پنجشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۹۰


اوف و اوباش!
...


[...] جناب پیر مغان جای دولت است

واکنش دمکراتیک دولت روسیه به اعتراض شهروندان این کشور باعث شد اعضای طویلة‌ مک‌کارتی بجای تهاجم مستقیم به دولت،  با توسل به تهدید «آزادی بیان»،  زمینه‌ساز «تقدس» حاکمیت روسیه شوند.   برای تحقق چنین شرایطی کافی است مسئولان رسانه‌ها را به بهانة «توهین به مقامات» مجازات کنند.   دلیل هم اینکه شمشیر «تقدس» به مراتب برنده‌تر و کاری‌تر از «اتهام تقلب» است.  اینچنین بود که یک‌روز پس از تظاهرات معترضین به نتایج انتخابات روسیه،  دو نفر از مسئولان موسسة مطبوعاتی «کامرسانت» از کار بر کنار شدند! 

شاهد بودیم که سناریوی «اعتراض به تقلب» که در جمکران و ساحل‌عاج با «موفقیت» به مورد اجرا در آمد،  نتوانست در کشور روسیه بازتولید شود،  از اینرو اعضای طویلة مک‌کارتی «شایعه» و «برچسب» را کنار گذارده،    به «تقدیس» روی آوردند.  و اینچنین بود که ولادیمیر پوتین،  نخست وزیر روسیه که از تاریخ 4 دسامبر 2011،  در رسانه‌های غرب «متقلب» معرفی می‌شد،  ناگهان «تقدس» یافت!   برای تحقق چنین «معجزه‌ای»،  صاحب موسسة مطبوعاتی «کامرسانت»،  یعنی «علی‌شیر عثمان‌اف» شخصاً پای به میدان «سرکوب» گذاردند.

به گزارش سایت فارسی زبان نووستی،  مورخ 22 آذرماه سالجاری،  صاحب موسسة «کامرسانت» مسکو هرگز در فعالیت مطبوعاتی رسانه‌های‌اش دخالت نمی‌کرد،  ولی ناگهان «ترک عادت» نمود.   ایشان «آندره گالی‌یف»،  مدیر کل شرکت «کامرسانت» و «ماکسیم کاوالسکی»،  سردبیر مجلة‌ «کامرسانت ولاست» را «به دلیل انتشار برخی مطالب»‌ از کار برکنار کردند؛  بدون اینکه افراد حقیقی یا حقوقی از انتشار مطالب مذکور شاکی شده باشند!

جریان از اینقرار است که حضرت عثمانوف،  به بهانة دفاع از «مقررات»،‌  شخصاً نقض مقررات کرده و چند جایگاه «حقوقی» را تسخیر فرمودند.  عثمانوف ابتدا از مطالب «موهن» کامرسانت «شاکی» شد،  سپس در جایگاه قاضی «دادگاه مطبوعات» قرار گرفته،  و «حق» را به «شاکی» یعنی به خودشان دادند.  در مرحلة بعد،  ایشان پس از صدور حکم مجازات برای متهمین حکم کذا را به مورد اجرا گذاردند، چرا؟  چون استقرار دمکراسی در روسیه منافع بعضی محافل را در داخل و خارج مرزها تهدید می‌کند؛   منافع آتلانتیست‌های دین‌فروش و متحدان‌ گله‌پرورشان در روسیه،  یعنی فاشیست‌ها و کمونیست‌ها را.

جنجال رسانه‌های غرب پیرامون «تقلب» در انتخابات روسیه می‌رفت تا از «ژرینوفسکی» و «زوگانف» برای ملت روسیه «قهرمان» بسازد.   اما صدور مجوز تظاهرات برای معترضین به نتیجة‌ انتخابات،  و همچنین برخورد رسانه‌های جمعی و اظهارات رئیس جمهور و نخست وزیر روسیه پس از تظاهرات مذکور این دکان پر رونق را تعطیل کرد.   در نتیجه،  یانکی‌ها به امامزاده «عثمان اوف» دخیل بستند،  و ایشان بلافاصله «معجزه» فرمودند.  دلیل هم اینکه صاحب «نیک‌پی» موسسة‌ مطبوعاتی کامرسانت از چند سو نشان دارند.

در دوران جنگ سرد،  پدر ایشان «دادستان» تاشکند بوده.   به عبارت دیگر،  پدر «محترم» عثمان‌اوف از حق و حقوق «کارگران قهرمان» دفاع می‌کرده‌اند!  و به همین دلیل است که پس از فروپاشی اتحاد شوروی،  شاه پسرشان همچون دیگر نورچشمی‌های مدافع«دیکتاتوری کارگری» یک‌شبه قدم رنجه فرموده و میلیاردر می‌شوند!  آقاپسر در زمینة مطبوعات،  فوتبال،  صنایع فولاد و گازپروم «فعال» هستند.   همچنانکه پیشتر هم گفتیم «کامرسانت» به «بوریس بره‌زوفسکی» تعلق داشته. و بره‌زوفسکی،  همچون بسیاری از اسلام‌نوازان اسرائیل‌پرست «شوروی» به دامان پر مهر الیزابت دوم پناه برده.   خلاصه هر کس جیب ملت روسیه را می‌زند،   جای‌اش در لندن محفوظ است.  

«لوژکف»،  شهردار سابق مسکو نیز پس از اینکه به «دلائلی» بر کنار شد به لندن رفت،  ولی چندی پیش جهت تدریس در دانشگاه به روسیه بازگشت!   شاید ایشان شیوه‌های «شهرداری» و راه و رسم بهره‌برداری خانوادگی از «مناقصات» را تدریس می‌فرمایند!   در هر حال،   چندی پس از بازگشت لوژکف به روسیه،  برادرش را به جرم کلاهبرداری دستگیر کردند،  ولی تا امروز دردسری برای شهردار سابق مسکو و استاد فعلی دانشگاه ایجاد نشده؛  در عوض جناب «پروفسور ایجادی» خیلی برای‌مان دردسر ایجاد کردند!

ایشان که در «سوربن» به تدریس اشتغال دارند،  خواهان انتقاد از اسلام شده،  می‌فرمایند:

«انتقاد [...] با کهنگی سر مخالفت دارد و [...] یار فرهنگ است.»

مطلب «مسیو ایجادی» موضوع وبلاگ ما نیست و آن را بررسی نخواهیم کرد،  فقط حضور جناب پروفسور بگوئیم،   برخلاف ادعای سرکار،  هر آنچه «با کهنگی سر مخالفت» داشته باشد،  الزاماً «یار فرهنگ» نخواهد بود.  چرا که نوروز هم «سنتی است کهن!»  از سوی دیگر،  فروش کالای بنجل «مدرنیزاسیون» بجای «مدرنیته»،   نه تنها «کهنه» شده،‌ که فرهنگ‌ستیزی‌اش نیز بر همگان عیان است!  از این گذشته،   باز هم برخلاف ادعای جناب پروفسور،  «روشنفکر» هرگز نمی‌تواند «دینی» باشد،  چرا که «تفکر» با «تعبد» و «توهم» در تضاد قرار دارد.   نهایت امر چه دلیلی دارد که با نقد اسلام،  «آزادی بیان» را به خدمت دین در آوریم؟  

دین اسلام،   به عنوان نماد توحش پدرسالاری هیچ تفاوتی با دیگر ادیان ابراهیمی ندارد.   آنچه برای ایرانیان می‌تواند حائز اهمیت باشد،  زدودن بهتانی است تاریخی که بر «استقبال» ایرانیان از تاراج‌گران و «دین نوین‌‌شان» تأکید دارد.   بهتانی که به یک‌سان از سوی ملایان قم و به اصطلاح «مورخان» غرب مورد تأئید قرار ‌گرفته و می‌گیرد،  چرا که کارساز دکان سیاست استعماری «گسترش مقدسات» در جامعة ایران است.  در چارچوب نیازهای غرب،  همین سیاست است که می‌باید به صور دیگر در روسیه گسترش یابد؛   در قالب «تقدس» ولادیمیر پوتین و با هدف سرکوب آزادی بیان.

و برای تحقق چنین سیاست مقدسی چه کسی بهتر از علی‌شیر عثمان‌اوف؟ این فرد هم علی و شیر است،  و به عدالت علوی و دل‌شیر که گویا در سینة «عین اول» شیعی‌مسلکان جای داشته ارجاع می‌دهد،  و هم نشان از «عثمان»،  خلیفة سوم مسلمین دارد!  و از همه مهم‌تر،  مانند خروشچف و گورباچف،  «اوف» هم دارد.  به عبارت دیگر نام صاحب موسسة‌ «کامرسانت» همزمان به سه نماد سرکوب انسان،  یعنی اسلام،  تشیع و بلشویسم ارجاع می‌دهد.  خلاصه ایشان از «سه سو» نشان سرکوب دارند.

جناب عثمان‌اوف سهام‌دار تیم فوتبال «آرسنال» نیز هستند،   و بر اساس داده‌های «ویکی‌پدیا»،  به جرم باج‌گیری و رشوه‌خواری زندان هم رفته‌‌اند.  آنحضرت یک‌روز پس از تظاهرات مسالمت‌آمیز مسکو و سنت پترزبورگ،   همزمان با حمایت پوتین از تظاهرات و اعتراضات «قانونی» شهروندان،  و در آستانة مصاحبة مطبوعاتی نخست وزیر روسیه به «تقدس» وی پی‌ برده و در صدد دفاع از «پوتین مقدس» برآمده‌اند.   بله،  عثمان‌اوف با آن سوابق درخشان و فعالیت‌های شرفتمندانه‌شان،  ناگهان برخی مطالب را «ناقض اخلاقیات روزنامه‌نگاری» ارزیابی فرموده و دست به تصفیه زده‌اند.   سایت نووستی هم به «دخالت بی‌سابقة» ایشان اشاره کرده:   

«[...] علی‌شیر عثمانوف،  صاحب موسسة مطبوعاتی کامرسانت مسکو که تا به حال در فعالیت هیئت‌های تحریرة نشریات خود دخالت نمی‌کرد،  روز سه شنبه [...] مدیر کل شرکت کامرسانت ـ هولدینگ و [...]  سردبیر مجله کامرسانت ولاست را در رابطه با انتشار برخی از مطالب که آن‌ها را ناقض اخلاقیات روزنامه نگاری ارزیابی کرده،  از کار برکنار نمود[...]»

اما عثمان‌اوف در این مسیر مقدس تنها نیست؛   «کودریاتسف»،  مدیرکل موسسة کامرسانت نیز در وبلاگ‌اش ضمن دفاع از این اقدام ابلهانه از خوانندگان عذرخواهی کرده! به گفتة کودریاتسف،   در جریان انتشار شمارة 49 مجلة «کامرسانت ولاست» مقررات موسسه،  استانداردهای روزنامه‌نگاری و قوانین فدراسیون روسیه نقض شده:

«[...]‌ در جریان انتشار شماره 49 مجله [...] تشریفات و مقررات داخلی موسسه [...] کامرسانت و استانداردهای روزنامه نگاری [...] و قوانین فدراسیون روسیه نقض شده [...] مقامات موسسه [...] کامرسانت به این خاطر متأسف بوده و از خوانندگان و شرکای خود معذرت می‌خواهند[...]»

این اظهارات جای تأمل دارد،  چرا که اگر «قوانین» نقض شده مسئولیت پی‌گیری با دادستانی است،  نه با صاحب «کامرسانت»،  بگذریم!   در تأئید ترهات کودریاتسف،  خانم  «ورونیکا کوتسیلو»،  معاون سردبیر نیز وارد معرکه شده و توضیح می‌دهد که برکناری‌ها در رابطه با چاپ یک تصویر بوده که عنوان آن «توهین‌آمیز» تلقی شده!  بله،  «عنوان توهین‌آمیز تصویر» را داشته باشید تا سری به فرانسه بزنیم و ببینیم «فیگارو» در این مورد چه می‌گوید!   

فیگارو،‌  مورخ 13 دسامبر 2011،  در مطلبی تحت عنوان:  «پوتین اوباش،  روزنامه‌نگاران برکنار شده»،  می‌نویسد روی جلد کامرسانت،  مورخ 12 دسامبر از «تقلب‌های انتخابات» گزارشی به همراه تصویر یکی از برگه‌های رأی مخدوش انتشار یافت.  روی برگة‌ مذکور نوشته شده بود: «پوتین گورت را گم کن ـ ترجمه با رعایت نزاکت از نویسندة این وبلاگ!»   همچنین روی جلد،  تصویر ولادیمیر پوتین در حالت استیصال چاپ شده و تیتر بالای تصویر از طریق بازی با کلمات،  «روسیة‌ واحد» را به «پرکردن صندوق‌های رأی» آمیخته بود.   حضرت عثمان‌اوف می‌گویند،  چنین رفتاری زیبندة اوباش است؛   فیگارو هم تیتر زده،  «پوتین اوباش [...]»  و ... و پس از «نقل» خبرهای مربوط به اخراج روزنامه‌نگاران و استعفای «کودریاتسف»،   بدون اینکه در نظر بگیرد مخاطب در جریان تظاهرات مسکو و سنت‌پترزبورگ قرار دارد،  برای‌مان توضیح می‌دهد که،‌  پیروزی «حزب ولادیمیر پوتین»،‌  در سراسر روسیه با اعتراض گسترده و بی‌سابقة مردم روبرو شد!  جالب اینکه،   این اخبار «موثق» در شرایطی پخش می‌شود که ولادیمیرپوتین از حزب «روسیة متحد» فاصله گرفته و از افراد غیرحزبی برای نظارت بر «دفتر مبارزات انتخاباتی‌اش» دعوت به عمل آورده. 

من ترک خاکبوسی این در نمی‌کنم

پروپاگاند «پوتین‌پرست» و «پوتین‌ستیز» به دلایل «موجه» در اروپا،  آمریکا و به ویژه در اسرائیل اوج گرفته!   علیرغم تبلیغات رسانه‌های غرب،  ولادیمیر پوتین در روسیه، پرسوناژی است «مردمی» و محبوب!   دولت همین پرسوناژ مردمی،  در تاریخ 16 دسامبر سالجاری سرنوشت مذاکرات «روسیه ـ اروپا» را در بروکسل رقم خواهد زد.  اروپائی که هم بریتانیا را از دست داده،  و هم در ارتباط با منابع تغذیه‌اش در ایالات متحد به افلاس افتاده!  همچنانکه در وبلاگ «موش و موشک» گفتیم،  نخست وزیر انگلستان حاضر نشد در کنار دیگر دولت‌های اروپا قرار گیرد.   «جیمزباند» تصمیم گرفت به عنوان فاتح جنگ دوم جهانی،  روابط خود را با روسیه گسترش دهد؛  با حفظ «ارزش‌ها!»

اتفاقاً در فیلم «کوانتوم آو سولی‌س» هم «جیمزباند» در روسیه «یوسف کبیرا»،  قاتل «وسپر» و پرسوناژ پلید فیلم را به «ام. آی. 6» تحویل می‌دهد.  فیلم «کوانتوم»،   ادامة «کازینو رویال» در «کازان» به پایان می‌رسد.  پیشتر به نقل از سایت فرانسه زبان «نووستی» گفتیم که در این شهر یک قرآن 800 کیلوئی را به نمایش گذاشته‌اند.   خلاصه «کازان» را دستکم نگیریم؛   در همین مکان است که جیمزباند می‌گوید،  هرگز «ترک خدمت» نکرده.  ویژگی فاشیست‌ها این است که هرگز «ترک خدمت» نمی‌کنند.

پری‌دوش،   یکی از کانال‌های دولتی تلویزیون فرانسه که همواره از طریق اسلام‌نوازی ارادت خود را به اسرائیل ثابت کرده،  برای «اتحاد شوروی» ماتم گرفته بود.  به گزارش رسانه‌ها،   روز دوشنبة‌ گذشته «لوئی آلی‌یو»،  معاون مارین لوپن،  رهبر حزب ویشی‌ست‌های فرانسه برای یک دیدار دو روزه وارد اسرائیل شد.  به گزارش سایت لوموند، مورخ 14 دسامبر2011،   ایشان فرمودند،  «ما» یعنی «ما فاشیست‌ها» هرگز ضدیهود نبوده‌ایم!  پس حتماً «ما» ضدیهود بودیم و نمی‌دانستیم!  در هر حال،   ایشان در ادامة «بوس و کنار» با دولت اسرائیل فرموده‌اند،  «اعضای حزب ما هرگز از دولت ویشی نشان افتخار دریافت نکرده‌اند،  این دولت بالاترین نشان افتخار خود را به فرانسوا میتران اهداء کرده بود.»  همزمان شنیدیم که به «خانوم افشار» هم یک «لژیون دونور» داده‌اند؛  و دروغ چرا خیلی مفتخر شدیم!  مسلماً بزودی نه یک نشان،  که چندین نشان افتخار هم به «تاج‌زاده» تعلق خواهد گرفت. 

تاج‌زاده پیشتر به افتخارات بزرگی نائل آمده؛   از آنجمله است ازدواج با «فخرالسادات»،  خواهر آخوند محتشمی‌پور و ... و زندانی شدن در سلول انفرادی،  آنهم در رسانه‌های جمکران.   تاج‌زاده همچون پاسدار اکبر از اعماق سیاه‌چال سلول انفرادی هم «نامة سرگشاده» می‌نویسد،   هم با خبرنگاران مصاحبه می‌کند و هم برای «بهار» نکبت‌بار عرب که با هدف تحمیل هرج‌ومرج و اسلامگرایان بر ملت‌ها سازمان یافته سینه چاک می‌دهد.  بی‌دلیل نیست که امسال مجلة‌ تایم «تظاهرکننده» را به عنوان «شخصیت سال» برگزیده.

«تظاهرکننده» کسی است که در خیابان عربده می‌زند،  و از «حق» عربده‌جوئی دفاع می‌کند.   منافع عربده‌جوئی این شخصیت برجسته،  همچنانکه در ایران و دیگر کشورهای جهان شاهدیم به جیب که می‌رود؟ به جیب «عموسام!»  و شاید به همین دلیل «پروخورفوف»،   میلیاردر روس حزب خود را «امر حق» نام نهاده.   بله،  «حق» همیشه به «حق‌دار» می‌رسد؛  و یانکی‌ها همیشه «حق‌دار» بوده و هستند.   ولی اگر بخواهند همچنان «حق‌دار» باقی ‌بمانند،  به «تظاهرکننده»،  به ویژه در «سوریه» نیاز مبرم خواهند داشت؛  این است «حکمت» گزینش تایم!   مشتاقان این گزینش گوساله‌پسند و «بلاهت‌گستر» می‌توانند به فیگارو،   مورخ 14 دسامبر 2011 مراجعه فرمایند تا ما هم بپردازیم به مصاحبة تاج‌زاده از اعماق سلول مخوف و تیره و تار انفرادی!

فرازهائی از این مصاحبة مضحک را سایت فارسی زبان نووستی،  مورخ 23 آذرماه سالجاری در بخش «نگاهی به مطبوعات روسیه و ایران» بازتاب داده.  تاج‌زاده طبق معمول علی‌خامنه‌ای را «مسئول» همة کمبودها معرفی کرده،   و ضمن نشخوار تبلیغات محفل نوبل،  تنها راه حل مشکلات را برگزاری «انتخابات آزاد» می‌داند؛  حتماً از همان قماش انتخاباتی که خودشان برگزار می‌کردند.  اما جالب اینجاست که تاج‌زاده از پیش «نتیجة» این انتخابات آزاد را می‌داند!  اگر «انتخابات آزاد» مطلوب اعضای طویلة مک‌کارتی برگزار شود،  به ادعای تاج‌زاده،  «اسلام سازگار با دمکراسی پیروز» خواهد شد.  علامت تعجب هم نمی‌گذاریم،   چرا که فاشیسم بین‌الملل همزمان «مقدسات» و برگزاری «انتخابات» بر محور مبهم «مقدسات» را دو دستی چسبیده و رها نخواهد کرد.   از اینرو تاج‌زاده که بجای ملت ایران نشسته،  همزمان خامنه‌ای را سرزنش می‌کند که «بجای همه و برای همه تصمیم می‌گیرد!»   نووستی به نقل از روزنامه اینترنتی «روز» می‌نویسد:

«[...] تاج‌زاده،  معاون سیاسی وزارت کشور در دولت محمد خاتمی [...] رهبر [حکومت اسلامی] را مسئول درجه اول برگزاری انتخابات فرمایشی [...] خواند و گفت [خامنه‌ای] به جای همه و برای همه تصمیم می‌گیرد[...]»

تاج‌زاده همچنین در مصاحبه با سایت «کلمه» چند اسلام دیگر اختراع کرده؛  از آنجمله است اسلام «مصباحی ـ خوارجی» که با «اسلام خوب»،  یعنی اسلام محفل نوبل در تضاد قرار می‌گیرد.  کافی است «انتخابات آزاد» برگزار شود تا «مردم» با شرکت در آن «اسلام خوب» را انتخاب کنند.  به نظر می‌رسد تاج‌زاده را خیلی شکنجه داده‌اند که چنین به  هذیان‌گوئی افتاده:

«[...] تاج زاده تصریح کرد[...] اگر در ایران [...] انتخابات آزاد باشد،  اسلام سازگار با دموکراسی و آزادی و مدافع حقوق بشر بر اسلام مصباحی ـ خوارجی پیروز خواهد شد[...]»

همه بدانند و آگاه باشند که «انتخابات» در قاموس فعلة‌ فاشیسم یعنی انتخاب نوع اسلام!   محور این «انتخابات» هم هیچ نیست جز «باورهای عام»؛  مسائل واقعی جامعه در این «انتخابات» جائی ندارد.   به عنوان نمونه،   در این عرصة توهم و توحش،  انفجار کارخانه‌ها و قتل کارگران چه اهمیتی می‌تواند داشته باشد؛   مهم این‌ است که آمریکا بتواند کشور ایران را همچون صحرای عربستان و دیگر شیخ‌نشین‌های «خلیج همیشه فارس» به بازار مصرف کالاهای قاچاق و مراکز برده فروشی تبدیل کند.   به این ترتیب،   باز می‌گردیم به دوران نکبت‌بار صدارت میرحسین موسوی،  یا همان صدر «انقلاب اسلامی!»   بله، آخوند مصلحی را بی‌دلیل به عربستان احضار نکرده‌اند.   بر اساس اظهارات «پانه‌تا»،  خلیج فارس «خط قرمز» یانکی‌هاست و برای دفاع از این خط توحش بازگشت به «صدر اسلام» الزامی می‌نماید.

در این اسلام «محمدصاد» وجود ندارد،  ابوبکر و عمر هم شاید نباشند،   ولی «علی» و «عثمان» حتماً حضور دارند.   علی در قلعة‌ «حیوانات نشسته» و از طریق عربستان برای ارباب نفت رایگان می‌فرستد،  و «عثمان» هم در مسکو می‌کوشد با اخراج روزنامه‌نگار و سرکوب آزادی بیان،  از پوتین،  برای انگلستان یک عدد «پوتین مقدس» بسازد.   برای هم پالکی‌های «بره‌زوفسکی»،   اهل قلم کاربرد ویژه‌ای دارد.  می‌توان با چاقو سرشان را برید،   و در اوکراین انقلاب نارنجی به راه انداخت.   می‌توان با چکش یا با گلوله نابودشان کرد و در روسیه قتل را به حساب «پوتین» نوشت،  تا ضمن ارعاب دیگران،  امکان تغذیة کارگران دکه‌های فروش حقوق‌بشر یانکی‌ها فراهم آید و ... و می‌توان همچون عثمان‌اوف کاسة داغ‌تر از آش شده،   روزنامه‌نگار را به «جرم» انتشار «اهانت دیگران» به پوتین اخراج کرد!   

در رابطه با عمل «عثمان‌اوف» به چند نکتة اساسی می‌توان اشاره کرد.  نخست اینکه ولادیمیر پوتین،  به عنوان نخست وزیر روسیه از هیچ رسانه‌ای شاکی نشده،  در نتیجه،   دلیلی وجود ندارد که امثال عثمان‌اوف خود را بجای «پوتین» قرار داده،   ضمن نکوهش روزنامه‌نگاران،  آن‌ها را اوباش خوانده و اخراج‌شان کند.

همچنانکه گفتیم حضرت عثمانوف،   شخصاً در چند جایگاه مختلف حقوقی نشسته‌اند. ایشان ابتدا در جایگاه قضاوت قرار گرفته و گزارش و تصویر کامرسانت را توهین به پوتین ارزیابی می‌کنند.  سپس بجای پوتین،  از این «توهین» شاکی می‌شوند و در گام بعدی شخصاً به «شکایت» پوتین رسیدگی کرده و «حق» را به «شاکی» می‌دهند؛  از قضای روزگار حکم کذا را هم خودشان به مورد اجرا می‌گذارند.   خلاصه در این عملیات قهرمانانه عثمان‌اوف را می‌بینیم که از جایگاه اجتماعی واقعی خود خارج شده و همزمان چندین جایگاه اجتماعی دیگر را اشغال کرده،  که مهم‌ترین‌شان جایگاه نخست‌وزیر روسیه است!  حال دو موضوع اساسی مطرح می‌شود.   

نخست اینکه اوباش کیست؟  خبرنگار و گزارشگری که در چارچوب مقررات وظیفة خود را انجام می‌دهد اوباش است یا عثمان‌اوف که ضمن اشغال جایگاه اجتماعی دیگران،  خبرنگار را به دلیل انعکاس خبر،  اوباش می‌خواند؟   دیگر آنکه،  آنحضرت با اخراج خبرنگاران چنین القاء می‌نمایند که ولادیمیر پوتین صغیر و مهجور است و تحت «قیمومت» ایشان قرار گرفته.  در اینصورت عمل صاحب موسسة کامرسانت «توهین آشکار» به نخست‌وزیر روسیه شمرده می‌شود.   و به استنباط ما اینعمل با هدف «تخریب» ولادیمیر پوتین صورت گرفته.   

منافع محفل عثمان‌اوف را «آزادی بیان» تهدید می‌کند و حضرات می‌پندارند که خواهند توانست با ایجاد «تقدس» برای پوتین این منافع را همچنان دست‌نخورده نگاه دارند.  بله،   عثمان‌اوف می‌پندارد «نیک ورد آورده،  ولی بدون تردید سوراخ دعا را گم کرده!»  کافی است ولادیمیر پوتین در گفتگوی مستقیم خود که در تاریخ 16 دسامبر سالجاری از رسانه‌های روسیه پخش می‌شود،  اخراج خبرنگاران کامرسانت را محکوم کند.  به این ترتیب،  طرح سرشار از نبوغ محفل «بره‌زوفسکی» ابتر خواهد شد.  در اینصورت بعضی‌ها ناچار می‌شوند یک «لژیون دونور» هم به عثمان‌اوف بدهند. 
 


 












...











Share




یکشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۹۰



موش و موشک!
...
یانکی‌ها چقدر مشتاق بودند نمایش روحوضی «اعتراض به تقلب» در جمکران را در روسیه نیز «بازتولید» کنند؛  و نشد!   وزارت کشور روسیه با صدور مجوز تظاهرات برای «معترضین» به نتایج انتخابات،‌  تمام‌آرزوهای هیلاری کلینتن را نقش بر آب کرد!  این است تفاوت حاکمیت مستقل با حکومت دست‌نشانده.   اولی در مسیر کاهش بحران گام برمی‌دارد،  حال آنکه دومی،   همچنانکه مورد ایران نشان داد،  با توسل به سرکوب می‌کوشد از یک‌سو،  دامنة‌ بحران را افزایش دهد، و از سوی دیگر،  جیره‌خواران استعمار را در جایگاه «قهرمان» و «رهبر مخالفان» بنشاند.   

اینچنین بود که جنایتکارانی نظیر میرحسین موسوی و مهدی کروبی به «قهرمان» و «رهبر» تبدیل ‌شدند.   در داخل و خارج کشور،   2 سال پروپاگاند پیگیر و پیوستة استعمار ایندو خودفروخته را از واقعیت وجودی‌شان جدا کرده تصویرشان را واژگونه نمایاند.   به عنوان مثال شیخ مهدوی کنی،‌  که هم آخوند است و هم فراماسون،  اخیراً به صورت تلویحی «لنین» را در جمال بی‌مثال میرحسین موسوی رویت فرموده‌اند!  سایت «پیک نت» در مطلبی تحت عنوان «دلائل کودتا علیه موسوی»‌،   مصاحبة «پاسدار اسلام» را با مهدوی کنی منتشر کرده. ایشان، ‌ یعنی مهدوی کنی،   می‌فرمایند با شرکت موسوی در انتخابات 1388 مخالف بوده‌اند، ‌ چون او را «سوسیالیست» و «مخالف ولایت» می‌دانسته‌اند: 

«[...] من آقای میرحسین را از نظر اقتصادی یک آدم سوسیالیست می‌دانم.  ایشان نه فقط در دوران جنگ،  که اصولاً سبک تفکرش این بود.  مسئله بعدی هم اینکه ایشان به آقای خامنه‌ای اعتقاد ولایی ندارد[...]»

محض اطلاع آن‌ها که دوران صدارت نکبت‌بار موسوی را شاهد نبوده‌اند بگوئیم،‌ دولت موسوی در تمامی ابعاد اقتصادی،  فرهنگی،  اجتماعی، علمی و صنعتی هیچ نبود جز دولت  «بازار سیاه».   به عنوان نمونه،  در سال‌های «دفاع مقدس»‌ که «اقتصاد کوپنی» بر ملت ایران حاکم شده بود،   انواع کالاهای غیرضروری،   از لباس‌های دوخت فرنگ گرفته،  تا نسکافه و شکلات‌های تولیدی آلمان در دسترس امت «پولدار» و همیشه در صحنه قرار داشت!   به همین دلیل است که آخوند مهدوی کنی می‌خواهد موسوی را به عنوان «سوسیالیست» به مخاطب بفروشد.  به این ترتیب مهدوی کنی،  هم سوسیالیسم را به لجن می‌کشد،  هم میرحسین مفلوک را برای رونق «بازارسیاه» به ارزش می‌گذارد.  و مسلماً به همین دلیل است که «پیک نت» نقش «جارچی» مهدوی‌کنی را برعهده گرفته.   لجن پراکنی مهدوی‌کنی به «سوسیالیسم» را بررسی نمی‌کنیم که اتلاف وقت خواهد بود؛   ولی از مطلب شیوای سایت «پیک نت»  پیرامون «توهین به عاشورا» دیگر نمی‌توان صرفنظر کرد؛‌  حیف است!

سایت کذا به بهانة دفاع از مراسم روضه و زوزة حسین‌«عین»،   در واقع «جامعة مختلط» را هدف قرار داده و در این جامعة فرضی،  زنان را «روسپی» و مردان را «قاتل» معرفی می‌کند! «غلم‌زن» پیک نت می‌نویسد،   سال  1376،  یک شب پیش از انتخابات،  سردار ضرغامی روسپی‌ها و آدم‌کش‌ها را با چند اتومبیل به خیابان آورد تا برقصند و شادی کنند و بعد هم «صدا و سیما» از اینان به عنوان طرفداران محمد خاتمی یاد کرد.   پیک نت در ادامه می‌افزاید، این صحنه‌سازی به «کارناوال عاشورا» معروف شد ولی اگر آن «توطئه» کارناوال نبود،  تعزیة امسال را می‌توان یک کارناوال دانست:        

«در سال 1376 [...] در آن شبی که روز بعدش قرار بود [...] تکلیف محمد خاتمی و ناطق نوری روشن شود،   سردار ضرغامی چند اتومبیل را با خانم‌هائی که امنیتی‌ها و سپاهی‌ها و کارگزاران احمد جنتی در شورای نگهبان می‌شناختند و در اختیارش گذاشته بودند پر کرد [...] زن‌ها نیمه حجاب و بی‌حجاب بودند و چند جوانی هم همراه‌شان بودند که بعدها قتل زنجیره‌ای کردند و شبکة چماقداران موتور سوار را درست کردند.  کف می‌زدند و می‌رقصیدند [...] اتفاقاً آن سال [...] انتخابات مصادف شده بود با عاشورا [...]»

بله،  جای تردید نیست؛   زبان پیک نت،   همان زبان آخوند،‌  یعنی زبان انسان‌ستیز «احترام به مقدسات» است:   «زن‌ها» در عاشورا «نیمه حجاب» بودند و می‌رقصیدند؛   غلم‌زن پیک نت عین شیخ مسعود بهنود می‌نویسد!   اگر به یاد داشته باشیم ایشان هم در مطلب وزین‌شان از «شلوار جین چسبان» و کمر عریان و ... و به ویژه از خندیدن و آدامس‌جویدن ‌«دانشجویان» ابراز انزجار فراوان فرموده بودند.   خلاصه،   آخوند و توله آخوند دشمن «نظم قانونی» است و چشم دیدن «زندگی» و شادی را ندارد.   به عنوان نمونه،   نگاهی داشته باشیم به تراوشات اخیر قلم شیوای مهرانگیز کار که تحت عنوان«جانيان خوش‌اقبال:   نگاه حقوقی مهرانگيز کار به قتل‌های زنجيره‌ای [...]» در گویانیوز انتشار یافته.  

در این نگرش به اصطلاح «حقوقی»،  بیوة پورزند،‌  به بهانة انتقاد از قوانین و مقرراتی نظیر حفظ نظم که ممکن است اجرای‌شان به قتل منجر ‌شود،  در واقع به لاپوشانی «فتوی قتل» پرداخته.   فتوی،  حتی در حکومت اسلامی جمکران نیز پدیده‌ای است خارج از چارچوب «قوانین»،   به همین دلیل شامل «نگرش حقوقی» مهرانگیز کار نشده؛  چرا که افاضات به اصطلاح «حقوقی» ایشان در واقع تهاجم به «قانون» و «قانون‌گزار» و مجری قوانین است.   نوچة هاله اسفندیاری «آخوند» و «قانون‌شکن» را تلویحاً مورد تأئید قرار می‌دهد،   به شرط اینکه «مخالف حکومت» باشند!    

بله،   این قماش «نگرش حقوقی» ویژة‌ حقوق‌بگیران طویلة ‌مک‌کارتی است که نگرش حقوقی و  هر نگرش انسانی را  مردود می‌دانند.  این جماعت نیروی انتظامی را با «قاتل» در ترادف قرار می‌دهد ‌تا  با بتواند همزمان آخوند و «قانون‌شکنی» را به ارزش گذاشته،  و با تحمیل نگرش انسان‌ستیزش از حفظ نظم قانونی «انتقاد» به عمل آورد:  

«[...] قوانين جزائی ايران [...] شمشير قانون را به [...] کسانی سپرده که می‌توانند [...] بی‌آنکه در سلسله مراتب حوزوی و دينی،   مقام و منزلتی داشته باشند حکم بر اعدام شخص يا اشخاصی صادر کنند و [...]‌ آن را شخصاً [...] به اجرا بگذارند [...]»

پیام روشن است؛   قانونگزاری و اجرای قوانین حق مسلم کسانی است که در سلسله مراتب حوزوی و دینی صاحب مقام باشند!   به عبارت دیگر،   مهرانگیز کار در طلب «آیات عظام» شب و روز له له می‌زند و در تداوم له‌لهات‌اش «اطاعت از مافوق» در نیروهای نظامی و انتظامی را به زیر سئوال می‌برد.   به زبان ساده‌تر، ‌ این «حقوق‌دان» اجرای مقرارت را «تخلف از مقررات» به ‌شمار می‌آورد:   

«[...] به موجب [...] همان قانون هر گاه [...] مأمور نظامی يا انتظامی در اجرای دستور آمر قانونی اقدام به تيراندازی [کند] هيچ‌گونه تخلف از مقررات نکرده [...]»

بله در قاموس اعضای طویلة مک‌کارتی،   «اشکال» قوانین جزائی [ایران] این است که «اجرای مقررات» را «جرم» نمی‌شناسد!   به همین دلیل است که در «نگرش مهرانگیزی» این قوانین «ضد حقوق‌بشری» خوانده می‌شود.   حقوقدان زبدة جمکران،  در ادامة استدلالات شکمی‌اش به این نتیجه می‌رسد که جان «عموم مردم» که در زندگی خصوصی‌شان از رابطة جنسی لذت می‌برند و به سیاست دخالت می‌کنند،  در اختیار «مشتی ظالم» قرار گرفته: 

«[...] بنابراين عموم مردمی که در کار سياست چون و چرا می‌کنند [...] که در زندگی خصوصی [...] به سليقه خود و جفت‌شان از رابطه جنسی لذت می‌برند [...] کسانی که از اسلام برگشته‌اند [...] بی‌خدايان [...] غيرمسلمانان [...] و بسياری ديگر،  طبق اين قوانين ضد حقوق بشری جان و حيات‌شان در اختيار مشتی ظالم قرار گرفته [...]»

به به!  با تعریف «انسان» در قاموس نوچة هاله‌اسفندیاری آشنا شویم؛  دخالت به سیاست و جفت‌گیری!   چه نوچة‌‌ خوبی انتخاب کرده عیال شائول بخاش؛  حقوقدانی که نه تنها حرف دهان‌اش را نمی‌فهمد که با ساختار زبان فارسی هم بیگانه است:

«[...] به اين صورت که اول کشته می‌شوند،  پس از آن تازه به جرم‌شان در دادگاه رسيدگی می‌کنند[...]»

درست است که حکومت جمکران خرتوخر است،   و حقوقدانانی همچون مهرانگیزکار  دارد،  ولی به یاد نداریم که تاکنون در این حکومت نظم‌ستیز کسی را پس از «کشته شدن»  در دادگاه محاکمه کرده باشند.   گویا مهرانگیز کار خیلی «کار» داشته که برای نگارش چنین مطلب شیوائی بجای قلم،   از «مغز قلم» استفاده کرده.   این حقوقدان‌ برجسته مقالة‌ «مغزقلمی‌شان» را با لجن‌پراکنی به «نظم حقوقی» پایان می‌دهد:

«[...] آيا [...] به اين نظم حقوقی که جانی‌پرور است می‌توان احترام گذاشت؟»

باید به همة ‌لوطی عنترهای سیرک عموسام گوشزد کنیم  که «نظم حقوقی» هرگز نمی‌تواند «جانی‌پرور» باشد،   ولی «نظم دینی» جهت پرورش الاغ‌های طویلة مک‌کارتی و شکوفائی استعدادهای‌شان واقعاً اعجاز می‌کند.  به عنوان نمونه هفتة‌ گذشته به پاسداران جمکران یک هواپیمای بدون سرنشین اهداء شد تا از ماتم موشک‌ها به درآیند!   در بیانیة سپاه به جزئیات فنی «شکار» هواپیما اشاره شده،  ولی روز جمعه آخوند صدیقی در وقوقیة دانشگاه سابق تهران اعلام داشت،   امت اسلامی «اجر» گریه‌های‌اش را گرفت.   بله معلوم شد هواپیمای کذا در اختیار پاسداران قرار گرفته تا با هارت و پورت برای آمریکا،  بتوانند زمینة مناسب را برای رویگردانی ارباب از مذاکرات هسته‌ای فراهم آورند.

در هرحال آخوند جماعت که درپیوند گ...ز به شقیقه مهارت فراوان دارد،  این رخدادها را به خدا و عجز و لابة بندة خدا منسوب می‌کند.   آخوند همچنانکه در آثار وزین بهنود و مهرانگیز می‌بینیم،  از هر پدیده‌ای ابزار گسترش توحش می‌سازد.   در این راستا استاد شریعتی هم شعر را به ابزار «ارشاد» و «نهی از منکر»تبدیل کرده بودند.   استاد «شهید» به «پوپک‌شان» هشدار می‌دهند که از «دشت مخوف آزادی» بپرهیزد چرا که زیر بوتة گل و درخت و دیوار دامی هست و ... و گرگ «بدکاره» و «بدنامی» در کمین نشسته:     

[...]
اندرین دشت مخوف،
که تو آزادی‌اش ‌ای پوپک من می‌خوانی
زیر هر بوتة‌گل،
لب هر جویة آب،
پشت آن کهنه فسونگر دیوار،
که کمین کرده تو را زیر درختان کهن،
پوپکم! دامی هست،
گرگ خونخوارة‌ بدکارة‌ بدنامی هست

به حق حرف‌های نشنیده!   شاید استاد شهید،  عبارت «گرگ بدکاره» و «بدنام» را از شیخ مسعود بهنود در «پیک نت» به عاریت گرفته باشند؟!   ما که تا به حال گرگ «بدکاره» و «بدنام» نشنیده بودیم.   در هر حال این «شعر لطیف» همزمان ما را به یاد موشک «شهید» تهرانی‌مقدم و نصایح آن مرغ خردمند به جوجه‌اش انداخت.     

گفت با جوجه مرغکی هشیار
که ز پهلوی من مرو به کنار
گربه را بین که دم علم کرده
[...]
تا کله چرخ داده‌ای خوردت!

بله شهید تهرانی مقدم هم به موشک‌شان همین نصایح را فرمودند؛   او را از گربه ترساندند. ولی مگر گوش موشک به این حرف‌ها بدهکار بود!  اینچنین شد که ایشان برای نجات موشک رفتند به سراغ «پوپک» استاد شریعتی:  

موشک‌ام
اندرین دشت مخوف،
که تو آزادی‌اش‌ ای موشک من می‌خوانی
زیر هر بوتة‌ گل،
[...]  
موشک‌ام!  دامی هست.
موشک‌ام
موشک شیرین سخن‌ام 
[...]
این همه در بر هر ناکس و هر کس منشین.
من از آن دارم بیم،
کاین لجن‌زار تو را موشک‌ام آلوده کند،

سردار آنقدر موشک را «ارشاد» کردند تا منفجر شد،   و داغ‌اش به دل رهبر ماند.   پس «لئون پانه‌تا» که در همان حوالی می‌پلکید،   به حال زار رهبر جمکران «رحمت» آورد و فریاد زد: «خط قرمز ما خلیج فارس است!»   و آصف‌علی زرداری،‌  نخست‌وزیر پاکستان از مهابت فریاد «پانه‌تا» بستری شد!  ناگفته نماند که در این گیرودار،  رسانه‌ها از «کمک‌های مالی» پاکستان به جدائی‌طلبان کشمیر نیز «خبر» دادند و ... و همزمان با نشست اعضای اتحادیة اروپا در بروکسل،  نخست‌وزیر بریتانیا اعلام داشت،  هر گونه تغییر در عهدنامة اروپا را «وتو» خواهد کرد.   به این ترتیب سران اروپا ناچار شدند یک توافق‌نامة «بین‌دولتی» تنظیم کنند که انگلستان را شامل نشود.

بله شرایط نوین استراتژیک می‌رود تا بریتانیا را در برابر اروپا قرار دهد.   خلاصه،   روز گذشته دیوید کامرون بی‌تفاوت از کنار سرکوزی گذشت و چنان دستی به پشت ایشان زد که از شمشیر برنده‌تر بود.   به قول «مش‌قاسم» پنداری «جیمزباند» از کنار سرکوزی گذشت؛‌  نه جیمزباند سنتی؛   جیمزباند نوین!

در حکایات «پوپوف» چنین آمده که پدری در دوران نورانی «اتحاد جماهیر شوروی»،  زبان به ستایش از خدمات دولت به خانواده‌ها گشود و ‌گفت:   از وقتی پسرم را به دبستان بردم دولت مسئولیت او را بر عهده گرفت،   و دیگر او را ندیدم تا امروز که پزشک سرشناسی شده.   «پوپوف» می‌پرسد،  پس از اینهمه سال چگونه توانستی او را بشناسی؟  پدر می‌گوید،  از لباس‌هاش،   همان لباس‌های دبستان‌اش را به تن داشت.

اما پایان گرفتن کابوس اتحاد شوروی،   به «خدمات» عمو سام پایان نداد.   این «خدمات» افراد را به ضبط‌صوت تبدیل کرده؛   همه طوطی‌وار به تکرار مطالبات انسان‌ستیز یانکی‌ها مشغول شده‌اند.  از رادیوفردا و بی‌بی‌سی گرفته تا پیک‌نت و مسعود و مهرانگیز و ... و به ویژه حنازرچوبه،  همگی‌ به ستایش از مرزشکنی نشسته‌اند.   حنازرچوبه،   مورخ 19 آذرماه سالجاری در گزارشی تحت عنوان «دمکراسی هند و شیعیان کشمیر» زبان به نکوهش دمکراسی هند گشوده چرا که به «عزداران حسینی» کشمیر  مجوز لشکرکشی خیابانی نداده.  علامت تعجب هم نمی‌گذاریم.

فعلة فاشیسم هنوز تفاوت «حریم خصوصی» باورها و حریم اجتماعی را نمی‌شناسد.  آزادی ادیان به این معناست که پیروان هر دین و مسلکی حق دارند «اماکن مذهبی» از آن خود داشته باشند؛  اینان حق ندارند مراسم مذهبی خود را در اماکن عمومی اجرا کنند؛   پارک‌ها،  خیابان‌ها و سطح شهر «دینی» نیست،   متعلق به همة مردم است.   ولی گذشته از این مسائل،  حکومت اسلامی که به سنی‌ها اجازة‌ ساختن مسجد نمی‌دهد،   خانقاه‌های دراویش را بر سرشان ویران می‌کند و ... و ریختن ‌خون بهائیان را «مباح» می‌شمارد،  به هیچ عنوان در جایگاهی نیست که بتواند از «آزادی ادیان» سخن به میان آورد.   اگر هیلاری کلینتن میگه پنیر،   سرکار سر تو بذار بمیر!   از مطلب دورافتادیم،   بازگردیم به دیویدکامرون و جیمزباند خودمان!

کت و شلوار جیمزباند نوین معمولاً سیاه ‌رنگ است،  حال آنکه دیوید کامرون همچنان به رنگ سرمه‌ای وفادار مانده.  اینهمه در شرایطی که حتی «ماریو مونتی» هم رنگ خاکستری را کنار گذاشت،   و سرانجام در برابر دوربین لبخند ‌زد!   باری در جیمزباند نوین «ابزار جادوئی» به چشم نمی‌خورد؛   دوستی‌ها یا گذرا و متزلزل‌اند،   یا از پایه و اساس دروغین.  پرسوناژ فیلم به تنهائی در برابر «دشمنان» قرار گرفته،   دشمنانی که حتی به  درون تشکیلات «ام. آی. 6» نفوذ کرده‌اند.   همین شرایط است که خشونت پرسوناژ فیلم و همچنین تزلزل او را افزایش داده.   

جیمزباند جدید به کرات اشتباه می‌کند،  گاه با خودی‌ها نیز در گیر می‌شود،  و اکثر اوقات او را زخمی و خون‌آلود می‌بینیم.   خلاصه این «جیمز» با آن‌ «جیمز»،  از زمین تا آسمان فاصله دارد؛  حتی طرز لباس پوشیدن‌اش.   ولی زبان‌اش زبان همان جیمزباند سنتی است؛  زبان خدمت به «نظام نظم‌شکن» بریتانیا،  بگذریم!   
   
اگر برخلاف گذشته،  بوق‌های استعمار در مورد «تظاهرات روسیه» سکوت اختیار کرده‌اند، دلیل موجه دارد؛‌   تظاهرات روز گذشته «قانونی» بود!   به عبارت دیگر،  «معترضین» پس از کسب مجوز از وزارت کشور تظاهرات کردند،   حال آنکه تظاهرات روزهای پیش بدون مجوز وزارت کشور روسیه برگزار شده بود،   و به قول جمکرانی‌ها «خودجوش» بود. تظاهرات «خودجوش» کذا با «سوت» هیلاری کلینتن و در «اعتراض به تقلب» آغاز شد.  ایشان پیش از اعلام نتایج انتخابات به «تقلب» اعتراض کردند و اعضای «سازمان‌های غیردولتی» تحت نظارت‌شان را به خیابان «هی» فرمودند.

شاید بعضی‌ها می‌پنداشتند حاکمیت روسیه به سرکوب متوسل شده و می‌توانند همچون دوران جنگ سرد،   ‌انزوای سیاسی را به سهولت بر این کشور تحمیل کنند؛   دیدیم و دیدند که چنین نشد!   پیک‌نت،  رادیوفردا و بی‌بی‌سی آب در هاون می‌کوبند؛   تحولات دمکراتیک روسیه پشت مرزهای این‌کشور متوقف نخواهد ماند.  همسایگان‌ روسیه،  به ویژه کشور ایران نیز از این تحولات تأثیر خواهند پذیرفت.  

آمریکا تا موش شده بود در چنین سوراخی گیر نیفتاده بود؛

موشک‌ام،  موشک شیرین سخن‌ام...













...











Share