یکشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۹۸

سیل، سیا، اوراسیا!



در چهرة‌ زمان
[...]
در سرزمین گمشده‌ای بی‌نشان و نام
در مرز و بوم دور و پریوار یادها
[...]
در هر چه هست و نیست
در هر چه بود و هست
در شعلة شراب
در گریه‌های مست
در هر کجا که می‌گذرد سایة‌ حیات
[...]
رو کن به سوی عشق
رو کن به سوی چهرة‌ خندان زندگی
(نادر نادرپور)

نوروز را ما در هر شرایطی جشن گرفته‌ایم؛   برپائی این جشن تأکیدی است بر هویت ما، ‌ به عنوان ایرانی.   و این امر هیچ ارتباطی با شادی و غم و بهار و سرما و گرما ندارد.  اگر شاد باشیم،  نوروز را با دل‌خوش جشن می‌گیریم؛  ولی اگر غمگین‌ایم،  آئین‌های نوروزی را به دست غم رها نمی‌کنیم.

نوروز امسال با جاری شدن سیل در استان گلستان آغاز شد و طبق معمول مقامات حکومت نئاندرتال‌ها که 40 سال است سنگ «مردم» را به سینه می‌زنند زحمت حضور در محل فاجعه را به خود نداده، ‌  یک‌بار دیگر ثابت کردند که واژة «مردم» به همان جماعت لات و اوباشی اطلاق می‌شود که در کوی و برزن عربدة «زنده باد،  مرده باد» سر می‌دهند!  و باز هم طبق معمول احدی در این میان مسئولیتی نپذیرفت،  و  بساط کی بود کی بود پهن شد و طبق معمول تیز و آروغ لات و آخوند به بوق‌های فارسی‌زبان غرب راه یافت.   و در این هیهات معلوم شد که ایران دیگر از مرحلة ژاپن دوم شدن گذشته و در حد آمریکا و ژاپن است!  بله،  چه نشسته‌اید که حسن روحانی پای را فراتر از پیشینیان‌ گذارده،  ‌ ضمن مقایسة کشور اسلام‌زدة ایران با دو کشور صنعتی ژاپن و ایالات متحد،  تلویحاً از «خسارات ناچیز سیل» ابراز رضایت فرموده:

«[...] در این کشورها [ایالات‌متحد و ژاپن] سیل میلیاردها دلار خسارت وارد می‌کند و صدها نفر کشته می‌شوند [...]»
منبع:  رادیو بین‌المللی فرانسه،  مورخ 29 مارس 2019 

همانطور که می‌بینیم،  در طویلة مشروعه «وظیفة‌ الهی دولت» وق زدن و جفنگ‌بافی برای «مردم» و فراهم آوردن زمینة تاراج و سرکوب ملت ایران بوده و هست.   و باید بگوئیم طی سدة اخیر در مسیر انجام این «وظیفة الهی» دستگاه دولت استعماری پیشرفت فراوان کرده،  تا جائیکه از فاجعة سیل و مصیبت سیلزدگان هم ابزاری برای سرکوب و تاراج بیشتر ملت ایران می‌سازد.   

برای حکومت نئاندرتال‌ها و بوق‌های ‌اربابان غربی‌اش،   سیل هم مثل جنگ «نعمت الهی» شده.   ابزاری است جهت تهدید ملت ایران و توجیه تحمیل شرایط ویژه با هدف همیشگی! یعنی تاراج ملت ایران و به ارزش گذاردن پاسدار جماعت،  اوباش وابسته به حکومت،  به ویژه زندانیان زینتی و رسانه‌ای رژیم و نهایت امر،  پس از اینهمه «صغرا کبراها» طبق معمول می‌رسیم به‌ سلب مسئولیت از حکومت و رها کردن کشور به دست «قضا و قدر.»   خلاصه،  «سیل» را دستکم نگیریم!   

جاری شدن سیل در استان گلستان برای تشکیلات پاسداران فرصتی طلائی فراهم آورد تا با تخریب راه ارتباط ایران با منطقة اوراسیا،  یک‌بار دیگر وفاداری خود را به عموسام به اثبات برساند:

«[...]  شامگاه چهارم فروردین‌ماه 1398[...] گردان مهندسی و تخریب [...]  نیروی زمینی سپاه پاسداران، بخشی از مسیر خط آهن گرگان ـ اینچه‌برون در شمال شهر آق‌قلا را [...] منفجر کرد.»
منبع:  رادیوفردا،‌  مورخ 30 مارس 2019 

یادآور شویم احداث خط آهن «گرگان ـ اینچه برون»،  پیش از کودتای سایمون‌گس و موج سبز،   در دستور کار قرار گرفت تا با اتصال خطوط آهن ایران به ترکمنستان و قزاقستان،   بر یک سده انسداد استعماری‌ای که لندن و واشنگتن بر ارتباطات جغرافیائی ایران با همسایگان لائیک و ضدتروریست‌اش تحمیل کرده بودند نقطه پایان بگذارد!  در آغاز کار،  تشکیلات پاسداران که افتتاح این خط‌آهن در واقع راه درآمدهای ویژه‌اش را از واردات منطقة نفوذ دلار مسدود می‌کرد،  به دلیل فشارهای سیاسی نمی‌توانست مخالفت خود را ابراز کند،  در نتیجه دست پیش گرفت تا پس نیافتد؛   این خط آهن را «نماد افتخار» معرفی کرد!  حال که نفس‌کش طلبی‌های کاخ سفید و شرایط اضطراری زمینة عربده‌جوئی و جیب‌بری فراهم آورده،  همین تشکیلات استعماری تخریب همین خط‌آهن را «نماد افتخار» می‌خواند:  

«[این خط راه آهن را] قرارگاه خاتم‌الانبیا [...] ساخته بود و از آن به عنوان نماد افتخار یاد می‌کرد و وقتی هم سه قسمت آن را منفجر کرد،‌  دوباره آن را به عنوان نماد افتخار توصیف کردند [...]»
همان منبع

البته بعید به نظر می‌رسدکه حکومت ملا بتواند پروژه راه آهن اجرائی کند؛  این جماعت پس از 40 سال هنوز نتوانسته «آزاد‌راه شمال» را به پایان برساند.   به استنباط ما مجری این خط آهن مهندسان جمکرانی نبوده‌اند.   این راه آهن در سال 1386 و در پی توافق دولت وقت جمکران با قزاقستان و ترکمنستان به امضاء رسید و 5 روز پس از استعفاء غیرمنتظرة نورسلطان نظربایف،   پاسدارها به بهانة مبارزه با سیل آن را منفجر کردند!  از عجایب روزگار اینکه استعفای رئیس‌جمهور قزاقستان با جاری شدن سیل در «آق‌قلا» تقارن زمانی یافت و ... و کدخدا که از این استعفا ذوق‌زده شده بود،   پس از پارس مفصل به مسکو،  علی روضه‌خوان را برای «پس گرفتن قفقاز و دشنام دادن به ناصرالدین شاه قاجار» بالای منبر فرستاد و...و  همانطور که دیدیم جهت تکمیل «این پروژه»،   پیشخدمت‌های مسلح و مومن کدخدا رودربایستی را کنار گذاشته،   به بهانة کمک به سیل‌زدگان،  راه ورود ایران به منطقة تجاری «اوراسیا» را با انفجار مسدود کردند!   بعد هم برای لوث کردن اصل مطلب ـ  قطع ارتباط ایران با منطقة اوراسیا ـ‌ جنگ زرگری حسن روحانی با لات‌ولوت‌‌های مسلح آغاز شد.  رئیس دولت تف و تکفیر که مسلماً خودش برای واردات گندم آمریکائی کیسة گشادی دوخته،  در این میدان‌ هم مظلوم‌نمائی کرد و هم به تطهیر لات‌لوت‌های مسلح نشست و خوش‌رقصی‌شان را «بی‌تأثیر» ارزیابی نمود:  

«[...] یک قسمت از آب کاسه را می‌فرستید آن طرف کاسه.  هیچ تأثیری نداشته [...]»    
همان منبع

بله،   تخریب خط‌آهنی که با هزینة ملت ایران احداث شده و سیاست استعماری یکصدوپنجاه سالة آتلانتیست‌ها را فرو می‌پاشاند، هیچ تأثیری نداشته!   باید به رئیس دولت تف و تکفیر بگوئیم مسلماً تأثیرات جادوئی اینعمل «خداپسندانه» را نه در مناطق سیل‌زده که در حساب‌های ارزی همان‌هائی باید مشاهده کنیم که از راه واردات گندم آمریکائی «نان» می‌خورند.   باری پس از تطهیر پاسدارها توسط حسن فوتبال،  ‌ نهایت امر کار به «مستر» پرپنچی در دکان رادیوفردا رسید.   ایشان جهت تحریف تاریخ معاصر و تطهیر «گذشته»،  سراسیمه و پا برهنه به میدان دویدند تا ضمن به زیر سئوال بردن احداث این خط آهن که به 150 سال سیاست ایجاد انسداد در روابط ایران با همسایگان شمالی‌اش پایان داده،  تخریب و تاراج سازمان یافتة ملت ایران را به حساب «مدیریت جهادی در سال‌های اخیر» بنویسند:

«[...] مسئولان سپاه در روزهای اخیر بجای پاسخگوئی درباره بی‌توجهی فنی و کارشناسی در جریان ساخت این خط‌آهن [...] ‌افتخار کرده‌اند که چند جا را منفجر کرده‌اند که آب رد شود [...] این نمونه را می‌توان یکی از بهترین مدل‌ها برای چگونگی مدیریت جهادی در جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر دانست [...]»
همان منبع

و از اینجا مسلماً «همه» می‌باید نتیجه بگیرندکه فقط در «سال‌های اخیر» این بساط به راه افتاده و در دوران صدارت میرحسین موسوی،  امیرعباس هویدا،  و ... و مصدق و فروغی،  «مدیریت جهادی» به هیچ وجه در کار نبوده.   حال آنکه این «مدیریت» تداوم منطقی 150 سال «مدیریت» لندن و واشنگتن بر اقتصاد و سیاست کشور ایران است.   ولی برای حفظ منافع آتلانتیست‌ها در ایران،   قلم‌زنان نابغه و همه فن‌حریف و غیره در داخل و خارج مرزها این موضوع ناخوشایند را به «سکوت» برگزار می‌کنند،   تا ارتباط محفل «شیخ‌وشاه» با لندن و واشنگتن برملا نشود و الگوی «پنه لوپ» همچنان دست‌نخورده و قابل استفاده بماند.  پیش از ادامة مطلب یک مینی‌پرانتز در مورد «پنه لوپ» باز می‌کنیم تا الگوی احداث و تخریب راه آهن «گرگان ـ اینچه برون» را بهتر بشناسیم. 

پنه لوپ نام همسر اولیس،  پادشاه افسانه‌ای شهر ایتاک،  و یکی از برجسته‌ترین فرماندهان یونانیان در جنگ تروآ است.  بر اساس اسطوره‌ها،   اولیس سال‌ها در دریاها سرگردان می‌شود و به دلیل غیبت طولانی شایعة مرگ‌اش بر سرزبان‌ها می‌افتد.  مردان بسیاری خواهان ازدواج با پنه‌لوپ می‌شوند ولی او ازدواج خود را به اتمام بافتن یک پارچه منوط می‌کند و برای آنکه بافندگی هرگز به پایان نرسد،  هر آنچه که طی روز می‌بافد،  شبهنگام می‌شکافد و روز بعد کار را از سر می‌گیرد.   خلاصه این دورباطل و تخریبی آنقدر ادامه می‌یابد تا اولیس بازگردد و با حیله رقبا را نابود کند.   

حکومت ملایان هم مانند «پنه لوپ»،  پرسوناژ اسطوره‌ای یونان باستان در انتظار بازگشت «صاحب اصلی»‌ نشسته و فقط تداوم «دورباطل» را سرعت بخشیده.   البته جمکرانی‌ها در مسیر تخریب تنها نیستند؛   دولت‌های اروپا نیز در همین مسیر گام برمی‌دارند.   با این تفاوت که در اروپا سیل جاری نشده؛‌   خداوند خونخوار ابراهیم برای‌شان یک پیامبر «محیط زیست‌پرست» فرستاده.

بله،  اخیراً یک دختر بچة سوئدی،   مبتلا به سندروم آسپرگر ـ نوعی اوتیسم ـ  را می‌بینیم که از قضای روزگار  از همه‌ جا سر درمی‌آورد؛   داووس،  سازمان ملل،‌  و ... و در آخرین روزهای ماه مارس،  ‌ ایشان در جرمانی بالای منبر رفته همچون پیامبران بی‌بی‌گوزکی ادیان ابراهیمی به جهانیان وعدة فاجعه می‌دادند!   جماعت محیط‌زیستی،  همانطور که می‌دانیم همچون دیگر هواداران «دهکدة جهانی» و نظم نوین هیتلری،   مادیت «مرزهای جغرافیائی» را به رسمیت نمی‌شناسد،‌  و در راه ارعاب جمع و سربازگیری و خصوصاً بازگشت به گذشته‌ای موهوم،   تاریخ تحولات محیط‌زیستی کرة زمین را هم «تحریف» می‌کند.  بر اساس «تزهای» کودکستانی اینان،   تغییرات جوی بازتاب فعالیت‌های صنعتی انسان‌ها است!   ولی این جماعت نمی‌پرسد انقراض دایناسورها و ماموت‌ها و نئاندرتال‌ها چه ارتباطی با استخراج نفت و صنعتی شدن جوامع داشته؛‌   مگر در آن دوران نئاندرتال‌ها سوار اتومبیل می‌شده‌اند؟  کسی هم به اینان نمی‌گوید که جهانیان در هزارة سوم به «رهبر» و پیامبر نیاز ندارند!  چرا که محافل برتری‌طلب غرب برای پاسداری از جایگاه‌ سنتی‌شان به الگوی «پنه لوپ» یعنی «توقف تولید» و ایجاد انسداد در برابر «حرکت خطی» ـ‌  رشد و توسعه و ارتباط انسان‌ها ـ‌  نیاز فراوان دارند!  «مدیریت جهادی» که رادیوفردا کشف کرده،   و به «سال‌های اخیر» آورده نیز بر همین الگوی «پنه لوپ» منطبق است.  با این تفاوت که در اسطوره‌های یونان باستان،   پنه‌لوپ زن زیبائی بود که هر شب،  دستاورد کار روزانة خود را نابود می‌کرد تا دیگری جانشین پادشاه ایتاک نشود!   در حالیکه پنه‌لوپ‌های هزارة سوم که عموماً در جهان سوم به دولت و مکنت رسیده‌اند بیش از یکصدسال است برای حفظ جایگاه آنگلوساکسون‌ها در عرصه واقعیت برای ایجاد سکون تلاش می‌کنند و در زمینة فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی «پارچه» می‌بافند و می‌شکافند. 

بافتن پارچة فرهنگی را در ایران ابتدا فروغی،  یا همان «بابا» ذکاءالملک شاه‌الله با سانسور رسمی کلیات سعدی آغاز کرد.   ایشان با تکیه بر فعالیت‌های سازمان تبلیغات اسلامی کلیات سعدی را اصلاح فرموده،  آثار منسوب به سعدی را با احکام و مبانی «دین مبین» اسلام وفق دادند!   سال‌ها از پارچه‌بافی «فرهنگی» بابا ذکاء‌الملک گذشت تا نوبت رسید به ملا ممد خاتمی.  ایشان نیز  لطف کردند و با سانسور مجدد کلیات سعدی،  وزنة اسلام را در آن سنگین‌تر فرمودند!  ولی گلة بافندگان به این مختصر محدود نمی‌ماند،  و در این مقطع از زر زرهای احمد شاملو و دیگر اعضای داس‌الله و چماقدار بر علیه فردوسی و مولوی و فروغ فرخزاد و صادق هدایت فاکتور می‌گیریم و می‌رویم به سراغ پنه لوپ‌های شیعی و اقتصادی.

پارچة اقتصادی به «همت» تقی‌زاده و وثوق‌الدوله ‌و شرکاء بافته شد.  سال‌ها گذشت و پهلوی اول از ایران گریخت و نوبت رسید به محمد مصدق.  مصدق شخصاً چندین و چند پارچه بافت؛   پارچة فرهنگی،  اقتصادی و اجتماعی!   پارچه فرهنگی ایشان با تفکیک جنسیتی در مدارس ابتدائی،  یعنی با تخریب دستاورد دوران پهلوی اول ـ  مدارس مختلط ـ آغاز شد.  ‌پارچة اقتصادی نیز با ترور رزم‌آرا در تهران،  ‌‌ «خودکشی» صادق هدایت در پاریس ـ  ایندو به فاصلة یک‌ماه «حذف انقلابی» شدند ـ  همزمان با استخدام شعبان جعفری در شهربانی آیرون‌ساید و ملی‌کردن نفت بافته شد.  با این «پارچه» بود که انگلستان از ایران خسارت گرفت؛  تحریم اقتصادی را بر ملت تحمیل کرد؛   و زمینه برای تبدیل ایران به مستعمرة کنسرسیوم فراهم آمد.   بله،‌  محمد مصدق،  به مصداق کار نیکو کردن از پر کردن است،  در بافتن انواع پارچة پنه‌لوپی مهارت و تخصص ویژه‌ای داشت،   و ریشة این مهارت را می‌باید در عشق بی‌حد و حصر این «قهرمان ملی» به آتلانتیسم جستجو کرد!   در ضمن آن روزها دستگاه پهلوی دوم هنوز به زینت «شهبانو فرح» آراسته نشده بود،   از اینرو می‌بایست همة پارچه‌های پنه‌لوپی را محمد مصدق می‌بافت.

بعدها به برکت وجود شهبانوی «هنرپرور» و امیر عباس هویدا چه پارچه‌های پنه لوپی مرغوبی که بافته نشد!  پارچة روشنفکری با ممنوع‌القلم کردن مصطفی رحیمی،  ‌آتش زدن آرشیو هفته‌نامة فکاهی توفیق،  احداث حسینة ارشاد،  و ...  و پارچه معماری مدرن از طریق تخریب یکی از کلاه‌فرنگی‌های میدان حسن‌آباد تهران جهت احداث شعبة‌ بانک صادرات و ...  و  با چنین سابقة درخشانی جای تعجب نیست که صنعت پارچه‌بافی پنه‌لوپ‌های ریش‌وپشمی و مسلح نیز در ایران چنین پیشرفت کرده باشد.  

پنه‌لوپ‌های شیعی که نمی‌توانستند در برابر احداث راه‌آهن اوراسیا سنگ اندازی کنند،  به احداث آن افتخار کردند،  سپس با تکیه بر تیز و آروغ ترامپ و پمپئو، ‌ و با استفاده از جاری شدن سیل ‌به انفجار همین خط آهن «مفتخر» شدند.   به این امید که از طریق تحمیل شرایط ویژه بر ملت ایران،   ارتباط کشورمان با منطقة اوراسیا قطع شود.  حضور پنه‌لوپ‌های شیعی و ریش‌وپشمی عرض کنیم،  برخلاف اولیس اسطوره‌ای،  همسر یانکی‌شان در حال احتضار است!  برادران!   بی‌خود نشکافید، ‌ بازگشتی در کار نخواهد بود!  تا دیر نشده،   با استفاده از میعاد نوروزی «سیزده به در»،‌ سبزه‌ای گره بزنید‌،  باشد تا سال دگر «خانة شوهر» باشید!