رنسانس عباسی!
...
«طراحیهای رضا عباسی[...] یکی از هنرمندان رنسانس شاه عباس، معروف است.»
منبع: «بیبیسی»، مورخ 5 اسفندماه سالجاری
شاه عباس با دولت سکولار مخالف بود، به مذهب بیش از محدودة کشور اهمیت میداد، و از همه مهمتر، او یک «رنسانس» ویژهای از آن خود داشت! این قسمتی از پریشانگوئیهای «تیم آدامز» در روزنامة «گاردین» مورخ 22 فوریه 2009 است. روزنامهای که کارفرمایاناش علاقة فراوانی به تجهیز حکومت نعلین به سلاح اتمی دارند. این مضحکات در سایت «بیبیسی»، مورخ 5 اسفندماه سالجاری نیز انتشار یافته. در واقع دو روز پیش از آغاز به کار مجازی نیروگاه بوشهر.
با فروکش کردن جنجال آخوند «ویلیامسون» که شهرت خود را مدیون نفی «هلوکوست» بودند، معلوم شد آخوند ناطق نوریهم از گندهگوئیهای خود در مشهد پیرامون بحرین هیچ منظور بدی نداشتهاند! آخوند ویلیامسون پس از دستگیری در فرودگاه، یک نامة عذرخواهی نوشت ـ یا برای ایشان نوشتند، واتیکان هم مجبور شد بگوید کافی نیست! و اما آخوند ناطق نوری، از آنجا که فهم و شعور این کارها را ندارد، به همان شیوة مرسوم «اوباشالله در موضع ضعف» متوسل شده، میگوید «بد تعبیر شد»! به عبارت دیگر مست بودم اگر گ... خوردم. پیشتر مقام معظم و اکبر بهرمانی هم که به کرشمه آمدن برای آمریکا مشغول بودند، ناچار شدند به همین عبارت جادوئی متوسل شوند. سادهتر بگوئیم لاتالله وقتی متوجه میشود که مسجد جای گو... نیست، بلافاصله دست وپایاش را جمع میکند. ولی با در نظر گرفتن اوضاع در اسرائیل «اوباشالله» باید بیش از اینها عقبنشینی کند.
با مخالفت حزب کارگر و حزب کادیما برای شرکت در کابینة ائتلافی بنیامین نتانیاهو، محافل فاشیسم بینالملل که همزمان هیاهوی اسرائیلستیزی و اسرائیلپرستی را سازمان میدهند، یک گام دیگر به عقب برداشتند. همانطورکه پیشتر هم گفتیم سیاست کل منطقه در اسرائیل مشخص میشود. و امروز احزاب دست راستی اسرائیل باید دولت تشکیل دهند، و نهایت امر مسیر اصلی این ائتلاف را گروه جدیدالتأسیس «لیبرمن» تعیین میکند! در مورد لیبرمن که از کشور مولداوی به اسرائیل مهاجرت کرده شاید در آینده توضیحاتی بیاوریم، ولی آنچه درمورد گروه افراطی «لیبرمن» باید دانست این است که برخلاف گروههای راست افراطی متعارف گروه وی هیچ پیوندی با مسائل مذهبی ندارد! اینجاست که بنیامین نتانیاهو به اشکال برخورد خواهد کرد، چرا که سیاست حماسپروری اسرائیل مورد تأئید گروه لیبرمن نیست! روشنتر بگوئیم، اسرائیل میباید از طریق نتانیاهو، نخست وزیر ارسالی از ینگه دنیا بساط طالبان پروری در فلسطین را تعطیل کند. و ظاهراً تنها به این شرط است که پنتاگون میتواند تا پایان سال 2011 جل و پلاسش را جمع کرده، عراق را ترک گوید. اینهمه اگر کارشکنی ناخداکلمب در بوشهر و عشق و شیدائی آنحضرت به شاه عباس ایجاد درد سر نکند!
هر قدر به بهرهبرداری نیروگاه بوشهر نزدیک میشویم، سگهای هار سازمان ناتو بیشتر پارس میکنند. چرا که آغاز فعالیت نیروگاه بوشهر ضربة بزرگی است به دکان طالبانپروری سازمان ناتو در کشورمان. در پی سفر «سرگئی کرینکو» به بوشهر، «دیوید البرایت» اعلام کرد حکومت اسلامی سال آینده آنقدر اورانیوم غنی شده خواهد داشت که بمب اتم بسازد! این سخنان همانطورکه پیشتر هم گفتیم ارتباطی با حکومت نعلینها ندارد، تهدید مستقیم روسیه است. چرا که حکومت اسلامی دست نشاندة سازمان ناتو است، و اهداف استراتژیک این سازمان کاملاً مشخص شده: محاصرة روسیه با حکومتهای «فاشیست ـ مسلمان» یا مسیحی و ایجاد آشوب و جنگ در قفقاز به نحوی که آمریکا بتواند حکومت گورکنها را نیز وارد جنگ کند.
به همین دلیل دو روز پس از آغاز به کار نیروگاه بوشهر با سوخت مجازی، مطالبات اربابان حکومت اسلامی از زبان اکبر بهرمانی در وقوقیة جمعه به گوش رسید و در وقوقیة این هفته نوکری، بلاهت و لودگی درهم آمیخت. اکبر بهرمانی ابتدا به روال گندهگوئیهای رایج حکومت گورکنها میگوید، من به گورباچف گفتم ما نیروگاه میخواهیم! و قرار شد روسها این نیروگاه را بسازند. سپس جیغوفریاد حاج اکبر به هوا میرود و تهدید میکند که اگر روسها نیایند ما خودمان این نیروگاه را تمام میکنیم! بله حاج اکبر، چند بار ورد میخواند، ریش میجنباند، یا در «غیبت» ریش، نعلین تکان میدهد، و نیروگاهی که توسط روسها ساخته شده را شخصاً به اتمام میرساند! در ادامة این مضحکات سردار اکبر میگوید، ما تعهد میکنیم که بمب نسازیم، و تعهد ما جدی است چون من اینجا دو رکعت نماز میخوانم!
خلاصه بگوئیم سید مهدی خاموشی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی که این مهملات را میبافد پنداشته نیروگاه هستهای چادرسیاه است که پول میدهی و میخری، سرت میکنی و نوامیس اسلام را محفوظ نگاه میداری! حضرات البته به دلیل بلاهت و حماقت که شرط لازموکافی برای خدمت در دستگاه استعماری ساواک است، نمیدانند که اعضای ناتو برای ممانعت از ایجاد نیروگاه هستهای در عراق و ایران چه جنایاتی مرتکب شدند. به همین دلیل است که چنین وقوقیههای مضحکی سر هم میکنند. البته ترس و هراس را فراموش نکنیم که در تدوین وقوقیهها نقش تعیین کنندهای ایفا میکند.
روضهخوانهای مفلوک جمکران از آغاز به کار نیروگاه بوشهر سخت به هراس افتادهاند، چرا که این نیروگاه منافع اربابانشان را در اسرائیل و به ویژه در انگلستان تهدید میکند. بیجهت نبود که جناب فریبرز رئیسدانا در سخنرانی خود در بروکسل، مقر سرفرماندهی ارتش ناتو، با نیروگاه بوشهر رسماً مخالفت کردند! در واقع چپ نمایان جمکران سخنگوی اربابان آنگلوساکسون حکومت اسلامیاند. و اگر جنگ سرد به پایان نرسیده بود هرگز نمیتوانستیم آشکارا مشاهده کنیم که اصحاب داس و آخوندهای حکومتی ارباب مشترکی دارند که در لندن نشسته و از راه اندازی نیروگاه بوشهر سخت پریشان احوال و آزرده خاطر شده. و اگر تاکنون حاکمیت آمریکا در کارشکنی علیه نیروگاه مذکور با رعایای الیزابت دوم همراهی میکرد، امروز دولت آمریکا از راه اندازی نیروگاه بوشهر ابراز رضایت کرده و مخالفت با نیروگاه به کارفرمایان قبیلة «البرایت» و دوستانشان در لندن محدود مانده.
طی چند سال اخیر آمریکا و همپیماناناش در ناتو چنین وانمود میکردند که غنیسازی اورانیوم توسط حکومت نعلینها تهدیدی است برای جهانیان! در حالیکه غنیسازی اورانیوم، طبق مقررات آژانس بینالمللی انرژی اتمی، برای کشورهائی که قرارداد منع گسترش سلاح های اتمی را امضا کردهاند هیچ ممنوعیتی ندارد. آمریکا، انگلستان و فرانسه فقط به دلیل مخالفت با بهره برداری از نیروگاه بوشهر، جنجال به راه انداخته بودند و روسیه را تهدید میکردند که حکومت روضهخوانها را به سلاح اتمی مجهز خواهند کرد. در واقع دعوا بین روسیه و سازمان ناتو بود و گورکنها با شعار «انرژی هستهای حق مسلم ماست» برای سازمان کذا پامنبری میخواندند، تا نیروگاه بوشهر هم به سرنوشت جنبش مشروطه دچار شده به «فریزر» ناخداکلمب انتقال یابد. بله در ایران، همة راهها به ناخداکلمب ختم میشود، چرا که آنحضرت از قرن شانزدهم، آنهم به دعوت شاه عباسکبیر، بر ما منت گذاشته برادران شرلی را به خلیج فارس اعزام فرمودهاند تا پرتقالیهای کلهپز را از بندرگامرون اخراج کرده خود به جایشان بنشینند!
اینجاست که به «علمیات» و «منطق» تاریخ، نیاز فراوان خواهیم داشت! پس با طرح یک پرسش ساده و ابتدائی آغاز میکنیم: چه دلیلی داشت که شاه عباس کبیر بیگانگان پرتقالی را با توسل به بیگانگان انگلیسی از خاک ایران اخراج کند؟ مگر بیگانه با بیگانه تفاوت دارد؟ و اینجاست که ناچاریم به منطق و تاریخ مراجعه کنیم. آنزمان انگلستان نخستین نیروی دریائی جهان بود، در نتیجه اگر انگلستان پرتقالیها را از بندر گامرون بیرون رانده، به شاه عباس کبیر که عرضة دفاع از خاک خود را نداشت بفرما نزده، بلکه خود بجای پرتقالیها نشسته! چون اگر شاهعباس از پس پرتقالیها برنیامده، به طریق اولی قادر به مقابله با ناوگان انگلستان هم نبوده! در نتیجه این امکان تاریخی وجود دارد که اصولاً شاه عباس برای بیرون راندن پرتقالیها از کسی دعوت به عمل نیاورده باشد! بلکه برادران شرلی به ابتکار خود با خیال آسوده کنگر خورده و در آبهای خلیج فارس لنگر انداختهاند! ابتکار، کنگر خوردن و لنگرانداختن در این بحث منطقیتر مینماید. و به نظر میرسد طعم کنگر قرن شانزدهم هنوز زیر دندان انگلیسیهای «چشچپ» مانده، و به افزایش قدرت ابتکارشان انجامیده! گزارش تیم آدامز شاهدی است بر این مدعا.
خبرنگار گاردین ضمن تجلیل از شاه عباس، در قالب خاطرات سفر به ایران، تمام رویاهای طلائی و آرزوهای آنگلوساکسونهای این سوی آتلانتیک را برایمان بازگو میکند. تیم آدامز سال گذشته سفری به ایران داشته تا «روح اصیل شاه عباس» را کشف کند! البته ما نمیدانستیم که «روح» وجود دارد، آنهم «روح اصیل!» همچنین نمیدانستیم که میتوان چیزهائی کشف کرد که اصلاً وجود ندارد! ولی خوب از وقتی بنیصدر دمکراسی، حقوق بشر و آزادی را در قرآن کشف کرد، معلوم شد که چنین معجزاتی امکانپذیر است!
بله تیم آدامز از اینکه شاه عباس، مذهب رسمی برای ایرانیان تعیین کرد بسیار خشنود است! چرا که تمام گزارش خود را بر شهرهای قم و مشهد، و موضوعاتی از قبیل شیعه، مسجد، زیارت، چادرسیاه، آخوند و تروریست متمرکز کرده، تا ناگهان تابلوی شاه عباس کبیر را با شمشیر و پیراهن قرمز در میان هنرمندان و موسیقیدانان در برابر چشم مخاطب قرار داده، «رنسانس عباسی» را به شوتوپرتها حقنه کند! خلاصه بر اساس فرمایشات گاردین، هنرمند و نوازنده در اطراف شاه عباس با پیراهن قرمز مساوی است با «رنسانس!»
البته ویژگی رنسانس کذا این است که هیچ ارتباطی با رنسانس، به مفهوم یک حرکت «انسانمحور» ندارد! رنسانس ملت ایران میتواند یا به «شاهنامه» و حماسههای ایرانی مرتبط شود، یا به شاه عباس و توحش تشیع صفوی! در هر دو حال در این «رنسانس» که ساخته و پرداختة استعمار است «تقدس» همچون صخره استوار و پا برجاست! و در آن هیچ امکانی برای ظهور «رمان»، به عنوان عرصة فروپاشی تقدسها وجود نخواهد داشت. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که «کاترین باتلر»، خبرنگار ایندیپندنت هم در گزارش خود ضمن پشتیبانی از کمپین آش نذری، تأکید کرده حجاب برای زنان ایران بسیار مفید بود! کاترین باتلر همچنین از زبان «زهره وطنخواه» همان ترهات شهلا شرکت در باب تقابل «سنت با مدرنیته» را هم تکرار میکند! میبینیم که همة آزاد زنان ایران طوطیوار مهملاتی را تکرار میکنند که پیشتر از زبان فعلة مذکر فاشیسم، محمد خاتمی و سروش شنیده میشد. تعجبی هم ندارد، ادبیات «تحریف مدرنیته» در غرب تولید میشود و فعلة فاشیسم در جهان سوم موظفاست آنرا به مصرف برساند. به عنوان نمونه، اصحاب داس، باید همصدا با رامین جهانبگلو به دنبال «حقیقت» روان شوند!
سایت اخبارروز مورخ 26 فوریه 2009 متن سخنرانی مجید عبدالرحیمپور را در برلن منتشر کرده، کاماراد مجید که در مراسم بزرگداشت جنبش فدائیان در برلن سخنرانی میکرد، به «فرایند گذر سنت به مدرنیته» نگاهی داشتهاند. ایشان فرمودهاند، وجود خفقان فرهنگی و تبدیل نظریات مارکس به احکام مطلق، مانع شد که نیروی چپ مدرن و «عدالتجو» باشد! میبینیم که ادبیات سیاسی اصحابداس هیچ تفاوتی با شعارهای پوچ اصلاح طلبان و اعضای کمپین آش ندارد. همه کشف کردهاند که «سنت با مدرنیته» در تقابل است! هیچکس هم به «سنت مقدس» اشاره نمیکند، چون هدف از جنجال پیرامون این تقابل «نیستدرجهان»، همان تداوم «سنت مقدس» است که در تاریخ گسست ایجاد میکند، و از قضای روزگار عصای دست استعمار شده!
به عنوان نمونه، کاترین باتلر، از قول «کاپوشینسکی» مینویسد اولین تجمع زنان ایران 27 سال پس از «انقلاب» برگزار شد! به عبارت دیگر تظاهرات زنان بر ضد حجاب را ایشان به حساب نمیآورند! از نظر اینان زنان ایران همگی میباید از اعضاء کمپین آش نذری باشند، که 27 سال پس از کودتای ژنرال هویزر به «رهبری» شیرین عبادی و شرکاء به راه افتاده. میدانیم که «ایندیپندنت» از رسانههای مدافع حکومت اسلامی است، و نان خود را در واقع از دستهای مقدس اسرائیلپرستان یهودستیز اروپا دریافت میکند، و طبیعی است که از حامیان سرکوب مردم ایران نیز باشد. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به تیم آدامز که روح اصیل شاه عباس را گویا کشف کرده.
تیم آدامز که با «نیل مکگرهگور»، رئیس موزة بریتانیا به ایران سفر کرده، به محض ورود، روح «سر رابرت شرلی» را از «فریزر» حاکمیت انگلستان بیرون کشیده و در جسم رئیس موزه میدمد:
«مک گرهگور مثل یک سفیر فرهنگی بزرگ سفر میکرد؛ او رابرت شرلی بدون عمامه [...] بود.»
همینکه روح رابرت شرلی در جسم مک گرهگور دمیده میشود، «تیم آدامز» هم روح اصیل شاه عباس را کشف میکند که در«سمت چپ» با عثمانی و در «سمت راست» با ازبکها درگیر بوده. «چهار جهت اصلی» را فراموش کنید، چون شما را در «مکان» یا جغرافیا قرار میدهد و اصلاً «خوب» نیست. «زمان» و «مکان» ارث پدری اروپا است. اسلام و مسلمین اگر دست چپ و راستشان را بشناسند، و به گفتة اسقف ویلیامز، روز را با پنج نوبت سجود و ابراز بندگی به درگاه قادر متعال تنظیم کنند، کافی است. خلاصه «یکی بود یکی نبود»، شاه عباس مقتدری بود، که در سمت چپ و راست با عثمانی و ازبک درگیر بود. در جنوب هم برادران شرلی هوایاش را داشتند، که به ویژه از سمت چپ لتوپار نشود، و توازن قوا در منطقه بر هم نخورد، چرا که اگر عثمانی این امپراطور مقتدر را شکست میداد، ما ملت از نعمت و برکت «رنسانس شاه عباس»، «میدان نقش جهان» و مسجد شیخ لطفالله بینصیب میماندیم و خیلی، خیلی بد میشد. چون شاه عباس مذهبشان را خودشان «انتخاب» کرده بودند. ایشان یک «توافق دائمی» با تشیع داشتند، و اگر شرشان را از سر مردم ایران کم میکردند برادران شرلی خیلی غمگین میشدند:
«شاه عباس[...] مذهب شیعه را به این دلیل انتخاب نکرد که به قدرت برسد بلکه این یک توافق دائمی بود؛ او قلبا به هیچیک از دول سکولار اعتماد نداشت[...] او روشنفکر [بود] و [...] یک پسرش را کشت و دو پسر دیگر را کور کرد.»
میبینیم که در دورة شاهعباس «سکولاریسم» وجود داشته! اما مهمترین ویژگی این شاهنشاه روشنفکر این بود که جغرافیا را به رسمیت نمیشناخت و میگفت «جئوگرافی بیلمیرم!» ایشان مانند دیگر فعلة فاشیسم در پی «امت بدون مرز» بودند. بیدلیل نبود که جک سترا، هنگام سخنرانی، خطر کرد و یک سکه از جیباش درآورد و به حاضران نشان داد:
«از همه مهمتر اینکه [شاه عباس] این تفکر جذاب را رایج کرد که چه چیز میتواند در نبود مرزهای امن، ایران را متحد کند.»
بله! فراموش نکنیم که کشور بدون مرزهای امن، همان امپراتوری مقتدری است که جک سترا به آن اشاره داشت! کشوری که عین کاروانسراست، و هر کس میخواهد میتواند وارد شود، خیلی هم خوب است؛ حاکمیت انگلستان هم همیشه برای «کمک» آمادگی دارد. در هر حال قصة «تیم آدامز» به اینجا میرسد که آوردن «امام هشتم» به مشهد یک «مأموریت ملی» بوده، و ... و نوشتار «رضاعباسی» با «مارک شاه عباسی» صادر میشده! درست مثل رولز رویس! سپس پرترة معاصر آنحضرت را با شمشیر، پیراهن قرمز تند، چکمههای بنفش و عمامة سبز نشان میدهد که گویا لبخندی هم بر لب دارند! ظاهرا! از کشتن یا کور کردن پسران خود فارغ شده بودند. خلاصة مطلب اصفهان در دوران شاه عباس مرکز «تمدن جهانی» بوده. رنسانس شاه عباس را داشته باشید، تا برسیم به رنسانس خمینی:
خمینی [...] مذهب شیعه را به این دلیل انتخاب نکرد که به قدرت برسد بلکه این یک توافق دائمی بود[...] او روشنفکر بود و صدها هزار جوان ایرانی را به قتل رساند. از همه مهمتر اینکه خمینی این تفکر جذاب را رایج کرد که چه چیز میتواند در نبود مرزهای امن، منافع آنگلوساکسونها را تأمین کند[...] طراحیهای ماشاالله قصاب [...] یکی از هنرمندان رنسانس خمینی، معروف است.
منبع: «بیبیسی»، مورخ 5 اسفندماه سالجاری
شاه عباس با دولت سکولار مخالف بود، به مذهب بیش از محدودة کشور اهمیت میداد، و از همه مهمتر، او یک «رنسانس» ویژهای از آن خود داشت! این قسمتی از پریشانگوئیهای «تیم آدامز» در روزنامة «گاردین» مورخ 22 فوریه 2009 است. روزنامهای که کارفرمایاناش علاقة فراوانی به تجهیز حکومت نعلین به سلاح اتمی دارند. این مضحکات در سایت «بیبیسی»، مورخ 5 اسفندماه سالجاری نیز انتشار یافته. در واقع دو روز پیش از آغاز به کار مجازی نیروگاه بوشهر.
با فروکش کردن جنجال آخوند «ویلیامسون» که شهرت خود را مدیون نفی «هلوکوست» بودند، معلوم شد آخوند ناطق نوریهم از گندهگوئیهای خود در مشهد پیرامون بحرین هیچ منظور بدی نداشتهاند! آخوند ویلیامسون پس از دستگیری در فرودگاه، یک نامة عذرخواهی نوشت ـ یا برای ایشان نوشتند، واتیکان هم مجبور شد بگوید کافی نیست! و اما آخوند ناطق نوری، از آنجا که فهم و شعور این کارها را ندارد، به همان شیوة مرسوم «اوباشالله در موضع ضعف» متوسل شده، میگوید «بد تعبیر شد»! به عبارت دیگر مست بودم اگر گ... خوردم. پیشتر مقام معظم و اکبر بهرمانی هم که به کرشمه آمدن برای آمریکا مشغول بودند، ناچار شدند به همین عبارت جادوئی متوسل شوند. سادهتر بگوئیم لاتالله وقتی متوجه میشود که مسجد جای گو... نیست، بلافاصله دست وپایاش را جمع میکند. ولی با در نظر گرفتن اوضاع در اسرائیل «اوباشالله» باید بیش از اینها عقبنشینی کند.
با مخالفت حزب کارگر و حزب کادیما برای شرکت در کابینة ائتلافی بنیامین نتانیاهو، محافل فاشیسم بینالملل که همزمان هیاهوی اسرائیلستیزی و اسرائیلپرستی را سازمان میدهند، یک گام دیگر به عقب برداشتند. همانطورکه پیشتر هم گفتیم سیاست کل منطقه در اسرائیل مشخص میشود. و امروز احزاب دست راستی اسرائیل باید دولت تشکیل دهند، و نهایت امر مسیر اصلی این ائتلاف را گروه جدیدالتأسیس «لیبرمن» تعیین میکند! در مورد لیبرمن که از کشور مولداوی به اسرائیل مهاجرت کرده شاید در آینده توضیحاتی بیاوریم، ولی آنچه درمورد گروه افراطی «لیبرمن» باید دانست این است که برخلاف گروههای راست افراطی متعارف گروه وی هیچ پیوندی با مسائل مذهبی ندارد! اینجاست که بنیامین نتانیاهو به اشکال برخورد خواهد کرد، چرا که سیاست حماسپروری اسرائیل مورد تأئید گروه لیبرمن نیست! روشنتر بگوئیم، اسرائیل میباید از طریق نتانیاهو، نخست وزیر ارسالی از ینگه دنیا بساط طالبان پروری در فلسطین را تعطیل کند. و ظاهراً تنها به این شرط است که پنتاگون میتواند تا پایان سال 2011 جل و پلاسش را جمع کرده، عراق را ترک گوید. اینهمه اگر کارشکنی ناخداکلمب در بوشهر و عشق و شیدائی آنحضرت به شاه عباس ایجاد درد سر نکند!
هر قدر به بهرهبرداری نیروگاه بوشهر نزدیک میشویم، سگهای هار سازمان ناتو بیشتر پارس میکنند. چرا که آغاز فعالیت نیروگاه بوشهر ضربة بزرگی است به دکان طالبانپروری سازمان ناتو در کشورمان. در پی سفر «سرگئی کرینکو» به بوشهر، «دیوید البرایت» اعلام کرد حکومت اسلامی سال آینده آنقدر اورانیوم غنی شده خواهد داشت که بمب اتم بسازد! این سخنان همانطورکه پیشتر هم گفتیم ارتباطی با حکومت نعلینها ندارد، تهدید مستقیم روسیه است. چرا که حکومت اسلامی دست نشاندة سازمان ناتو است، و اهداف استراتژیک این سازمان کاملاً مشخص شده: محاصرة روسیه با حکومتهای «فاشیست ـ مسلمان» یا مسیحی و ایجاد آشوب و جنگ در قفقاز به نحوی که آمریکا بتواند حکومت گورکنها را نیز وارد جنگ کند.
به همین دلیل دو روز پس از آغاز به کار نیروگاه بوشهر با سوخت مجازی، مطالبات اربابان حکومت اسلامی از زبان اکبر بهرمانی در وقوقیة جمعه به گوش رسید و در وقوقیة این هفته نوکری، بلاهت و لودگی درهم آمیخت. اکبر بهرمانی ابتدا به روال گندهگوئیهای رایج حکومت گورکنها میگوید، من به گورباچف گفتم ما نیروگاه میخواهیم! و قرار شد روسها این نیروگاه را بسازند. سپس جیغوفریاد حاج اکبر به هوا میرود و تهدید میکند که اگر روسها نیایند ما خودمان این نیروگاه را تمام میکنیم! بله حاج اکبر، چند بار ورد میخواند، ریش میجنباند، یا در «غیبت» ریش، نعلین تکان میدهد، و نیروگاهی که توسط روسها ساخته شده را شخصاً به اتمام میرساند! در ادامة این مضحکات سردار اکبر میگوید، ما تعهد میکنیم که بمب نسازیم، و تعهد ما جدی است چون من اینجا دو رکعت نماز میخوانم!
خلاصه بگوئیم سید مهدی خاموشی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی که این مهملات را میبافد پنداشته نیروگاه هستهای چادرسیاه است که پول میدهی و میخری، سرت میکنی و نوامیس اسلام را محفوظ نگاه میداری! حضرات البته به دلیل بلاهت و حماقت که شرط لازموکافی برای خدمت در دستگاه استعماری ساواک است، نمیدانند که اعضای ناتو برای ممانعت از ایجاد نیروگاه هستهای در عراق و ایران چه جنایاتی مرتکب شدند. به همین دلیل است که چنین وقوقیههای مضحکی سر هم میکنند. البته ترس و هراس را فراموش نکنیم که در تدوین وقوقیهها نقش تعیین کنندهای ایفا میکند.
روضهخوانهای مفلوک جمکران از آغاز به کار نیروگاه بوشهر سخت به هراس افتادهاند، چرا که این نیروگاه منافع اربابانشان را در اسرائیل و به ویژه در انگلستان تهدید میکند. بیجهت نبود که جناب فریبرز رئیسدانا در سخنرانی خود در بروکسل، مقر سرفرماندهی ارتش ناتو، با نیروگاه بوشهر رسماً مخالفت کردند! در واقع چپ نمایان جمکران سخنگوی اربابان آنگلوساکسون حکومت اسلامیاند. و اگر جنگ سرد به پایان نرسیده بود هرگز نمیتوانستیم آشکارا مشاهده کنیم که اصحاب داس و آخوندهای حکومتی ارباب مشترکی دارند که در لندن نشسته و از راه اندازی نیروگاه بوشهر سخت پریشان احوال و آزرده خاطر شده. و اگر تاکنون حاکمیت آمریکا در کارشکنی علیه نیروگاه مذکور با رعایای الیزابت دوم همراهی میکرد، امروز دولت آمریکا از راه اندازی نیروگاه بوشهر ابراز رضایت کرده و مخالفت با نیروگاه به کارفرمایان قبیلة «البرایت» و دوستانشان در لندن محدود مانده.
طی چند سال اخیر آمریکا و همپیماناناش در ناتو چنین وانمود میکردند که غنیسازی اورانیوم توسط حکومت نعلینها تهدیدی است برای جهانیان! در حالیکه غنیسازی اورانیوم، طبق مقررات آژانس بینالمللی انرژی اتمی، برای کشورهائی که قرارداد منع گسترش سلاح های اتمی را امضا کردهاند هیچ ممنوعیتی ندارد. آمریکا، انگلستان و فرانسه فقط به دلیل مخالفت با بهره برداری از نیروگاه بوشهر، جنجال به راه انداخته بودند و روسیه را تهدید میکردند که حکومت روضهخوانها را به سلاح اتمی مجهز خواهند کرد. در واقع دعوا بین روسیه و سازمان ناتو بود و گورکنها با شعار «انرژی هستهای حق مسلم ماست» برای سازمان کذا پامنبری میخواندند، تا نیروگاه بوشهر هم به سرنوشت جنبش مشروطه دچار شده به «فریزر» ناخداکلمب انتقال یابد. بله در ایران، همة راهها به ناخداکلمب ختم میشود، چرا که آنحضرت از قرن شانزدهم، آنهم به دعوت شاه عباسکبیر، بر ما منت گذاشته برادران شرلی را به خلیج فارس اعزام فرمودهاند تا پرتقالیهای کلهپز را از بندرگامرون اخراج کرده خود به جایشان بنشینند!
اینجاست که به «علمیات» و «منطق» تاریخ، نیاز فراوان خواهیم داشت! پس با طرح یک پرسش ساده و ابتدائی آغاز میکنیم: چه دلیلی داشت که شاه عباس کبیر بیگانگان پرتقالی را با توسل به بیگانگان انگلیسی از خاک ایران اخراج کند؟ مگر بیگانه با بیگانه تفاوت دارد؟ و اینجاست که ناچاریم به منطق و تاریخ مراجعه کنیم. آنزمان انگلستان نخستین نیروی دریائی جهان بود، در نتیجه اگر انگلستان پرتقالیها را از بندر گامرون بیرون رانده، به شاه عباس کبیر که عرضة دفاع از خاک خود را نداشت بفرما نزده، بلکه خود بجای پرتقالیها نشسته! چون اگر شاهعباس از پس پرتقالیها برنیامده، به طریق اولی قادر به مقابله با ناوگان انگلستان هم نبوده! در نتیجه این امکان تاریخی وجود دارد که اصولاً شاه عباس برای بیرون راندن پرتقالیها از کسی دعوت به عمل نیاورده باشد! بلکه برادران شرلی به ابتکار خود با خیال آسوده کنگر خورده و در آبهای خلیج فارس لنگر انداختهاند! ابتکار، کنگر خوردن و لنگرانداختن در این بحث منطقیتر مینماید. و به نظر میرسد طعم کنگر قرن شانزدهم هنوز زیر دندان انگلیسیهای «چشچپ» مانده، و به افزایش قدرت ابتکارشان انجامیده! گزارش تیم آدامز شاهدی است بر این مدعا.
خبرنگار گاردین ضمن تجلیل از شاه عباس، در قالب خاطرات سفر به ایران، تمام رویاهای طلائی و آرزوهای آنگلوساکسونهای این سوی آتلانتیک را برایمان بازگو میکند. تیم آدامز سال گذشته سفری به ایران داشته تا «روح اصیل شاه عباس» را کشف کند! البته ما نمیدانستیم که «روح» وجود دارد، آنهم «روح اصیل!» همچنین نمیدانستیم که میتوان چیزهائی کشف کرد که اصلاً وجود ندارد! ولی خوب از وقتی بنیصدر دمکراسی، حقوق بشر و آزادی را در قرآن کشف کرد، معلوم شد که چنین معجزاتی امکانپذیر است!
بله تیم آدامز از اینکه شاه عباس، مذهب رسمی برای ایرانیان تعیین کرد بسیار خشنود است! چرا که تمام گزارش خود را بر شهرهای قم و مشهد، و موضوعاتی از قبیل شیعه، مسجد، زیارت، چادرسیاه، آخوند و تروریست متمرکز کرده، تا ناگهان تابلوی شاه عباس کبیر را با شمشیر و پیراهن قرمز در میان هنرمندان و موسیقیدانان در برابر چشم مخاطب قرار داده، «رنسانس عباسی» را به شوتوپرتها حقنه کند! خلاصه بر اساس فرمایشات گاردین، هنرمند و نوازنده در اطراف شاه عباس با پیراهن قرمز مساوی است با «رنسانس!»
البته ویژگی رنسانس کذا این است که هیچ ارتباطی با رنسانس، به مفهوم یک حرکت «انسانمحور» ندارد! رنسانس ملت ایران میتواند یا به «شاهنامه» و حماسههای ایرانی مرتبط شود، یا به شاه عباس و توحش تشیع صفوی! در هر دو حال در این «رنسانس» که ساخته و پرداختة استعمار است «تقدس» همچون صخره استوار و پا برجاست! و در آن هیچ امکانی برای ظهور «رمان»، به عنوان عرصة فروپاشی تقدسها وجود نخواهد داشت. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که «کاترین باتلر»، خبرنگار ایندیپندنت هم در گزارش خود ضمن پشتیبانی از کمپین آش نذری، تأکید کرده حجاب برای زنان ایران بسیار مفید بود! کاترین باتلر همچنین از زبان «زهره وطنخواه» همان ترهات شهلا شرکت در باب تقابل «سنت با مدرنیته» را هم تکرار میکند! میبینیم که همة آزاد زنان ایران طوطیوار مهملاتی را تکرار میکنند که پیشتر از زبان فعلة مذکر فاشیسم، محمد خاتمی و سروش شنیده میشد. تعجبی هم ندارد، ادبیات «تحریف مدرنیته» در غرب تولید میشود و فعلة فاشیسم در جهان سوم موظفاست آنرا به مصرف برساند. به عنوان نمونه، اصحاب داس، باید همصدا با رامین جهانبگلو به دنبال «حقیقت» روان شوند!
سایت اخبارروز مورخ 26 فوریه 2009 متن سخنرانی مجید عبدالرحیمپور را در برلن منتشر کرده، کاماراد مجید که در مراسم بزرگداشت جنبش فدائیان در برلن سخنرانی میکرد، به «فرایند گذر سنت به مدرنیته» نگاهی داشتهاند. ایشان فرمودهاند، وجود خفقان فرهنگی و تبدیل نظریات مارکس به احکام مطلق، مانع شد که نیروی چپ مدرن و «عدالتجو» باشد! میبینیم که ادبیات سیاسی اصحابداس هیچ تفاوتی با شعارهای پوچ اصلاح طلبان و اعضای کمپین آش ندارد. همه کشف کردهاند که «سنت با مدرنیته» در تقابل است! هیچکس هم به «سنت مقدس» اشاره نمیکند، چون هدف از جنجال پیرامون این تقابل «نیستدرجهان»، همان تداوم «سنت مقدس» است که در تاریخ گسست ایجاد میکند، و از قضای روزگار عصای دست استعمار شده!
به عنوان نمونه، کاترین باتلر، از قول «کاپوشینسکی» مینویسد اولین تجمع زنان ایران 27 سال پس از «انقلاب» برگزار شد! به عبارت دیگر تظاهرات زنان بر ضد حجاب را ایشان به حساب نمیآورند! از نظر اینان زنان ایران همگی میباید از اعضاء کمپین آش نذری باشند، که 27 سال پس از کودتای ژنرال هویزر به «رهبری» شیرین عبادی و شرکاء به راه افتاده. میدانیم که «ایندیپندنت» از رسانههای مدافع حکومت اسلامی است، و نان خود را در واقع از دستهای مقدس اسرائیلپرستان یهودستیز اروپا دریافت میکند، و طبیعی است که از حامیان سرکوب مردم ایران نیز باشد. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به تیم آدامز که روح اصیل شاه عباس را گویا کشف کرده.
تیم آدامز که با «نیل مکگرهگور»، رئیس موزة بریتانیا به ایران سفر کرده، به محض ورود، روح «سر رابرت شرلی» را از «فریزر» حاکمیت انگلستان بیرون کشیده و در جسم رئیس موزه میدمد:
«مک گرهگور مثل یک سفیر فرهنگی بزرگ سفر میکرد؛ او رابرت شرلی بدون عمامه [...] بود.»
همینکه روح رابرت شرلی در جسم مک گرهگور دمیده میشود، «تیم آدامز» هم روح اصیل شاه عباس را کشف میکند که در«سمت چپ» با عثمانی و در «سمت راست» با ازبکها درگیر بوده. «چهار جهت اصلی» را فراموش کنید، چون شما را در «مکان» یا جغرافیا قرار میدهد و اصلاً «خوب» نیست. «زمان» و «مکان» ارث پدری اروپا است. اسلام و مسلمین اگر دست چپ و راستشان را بشناسند، و به گفتة اسقف ویلیامز، روز را با پنج نوبت سجود و ابراز بندگی به درگاه قادر متعال تنظیم کنند، کافی است. خلاصه «یکی بود یکی نبود»، شاه عباس مقتدری بود، که در سمت چپ و راست با عثمانی و ازبک درگیر بود. در جنوب هم برادران شرلی هوایاش را داشتند، که به ویژه از سمت چپ لتوپار نشود، و توازن قوا در منطقه بر هم نخورد، چرا که اگر عثمانی این امپراطور مقتدر را شکست میداد، ما ملت از نعمت و برکت «رنسانس شاه عباس»، «میدان نقش جهان» و مسجد شیخ لطفالله بینصیب میماندیم و خیلی، خیلی بد میشد. چون شاه عباس مذهبشان را خودشان «انتخاب» کرده بودند. ایشان یک «توافق دائمی» با تشیع داشتند، و اگر شرشان را از سر مردم ایران کم میکردند برادران شرلی خیلی غمگین میشدند:
«شاه عباس[...] مذهب شیعه را به این دلیل انتخاب نکرد که به قدرت برسد بلکه این یک توافق دائمی بود؛ او قلبا به هیچیک از دول سکولار اعتماد نداشت[...] او روشنفکر [بود] و [...] یک پسرش را کشت و دو پسر دیگر را کور کرد.»
میبینیم که در دورة شاهعباس «سکولاریسم» وجود داشته! اما مهمترین ویژگی این شاهنشاه روشنفکر این بود که جغرافیا را به رسمیت نمیشناخت و میگفت «جئوگرافی بیلمیرم!» ایشان مانند دیگر فعلة فاشیسم در پی «امت بدون مرز» بودند. بیدلیل نبود که جک سترا، هنگام سخنرانی، خطر کرد و یک سکه از جیباش درآورد و به حاضران نشان داد:
«از همه مهمتر اینکه [شاه عباس] این تفکر جذاب را رایج کرد که چه چیز میتواند در نبود مرزهای امن، ایران را متحد کند.»
بله! فراموش نکنیم که کشور بدون مرزهای امن، همان امپراتوری مقتدری است که جک سترا به آن اشاره داشت! کشوری که عین کاروانسراست، و هر کس میخواهد میتواند وارد شود، خیلی هم خوب است؛ حاکمیت انگلستان هم همیشه برای «کمک» آمادگی دارد. در هر حال قصة «تیم آدامز» به اینجا میرسد که آوردن «امام هشتم» به مشهد یک «مأموریت ملی» بوده، و ... و نوشتار «رضاعباسی» با «مارک شاه عباسی» صادر میشده! درست مثل رولز رویس! سپس پرترة معاصر آنحضرت را با شمشیر، پیراهن قرمز تند، چکمههای بنفش و عمامة سبز نشان میدهد که گویا لبخندی هم بر لب دارند! ظاهرا! از کشتن یا کور کردن پسران خود فارغ شده بودند. خلاصة مطلب اصفهان در دوران شاه عباس مرکز «تمدن جهانی» بوده. رنسانس شاه عباس را داشته باشید، تا برسیم به رنسانس خمینی:
خمینی [...] مذهب شیعه را به این دلیل انتخاب نکرد که به قدرت برسد بلکه این یک توافق دائمی بود[...] او روشنفکر بود و صدها هزار جوان ایرانی را به قتل رساند. از همه مهمتر اینکه خمینی این تفکر جذاب را رایج کرد که چه چیز میتواند در نبود مرزهای امن، منافع آنگلوساکسونها را تأمین کند[...] طراحیهای ماشاالله قصاب [...] یکی از هنرمندان رنسانس خمینی، معروف است.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت