مشروطیت در «فریزر»!
...
آن که بگرفته از او تا کمر ايران گه
به مکافات، الا تا کمرش بايد ريد
ما از تظاهرات خیابانی و از جنجال در دانشگاه حمایت نمیکنیم! عربدهجوئی در خیابان و شعار دادن فقط حلال مشکلات حکومت ملایان و اربابانشان در سازمان ناتو است. مطالبات صنفی کارگران، معلمان و مطالبات دانشجویان، البته اگر به مسائل دانشجوئی ارتباط داشته باشد، باید از طریق قانونی پیگیری شود، در غیر اینصورت هیچ دستاوردی بجز گسترش سرکوب نخواهد داشت.
همانطور که در وبلاگ «کور و پنیر» گفتیم، روابط استعماری روابطی است غیرقانونی، یکسویه، تحمیلی، انسانستیز و به ویژه مقطعی. روابطی که شباهت فراوانی به رابطة مشتری با روسپی دارد. به همچنین است رابطة بنیاد مذهب با انسان. بنیاد مذهب از زبان روحانی جماعت، بشر را «بندة خدا» میداند و نظم موجود را «مشیت الهی» میخواند، در نتیجه تمام بیعدالتیهای جامعه را با این زبان «توجیه» میکند. همانطور که میبینیم ارتباط بنیاد مذهب با انسان، ارتباطی است یکسویه و تحمیلی. چرا که «مذهب» با «تقدس» پیوندی ناگسستنی دارد، و روحانی جماعت به همین دلیل برای خود مأموریت اجرای «احکام مقدس» قائل میشود. در قاموس آخوند جماعت انسانها هیچ اختیاری برای رد این احکام ندارند، خلاصه بگوئیم، «همه» میباید دین و مذهب داشته باشند.
اگر نگاهی به بیانیة کمیسیون حقوق بشر گاوچرانها بیفکنیم خواهیم دید که بیانیة کذا هم «قانونشکن» است، هم دینی و هم ابلهانه. کمیسیون کذا در واقع از حکومت اسلامی میخواهد قانون اساسی خود را نقض کند! چرا که برای به رسمیت شناخته شدن حقوق بهائیان در ایران، چنین امری الزامی است. از سوی دیگر کابویها فقط خواهان رعایت حقوق پیروان ادیان دیگر شدهاند، نه رعایت حقوق انسانها! چرا؟ چون قانون اساسی حکومتهای اسلامی منطقه ساخته و پرداختة استعمار است. پس سازمان ناتو و به ویژه آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک همواره مدافع آن خواهند بود.
از اینرو زنجیر توحش ادیان ابراهیمی و قوانین و احکام هر دین دیگری را میباید از قانون اساسی ایران خارج کرد. تنها در اینصورت است که ایرانی میتواند از «حقوق انسانی» بهرهمند شود. برخلاف ترهات بنگاه «بیبیسی»، به رسمیت شناخته شدن حقوق بهائیان در ایران هیچ نیازی به «بازگشت به گذشته» ندارد! یک قانون اساسی «لائیک» نه تنها حقوق بهائیان و پیروان دیگر مذاهب، که حق مردم ایران را نیز برای زیستن خارج از هرگونه قیدوبند «مقدس» تأمین خواهد کرد. بهتر است شیخ مهدیخلجی و بنگاه خبرپراکنی «بیبیسی» برای بهائیان ایران بیش از این اشک تمساح نریزند. همچنین از کمیسیون سنای گاوچرانها میخواهیم برنامة ایجاد جنجال با توسل به حقوق بشر را بکلی فراموش کنند!
آنروزهای «خوب» که گروه برژینسکی با شعار حقوق بشر، براندازی به راه انداخت تا ایران را به پشت جبهة «جهاد» با اتحاد جماهیر شوروی تبدیل کند، سپری شده! هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که اهداف استعمار تغییر کرده باشد، و هیچکس در ایران برای دفاع از منافع سازمان جنایتکار ناتو به خیابانها نخواهد آمد. البته دارودستة عبادی، عیال غلامحسین الهام و شرکاء و به ویژه نعلینها و دانشجونمایان حسابشان جداست، چون نان استعمار نشخوار میفرمایند و خواست استعمار، تداوم دور باطل حکومت «شیخوشاه» است. به همین دلیل حاکمیت انگلستان اینچنین شیفتة صفویه و به ویژه فریفتة شاه عباس کبیر شده. شاه عباس دوست داشتنی همانطورکه گفتیم نزد انگلستان از عزت و احترام ویژهای برخوردار است، چرا که در دوران حکومت شکوهمند ایشان، دربار از ناوگان انگلستان دعوت کرد بر شاه عباس کبیر منت گذاشته به خلیج فارس تشریف بیاورند!
شاه عباس متولد سال 1571 میلادی بودند و از سال 1587 تا سال 1629 به سلطنت اشتغال داشتند. سلطنت آنحضرت مقارن بود با سلطنت الیزابت اول در انگلستان. الیزابت اول پس از سرکوب کاتولیکها، ایرلند را تحت انقیاد درآورده و ناوگان دریائی «شکست ناپذیر» پادشاه اسپانیا را نیز شکست داد. در همین دوره انگلستان تبدیل شد به قدرت برتر دریائی جهان آنروز. لازم است یک نکتة مهم را یادآور شویم و آن اینکه انگلستان خارج از مرزهای خود، با حمایت از افراطگرایان همواره مانع از تغییرات قانونی شده. سکوت امپراطوری انگلستان در برابر کودتای بلشویکها شاهدی است بر این مدعا. حال بازگردیم به شاه عباس خودمان.
حضور استعماری انگلستان در ایران به دوران سلطنت شاه عباس کذا باز میگردد، در حالیکه استعمار ایالات متحد با کودتای 28 مرداد 1332 وارد مرزپرگهر شد. البته در نظر داشته باشیم که مسئلة نفت و کشف منابع هیدروکربور در منطقه چهرة نوینی از استعمار انگلستان به نمایش گذارد. روشنتر بگوئیم، کشف منابع نفتی توحش و درندگی استعمار انگلستان را در ایران به اوج رساند.
در نتیجه حاکمیت انگلستان، ابتدا اقوام خاندان جلیل سلطنت انگلستان در روسیه را به تیغ بیدریغ بلشویکها سپرد، تا روسیه را از فهرست برندگان جنگ اول جهانی حذف کرده گرفتار جنگ داخلی کند، سپس ایران را به «انحصار» خود درآورد. میدانیم که پس از انقلاب اکتبر، سکان کشتی «ایران» به دست ناخداکلمب افتاد، که مدعی طرفداری از مشروطهطلبان هم بود. به همین دلیل هم بر ضد مطالبات مشروطه طلبان کودتا کرد تا «آرمان مشروطه» را از پویائی به سکون کشاند و مانند «حماسة کربلا» آنرا به برگزاری «مراسم بزرگداشت» محدود کند. فواید جاودانگی جنبشهای تاریخی این است که به سادگی میتوان به آنها «تقدس» بخشید و تبدیلشان کرد به «بیبیگوزک»! البته تلاشهای فرهنگی رعایای ملکه برای تحریف تاریخ و سرکوب ملت ایران به این مختصر محدود نمیماند.
به موازات تبدیل «تاریخ» معاصر به «بیبیگوزک»، جیره خواران استعمار و شبکة جنایتکار فدائیان اسلام نیز مأموریت تبدیل بیبیگوزکهای شیعیان به تاریخ را بر عهده گرفتند و انصافاً که ماموریت خود را به نحو احسن انجام دادند. امروز مقامات جمکران که توسط همین حاکمیت نازنازی انگلستان از زبالهدان استخراج شدهاند کودتای 22 بهمن را تداوم جنبش مشروطه میخوانند! خلاصه امروز معلوم شد ستارخان برای امام حسین قیام کرده، یا اینکه مهاتماگاندی با الهام از «مبارزات» حسین، هند را از زنجیر استعمار رهانید، و خلاصه همة تاریخ منطقه در لجنزار بیبیگوزکهای شیعیمسلکان شناور بوده و ما نمیدانستیم. و هر کشوری به استقلال رسید، استقلال خود را مدیون شهادت آنحضرت در کربلاست! اگر نظر ما را بخواهید، لنین هم با الهام از لب تشنة حسین و مبارزات زینب و فاطمه کودتا کرد. و اصلاً چرا راه دور برویم؟ همین انقلاب فرانسه بر ضد «استکبار» لوئی شانزدهم مدیون ترهات شریعتی و مهملات مطهری است. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به روند «جاودانگی» تحولات تاریخی که به یخ زدن مواد غذائی شباهت دارد. با یک تفاوت کلی، مواد غذائی را منجمد میکنند که فاسد نشود، تحرکات تاریخی پیشرو و مترقی را منجمد میکنند تا از رشد و پویائی بازمانده و پوسیده شود، درست مانند جنبش مشروطه!
جنبش مشروطه که هیچ ارتباطی با شیوخ جیرهخوار کارخانة رجاله پروری نداشت، پس از تحمل حداقل سه کودتای رسمی «سوم اسفند»، 28 مرداد و 22 بهمن، و پس از گذشت یک سده، در بسته بندی نوین البته با تاج شاه عباس بسیار «کبیر»، و همراه با قانون اساسی مشروطة ملائی از سوی حاکمیت انگلستان تقدیم ما ملت شده. سخنرانی «جک سترا» در مراسم افتتاح نمایشگاه دوران پرشکوه صفوی را دستکم نگیریم. این سخنرانی پیام حاکمیت انگلستان به پادوهایاش در حکومت اسلامی است. «پاسخ» مطلوب به پیام مذکور بلافاصله در سایت آخوند پرور زمانه انتشار یافت که در وبلاگ دیگری به جزئیات آن خواهیم پرداخت.
اما به حضرات پاسخگو یادآور شویم به بهانة انتقاد از سیاست انگلستان در منطقه، مرزهای بینالمللی را نمیتوان به زیر سئوال برد. در واقع اگر حاکمیت انگلستان با روسیه اشکال دارد و میخواهد در قفقاز و خزر لنگر بیاندازد بهتر است مطالبات خود را به طور مستقیم با حاکمیت روسیه در میان بگذارد و از جیب ما ملت سرمایهگذاری نکند. بیش از یک سده است که ملت ایران سپر بلای آنگلوساکسونها در مقابلاتشان با شوروی سابق و روسیة فعلی شده. در هر حال با سخنان جک سترا بعضیها پندشتهاند که مطالبات ما ملت در همان دوران مشروطه منجمد شده و هر وقت خواستند میتوانند یخاش را آب کنند!
ولی مسلم است که مطالبات امروز ما با خواستههای مشروطهطلبان به هیچ عنوان یکسان نیست؛ حتی با مطالبات سی سال پیش هم ارتباطی ندارد. چرا که «زمان» تغییر کرده. همچنانکه پیشتر هم گفتیم با گذشت زمان نیازهای مردم نیز تغییر میکند، حتی اگر استعمار این تغییرات را به رسمیت نشناسد. در نتیجه، پادوهای ایرانینمای فاشیسم بینالملل که همصدا با محمد خاتمی طوطیوار تکرار میکنند، «مطالبات مردم ایران، همان مطالبات مشروطه است»، سوراخ دعا را حتماً گم کردهاند. اما دلیل مهر و محبت حاکمیت انگلستان به مشروطه و قانون اساسی مشروطیت این است که با توسل به این «مشروطه» میتوان با یک تیر دو نشان زد!
از یکسو، میتوان شاه را آناً بجای شیخ نشاند، تا مانند دوران شیرین میرپنج، شیخ در پناه شاه، و هر دو در پناه کارخانة رجاله پروری نقش حکومت و اوپوزیسیون را بر عهده گیرند. یک دور باطل، که از نظر ریاضی نیز «لازم و کافی» مینماید! فایدة دیگر قانون اساسی مشروطه این است که در آن ـ این قانون با الهام از قانون اساسی بلژیک تدوین شد ـ وظیفة شاه، حمایت از مذهب شیعة اثنی عشری و کوشش برای گسترش آن عنوان شده. در واقع همان وظیفهای که در قانون اساسی جمکران بر عهدة «ولی فقیه» گذاردهاند. از این گذشته در قانون اساسی مشروطه حق نظارت روحانیت بر قوانین همچنان محفوظ است. امروز اگر به مطالب سایت «بیبیسی» و سخنرانی «جک سترا» در مراسم افتتاح نمایشگاه صفویه در لندن بنگریم، میتوانیم به «فواید» سرکوب دراویش و بهائیان ایران به درستی پی ببریم.
ماههاست که میشنویم خانقاه دراویش تخریب میشود و سگهای هار حکومت مزاحم بهائیانی میشوند که قانون اساسی حکومت مفلوک حتی موجودیتشان را به رسمیت نمیشناسد. اکنون حاکمیت انگلستان در شیپور رسمی خود بنگاه «به وقت گرینویچ» به ما میگوید که قانون اساسی مشروطه خیلی خوب بود، چرا که قبل از تحریف آن به دست ملایان حقوق بهائیان و اقلیتهای مذهبی را هم به رسمیت میشناخت!
به رعایای الیزابت دوم توصیه میکنیم پس از برچیدن نمایشگاه «صفویه» بهتر است یک نمایشگاه قانون اساسی مشروطه هم به راه بیاندازند. جک سترا را هم دعوت کنند که در مراسم افتتاحیة آن، سرودة معروف میرزادة عشقی را بخواند. البته بجای «پدر ملت» میباید ناخداکلمب را بگذاریم، چرا که به گواهی تاریخ آنکه کشور ما را در نکبت و توحش دین فرو برده حاکمیت انگلستان است:
بعد از اين بر وطن و بوم و برش بايد ريد
به چنين مجلس و بر کر و فرش بايد ريد
در حقيقت، در عدل، ار در اين بام و درست
به چنين عدل و به ديوار و درش بايد ريد
آن که بگرفته از او تا کمر ايران گه
به مکافات، الا تا کمرش بايد ريد
پدر ملت ايران، اگر اين بيپدر است
به چنين ملت و گور پدرش بايد ريد
به مدرس نتوان کرد جسارت اما
آنقدر هست که بر ريش خرش بايد ريد
به مکافات، الا تا کمرش بايد ريد
ما از تظاهرات خیابانی و از جنجال در دانشگاه حمایت نمیکنیم! عربدهجوئی در خیابان و شعار دادن فقط حلال مشکلات حکومت ملایان و اربابانشان در سازمان ناتو است. مطالبات صنفی کارگران، معلمان و مطالبات دانشجویان، البته اگر به مسائل دانشجوئی ارتباط داشته باشد، باید از طریق قانونی پیگیری شود، در غیر اینصورت هیچ دستاوردی بجز گسترش سرکوب نخواهد داشت.
همانطور که در وبلاگ «کور و پنیر» گفتیم، روابط استعماری روابطی است غیرقانونی، یکسویه، تحمیلی، انسانستیز و به ویژه مقطعی. روابطی که شباهت فراوانی به رابطة مشتری با روسپی دارد. به همچنین است رابطة بنیاد مذهب با انسان. بنیاد مذهب از زبان روحانی جماعت، بشر را «بندة خدا» میداند و نظم موجود را «مشیت الهی» میخواند، در نتیجه تمام بیعدالتیهای جامعه را با این زبان «توجیه» میکند. همانطور که میبینیم ارتباط بنیاد مذهب با انسان، ارتباطی است یکسویه و تحمیلی. چرا که «مذهب» با «تقدس» پیوندی ناگسستنی دارد، و روحانی جماعت به همین دلیل برای خود مأموریت اجرای «احکام مقدس» قائل میشود. در قاموس آخوند جماعت انسانها هیچ اختیاری برای رد این احکام ندارند، خلاصه بگوئیم، «همه» میباید دین و مذهب داشته باشند.
اگر نگاهی به بیانیة کمیسیون حقوق بشر گاوچرانها بیفکنیم خواهیم دید که بیانیة کذا هم «قانونشکن» است، هم دینی و هم ابلهانه. کمیسیون کذا در واقع از حکومت اسلامی میخواهد قانون اساسی خود را نقض کند! چرا که برای به رسمیت شناخته شدن حقوق بهائیان در ایران، چنین امری الزامی است. از سوی دیگر کابویها فقط خواهان رعایت حقوق پیروان ادیان دیگر شدهاند، نه رعایت حقوق انسانها! چرا؟ چون قانون اساسی حکومتهای اسلامی منطقه ساخته و پرداختة استعمار است. پس سازمان ناتو و به ویژه آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک همواره مدافع آن خواهند بود.
از اینرو زنجیر توحش ادیان ابراهیمی و قوانین و احکام هر دین دیگری را میباید از قانون اساسی ایران خارج کرد. تنها در اینصورت است که ایرانی میتواند از «حقوق انسانی» بهرهمند شود. برخلاف ترهات بنگاه «بیبیسی»، به رسمیت شناخته شدن حقوق بهائیان در ایران هیچ نیازی به «بازگشت به گذشته» ندارد! یک قانون اساسی «لائیک» نه تنها حقوق بهائیان و پیروان دیگر مذاهب، که حق مردم ایران را نیز برای زیستن خارج از هرگونه قیدوبند «مقدس» تأمین خواهد کرد. بهتر است شیخ مهدیخلجی و بنگاه خبرپراکنی «بیبیسی» برای بهائیان ایران بیش از این اشک تمساح نریزند. همچنین از کمیسیون سنای گاوچرانها میخواهیم برنامة ایجاد جنجال با توسل به حقوق بشر را بکلی فراموش کنند!
آنروزهای «خوب» که گروه برژینسکی با شعار حقوق بشر، براندازی به راه انداخت تا ایران را به پشت جبهة «جهاد» با اتحاد جماهیر شوروی تبدیل کند، سپری شده! هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که اهداف استعمار تغییر کرده باشد، و هیچکس در ایران برای دفاع از منافع سازمان جنایتکار ناتو به خیابانها نخواهد آمد. البته دارودستة عبادی، عیال غلامحسین الهام و شرکاء و به ویژه نعلینها و دانشجونمایان حسابشان جداست، چون نان استعمار نشخوار میفرمایند و خواست استعمار، تداوم دور باطل حکومت «شیخوشاه» است. به همین دلیل حاکمیت انگلستان اینچنین شیفتة صفویه و به ویژه فریفتة شاه عباس کبیر شده. شاه عباس دوست داشتنی همانطورکه گفتیم نزد انگلستان از عزت و احترام ویژهای برخوردار است، چرا که در دوران حکومت شکوهمند ایشان، دربار از ناوگان انگلستان دعوت کرد بر شاه عباس کبیر منت گذاشته به خلیج فارس تشریف بیاورند!
شاه عباس متولد سال 1571 میلادی بودند و از سال 1587 تا سال 1629 به سلطنت اشتغال داشتند. سلطنت آنحضرت مقارن بود با سلطنت الیزابت اول در انگلستان. الیزابت اول پس از سرکوب کاتولیکها، ایرلند را تحت انقیاد درآورده و ناوگان دریائی «شکست ناپذیر» پادشاه اسپانیا را نیز شکست داد. در همین دوره انگلستان تبدیل شد به قدرت برتر دریائی جهان آنروز. لازم است یک نکتة مهم را یادآور شویم و آن اینکه انگلستان خارج از مرزهای خود، با حمایت از افراطگرایان همواره مانع از تغییرات قانونی شده. سکوت امپراطوری انگلستان در برابر کودتای بلشویکها شاهدی است بر این مدعا. حال بازگردیم به شاه عباس خودمان.
حضور استعماری انگلستان در ایران به دوران سلطنت شاه عباس کذا باز میگردد، در حالیکه استعمار ایالات متحد با کودتای 28 مرداد 1332 وارد مرزپرگهر شد. البته در نظر داشته باشیم که مسئلة نفت و کشف منابع هیدروکربور در منطقه چهرة نوینی از استعمار انگلستان به نمایش گذارد. روشنتر بگوئیم، کشف منابع نفتی توحش و درندگی استعمار انگلستان را در ایران به اوج رساند.
در نتیجه حاکمیت انگلستان، ابتدا اقوام خاندان جلیل سلطنت انگلستان در روسیه را به تیغ بیدریغ بلشویکها سپرد، تا روسیه را از فهرست برندگان جنگ اول جهانی حذف کرده گرفتار جنگ داخلی کند، سپس ایران را به «انحصار» خود درآورد. میدانیم که پس از انقلاب اکتبر، سکان کشتی «ایران» به دست ناخداکلمب افتاد، که مدعی طرفداری از مشروطهطلبان هم بود. به همین دلیل هم بر ضد مطالبات مشروطه طلبان کودتا کرد تا «آرمان مشروطه» را از پویائی به سکون کشاند و مانند «حماسة کربلا» آنرا به برگزاری «مراسم بزرگداشت» محدود کند. فواید جاودانگی جنبشهای تاریخی این است که به سادگی میتوان به آنها «تقدس» بخشید و تبدیلشان کرد به «بیبیگوزک»! البته تلاشهای فرهنگی رعایای ملکه برای تحریف تاریخ و سرکوب ملت ایران به این مختصر محدود نمیماند.
به موازات تبدیل «تاریخ» معاصر به «بیبیگوزک»، جیره خواران استعمار و شبکة جنایتکار فدائیان اسلام نیز مأموریت تبدیل بیبیگوزکهای شیعیان به تاریخ را بر عهده گرفتند و انصافاً که ماموریت خود را به نحو احسن انجام دادند. امروز مقامات جمکران که توسط همین حاکمیت نازنازی انگلستان از زبالهدان استخراج شدهاند کودتای 22 بهمن را تداوم جنبش مشروطه میخوانند! خلاصه امروز معلوم شد ستارخان برای امام حسین قیام کرده، یا اینکه مهاتماگاندی با الهام از «مبارزات» حسین، هند را از زنجیر استعمار رهانید، و خلاصه همة تاریخ منطقه در لجنزار بیبیگوزکهای شیعیمسلکان شناور بوده و ما نمیدانستیم. و هر کشوری به استقلال رسید، استقلال خود را مدیون شهادت آنحضرت در کربلاست! اگر نظر ما را بخواهید، لنین هم با الهام از لب تشنة حسین و مبارزات زینب و فاطمه کودتا کرد. و اصلاً چرا راه دور برویم؟ همین انقلاب فرانسه بر ضد «استکبار» لوئی شانزدهم مدیون ترهات شریعتی و مهملات مطهری است. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به روند «جاودانگی» تحولات تاریخی که به یخ زدن مواد غذائی شباهت دارد. با یک تفاوت کلی، مواد غذائی را منجمد میکنند که فاسد نشود، تحرکات تاریخی پیشرو و مترقی را منجمد میکنند تا از رشد و پویائی بازمانده و پوسیده شود، درست مانند جنبش مشروطه!
جنبش مشروطه که هیچ ارتباطی با شیوخ جیرهخوار کارخانة رجاله پروری نداشت، پس از تحمل حداقل سه کودتای رسمی «سوم اسفند»، 28 مرداد و 22 بهمن، و پس از گذشت یک سده، در بسته بندی نوین البته با تاج شاه عباس بسیار «کبیر»، و همراه با قانون اساسی مشروطة ملائی از سوی حاکمیت انگلستان تقدیم ما ملت شده. سخنرانی «جک سترا» در مراسم افتتاح نمایشگاه دوران پرشکوه صفوی را دستکم نگیریم. این سخنرانی پیام حاکمیت انگلستان به پادوهایاش در حکومت اسلامی است. «پاسخ» مطلوب به پیام مذکور بلافاصله در سایت آخوند پرور زمانه انتشار یافت که در وبلاگ دیگری به جزئیات آن خواهیم پرداخت.
اما به حضرات پاسخگو یادآور شویم به بهانة انتقاد از سیاست انگلستان در منطقه، مرزهای بینالمللی را نمیتوان به زیر سئوال برد. در واقع اگر حاکمیت انگلستان با روسیه اشکال دارد و میخواهد در قفقاز و خزر لنگر بیاندازد بهتر است مطالبات خود را به طور مستقیم با حاکمیت روسیه در میان بگذارد و از جیب ما ملت سرمایهگذاری نکند. بیش از یک سده است که ملت ایران سپر بلای آنگلوساکسونها در مقابلاتشان با شوروی سابق و روسیة فعلی شده. در هر حال با سخنان جک سترا بعضیها پندشتهاند که مطالبات ما ملت در همان دوران مشروطه منجمد شده و هر وقت خواستند میتوانند یخاش را آب کنند!
ولی مسلم است که مطالبات امروز ما با خواستههای مشروطهطلبان به هیچ عنوان یکسان نیست؛ حتی با مطالبات سی سال پیش هم ارتباطی ندارد. چرا که «زمان» تغییر کرده. همچنانکه پیشتر هم گفتیم با گذشت زمان نیازهای مردم نیز تغییر میکند، حتی اگر استعمار این تغییرات را به رسمیت نشناسد. در نتیجه، پادوهای ایرانینمای فاشیسم بینالملل که همصدا با محمد خاتمی طوطیوار تکرار میکنند، «مطالبات مردم ایران، همان مطالبات مشروطه است»، سوراخ دعا را حتماً گم کردهاند. اما دلیل مهر و محبت حاکمیت انگلستان به مشروطه و قانون اساسی مشروطیت این است که با توسل به این «مشروطه» میتوان با یک تیر دو نشان زد!
از یکسو، میتوان شاه را آناً بجای شیخ نشاند، تا مانند دوران شیرین میرپنج، شیخ در پناه شاه، و هر دو در پناه کارخانة رجاله پروری نقش حکومت و اوپوزیسیون را بر عهده گیرند. یک دور باطل، که از نظر ریاضی نیز «لازم و کافی» مینماید! فایدة دیگر قانون اساسی مشروطه این است که در آن ـ این قانون با الهام از قانون اساسی بلژیک تدوین شد ـ وظیفة شاه، حمایت از مذهب شیعة اثنی عشری و کوشش برای گسترش آن عنوان شده. در واقع همان وظیفهای که در قانون اساسی جمکران بر عهدة «ولی فقیه» گذاردهاند. از این گذشته در قانون اساسی مشروطه حق نظارت روحانیت بر قوانین همچنان محفوظ است. امروز اگر به مطالب سایت «بیبیسی» و سخنرانی «جک سترا» در مراسم افتتاح نمایشگاه صفویه در لندن بنگریم، میتوانیم به «فواید» سرکوب دراویش و بهائیان ایران به درستی پی ببریم.
ماههاست که میشنویم خانقاه دراویش تخریب میشود و سگهای هار حکومت مزاحم بهائیانی میشوند که قانون اساسی حکومت مفلوک حتی موجودیتشان را به رسمیت نمیشناسد. اکنون حاکمیت انگلستان در شیپور رسمی خود بنگاه «به وقت گرینویچ» به ما میگوید که قانون اساسی مشروطه خیلی خوب بود، چرا که قبل از تحریف آن به دست ملایان حقوق بهائیان و اقلیتهای مذهبی را هم به رسمیت میشناخت!
به رعایای الیزابت دوم توصیه میکنیم پس از برچیدن نمایشگاه «صفویه» بهتر است یک نمایشگاه قانون اساسی مشروطه هم به راه بیاندازند. جک سترا را هم دعوت کنند که در مراسم افتتاحیة آن، سرودة معروف میرزادة عشقی را بخواند. البته بجای «پدر ملت» میباید ناخداکلمب را بگذاریم، چرا که به گواهی تاریخ آنکه کشور ما را در نکبت و توحش دین فرو برده حاکمیت انگلستان است:
بعد از اين بر وطن و بوم و برش بايد ريد
به چنين مجلس و بر کر و فرش بايد ريد
در حقيقت، در عدل، ار در اين بام و درست
به چنين عدل و به ديوار و درش بايد ريد
آن که بگرفته از او تا کمر ايران گه
به مکافات، الا تا کمرش بايد ريد
پدر ملت ايران، اگر اين بيپدر است
به چنين ملت و گور پدرش بايد ريد
به مدرس نتوان کرد جسارت اما
آنقدر هست که بر ريش خرش بايد ريد
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت