شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۸


جاسوس‌الله!
...

خواهم که مزدا را نمازی گرم بگذارم
وانگاه در آئینة آن جام
از پشت هر دیواربست این شکنجه‌گاه اهریمن
در ژرف این شب باز جویم حال یاران را
[...]

«ما هرگاه بر آدمی بعد از آنکه او را رنج و زیانی رسید، ‌ رحمت می‌فرستیم، در این‌صورت برای محو آیات و رسولان حق مکر و سیاست به کار برند. بگو مکر و سیاست الهی کامل‌تر و سریع‌تر است که رسولان ما مکرهای شما را خواهند نوشت.»

در نمایشات «اعتراف‌گیری»، کیفرخواست معاون دادستان عمومی به نمایندگی از مدعی‌العموم با آیة 21 از سورة یونس آغاز شده. آبمنگل‌ها می‌پندارند امروز هم می‌توان با نمایشات مهوع «بی‌دادگاه‌های» حکومتی سرکوب‌های دلچسب سال‌های 1332 و 1360 را تکرار کرده، از کودتائی به کودتای دیگر پرید و همپالکی‌ها را در جایگاه اوپوزیسیون قرار داد. در این راستا قوة قضائیه، فارس‌نیوز، کیهان و دیگر ستون‌های پوسیدة نظام «مقدس» تلاش می‌کنند به پیروی از اوامر چامسکی در «رادیوفردا»، تحفة اسلام‌پرست محفل نوبل و دیگر «فاشیست‌ـ مسلمان‌های» ساکن ینگه دنیا را به عنوان مدافعان حقوق بشر و دمکراسی به ملت ایران حقنه کنند، تا خشونت و مرگ بر جنبش‌مدنی تحمیل شود. شعار مرگ، به ویژه شعار «مرگ بر دیکتاتور» موذیانه‌ترین شعاری است که به بهانة مخالفت با دیکتاتور تلاش در تخریب جنبش‌مدنی دارد. این شعار از طریق ایجاد «اجماع» پیرامون «مرگ» جنبش مدنی را به بیراهة خشونت می‌کشاند.

اما نگاه کن
خورشید در سپیدی آفاق مرده است
افسون برف، چشم درختان ساده را
در خواب کرده است

تأکید می‌کنیم که تمامی شعارهای خشونت‌گستر، ‌ به ویژه شعار «مرگ بر دیکتاتور» باید از ادبیات جنبش‌مدنی زدوده شده، جای خود را به «درود بر آزادی بسپارد.» دلیل هم اینکه «دیکتاتور»، بنابرتعریف «آزادی ستیز» است، بنابراین درود فرستادن بر آزادی تلویحاً «مرگ بر دیکتاتور» را شامل می‌شود، ولی عکس قضیه صادق نیست. به عبارت دیگر سر دادن شعار «مرگ بر دیکتاتور»‌ نمی‌تواند نشان از آزادیخواهی گوینده داشته باشد.

سی سال پیش روح‌الله خمینی می‌گفت،‌ «شاه دیکتاتور است»، ‌ و مردم هم فریاد «مرگ برشاه»‌ سرداده بودند،‌‌ ولی آیا خمینی دیکتاتور نبود؟ چرا! هر دیکتاتوری می‌تواند خواهان مرگ دیکتاتور دیگری شود، و‌ هر شارلاتانی هم می‌تواند همچون خمینی برای مردمفریبی ذکر «آزادی» بگیرد، ولی هیچ دیکتاتوری خشونت را محکوم نخواهد کرد. همة فاشیست‌ها، همة سلطه‌طلبانی که به دروغ ادعای آزادیخواهی می‌کنند،‌ و به ویژه همة جیره‌خواران حکومت جمکران در ینگه‌دنیا خواهان خشونت‌اند:

«اگر کسی می‌خواد مبارزه کنه و تغییر رژیم بده باید بلند بشه بره تهران و بجنگه و اینو بهش میگن مبارزه و ما هم ازش پشتیبانی می‌کنیم.»


این بخشی است از «سخنرانی» مبتذل و ابلهانة پاسداراکبر، سوگلی حرم حاج‌عباس‌میلانی که در سیرک تابستانی عموسام در نیویورک ایراد شده و سایت «عصرنو» هم آنرا منعکس کرده! به کارفرمایان حاج عباس میلانی یادآور شویم «جنگ» درکار نیست که شکم‌تان را برای آن صابون بزنید. جنبش‌مدنی از طریق مسالمت‌آمیز به مطالبات خود دست خواهد یافت.‌

افسون برف، چشم درختان ساده را
در خواب کرده است
وین روستائیان صبور پیاده را
در روزگار پیری، ‌ با مرکب خیال
تا شهر نوجوانی موهوم برده ‌است
اما دل زمین
درآرزوی گریة باران است.

حکومت آب‌منگل‌ها که پس از شکست کودتای طاعون سبز، مثل الاغ کور در باتلاق افتاده می‌کوشد با برگزاری نمایشات مضحک «محاکمه» و انتشار «اعترافات» همدستان‌اش راه را برای تحقق پروژة‌ استعماری رابرت مک‌فال یعنی همان «گذار به دمکراسی در ایران» هموار کند. پیشتر این طرح گوساله‌پسند را بررسی کردیم و گفتیم دمکراسی ویراست مک‌فال جز فاشیسم هیچ نیست. این پروژة استحماری ملت ایران را در برابر دو ‌گزینة انسان‌ستیز قرار می‌دهد که همان تداوم دور باطل «شیخ و شاه» است، و رابرت مک‌فا‌ل با نبوغ ذاتی خود «فاشیسم» را نیز به آن افزوده تا چنین وانمود کند که فاشیسم هیچ ارتباطی با مقدسات «دینی» و «بومی» ندارد، و نوع دیگری است از حکومت! البته جای تعجب نیست. حاکمیت ایالات متحد هرگز خواهان استقرار دمکراسی در ایران نبوده و دلیل ندارد که امروز سیاست خود را «تغییر» دهد. همچنانکه شاهد بودیم محور سخنان برژینسکی، چامسکی و فوکویاما همان محور سخنرانی مضحک اوباما در قاهره بود.

به عبارت دیگر حاکمیت ایالات متحد از زبان رئیس جمهور، مقام امنیتی و روشنفکران‌‌اش می‌کوشد از طریق تحمیل دین و معنویات بر «سیاست»، در پیوند سیاست با پدیده‌های مادی از جمله موجودیت «انسان» گسست ایجاد کند. استعمار چنین القاء کرده که سیاست ابعاد «مادی» ندارد، و اهداف سیاسی می‌باید «دینی» شده با منافع ملی که «اقتصادی» است در تضاد قرار گیرد. اینچنین است که حکومت اسلامی برای تأمین منافع اربابان‌اش در غرب جهت «توجیه» جنگ و کشتار مردم‌ ایران به «منافع اسلام» متوسل می‌شود. روشن‌تر بگوئیم این حکومت مفلوک، انسان‌ستیزی خود و اربابان‌اش را با کوبیدن بر طبل اسلام یک «ارزش والا» جلوه می‌دهد. «منافع اسلام» چیست؟ منافع اسلام، همان منافع اربابان حکومت‌های اسلامی است که در لندن و واشنگتن نشسته‌اند، و برای تداوم و گسترش چپاول خود به پدیدة‌ جادوئی «ابهام» نیاز دارند.

نبود «صراحت» و «شفافیت» را ابهام خوانند. حال آنکه نیازهای مادی انسان در جامعه فاقد هرگونه ابهام است. خوراک، پوشاک، ‌ مسکن، ‌ بهداشت و آموزش و همچنین آزادی‌های فردی و اجتماعی نیازمند تفاسیر علما و آیات عظام نیست. چرا که این نیازها و آزادی‌ها «انسانی» است، ارتباطی با نعلین‌ها ندارد که به دلیل خدا‌محوری «انسان‌ستیز» به شمار می‌روند. گذشته از «خدا» که مهم‌ترین «ابهام» جهت انسان‌ستیزی است، ‌ استعمار برای تأمین منافع خود به پدید‌ه‌های ‌«مبهم» دیگری نیز متوسل می‌شود که مهم‌ترین‌شان «میهن» و «مردم» است. ولی اینبار حکومت اسلامی جاسوس «مبهم» نیز پیدا کرده، و از او اعترافات مطلوب را گویا به دست آورده! یادآور شویم وجه مشترک پدیده‌های «مبهم» همان انسان‌ستیزی‌شان است. پس بازگردیم به معرکة «اعترافات» در «بی‌دادگاه‌های» جمکران تا ببینیم در پس پردة ابهام «اعترافات» چه اهداف صریح و روشنی قابل رؤیت است.

پس از شکست «کودتای انتخابات»، حکومت آبمنگل‌ها برای «متهمان» فرضی اغتشاش و آشوب دادگاه تشکیل داده تا ضمن خط‌ونشان کشیدن برای کارگران،‌ زنان و دانشجویان، همپالکی‌های‌ آشوب‌طلب‌ا‌ش را به عنوان مدافع دمکراسی و حقوق بشر معرفی کرده و همزمان اربابان‌اش در ینگه دنیا را طرفدار اینان جلوه دهد و در عمل با یک تیر چندین و چند نشان بزند. بله بر اساس کیفرخواست کذا فاشیست‌های جنایت‌کاری همچون بهزاد نبوی، میردامادی و حجاریان که همچون حکومت آبمنگل‌ها سر در آخور عموسام و دولت اسرائیل دارند، ‌ در واقع «آزادیخواه» بوده و به همین دلیل هم می‌خواستند نظام مقدس نکبت و ادبار را سرنگون کنند!

البته سردمداران آشوب، یعنی میرحسین‌موسوی و شیخ مهدی کروبی در کنار متهمان حضور به هم نرسانده‌اند. اینان همچون گاو حاج میرزا آغاسی از این مراسم سوگواری به آن مراسم سوگواری در حرکت‌اند. علیرغم آگاهی از مقررات وزارت کشور، موسوی و کروبی هرگز در چارچوب مقررات یعنی یک هفته پیش از برگزاری مراسم خود از وزارت کشور تقاضای مجوز نمی‌کنند. این رفتار مزورانه اهداف مشخصی را دنبال می‌کند، که مهم‌ترین آن‌ها،‌ انحراف افکار عمومی از اهداف واقعی تظاهراتی است که اینان به راه می‌اندازند.

گروه موسوی و کروبی سعی در تشویق تظاهرات غیرمجاز و به ویژه «بی‌هدف» دارد. به عبارت دیگر اینان می‌کوشند تظاهرات سیاسی را به هوچی‌گری و آشوب‌های خیابانی تقلیل داده، برپائی مراسم مرده‌پرستی را «فعالیت سیاسی» جلوه دهند. ولی در واقع تحرکات گروه موسوی با هدف سرکوب تجمعات صنفی کارگران،‌ معلمان، پرستاران و دیگر اقشار که مطالبات‌شان ارتباطی به «انتخابات» و «تقلب» و مسائل حکومتی ندارد برگزار می‌شود. بله، در پی هیاهوی گروه موسوی «یک جاسوس» هم توسط حکومت دستگیر شده و اعتراف کرده که برای کودتای مخملی از تشکل‌های زنان، دانشجویان و سندیکاهای کارگری استفاده می‌شود! این «جاسوس» نامرئی همانطور که می‌توان حدس زد نام و نشانی هم ندارد. سعید مرتضوی به دلائل «امنیتی» مشخصات جاسوس کذا را افشا نمی‌کند! ولی به راستی که آبمنگل‌ها جاسوس خیلی «خوبی» دستگیر کرده‌اند، چون اعترافات‌اش برای سرکوب مردم ایران و ارائة تصویر دلپذیر از گاوچران‌ها بسیار مفید به فایده است. و به همین دلیل اعترافات این جاسوس «نامرئی» مانند «عهدنامة یثرب» معتبر و «موثق» شمرده خواهد شد.

بر اساس اعترافات مفصل این جاسوس الهی، فعلة فاشیسم از قماش شیرین عبادی، حاج فرج دباغ،‌ پاسدار اکبر، حقیقت‌جو و دیگر جیره‌خواران ارسالی ساواک به ینگه دنیا شیفتگان دمکراسی‌اند و آمریکا به همین دلیل آن‌ها را خیلی دوست دارد! واقعاً چه جاسوس خری بوده که چنین اعترافاتی کرده! جاسوس‌الله از هم‌صدائی برژینسکی، چامسکی و فوکویاما با گورکن‌ها خبر نداشته؟ او نمی‌داند برای استقرار حکومت اسلامی در عراق و افغانستان، آمریکا و شرکاء ایندو کشور را اشغال کرده‌اند؟ نه! چون نقش این جاسوس نیز مانند حکومت اسلامی تبلیغ برای گاوچران‌هاست. همانطور که می‌بینیم، گورکن جماعت «جاسوس» دستگیر می‌کند تا از زبان وی گاوچران‌ها را مدافع آزادی، و پادوهای‌شان را «روشنفکر» و مدافع سکولاریسم معرفی کند. به گفتة جاسوس «کذا» پاسدار‌اکبر طرفدار دمکراسی است، و حاج ‌عباس‌میلانی مانند مهرنوش احمدی خراسانی چپ‌گراست! خلاصه معاون دادستان، کیفرخواست کذا را از شکم همان ماهی کتب‌ مقدس باید بیرون کشیده باشد، چرا که تمام مطالبات یهوه برای سرکوب انسان در آن به چشم می‌خورد.

در دور دست شب
[...]
مرغ عقیقین‌بال زرین‌پیکر آتش
[...] می‌زند پرپر
امشب تن از آلودگی در چشمة مهتاب می‌شویم
خواهم که مزدا را نمازی گرم بگذارم

حضرت جاسوس همچنین گفته‌اند کودتای مخملی بر مدل «انتخابات» تکیه می‌کند و ... و اما پیش از نقل این اعترافات مهیج و ابلهانه، سعید مرتضوی در یک مقدمة طولانی و مضحک دست گدائی به سوی ارباب دراز کرده می‌گوید، بشتابید برای سرمایه‌گذاری! شهر امن و امان است، هر که نفس بکشد، از زن و دانشجو و کارگر و غیره به عنوان «طرفدار کودتای مخملی» سروکارش با ما خواهد بود. ما هم به سعید مرتضوی می‌گوئیم کودتائی که شکست خورد ابداً مخملی نبود، بخشی از سپاه پاسداران به همراه شبه نظامیان گروه بهزاد نبوی در آن شرکت داشتند و همه از تحرکات حکومت مزدور و مستقل جمکران با خبر بودند. بی‌جهت صحنه سازی نکنید!

گذشته از رهبر مفلوک‌تان، رحیم‌صفوی، فیروزآبادی، ‌ محسن رضائی، علائی، محسن‌آرمین، احمدی نژاد و به ویژه محمد خاتمی در این توطئه شریک‌اند. مزخرف‌گوئی کافی است! تمام طرح‌های اربابان‌تان شکست خورده. سخت اشتباه می‌کنید اگر می‌پندارید با ارائة اعترافات ساخته و پرداختة ساواک منفور جنبش‌مدنی را از میدان به در می‌کنید. ملت ایران، ‌ برخلاف شما، جیره‌خوار استعمار نیست. آنکه رفتنی است حکومت مفلوکی است که دادستان‌اش با «بی‌بی‌گوزک» یونس و مزخرفات الهی کیفرخواست تنظیم می‌کند. حتماً جاسوس‌تان هم در شکم‌ ماهی بغل دست یونس نشسته بوده و اعتراف می‌کرده. بی‌دلیل نیست که از اعترافات‌اش رایحة خوش ماهی گندیده به مشام می‌رسد.

هر گوشه‌ای از این حصار پیر
صد بیژن آزاده در بند است
خون سیاووش جوان در ساغر افراسیاب پیر
می‌جوشد
خونی که با هر قطره‌اش
صد صبح پیوند است

اربابان‌تان در کودتا شکست خوردند، ابتدا سعی کردند از موسوی، کروبی و بهرمانی چهرة مرد نیرومند در تقابل با رهبری ارائه دهند. در گام بعد خواستند احمدی نژاد بدبخت را در این جایگاه قرار دهند، و نهایت امر همه نعلین‌ها را برای مخالفت با خامنه‌ای وارد میدان کردند، نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که گاوچران‌ها دریافتند باید با کسانی مذاکره کنند که تصویر واقعی‌شان به عنوان جنایتکار، متقلب و سرکوبگر بر جهانیان آشکار شده و پایه‌های قدرت‌شان در داخل به لرزه درآمده. امروز چه کسی می‌پذیرد که 40 میلیون ایرانی چنین حکومتی را تأئید کرده‌ باشند؟‌ فقط همان جاسوس ابله و ناشناس همسفر «یونس» که اظهارات ابلهانة سرکار را تأئید خواهد کرد! شاید هم جاسوس مبهم یکی از همان 3 «کوهنورد» آمریکائی بوده که امروز خبر دستگیری‌شان در سراسر جهان پخش شد!

ما هرگاه بر مزدوران‌مان پس از شکست کودتا رنج و زیانی رسید،‌ سه آمریکائی برای کوهنوردی می‌فرستیم. بگو مکر و سیاست عموسام دیگر کامل‌تر و سریع‌تر نیست، که ایرانیان پیشتر مکرهای او را بر شبکة مجازی نوشته‌اند.

درگردش آور باز
آن جام پیوند آن آئینة جم را
بارد گر ای موبد آتشگه خاموش
(شفیعی کدکنی، نادر نادرپور)


...

جمعه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۸


اتو و سردار!
...
گفتی غریب شهر منی این چه غربت است
کاین شهر از تو می‌شنود داستان من
خاکستری است شهر من آری و من در آن
آن مجمری که آتش زرتشت از آن من

«اگر این انتخابات باطل باشد یعنی تمام انتخابات‌های این سی‌ساله باطل است.»

جنتی! جانا سخن از زبان ما می‌گوئی. حق با شماست به قول خودتان این «انتخابات‌ها» همه باطل بوده. اگر کسی می‌خواهد «انتخابات‌های» 22 خردادماه را باطل کند باید ابطال انتخابات دیگر از جمله «رفراندوم قانون اساسی» را هم مطالبه کند. و اگر قرار است به گذشته بازگردیم پس یک رفراندوم «آری به دمکراسی» هم برگزار کنید تا ما هم برای یک بار در این به اصطلاح انتخابات‌های شما «شرکت» کنیم، «تا خون بدل به باده شود در رگان من!»

بله این سخنان شیخ جنتی در نماز دشمن‌شکن امروز که در ایسنا منتشر شده،‌ منطقی‌ترین مطلبی است که تا حال از زبان گورکن‌ها شنیده‌ بودیم. چون بخشی از خطبة‌ نماز کذا از مطالب این وبلاگ «نسخه برداری» شده بود. پس «انتخابات‌ها»‌ را هم نادیده می‌گیریم. امروز متوجه شدیم که آخوند جنتی چقدر دوست داشتنی تشریف دارند، چرا که همان می‌گویند که ما می‌گوئیم. از قدیم گفته‌اند «مستی و راستی!» حتماً به قول آخوند تقوی، پیش از رسیدن به چمنزار جنتی چند «کاسه سراب»‌ سر کشیده بود! چرا که بخشی از مطالب پیشین وبلاگ ما در سخنان جنتی پلید به چشم می‌خورد!

فریاد نمی‌زنم
نزدیک‌تر می‌آیم
تا صدایم را بشنوی

سیدمحمدخاتمی! چه خبر شده که اینقدر دور برداشته‌اید؟ سرکار و دیگر مدعیان «اصلاحات» که طبق معمول «در کنار مردم» قرار گرفته‌اید، اگر «برای دمکراسی» نیستید، در واقع کنار علی‌خامنه‌ای و احمدی‌نژاد ایستاده‌اید. اینبار رفراندوم یک گزینه بیشتر نخواهد داشت: «آری به دمکراسی!» پس شما و همپالکی‌هایتان پیش از هرگونه هارت‌وپورت و زوزه و روضه، موضع خودتان را در مورد «دمکراسی» و قوانین انسان‌محور مشخص ‌کنید. ما از لج احمدی‌نژاد با فاشیست‌های پیرو خط امام هم‌صدا نخواهیم شد. از نظر ما میرحسین موسوی و شیخ کروبی با رهبر فرزانه در سنگر مزدوری برای گاوچران‌ها نشسته‌اند. در نتیجه بعضی اردکانی‌های شیاد باید از این توهم به درآیند که با جاروجنجال می‌توانند خود را «خارج از حکومت» قرار دهند. ما نیک می‌دانیم که تظاهرات غیرمجاز 25 خردادماه با هدف «خود براندازی» صورت پذیرفت، و بخشی از فرماندهان سپاه در این توطئه دست داشتند. پس شما هم خود را به خریت نزنید. خرهای اردکان به «شرافت» و «شهامت» و «درستکاری» معروف‌اند، و برای تلویزیون آمریکا و «بی‌بی‌سی» تبلیغات به راه نمی‌اندازند.

«سردار حجازی [جانشین فرمانده کل سپاه] زدن اتوها به برق را در ساعت 9 شب حرکت خرابکارانه و اغتشاشگرانه خواند[حجازی] گفت چند روز پیش گفته بودند ساعت 9 اتوها را به برق بزنید تا زلزله‌ای در صنعت برق رخ دهد این موضوع را تلویزیون آمریکا و بی‌بی‌سی منعکس می‌کردند. آیا این تبلیغ خرابکاری و اغتشاش نیست[...]»


نه! آنچه تبلیغ خرابکاری است، تأئید مزورانة مزخرفات تلویزیون آمریکا و «بی‌بی‌سی» از زبان جانشین فرماندة کل سپاه است! زدن اتو به برق در ساعت 9 شب هیچ اشکالی به وجود نمی‌آورد،‌ اگر جریان برق قطع می‌شود، اینکار را ساواک منفور انجام داده. ما مردم می‌دانیم که این صحنه‌سازی‌ها تکراری است. در دورة شاپور بختیار هم ساواک شایع کرده بود،‌ کارمندان مخالف شاه برق را قطع می‌کنند! حال آنکه شبکه‌های توزیع آب، برق، نفت و گاز تحت نظارت مستقیم وزارت اطلاعات، یعنی همان سگ زنجیری استعمار قرار داشته و دارد. برق را استعمار قطع می‌کرد!

در نتیجه، جانشین فرماندة کل سپاه پاسداران‌ با انتشار پروپاگاند بلاهت‌گستر تلویزیون‌های آمریکا و بی‌بی‌سی و با معرفی «مردم» به عنوان مسئولان قطع برق، به تبلیغات برای اربابان در دو سوی آتلانتیک پرداخته. حجازی چه پیامی ارسال می‌کند؟ او می‌گوید اگر ساعت 9 شب اتو را به برق بزنید برق قطع می‌شود و اینکار خرابکاری است. واکنش شوت‌وپرت‌ها به این پیام چیست؟ بعضی‌ها ساعت 9 شب از فرمان سردار یا بهتر بگوئیم از فرمان اربابان حجازی پیروی کرده، اتوهای خود را به برق وصل می‌کنند. در نتیجه وقتی ساواک برق را قطع می‌کند، اینان هم خوشحال و خندان زمزمه می‌کنند، «ما امروز پیروز شدیم!» گروه دیگری که اتو را به برق نزده‌اند می‌پندارند از آنجا که دیگران این عمل انقلابی را انجام داده‌اند، برق قطع شده! این‌ها هم خوشحال و خندان‌اند که «آن‌ها امروز پیروز شدند!» حال آنکه چه اتو به برق بزنید، چه نزنید، برنامة ساواک قطع برق است.

در آن وطن که قدرت بیگانه حاکم است
[...]
عیار باش و دزد و زمین‌خوار و زن به مزد
تا برتر از سپهبد و سرلشکرت کنند

برای دمیدن در آستین تل بی‌هویت «مردم»، و بازارگرمی برای اربابان در لندن و واشنگتن ‌ساواک منفور برق را «به نام مردم» قطع می‌کند، تا به ما بگوید «مردم» جهت ابراز مخالفت خود با حکومت، و به طرفداری از موسوی جنایتکار از فرامین رادیوهای بیگانه اطاعت می‌کنند. به عبارت دیگر ساواک گورکن‌ها جهت فراهم آوردن زمینة رهبری برای خانه شاگردهای ریچارد پرل، «مردم» و اتوهای‌شان را به میان مبارزه آورده. سخنان سردار حجازی یا بهتر بگوئیم، این پروپاگاند مزورانه‌ در «پیک ایران»، مورخ 3 مردادماه 1388 به نقل از «فارس» منتشر شده.

سکوت زجر بود و مرگ بود و ماتم زندان
هر آن باری که من از شاخسار زندگی چیدم
[...]
به جرم اینکه انسان بودم و می‌گفتم: انسانم

پیش از ادامة مطلب در مورد وبلاگ «بوی خوش ارباب» توضیح دهیم که در مقالة فوکویاما، مطالب مربوط به ایران را بررسی کردیم، تا نشان دهیم مبلغان واقعی «خط امام» و «اسلام راستین» در غرب و به ویژه در آکادمی‌های ینگه‌دنیا نشسته‌اند. محور پروپاگاند اینان نفی «جهان‌شمولی» انسان است. اینان بیشرمانه چنین القاء می‌کنند که «انسان» در همه جای دنیا، «انسان» نیست. زمانیکه چنین تبلیغات انسان‌ستیزی را بپذیریم، به ناچار قبول خواهیم کرد که انسان در «هلند»‌ نیازمند خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت و آموزش و رفاه و امنیت و شکوفائی فرهنگی است، و هزاران آرزو برای آینده و زندگی در سر می‌پروراند، حال آنکه در «ایران»، انسان به مادیات هیچ اهمیتی نمی‌دهد، و جز «مرگ در راه خدا» هیچ آرمان و آرزوئی ندارد. در نتیجه اگر از خوراک و پوشاک و مسکن و بهداشت و آموزش و رفاه و امنیت بی‌بهره مانده، کاملاً از وضعیت خود رضایت دارد، چرا که تنها هدف‌اش «شهادت» است و جز این هیچ نمی‌خواهد. به این ترتیب اوضاع اسفبار مردم منطقه به ویژه در عراق، افغانستان و پاکستان «توجیه» می‌شود.

این است پیام واقعی تبلیغات امثال چامسکی و فوکویاما: انسان در همه جا انسان به شمار نمی‌رود، در بعضی مناطق لازم است «انسان» خود را «سگ کوی علی»، ‌ «نوکر مردم»، یا «خاک پای رهبر» دانسته و در تقابل با «جایگاه واقعی انسان» قرار گیرد. اینگونه است که یک هلندی «انسان‌تر» از همنوعان خود در عراق و افغانستان به شمار می‌رود. این تبعیض آشکار از طریق پروپاگاند محافل فاشیست‌ در افکار عمومی جا افتاده. محافلی که «انسان» را در محدودة جغرافیائی یا در اسارت باورها و خرافات دینی تل توده‌ها قرار می‌دهند تا بتوانند او را از انسانی‌ات جهان‌شمول خود تهی کنند. نصب تندیس «ندا» در تالار شهرداری سانفرانسیسکو مصداق بارز تبعیضی است که از سوی استعمار غرب بر زن ایرانی تحمیل می‌شود.

شهرداری سانفرانسیسکو با نصب تندیس «ندا» با نماد بردگی زن، ‌ دقیقاً در کنار حکومت اسلامی قرار گرفته. چرا؟ چون به گواهی تصاویری که از «ندا» بر روی شبکة اینترنت قرار دارد، «ندا» معتقد به حجاب نبود. «ندا» همانند میلیون‌ها زن ایرانی به دلیل سرکوب حکومت اسلامی ناچار به رعایت حجاب شده بود و شهرداری سانفرانسیسکو در کمال بیشرمی حتی پس از مرگ «ندا»، حجاب را بر او تحمیل می‌کند و از او تصویر یک «زینب کاماندو» را ارائه می‌دهد. عده‌ای ابله نیز از این عمل رذیلانة شهرداری سانفرانسیسکو تقدیر کرده‌اند. در واقع شهرداری سانفرانسیسکو با این عمل یکبار دیگر «ندا» را به قتل ‌رسانده، ‌چون ندا در واقع قربانی حکومتی شد که پوشش بردگی را بر او تحمیل کرده بود. این از برخورد گاوچران‌ها با «ندا» به عنوان نماد آزادی زن در ایران. حال ببینیم در این رابطه در ایران چه گذشت.

روز گذشته چند صد نفر از مردارخواران حرفه‌ای، به رهبری میرحسین موسوی و شیخ کروبی،‌ به بهانة برگذاری مراسم چهلم جان‌باختگان آشوب‌های دست‌سازشان راهی محل محبوب خود یعنی «گورستان» شدند. اینان همان شعارهای ابله فریب سی‌سال پیش را تکرار می‌کردند: «استقلال، آزادی،‌ جمهوری اسلامی»! ما هم تعجب نمی‌کنیم. چرا که میرحسین موسوی از ابتدا خواهان بازگشت به دوران امام روشن ضمیراش شده بود. و بارها گفتیم که هیچکس به طرفداری از موسوی یا کروبی به خیابان نخواهد آمد. اما استعمار غرب می‌کوشد با ارائة تصاویر مخدوش واقعیت را واژگونه بنمایاند.

بله اینچنین بود که دوربین‌ خبرنگاران غربی برای پنهان داشتن تعداد اندک مردارخواران،‌ تصاویر تجمع 25 خردادماه را به تصاویر گورستان «وصله» کرده و «تفسیر» می‌فرمودند. از همان تفسیرهای گوساله فریب که با تکیه بر «تصویر» به خورد شوت‌وپرت‌ها می‌توان داد. باری با تماشای فیلم «مستند» در کانال‌های خبری «معتبر» از جمله «بی. اف. ام. تی. وی» متوجه شدیم گورستان به میدان شهیاد منتقل شده و انبوه جمعیت برای برگزاری مراسم «چهلمین روز شهادت» قربانیان پروانه‌وار به دور میرحسین موسوی می‌چرخند و لباس موسوی هم در این گیرودار عوض شده! خلاصه با «وصله پینة» فیلم از این معجزات فراوان شاهدیم.

حضرات بدون اینکه در نظر بگیرند «ما» می‌دانیم میدان شهیاد با گورستان خیلی «فاصله» دارد و می‌بینیم لباس موسوی تغییر کرده، «تفسیرشان» را به خورد مخاطب دادند. بین خومان بماند ولی نویسندة این وبلاگ پس از ترک میهن اسلامی، در غرب با آداب و رسوم «امت اسلام» آشنا شده! چرا که خبرنگاران در بلاد غرب عشق عجیبی به «معنویات» و «اسلام»‌ دارند و خلاصه بگوئیم، پیروان واقعی «خط امام» در بلاد غرب نشسته‌اند. روشن‌تر بگوئیم مادیات، برای غربی‌های «کافر» و «معنویات» هم برای ما. به کوری چشم دشمنان، «بهشت» خداوند خونخوار ابراهیم فقط متعلق به مسلمین است! و خلاصه پس از مرگ هم باید در کنار آخوند و پاسدار و زینب کاماندو «روزگار» بگذرانیم و سپاس پروردگار هم بجای آوریم!

البته ما تصمیم خود راگرفته‌ایم! متن تقاضای پناهندگی از دوزخ را خطاب به «هیز ماجستی» شیطان تنظیم کرده‌ایم و از نظر حقوقی مو لای درزش نمی‌رود و حضرت شیطان، تبارک‌الله،‌ کوچک‌ترین مفری برای رد تقاضای پناهندگی ما نخواهند داشت. ماه‌هاست برای زندگی در بارگاه‌شان به شیطنت مشغول‌ایم و یکی از شیطنت‌های ما بررسی نماز «دشمن‌شکن» است که مطالبات شیطانی غرب در آن مطرح می‌شود.

ترسم ز فرط شعبده چندان خرت کنند
[...]
تاریخ نیست اینکه مدام از برت کنند

وقوقیة امروز تهران توسط آخوند جنتی اجرا شده و همچنانکه در ابتدای همین وبلاگ گفتیم آخوند جنتی عزیز و نازنازی ما کاملاً حق دارند. این حکومت از سی‌سال پیش تا امروز «انتخابات» را با هدف «خودفروشی» به ارباب برگزار کرده، تئوکراسی که انتخابات ندارد. انتخابات برای «تأئید» برگزار می‌شود، تائید یک فرد، یک حزب و یا تائید یک برنامة مشخص. در هیچ کشوری شرکت در انتخابات «واجب شرعی» شمرده نمی‌شود، چرا که انتخابات الهی و دینی نیست. انتخابات «انسانی» است. در هیچ کشوری شرکت در انتخابات از روی لج و لجبازی با دیگران صورت نمی‌گیرد، ‌چون انتخابات هیچ ارتباطی با کینه ورزی و انتقامجوئی و خشونت ندارد. انتخابات بخشی است از روند سیاسی در یک نظام «انسان‌محور» که بنابرتعریف با خشونت در تضاد قرار می‌گیرد، چرا که خشونت «انسان‌ستیز» تلقی می‌شود.

به همین دلیل است که گورکن‌ها و اربابان‌شان برپائی انتخابات را در کشور ایران به ابزار گسترش خشونت تبدیل کرده‌اند. و این خشونت‌گستری را «نوعی دمکراسی محدود» می‌خوانند. چون برای حفظ منافع آنگلوساکسون‌ها لازم است ایرانیان «باور» کنند که در یک تئوکراسی می‌توان «انتخابات» برگزار کرد. انتخابات در یک نظام مقدس چیست؟ تأئید حاکمیت الهی. به همین دلیل شرکت در انتخابات می‌شود «واجب شرعی.» و فلسفة وجودی انتخابات به عنوان بخشی از روند اعمال سیاست در یک حاکمیت دمکراتیک به کلی منتفی می‌شود. و با توسل به همین شیوة‌ مخدوش کردن مرز مفاهیم نوین است که گورکن‌ها برای حکومت محمد در صحرای عربستان، «قانون اساسی»‌ اختراع می‌کنند.

لاف از قضیب عاریه کم زن که وقت کار
شرم آید ار به حجلة‌ بخت اندرت کنند
[...]‌
نابرده رنج گنج میسر شود عزیز
رو دیده باز کن که چه در کشورت کنند

به گفتة جنتی، مورخان، «عهدنامة یثرب»‌ را قانون اساسی اسلام خوانده‌اند! مسلماً فوکویاما هم این سند «معتبر» را تأئید خواهد کرد. به گفتة‌ جنتی بخش‌هائی از «عهدنامة یثرب» در کتب «حدیث» موجود است. می‌دانیم که تردید در کتب «حدیث» یا همان «بی‌بی‌گوزک‌ها» اصلاً جایز نیست. خلاصه همانطور که «عهدنامة ورسای»‌ یک سند تاریخی به شمار می‌رود، امت اسلام هم از «کتب حدیث» عهدنامة‌ یثرب استخراج می‌کند و مورخین هم «حدیث» و روایت فاقد هرگونه اسناد و شواهد تاریخی را به عنوان «تاریخ» می‌پذیرند، البته برای «امت اسلام»:

«بخش‌هائی از این عهدنامه [...] در کتب حدیث به عنوان معدود اسنادی [است] که از صدر اسلام دست نخورده باقی‌ مانده است [...] با قبول مفاد این عهدنامه از سوی قبایل غیرمسلمان و یهودی‌ها در مدینه قدرت اسلام در آن ایام به خوبی نمایان شد [...] ایجاد عدالت و رعایت حقوق مسلمانان و غیر در آن نشانگر توجه پیامبر [...]‌ در تشکیل امت اسلامی برای ایجاد امنیت و ثبات در مدینه به عنوان مرکز حکومت اسلامی در آن زمان است[...]»


بر اساس این سخنان حکیمانة جنتی که با کد: 611878 در حنازرچوبه، مورخ 9 مردادماه سالجاری منعکس شده، یک «سند دست نخورده» از صدر اسلام وجود دارد که نشان می‌دهد محمد با فوکویاما در ایجاد امت اسلامی هم عقیده بوده. به احتمال زیاد فوکویاما برای قلمی کردن مقالة خود در «وال‌ستریت‌جورنال» عهدنامة‌یثرب را مطالعه کرده، اگر نه چنین ترهاتی اصلاً به هم نمی‌بافت. اما جنتی چرند نمی‌گوید. «پذیرش» این عهدنامه از سوی غیرمسلمانان و یهودیان نشان از قدرت اسلام دارد چرا که پیامبر گرامی با «شمشیر» این عهدنامة ورسای صدراسلام را به غیرمسلمانان تحمیل‌ فرموده بودند،‌ البته پس از ضبط املاک و دارائی‌های‌شان. امام «روشن ضمیر» هم دقیقاً به همین ترتیب قدرت اسلام را به ما کفار ایرانی نشان دادند. اگر نظر ما را بخواهید این «عهدنامه» هم با همان «علی‌نامه» در ترکیه از کیف‌دستی الیزابت دوم به زمین افتاده و نشان می‌دهد که در آن ایام تروریست‌ها امنیت مدینه را به چالش کشیده و پیامبر گرامی و امت اسلام را با سلاح کشتار جمعی می‌تهدیدند. اگر مسلمین و غیرمسلمان‌ها عهدنامة کذا را نپذیرفته بودند، «ابابیل‌ها» یا همان هواپیماهای بدون سرنشین، در وزیرستان حساب‌شان را با موشک می‌رسیدند و ما امروز امت اسلامی نداشتیم و از «قدرت اسلام در آن ایام» هم بی‌خبر می‌ماندیم.

بازار غارت است تو نیز ای پسر مخسب
گوئی بزن که فارغ از این چنبرت کنند
در خا... مالی ای دل غافل حکایتی است
گر یادگیری از همگان برترت کنند
مام وطن به دامن بیگانه خفته مست
دل بدگمان مکن که چه با مادرت کنند
(حسین منزوی، عمران صلاحی، کارو، فریدون‌ توللی) ‌



...

پنجشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۸


بوی خوش ارباب!
...

از پلکان مدائن فرود می‌آیم
[...]
فراز سر در ایوان
چشمان زود باورم را فریفته بود

به موازات ماراتون نعلین‌ها، لوطی و عنترهای پنتاگون هم برای قرار گرفتن «در کنار مردم» ایران با یکدیگر به رقابت برخاسته‌اند. البته این رقابت‌ها «مکمل» ماراتون نعلین‌ها در جمکران است که با هدف هدایت گلة گمشده به «راه راست» استعمار صورت می‌پذیرد. فوکویاما بسیار باهوش و زرنگ و نابغه و به ویژه شارلاتان است، ولی رادیوفردا از او به مراتب باهوش‌تر و زرنگ‌تر و بلاتر شده، چرا که یک بخش مهم از سخنان گهربار فوکویاما را که با تبلیغات حکومت اسلامی هم‌سوئی نداشته ملاخور کرده!

سگ را
تنها برای گدایان و یاغی‌ها می‌بندند
زیرا که بوی اربا‌ب‌ها همیشه یکی است
و آشنا

در راستای ماراتون نعلین‌ها فرانسیس فوکویاما هم در «وال‌ستریت جورنال» مقاله‌ای در مورد ایران قلمی کرده تا در «انسان‌ستیزی» و شارلاتانیسم از نوآم چامسکی عقب نیفتد. ایشان که چندی پیش به دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و مشاهدة اجساد در منطقه ذوق کرده و «پایان تاریخ» را نوید داده بودند با این مقالة احمقانه پایان جغرافی و شعور و منطق را نیز اعلام کرده‌اند. حضرت فوکویاما نیز مانند همکارشان چامسکی، با توسل به اصل جادوئی «ترادف‌کلی» یک مقالة ابله‌پسند به مخاطب تقدیم کرده و با اشاره به «تاریخ فلسفة سیاسی» فرموده‌اند، ‌ در اکثر جوامع بشری از جمله در اروپا، «دین» منبع قانون بوده، در خاورمیانه سلاطین علمای دینی و مفسر قوانین بودند و این قوانین ملهم از احکام دین بوده. فوکویاما سپس با اشاره به مزخرفات موسوی و کروبی تأکید می‌کند، در ایران حتی مخالفان احمدی‌نژاد هم طرفدار نظام‌اند و کسی نمی‌خواهد از چارچوب حکومت دینی خارج شود! اینجاست که به فواید جنجال میرحسین موسوی شیاد و کروبی پلید پی می‌بریم. این جنجال و هیاهو در عمل برای تقلیل مطالبات ملت ایران به مطالبات ابلهانة ایندو شارلاتان سازمان یافته و همچنان ادامه خواهد یافت تا مطالبات واقعی مردم مطرح نشود.

در نتیجه، ‌بر اساس تحقیقات «علمی» فوکویاما،‌ امروز هر ایرانی که مخالف احمدی‌نژاد باشد، الزاماً خواهان «بازگشت به گذشته» و پیروی از «خط امام روشن ضمیر» موسوی به شمار خواهد رفت! به این ترتیب اربابان این حکومت در لندن و واشنگتن می‌توانند آسوده بخوابند چرا که مزدوران‌شان در جمکران «بیدار» و «هشیار»‌، ‌گوش به فرمان‌اند. گروه «بیدار»، با ایجاد تجمع غیرمجاز جنجال به راه می‌اندازد تا گروه «هشیار»، ‌ضمن سرکوب مردم، چند نفر از خودی‌ها را بازداشت کرده دامنة جنجال را گسترش دهد. بهترین ابزار برای تحقق چنین اهدافی برگزاری مراسم مقدس «مردارخواری» است که موسوی و کروبی در برپائی آن به راستی مهارت دارند.

به گزارش فرانس‌پرس امروز حدود 2000 هزار نفر در گورستان تجمع کردند تا برای جان باختگان آشوب‌های اخیر از جمله برای «ندا» مراسم چهلم برگزار کنند. میرحسین موسوی هم البته نقش «بز گله» را ایفا می‌کرد. گویا پلیس ضمن متفرق کردن جمعیت، چندتن از خودی‌ها، از جمله جعفر پناهی و مهناز محمدی را هم دستگیر کرده تا خوراک تبلیغاتی مناسب برای رسانه‌ها فراهم آید، و مسئلة زندانیان سیاسی را بتوانند حسابی ماستمالی کنند. از فردا جعفر پناهی به تنهائی در جایگاه همة زندانیان سیاسی واقعی قرار خواهد گرفت و هر روز از اوین برای‌مان نامة سرگشاده می‌نویسد و ساواک هم برای تحمیل تعصب و دین و خرافات، هر روز از زبان افراد خانوادة او یک نامه در سایت‌های پر از چرک و کثافت و مرض منتشر خواهد کرد که «پیشگوئی‌های» فوکویاما محقق شود، و همه بدانند و آگاه باشند که اولاً اشکال قانون اساسی جمکران در پنج اصل اول آن نیست، بلکه اشکال در اصول دیگر است. و برای رفع این اشکالات فرضی می‌باید «قوة ‌‌قضائیه» بجای شورای نگهبان بنشیند، و چارچشمی مراقب باشد که قوانین و مقررات غیراسلامی در ایران تدوین و اجرا نشود! چراکه قوة قضائیه تحت نظارت کارخانة رجاله پروری است. و بزودی صادق لاریجانی، غلام‌بچة سفارت کذا در رأس آن قرار خواهد گرفت و ایران «گلستان» خواهد شد. برادر شیخ صادق، علی‌کوچیکه هم در رأس قوة مقننه نشسته و به گزارش ایسنا، مورخ 30 ژوئیه 2009 این قوه را در «صراط روحانیت» قرار خواهد داد. «صراط روحانیت» ‌همان خط مبهم و شکسته‌ای است که «صراط استعمار» را پوشش می‌دهد و به همین دلیل است که فوکویاما سخت شیفتة قوة قضائیه شده و «فلسفة سیاسی تاریخ» را تلویحاً در چشمان شهلای برادران لاریجانی رویت می‌کند.

از این جهت است که در «تاریخ فلسفة سیاسی»، ویراست فوکویاما «تاریخ ایران» عملاً غایب اصلی به شمار می‌رود. حال آنکه اگر فراموش نکرده باشیم، مقالة فوکویاما می‌بایست پیرامون ایران نوشته شده باشد! پس ببینیم چگونه می‌توان بدون در نظر گرفتن تاریخ ایران، در مورد این کشور اظهار نظر کرد و برای‌ ایرانی «راه حل» ارائه داد! درست مثل اینکه یک پزشک با شنیدن نام یک بیمار، بدون معاینه و بدون آگاهی از دردها و اشکالات واقعی وی، با در نظر گرفتن همسایگان‌اش برای او نسخه تجویز کند. مقالة فوکویاما هم در مورد ایران در همین مرحله از نادانی، یا بهتر بگوئیم در همین حد از شیادی و شارلاتانیسم قرار می‌گیرد.

ما هیچ نیازی نداریم که از روشنفکران جیره‌خوار پنتاگون برای تعیین سرنوشت خود نظرخواهی کنیم. خوشبختانه امروز جامعة ایران به چنان حدی از رشد سیاسی رسیده که نیازی به رهبر سیاسی هم نداشته باشد. پس به تحفة محفل نوبل هم هشدار می‌دهیم دست از نشخوار مطالبات اربابان‌اش بردارد. ما نمی‌پذیریم جیره‌خوار حقیر محفل نوبل خود را سخنگوی ملت ایران بداند. اگر سرکار به دلیل پستی و رذالت و حقارت درونی از حمایت بین‌المللی برخوردار شده‌اید، آرمان ملت ایران جیره‌خواری استعمار نیست. بیش از یک سده است که ملت ایران برای رهائی از قید استبداد دین و گسستن زنجیرهای توحش استعمار بپاخاسته و در این مبارزه تنها بوده. ما به هیچ عنوان خواهان حمایت بین‌المللی نیستیم. حمایت بین‌المللی و دمکراسی ویراست استعمار را در عراق و افغانستان شاهدیم. ما برای این قماش دمکراسی دروغین که «به نام خدا» و با توسل به خشونت مستقر شده پشیزی ارزش قائل نیستیم.

دمکراسی «انسان‌محور» است، و از اینرو با «تئوکراسی» و خدامحوری در تمامی ابعاد آن در تضاد قرار می‌گیرد. این اصل اساسی یعنی «انسان محوری» را چامسکی فراموش کرده بود،‌ فوکویاما هم با آن کاملاً بیگانه است. البته آن فراموشی‌ و این بیگانگی فقط از تمایل چامسکی و فوکویاما به تأمین منافع حاکمیت ایالات متحد سرچشمه می‌گیرد، در غیراینصورت تردید نکنیم که نوآم چامسکی زمانیکه ادعا می‌کند در ایران «دمکراسی محدود» وجود دارد نیک می‌داند که مهمل می‌بافد! در مورد فرانسیس فوکویاما نمی‌توان با چنین صراحتی اظهار نظر کرد چرا که عملکرد این «نابغة بزرگ» در واقع به عملکرد آخوند جماعت در ایران شباهت دارد.

نعلین‌ها جهت تأمین منافع آنگلوساکسون‌ها برای عوامفریبی «در کنار مردم» قرار می‌گیرند، ‌ امثال فوکویاما نیز برای تأمین همین منافع استعماری در کنار مردم ایران قرار گرفته‌اند. با یک تفاوت عمده: دامنة عوام‌فریبی فوکویاما به دلیل تبلیغات استعماری به مراتب از نعلین‌های جمکران گسترده‌تر است. نعلین‌ها در ‌ایران به آخر خط رسیده‌اند، مردم ایران به عمق شیادی و مزدوری‌شان پی برده‌اند. حال آنکه امثال چامسکی و فوکویاما با عناوین دهان‌پرکن روشنفکر و نظریه پرداز و ... به افکار عمومی حقنه شده‌اند، و شوت‌وپرت‌ها در علم و دانش و به ویژه در انساندوستی اینان هیچ تردیدی به خود راه نخواهند داد.

پس می‌پردازیم به بررسی اظهارات فوکویاما که سایت «رادیوفردا» بخش ابله فریب آن را در اختیار شوت وپرت‌ها قرارداده و اصلاً به روی خود نمی‌آورد که مقالة وال‌ستریت‌جورنال را سانسور کرده! و مسلم بدانیم هیچکس به این رادیوهمبونه برای چنین سانسوری اعتراض نخواهد کرد. البته خونسرد باشیم همان بخشی که به زبان فارسی ترجمه شده برای ما کافی است که نشان دهیم حضرت فوکویاما پای استدلال‌شان از نظر منطقی لنگ می‌زند. شاید بهتر باشد بگوئیم پای استدلال‌شان به کلی شکسته است. چرا که از یکسو نقش «انسان‌» را در سیاست نفی می‌کند، و جامعه را خارج از روند تاریخی خود قرار می‌دهد، و از سوی دیگر با نفی تاریخی‌ات، ‌ ارتباط غیرقابل انکار سیاست با اقتصاد را هم بکلی نادیده می‌گیرد، در نتیجه به سادگی مادی‌ات سیاست را به زیر سئوال ‌برده، در دامان معنویت «آخوندی» جا خوش می‌کند.

نیازی به توضیح نیست ولی زمانیکه سیاست جنبة انسانی و مادی خود را از دست داد، به راحتی می‌توان ادعا کرد که اهداف مادی و ملموس یک جامعه را نیز می‌توان بر اساس قوانین الهی و معنوی تأمین کرد! به این ترتیب همة رشته‌های واقعی که انسان را به جامعه پیوند می‌دهد، ‌ و قوانینی که روابط اجتماعی بین انسان‌ها را تنظیم می‌کند تا حق و حقوق انسان در بطن جامعه محفوظ بماند، یعنی ارتباط حاکمیت با قانون و ارتباط قانون با انسان را به عرصة الهی و غیرواقعی معنویت پرتاب می‌کنیم تا بتوانیم با توسل به واژگون نمائی، همچون برژینسکی و چامسکی یک تئوکراسی متحجر را «نوعی دمکراسی محدود» هم تعریف کنیم.

در بررسی سخنان روشنفکران و فلاسفة غرب یک اصل اساسی را همواره می‌باید مد نظر قرارداد و آن اینکه منافع ملی ما ایرانیان با منافع ملی اینان در تضاد کامل قرار دارد. اینان از یک ساختار استعماری و سلطه‌گر تغذیه می‌کنند، ما به عنوان ایرانی قربانی چنین ساختاری هستیم. بنابراین ساده‌اندیشی است که بپذیریم جلادان ملت ایران با ما ایرانیان در یک سنگر نشسته‌اند. «چتر قدرت» را چامسکی جهت کسب وجهه برای خود می‌نویسد، تا با تکیه بر پرستیز ناشی از آن بتواند بر ضد ملت ایران،‌ در کنار «فاشیست ـ مسلمان‌ها» بنشیند، و‌ مطالبات انسان‌ستیزشان را به بهترین وجه توجیه کند. روشن‌تر بگوئیم چامسکی به آنچه می‌نویسد به هیچ عنوان «معتقد» نیست، عقاید روشنفکرانه و دفاع از حقوق انسانی را از سوی روشنفکران غرب باید «دام گستردن»‌ بر سر راه ملت‌های چپاول شده بدانیم.

حال بازگردیم به مقالة فوکویاما در مورد ایران که شباهت عجیبی به مقالات عوامگرا و توده‌پرست داس‌الله دارد. فوکویاما ادعا می‌کند برای استقرار یک حاکمیت دمکراتیک، «مردم» باید «از صمیم قلب» خواهان قوانین سکولار باشند! البته عجیب نیست که فوکویاما با حزب‌الله و داس‌الله و دیگر توده‌پرستان و عوامگرایان هم‌سو و هم‌صدا باشد، چون عوامگرائی و ابتذال و خشونتی که از طریق تل بی‌هویت توده‌ها، تحت عناوین «امت» و «مردم» و «ملت» می‌توان بر جامعه تحمیل کرد منافع کارفرمایان امثال فوکویاما را به بهترین وجه تأمین می‌کند، پس دلیل ندارد که اینان از ابزار جادوئی «مردم» دست بشویند. ولی در رد ترهات ایشان باید گفت، «مردم» حقوقدان‌ نیستند که بتوانند پایه و اساس قوانین سکولار را اصولاً بشناسند.

مردم مطالباتی واقعی و مادی دارند که اگر به صورت شعار پوچ در آید، ‌ با حمایت استعمار به سادگی می‌توان آنان را به بیراهة پوپولیسم انسان‌ستیز هدایت کرد، همچنان که در سال 1357 چنین شد. مردم خواهان آزادی و استقلال بودند و می‌پنداشتند اگر شاه برود به این استقلال و آزادی دست خواهند یافت. چرا؟ چون تبلیغات استعماری آنان را بر یک نقطة نفرت متمرکز کرده بود: نفرت از شاه! فوکویاما هم ناشیانه می‌کوشد، علی خامنه‌ای را در جایگاه شاه قرار داده، چنین وانمود کند که حرف آخر را خامنه‌ای می‌زند نه احمدی‌نژاد! حال آنکه طرح چنین مطلبی بکلی بی‌اساس و انحرافی است،‌ حرف آخر را سیاست استعمار در ایران می‌زند، ‌ نه خامنه‌ای و نه احمدی نژاد.

فوکویاما به درستی می‌گوید که قانون اساسی حکومت اسلامی آمیزه‌ای است از تئوکراسی و دمکراسی، ولی نمی‌گوید که تئوکراسی مانع از اجرای بخش دمکراتیک این قانون می‌شود، چرا که تدوین قانون و نظارت بر اجرای آن را در این قانون اساسی فقط در چارچوب تئوکراتیک پیش‌بینی کرده‌اند. می‌دانیم که در قانون کذا همة حقوق دمکراتیک می‌تواند اجرا شود به شرطی که «مخل به مبانی اسلام نباشد!» به عبارت دیگر بخش دمکراتیک این قانون یعنی کشک و سماق و چماق. کشک را اصلاح‌طلبان با شعار پوچ می‌سابند، چماق بر سر شوت‌وپرت‌ها فرود می‌آید و سماق را هم ملت ایران می‌مکند تا امام زمان ظهور کند و «زهراخانوم» که پیشتر «زهره» بوده، ‌ و مانند همسر شیاداش از روشنفکران چاه جمکران به شمار می‌رود حکومت را به ایشان تحویل دهند. پس تا آنحضرت ظهور نفرموده‌اند باز گردیم به معرکة شیادی فوکویاما که اشکال قانون اساسی جمکران را در جائی که این اشکال وجود دارد،‌ یعنی در پنج اصل اساسی آن که پایه و اساس تئوکراسی انسان‌ستیز است رویت نکرده، ‌ بلکه اشکال را در مسائل فرعی یعنی اختیارات رهبری و نهادهای‌های انتصابی دیده! البته نهادهای انتصابی در یک نظام دمکراتیک می‌باید به حداقل برسند ولی «شورای نگهبان» به عنوان بالاترین مرجع قانونی در هیچ کشوری انتخابی و شفاف نیست، حتی در نظام دمکراتیک فرانسه. در ایالات متحد قضات دادگاه عالی را مردم «انتخاب» می‌کنند؟ نه! این مزخرفات فقط برای انحراف افکار عمومی مطرح می‌شود. فوکویاما با توحش تئوکراسی هیچ مخالفتی ندارد، در نتیجه اشکالات قانون اساسی جمکران را در مواد 107 تا 112 مشاهده می‌کند که بر همان 5 اصل اساسی پای می‌فشارند. فوکویاما پای را از این نیز فراتر گذشته خرافات و توهمات «دین» را نیز «ضداستبداد» برمی‌شمارد. حال به دلائل ماراتون نعلین‌ها بهتر پی‌می‌بریم.

سیاست جایگزینی قانون با «اجتهاد» و واگذاری اختیارات «ولی فقیه» به مجتهد طرحی است که در آبدارخانة سازمان سیا مهیا شده تا هرج‌ومرج را بجای استبداد دین قرار دهند و نهایتاً یک شورای رهبری بجای شخص رهبر قرار گیرد. ولی این جایگزینی هیچ تغییری در ماهیت تئوکراتیک و ضدانسانی نظام جمکران نخواهد داد. اگر آخوند منتظری و چند جفت نعلین دیگر بجای خامنه‌ای بنشینند چه خواهد شد؟ هیچ! یک مجلس سنا از دستاربندان مزدور تشکیل می‌شود که هر یک گروه اوباش خاص خود را دارد و اوضاع کشور از این که هست به مراتب بدتر خواهد شد و اربابان حکومت امام سیزدهم در لندن و واشنگتن بیشتر و بهتر ما را غارت می‌کنند.

بله خلاصه همة آخوندها و توله آخوندها به ویژه توله‌های مطهری سروپا برهنه برای حفظ «کیان اسلام» در کنار مردم قرار گرفته‌ و چرندیات می‌بافند. محمد مطهری امروز در سایت گویا از اینک احکام «مترقی» سنگسار اجرا نمی‌شود، گلایه هم کرده! و فوکویاما می‌گوید در خاورمیانه «مردم»‌ برای مخالفت با استبداد به دین روی آورده‌اند، پس دین ضداستبداد است. البته این استدلال کشکی و احمقانه تکرار سخنان ابلهانة خمینی و فدائیان اسلام است که برای حفظ منافع آنگلوساکسون‌ها «دین» را به ابزار سیاست استعمار تبدیل کرده و خود را «مترقی» می‌خواندند. امروز به صراحت می‌بینیم که این شعارهای ظاهراً «استبدادستیز» در غرب تولید می‌شده و آیات عظام آنرا نشخوار می‌کردند. ولی ساواک منفور تا روز 22 بهمن 1357 حتی یکبار به ارتباط نعلین‌ها با سازمان سیا اشاره نکرد. خوشبختانه وال‌ستریت جورنال با انتشار مقالة گوساله فریب و توده‌پسند فوکویاما این امکان را امروز فراهم آورده تا آنچه را که پیشتر می‌دانستیم به صورت مستند بیان کنیم:

«در اکثر جوامع بشری مفهوم حکومت قانون ابتدا از منبع دین الهام گرفته [...] در اروپا قبل از آنکه نطفه‌های دمکراسی عصر روشنگری شکل بگیرد، مذهب منبع قانون [...] بود. و در خاورمیانه نیز همواره در کنار قدرت سیاسی سلاطین [...] راوی و مفسر قوانین بودند که از فرامین دینی الهام می‌گرفت [...] امروزه گرایش وسیع به احکام شریعت در بسیاری از کشورهای خاورمیانه در حقیقت بیانگر تمایل مردم به نوعی قانون‌مداری در مقابل استبداد مطلقه‌ای است که در قالب پادشاهی و یا ریاست جمهوری‌های مادام‌العمر در کشورهای عربی حاکم است[...]»

می‌بینیم که فوکویاما نمی‌داند تاریخ ایران با دین و مذهب آغاز نشده. اصولاً کاری هم با تاریخ ایران گویا ندارد، فوکویاما پروپاگاند اربابان‌اش را تکرار می‌کند: ‌ در خاورمیانه برای مبارزه با استبداد باید به احکام مترقی دین روی آورد چون «مردم» چنین تمایلی دارند! حال آنکه «تمایل» مردم دلیل بر دمکراتیک بودن آن نیست. به عبارت دیگر مردم به دلیل نبود احزاب سیاسی راه رهائی خود را در احکام دین می‌جویند، چرا که هیچ راه منطقی برای احقاق حقوق خود در دسترس ندارند. این واکنش مردم کاملاً «طبیعی» است، ولی به هیچ عنوان منطقی نیست. برخلاف ترهات فوکویاما استبدادهای‌مطلقه، به هیچ عنوان سنتی نیستند. این حکومت‌های توحش به ویژه در عربستان با حمایت بی‌قیدوشرط استعمار غرب سرپا ماند‌اه‌اند. شیخک‌های کازینونشین منبع تأمین مالی خرابکاران القاعده و طالبان نبودند؟ چرا! و امروز حتی ریچارد هولبروک مفلوک هم ناچار شده رسماً از این واقعیت پرده بردارد. چرا؟ چون ایالات متحد برای خروج از عراق نیازمند روسیه است و دو روز است که متحدان خود در افغانستان و پاکستان را در تاجیکستان به دست دیمیتری مدودف سپرده. «مستر» فوکویاما! اوضاع خراب‌تر از آن است که سرکار می‌پندارید! و مقالة شما هم کشکی‌تر از آن است که «رادیوفردا» می‌پندارد.

تنها الاغ‌های فرتوت تن به سلسلة عدل می‌سایند
تا خارش جرب را لختی فرونشانند
و آنگاه،
کنج طویله‌ای و بافة قصیلی
روح فقیر آن‌ها را کافی است

برخلاف مزخرفات توده‌پرست و انسان ستیزی که سر هم کرده‌اید، «عصر روشنگری» تداوم رنسانس بود، از آسمان هم به زمین نیامد. همچنین بر خلاف ادعای سرکار معترضان حکومت اسلامی «طرفدار موسوی» نیستند، شما تمایل دارید که چنین باشد. در ضمن برخلاف ادعای سرکار، دمکراسی «غربی» نیست، حاکمیت «مردم بر مردم» هم نیست.

دمکراسی به عنوان «حاکمیت قوانین انسان‌محور» بر جامعه، در هند و در بعضی‌کشورهای ثروتمند غرب حاکم است چرا که امکان استقرار آن از نظر اقتصادی و استراتژیک وجود داشته، نه به دلیل اینکه «مردم» این کشورها همگی حقوقدان بوده و با قوانین انسان‌محور آشنائی داشته‌اند! دمکراسی «منتج» از شرایط است نه بازتاب «تمایل مردم». از همه مهم‌تر، «انسان» غربی نیست که انسان‌محوری را «غربی» بدانیم، انسان در سراسر جهان یک «انسان» واحد است، حتی اگر همچون چامسکی و فوکویاما برای پایمال کردن آزادی دیگر انسان‌ها عمری در خدمت سرمایه‌سالاری انسان ستیز آمریکا قرارگیرد. فوکویاما می‌گوید، خیلی علاقه دارد در ایران هم دمکراسی حاکم شود ـ البته دمکراسی فوکویاما هیچ ارتباطی به دمکراسی به مفهوم واقعی کلمه ندارد ـ ولی به ادعای ایشان شواهدی در دست نیست که معترضان چنین خواسته‌ای داشته باشند. که از قدیم‌الایام گفته‌اند، «عاقبت جوینده یابنده بود»،‌ فوکویاما هم از همة «معترضان» آمار گرفته و کشف کرده در ایران کسی دمکراسی نمی‌خواهد، چرا که اسناد و مدارک ایشان این امر را «ثابت» نمی‌کند!

فرانسیس فوکویاما نه تنها مانند آخوند جماعت و دیگر فاشیست‌ها به اصل ترادف کلی متوسل شده که با تعریف دمکراسی به عنوان شیوة حکومت غربی، در واقع «انسان» را به عنوان یک پدیدة جهانشمول با قدرت تفکر و تخیلی ورای مرزها نفی می‌کند، و‌ ادعا دارد دمکراسی غرب محصول «تمایل» انسان غربی است! براساس مزخرفات ایشان هند در غرب واقع شده و هندی‌ها نیز غربی‌اند! باری فوکویاما چندی پیش از سر ریا و خود فروختگی «پایان تاریخ» را هم اعلام کرده بود، و اینک با انتشار چنین مقاله‌ای در عمل به دست خود «پایان فوکویاما»، و دیگر روشنفکران باغ‌وحش سرمایه‌سالاری را «اعلام»‌ کرده. خجسته باد پایان فریب تاریخ!

سگ را تنها برای گدایان و یاغی‌ها
از بند می‌گشایند
زیرا که بوی ارباب‌ها و الاغ‌ها همیشه یکی است
و آشنای مشام سگ

(منوچهر آتشی)




...

چهارشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۸


ماراتون نعلین‌ها!
...
باورمکن که ابر
باورمکن که باد
باورمکن که خندة خورشید بامداد
من می‌شناسم این همه نیرنگ و رنگ را

به دلیل افلاس حکومت اسلامی، آیات عظام برای قرار گرفتن «در کنار مردم» و حفظ دکان تزویر خود به رقابت با یکدیگر پرداخته، روزی پنج نوبت بیانیه‌های انقلابی و خررنگ‌کن می‌صدورند. دیروز زنجانی در مسابقات سرعت شیادی شرکت کرد، امروز هم شیخ صادق صبا، حسینعلی منتظری را از گنجه بیرون کشیده. پس ما هم حضور آیات عظام دم‌بریده و بلا و بسیار زرنگ می‌گوئیم، بدون تأئید بیقید و شرط اعلامیة جهانی حقوق ‌بشر هر چه به نفع «مردم» فتوی بصدورند، بی‌فایده خواهد بود. دستاربندان پلید جمکران! امروز رفراندوم ما ایرانیان یک گزینه بیشتر ندارد: آری به دمکراسی.

«[میرحسین موسوی] می‌گفت ما برای سازمان‌های بین‌المللی اصالتی قائل نیستیم و با آن‌ها بصورت ابزاری برای رساندن پیام انقلاب اسلامی به جهان استفاده می‌کنیم.»

این سخنان ابلهانة موسوی، در جایگاه نخست‌وزیر حکومت جمکران بوده که در حنازرچوبه، مورخ 6 مردادماه 1388 انتشار یافته. کسانیکه دوران درخشان نخست‌وزیری موسوی را ندیده‌اند با خواندن همین چند جمله به عمق توحش و قانون‌گریزی رهبر «طاعون سبز» پی خواهند برد. اگر کافی نیست اضافه کنیم که این شخصیت نخبه و فرهیخته زمانیکه به کشور ترکیه رفته بود، با نادیده گرفتن پروتکل‌های دیپلماتیک، از حضور در آرامگاه «آتاتورک»،‌ بنیانگذار جمهوری ترکیه نیز خودداری کرد و کاغذپاره‌های جمکران از این بی‌نزاکتی آشکار استقبال کرده آنرا نشان «استقلال» خواندند. بهتر است بدانیم وزارت نفت در دوران نخست وزیری موسوی در دست محمدغرضی بود که از اوایل دوران وزارت‌اش 8 میلیون دلار «گم» کرد! زمانیکه در مجلس او را استیضاح کردند، بالحن داش‌مشتی‌های نخبة حکومت امام سیزدهم چنین گفت: مثل اینه که هزار تا آجر جابجا کنیم 8 تاش گم بشه! به دلیل همین سخاوت و وقاحت بیش از حد بود که غرضی در دورة دوم نخست وزیری میرحسین موسوی در جایگاه خود ابقاء شد.

ای شاخة‌ شکوفة بادام
خوب آمدی
سلام
لبخند می‌زنی؟

در پاسخ به یکی از خوانندگان گرامی پیرامون تجمع مخالفان طاعون‌سبز در نیویورک توضیح دهیم که تمام رسانه‌های تصویری در کشور فرانسه این تجمع را طرفداری از «طاعون سبز» گزارش کردند. بیش از 100 کانال تلویزیونی «مردم» را با پرچم ایران نشان دادند ولی این تصویر را آنچنان که می‌خواستند «تفسیر» کردند: بینندگان دوست‌داشتنی و هالو! همة کسانی که مشاهده می‌کنید به طرفداری از میرحسین موسوی و برای ابراز مخالفت با احمدی نژاد و خامنه‌ای تظاهرات فرموده‌اند. مسلم است که هیچکس به پرچم ایران با آرم شیروخورشید و پرچم گورکن‌ها با عنکبوت توجهی نکرد، شعار مخالفان سیرک‌ عموسام در نیویورک به گوش کسی نرسید و خلاصه شیپورهای استعمار از تجمع ایرانیان به نفع فعلة «فاشیست ـ مسلمان» خود استفاده کردند.

به همین دلیل راهکارهای لازم برای ابتر کردن این پروپاگاند استعماری طی تعطیلات آخر هفته از طریق پست الکترونیک ارسال خواهد شد تا مورد «استفادة» نوابغ جمکران قرار نگیرد! بگذریم و بازگردیم به سانسور مخالفان حکومت اسلامی در غرب. مدافعان دمکراسی و حقوق بشر در غرب سانسور می‌شوند. صدای ما را پخش نمی‌کنند تا افکار عمومی در غرب فقط صدای عمله و اکرة حکومتی از قماش شیرین عبادی و پاسدار اکبر را بشنود. چرا که حکومت اسلامی برای گاوچران‌ها و جنتلمن‌های نزولخور «سیتی» خیلی خیلی «عزیز» است. تهاجم نظامی به مجاهدین خلق در عراق دلیل داشت.

لبخند می‌زنی؟
اما
این باغ بی‌نجابت
با این شب ملول
زنهار از این نسیمک آرام
وین گاه‌گه نوازش‌ ایام
بیهوده خنده می‌زنی افسوس
بفشار در رکاب خموشی
پای درنگ را

ما تهاجم وحشیانة ارتش عراق به پناهندگان ایرانی در پایگاه اشرف را شدیداً محکوم می‌کنیم و آنرا واکنش ارتش ناتو به موضع‌گیری این گروه در برابر بحران دست‌ساز انتخاباتی در جمکران می‌دانیم. مسعود رجوی چندی پیش با ارسال نامة سرگشاده به مجلس‌خبرگان از این مجلس خواهان فراهم آوردن سازوکارهای قانونی برای «واگذاری حکومت به مردم» شده بود. به عبارت دیگر مجاهدین خلق رسماً پشتیبانی از «طاعون سبز» را رد کرده‌اند.

به گزارش «فرانس پرس» و البته دیگر «پرس‌ها»، نیروهای نظامی عراق روز گذشته به پایگاه مجاهدین خلق حمله کردند. در این تهاجم «دمکراتیک» حدود 250 نفر از مجاهدین خلق مجروح شده‌اند. به ادعای سخنگوی مفلوک دولت دست‌نشاندة‌ عراق، این دولت مستقل از گروه رجوی خواسته پایگاه را تحت نظارت دولت عراق قرار دهد و از آنجا که «مذاکرات» به نتیجه نرسید کار به درگیری کشیده شد. البته این ادعای دولتی است که به دست مقدس ارتش آنگلوساکسون‌ها بر ملت عراق حاکم شده، نفت را به تاراج تگزاکو و بریتیش پترولیوم می‌دهد،‌ تا هواپیمای فانتوم دریافت کند، آنهم در شرایطی که مردم در بسیاری از مناطق عراق از برق و آب‌آشامیدنی محروم‌اند. باری! ما با بی‌صبری منتظریم که فروشگاه‌های زنجیره‌ای حقوق بشر در غرب که اینروزها شیفتة جمال بی‌مثال میرحسین موسوی و نعلین‌های خوش‌تیپ آخوند کروبی شده و بیانیه پشت بیانیه می‌صدورند، نقض آشکار حقوق پناهندگان ایرانی در عراق را نیز محکوم کنند! حال بازگردیم به آئین دلپذیر «مرده‌پرستی» و تغذیه از جسد قربانیان خشونت‌های اخیر ایران توسط لوطی و عنتر و مطرب‌های پنتاگون.

به یاد داریم که چندی پیش «جون بائز» از کنج آشپزخانة مقدس‌شان به «ما» اطمینان دادند که «یه روز پیروز می‌شیم!» البته ما، روز 29 خردادماه 1388 پیروز شدیم، چون حکومت بینوای اسلامی نتوانست «خود براندازی» را سازمان دهد. ولی گاوچران‌ها دست بردار نیستند. اینان همچنانکه گفتیم توپخانة سنگین خود را به کار گرفته، ‌ ما را با آخوند و هنرپیشه و متفکر و مفسر و ... و نوآم چامسکی گلوله باران می‌کنند. ولی در این پروپاگاند «مردارخواری» جایگاه ویژه‌ای را به خود اختصاص داده و مهمترین ابزار این پروپاگاند همچنانکه شاهدیم «ندا» است که تندیس «محجبه‌اش» توسط یک هنرمند دلسوختة آمریکائی ساخته و پرداخته شد. هنرمند مذکور بر تندیس سفارشی نام «معنوی و الهی» هم گذارده، که نانی برای خداوند خونخوار ابراهیم به تنور چسبانده باشد. این تندیس نان و آبدار، «فرشتة ایران، فرشتة آزادی» نام گرفته.

به عبارت دیگر در ایران آزادی باید با «فرشته» و معنویات و بارگاه الهی «پیوند» ناگسستنی برقرار کند تا نان عموسام و هنرمندان‌اش آجر نشود. آزادی «فرشته» دارد؟ نه! آزادی نماد «الهی» و آسمانی دارد؟ به هیچ وجه! چرا؟ چون آزادی «انسانی» است نه الهی. در ادیان ابراهیمی، نماد آزادی همان شیطان است‌ که به دلیل سرپیچی از فرمان خداوند در کتب مقدس مورد طعن و لعن قرار گرفته. شیطان، «برتری» انسان را نپذیرفت. اگر به اسطورة آفرینش در کتب مقدس ادیان ابراهیمی بنگریم، خواهیم دید که شیطان نماد «آزادی» است، البته نه در مفهوم معاصر آن. شیطان همزمان با «نفی برتری» انسان، زنجیر بندگی و اطاعت از خداوند را نیز می‌گسلد، به همین دلیل است که همة پلیدی‌ها را به شیطان نسبت می‌دهند، چون به گفتة سعدی، «قلم در کف دشمن است.» حال اگر شیطان را از نظر منطقی بررسی کنیم خواهیم دید که به مراتب از «آدم»، ‌در مقام «اشرف مخلوقات» برتر خواهد بود.

چرا که بر اساس مطالب کتب مقدس، شیطان می‌تواند انسان را «فریب» داده و از «راه راست» گوسفندی منحرف کند. سپس خداوند انسان را مجازات می‌کند که چرا «فریب» خورده و انسان هم ناچار است گریه‌کنان از خداوند بخشندة ‌مهربان بخواهد که از گناهان او درگذرد. و چون خداوند نمی‌تواند بندة خود را در جریان تصمیمات خود قرار دهد، آخوند و کشیش و خاخام را هم «خلق» کرده تا در مقابل دریافت مبلغ ناچیزی «بندة گناهکار» و فریب خورده را از مقاصد قادر متعال «آگاه» سازند، و نانی به کف آورده به شیادی زهرمار کنند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به تندیس «ندا» در سانفرانسیسکو!

یکوقت فکر نکنید کسی این تندیس را به علیامخدره «اسلاتر» سفارش داده! ابداً، ایشان با مشاهدة تصاویر «ندا» خیلی، خیلی «تحت تأثیر چهره و نگاه» ندا قرار گرفته لیوان آب که به دست داشتند زمین گذاشته، ساختن تندیس کذا را آغاز فرمودند. بعد هم در مصاحبه‌های مطبوعاتی بر ملت ایران منت گذشته، می‌گویند برنامة تحویل کارهای خود را به تعویق انداخته‌اند تا این شاهکار پروپاگاند استحمار را بیافرینند. البته ما به دلیل حمایت بی‌قیدوشرط از «آزادی بیان» و احترام به آثار هنری هرگز «هنرمند» را برای اثری که آفریده سرزنش نخواهیم کرد. همچنانکه در مورد کاریکاتورهای محمد، هم عربده‌جوئی اوباش‌الله جمکران و هم اعتراض به ظاهر حقوقی آقای لاهیجی، مدافع حقوق‌بشر را مردود دانستیم. بنابراین مجسمه‌ساز آمریکائی را برای ساختن تندیس سرهم‌بندی شدة «ندا» سرزنش نمی‌کنیم. با این وجود به عقیدة ما توسل به نمادهای الهی و پیوند نام کشور ایران و آزادی به «فرشته» عملی است که بسیار موذیانه می‌تواند تلقی شود.

در جنبش مدنی ایران کوچک‌ترین جائی برای «فرشته» وجود نخواهد داشت. اهداف جنبش مدنی ایران «مادی»، انسانی و زمینی است و هیچ ارتباطی با پوچ‌آباد «معنوی» ندارد. ولی موذیانه‌تر از نام تندیس کذا، انگیزة ساختن آن است. خانم «اسلاتر» از مرگ یک زن جوان هیچ ناراحت نشده‌اند! ولی از اینکه مقامات جمکران اجازة‌ برگزاری مراسم سوگواری برای او نداده‌اند دل مبارک‌شان سخت به درد آمده، تندیس کذا را به همین دلیل ساخته‌اند. این گوشه‌ای است از پروپاگاند «مردارخواری» که رسانه‌های غرب به راه انداخته و پامنبری‌های‌شان با ستایش و ابراز مراتب سپاس و بندگی در شیپور آن می‌دمند. به عنوان نمونه کافی است به وبلاگ «ایراندخت»،‌ مورخ 21 ژوئیه 2009 نگاهی بیاندازیم تا مراتب سپاسگزاری و بندگی به درگاه «خانم اسلاتر» را دریابیم. حال بپردازیم به اصل مطلب یعنی اوضاع آشفتة‌ حکومت «پیشرفته» و قدرقدرت جمکران و پامنبری‌های این حکومت در بلاد غرب، از جمله سیدابراهیم نبوی، معاون سیاسی وزارت‌کشور که تقریباً همزمان با پایان گرفتن دورة نکبت‌بار اصلاحات، با شیخ مسعود برای اوپوزیسیون‌سازی به غرب ارسال شدند.

سیدابراهیم پس از شکست کودتای 22 خردادماه، یک مقالة تهدیدآمیز خطاب به رهبر فرزانه و بینوای جمکران قلمی فرموده، گفت «مردم» حساب شما را خواهند رسید، «مردم» دمار از روزگار شما در خواهند آورد، و خلاصه خیلی از «مردم» مایه گذاشته بود، چرا که می‌پنداشت «مردم» از لج خامنه‌ای هم که شده خود را برای جنایتکار چپاولگری به نام میرحسین موسوی به کشتن خواهند داد و خلاصه همة «مردم» برای حفظ محفل کودتا آمادة شهادت و حماقت‌اند. سفر رابرت گیتس و جرج میچل به اسرائیل چرت نتانیاهو و فرماندة سپاه پاسداران را به یکسان پاره کرد. زمانیکه دو پایگاه اصلی محفل کودتا، یعنی وزارت ارشاد و اطلاعات به لرزه درآمد، تازه سیدابراهیم از خواب غفلت بیدار شده، دریافت که هوا پس است و حکومت جمکران، مانند دشمن دروغین‌اش، اسرائیل باید متحمل تغییرات غیر قابل اجتناب شود. اینجا بود که یک مقالة «بیا سوته دلان گرد هم آئیم»، ‌و «چه خوش بی‌مهربونی هر دو سر بی»، برای رهبر فرزانه قلمی کرده فرمودند، ای رهبر فرزانه! آماده‌ایم، آماده! فردا شما را هم دستگیر می‌کنند، پسرتان را شکنجه می‌دهند، اسلام و جمهوری‌ات نظام در خطر است، این احمدی‌نژاد را برکنار کنید، ما خیر شما را می‌خواهیم و ... و خلاصه نبوی در نقش دایة دلسوزتر از مادر برای رهبر فرزانه ظاهر شده، پستان به دهان علی‌جان گذاشتند.

البته می‌بینیم که هوا براستی پس است. و خلاصه جنبش مدنی می‌باید مراقب باشد که در دام خشونت و شعار انحرافی نیفتد، و این فرصت طلائی را از دست ندهد. شعار ما فقط «حقوق بشر، دمکراسی، آزادی» است، هیچ رنگی هم نداریم، و در هیچ تجمعی، به ویژه در مراسم سوگواری و شهیدپرستی و مردارخواری و روضه و زوزه و ضجه شرکت نخواهیم کرد. تحریم رسانه‌ها، به ویژه رسانه‌های تصویری در همین چارچوب توصیه می‌شود. هدف تبلیغات استعماری در داخل و خارج مرزها، گسترش خشونت و تحریک افکار عمومی به منظور بر هم زدن تعادل درونی افراد است. برای تداوم و گسترش جنبش می‌باید از فضای پروپاگاند فاصله گرفت. به یاد داشته باشیم که نخستین پیامد صلح در منطقه مرگ حکومت اسلامی خواهد بود، و امروز حاکمیت ایالات متحد خود را ناچار به استقرار صلح می‌بیند. به همین دلیل است که سفر رابرت گیتس به اسرائیل آب در لانة مورچگان انداخته و سیدابراهیم نبوی هم به دلسوزی برای خامنه‌ای مشغول شده.

اوضاع چنان وخیم است که آخوند منتظری هم برای رقابت با شیخ زنجانی، و نشستن در جایگاه رهبر مخالفان پای به صحنه گذاشته و می‌فرماید، ‌ بستن بازداشتگاه کافی نیست، شکنجه‌گران باید محاکمه شوند! ما هم به آیت‌الله محبوب «بی‌بی‌سی» و مرجع تقلید شیخ صادق‌صبا می‌گوئیم، نعلین‌ها نمی‌توانند همچون گذشته جیره‌خوار استعمار باشند و «در کنار مردم» هم قرار گیرند. البته آخوند منتظری در این تلاش مقدس تنها نیست، پاسدار شریعتمداری، فوکویاما را برای حفظ «کیان اسلام» به میدان آورده.

پاسدار شریعتمداری از زبان «فوکویاما»، جغجغة شکستة پنتاگون برای‌مان فتوی می‌دهد که، «در ایران، جدائی دین از سیاست ممکن نیست!» ژنرال شریعتمداری، «فرمان الهی» پنتاگون را با تیتر درشت در صفحة نخست کیهان مورخ 29 ژوئیه 2009 قرارداده تا «امت اسلام» مطالبات «هریتیج کلاب» را بخوبی ببیند و مطابق مزخرفات جوادلاریجانی، میرحسین‌موسوی و اصلاح‌طلبان فاشیست را در موضع «سکولار» رویت کند. ولی اربابان کیهان خیلی کور خوانده‌اند. ما همین حکومت را وادار خواهیم کرد تا سازوکار قانونی را برای استقرار دمکراسی در ایران فراهم آورد.

خواند ترانه‌ها
از صبح زندگی
از شام بندگی
[...]
نشنیده‌ام که رعد خروشان به کوهسار
باشد رسا چو بانگ دلاویز این شعار
پیروز ...
(شفیعی کدکنی ، فرخ تمیمی)


...

سه‌شنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۸


لب کفتار!
...

باد دندان به لب تشنة صحرا می‌کوفت
گل خورشید به چنگال خدا پر می‌شد
روز می‌رفت به زیر پر شب دود شود
لب کفتار به خون شهدا تر می‌شد

خوشبختانه همة‌ مشکلات اجتماعی و اقتصادی در حکومت گورکن‌ها حل شده و امروز فقط باید مشکل تقلب فرضی حل شود که از طریق برپائی تظاهرات غیرقانونی در ایران به یک «واقعیت» تبدیل شده. واقعیتی که هیچ کس آنرا به زیر سئوال نمی‌برد، تا برنامة اوپوزیسیون‌سازی آنگلوساکسون‌ها با موفقیت تمام به مورد اجرا گذاشته شود.

این برنامه یا تبدیل محفل کودتای 22 بهمن به اوپوزیسیون حکومت اسلامی یک دورباطل قانون‌شکنی است که در آن قانون‌شکنی حکومت اسلامی نقش مکمل برای قانون‌شکنی «آیات‌ عظام» ایفا خواهد کرد. به این ترتیب است که پدیده‌ای به نام «قانون» در کشور ایران به زیر سئوال می‌رود. این قانون‌شکنی رسمی با نخستین دور «انتخاب» احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری آغاز شد، و به یاد داریم که آن‌زمان اکبر بهرمانی و مهدی کروبی زمزمة «اعتراض به تقلب» سر دادند تا این دروغ بزرگ را به مردم ایران بباورانند که پیش از احمدی نژاد همة انتخابات این حکومت متقلب و سفاک «سالم» بوده،‌ و «تقلب» فقط با احمدی‌نژاد آغاز شده است. بر اساس چنین «منطق» گوساله‌پسندی، اگر احمدی‌نژاد برود، تقلب هم از عرصة سیاست جمکران رخت بر خواهد بست. می‌دانیم که چنین نیست. جنجال و هیاهوی گروه خاتمی در داخل و خارج مرزها فقط برای خاموش کردن صدای ما، صدای مدافعان دمکراسی در ایران است. همچنانکه کمپین آش نذری برای تحمیل سکوت به مدافعان حقوق انسانی زنان ایران به راه افتاده بود.

پروپاگاند مزورانة «مبارزه با تقلب» برای ایجاد دو جناح کاذب در بطن حکومت جمکران به راه افتاد تا از یک‌سو مطالبات مردم به پشت صحنة سیاست رانده شود و از سوی دیگر کل محفل کودتا از جبهة «ملی»، نهضت منفور عاظادی تا حزب توده و چپ‌نمایان و خلاصه کل فاشیست‌ها را به عنوان یک جبهة واحد و «مخالف» در برابر جناح احمدی نژاد قرار دهد! روشن‌تر بگوئیم گاوچران‌ها می‌پندارند با حمایت پنهانی از احمدی‌نژاد می‌توانند جیره‌خواران وفادار خود در محفل کودتای 22 بهمن را به عنوان «بهترین گزینه» به ما تحمیل کنند. نمایشاتی از قبیل بازداشت محمد توسلی فرصتی است که همة روسپی‌های سیاسی و توده‌پرست در کنار یکدیگر قرار گیرند.

در راستای همین سیاست استعماری است که مراکز تحقیقاتی «علمی» در ینگه‌دنیا به این نتیجه رسیده‌اند که برای حفظ گروه ورشکستة مدعی «اصلاح‌طلبی» در ایران باید «اجتهاد»‌ را بجای «قانون» بنشانند. البته گاوچران‌ها به دلیل گله‌دوستی و گله‌پروری ملت ایران را با گلة گاو اشتباه گرفته و می‌پندارند که گلة کذا نماد‌های «طاعون‌سبز» را مرغزار و یونجه‌زار انگاشته، به مسیر مطلوب «هدایت» خواهد شد. به همین دلیل پروپاگاند گوساله‌پسند «اجتهاد بجای قانون» ابتدا در سایت «نرخ روزآن لاین» مطرح شد. و اما بشنویم از چپ‌نمایان که بوی کباب به مشام‌شان رسیده و به یاد «انسان محوری» در نظریة مارکس افتاده‌اند.

حضور داس‌الله، دامت برکاته عرض کنیم، کارل مارکس تأکید صریح دارد که نظریة اقتصادی خود را برای زمان و مکان مشخصی ارائه داده: جامعة صنعتی انگلستان در اواخر قرن نوزدهم. به زبان ساده‌تر نظریة اقتصادی مارکس برخلاف توضیح‌المسائل امام روشن‌ضمیرتان نه جهان‌شمول است نه زمان شمول. و به زبان خیلی، خیلی ساده‌تر، با تکیه بر این نظریه نمی‌توان در کشور ایران استبدادی سیاه تحت عنوان حکومت کارگری به راه انداخت. ما نمی‌پذیرم که گروهی با تکیه بر آرمان‌های سوسیالیسم یک دیکتاتوری نوین بر ایران تحمیل کنند. تجربة تاریخی نشان داده که دیکتاتوری در هر چارچوب ایدئولوژیک به جز دیکتاتوری هیچ نیست. هر ایدئولوژی‌ای می‌باید در چارچوب دمکراسی و «حقوق‌بشر» عملکرد خود را توجیه کند. در یک کلام، فقط «دمکراسی!»

باری حضرت آیت‌الله زنجانی که جسته و گریخته شنیده‌اند «قانون‌شکنی» جرم است و قانون‌شکن باید محاکمه شود امروز یک بیانیه صادر فرموده‌اند که شناخت وسیع ایشان از قانون و قانون شکنی را عملاً به اثبات می‌رساند و در واقع نشان می‌دهد در جامعة ایران فقرفرهنگی ریشه در حوزة علمیه دارد. ‌چرا که یک آیت‌الله به اصطلاح بلندمرتبه و عظیم‌الشان و غیره در شرایطی برای محکوم کردن قانون‌شکنی بیانیة رسمی صادر می‌کند که خود هیچ شناختی از قانون ندارد! و جای تعجب نیست که چنین بیانیة مضحکی در سایت بلاهت گستر و آخوندپرست «زمانه» منتشر شود. چرا که بیانیة حضرت آیت‌الله در کمال تأسف در هم‌سوئی کامل با پروپاگاند تشویق قانون‌شکنی و گسترش خشونت قرار می‌گیرد.

ناخن خسته به دامان بیابان می‌سود
چشم را دوخته بر کرکس پیری مغموم
دلش از دغدغه در چنگ زمان می‌فرسود

سایت زمانه، بیانیة مذکور را در تاریخ ششم مردادماه 1388 تحت عنوان عوامفریب «مسئولیت خون‌ها با قانون‌شکنان است»‌ منعکس کرده. در این بیانیه جناب زنجانی تأکید می‌فرمایند که، ‌ قانون‌شکن جناح احمدی نژاد است که رأی اکثریت مردم را نادیده گرفته، پس همین جناح نیز مسئول خشونت‌هاست. ما هم حضور ایشان بگوئیم،‌ برخلاف تبلیغات اربابان سرکار، «اکثریت مردم» در این نمایش مهوع شرکت نکرده‌اند. گاوچران‌ها اینروزها برای همة مسائل آمار 80 تا 85 درصد ارائه می‌دهند. به عنوان نمونه، کابین‌های توالت «دیسکاوری» به همین میزان دچار اختلال شده، یا سعد بن‌لادن که پیشتر در جمکران میهمان شما بود به احتمال 80 تا 85 درصد در وزیرستان کشته شده، و خلاصه آمار انتخابات شما هم در همین رده قرار گرفته. این هم از آنچه «اکثریت مردم» عنوان می‌کنید! حال بپردازیم به «تقلب» و قانون. سرکار با تکیه بر کدام اسناد و مدارک از «تقلب» سخن می‌گوئید؟ شورای نگهبان‌ نتیجة انتخابات را تأئید کرد و جای هیچ «اعتراض قانونی» وجود ندارد. هدف نامه‌نگاری خاتمی و کروبی و موسوی به سرکار و دیگر «آیات عظام» در واقع برای قراردادن «روحانیت در کنار مردم» است. اگر نه تقلب در حکومت اسلامی، از دیر باز هیچ اشکالی نداشته امروز هم مسلماً بدون ‌اشکال خواهد بود. این حکومت و مقامات‌اش همگی برخاسته از تقلب استعمارند.

این تأکیدات مسخره بر «تقلب» در شرایطی صورت می‌گیرد، که دارودستة موسوی نه تنها هیچ سند و مدرکی دال بر تقلب به شورای نگهبان ارائه نداده، که پیش از اعلام نتایج رسمی پیرامون «تقلب» به هیاهو پرداخته و تجمع غیرمجاز هم برپا کرده. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، از نظر ما برپائی انتخابات در یک «تئوکراسی» فقط حماقت و شیادی قانونگزار را به اثبات می‌رساند. برگزاری انتخابات و رفراندوم در تئوکراسی جمکران فقط برای کسب مشروعیت خیابانی و تمدید مجوز سرکوب مردم ایران از سوی گاوچران‌ها صورت گرفته و می‌گیرد. چرا که این حکومت یک حکومت خیابانی است و همة مسائل خود را در هیاهوی خیابانی «حل» می‌کند. و می‌بینیم که اوپوزیسیون‌اش در داخل و خارج مرزها نیز «خیابانی» شده.

سیاست خیابانی کار را بجائی رسانده که خانواده‌های جان‌باختگان خشونت‌های اخیر، شاید بدون آنکه آگاه باشند، برای تغذیة سیاست‌پیشگان شیاد و جنایتکاری چون موسوی و کروبی جسد فرزندان خود را نیز در اختیار آنان گذارده‌اند. تنها کسی که در این گیرودار ثابت کرد برای یاد فرزند از دست رفته‌اش اهمیت قائل است و حاضر نیست جسد او را به ابزار قدرت‌طلبی دیگران تبدیل کند، روح الامینی، ‌ از نزدیکان محسن رضائی بود!

روح الامینی نجف‌آبادی، پدر محسن روح‌الامینی با صدور اطلاعیه‌‌ای رسمی اعلام داشت از طریق قانونی دلائل مرگ فرزندش را به طور جدی پیگیری خواهد کرد و فقط برای حفظ آرامش مردم و پرهیز از خشونت از برگزاری مراسم ترحیم وی خود‌داری می‌کند. متن کامل این بیانیه در سایت تابناک، ‌مورخ 4 مردادماه سالجاری با کد 57146 منتشر شده. البته اشتباه نکنیم! موسوی و هوچی‌های اوپوزیسیون در بلاد غرب برای بیانیة‌ روح‌الا‌مینی تره هم خرد نخواهند کرد.

دارها سر همه خم کرده ز خجلت در پیش
بوی خون با مه صحرا به هم آمیخته بود
کرکسان جنگ سر طعمة خود می‌کردند
گرچه در هر قدمی چند سری ریخته بود

مرده‌پرستان عرصة سیاست استحماری برای جنجال و هیاهو به جسد نیاز دارند تا بتوانند مراسم نوحه و روضه و «زوزة‌ سبز» را برای شهدای خودفروختگی و شیادی میرحسین موسوی بر پا کنند. در نتیجه هیچ اهمیتی ندارد که خواست پدر محسن روح‌الامینی چیست، مهم این است که موسوی به بهانة برگزاری مراسم چهلم «شهدا» مجوز «تجمع در مصلی» دریافت کند، و مشتی شیاد و علاف و بورسیه و جاسوس و شوت و پرت در غرب مراسم سوگواری «مکمل» در خیابان‌های اروپا به راه بیاندازند. تا شاید آنگلوساکسون‌ها بتوانند محفل کودتای 22 بهمن،‌ از حزب توده، نهضت‌منفور عاظادی و ‌جبهة‌«ملی» گرفته تا چپ‌نمایان نعلین‌پرست را که همگی سر در آخور محفل فاشیسم بین‌الملل دارند،‌ به عنوان «مخالفان حکومت» و خصوصاً به عنوان «سکولار» در جایگاه اوپوزیسیون ایران قرار دهند. چرا که این جبهة خودفروخته نیز ویژگی آخوندها را دارد؛ دین‌فروش و عوامگراست، و همواره «در کنار مردم» قرار می‌گیرد تا آنان را همچنانکه در پائیز 1357 شاهد بودیم به بیراهة فاجعه «هدایت» کند.

به همین دلیل است که جواد لاریجانی،‌ یکی از غلامبچگان سفارت کذا دارو‌دستة اصلاح‌طلبان را «سکولار» می‌خواند، تا برای‌شان کسب محبوبیت کند. از مطلب دورافتادیم بازگردیم به بیانیة پدر محسن روح‌الامینی، که به راستی شایستة تقدیر است. این بیانیه ثابت می‌کند که او سوگواری برای فرزند‌اش را «حریم خصوصی» خود می‌داند و با لغو مراسم ترحیم در واقع از ورود سیاست به حریم‌ خصوصی خود جلوگیری کرده. از سوی دیگر، روح‌الامینی تأکید می‌کند که از طریق قانونی مرگ فرزند خود را پیگیری خواهد کرد. به عبارت دیگر نه از طریق رسانه‌ای کردن این واقعه، که از مجاری قانونی به مرگ فرزند خود اعتراض خواهد کرد.

این همان «برخورد منطقی» با مسائل است که اوپوزیسیون‌ ایرانی‌نما با آن بیگانه‌ است. و به دلیل همین «عدم برخورد منطقی» است که رسانه‌های حکومت اسلامی و سایت‌های مخالف‌نمایان‌شان اینچنین به ابتذال و خشونت کشیده شده. کافی است نگاهی داشته باشیم به ماجرای مهوع همسران مهدی و حمید باکری‌ که پس از ازدواج مجدد با توسل به جسد همسر سابق خود به تبلیغ سیاسی برای میرحسین موسوی پرداخته و در کمال بیشرمی در رسانه‌ها عمل خود را نیز «توجیه» می‌کنند. البته از این افراد نمی‌توان انتظار برخورد منطقی داشت. اینان حقارت و ذلت و به ویژه وقاحت و ابتذال را «درونی» کرده آنرا «ارزش» می‌دانند. به همین دلیل است که چنین افرادی هیچ مرزی نمی‌شناسند. درست مثل آخوندها.

پیش از ادامة مطلب به آن مدافع دلسوختة حقوق بهائیان یادآور شویم که دفاع ما از حقوق بهائیان ایران به دلیل بهائی بودن‌شان نیست، بلکه به این دلیل است که آنان را مانند دیگر ایرانیان «بشر» به شمار می‌آوریم و معتقدیم که به دلیل گرایشات مذهبی خود نباید سرکوب شوند، و باید در اجرای مراسم مذهبی خود کاملاً آزاد باشند. روشن‌تر بگوئیم «مبنای آزادی» برای ما «حقوق بشر» است نه حقوق«بشر بهائی». به عقیدة ما هیچ تفاوتی بین آخوند شیعه،‌ بهائی و یهودی و مسیحی وجود ندارد، همه به یکسان آزادی ستیزاند، چرا که ادیان ابراهیمی بدون استثناء انسان‌ستیز و به ویژه قانون گریزاند. پس بازگردیم به بیانیة حضرت آیت‌الله زنجانی که از مصادیق بارز قانون‌گریزی است.

ایشان می‌گویند، جناح احمدی‌نژاد قانون‌شکنی کرده و مسئول فجایع اخیر است. در صورتیکه جناب زنجانی هر چند نیک ورد آورده، و از قانون شکنی انتقاد می‌کند، اما سوراخ دعا را گم کرده، و به همین دلیل بیانیه‌اش بی‌پایه و اساس و «نامربوط» شده. چرا؟ چون وزارت کشور انتخابات را برگزار کرده و نتایج آنرا اعلام می‌کند. پس از اعلام نتایج اگر دیگر نامزدها به انتخابات مذکور اعتراض دارند باید بدون عربده‌جوئی رسانه‌ای و مصاحبه‌های ابلهانه از طریق قانونی به نتایج انتخابات اعتراض کرده، اسناد و مدارک و شواهد خود را ارائه دهند. پس از رسیدگی به شکایات ـ اگر شکایات وارد باشد ـ شورای نگهبان به عنوان بالاترین مرجع قانونی در حکومت اسلامی می‌تواند آراء حوزه‌هائی را که در آن‌ها تخلف به اثبات رسیده باطل کند و مسلم است که اگر تخلف گسترده باشد شورای نگهبان نتیجة انتخابات را نیز تأئید نخواهد کرد. این روندی است که قانون اساسی حکومت اسلامی آنرا معین کرده. تکرار می‌کنیم که از نظر ما برگزاری انتخابات در یک تئوکراسی مضحک است. ولی کسانیکه در همین نظام خود را «نامزد» کرده‌اند، مسلماً قوانین و عملکرد وزارت‌کشور را هم قبول دارند، در غیراینصورت اصلاً نمی‌بایست در انتخابات شرکت می‌کردند. در هر حال در تئوکراسی جمکران روند قانونی اینچنین پیش‌بینی شده. حال ببینیم چه کسی قانون‌شکنی کرده.

میرحسین موسوی پیش از اعلام نتایج انتخابات توسط وزارت کشور هیاهوی «تقلب» به راه انداخت. سایت «بی‌بی‌سی»، پیش از وزارت کشور نتایج انتخابات را اعلام کرد! در نتیجه روز 23 خردادماه 1388، با جنجال گروه موسوی و کروبی و رسانه‌های غرب همه «باور» کرده بودند که «تقلب» شده. پس گروه موسوی برای «اعتراض به تقلب» خواهان مجوز راهپیمائی می‌شود. طبق مقررات وزارت کشور، متقاضیان برپائی تظاهرات برای دریافت پاسخ مثبت یا منفی باید یک هفته در انتظار بمانند. به عبارت دیگر اگر وزارت کشور به میرحسین موسوی و شرکاء مجوز هم می‌داد اینان نمی‌توانستند پیش از 30 خردادماه تظاهرات خود را بر پا کنند. در عمل چه پیش آمد؟ میرحسین موسوی از مردم خواست برای «اعتراض به تقلب» روز 25 خردادماه در میدان شهیاد تجمع کنند. چه کسی قانون شکنی کرده؟ احمدی نژاد که شورای نگهبان انتخاب مجدداش را هنوز تأئید نکرده بود یا میرحسین موسوی که بدون ارائة هیچ سند و مدرکی «جبران تقلب» فرضی در انتخابات را در خیابان جستجو می‌کرد؟

مسلماً قانون‌شکنی از سوی موسوی صورت گرفته، ولی از آنجا که حکومت اسلامی هرگز قانون را رعایت نکرده، در مورد موسوی و همپالکی‌های‌اش نیز قانون به اجرا در نیامد. همچنانکه گفتیم اگر قانون، ‌حتی همین قانون نیم بند حکومت اسلامی در کشور اجرا می‌شد موسوی، کروبی و افراد خانوادة بهرمانی، ‌ می‌بایست به دلیل دعوت مردم به شورش، پیش از 25 خردادماه دستگیر می‌شدند. ولی شاهد بودیم که چنین نشد. وزارت اطلاعات جمکران دست در دست نیروهای انتظامی پنج روز چشم بر آشوب و آشوب‌طلبان بستند تا در پس پردة «تجمع مردم» کودتای سبز موفق شود. قانون و قانون‌مداری زمانی مطرح شد که برنامة کودتا شکست خورد و رهبر عظیم‌الشان فرزانه و جنایتکار جمکران ناچار شدند با دل خونین وقوقیة 29 خردادماه را روخوانی کنند. پس آیات‌عظام پیش از صدور «بیانیه»‌ بهتر است با روند قانونی در حکومت اسلام ناب محمدی آشنا شوند تا خود را مضحکة خاص و عام نکنند. اعتراض به روند انتخابات باید از مجاری قانونی صورت پذیرد نه از مجاری خیابانی:

«[آیت‌الله اسدالله بیات زنجانی] مسئولیت خون کسانی که در حوادث اخیر کشته شده‌اند را بر عهدة کسانی دانست که با نادیده گرفتن آراء‌ اکثریت مردم موجب حوادث اخیر شده‌اند[...]»


این مزخرفات در پاسخ به نامة سه نخاله، خاتمی، موسوی و کروبی به آیات‌عظام ابراز شده و در واقع تلاشی است موذیانه برای جایگزین کردن قانون با اجتهاد و فتوی. پیشتر آخوند صانعی و موسوی اردبیلی، دو جنایت‌کار شناخته شدة حکومت اسلامی به تقاضای سه نخاله پاسخ داده و خود را «در کنار مردم» قرار داده بودند. حال نوبت به زنجانی رسیده که پس از سی سال خفقان «در کنار مردم» قرار گیرد و با تکیه بر مزخرفات فقه شیعه هرگونه نظم قانونی را نیز نفی کند:‌

«اگر خون کسی بدون حضور در محکمه قاضی عادلی ریخته شود و حرمت شهروندی هتک گردد، چاره‌ای جز امر به معروف و نهی از منکر نمی‌ماند[...] امروز شاهد وقایع تأسف‌باری به نام نظام و تحت کلمة عالیة الله هستیم[...]»

طی سه دهه،‌ هزاران جوان ایرانی حتی دانش‌آموزان به جرم مخالفت با نظام منفور جمکران ربوده شده و به قتل رسیدند، و دیدیم که آیت‌الله اسدالله بیات زنجانی خفقان مرگ اختیار فرموده بودند. ولی امروز ایشان خواهان «رعایت حقوق شهروندی» از طریق «امر به معروف و نهی از منکر شده‌اند.» چرا؟ چون اربابان‌شان در لندن و واشنگتن با استقرار هرگونه نظم قانونی در ایران مخالف‌اند. منافع اینان همواره از طریق جنگ و آشوب تأمین شده و امروز که حکومت اسلامی به بن‌بست رسیده و باید پس از سه دهه، قانون خود را رعایت کند،‌ فریدام هاوس و دیگر مراکز تحقیق و توحش قصد دارند «اجتهاد» را بجای قانون نشانده، «مجتهد» را بار دیگر به عنوان «مدافع حقوق شهروندی» به ملت ایران بفروشند! کورخوانده‌اید. با برپائی هیاهو و غوغای «سبز» نمی‌توانید سرنوشت محتوم حکومت اسلامی را تغییر دهید. این حکومت باید قوانین خود را اجرا کند تا مشخص شود که حکومت و قوانین متحجر دین کارآئی ندارد و باید جای خود را به دمکراسی و قوانین «انسان‌محور» بسپارد.

برای باختن جان به پای آزادی است
اگر نکوفته‌ام سر به میله‌های قفس

(نصرت رحمانی، حسین منزوی)




...

دوشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۸


بی‌بنیادها!
...
ما هزاران نقش خوش دیدیم و نابینا شدیم
رنج ما بیش است از این کوران مادرزادها

«[...] مگر این وضعیت قابل تحمل است چطور سران کشور ما فریاد نمی‌کشند و از فجایع گریه نمی‌کنند[...] من نسبت به این اعتراض‌ها خوشحالم زیرا این اعتراض‌ها نشان سلامت ملت ماست [...] این عدم رضایت نشان دهندة زنده بودن ملت ماست[...]»


این آخرین نمونة شارلاتانیسم سیاسی است که توسط میرحسین موسوی در تئاتر جمکران اجرا می‌شود، تا یک پدیدة منفی را مثبت جلوه دهد. خلاصه بگوئیم، از امروز نارضایتی مردم از حکومت به عنوان یک عامل مثبت تلقی خواهد شد. پس هر چه مردم بیشتر ناراضی باشند زنده‌تر و سلامت‌تر خواهند بود. بنابراین دولت باید سعی در ایجاد نارضایتی مردم داشته باشد. به یاد داریم که جنگ برای خمینی دجال «نعمت الهی» بود و «تحریم‌ها» نیز باعث پیشرفت خامنه‌ای منفور در همة زمینه‌ها شده بود. مهملات موسوی هم بر محور همین پروپاگاند «واژگون‌نمائی» تنظیم شده.

نسترن‌ها، یاسمن‌ها، سروها، شمشادها
جمله دست‌افشان و ما دامن‌کشان چون بادها
دست پیری گر نویسد نکته‌ها دارم شگفت
کز جوانی مانده بر دیوار مغزم یاد‌ها

بله امروز معلوم شد میرحسین موسوی اصلاً «این نظام» را نمی‌خواسته! و به همین دلیل نیز به پیروی از فرمایشات چامسکی در رادیوفردا خواهان «تداوم اعتراض» است.
در پی تضعیف ایالات متحد و تزلزل حکومت اسلامی، جواد لاریجانی، غلام‌بچة سفارت و برادر علی‌کوچیکه، از طریق واژگون‌نمائی دست به تبلیغات برای گروه خاتمی زده آنان را «سکولار» می‌نامد، تا «فاشیست ـ مسلمان‌ها» را طرفدار لائیسیته جا بزند. سخنان مضحک لاریجانی در حنازرچوبه، ‌مورخ 4 مردادماه سالجاری با کد: 603867 انتشار یافته. همچنان که گفتیم استعمار می‌کوشد با جنجال و هیاهو طاعون‌سبز و دیگر گروه‌های حکومتی را در جایگاه اوپوزیسیون بنشاند و در هیاهوی اینان صدای مدافعان دمکراسی را خاموش کند. به همین دلیل است که برژینسکی و نوآم چامسکی در ایران «نوعی دمکراسی» رؤیت می‌کنند. و این تبلیغات مهوع فقط به دلیل منتفی شدن گزینة‌ جنگ در منطقه شدت گرفته.

امروز دکان جنگ اسرائیل علیه ایران تعطیل شد. در واقع سفر رابرت گیتس به اسرائیل به همین منظور صورت پذیرفت. خلاصه امروز شرکت سهامی پرسود اسرائیل‌پرستان و اسلام نوازان جهان ورشکست شد. البته بسیاری از این اوضاع دلخور بودند به ویژه اهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل که زمام‌شان به دست جنتلمن‌های نزولخور «سیتی» است؛‌ از این شرایط بسیار ناخشود به نظر می‌رسیدند، زبان مبارک‌شان کمی به لکنت افتاده بود و دیدگان شهلای‌شان بسیار غمگین بود. «ژنرال» باراک در حضور رابرت گیتس و در برابر دوربین خبرنگاران اظهار داشتند، «ما هم معتقدیم حل مسئلة ایران فقط از راه مذاکرات دیپلماتیک ممکن است!» در پی این موضع‌گیری رسمی گورکن‌ها می‌باید هر چه زودتر مذاکرات هسته‌ای را آغاز کنند. از شما چه پنهان ما بسیار شاد و خوشحال شدیم، ‌ چرا؟ چون عقب نشینی جنگ‌طلبان غرب در منطقه فرصتی خواهد بود برای صلح.

البته مسائل دیگری نیز باعث شادی و خوشحالی ما شده بود. از جمله مطلب نویسندة محترمی که معلوم نیست بر پایة کدام منطق ادعا کر‌ده‌اند، «اعادة‌‌ حقوق بهائیان در واقع به معنای آزادی برای تمام ایرانیان است»! و همچنین مقالة اخیر پاسدار اکبر که با «الهام» از مطالب این وبلاگ راهکار «تحریم اقتصادی» ارائه داده بود. نویسندة مدافع حقوق بهائیان از اینکه نویسندة این وبلاگ از بیانیة «ما شرمگین‌ایم» انتقاد کرده و آنرا مدافع «حقوق‌بشر نسبی» دانسته متعجب شده می‌نویسند، «شما می‌توانید تصور کنید بهائیان در ایران آزاد باشند اما یهودیان، سنیان و دراویش و دانشجویان و زنان و اقلیت‌های قومی و دیگر ایرانیان از این آزادی محروم باشند؟» بعد هم شخصاً پاسخ به این پرسش عجیب را از آستین مبارک‌شان بیرون کشیده می‌گویند: «این از محالات است زیرا چون صد آید نود هم نزد ماست. آزادی بهائیان در ایران [...] وقتی قابل تصور است که اساس آزادی در ایران استوار گردد[...]‌این چه نگرشی است که همه یا هیچ و سیاه یا سفید را می‌طلبد؟ [...]‌ این بیانیه حقوق بهائیان را به عنوان مبداء برای احقاق حق تمامی ایرانیان هدف قرار داده[...]»

بی‌پرده بگوئیم نویسنده از طریق «واژگون‌نمائی» بهائیان را در ترادف با کل ملت ایران قرار داده، در نتیجه طلبکار هم شده که چرا همه از این بیانیة مضحک استقبال نکرده‌ و زبان به ستایش آن نگشوده‌اند. باید از ایشان پرسید «آزادی بهائیان» چه نوع آزادی است که آزادی همة ایرانیان را نیز شامل می‌شود؟ چه کسی به سرکار گفته بهائیان به عنوان یک اقلیت مذهبی در ترادف با کل ملت ایران قرار می‌گیرند؟ و از همه مهم‌تر سرکار براساس کدام منطق «حقوق بشر بهائی» را بجای اعلامیة حقوق بشر قرار داده‌اید؟ مگر «بشر» به دلیل بهائی بودن‌اش برتر از بشر است؟ نه! بشر، ‌ خارج از هرگونه گرایش مذهبی و تعلقات قومی و نژادی پیش از آنکه بهائی یا مسلمان و یهودی باشد، «بشر» به شمار می‌رود. استدلال سرکار به استدلال کشکی آخوندهای شیعه می‌ماند که حقوق و آزادی مردم ایران را در حق و حقوق «آخوند» خلاصه کرده‌اند. وقتی کسی مدافع حقوق بهائیان است نمی‌تواند از حقوق بشر در ایران دفاع کند. حقوق بشر، حقوق بهائیان را شامل می‌شود، حال آنکه عکس قضیه به هیچ عنوان صادق نیست. حقوق بهائیان، فقط حقوق بهائیان را در بر خواهد گرفت، و چون بهائیان «کل» مردم ایران نیستند، ‌حقوق‌شان هم نمی‌تواند مبداء حقوق ایرانیان قرار گیرد.

ای که در چنگال گرگان گوسفندی می‌کنی
دست‌وپایی زن خدا را پیش این جلادها

مبداء اعلامیة جهانی حقوق بشر، آزدی‌های فردی است نه آزادی‌های گله‌ای. مثل اینکه بعضی‌ها فراموش کرده‌اند که ملت ایران شیفتة دین و مذهب خاصی نیست. از سوی دیگر همچنانکه تا به امروز دیده‌ایم، تکیه بر بنیادهای دین و مذهب آزادی‌های فردی را در جامعه به خطر می‌اندازد. اینبار اگر خواستید بیانیه «بصدورید» با یک حقوق‌دان هم مشورت کنید تا بیانیه‌تان از نظر منطقی «نشت» نداشته باشد! در هر حال ما از اینکه آخوندهای شیعه بهائیان را سرکوب کرده و می‌کنند بسیار متأسف‌ایم، ولی به هیچ عنوان «شرمگین» نیستیم، چون هرگز در کنار آخوندهای هیچ مذهبی قرار نگرفته‌ایم. ملت ایران نمی‌تواند مسئول وحشیگری نعلین‌ها معرفی شود. به نظر ما این حاکمیت انگلستان است که می‌باید از سرکوب ایرانیان از جمله بهائیان شرمگین باشد. حال بپردازیم به مقالة «حکیمانة» پاسداراکبر.

چندی پیش در این وبلاگ به فعالان جنبش مدنی توصیه کردیم،‌ از خرید کالاهای لوکس خودداری کرده و کالاهای وارداتی را تحریم کنند، چرا که فعالیت سیاسی نمی‌تواند اقتصاد را نادیده انگارد. البته در «سیاست» امام روشن ضمیر موسوی، «اقتصاد مال خر» بود، چون حضرت امام به زعم خویش امور اقتصادی کشور را نیز در ید اختیار گرفته بودند. ولی اقتصاد در واقع توسط اربابان «امام» مدیریت می‌شد که هدف‌شان تبدیل ایران به یک بازار مصرف تمام عیار بود. در چارچوب این سیاست اقتصادی «تفکر» هم مانند بنزین و اتومبیل و لوازم آرایش می‌بایست از غرب وارد شود، امری که محقق شده. کافی است نگاهی به ترهات دارودستة شیرین عبادی و دیگر اصلاح‌طلبان بیاندازیم، خواهیم دید که همه به نشخوار کالاهای تولیدی در غرب مشغول‌اند.

خطبه‌های «نماز شنبه» را در بلاد غرب فراموش نکرده‌ایم. همة نمازگزاران مترقی یک پرچم سبز‌یونجه‌ای در دست داشتند، و بع‌بع‌کنان «آزادی» و «فریدام» می‌طلبیدند! از مطلب دور افتادیم بازگردیم به مقالة پاسداراکبر،‌ که به عنوان رهبر یونجه‌پرستان، ‌ دو پیشنهاد سرشار از نبوغ ارائه داده! نخست اینکه سازمان ملل احمدی‌نژاد را به عنوان جنایتکار جنگی شناسائی کند تا وی نتواند از ایران خارج شود. دیگر اینکه «مردم» ایران که به زعم ایشان پاسدار اکبر را به رهبری برگزیده‌اند، باید کالاهای چینی و روسی را تحریم کنند!

بله گویا پاسداراکبر گذشتة پرافتخار خود را در ساواک جمکران فراموش کرده، یا می‌پندارد میرحسین موسوی پس از قتل 30 هزار زندانی اینک می‌تواند از ایران خارج شود. می‌بینیم که محافل استعماری غرب بی‌جهت به پاسداراکبر و شیرین عبادی جایزه نمی‌دهند. معیار گزینش این محافل سفله‌پرور پستی، رذالت، حماقت، فرصت‌طلبی و بلاهت اینان است. این است الگوی مطلوب برای تحمیل یک سیاست به ملت ایران. باری پاسداراکبر چندی پیش هم بدون درک مفهوم «دوسویه» یک مقالة مضحک قلمی کرده بود که در آن رابطة یک سویة دین با جامعه، رابطه‌ای «دوسویه» تلقی شده بود! اینبار هم پاسدار بی‌مقدار بیگدار به آب زده. نخست اینکه دولت روسیه جز کالای نظامی، آنهم در چارچوب توافقات حکومت اسلامی با آمریکا به ایران صادر نمی‌کند، دیگر اینکه کالاهائی که گورکن‌ها از چین وارد می‌کنند، در واقع با سرمایة یانکی‌ها در چین تولید می‌شود. در نتیجه پاسدار اکبر نابغه در واقع خواهان تحریم شرکت‌های آمریکائی شده است! شاید بهتر باشد حاج عباس میلانی فکری به حال بیسوادی و خرفتی سوگلی «حرمین شریفین» خود کرده به این رأس پاسدار حالی کند که «نسخه برداری» از مطالب دیگران «تقلب» خوانده می‌شود.

بگذریم و نگاهی به فعالیت‌های شیرین عبادی، بدیل مؤنث پاسدار اکبر بیاندازیم که از غصة افلاس حکومت اسلامی و نظام مقدس دست به دامان دبیرکل سازمان ملل شده. البته مهملات عبادی را بررسی نمی‌کنیم؛ اتلاف وقت خواهد بود. ولی یادآور شویم که ایشان از دبیرکل سازمان ملل خواسته‌اند حتماً یک «توک پا» تشریف بیاورند تهران! پس بپردازیم به تبلیغات جواد لاریجانی، جیره خوار سفارت کذا برای شبه‌اصلاح‌طلبان جمکران که سر در آخور واتیکان و کلیسای آنگلیکن دارند. این دو محفل مدافع فاشیسم، «طاعون سبز» را در واقع برای دوران ریاست جمهوری «ساراپالین» پرورش می‌دهند. به عبارت دیگر جاروجنجال فعلة فاشیسم پیرامون تقلب فرضی نوعی تمرین برای تحقق «دمکراسی»، ویراست استعمار در ایران است.

ساراپالین یا سارا «پی‌لین» که اخیراً از فرمانداری آلاسکا استعفا داد، از کاتولیک‌های متعهد و مکتبی است که برای ورود به کاخ سفید مناسب تشخیص داده شده چون از نظر سناتور مک‌کین، همة شرایط لازم برای همکاری صمیمانه با طاعون سبز را داراست. خلاصه اگر رئیس جمهور آیندة‌ ینگه‌دنیا یک کاتولیک متعهد باشد نان فاشیست‌ها در روغن شناور می‌شود و زمینة «جهاد» با کلیسای ارتدکس مسکو از هر جهت مساعد خواهد بود. در جهان طاعون زدة اسلام در مرزهای روسیه، ‌ جنتلمن‌های نزولخور نیز فدائیان اسلام را باز هم از قفس بیرون خواهند کشید، و در اروپا کاتولیک‌ها «یک دل نه صد دل» عاشق رئیس جمهور کاتولیک ینگه‌دنیا خواهند شد. البته این سناریوئی است که جاهل و جنتلمن تنظیم کرده‌اند. به عبارت دیگر آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک با توافق واتیکان چنین رویائی در سر می‌پرورانند. مقدمات «جهان دینی» از هم اکنون فراهم آمده. اسرائیل که تاکنون دمکراسی بود اصرار دارد به عنوان «دولت یهودی» به رسمیت شناخته شود! و در این راستا قرار است کشورهای منطقه هم «یکدست» شوند.

پس از نشست گروه 8 در ایتالیا، باراک اوباما ضمن ملاقات با پاپ از او درخواست کرد که به کوشش‌ برای صلح در منطقه ادامه دهد. و اینچنین بود که چند کلیسای مسیحی در عراق منفجر شد، و گروهی از مسیحیان عراق نیز قتل‌عام شدند. تا بدانند در دمکراسی دست‌ساز آنگلوساکسون‌ها اقلیت‌های مذهبی در خطراند و حتماً باید «مهاجرت» کنند. گویا مسیحیان عراق پیام را دریافت نکردند. در نتیجه روز گذشته مردان مسلح رئیس یک کارخانة تولید نوشابه‌های گازدار را که متعلق به یک مسیحی بود به قتل رساندند.

به گزارش فیگارو، مورخ 26 ژوئیه 2009، ‌ مردان مسلح در نزدیکی موصول، به کارخانة نوشابه سازی وارد شده، علاء بشیر، مدیر کارخانه را که سی سال داشت در برابر کارگران به قتل رساندند. می‌دانیم که در این موارد پلیس مانند امام‌زمان «غایب» است. همچنین می‌بینیم که فروشگاه‌های زنجیره‌ای حقوق‌بشر در مورد تصفیة مسیحیان عراق خفقان کامل اختیار کرده‌اند، چون به محض مخالفت با سیاست‌های استعماری غرب گربه زبان‌شان را می‌خورد. نهایت امر در برابر ارائة چنین خدمات ارزشمندی، نوری المالکی، ‌نخست وزیر دولت دست‌نشانده که در واشنگتن حضور دارد یک قرارداد با دولت آمریکا به امضاء رساند که به موجب آن دانشجویان عراقی به آمریکا، ‌ انگلستان و استرالیا اعزام شوند تا بودجة دانشگاه‌های این مراکز توحش جهانی هم از طریق لفت‌ولیس پول نفت عراق تأمین شود. این است «دمکراسی» اهدائی آنگلوساکسون‌ها که جوادلاریجانی با زدن نعل وارونه در تهران مبلغ آن شده.

به گزارش حنازرچوبه، لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوة قضائیه می‌گوید، اصلاح‌طلبان اگر پیروز می‌شدند، جامعه را به سوی حکومت سکولار پیش می‌بردند و نقشه کشیده بودند که اگر شکست خوردند کشور را به سوی انقلاب مخملین ببرند! غلامبچة سفارت همچنین جبهة «فاشیست ـ مسلمان‌ها» را «پایگاه تفکر سکولار ـ لیبرالیسم» نامیده. حال ببینیم محور اصلی این پروپاگاند مهوع و ابله فریب چیست؟

لاریجانی می‌کوشد با این سخنان برای جبهة طالبان جمکران کسب وجهه کند. چرا که امروز اکثر مردم ایران خواهان یک حکومت سکولاراند، در نتیجه آنگلوساکسون‌ها همة نیروی خود را به کار گرفته‌اند تا قامت خمیدة مزدوران وفادار خود را به ردای «سکولاریسم» بیارایند. می‌باید از جواد لاریجانی بپرسیم، نعلین کروبی و «خط امام روشن ضمیر» میرحسین موسوی راه به سکولاریسم می‌برد یا چادرسیاه همسر روشنفکرش؟ شاید هم «تحویل حکومت به امام زمان» در ذهن علیل سرکار لیبرالیسم و سکولاریسم شده. اصلاً بهتر است تعارف را کنار بگذارید، حقیقت را بگوئید که اصلاح طالبان با متفکران کودنی همچون حجاریان، کدیور و شرکاء در واقع مارکسیست‌اند و این سی ساله فقط برای رد گم کردن «تقیه» ‌کرده‌اند. این تعاریف نوین از سکولاریسم و لیبرالیسم را در کوچة چهارم خیابان «حافظ» به دست‌تان داده‌اند یا شخصاً به حضور غلام ‌سفارت شرفیاب شده‌اید؟ نکند غلام سفارت هنوز در دوران کلنل آیرون‌ساید گیر کرده که جیره‌خواران‌اش چنین مزخرفاتی به ما ملت تحویل می‌دهند:

«اصلاح طلبان برای ادامة‌حیات سیاسی خود به بحران نیاز دارند [اینان] قصد داشتند [در صورت پیروزی] جامعه را به سمت حکومت سکولار پیش ببرند[...] آنان معتقداند اسلام دینی برای حوزه‌های خصوصی است و حوزه‌های عمومی جامعه، ‌ نظیر دولت باید حتما بر مبنای سکولار اداره شود.[...]»


در شرایطی که پیش آمده، این مزخرفات اگر تبلیغات برای دارودستة‌ موسوی نیست پس چیست؟ البته تبلیغاتی در حد درک و فهم و شعور و بلاهت «ال‌لاریجانی». گویندة ابله، مخاطب را هم ابله پنداشته، سکولاریسم را در ترادف با بحران قرار می‌دهد. جواد لاریجانی نوعی سکولاریسم نوین اختراع کرده که بر مبنای عدم حضور نعلین در دستگاه دولت تکیه دارد. به عبارت دیگر، اگر آخوند در دولت حضور نداشته باشد، سکولاریسم کذا تحقق خواهد یافت! بهتر است بدانیم که از این «خانوادة نابغه پرور» بزودی یک رأس به ریاست قوة قضائیه جمکران منصوب خواهد شد، تا قوة‌ مقننه و قضائیه در اختیار خانوادة ‌ال‌لاریجانی قرار گیرد. و همین خانوادة جیره‌خوار استعمار وظیفه دارد زمینة مناسب را برای استقرار اصلاح‌طلبان در رأس قوة مجریه فراهم آورد،‌ تا گاوچران‌ها نیز سارا پالین را با افتخارات فراوان روانة کاخ سفید کنند. اینان می‌پندارند در سایة جنجال اخیر طاعون‌سبز خواهند توانست مردم را یکبار دیگر به عنوان سیاهی لشکر فاشیسم در برابر حوزه‌های مارگیری جمع کنند. البته اشتباه می‌کنند! جنبش مدنی هیچ ارتباطی با اصلاح‌طلبان خشونت‌طلب، روضه‌خوان‌، «قانون شکن»، متقلب و به ویژه فاقد برنامه ندارد.

بی‌نشانی به که از هر ناسزا گیری نشان
پاس بس یغماگری‌ها یاد بس بیدادها

بهتر است حکومت جمکران و اربابان‌اش در لندن و واشنگتن بدانند دیگر فعلة فاشیسم را نمی‌توانند به عنوان مدافع آزادی به مردم ایران بفروشند. پس به میرحسین موسوی هم می‌گوئیم دکان سخنرانی‌های مضحک خود را تعطیل کند. امروز موسوی در جمع فرهنگیان یکی دیگر از همان سخنرانی‌های ابله‌فریب و مضحک و مخصوص خود را ایراد کرده. موسوی می‌گوید، آیا ما نظامی را می‌خواستیم که افرادی شبانه بریزند و خانه‌های مردم را ویران کنند و هیچکس هم پاسخگو نباشد؟ گویا موسوی همین امروز به وجود اوباش «همیشه در صحنه» در بطن این حکومت پی برده و نمی‌داند حکومت اسلامی دوام و بقای خود را مدیون همین «لات‌ا‌لله» است. و مسلماً نمی‌داند همان سفارتخانه‌ای که از امثال وی حمایت می‌کند، باید پاسخگوی تخریب باشد نه حکومت مفلوک جمکران که همچون اطفال مهجور هرگز پاسخگوی اعمال‌اش نبوده. شاید موسوی می‌پندارد دوران نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان را هیچکس به یاد ندارد؛ یا اینکه کشتار زندانیان در دهة شصت فراموش شده. نه اینکه وقتی ‌هزاران زندانی پس از پایان جنگ در زندان‌ها قتل‌عام شدند، موسوی به عنوان نخست وزیر این حکومت مضحک پاسخگو بوده، امروز در این حکومت دربه‌در به دنبال پاسخگو هم می‌گردد!

برگران‌گوشان مگر سیلاب خون آرد پیام
ور نه هرگز نشنوند آوازی از فریادها
داغ ناپیدای بس زنجیرمان برگردن است
ما به صورت مانده از هر طوق و بند آزادها

کسی به این تحفة بازار نمی‌گوید، ما دوران امام روشن‌ضمیرتان را فراموش نکرده‌ایم. آنروزها که به دلیل استقرار حکومت «نورانی» اوباش مسلح به خانه‌های‌ ما می‌ریختند و اگر کسی را نمی‌یافتند، هر چه دوست داشتند با خود می‌بردند. همچنین فراموش نکرده‌ایم که قتل و بازداشت و تخریب در پی تجمع غیرمجاز صورت پذیرفت. پس چرا سرکار پاسخگوی قانون‌شکنی و برپائی تجمع غیرمجاز نیستید؟

سیل بی‌پروای رعد‌آوای رودآسا کجاست
تا فرو ریزد به هم بنیاد بی‌بنیادها
(فریدون توللی)‌


...