حکومت ناراضی باشند و استعمار به قصد براندازی حکومت کذا همه روزه جنجال رسانهای به راه اندازد، و طی دو سال دور باطل «شورش ـ سرکوب» را بر مردم تحمیل کند، مردم به خیابانها خواهند ریخت. مردم که نظریهپرداز و حزب سیاسی نیستند! هیچ جرمی هم مرتکب نشدهاند. ناراضی بودند، حق هم داشتند، اعتراض کردند. و مسیر اعتراضشان را استعمار در مسیر جفنگیات ملایان و رهبران خیانتکار جبهه ملی و دیگر تشکلهای سیاسی خودفروخته قرار داد. مردم را نمیتوان سرزنش کرد، اشکال از همسوئی گروههای سیاسی است با مسیری که استعمار بر ملت ایران تحمیل کرد. پس جبهة بینوای ملی، مانند دیگر پادوهای فاشیسم بینالملل بهتر است سکوت اختیار کند.
بر خلاف تصور بینوایان فرهنگی، هر که صدایاش را بلندتر میکند الزاماً حق و حقوقش بیشتر نیست! در اینصورت اگر فقط مسئله را از دید «اکثریت» نگاه کنیم، در قبایل آدمخوار آمازون هم هزاران سال است «دمکراسی» برقرار شده! «حق» از منظر حقوقی نمیتواند با اکثریت قانونشکن باشد. جنابعالی «جامعه» را با جنگل اشتباه گرفتهاید. برای هزارمین بار در همینجا بگوئیم، در یک جامعة بشری حق با اکثریتی است که حقوق اقلیت را رعایت میکند! از سوی دیگر، چنین اکثریتی به هیچ عنوان نمیتواند «خدا محور» باشد. پس سرکار بهتر است کمی در کتابخانههای ایالات متحد به مطالعات خودتان ادامه بدهید، و اگر بعد از چندین و چندسال از مسائل سیاسی و حقوق دمکراتیک و منطق چیزی دستگیرتان شد، آنهنگام دست به قلم ببرید. برای طرفداران بختیار هم تعیین تکلیف نفرمائید! اینجا جمکران نیست که سرکار و همپالکیهایتان برای دیگران فتوی صادر میکنید. انتخاب بختیار یک انتخاب منطقی و جسورانه بود، در چنین بزنگاهها است که مشخص میشود چه کسی منطقی رفتار میکند، و چه کسانی عین سگ دستآموز به معلق زدن برای این و آن میپردازند. تاریخ بهترین داور است. کسی که بر پایة واکنش تل تودههای تهییج شده «استدلال سیاسی» میکند، یا شیاد است و یا یک فاشیست مفلوک:
«در آن زمان انجمنهای خودروی اسلامی که از [...] مستخدمین و کارمندان دون پایه شکل میگرفت [تشکیل شده بود] [...] قدرت را قبضه کرده بودند [...]»
بله، میبایست به نقل دوستتان میفرمودید که در آنزمان هم ساواک «مرده» بود، هم ارتش خناق گرفته بود، و مستخدمین و کارمندان «دونپایة» وزارتخانهها که هیچکدامشان وابستگی به ساواک نداشتند، در مرز اتحاد جماهیر شوروی و در اوج جنگسرد به دستور یک آخوندک نیمه دیوانه «قدرت» را به دست گرفته، تبدیل به تصمیم گیرندگان اصلی کشور ایران شده بودند! اصلاً به همین دلیل بود که جبهة ملی هم به «مستخدمین» پیوست! باید اذعان داشت که فقط یک عقب ماندة ذهنی میتواند استراتژی یک کشور کلیدی چون ایران را با اینچنین «مضحکاتی» تشریح کند، و در این «استدلالات» مسخره نیز دلائل قانع کننده برای «توجیه» مواضع سیاسی خویش بیابد!
البته این هیاهوی «رسانهای» و نامهپراکنیهای کودکانه بیدلیل به راه نیفتاده. میدانیم که سردار نجار، وزیر دفاع حکومت اسلامی ـ حکومتی که توسط محفل فاشیسم بینالملل در ایران استقرار یافته ـ امروز در مسکو تاج گلی هم نثار مزار سرباز گمنام، نماد مبارزه با ارتش هیتلر کردند! بله، به این میگویند تف سر بالا! تفی که از دهان سردار نجار مستقیماً توی صورت «مقام معظم» افتاد؛ حاکمیت دینی و قشر روحانیتی که به شهادت تمامی مدارک و اسناد تاریخی، همواره از جمله فدائیان هیتلر و فاشیسم بوده، از بدبختی و بینوائی کارش بجائی رسیده که وزیر دفاعاش را میفرستد به مسکو تا از مبارزان ضدفاشیسم تجلیل رسمی به عمل آورد! اینکارهاست که آه از نهاد سوسیال جعفریسم هیتلری بر آورده. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به همسوئی تبلیغات کیهان با محسن سازگارا.
از قضای روزگار افلاس سازمان ناتو باعث شده که «همسوئی» کیهان با پاسدار محسن سازگارا نیز آشکار شود! بله، هر دو پاسدار مزدور استعمار به تبلیغ «تقدس» مشغولاند. البته پاسدار سازگارا در قالب «مخالفت با علی خامنهای» تبلیغ فاشیسم میکند و پاسدار شریتعمداری هم همین کار را به عنوان دفاع از رهبری صورت میدهد!
آنگلوساکسونها ملت ایران را نه تنها «وحشی»، که «ابله» هم میپندارند. به همین دلیل پاسدار شریعتمداری به عنوان طرفدار حکومت و رهبری، در رسانة کیهان دقیقاً همان پروپاگاندی را منتشر کرده که پاسدار محسن سازگارا، به عنوان مخالف حکومت و رهبری. اگر استعمار غرب مردم ایران را احمق نمیانگاشت مسلماً اینچنین بیشرمانه دو پاسدار مفلوک را که هر دو سر در آخوری مشترک دارند، در جایگاه موافق و مخالف حکومت اسلامی قرار نمیداد. این شیوهای است منطبق بر تقسیم کاذب گروههای فاشیست که به منظور اشغال کل فضای سیاسی انجام میپذیرد، و ایران هم به هیچ عنوان نخستین نمونة تاریخی آن به شمار نمیرود.
پیشتر، پاسدار اکبر گنجی در جایگاه سازگارا نشسته بود و در قالب انتقاد از رهبر، نامة سرگشاده قلمی میکرد، تا با انعکاس مطالباش، ادبیات فاشیسم در بین ایرانیان گسترش یابد. امروز، به مصداق مثل معروف «کله پز برخاست، سگ جایش نشست»، کنیزک ابراهیم یزدی بجای پاسدار گنجی نشسته، و تلاش دارد بر چهرةکریه پادوی محفل فاشیسم، علی خامنهای مهر «کمونیست» هم بزند! پاسدار شریعتمداری نیز همزمان با «نقل قول» از سالیوان، تاکید کرده، «آمریکا مخالفان اسلام و انقلاب را با صد دلار خریداری میکند!» میدانیم که در چنین مواقعی از دید پاسدار شریعتمداری، سالیوان هرگز دروغ نمیگوید! همچنان که آن «دانشجوی محقق» که برای پاسدار سازگارا افشاگری کرده در واقع «وجود» دارد، دروغ هم نگفته!
بله پاسدار محسن سازگارا یک «نامة سرگشاده» خطاب به خامنهای قلمی کرده که در سایتهای «مستقل» و به ویژه در سایت «اصحاب داس» منتشر شده. در این نامه، که از نظر محتوا هیچ تفاوتی با نامههای پاسدار اکبر کلهپز ندارد، سازگارا مدعی است، یک دانشجو به اسناد محرمانه از آلمان شرقی دست یافته که ثابت میکند خامنهای به کمونیسم علاقه داشته، و خواهان گسترش روابط با اتحاد شوروی بوده و کمونیستها هم حزب توده را رها کرده خامنهای را به عقد خود در آوردهاند. و از قضای روزگار همة این فعل و انفعالات تحت نظارت ولادیمیر پوتین در آلمان شرقی جریان داشته! خلاصة مطلب، سازگارا که خیلی «خداپرست» است، با تمام وجود منتظر مانده که این اسناد را منتشر کنند. چرا که پاسدار مفلوک از شدت بلاهت میپندارد انتشار «اسناد محرمانه» جنبة تبلیغاتی ندارد! در دفتر «ایمان» سازگارا چنین آمده که این اسناد به دست قادر متعال در آسمان هفتم نگاشته میشود! در هر حال سازگارا، خامنهای را در آخر کار «نصیحت» میکند که از خدا بترسد و «تقوی» پیشه کند!
البته این «مدارک» که در وجودشان مسلماً کمترین تردیدی نداریم، هنوز منتشر نشده! ولی سازگارا ابراز امیدواری میکند که بزودی منتشر شود تا همه بدانند خامنهای «کمونیست» است، و سازگارا هم «خداپرست». علامت تعجب هم نمیگذاریم. سازگارا با طرح چنین مطلب ابلهانهای باید به این پرسشها و هزاران پرسش دیگر جواب دهد که به طور مثال، اگر خامنهای کمونیست و «خدانشناس» بود، چرا، آنهنگام که هنوز ارتش سرخ افغانستان را اشغال کرده بود، در پائیز سال 1986 در سازمان ملل حضور یافت و زوزهکشان از ادامة جنگی دفاع کرد که منافعش مستقیماً به جیب کارفرمایان رونالد ریگان میرفت؟
اگر خامنهای «کمونیست» بود، چرا به کشور پاکستان تحت حاکمیت ضیاءالحق کودتاچی میرود و در شرایطی که پاکستان جبهة «مجاهدین» را در افغانستان بر علیه ارتش سرخ اداره میکرد، از این برنامة استعماری که نهایتاً به طالبانایسم منجر شد، حمایت میکند و یک ژنرال چهار ستارة نوکر آمریکا را «برادر عزیز دینی» خودش میخواند؟ خلاصه بگوئیم، این خامنهای اگر کمونیست است حتماً از انواع خیلی «آمریکائی» کمونیستها باید باشد. شاید اصلاً خامنهای از آن کمونیستهای ضدکمونیست باشد، همانطور که شخص پاسدار سازگارا هم از همان مخالفان ضدمخالف حکومت اسلام و امام زمان از کار در آمدهاند! و میدانیم که پاسدار شریعتمداری، همکار نزدیک ایشان هم از مخالفان سرسخت مخالفان آمریکا هستند.
پاسدار شریعتمداری در کیهان، مورخ 18 فوریه سالجاری دو مطلب منتشر کرده. اولی در تأئید مطلق سخنان فرضی سالیوان سفیر آمریکا، برای زدن برچسب «مزدوری» به مخالفان حکومت اسلامی، و دومی جهت بازار گرمی برای نهضت عاظادی، سازمان بهزاد نبوی و محمد خاتمی به عنوان «دینستیز!» تیمسار شریعتمداری که مانند اربابان حکومت اسلامی دریافته بازار دین و مقدسات بکلی کساد شده، فاشیستهای دینپرست نهضتعاظادی، دارودستة اوباش بهزاد نبوی و طرفداران خاتمی را متهم میکند که به دین اسلام «توهین» کردهاند.
البته دلیل انتشار این تبلیغات سرا پا بلاهت همانطورکه در آغاز گفتیم این است که استعمار غرب مردم ایران را نه تنها وحشی، که بسیار احمق میانگارد. اگر چنین نبود سازمان سیا حتماً پروپاگاند زیرکانهتری تهیه میکرد، و چند تن از نویسندگان زبردست را برای انتشار پروپاگاند خود در کیهان و در سایتهای «فارسیزبان» به خدمت میگماشت، تا دم خروس حماقت و مزدوری امثال سازگارا یا شریعتمداری به این وضوح از ردای مستعمل و رنگ و رو رفتة «متخصص مسائل ایران» یا سرپرست روزنامة کیهان بیرون نزند! سازمان کذا چنین نمیکند، چرا که ملاک را سطح بینش و دانش نخبگان مرزپرگهر قرارداده، و هنوز به آهنگ لالائی دوران «جنگ سرد» سر بر بالش پر قوی خود گذاشته.
دورانی که متخصصان هدایت افکار عمومی در غرب تودههای خشمگین و «عشاق» علاف و بیکارة «انقلاب» را با یک یا دو نوار کاست برای «مبارزات» به خیابانها میکشیدند. بله، آنزمان اینترنت هنوز عمومی نشده بود، ابزاری بود در دست سازمانهای «امنیتی ـ نظامی» آمریکا. ولی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایجاد یک ارتباط دمکراتیک در سطح جهانی از طریق «اینترنت» امکانپذیر شد. روشنتر بگوئیم «اینترنت» فرزند «آزادی» است، در دامان آزادی رشد کرده و پیشرفت خواهد کرد و هیچ عاملی نمیتواند سد راه آزادی فضای مجازی شود. هیچ قدرتی در جهان قادر نیست این ابزار ارتباط دمکراتیک را از پویائی باز دارد. فضای اینترنت، مانند هر فضای دمکراتیک در مسیر رشد و گسترش آزادیهای دمکراتیک حرکت خواهد کرد.
میدانیم که شرط لازم و کافی برای ایجاد یک ارتباط دمکراتیک، «دو سویگی» آن است. ارتباط دمکراتیک، بنا بر تعریف منطقی است، بنابراین فقط با توسل به «زبان منطقی»، رسته از زنجیر شور و هیجان، و به دور از هرگونه ارتباط فیزیکی میتوان چنین ارتباطی را برقرار کرد. پس نیازی به توضیح نیست که رسانهها، رادیو و به ویژه رسانههای تصویری مانند تلویزیون فاقد ویژگی دمکراتیکاند. در اینجا بحث را به رسانههای تصویری یا تلویزیون و سینما محدود میکنیم، چرا که مهمترین ابزار پروپاگاند به شمار میروند. در گفتگوی دو سویه و دمکراتیک، وقتی یک طرف سخن میگوید، طرف مقابل برای پاسخگوئی و تداوم گفتگو میباید حداقل تمرکز ذهنی را داشته باشد. به عبارت دیگر زمانیکه با کسی گفتگو میکنیم ناچاریم به سخنان طرف مقابل گوش فرا دهیم و در ارتباط با آنچه میشنویم، آنچه را که میخواهیم ابراز کنیم به رشتة کلام در آوریم. به زبان سادهتر باید «حواسمان» جمع باشد. ولی زمانیکه تلویزیون تماشا میکنیم به هیچ عنوان چنین الزامی در کار نیست. میتوانیم گهگاه نیم نگاهی هم به تلویزیون بیندازیم، صدای تلویزیون را ببندیم، تصویر را ببندیم و یا تمام هوش و حواسمان را به برنامة تلویزیون سپرده زمان و مکان را فراموش کنیم.
در هر حال زمانیکه به تماشای تلویزیون مشغولایم و تصاویر از برابر دیدگان ما میگذرد، بیش از آنچه کلام همراهشان بر ما تأثیر بگذارد، تصاویر با ما سخن خواهد گفت! چرا که تصاویر مستقیماً با ضمیر ناخودآگاه و یا ضمیر برتر ارتباط برقرار میکند، و بدون اینکه آگاه باشیم احساسات گنگ و مبهمی را در ما بیدار خواهد کرد. نقش کلامی که از تلویزیون پخش میشود، تقویت تأثیر تصاویر بر ضمائر «ناخودآگاه» و «برتر» ما است که هر دو «زمانگریز» و «منطق ستیز» به شمار میروند.
پیشتر در اینمورد توضیح دادهایم و تکرار مکررات نمیکنیم، فقط به طور خلاصه میگوئیم، هر عاملی که فرد را از «واقعیت» در «زمان» و «مکان» دور کند، وی را به سوی «مرگ» و یا به سوی «تمایلات غریزی» سوق خواهد داد. به زبان دیگر، به این ترتیب، فرد از حالت تعادل روانی خارج شده، یا به سوی دین و مذهب و مرگپرستی کشانده میشود، یا به سوی ابتذال دینستیزی. دلیل شیفتگی اربابان حکومت اسلامی از جمله «بیبیسی» به گسترش شبکة تلویزیونی، تشویق ارتباطات غیردمکراتیک و یک سویه است. شبکهای که جهت رونق آن حکومت اسلامی وظیفه دارد آنرا ممنوع اعلام کند، آنهم از طریق کوبیدن بر طبل «مقدسات»!
آنگلوساکسونها شبکة «تلویزیونی» به راه میاندازند، با برنامههای مبتذل و احمق پسند، حکومت اسلامی هم شبکة کذا را آناً «ممنوع» میکند. در نتیجه به دلیل منفور بودن حکومت روضهخوانها، اکثریت مردم «از لج آخوندها» هم که شده، به سوی شبکة گسترش ابتذال هجوم میآورند، بدون اینکه بدانند در همان مسیری گام برداشتهاند که حکومت اسلامی به دستور اربابانآمریکائیاش برایشان مشخص کرده! چرا که محور اصلی پروپاگاند استعمار بر هم زدن تعادل افراد و تشویق منطقستیزی در جوامع غارت شده است. این همان محوری است که در مقالات کیهان و نامههای ابلهانة پاسدارگنجی، و امروز در نامة سرگشادة سازگارا مشاهده میکنیم.
«بالاتر از همه ما خداوند دانائی است که ناظر بر اعمال همه ماست. شما را دعوت میکنم که تقوی پیشه کنید[...]»
بله، گویا «گابریل» در یکی از فاستفودهای ینگه دنیا بر محسن سازگارا ظاهر شده و به او گفته «اقراء!» و سازگارا «احساس پیامبری» کرده. سازگارا که ادعا میکند خامنهای دچار توهم توطئه شده، خود را در جایگاه محمد فرزند «عبدالله» میبیند که مردم را از «خدا» میترساند. این پدیده را در روانکاوی «فرا افکنی» خوانند! و اما اگر کسی برای ابراز چنین مهملاتی یک مقام رسمی را متهم به همکاری با بیگانگان میکرد در یک کشور دمکراتیک، از نویسنده میخواستند که مستندات خود را ارائه دهد. چرا که سر هم کردن چنین ترهاتی برای زبالههای مخالفخوان کار سادهای است.
در ایران که میدانیم حاکمیت دمکراتیک وجود ندارد، و در سایتهای «مستقل» فارسیزبان نیز همان بساط شهر هرت جمکران حاکم شده. هیچیک از سایتهای مدافع آزادی و دمکراسی از پاسدار سازگارا سند و مدرک برای ترهاتی که سر هم کرده نخواهد خواست، چرا که هدف افشای خامنهای نیست. خامنهای از همان زبالهدانی برخاسته که امثال سازگارا و گنجی را از آن بیرون کشیدهاند. هدف انتشار تبلیغات استعماری است: انکار مطلق توطئه، ماستمالی کردن نقش آمریکا در حمایت از حکومت اسلامی و ترویج ادبیات تقدسپرور فاشیسم در قالب «انتقاد» از خامنهای. سادهتر بگوئیم ترویج حماقت و ابتذال و «تقدس» و دینپرستی یک پا در کیهان و اطلاعات دارد، یک پا هم در رسانههای «اوپوزیسیون» مخالفنمای خارج! و این روزها به دلیل ضعف سازمان دینفروش ناتو همسوئی ایندو شاخک استعماری دیگر از پرده کاملاً برون افتاده. بهتر بگوئیم به دلیل تقویت ارتباطات آزاد و دمکراتیک رادارهای عملة فاشیسم گمراه شده، و تصادمی «آرام» بین پاسدار شریعتمداری در تهران و پاسدار سازگارا در ینگه دنیا پیش آمده!
رضوی فقیه، چماقدار حکومت در بلاد غرب آزاد شد! به گفتة رادیو فردا، مورخ 18 فوریه 2009، رضوی فقیه از سال 1383 تز دکتری مینویسد! اگر نظر ما را بخواهید حضورتان عرض میکنیم که رضوی فقیه مانند هاله اسفندیاری، جهانبگلو و شرکاء وظیفة مقدس «شبکه سازی» در ایران و در کشورهای خارج را بر عهده داشته و از این پس دیگر نمیتواند در ایران به مزدوری برای اربابان اسلامپرست خود ادامه دهد. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.
نوشتن «نامة سرگشاده» بخشی است از برنامة مضحک سیرک استعمار که در مواقع بحرانی در ایران فیالفور آغاز میشود، خصوصاً زمانیکه منافع آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک در ایران مورد تهدید قرار گیرد. نگارش نامة سرگشاده در ایران سرنائی است که همواره از سر گشادش زده میشود، سرنائی برای مصادره کردن مطالبات مردم و هدایت این مطالبات به بیراهة آشوب جهت گسترش سرکوب. همچنانکه در سال 1977 شاهد بودیم نامه سرگشادة حاجسیدجوادی به شاه آغاز یک توطئه بود که نهایت امر به کودتای 22 بهمن انجامید. البته جناب حاجسیدجوادی به عنوان روشنفکر و مبارز «منطق ستیز» همچنان به مبارزات بیامان خود با دمکراسی ادامه میدهند. اما اکنون مخاطبان ایشان اربابان حکومت اسلامیاند، چون آن حضرت پس از کودتا، مصلحت دیدند سنگر مبارزات خود را در پاریس برپا کنند. در واقع دیگر در شأن ایشان نیست که خود را در حد مقامات شپشوی جمکران پائین آورده برایشان نامة سرگشاده بنویسند. در نتیجه، این مهم ابتدا به پاسدار اکبرگنجی محول شد، و پس از مدتی که رایحة پشکل شتر و کبرة اسلام از سر و روی اکبر گنجی زدوده شد، نوبت به پاسدار محسن سازگارا، «نگار» آبراهام یزدی رسید. سازگارا، مکتب نرفته و خط ننوشته، «به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد». ولی از بد روزگار نامة پاسدار سازگارا در همسوئی کامل با مقالة پاسدار شریعتمداری در کیهان قرار گرفته و سایتهای مستقل اصحاب داسالله، در ظاهر بدون در نظر گرفتن این مهم و در واقع به صورتی کاملاً «آگاهانه» اقدام به انتشار این نامة «سرگشاده» کردهاند.
همزمان با نامة کذا یکنفر به نام «بیات زاده» که مانند همة اهالی فرنگنشین مرز پرگهر بر «دکتر» بودنشان تأکید دارند، خود را از «سوسیالیستهای مصدقی» خوانده و ضمن انتقاد شدید از شاپور بختیار، مذهب سوسیال جعفریسم، را به ما معرفی میفرمایند. البته جناب «دکتر» بیات زاده مانند دیگر اعضای جبهة منفور ملی تا زمانی که بختیار زنده بود، هم لال شده بودند و هم چلاق و بیسواد. به همین دلیل ملت ایران در «فلات دینی» هفتهزار سال با مکتب سوسیال جعفریسم ایشان بیگانه ماند. اما خوشبختانه پس از ترور شاپور بختیار، دست مسیحائی بر سر مبارزان ملی و میهنی کشیده شده، همه شفا یافته و به بلبل زبانی مشغولاند. پیش از اشاره به نامة پاسدار سازگارا و مقالة جناب دکتر بیات که در سایت اخبارروز هم انتشار یافته، لازم است در مورد سوسیال جعفریسم توضیحاتی بیاوریم!
سوسیال جعفریسم، همان مذهب شیعة جعفری است که ناشیانه تلاش میکند برای حفظ منافع فاشیسم بینالملل خود را به سوسیالیسم بچسباند، آنهم از طریق پوپولیست معروف و شناخته شدهای به نام محمد مصدق. بله محمد مصدق سوسیالیسماش را با جنایات فدائیان اسلام، شعبان جعفری، ملکه اعتضادی و آخوند کاشانی به اثبات رساند! این جناب «بیات زاده» چه اسم با مسمائی دارند، ایشان مثل سوسیالیسمشان «بیات» شدهاند! بله آنحضرت یک مقالة چند کیلومتری قلمی کردهاند که به ما بگویند، «بختیار، زمانیکه نخست وزیری را پذیرفت، طرفدار شاه شد، طرفداران بختیار حق ندارند به ما که با تل منطقستیز و خمینی همراهی کردیم بگویند اوضاع کنونی تقصیر ماست، آنها که با تل مردم همراهی نکردند تعدادشان آنقدر کم بود که هیچکاری از پیش نمیبردند و ...»
و همین کافیست که با سوسیالیسم مصدقی ایشان بخوبی آشنا شویم، و بدانیم این گروه هم مانند مصدق پوپولیست، عوامگرا و عوامفریب است. بیات زاده، ببخشید! «دکتر» بیات زاده برای ماستمالی کردن نقش سازمان ناتو و ساواک منفور در آشوبهای دو سال آخر سلطنت میفرمایند، هیچکس نمیتوانست جلوی پیروزی طرفداران خمینی را بگیرد! مسلم است وقتی مردم از حکومت ناراضی باشند و استعمار به قصد براندازی حکومت کذا همه روزه جنجال رسانهای به راه اندازد، و طی دو سال دور باطل «شورش ـ سرکوب» را بر مردم تحمیل کند، مردم به خیابانها خواهند ریخت. مردم که نظریهپرداز و حزب سیاسی نیستند! هیچ جرمی هم مرتکب نشدهاند. ناراضی بودند، حق هم داشتند، اعتراض کردند. و مسیر اعتراضشان را استعمار در مسیر جفنگیات ملایان و رهبران خیانتکار جبهه ملی و دیگر تشکلهای سیاسی خودفروخته قرار داد. مردم را نمیتوان سرزنش کرد، اشکال از همسوئی گروههای سیاسی است با مسیری که استعمار بر ملت ایران تحمیل کرد. پس جبهة بینوای ملی، مانند دیگر پادوهای فاشیسم بینالملل بهتر است سکوت اختیار کند.
بر خلاف تصور بینوایان فرهنگی، هر که صدایاش را بلندتر میکند الزاماً حق و حقوقش بیشتر نیست! در اینصورت اگر فقط مسئله را از دید «اکثریت» نگاه کنیم، در قبایل آدمخوار آمازون هم هزاران سال است «دمکراسی» برقرار شده! «حق» از منظر حقوقی نمیتواند با اکثریت قانونشکن باشد. جنابعالی «جامعه» را با جنگل اشتباه گرفتهاید. برای هزارمین بار در همینجا بگوئیم، در یک جامعة بشری حق با اکثریتی است که حقوق اقلیت را رعایت میکند! از سوی دیگر، چنین اکثریتی به هیچ عنوان نمیتواند «خدا محور» باشد. پس سرکار بهتر است کمی در کتابخانههای ایالات متحد به مطالعات خودتان ادامه بدهید، و اگر بعد از چندین و چندسال از مسائل سیاسی و حقوق دمکراتیک و منطق چیزی دستگیرتان شد، آنهنگام دست به قلم ببرید. برای طرفداران بختیار هم تعیین تکلیف نفرمائید! اینجا جمکران نیست که سرکار و همپالکیهایتان برای دیگران فتوی صادر میکنید. انتخاب بختیار یک انتخاب منطقی و جسورانه بود، در چنین بزنگاهها است که مشخص میشود چه کسی منطقی رفتار میکند، و چه کسانی عین سگ دستآموز به معلق زدن برای این و آن میپردازند. تاریخ بهترین داور است. کسی که بر پایة واکنش تل تودههای تهییج شده «استدلال سیاسی» میکند، یا شیاد است و یا یک فاشیست مفلوک:
«در آن زمان انجمنهای خودروی اسلامی که از [...] مستخدمین و کارمندان دون پایه شکل میگرفت [تشکیل شده بود] [...] قدرت را قبضه کرده بودند [...]»
بله، میبایست به نقل دوستتان میفرمودید که در آنزمان هم ساواک «مرده» بود، هم ارتش خناق گرفته بود، و مستخدمین و کارمندان «دونپایة» وزارتخانهها که هیچکدامشان وابستگی به ساواک نداشتند، در مرز اتحاد جماهیر شوروی و در اوج جنگسرد به دستور یک آخوندک نیمه دیوانه «قدرت» را به دست گرفته، تبدیل به تصمیم گیرندگان اصلی کشور ایران شده بودند! اصلاً به همین دلیل بود که جبهة ملی هم به «مستخدمین» پیوست! باید اذعان داشت که فقط یک عقب ماندة ذهنی میتواند استراتژی یک کشور کلیدی چون ایران را با اینچنین «مضحکاتی» تشریح کند، و در این «استدلالات» مسخره نیز دلائل قانع کننده برای «توجیه» مواضع سیاسی خویش بیابد!
البته این هیاهوی «رسانهای» و نامهپراکنیهای کودکانه بیدلیل به راه نیفتاده. میدانیم که سردار نجار، وزیر دفاع حکومت اسلامی ـ حکومتی که توسط محفل فاشیسم بینالملل در ایران استقرار یافته ـ امروز در مسکو تاج گلی هم نثار مزار سرباز گمنام، نماد مبارزه با ارتش هیتلر کردند! بله، به این میگویند تف سر بالا! تفی که از دهان سردار نجار مستقیماً توی صورت «مقام معظم» افتاد؛ حاکمیت دینی و قشر روحانیتی که به شهادت تمامی مدارک و اسناد تاریخی، همواره از جمله فدائیان هیتلر و فاشیسم بوده، از بدبختی و بینوائی کارش بجائی رسیده که وزیر دفاعاش را میفرستد به مسکو تا از مبارزان ضدفاشیسم تجلیل رسمی به عمل آورد! اینکارهاست که آه از نهاد سوسیال جعفریسم هیتلری بر آورده. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به همسوئی تبلیغات کیهان با محسن سازگارا.
از قضای روزگار افلاس سازمان ناتو باعث شده که «همسوئی» کیهان با پاسدار محسن سازگارا نیز آشکار شود! بله، هر دو پاسدار مزدور استعمار به تبلیغ «تقدس» مشغولاند. البته پاسدار سازگارا در قالب «مخالفت با علی خامنهای» تبلیغ فاشیسم میکند و پاسدار شریتعمداری هم همین کار را به عنوان دفاع از رهبری صورت میدهد!
آنگلوساکسونها ملت ایران را نه تنها «وحشی»، که «ابله» هم میپندارند. به همین دلیل پاسدار شریعتمداری به عنوان طرفدار حکومت و رهبری، در رسانة کیهان دقیقاً همان پروپاگاندی را منتشر کرده که پاسدار محسن سازگارا، به عنوان مخالف حکومت و رهبری. اگر استعمار غرب مردم ایران را احمق نمیانگاشت مسلماً اینچنین بیشرمانه دو پاسدار مفلوک را که هر دو سر در آخوری مشترک دارند، در جایگاه موافق و مخالف حکومت اسلامی قرار نمیداد. این شیوهای است منطبق بر تقسیم کاذب گروههای فاشیست که به منظور اشغال کل فضای سیاسی انجام میپذیرد، و ایران هم به هیچ عنوان نخستین نمونة تاریخی آن به شمار نمیرود.
پیشتر، پاسدار اکبر گنجی در جایگاه سازگارا نشسته بود و در قالب انتقاد از رهبر، نامة سرگشاده قلمی میکرد، تا با انعکاس مطالباش، ادبیات فاشیسم در بین ایرانیان گسترش یابد. امروز، به مصداق مثل معروف «کله پز برخاست، سگ جایش نشست»، کنیزک ابراهیم یزدی بجای پاسدار گنجی نشسته، و تلاش دارد بر چهرةکریه پادوی محفل فاشیسم، علی خامنهای مهر «کمونیست» هم بزند! پاسدار شریعتمداری نیز همزمان با «نقل قول» از سالیوان، تاکید کرده، «آمریکا مخالفان اسلام و انقلاب را با صد دلار خریداری میکند!» میدانیم که در چنین مواقعی از دید پاسدار شریعتمداری، سالیوان هرگز دروغ نمیگوید! همچنان که آن «دانشجوی محقق» که برای پاسدار سازگارا افشاگری کرده در واقع «وجود» دارد، دروغ هم نگفته!
بله پاسدار محسن سازگارا یک «نامة سرگشاده» خطاب به خامنهای قلمی کرده که در سایتهای «مستقل» و به ویژه در سایت «اصحاب داس» منتشر شده. در این نامه، که از نظر محتوا هیچ تفاوتی با نامههای پاسدار اکبر کلهپز ندارد، سازگارا مدعی است، یک دانشجو به اسناد محرمانه از آلمان شرقی دست یافته که ثابت میکند خامنهای به کمونیسم علاقه داشته، و خواهان گسترش روابط با اتحاد شوروی بوده و کمونیستها هم حزب توده را رها کرده خامنهای را به عقد خود در آوردهاند. و از قضای روزگار همة این فعل و انفعالات تحت نظارت ولادیمیر پوتین در آلمان شرقی جریان داشته! خلاصة مطلب، سازگارا که خیلی «خداپرست» است، با تمام وجود منتظر مانده که این اسناد را منتشر کنند. چرا که پاسدار مفلوک از شدت بلاهت میپندارد انتشار «اسناد محرمانه» جنبة تبلیغاتی ندارد! در دفتر «ایمان» سازگارا چنین آمده که این اسناد به دست قادر متعال در آسمان هفتم نگاشته میشود! در هر حال سازگارا، خامنهای را در آخر کار «نصیحت» میکند که از خدا بترسد و «تقوی» پیشه کند!
البته این «مدارک» که در وجودشان مسلماً کمترین تردیدی نداریم، هنوز منتشر نشده! ولی سازگارا ابراز امیدواری میکند که بزودی منتشر شود تا همه بدانند خامنهای «کمونیست» است، و سازگارا هم «خداپرست». علامت تعجب هم نمیگذاریم. سازگارا با طرح چنین مطلب ابلهانهای باید به این پرسشها و هزاران پرسش دیگر جواب دهد که به طور مثال، اگر خامنهای کمونیست و «خدانشناس» بود، چرا، آنهنگام که هنوز ارتش سرخ افغانستان را اشغال کرده بود، در پائیز سال 1986 در سازمان ملل حضور یافت و زوزهکشان از ادامة جنگی دفاع کرد که منافعش مستقیماً به جیب کارفرمایان رونالد ریگان میرفت؟
اگر خامنهای «کمونیست» بود، چرا به کشور پاکستان تحت حاکمیت ضیاءالحق کودتاچی میرود و در شرایطی که پاکستان جبهة «مجاهدین» را در افغانستان بر علیه ارتش سرخ اداره میکرد، از این برنامة استعماری که نهایتاً به طالبانایسم منجر شد، حمایت میکند و یک ژنرال چهار ستارة نوکر آمریکا را «برادر عزیز دینی» خودش میخواند؟ خلاصه بگوئیم، این خامنهای اگر کمونیست است حتماً از انواع خیلی «آمریکائی» کمونیستها باید باشد. شاید اصلاً خامنهای از آن کمونیستهای ضدکمونیست باشد، همانطور که شخص پاسدار سازگارا هم از همان مخالفان ضدمخالف حکومت اسلام و امام زمان از کار در آمدهاند! و میدانیم که پاسدار شریعتمداری، همکار نزدیک ایشان هم از مخالفان سرسخت مخالفان آمریکا هستند.
پاسدار شریعتمداری در کیهان، مورخ 18 فوریه سالجاری دو مطلب منتشر کرده. اولی در تأئید مطلق سخنان فرضی سالیوان سفیر آمریکا، برای زدن برچسب «مزدوری» به مخالفان حکومت اسلامی، و دومی جهت بازار گرمی برای نهضت عاظادی، سازمان بهزاد نبوی و محمد خاتمی به عنوان «دینستیز!» تیمسار شریعتمداری که مانند اربابان حکومت اسلامی دریافته بازار دین و مقدسات بکلی کساد شده، فاشیستهای دینپرست نهضتعاظادی، دارودستة اوباش بهزاد نبوی و طرفداران خاتمی را متهم میکند که به دین اسلام «توهین» کردهاند.
البته دلیل انتشار این تبلیغات سرا پا بلاهت همانطورکه در آغاز گفتیم این است که استعمار غرب مردم ایران را نه تنها وحشی، که بسیار احمق میانگارد. اگر چنین نبود سازمان سیا حتماً پروپاگاند زیرکانهتری تهیه میکرد، و چند تن از نویسندگان زبردست را برای انتشار پروپاگاند خود در کیهان و در سایتهای «فارسیزبان» به خدمت میگماشت، تا دم خروس حماقت و مزدوری امثال سازگارا یا شریعتمداری به این وضوح از ردای مستعمل و رنگ و رو رفتة «متخصص مسائل ایران» یا سرپرست روزنامة کیهان بیرون نزند! سازمان کذا چنین نمیکند، چرا که ملاک را سطح بینش و دانش نخبگان مرزپرگهر قرارداده، و هنوز به آهنگ لالائی دوران «جنگ سرد» سر بر بالش پر قوی خود گذاشته.
دورانی که متخصصان هدایت افکار عمومی در غرب تودههای خشمگین و «عشاق» علاف و بیکارة «انقلاب» را با یک یا دو نوار کاست برای «مبارزات» به خیابانها میکشیدند. بله، آنزمان اینترنت هنوز عمومی نشده بود، ابزاری بود در دست سازمانهای «امنیتی ـ نظامی» آمریکا. ولی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایجاد یک ارتباط دمکراتیک در سطح جهانی از طریق «اینترنت» امکانپذیر شد. روشنتر بگوئیم «اینترنت» فرزند «آزادی» است، در دامان آزادی رشد کرده و پیشرفت خواهد کرد و هیچ عاملی نمیتواند سد راه آزادی فضای مجازی شود. هیچ قدرتی در جهان قادر نیست این ابزار ارتباط دمکراتیک را از پویائی باز دارد. فضای اینترنت، مانند هر فضای دمکراتیک در مسیر رشد و گسترش آزادیهای دمکراتیک حرکت خواهد کرد.
میدانیم که شرط لازم و کافی برای ایجاد یک ارتباط دمکراتیک، «دو سویگی» آن است. ارتباط دمکراتیک، بنا بر تعریف منطقی است، بنابراین فقط با توسل به «زبان منطقی»، رسته از زنجیر شور و هیجان، و به دور از هرگونه ارتباط فیزیکی میتوان چنین ارتباطی را برقرار کرد. پس نیازی به توضیح نیست که رسانهها، رادیو و به ویژه رسانههای تصویری مانند تلویزیون فاقد ویژگی دمکراتیکاند. در اینجا بحث را به رسانههای تصویری یا تلویزیون و سینما محدود میکنیم، چرا که مهمترین ابزار پروپاگاند به شمار میروند. در گفتگوی دو سویه و دمکراتیک، وقتی یک طرف سخن میگوید، طرف مقابل برای پاسخگوئی و تداوم گفتگو میباید حداقل تمرکز ذهنی را داشته باشد. به عبارت دیگر زمانیکه با کسی گفتگو میکنیم ناچاریم به سخنان طرف مقابل گوش فرا دهیم و در ارتباط با آنچه میشنویم، آنچه را که میخواهیم ابراز کنیم به رشتة کلام در آوریم. به زبان سادهتر باید «حواسمان» جمع باشد. ولی زمانیکه تلویزیون تماشا میکنیم به هیچ عنوان چنین الزامی در کار نیست. میتوانیم گهگاه نیم نگاهی هم به تلویزیون بیندازیم، صدای تلویزیون را ببندیم، تصویر را ببندیم و یا تمام هوش و حواسمان را به برنامة تلویزیون سپرده زمان و مکان را فراموش کنیم.
در هر حال زمانیکه به تماشای تلویزیون مشغولایم و تصاویر از برابر دیدگان ما میگذرد، بیش از آنچه کلام همراهشان بر ما تأثیر بگذارد، تصاویر با ما سخن خواهد گفت! چرا که تصاویر مستقیماً با ضمیر ناخودآگاه و یا ضمیر برتر ارتباط برقرار میکند، و بدون اینکه آگاه باشیم احساسات گنگ و مبهمی را در ما بیدار خواهد کرد. نقش کلامی که از تلویزیون پخش میشود، تقویت تأثیر تصاویر بر ضمائر «ناخودآگاه» و «برتر» ما است که هر دو «زمانگریز» و «منطق ستیز» به شمار میروند.
پیشتر در اینمورد توضیح دادهایم و تکرار مکررات نمیکنیم، فقط به طور خلاصه میگوئیم، هر عاملی که فرد را از «واقعیت» در «زمان» و «مکان» دور کند، وی را به سوی «مرگ» و یا به سوی «تمایلات غریزی» سوق خواهد داد. به زبان دیگر، به این ترتیب، فرد از حالت تعادل روانی خارج شده، یا به سوی دین و مذهب و مرگپرستی کشانده میشود، یا به سوی ابتذال دینستیزی. دلیل شیفتگی اربابان حکومت اسلامی از جمله «بیبیسی» به گسترش شبکة تلویزیونی، تشویق ارتباطات غیردمکراتیک و یک سویه است. شبکهای که جهت رونق آن حکومت اسلامی وظیفه دارد آنرا ممنوع اعلام کند، آنهم از طریق کوبیدن بر طبل «مقدسات»!
آنگلوساکسونها شبکة «تلویزیونی» به راه میاندازند، با برنامههای مبتذل و احمق پسند، حکومت اسلامی هم شبکة کذا را آناً «ممنوع» میکند. در نتیجه به دلیل منفور بودن حکومت روضهخوانها، اکثریت مردم «از لج آخوندها» هم که شده، به سوی شبکة گسترش ابتذال هجوم میآورند، بدون اینکه بدانند در همان مسیری گام برداشتهاند که حکومت اسلامی به دستور اربابانآمریکائیاش برایشان مشخص کرده! چرا که محور اصلی پروپاگاند استعمار بر هم زدن تعادل افراد و تشویق منطقستیزی در جوامع غارت شده است. این همان محوری است که در مقالات کیهان و نامههای ابلهانة پاسدارگنجی، و امروز در نامة سرگشادة سازگارا مشاهده میکنیم.
«بالاتر از همه ما خداوند دانائی است که ناظر بر اعمال همه ماست. شما را دعوت میکنم که تقوی پیشه کنید[...]»
بله، گویا «گابریل» در یکی از فاستفودهای ینگه دنیا بر محسن سازگارا ظاهر شده و به او گفته «اقراء!» و سازگارا «احساس پیامبری» کرده. سازگارا که ادعا میکند خامنهای دچار توهم توطئه شده، خود را در جایگاه محمد فرزند «عبدالله» میبیند که مردم را از «خدا» میترساند. این پدیده را در روانکاوی «فرا افکنی» خوانند! و اما اگر کسی برای ابراز چنین مهملاتی یک مقام رسمی را متهم به همکاری با بیگانگان میکرد در یک کشور دمکراتیک، از نویسنده میخواستند که مستندات خود را ارائه دهد. چرا که سر هم کردن چنین ترهاتی برای زبالههای مخالفخوان کار سادهای است.
در ایران که میدانیم حاکمیت دمکراتیک وجود ندارد، و در سایتهای «مستقل» فارسیزبان نیز همان بساط شهر هرت جمکران حاکم شده. هیچیک از سایتهای مدافع آزادی و دمکراسی از پاسدار سازگارا سند و مدرک برای ترهاتی که سر هم کرده نخواهد خواست، چرا که هدف افشای خامنهای نیست. خامنهای از همان زبالهدانی برخاسته که امثال سازگارا و گنجی را از آن بیرون کشیدهاند. هدف انتشار تبلیغات استعماری است: انکار مطلق توطئه، ماستمالی کردن نقش آمریکا در حمایت از حکومت اسلامی و ترویج ادبیات تقدسپرور فاشیسم در قالب «انتقاد» از خامنهای. سادهتر بگوئیم ترویج حماقت و ابتذال و «تقدس» و دینپرستی یک پا در کیهان و اطلاعات دارد، یک پا هم در رسانههای «اوپوزیسیون» مخالفنمای خارج! و این روزها به دلیل ضعف سازمان دینفروش ناتو همسوئی ایندو شاخک استعماری دیگر از پرده کاملاً برون افتاده. بهتر بگوئیم به دلیل تقویت ارتباطات آزاد و دمکراتیک رادارهای عملة فاشیسم گمراه شده، و تصادمی «آرام» بین پاسدار شریعتمداری در تهران و پاسدار سازگارا در ینگه دنیا پیش آمده!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت