«باور» و برلن!
...
در این وبلاگ روی سخن با مخالفان حکومت اسلامی است. حکومت اسلامی برای دوام خود به «حضور مردم» در نمایشات خیابانی نیاز دارد. مهمترین ابزاری که امروز در دست ما است، تحریم «شبه انتخاباتی» است که این حکومت به راه میاندازد. اربابان این حکومت، به ویژه آمریکا باید بدانند، ما با حکومت «خدامحور» در هر حال مخالفایم. برای ملت ایران اهمیتی ندارد که در رأس یک حکومت انسانستیز چه افرادی قرار میگیرند؛ چارچوب این حکومت را قانون اساسی توحشپرور آن تعیین میکند. احکام قضائی و تمام قوانین متحجر آن منطبق بر اسلام است و تا زمانیکه قانون اساسی بر محور ابهام و توهمی به نام خدا قرار گرفته، در تضاد کامل با حقوق انسانی خواهد بود. در همین راستا، کسانیکه بر طبل «اسلام مترقی» و «آخوند پیشرو» یا «اسلام ایرانی» میکوبند، مشتی فریبکاراند.
«بومیکردن» جنبشهای دمکراتیک غرب، از جمله «رنسانس» و به ویژه «مدرنیته» در ایران از اهداف استعمار است که میکوشد از طریق پروپاگاند به آن تحقق بخشد. گام نخست این سیاست همچنانکه میدانیم «دینیکردن» مطالبات مردم ایران بود که با کودتای سوم اسفند 1299 آغاز شده، نهایت امر به کودتای 22 بهمن انجامید. حال که کفگیر دینیکردن مطالبات در ایران به ته دیگ خورده، حضرات به رهبری کلیسای کاتولیک، پرچم «بومیکردن» برای ما ملت برافراشتهاند. ناخداکلمب نمایشگاه «صفویه» یا همان «دین بومی» به راه انداخته، فرانسه در شیپور «فمینیسم بومی» میدمد و در آلمان «مدرنیتة بومی» به خورد ما ملت میدهند. البته در دیگر کشورهای مسلماننشین نیز خط تبلیغاتی دیگری فعال است. این خط تبلیغاتی که ویژة تحمیق مهاجران مسلمان ساکن اروپاست، تلاش دارد متفکران مسلمان قرون وسطی را در ترادف با متفکران «مدرنیته» قرار دهد! مشابه همان مهملاتی که فاطمه مرنیسی در مورد «غزالی» و «فروید» ردیف کرده بود. جالب اینجاست که تبلیغات مذکور از طریق کمپین آش نذری وارد ایران میشود تا تنور استحمار را باز هم داغتر کند.
اما پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، در پاسخ به خوانندگان گرامی که خواهان دریافت این وبلاگ از طریق «ایمیل» شدهاند، بگوئیم سرویس اشتراک مربوطه از تاریخ 23 فوریه 2009 روی این وبلاگ فعال شده. البته از کیفیت متنهای ارسالی اطلاع درستی نداریم، و اگر برای دریافت مطالب از طریق «ایمیل» به اشکال برخورد کردید، لطفاً تماس بگیرید تا مطالب از طریق دیگری برایتان ارسال شود.
در مورد گسترشطلبیهای لاتالله در خلیج فارس و دریای خزر یادآور شویم، ادعای مالکیت بر بحرین همانقدر مضحک است که ادعای مالکیت بر خزر! ایران اصولاً فاقد نیروی دریائی است، و ادعای حاکمیت بر بحرین بیشتر به «هذیان» میماند! در هر حال حکومت اسلامی حتی قادر نیست امنیت مرزهای خاکی خود را با کشور دوست، برادر و طالبانپرور پاکستان تأمین کند. پس بهتر است نعلینها و ماشاالله قصابهای حکومتی که افسارشان به دست غلام سفارت است، خفقان اختیار کنند. مرزهای بینالمللی با فتاوی مشتی نعلین ریزهخوار ناخداکلمب تعیین نشده که به خواست اربابانشان مورد تهدید قرار گیرد و یا تغییر کند. البته ما به یاد داریم که پیشتر این مهملات را نیویورکتایمز و شرکاء از زبان پاسدار شریعتمداری در سایت دینپرور «بیبیسی» منتشر میکردند.
آنروزها ژنرال شریعتمداری، سرپرست بوق تبلیغاتی هریتیج کلاب در ایران ضمن مصاحبه با خبرنگار نیویورک تایمز، به صحنة نبرد وارد شده، در حالیکه برای خلاصی از «خماری» انجیر میجویدند، تمام کشورهای حاشیة خلیج فارس را هم «فتح» میکردند. همچنین به یاد داریم که ادعای مالکیت بر بحرین زمانی از سوی آخوند ناطق نوری مطرح شد که وزیر امورخارجة روسیه در بحرین حضور داشت! به عبارت دیگر اربابان حکومت اسلامی از زبان ناطق نوری مراتب ناخشنودی خود را از ارتباط روسیه با بحرین مطرح کردهاند. پیشتر هم گفتیم که حکومت ایران، مانند حکومت اسرائیل ابزار ایجاد آشوب در دست آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک برای اعمال سیاست انسداد در منطقه است. شیفتگی اینان به انواع تقدس «دینی» و «بومی» بیدلیل نیست. آلودن جامعة ایران به «تقدس» به همین دلیل در دستورکار استعمار قرار گرفته.
بله در نشست برلن، دکتر مهرداد درویش پور به ما گفتند، کمپین یک میلیون امضا اگر چه اهداف دمکراتیک ندارد، ولی نوعی «مدرنیته» به شمار میرود! فواید «صاحبنظران» سرزمین گل و بلبل این است که با تأئید «بشرنسبی»، اختراع فاشیسم بینالملل، به همة مفاهیم مدرن همزمان «نسبیت» میبخشند. در نتیجه برای حفظ منافع استعمار در ایران، حضور «زن نسبی» هم گویا الزامی شده.
«زننسبی» چیست؟ زن نسبی، همان بشرنسبی است که حقوقاش را آمریکا در سازمان ملل و در حکومت اسلامی مشخص کرده. «زننسبی» امثال مریم بهروزی، مرضیه مرتاضی، شهلا شرکت، شیرین عبادی و همپالکیهایشاناند که میکوشند حقوق و آزادی زن را در چارچوب توحش «اسلام مترقی» از زبان «آخوند پیشرو» برای زنان ایران تعریف کنند. ویژگی زنان کذا این است که همه طرفدار آخوند خاتمیاند چرا که حاکمیت فرانسه برای ما بجز آخوند و اسلام هیچ گزینة دیگری نمیپذیرد. عبارات مضحک «آخوندپیشرو» و «فمینیسم اسلامی» امروز از زبان یک سر خبرنگار مفلوک فرانسوی نیز شنیده شد، که به ادعای خود اخیراً از ایران دیدن کرده.
«دالیلا کرشوش» در مصاحبة خود با «فیگارو»، مورخ 21 فوریه سالجاری میگوید با ویزای توریستی به ایران رفته تا بدون مزاحمت وزارت اطلاعات بتواند با زنان ایرانی تماس بگیرد! «دالیلا»، در ایران با «شهلا شرکت» تماس گرفته و سخت شیفتة «مبارزات» این آزادزن خطة اصفهان شده. شهلا شرکت نیز مانند شیرین عبادی، هیچ اشکالی با حکومت تحجر اسلامی و «سنت مقدس» ندارد. بهتر بگوئیم، گرفتاری شهلاجان، که مانند دیگر زنان نعلینپرست جمکران چند صد جایزه از بلاد غرب دریافت کرده، «سنتهای کهنه» است، نه سنت مقدس! ایشان به خبرنگار فرانسوی فرمودهاند، ما باید از دست این سنتها آزاد شویم! این همان مهملاتی است که سروش و محمد خاتمی از سالها پیش در سخنرانیهای ابلهپسند خود مرتباً تکرار میکنند، تا «مدرنیزاسیون» را بجای «مدرنیته» بنشانند و «سنت مقدس» را در ترادف با «سنت» قرار دهند.
به زبان روشنتر، اربابان «فاشیست ـ مسلمانها» هنوز به فعلة خود در جمکران نگفتهاند که «تقدسزدائی» ویژگی غیرقابل تردید «مدرنیته» است، و مدرنیته به همین دلیل در تضاد با «سنت مقدس» قرار میگیرد، در حالیکه همین مدرنیته هیچ تضادی با سنتها ندارد. چرا که «سنت مقدس» در عمل، تاریخیات سنتها را گسسته، همچنانکه حکومت اسلامی مبداء تاریخ ایران را نفی میکند و یک «مبداء مقدس» بجای آن قرار میدهد. از مطلب دور افتادیم باز گردیم به مصاحبة فیگارو با دالیلا!
چکیدة سخنان «دالیلا کرشوش» یا بهتر بگوئیم، واژههای جادوئی پروپاگاند حاکمیت فرانسه نخست شامل «فمینیسم ایرانی» میشود، و میدانیم که این نوع فمینیسم هیچ ارتباطی نمیتواند با فمینیسم در مفهوم «غربی» داشته باشد! سپس سروکلة «آیتاللههای پیشرو» و مترقی در سخنان ایشان پیدا میشود، کسانیکه خواهان تساوی حقوق بین زن و مرد هستند، و نگرش نوینی از اسلام دارند، و ... و حال ببینیم کارفرمایان «دالیلا کرشوش» با تکیه بر این ترهات، آزادی زنان را در ایران در کدام چارچوب میپسندند؟
برای استعمار غرب، آزادی زنان در ایران به حق برداشتن روسری کذا و حق حشر و نشر با جنس مخالف محدود میماند. بهتر بگوئیم، در عمل به حق برداشتن همان تکه پارچه! چرا که ارتباط زن و مرد پیرو حجاب نیست! در هر حال آزادی پوشش و زیستن در یک جامعة مختلط، اگر «لازم» است، برای برخورداری از آزادیهای اجتماعی به هیچ عنوان «کافی» نیست. به عبارت دیگر حاکمیت فرانسه و کمپین آش نذری که به نعلین خاتمی دخیل بستهاند آب در هاون میکوبند! ولی در همینجا بگوئیم عبارت مضحک «فمینیسم ایرانی» همانقدر میتواند وجود خارجی داشته باشد که «آخوند پیشرو».
حال تبلیغات استعماری فرانسه را رها کرده نگاهی خواهیم داشت به نشست برلن، سخنان مهرداد درویش پور، و سخنرانی داوودی مهاجر. هیچکدام از ایندو سخنران فرهیخته در برلن با «قانون» و «منطق» سروکار ندارد. درویشپور بر اساس «باورها» سخن میگوید، داوودی مهاجر هم بر حس و احساس خود تکیه کرده!
مهرداد درویشپور نوعی «مدرنیته» و «دمکراسی» کشف کرده که از قضای روزگار «انسانستیز» نیز هست! وی میگوید، از آنجا که جنبش زنان با تبعیض جنسیتی مبارزه میکند، پس حرکتی است در جهت دمکراسی و مدرنیته! حال آنکه چنین «مبارزاتی» در واقع روی به توحش و خشونت دارد. زمانیکه چارچوب حکومت یک قانون انسانستیز است، که مرد را «بنده» تعریف میکند و زن را تحت قیمومت او قرار میدهد، زنان برای رسیدن به حقوق برابر با مردان باید تلاش کنند تا در جایگاه «بنده» قرار گیرند! تا آنجا که ما میدانیم نه در مدرنیته و نه در دمکراسی، انسان در جایگاه «بنده» قرار نگرفته. در نتیجه جنجال به اصطلاح فمینیستهای جمکران، فقط با هدف به بیراهه کشاندن مطالبات زنان ایران به راه افتاده. همچنانکه هیاهوی شبهاصلاح طلبان به ارعاب و خشونت و تأمین 8 سال فرصت برای استعمار انجامید. و امروز تبلیغات استعماری میکوشد مردم را به سوی همین شبه اصلاحطلبان براند، به سوی کسانیکه هیچ برنامة سیاسی جز جنجال و هیاهو نداشته و ندارند.
درویشپور در ادامة سخنان خود میگوید، گروهی از زنان نگرش «بومی» و «عدالت» و «انصاف» را توصیه میکردند، گروهی سکولار بودند و گروهی «دینستیز»! دینستیزان بر اساس تعریف درویشپور «بر این باوراند» که ادیان زنستیزاند. البته میدانیم که «زنستیزی» در ادیان ابراهیمی به هیچ عنوان یک «باور» نیست، یک «واقعیت» مکتوب و متقن است! کتب مقدس «ادیان» مذکور شاهدی است بر این مدعا. در نتیجه «فمینیسم دینی» مانند «جمهوری اسلامی» در واقع مغلطهای بیش نیست. اشکال کار «دکتر» درویشپور اینجاست که برای محکوم کردن فمینیسم در ایران به دامان باورها پناه برده، و میگویند، از آنجا که مردم از اعتقادات مذهبی خود دست برنمیدارند، این گرایش شانس چندانی نخواهد داشت! حال آنکه برای تأمین حقوق زنان در هر جامعه، میباید قانون ملاک باشد، نه «باورهای خلقالله»!
اگر باورها ملاک است، به طور مثال در ایالات جنوبی آمریکا بر اساس همین باورها با سیاهپوستان چگونه باید رفتار کرد؟ در واقع دکتر درویشپور در برلن حضور یافتهاند تا چرندیات چپنمایان و تودهپرستان را یکبار دیگر تأئید کنند. همانها که مانند سپیده صلحجو و مهرانگیز کار میگویند، برای استقرار دمکراسی در ایران باید «نگاه مردم» تغییر کند! در نتیجه جناب درویشپور یک سکولاریسم نوین برایمان تعریف کردهاند که هیچ ارتباطی هم با سکولاریسم ندارد، و در وبلاگ دیروز به آن اشاره داشتیم. مهرداد درویش پور در پایان سخنان خود میگوید:
«به باور من جنبش زنان و کمپین یک میلیون امضاء از پیشقراولان گذار به مدرنیته و دمکراسی میباشند نه به خاطر اینکه خواست نخست آنان دمکراسی است[...]»
البته «باورهای» مهرداد درویش پور میتواند به اقتضای زمان و مکان تغییر کند، ولی «واقعیت» به هیچ عنوان چنین نیست! واقعیت این است که نه مدرنیته و نه دمکراسی هیچکدام در هیچ کشوری از دین و دین باوری استخراج نشده! واقعیت این است که دمکراسی بر «باور مردم» تکیه ندارد، دمکراسی را با قوانین انسانمحور و دمکراتیک اعمال میکنند، نه با تکیه بر توهمات و باورهای خلقالله! و در چنین شرایطی، تفسیر مترقی از روایات دین کوچکترین محلی از اعراب ندارد.
حال نگاهی خواهیم داشت به سخنرانی فریبا داوودی مهاجر که میگوید، زنان چون از اصلاحطلبان و اصلاحات و از راست و«چپ» ناامید شدند به فکر راه چاره افتادند. البته ما نمیدانستیم در حکومت اسلامی «چپ» هم وجود دارد، ولی از آنجا که در اسلام و قرآن همه چیز هست، حیرتزده نشویم. چپ جمکران، گویا همان گروه میرحسین موسوی و بهزاد نبوی باشد که از راه قاچاق مواد مخدر، تجارت برده و تأمین مایحتاج روسپیخانههای عربستان روزگار میگذراند. بگذریم! در حکومت اسلام استعماری، «چپ» بهتر از این نمیتوان یافت. با نگاهی به سخنان داوودی مهاجر میبینیم که در کمال تأسف زنان ایران هیچ برنامة منسجمی برای مبارزه و به دست آوردن حقوق خود ندارند، و ویژگی جنبش زنان نیز همان ایجاد هیاهو و جنجال در کوچه و خیابان است:
«مجموعة جنبش زنان به این نتیجه رسید که هر چه پشت درهای بسته اتفاق میافتد باید به خیابانها بیاید و این صداها باید در خیابان شنیده شود.»
البته ما از شرایط سیاسی ایران آگاهایم و میدانیم در حکومت اسلامی هیچ امکانی برای ایجاد یک تشکل قانونی وجود ندارد. ما نیک آگاهایم که حکومت اسلامی مانند هر حکومت استعماری دیگر از طریق سرکوب سعی در بر هم زدن تعادل جامعه دارد، چرا که نهایت امر کار به «شورش» و «خشونت» خواهد کشید. اتفاقاً اربابان حکومت اسلامی از این حرکتهای خیابانی خیلی استقبال میکنند، چرا که قانون شکنی منافع آنان را تأمین خواهد کرد.
برای ما حیرتآور است که زنان ایران از اهمیت حرکتهای اقتصادی بیاطلاعاند و میپندارند سیاست همان جاروجنجال است، جدا از اقتصاد! فواید حرکتهای اقتصادی این است که حاکمیت و ارباباناش را در برابر «واقعیت ملموس» قرار میدهد، نه در رویاروئی با جیغوفریاد و امضاء طومارهای مضحک. این جیغ و فریادها درست مثل پارس کردن روحالله است. اگر اربابان حکومت از آن حمایت کنند، جنبش زنان «پیروز» خواهد شد! و در همینجا بگوئیم، چنین پیروزیهائی کارساز حقوق زنان نخواهد بود. همچنانکه پیروزی خمینی برای مردم ایران جز فقر، مصیبت و مرگ هیچ دستاوردی نداشته. البته در شرایط فعلی ایالات متحد و شرکاء در سازمان ناتو در شرایطی نیستند که مانند سال 1357، با تکیه بر نارضایتی مردم، «انقلاب پرشکوه» سازمان دهند. در نتیجه فعلاً به کوبیدن بر طبل «باورها» و «توهمات» ادامه خواهند داد.
داوودی مهاجر در ادامة سخنرانی خود میگوید، زنان تظاهرات کردند و خواستار تغییر مواد زنستیز در قانون اساسی شدند! مواد زنستیز قانون کذا از دیدگاه جنبش زنان، موادی است که دست زنان را از ریاست جمهوری و پستهای حساس کوتاه میکند! همانطور که پیشتر هم گفتیم کمپین یک میلیون امضاء در پی کسب «قدرت» است نه تأمین «حقوق زن». مشکلات زن ایرانی با تکیه زدن بر صندلی ریاست جمهوری در حکومت جمکران ارتباط زیادی ندارد. زمانیکه «خواهران» تفاوت بین «حقوق قانونی» و «قدرتطلبی» را دریافتند، شاید بتوانند برخورد «منطقی» با مسائل داشته باشند. امثال داوودی مهاجر دو نکتة اساسی را در مبارزات سیاسی خود نادیده گرفتهاند. نخست اینکه سیاست بر «واقعیت» پای میفشارد و در عرصة سیاسی خواستن، به هیچ عنوان توانستن نیست. دیگر آنکه حکومت اسلامی موجودیت خود را مدیون حمایت استعمار غرب است، همان استعماری که در برلن «نشست» بر پا میکند تا امثال شما در آن سخنرانی کنید. هدف استعمار هم روشن است: ایجاد بحران، گسترش سرکوب و چپاول. حال با در نظر گرفتن اهداف مشخص استعمار میباید پرسید شرکت «مخالفنمایان» در این نوع نشستها را، مردم ایران، خصوصاً زنان چگونه میباید تعبیر کنند؟
«بومیکردن» جنبشهای دمکراتیک غرب، از جمله «رنسانس» و به ویژه «مدرنیته» در ایران از اهداف استعمار است که میکوشد از طریق پروپاگاند به آن تحقق بخشد. گام نخست این سیاست همچنانکه میدانیم «دینیکردن» مطالبات مردم ایران بود که با کودتای سوم اسفند 1299 آغاز شده، نهایت امر به کودتای 22 بهمن انجامید. حال که کفگیر دینیکردن مطالبات در ایران به ته دیگ خورده، حضرات به رهبری کلیسای کاتولیک، پرچم «بومیکردن» برای ما ملت برافراشتهاند. ناخداکلمب نمایشگاه «صفویه» یا همان «دین بومی» به راه انداخته، فرانسه در شیپور «فمینیسم بومی» میدمد و در آلمان «مدرنیتة بومی» به خورد ما ملت میدهند. البته در دیگر کشورهای مسلماننشین نیز خط تبلیغاتی دیگری فعال است. این خط تبلیغاتی که ویژة تحمیق مهاجران مسلمان ساکن اروپاست، تلاش دارد متفکران مسلمان قرون وسطی را در ترادف با متفکران «مدرنیته» قرار دهد! مشابه همان مهملاتی که فاطمه مرنیسی در مورد «غزالی» و «فروید» ردیف کرده بود. جالب اینجاست که تبلیغات مذکور از طریق کمپین آش نذری وارد ایران میشود تا تنور استحمار را باز هم داغتر کند.
اما پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، در پاسخ به خوانندگان گرامی که خواهان دریافت این وبلاگ از طریق «ایمیل» شدهاند، بگوئیم سرویس اشتراک مربوطه از تاریخ 23 فوریه 2009 روی این وبلاگ فعال شده. البته از کیفیت متنهای ارسالی اطلاع درستی نداریم، و اگر برای دریافت مطالب از طریق «ایمیل» به اشکال برخورد کردید، لطفاً تماس بگیرید تا مطالب از طریق دیگری برایتان ارسال شود.
در مورد گسترشطلبیهای لاتالله در خلیج فارس و دریای خزر یادآور شویم، ادعای مالکیت بر بحرین همانقدر مضحک است که ادعای مالکیت بر خزر! ایران اصولاً فاقد نیروی دریائی است، و ادعای حاکمیت بر بحرین بیشتر به «هذیان» میماند! در هر حال حکومت اسلامی حتی قادر نیست امنیت مرزهای خاکی خود را با کشور دوست، برادر و طالبانپرور پاکستان تأمین کند. پس بهتر است نعلینها و ماشاالله قصابهای حکومتی که افسارشان به دست غلام سفارت است، خفقان اختیار کنند. مرزهای بینالمللی با فتاوی مشتی نعلین ریزهخوار ناخداکلمب تعیین نشده که به خواست اربابانشان مورد تهدید قرار گیرد و یا تغییر کند. البته ما به یاد داریم که پیشتر این مهملات را نیویورکتایمز و شرکاء از زبان پاسدار شریعتمداری در سایت دینپرور «بیبیسی» منتشر میکردند.
آنروزها ژنرال شریعتمداری، سرپرست بوق تبلیغاتی هریتیج کلاب در ایران ضمن مصاحبه با خبرنگار نیویورک تایمز، به صحنة نبرد وارد شده، در حالیکه برای خلاصی از «خماری» انجیر میجویدند، تمام کشورهای حاشیة خلیج فارس را هم «فتح» میکردند. همچنین به یاد داریم که ادعای مالکیت بر بحرین زمانی از سوی آخوند ناطق نوری مطرح شد که وزیر امورخارجة روسیه در بحرین حضور داشت! به عبارت دیگر اربابان حکومت اسلامی از زبان ناطق نوری مراتب ناخشنودی خود را از ارتباط روسیه با بحرین مطرح کردهاند. پیشتر هم گفتیم که حکومت ایران، مانند حکومت اسرائیل ابزار ایجاد آشوب در دست آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک برای اعمال سیاست انسداد در منطقه است. شیفتگی اینان به انواع تقدس «دینی» و «بومی» بیدلیل نیست. آلودن جامعة ایران به «تقدس» به همین دلیل در دستورکار استعمار قرار گرفته.
بله در نشست برلن، دکتر مهرداد درویش پور به ما گفتند، کمپین یک میلیون امضا اگر چه اهداف دمکراتیک ندارد، ولی نوعی «مدرنیته» به شمار میرود! فواید «صاحبنظران» سرزمین گل و بلبل این است که با تأئید «بشرنسبی»، اختراع فاشیسم بینالملل، به همة مفاهیم مدرن همزمان «نسبیت» میبخشند. در نتیجه برای حفظ منافع استعمار در ایران، حضور «زن نسبی» هم گویا الزامی شده.
«زننسبی» چیست؟ زن نسبی، همان بشرنسبی است که حقوقاش را آمریکا در سازمان ملل و در حکومت اسلامی مشخص کرده. «زننسبی» امثال مریم بهروزی، مرضیه مرتاضی، شهلا شرکت، شیرین عبادی و همپالکیهایشاناند که میکوشند حقوق و آزادی زن را در چارچوب توحش «اسلام مترقی» از زبان «آخوند پیشرو» برای زنان ایران تعریف کنند. ویژگی زنان کذا این است که همه طرفدار آخوند خاتمیاند چرا که حاکمیت فرانسه برای ما بجز آخوند و اسلام هیچ گزینة دیگری نمیپذیرد. عبارات مضحک «آخوندپیشرو» و «فمینیسم اسلامی» امروز از زبان یک سر خبرنگار مفلوک فرانسوی نیز شنیده شد، که به ادعای خود اخیراً از ایران دیدن کرده.
«دالیلا کرشوش» در مصاحبة خود با «فیگارو»، مورخ 21 فوریه سالجاری میگوید با ویزای توریستی به ایران رفته تا بدون مزاحمت وزارت اطلاعات بتواند با زنان ایرانی تماس بگیرد! «دالیلا»، در ایران با «شهلا شرکت» تماس گرفته و سخت شیفتة «مبارزات» این آزادزن خطة اصفهان شده. شهلا شرکت نیز مانند شیرین عبادی، هیچ اشکالی با حکومت تحجر اسلامی و «سنت مقدس» ندارد. بهتر بگوئیم، گرفتاری شهلاجان، که مانند دیگر زنان نعلینپرست جمکران چند صد جایزه از بلاد غرب دریافت کرده، «سنتهای کهنه» است، نه سنت مقدس! ایشان به خبرنگار فرانسوی فرمودهاند، ما باید از دست این سنتها آزاد شویم! این همان مهملاتی است که سروش و محمد خاتمی از سالها پیش در سخنرانیهای ابلهپسند خود مرتباً تکرار میکنند، تا «مدرنیزاسیون» را بجای «مدرنیته» بنشانند و «سنت مقدس» را در ترادف با «سنت» قرار دهند.
به زبان روشنتر، اربابان «فاشیست ـ مسلمانها» هنوز به فعلة خود در جمکران نگفتهاند که «تقدسزدائی» ویژگی غیرقابل تردید «مدرنیته» است، و مدرنیته به همین دلیل در تضاد با «سنت مقدس» قرار میگیرد، در حالیکه همین مدرنیته هیچ تضادی با سنتها ندارد. چرا که «سنت مقدس» در عمل، تاریخیات سنتها را گسسته، همچنانکه حکومت اسلامی مبداء تاریخ ایران را نفی میکند و یک «مبداء مقدس» بجای آن قرار میدهد. از مطلب دور افتادیم باز گردیم به مصاحبة فیگارو با دالیلا!
چکیدة سخنان «دالیلا کرشوش» یا بهتر بگوئیم، واژههای جادوئی پروپاگاند حاکمیت فرانسه نخست شامل «فمینیسم ایرانی» میشود، و میدانیم که این نوع فمینیسم هیچ ارتباطی نمیتواند با فمینیسم در مفهوم «غربی» داشته باشد! سپس سروکلة «آیتاللههای پیشرو» و مترقی در سخنان ایشان پیدا میشود، کسانیکه خواهان تساوی حقوق بین زن و مرد هستند، و نگرش نوینی از اسلام دارند، و ... و حال ببینیم کارفرمایان «دالیلا کرشوش» با تکیه بر این ترهات، آزادی زنان را در ایران در کدام چارچوب میپسندند؟
برای استعمار غرب، آزادی زنان در ایران به حق برداشتن روسری کذا و حق حشر و نشر با جنس مخالف محدود میماند. بهتر بگوئیم، در عمل به حق برداشتن همان تکه پارچه! چرا که ارتباط زن و مرد پیرو حجاب نیست! در هر حال آزادی پوشش و زیستن در یک جامعة مختلط، اگر «لازم» است، برای برخورداری از آزادیهای اجتماعی به هیچ عنوان «کافی» نیست. به عبارت دیگر حاکمیت فرانسه و کمپین آش نذری که به نعلین خاتمی دخیل بستهاند آب در هاون میکوبند! ولی در همینجا بگوئیم عبارت مضحک «فمینیسم ایرانی» همانقدر میتواند وجود خارجی داشته باشد که «آخوند پیشرو».
حال تبلیغات استعماری فرانسه را رها کرده نگاهی خواهیم داشت به نشست برلن، سخنان مهرداد درویش پور، و سخنرانی داوودی مهاجر. هیچکدام از ایندو سخنران فرهیخته در برلن با «قانون» و «منطق» سروکار ندارد. درویشپور بر اساس «باورها» سخن میگوید، داوودی مهاجر هم بر حس و احساس خود تکیه کرده!
مهرداد درویشپور نوعی «مدرنیته» و «دمکراسی» کشف کرده که از قضای روزگار «انسانستیز» نیز هست! وی میگوید، از آنجا که جنبش زنان با تبعیض جنسیتی مبارزه میکند، پس حرکتی است در جهت دمکراسی و مدرنیته! حال آنکه چنین «مبارزاتی» در واقع روی به توحش و خشونت دارد. زمانیکه چارچوب حکومت یک قانون انسانستیز است، که مرد را «بنده» تعریف میکند و زن را تحت قیمومت او قرار میدهد، زنان برای رسیدن به حقوق برابر با مردان باید تلاش کنند تا در جایگاه «بنده» قرار گیرند! تا آنجا که ما میدانیم نه در مدرنیته و نه در دمکراسی، انسان در جایگاه «بنده» قرار نگرفته. در نتیجه جنجال به اصطلاح فمینیستهای جمکران، فقط با هدف به بیراهه کشاندن مطالبات زنان ایران به راه افتاده. همچنانکه هیاهوی شبهاصلاح طلبان به ارعاب و خشونت و تأمین 8 سال فرصت برای استعمار انجامید. و امروز تبلیغات استعماری میکوشد مردم را به سوی همین شبه اصلاحطلبان براند، به سوی کسانیکه هیچ برنامة سیاسی جز جنجال و هیاهو نداشته و ندارند.
درویشپور در ادامة سخنان خود میگوید، گروهی از زنان نگرش «بومی» و «عدالت» و «انصاف» را توصیه میکردند، گروهی سکولار بودند و گروهی «دینستیز»! دینستیزان بر اساس تعریف درویشپور «بر این باوراند» که ادیان زنستیزاند. البته میدانیم که «زنستیزی» در ادیان ابراهیمی به هیچ عنوان یک «باور» نیست، یک «واقعیت» مکتوب و متقن است! کتب مقدس «ادیان» مذکور شاهدی است بر این مدعا. در نتیجه «فمینیسم دینی» مانند «جمهوری اسلامی» در واقع مغلطهای بیش نیست. اشکال کار «دکتر» درویشپور اینجاست که برای محکوم کردن فمینیسم در ایران به دامان باورها پناه برده، و میگویند، از آنجا که مردم از اعتقادات مذهبی خود دست برنمیدارند، این گرایش شانس چندانی نخواهد داشت! حال آنکه برای تأمین حقوق زنان در هر جامعه، میباید قانون ملاک باشد، نه «باورهای خلقالله»!
اگر باورها ملاک است، به طور مثال در ایالات جنوبی آمریکا بر اساس همین باورها با سیاهپوستان چگونه باید رفتار کرد؟ در واقع دکتر درویشپور در برلن حضور یافتهاند تا چرندیات چپنمایان و تودهپرستان را یکبار دیگر تأئید کنند. همانها که مانند سپیده صلحجو و مهرانگیز کار میگویند، برای استقرار دمکراسی در ایران باید «نگاه مردم» تغییر کند! در نتیجه جناب درویشپور یک سکولاریسم نوین برایمان تعریف کردهاند که هیچ ارتباطی هم با سکولاریسم ندارد، و در وبلاگ دیروز به آن اشاره داشتیم. مهرداد درویش پور در پایان سخنان خود میگوید:
«به باور من جنبش زنان و کمپین یک میلیون امضاء از پیشقراولان گذار به مدرنیته و دمکراسی میباشند نه به خاطر اینکه خواست نخست آنان دمکراسی است[...]»
البته «باورهای» مهرداد درویش پور میتواند به اقتضای زمان و مکان تغییر کند، ولی «واقعیت» به هیچ عنوان چنین نیست! واقعیت این است که نه مدرنیته و نه دمکراسی هیچکدام در هیچ کشوری از دین و دین باوری استخراج نشده! واقعیت این است که دمکراسی بر «باور مردم» تکیه ندارد، دمکراسی را با قوانین انسانمحور و دمکراتیک اعمال میکنند، نه با تکیه بر توهمات و باورهای خلقالله! و در چنین شرایطی، تفسیر مترقی از روایات دین کوچکترین محلی از اعراب ندارد.
حال نگاهی خواهیم داشت به سخنرانی فریبا داوودی مهاجر که میگوید، زنان چون از اصلاحطلبان و اصلاحات و از راست و«چپ» ناامید شدند به فکر راه چاره افتادند. البته ما نمیدانستیم در حکومت اسلامی «چپ» هم وجود دارد، ولی از آنجا که در اسلام و قرآن همه چیز هست، حیرتزده نشویم. چپ جمکران، گویا همان گروه میرحسین موسوی و بهزاد نبوی باشد که از راه قاچاق مواد مخدر، تجارت برده و تأمین مایحتاج روسپیخانههای عربستان روزگار میگذراند. بگذریم! در حکومت اسلام استعماری، «چپ» بهتر از این نمیتوان یافت. با نگاهی به سخنان داوودی مهاجر میبینیم که در کمال تأسف زنان ایران هیچ برنامة منسجمی برای مبارزه و به دست آوردن حقوق خود ندارند، و ویژگی جنبش زنان نیز همان ایجاد هیاهو و جنجال در کوچه و خیابان است:
«مجموعة جنبش زنان به این نتیجه رسید که هر چه پشت درهای بسته اتفاق میافتد باید به خیابانها بیاید و این صداها باید در خیابان شنیده شود.»
البته ما از شرایط سیاسی ایران آگاهایم و میدانیم در حکومت اسلامی هیچ امکانی برای ایجاد یک تشکل قانونی وجود ندارد. ما نیک آگاهایم که حکومت اسلامی مانند هر حکومت استعماری دیگر از طریق سرکوب سعی در بر هم زدن تعادل جامعه دارد، چرا که نهایت امر کار به «شورش» و «خشونت» خواهد کشید. اتفاقاً اربابان حکومت اسلامی از این حرکتهای خیابانی خیلی استقبال میکنند، چرا که قانون شکنی منافع آنان را تأمین خواهد کرد.
برای ما حیرتآور است که زنان ایران از اهمیت حرکتهای اقتصادی بیاطلاعاند و میپندارند سیاست همان جاروجنجال است، جدا از اقتصاد! فواید حرکتهای اقتصادی این است که حاکمیت و ارباباناش را در برابر «واقعیت ملموس» قرار میدهد، نه در رویاروئی با جیغوفریاد و امضاء طومارهای مضحک. این جیغ و فریادها درست مثل پارس کردن روحالله است. اگر اربابان حکومت از آن حمایت کنند، جنبش زنان «پیروز» خواهد شد! و در همینجا بگوئیم، چنین پیروزیهائی کارساز حقوق زنان نخواهد بود. همچنانکه پیروزی خمینی برای مردم ایران جز فقر، مصیبت و مرگ هیچ دستاوردی نداشته. البته در شرایط فعلی ایالات متحد و شرکاء در سازمان ناتو در شرایطی نیستند که مانند سال 1357، با تکیه بر نارضایتی مردم، «انقلاب پرشکوه» سازمان دهند. در نتیجه فعلاً به کوبیدن بر طبل «باورها» و «توهمات» ادامه خواهند داد.
داوودی مهاجر در ادامة سخنرانی خود میگوید، زنان تظاهرات کردند و خواستار تغییر مواد زنستیز در قانون اساسی شدند! مواد زنستیز قانون کذا از دیدگاه جنبش زنان، موادی است که دست زنان را از ریاست جمهوری و پستهای حساس کوتاه میکند! همانطور که پیشتر هم گفتیم کمپین یک میلیون امضاء در پی کسب «قدرت» است نه تأمین «حقوق زن». مشکلات زن ایرانی با تکیه زدن بر صندلی ریاست جمهوری در حکومت جمکران ارتباط زیادی ندارد. زمانیکه «خواهران» تفاوت بین «حقوق قانونی» و «قدرتطلبی» را دریافتند، شاید بتوانند برخورد «منطقی» با مسائل داشته باشند. امثال داوودی مهاجر دو نکتة اساسی را در مبارزات سیاسی خود نادیده گرفتهاند. نخست اینکه سیاست بر «واقعیت» پای میفشارد و در عرصة سیاسی خواستن، به هیچ عنوان توانستن نیست. دیگر آنکه حکومت اسلامی موجودیت خود را مدیون حمایت استعمار غرب است، همان استعماری که در برلن «نشست» بر پا میکند تا امثال شما در آن سخنرانی کنید. هدف استعمار هم روشن است: ایجاد بحران، گسترش سرکوب و چپاول. حال با در نظر گرفتن اهداف مشخص استعمار میباید پرسید شرکت «مخالفنمایان» در این نوع نشستها را، مردم ایران، خصوصاً زنان چگونه میباید تعبیر کنند؟
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت