پنجشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۷



سه‌پایة استعمار!


...
در ادامة بحث شیوه‌های «توجیه» می‌پردازیم به «توجیه عرفانی» فریب، نیرنگ و قتل در «مثنوی معنوی». جهت این بررسی نخستین حکایت از دفتر اول مثنوی را انتخاب کرده‌ایم:‌ «حکایت عاشق شدن پادشاهی بر کنیزکی». پس لازم است پیش از بررسی، با توضیح چند نکتة مهم چارچوب آنرا مشخص کنیم. نخست اینکه، این مطلب نه انتقاد از شخص مولوی است، و نه از سروده‌های زیبای وی. مولوی از مفاخر فرهنگ ایران زمین است و آثار وی از گنجینه‌های ادبیات فارسی. به همین جهت این وبلاگ را به بررسی «توجیه» در نخستین حکایت مثنوی معنوی اختصاص می‌دهیم. هدف از این وبلاگ بررسی «ابهامی» است که در عرفان، می‌تواند توجیه کنندة انواع خشونت باشد. و بی‌دلیل نیست که رسانه‌های غرب به طبل زدن برای مولوی پرداخته‌اند. سروده‌های مولوی چه در مثنوی و چه در دیوان شمس زیباست، و به دلیل قدرت کلام مولوی، پروازی است به سوی جهانی که از واقعیت‌های زمینی فرسنگ‌ها فاصله دارد. چرا که اشعار عرفانی در حالت «جذبه» سروده می‌شود، و همانطورکه پیشتر هم گفتیم، زبان عارف، «زبان شورش» است و در مرز «گویش فردی» و «گویش قدرت» قرار می‌گیرد. ولی در هرحال زبان شعر، به عنوان زبان والای هنری از واقعیت‌های روزمره فاصله دارد، و شعر مولوی هم از این قاعدة‌ کلی مستثنی نیست. پیشتر در همین وبلاگ یکی از سروده‌های مولوی در «دیوان شمس» را بررسی کرده‌ایم. ولی دیوان شمس مجموعه‌ای است از اشعار، و مثنوی معنوی مجموعه‌ای است از حکایات به زبان شعر.

دیگر آنکه، بررسی حکایت کنیزک در چارچوب زمینة «تاریخی ـ اجتماعی» دوران مولوی صورت خواهد گرفت. به عبارت دیگر این حکایت را به هیچ عنوان با «نگاه امروزین» نمی‌نگریم، چون آوردن این «حکایت» به زمان حال به معنای شکستن مرز زمان و مکان است. به عنوان نمونه نمی‌‌گوئیم، «مولوی زن ستیز بوده»! ‌ چرا که در دورة مولوی جنبش «فمینیسم» وجود نداشته تا در رابطه با آن مولوی را «زن‌ستیز» بخوانیم. در دوران مولوی «زن» از جایگاه «سنتی» خود برخوردار بوده، در نتیجه مولوی نیز در چارچوب همین سنت به زن می‌نگریسته. ولی هر چند تلاش خواهیم داشت که در چارچوب سنت‌های دوران مولوی، حکایت مثنوی را بررسی کنیم، برای این بررسی بالاجبار از «ابزار مدرن» استفاده خواهیم کرد، تا نشان دهیم که حکایت مثنوی، در چارچوب «اجتماعی ـ تاریخی» خود چگونه کردار نکوهیده را «توجیه» می‌کند، و این توجیه «به نام خدا» امکانپذیر می‌شود.

در مثنوی روند کلی چنین است که افرادی، به دلیل فارغ بودن از یاد خدا، به صور مختلف توسط افراد دیگری که در ارتباط با خدا قرار دارند، «مجازات» می‌شوند. البته در آثار مولوی لزومی ندارد افراد مرتبط با خدا «روحانی» باشند، هر کسی می‌تواند از این امتیاز برخوردار شده، نسبت به دیگران «برتری» یابد. ساده‌تر بگوئیم در بینش عرفانی، انسان‌ها از تساوی برخوردار نیستند، بلکه کسانی بنا بر ارادة الهی بر دیگران برتری پیدا می‌کنند. در این چارچوب است که امروز خطر عرفان به مراتب از خطر اسلام برای ملت ایران بیشتر شده. چه هر کس، در هر زمان، از طریق رؤیا و یا توهم می‌تواند خود را در این رابطة جادوئی قرار داده، با ادعای برخورداری از این «برتری»، جنایات خود را «توجیه» کند. کسانی که با مثنوی معنوی و قرآن آشنائی دارند می‌دانند که مثنوی در زمینة حکایات به مراتب از قرآن غنی‌تر است و در عین حال زمینة وسیع‌تری جهت اعمال خشونت فراهم می‌آورد. حال با توسل به نظریة «ولادیمیر پروپ» در مورد ساختار قصه‌ها، حکایت پادشاه و کنیزک را به صورت زیر خلاصه می‌کنیم:

ـ پادشاه کنیزکی را خریداری می‌کند، چون عاشق کنیزک است
ـ کنیزک بیمار می‌شود
ـ پادشاه از چهار گوشة جهان پزشکان حاذق بر بالین کنیزک می‌آورد
ـ پزشکان همه ادعا می‌کنند که مانند مسیح، قادر به درمان هر بیماری‌اند
ـ ولی چون نگفته‌اند، «اگر خدا بخواهد»، خداوند به آنان عجز بشر را نمایان می‌سازد
ـ پس همگی از درمان کنیزک عاجز می‌مانند، معالجات‌شان نتیجة واژگونه داده و حال کنیزک بدتر می‌شود
ـ شاه چون ناتوانی حکیمان را مشاهده می‌کند، روی به جانب خدا آورده، پای برهنه به سوی مسجد می‌رود
ـ در مسجد،‌ شاه زبان به ستایش خداوند می‌گشاید و آنقدر زاری می‌کند تا خواب وی را در می‌رباید
ـ در خواب وی را می‌گویند که حاجت‌اش برآورده خواهد شد
ـ فردای آنروز کسی به میهمانی شاه می‌آید که در رویا بر او ظاهر شده بود
ـ شاه او را نزد کنیزک بیمار می‌برد، و آن «طبیب الهی» درمی‌یابد که کنیزک نیز «عاشق» است و دل در گرو زرگری در سمرقند دارد
ـ پس «طبیب الهی» پادشاه را در جریان دلباختگی کنیزک قرار داده، می‌گوید، چاره آن است که مرد زرگر را نزد کنیزک بیاوریم
ـ شاه بی‌چون و چرا اطاعت کرده، دو نفر را به سمرقند روانه می‌کند، تا به دستور طبیب، مرد زرگر را به دروغ برای ندیمی شاه فرا خوانند
ـ زرگر فرمان شاه را اطاعت می‌کند، زن و فرزند را برای رفتن به دربار ترک می‌گوید
ـ طبیب از شاه می‌خواهد مدتی کنیزک را در اختیار این مرد بگذارد
ـ شاه از فرمان طبیب اطاعت می‌کند
ـ پس از شش ماه، طبیب داروئی به آن ‌مرد می‌دهد که رنجور و بیمار شود
ـ مرد زرگر بیمار می‌شود، جان می‌سپارد و کنیزک بر مرگ زرگر هیچ نمی‌گرید.

در پایان حکایت، مولوی می‌گوید، مرد زرگر چون طمع در جاه و مقام کرد کشته شد، و طبیب به خاطر شاه مرد زرگر را نکشت، زهر دادن به زرگر و کشتن او به «امر الهی» بوده. و اشکال ما با عرفان، و نه با مولوی از همین «امر الهی» ناشی می‌شود. چون مولوی بینش خود را به عنوان «شیوة حکومت» ارائه نمی‌کند، نظری شخصی ارائه می‌دهد، در قالب حکایت و جهت «توجیه» مسائل «غیرقابل توجیه»! در صورتیکه عوام‌فریبان تلاش دارند، عرفان را به عنوان یک بینش «جمعی» و «سیاسی» معرفی کنند، تا اینبار با استفاده از «توجیهات» عرفانی، آن را وسیلة «انسان ستیزی» کنند. حال ببینیم در حکایت فوق و در چارچوب «تاریخی ـ اجتماعی» دوران مولوی چه اعمال و مسائلی «غیرقابل توجیه» است.

در این حکایت دو نوع پدیده و «پرسوناژ» داریم، که بر دو محور انسانی یا مادی، و الهی یا معنوی تکیه دارند. و در رأس جهان معنوی بر اساس نظم جهان فئودال، «شاه» قرار می‌گیرد. به همین جهت عشق «شاه» به کنیزک از عشق کنیزک به مرد زرگر «برتر» است! عشق شاه به کنیزک حتی در هنگام بیماری او فروکش نمی‌کند ولی آتش عشق کنیزک پس از مشاهدة بیماری مرد زرگر خاموش می‌شود. از طرف دیگر، «طبیب الهی» نیز بر طبیبان غیر الهی «برتری» دارد. و جهت معالجة بیمار خود با تأئید شاه به فریب و نیرنگ متوسل می‌شود، و نهایتاً مرتکب قتل هم خواهد ‌شد. ولی آنچه در این حکایت با در نظر گرفتن زمینة تاریخی مولوی، غیرقابل پذیرش و غیرقابل توجیه به نظر می‌رسد، رفتار ناهنجار «شاه» و «طبیب الهی» است.

از یکسو، شاه می‌پذیرد کنیزک زرخرید‌اش عاشق مرد دیگری باشد، و به او خیانت کند. چنین رفتاری در چارچوب فرهنگ فئودال هرگز پذیرفته نشده. از سوی دیگر، اطاعت کاملاً موجه مرد زرگر از فرمان شاه مورد انتقاد قرار می‌گیرد،‌ چون مولوی می‌گوید زرگر به طمع مال سمرقند را ترک کرد، حال آنکه در چارچوب فرهنگ فئودال، مجازات سرپیچی از فرمان شاه مرگ بوده. و بالاخره، توسل طبیب به فریب و نیرنگ و ارتکاب به قتل برای درمان بیمار، در هیچ چارچوب اجتماعی حتی در چارچوب یک جامعة فئودال در قرن هفتم نیز توجیهی ندارد. ولی همة این اعمال در راستای «انسان‌ستیزی» عرفان توجیه پذیر می‌شود. چرا که پرسوناژهای «برتر» حکایت مانند «طبیب الهی» با هرگونه انسانیت متعارف‌ بیگانه‌اند، و نظم جامعة انسانی را نیز به هیچ عنوان به رسمیت نمی‌شناسند. و پرسوناژ برتر این حکایت، طبیب الهی، رأس هرم قدرت در جامعه را به رسمیت نمی‌شناسد، او فقط از امر خداوند اطاعت می‌کند، در نتیجه دست او دست خداست:

کشتن این مرد بر دست حکیم
نی پی امید بود و نی ز بیم
او نکشت‌اش از برای طبع شاه
تا نیامد امر و الهام اله
[...]
آنکه از حق یابد او وحی و جواب
هرچه فرماید بود عین صواب
آنک جان بخشد اگر بکشد رواست
نایب است و دست او دست خداست

بله! دست خدا! پیشتر «روح خدا» داشتیم، و «نایب امام»، با حکومت عرفانی، «دست خدا» خواهیم داشت! در واقع امثال عبدالعلی بازرگان که در کانادا دکة تبلیغات عرفانی باز کرده‌اند، خواهان حکومت «دست خدا» بر ملت ایران‌اند. چون «دست خدا» از «نایب امام» به مراتب قدرتمندتر است و خلاصه حاجت حاکمیت انگلستان جهت حکومت «مرد قدرتمند» را برآورده خواهد کرد. به همین جهت پاسدار «ال‌لاریجانی» پس از دخالت «شیوا» و «آکادمیک» به مسائل هسته‌ای اخیراً به عرصة حقوق بشر نیز فضولی آکادمیک کرده، فرموده‌اند، «مبنای اسلام، حقوق بشر است [...]» و حقوق بشر غرب به گرد نهج‌البلاغة ما هم نمی‌رسد! جای «جان‌لاین» خالی که بگوید: اوه! «وری، وری» شیوا و آکادمیک! می‌بینیم که همة سخنان پاسدار لاریجانی «شیوا» و «آکادمیک» شده.

حنازرچوبه، مورخ 30 ماه مه سالجاری هم در کمال افتخار، ترهات شیوای پاسدار لاریجانی را در رأس اخبار خود قرار می‌دهد. البته غلامبچة سفارت کذا از یک نظر حق دارد، اگر از جنبة توحش و انسان‌ستیزی به نهج‌البلاغه بنگریم، اعلامیة جهانی حقوق بشر هرگز نمی‌تواند به پای این «اثر» جاودان برسد. گورکن‌ها پیشتر یک «بیانیة حقوق بشر» امام سجاد کشف کرده بودند، و اکنون سخنان فرضی علی، خلیفة چهارم مسلمین، از سوی «علی» لاریجانی، ریزه‌خوار کارخانة رجاله پروری و صدای دوم «علی‌خامنه‌ای»، رهبر گورکنان جهان، به عنوان معیار «حقوق بشر» برگزیده شده، تا شاید سه عدد «علی»، در مقام «سه‌پایة» شیوا و آکادمیک استعمار به کار چپاول ملت ایران آیند. چون «سه‌پایة» کذا، مانند طبیب حکایت مثنوی «الهی» است، و دست او دست خدا!




شیوای بوشهری!

...

امروز می‌پردازیم به شیوه‌های «توجیه»، تا هم پاسخی به پیام یکی از خوانندگان گرامی در مورد وبلاگ «12 مرد خبیث» داده باشیم، و هم مقدمه‌ای ارائه کنیم بر وبلاگ بعدی پیرامون «توجیه» خشونت، فریب و نیرنگ در «عرفان».

یکی از خوانندگان گرامی در اعتراض به وبلاگ «12 مرد خبیث» می‌گویند، عضو ساواک نیستند، مخالف حاکمیت‌اند و فقط برای حفظ تمامیت ارضی ایران و حفظ خلیج فارس در تظاهرات در برابر سفارت امارات حضور یافته‌اند، ‌ چرا که ایران را دوست دارند! اتفاقاً ما هم چون ایران را خیلی دوست داریم، پیوسته در این وبلاگ تکرار می‌کنیم که تظاهرات خیابانی و به اصطلاح مردمی منافع ایران را تأمین نمی‌کند. در واقع ما هم با شما و همة ایرانیان یک «نقطة مشترک» داریم و آن دوست داشتن میهن‌مان است. ولی چون شیوه‌های پروپاگاند استعماری را می‌شناسیم و می‌دانیم «تمرکز بر یک نقطه» آنهم نقطة احساسات میهن‌پرستانه چگونه می‌تواند مورد سوءاستفادة سیاست‌های استعمار قرار گیرد، با اینگونه تظاهرات مخالف‌ایم. اما پیش از ادامة مطلب اشاره‌ای خواهیم داشت به پروپاگاند.

پیشتر در توضیح شیوه‌‌های «پروپاگاند» گفتیم که پروپاگاند با تحریک احساسات، عقل‌سلیم را به چالش می‌طلبد. و «عقل سلیم» یا «منطق متعارف» با ساختن و پرداختن شعارهای عوامفریبانه به چالش کشیده می‌شود. ویژگی شعار عوامفریبانه این است که هیچ مخالفتی را بر نمی‌انگیزد، و خواستار تحقق اهدافی است که هیچ مخالفتی با آن‌ها امکانپذیر نیست! از طرف دیگر، این نوع شعار مردم را بر یک نقطه متمرکز می‌کند. و «تمرکز بر یک نقطه» همانطور که پیشتر هم گفتیم شیوه‌ای است از تبلیغات فاشیستی که با تکیه بر آن فضای جامعه به صورت کاذب دوقطبی می‌‌شود، و قطب «نیک» در برابر قطب «بد» قرار می‌گیرد. در ایران این تبلیغات استعماری همواره از طریق ایجاد «تقابل کاذب» میان «شیخ و شاه»، یا برانگیختن تعصبات دینی در برابر تعصبات میهن‌پرستانه، توانسته منافع استعمار را تأمین کند. همانطور که گفتیم «دینی» و «بومی» هر یک «تقدس» خاص خود را دارد و همین «تقدس» است که تاکنون کارساز سیاست استعمار شده. حال بازگردیم به توجیه تظاهرات خیابانی جهت حفظ تمامیت ارضی ایران و حفظ نام خلیج فارس.

تمامیت ارضی یک کشور با تجمع در برابر سفارت امارات یا هر سفارتخانة دیگر تأمین نخواهد شد. ولی ساواک چنین تظاهراتی را تشویق می‌کند، ‌چون «حفظ تمامیت ارضی» و شعار «خلیج همیشه فارس»، و ... و دیگر شعارهای میهنی می‌تواند احساسات میهن‌پرستانة ایرانیان را برانگیزد و آن‌ها را به پیروی از یک اقلیت مزدور و پادوی بیگانه به خیابان‌ها بکشاند. همچنانکه در سال 1357، مردم ایران می‌پنداشتند با فریاد «مرگ بر شاه» در خیابان‌ها، «استقلال و آزادی» را در «جمهوری اسلامی» خواهند یافت.

مسلم است که اکثر تظاهرکنندگان از اعضای ساواک نبودند، ولی به دلیل برانگیخته شدن احساسات، فریب شعارهای عوامفریبانة ساواک را می‌خوردند. چون کیست که با استقلال و آزادی مخالف باشد؟ هیچکس! ولی استقلال و آزادی را با تظاهرات خیابانی در یک کشور استعمارزده در همسایگی پاکستان، ترکیه و عراق تأمین نمی‌کنند. و امروز هم که ارتش جنایتکار ناتو در عراق، افغانستان و ترکیه حضور مستقیم دارد و ناوگان‌های آمریکا خلیج فارس را اشغال کرده‌اند تا اتحادجماهیر اسلامی در سراسر منطقه مستقر کنند، با تظاهرات در برابر سفارت شبه کشور مفلوکی چون امارات، خلیج فارس را نمی‌توان حفظ کرد، چون خلیج فارس تحت کنترل امارات نیست. در هر حال، مرزهای هیچ کشوری را با «احساسات» حفظ نمی‌کنند و از تمامیت ارضی هیچ کشوری با «احساسات» نمی‌توان دفاع کرد. ولی با احساسات می‌توان تمامیت ارضی کشور را به خطر انداخت. همچنانکه براندازی بهمن 1357، و اشغال سفارت آمریکا در تهران، با هدف جنگ افروزی و تجزیة ایران صورت پذیرفت.

کسانی که هر روز در برابر سفارت اشغال‌شدة آمریکا فریاد «مرگ برآمریکا» سر می‌دادند، اعضای ساواک نبودند، احساسات ضدآمریکائی‌شان را بروز می‌دادند، چون می‌پنداشتند دارودستة خمینی و دانشجونمایان «پیرو خط امام» ضدآمریکائی‌اند. ولی عباس عبدی، اصغرزاده، محمدرضا خاتمی، ابتکار و دیگر «ضدامپریالیست‌های» اسلام پرست، ضدآمریکائی نبودند، اعضای ساواک بودند. حال کسانی که ادعای میهن‌پرستی دارند، باید به این پرسش منطقی و ساده پاسخ دهند: وقتی به دلیل شرایط ایران، ابراز احساسات میهن‌پرستانه از طریق تظاهرات خیابانی در تضاد با منافع ملی قرار می‌گیرد، این ابراز احساسات خود را چگونه «توجیه» می‌کنند؟ چون در هر حال هیچ توجیه منطقی برای احساسات وجود ندارد. احساسات، همیشه در تضاد کامل با «منطق» قرار می‌گیرد!

«توجیه» به مفهوم موجه جلوه دادن کردار و گفتار ـ چون «پندار» به هیچ عنوان تحت کنترل انسان نیست ـ می‌تواند «منطقی» باشد یا «منطق گریز». منظور از منطق در این وبلاگ «منطق انسانی» است، چون ما پدیدة من‌درآوردی به نام «عقلانیت الهی» را مردود می‌شماریم. چرا که «عقل» را انسان «تعریف» کرده و اگر خدائی هم وجود داشته باشد، انسان قادر به شناخت «عقل الهی» نخواهد بود. در نتیجه کسانیکه مانند عالیجناب هابرماس سخن از «عقلانیت دینی» به میان می‌آورند،‌ مهمل می‌گویند. اینان پدیده‌ای «عقل ستیز» به نام دین را که بر «احساسات» و اعتقادات «تعبدی» تکیه دارد، «عقلانی» می‌خوانند! البته سخن ما در اینجا به ادیان ابراهیمی محدود می‌شود. دین به طور عام به عنوان یک «بنیاد اجتماعی» با تکیه بر «ترس از آینده»، «ناامیدی» و ناآگاهی مردم، یک «مرد قدرتمند نامرئی» اختراع کرده که از روز ازل به همة پرسش‌های حال و آیندة انسان «پاسخ» داده؛ ‌ از همه چیز آگاه است، همةکارهای‌اش هم از روی «مصلحت» است، و بدون مشیت او برگ هم از درخت نمی‌افتد، در نتیجه، «شرایط موجود» نیز برخاسته از ارادة ‌اوست.

بله بی‌جهت نیست که بوق‌های تبلیغاتی غرب به ویژه بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» خواهان حضور یک «مرد قدرتمند» در ایران شده‌اند. چون این پدیدة مطلوب استعماری بازتابی‌ است از «مرد قدرتمند نامرئی» و همة اهداف استعمار را با تکیه بر احکام خداوند، بدیل آسمانی خود، «توجیه» می‌کند. در وبلاگ «اوباما در بهارستان»،‌ به ابتذال، منطق گریزی، عربده جوئی، دریدگی و قانون‌گریزی به عنوان ویژگی‌های «زبان مرد قدرتمند» اشاره کردیم و نمونه‌هائی از آن را نیز در سخنان لاریجانی، ریاست موقت مجلس جمکران ارائه دادیم. ولی «جان لاین»، فرستادة مخصوص «بی‌بی‌سی» در تهران سخنان غلامبچة سفارت را «شیوا» و «آکادمیک» توصیف کرده. بله، وقتی لاریجانی به شیوة فاشیست‌ها «برچسب» می‌زند و بدون ارائه شواهد و مدارک، «آژانس» را «فریبکار» می‌خواند، سخنان‌اش واقعاً «شیوا» است، چون عربده‌جوئی و پریشانگوئی در ایران به گوش حاکمیت انگلستان همیشه «شیوا» بوده. و اما «جان لاین»، جنبة آکادمیک سخنان «ال‌لاریجانی» را مسلماً در استفادة ایشان از واژة علمی «پاس‌کاری» رویت کرده‌اند. چون با شنیدن این واژة «آکادمیک» مخاطب متوجه می‌شود که لاریجانی، ریاست محترم مجلس شورای جمکران، که با آراء ویژة ساواک از صندوق مارگیری استخراج شده،‌ آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای و شورای امنیت را با فوتبالیست‌های تیم «منچستر یونایتد» و «چلسی» یکسان پنداشته. البته تعجبی ندارد، چون در واقع خود لاریجانی، مانند همة «مردان قدرتمند» استعمار از اعضای آکادمی «هولیگان پروری» باشگاه‌های فوتبال انگلستان به شمار می‌رود.

هولیگان‌ها که ظهورشان با اوج‌گیری مارگارت تاچر همزمانی و هماهنگی داشت، نوعی ابزار سرکوب در دست حاکمیت جنتلمن‌های نزولخوار انگلستان بودند که عرصة مسابقات فوتبال را با عرصة سیاست تاچر و ریگان هماهنگ کردند. به عبارت دیگر، همزمان با «جهاد» مسلمانان بر علیه اتحادجماهیر شوروی در پاکستان، ترکیه، ایران و افغانستان، خشونت و توحش آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک در قالب «مجاهدین فوتبال» نیز بروز کرد. با این تفاوت که شهدای راه فوتبال همگی اروپائی و کاتولیک بودند! چون بین کاتولیک‌ها وپروتستان‌های ایرلند نیز «جهاد» شدت گرفته بود. البته این جهادی بود که از چشمان تیز بین خبرنگاران و فرستاده‌های ویژه تاکنون پنهان مانده. چون ضیاءالحق در پاکستان، خمینی در ایران، و نظامیان ناتو در ترکیه پرچم جهاد برافراشته بودند، و پروپاگاند جهاد در پاکستان، ایران و افغانستان «شیوا» و «آکادمیک» بود!

ولی شیواتر و آکادمیک‌تر از سخنان لاریجانی، مطلب پاسدار شریعتمداری در کیهان، مورخ نهم خردادماه سالجاری، به نقل از یک خبرگزاری ناشناس به نام «آسوشیتد نیوز» است که به «باراک اوباما» امکان خواهد داد ادعای مالکیت بر «بوشهر» کرده، به حضور روس‌های «ملحد» در نیروگاه هسته‌ای خاتمه دهد! به گفتة نیوز «کذا»، اجداد «باراک اوباما» از اهالی بوشهر بودند، و در دوران قاجار ایران را ترک کرده و خلاصة مطلب سر از ایالات متحد درآوردند! این ترهات به ادعای کیهان بر اساس «پژوهش‌های» بخش تاریخ «ام.آی.تی» انتشار یافته. البته خود آمریکائی‌ها و به ویژه موسسة «ام.آی.تی» از این چنین پژوهش‌های «تاریخی» بی‌خبراند، چون اینگونه اخبار «شیوا» و «آکادمیک» ویژة کیهان، شیپور تبلیغاتی کوکلوکس‌کلان‌ها در ایران تهیه و تنظیم می‌شود. عجیب است که «جان لاین» آنقدر محو جمال بی‌مثال پاسدار «ال‌لاریجانی» بوده که پاسدار شیوا و آکادمیک جمکران، شریعتمداری را کاملاً نادیده انگاشته. که گفته‌اند:

اگر بر دیدة مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی




چهارشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۷

اوباما در بهارستان!
...
به دلیل شرایط بحرانی در ایران، که از 12 آوریل سالجاری با انجام یک سلسله عملیات خرابکارانه در استان فارس آغاز شد و دامنة آن به پایتخت نیز رسید، تأکید می‌کنیم از «تظاهرات مردمی» در ایران حمایت نخواهیم کرد. سازمان ناتو در هماهنگی کامل با دستاربندان مزدور تلاش دارد با ایجاد آشوب‌های خیابانی زمینة «براندازی مردمی» مشابه براندازی 22 بهمن را فراهم آورد. امروز سایت «پیک نت» مطلبی انتشار داده تحت عنوان، «این چند نکته را می‌توانید منتشر کنید»! این مطلب به شایعات ساواک شباهت فراوان دارد، چون منبع آن مشخص نیست، فاقد زمان مشخص است، و از زبان «روحانیت» رسماً مردم را دعوت به شورش می‌کند.

به گفتة «پیک نت» روحانیت فرموده‌اند، چرا مردم به خیابان‌ها نمی‌ریزند، و ما را نمی‌کشند؟ باید به اهالی «پیک نت» یادآور شویم که این روحانیت سه دهه ‌است در اتومبیل‌های ضدگلوله می‌نشیند و در محله‌های حفاظت شده زندگی می‌کند، و اگر مردم به خیابان بریزند، دستارش را باز کرده و به مردم خواهد ‌پیوست! چون روحانیت، جهت حفظ منافع استعمار، همواره در کنار مردم است. اگر جنبشی مترقی در کشور در جریان بوده، روحانیت جهت تخریب آن در کنار مردم قرار گرفته، و اگر جنبشی مخرب در برنامه قرار داشت، مانند آشوب‌های دوران پهلوی، روحانیت همواره آغازگر آشوب شده.

در هر حال، بهتر است اهالی «پیک نت» به همان «روحانیت» بگویند که مشکل ما ملت، با رفتن شاه و مرگ او حل نشد، و با کشتن آخوند جماعت هم مسلماً حل نخواهد شد. پس لزومی ندارد «پیک نت» از پشت درهای بستة روحانیت به ما بگوید:

«روحانیون به شدت نگران‌اند [...] می‌گویند: ما تعجب می‌کنیم که چرا مردم نمی‌ریزند توی خیابان و همه ما را نمی‌کشند [...] جان مردم به لب‌شان رسیده [...] به هیچکس امید ندارند[...].»


بله! می‌بینیم که روحانیت چقدر برای مردم نگران است و می‌خواهد مردم به خیابان بریزند و انتقام بگیرند! چون همین انتقام‌جوئی در دوران سلطنت پهلوی کارساز اربابان همین روحانیت شد، و بعضی‌ها از جمله گروه سردار اکبر مایلند «مرد قدرتمندی» پیدا شود و مردم را به مسیر حماقت و انتقامجوئی کودکانه «هدایت» کند.

گفتیم که باراک اوباما، و یا بهتر بگوئیم گروه برژینسکی، احمدی نژاد را جهت مذاکره «ضعیف» تشخیص داده، در انتظار ظهور «مرد قدرتمند» از معرکة انتخابات جمکران است. و به نظر می‌رسد سازمان ناتو «مرد قدرتمند» مورد نظر گروه برژینسکی را در وجود ذیجود علی‌لاریجانی رؤیت کرده باشد! از این رو زبان ویژة «مرد قدرتمند» استعمار نیز در اختیار غلام‌بچة سفارت قرارگرفته. پیش از ادامة مطلب لازم است توضیح مختصری در مورد زبان «مرد قدرتمند» ارائه کنیم.

این زبان از تمامی ویژگی‌های زبان کلاه‌مخملی‌ها برخوردار است. زبانی است عربده‌جو، مبتذل، دریده، منطق‌گریز، زورگو و سرکوبگر، چرا که‌ زبانی است قانون‌گریز! بهترین نمونة این زبان، «زبان رهبری» در حکومت اسلامی است که جهت سرکوب ملت، تا همین چندی پیش اراذل و اوباش را جهت عربده‌جوئی به خیابان‌ها دعوت می‌کرد. سخنرانی‌های جنجالی خمینی چه در دوران پهلوی و چه پس از استقرار حکومت اسلامی، و سخنرانی‌های ابلهانة خامنه‌ای از این ویژگی‌های «مطلوب» استعماری به نحو احسن برخوردار است. چون سخنرانی‌های اینان توسط ساواک تهیه و تنظیم می‌شود. و می‌دانیم که لاریجانی مانند بسیاری از فعلة سنتی فاشیسم در ایران از کارمندان همین سازمان استعماری است.

از اینرو بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، سخنگوی حاکمیت انگلستان، امروز رسماً فرمان «انتخاب» لاریجانی به «ریاست دائم» مسجد جمکران و عدم همکاری حکومت اسلامی با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را صادر کرد. این بنگاه از زبان غلامبچة سفارت که دیگر مسئولیتی هم در پروندة هسته‌ای ندارد، اعلام داشت، اگر آژانس از این گزارش‌ها انتشار دهد ممکن است ایران در همکاری خود با آژانس تجدید نظر کند! به همین دلیل خبرگزاری حنازرچوبه، مورخ 8 خردادماه سالجاری ترهات داماد آخوند مطهری را تحت عنوان «هشدار» لاریجانی به آژانس، در سر فصل خبرهای خود قرار داد.

همانطور که پیشتر هم گفتیم حاکمیت انگلستان مستقیماً از تجهیز حکومت اسلامی به سلاح هسته‌ای حمایت می‌کند، تا از یکسو، همزمان با اعمال تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران چپاول ثروت‌های ملی و ارعاب را در داخل مرزها افزایش دهد، و از سوی دیگر از آغاز به کار نیروگاه بوشهر نیز ممانعت به عمل آورد. و دلیل اصلی «انتخاب» غلام‌بچة سفارت به ریاست مجلس جمکران پافشاری بر همین سیاست است. لاریجانی تا زمانی که مسئولیت «مذاکره» پیرامون برنامة هسته‌ای را بر عهده داشت با خوش رقصی برای اربابان، نه تنها زمینة ارعاب ما ملت را فراهم آورد، که مانع از تحویل سوخت هسته‌ای توسط روسیه به ایران شد. به یاد داریم که پس از برکناری غلام خانه‌زاد، برخی موانع در پروندة هسته‌ای سریعاً مرتفع شد، تا روسیه بتواند تحت نظارت «آژانس بین‌المللی انرژی» سوخت نیروگاه بوشهر را به ایران تحویل دهد. ولی ظاهراً بعضی‌ها می‌پندارند که از طریق «نبش قبر»، باز هم می‌توان لاریجانی «سابق» را از نو زنده کرد.

بله بازی «رستاخیز» از نو آغاز شده و دست استعمار، «مردگان سیاسی» را در گور برانگیخته! البته سید ابراهیم نبوی هم به نوبة خود یک «مینی رستاخیز» در سایت رادیوزمانه به راه انداخته که در آن شاه، شجریان و بسیاری دیگر از زندگان شرکت فعال دارند. ویژگی «رستاخیزشو» حاج نبوی این است که در آن شاه سابق ایران و همسرش به آخوند جماعت و «عیال» شباهت می‌یابند. و پامنبری‌ها هم برای سید ابراهیم مرتب کف می‌زنند که تهمت کفر و الحاد را از شاهنشاه و شهبانو زدوده! حال که «مورخ باشی» جمکران خیال‌مان را از دین و ایمان اعلیحضرت و بانو آسوده فرمود، باز می‌گردیم به رستاخیز مردگان سیاسی در داخل مرزها.

قرار است رهبری مردگان سیاسی را لاریجانی در «مجلس‌اسلامی» به عهده گیرد. هر چند در حکومت اسلامی مجلس قانونگذاری معنا و مفهومی ندارد، به دلیل الزامات استعماری، گورکن‌ها باید از مجلس هم برخوردار باشند تا در استقلال‌شان، مانند دموکراسی مورد نظر «کوین بندیت» به «تکامل» برسند! و چون علی‌خامنه‌ای مانند اربابان‌اش به شدت تضعیف شده، و «استقلال» حکومت جمکران به خطر افتاده، «مصلحت» براین قرارگرفت که یک علی دیگر، جهت تقویت «رهبری» به عربده‌جوئی و لات‌بازی مشغول شود. و از آنجا که لات و اوباش در حاکمیت جمکران فراوان است، جهت یافتن علی کذا قرعه‌کشی کردند و قرعة لات‌بازی،‌ به نام لاریجانی در آمده. لاریجانی در واقع صدای دوم «رهبری» خواهد بود!

اکثر خوانندگان غرب وقتی کنسرت می‌دهند، چند صدای دوم دارند، البته «صدای دوم» را با گروه کر اشتباه نکنیم. «صدای دوم» می‌تواند در متن و یا در حاشیة صدای خواننده قرار گیرد؛ اینهمه بستگی دارد به کیفیت صدای خواننده. به عنوان نمونه وقتی هنرمند قدرتمندی چون «بی‌بی‌کینگ» کنسرت می‌دهد، صدای دوم کاملا در حاشیه قرار می‌گیرد، ولی در کنسرت «راجر واترز» چنین نیست. یک حالت سوم هم وجود دارد؛ به طور مثال خواننده‌ای سابقاً پرقدرت، چون «جوکاکر»، اکنون که به دلیل کبر سن قدرت صدای‌اش به شدت افت کرده، عملاً بدون صدای دوم «لنگ» می‌زند! و از آنجا که سیاست استعمار در ایران همواره یک کنسرت لات‌بازی و عربده‌جوئی بوده، و در آن یک مرد به اصطلاح «قدرتمند» مرتباً نفس‌کش ‌طلبیده، و با عربده‌جوئی و ادعای «استقلال» فرضی در واقع مطالبات استعمار را مطرح ‌کرده، و دیگران در برابرش خفقان گرفته‌اند، امروز همین «مرد قدرتمند»، به دلیل تضعیف استعمار، نیازمند «صدای دوم» هم شده.

و «صدای دوم»، امروز مطالبات اربابان‌اش را به زبان کلاه‌مخملی‌ها بیان می‌کند. صدای دوم که با امدادهای غیبی به ریاست «موقت» مسجد مضحک جمکران «برگزیده» شده، بلافاصله دخالت در امور مورد نیاز ارباب یا همان پروندة به اصطلاح هسته‌ای را آغاز کرده، و مانند خمینی دجال که خود را بجای «ملت» می‌گذاشت و خواسته‌های استعمار را هم «خواست ملت» می‌خواند، لاریجانی هم خود را بجای «مجلس» گذاشته و مطالبات اربابان‌اش را «مطالبات مجلس» وانمود می‌کند! البته هنوز نمایندگان مجلس کذا در این‌ مورد به رایزنی نپرداخته‌اند، ولی هیچ اهمیتی ندارد، در مجلس کذا یکنفر «تصمیم» می‌گیرد و تصمیمات‌اش باید در راستای تأمین منافع سازمان ناتو باشد. از اینرو لاریجانی هر چند در رأس قوة مقننه قرار گرفته، موظف است «قانون شکنی» پیشه کند تا این «قوه» را بیش از پیش مضحکة خاص و عام کرده باشد. امروز لاریجانی بجای «مجلس هشتم» تصمیم گرفته که همکاری دولت با آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای می‌تواند محدود شود! «مرد قدرتمند» به زبان شعارگونة بلاهت و ابتذال «رهبری»، ضمن هشدار به اربابان در غرب، به آژانس بر چسب «فریبکاری» زده و می‌گوید:

«غرب از پاسکاری [...] خودداری کند [...] مجلس اجازة چنین فریبکاری را نمی‌دهد.»

می‌بینیم که یهودستیزان و اسرائیل‌پرستان غرب همچنان اصرار دارند که حکومت جمکران با نفس‌کش طلبی از «ان.پی.تی» خارج شود، تا از طریق امدادهای غیبی جهش علمی کرده، سریعاً زیر نظر کارشناسان سازمان سیا به سلاح هسته‌ای دست یابد. به این ترتیب جنگ زرگری بین حکومت اسلامی و اسرائیل، دو نوکر مسلح به سلاح هسته‌ای غرب می‌تواند، ضمن تهدید روسیه، کل منطقه را هم تا ابد در بحران و تنش نگاه‌ دارد.

توافق‌های نشست دوحه، ‌ پس از 18 ماه، شکست طرح نظامی سازمان ناتو در لبنان را نهائی کرد، و تشکیل محور نوین «سوریه، لبنان، ایران» که با سفر وزیر دفاع سوریه به تهران موجودیت یافت در واقع بازتاب نشست دوحه به شمار می‌رود. واکنش سازمان ناتو به تشکیل محور فوق، از یکسو ایجاد محور نوین «عراق، ترکیه، اسرائیل، فرانسه» به هزینة ایران است، و از سوی دیگر سازمان‌دهی براندازی‌های همزمان در سوریه و ایران.

در راستای همین سیاست است که چند روز پیش رجب اردوغان نخست وزیر ترکیة به اصطلاح «لائیک» به بغداد رفت. در وبلاگ «رستاخیز» به نقل از روزنامة فیگارو، مورخ 26 ماه مه سالجاری گفتیم که، حکومت گورکن‌ها باید 90 میلیارد دلار به شرکت به اصطلاح مستقل «دی.اف.آی.سی» در امارات سرازیر کند. و یک روز پس از صدور این فرمان از سوی اربابان فیگارو، خبر حنازرچوبه تلویحاً «روشن» می‌کند که این 90 میلیارد دلار به مصرف چه طرح‌هائی خواهد رسید. بر اساس خبر «حنازرچوبه»، ترکیه قرار است دقیقاً 90 میلیارد دلار در «طرح گاب» سرمایه‌گذاری کند! در این چارچوب، دولت ترکیه به کردها لطف کرده، و 90 میلیارد دلار کذا را در این منطقه سرمایه‌گذاری خواهد کرد! دلیل اصلی اجرای چنین طرحی، استفاده از سرمایة ارزی ایران برای تبدیل ترکیه به تولیدکنندة‌ عمدة مواد غذائی در منطقه است. روشن‌تر بگوئیم مردم منطقه از این پس نان خود را از دست نوکران مسلمان و فکل کراواتی سازمان ناتو به بهای بیشتر و با کیفیت پایین‌تر دریافت خواهند کرد. و به این ترتیب مسئولیت ظاهری تولید و توزیع مواد غذائی در منطقه بر عهدة دولت پوشالی ترکیه قرار می‌گیرد، تا غرب بتواند این کشور را مسئول همة کمبودها و تولید محصولات با کیفیت بسیار پائین معرفی کند. همزمان با افتتاح نانوائی رجب اردوغان، سازمان ناتو نیز به تلاش‌های خود برای براندازی در ایران و سوریه ادامه می‌دهد.

به گزارش خبرهای 16، مورخ 26 ماه مه 2008، بمب‌گذاری در حسینیة شیراز توسط گروهی صورت پذیرفته که توسط اتباع انگلیس در کردستان عراق آموزش دیده بودند. این خبرگزاری از ارتباط مربیان با سازمان موساد نیز سخن به میان آورده. البته ما هم بدون دسترسی به منابع آگاه در وبلاگ‌های پیشین گفته بودیم که وزارت اطلاعات جمکران مستقیماً در این جنایات دست داشته. و امروز هم تأکید می‌کنیم که ساواک منفور جمکران در آتش‌سوزی‌های «اتفاقی» چند روز اخیر و انفجار بمب در غرب تهران دست دارد. در تداوم این سیاست‌های براندازانه، شاهدیم که سوریه رسماً عربستان را متهم به حمایت از براندازی در این کشور نموده. و خلاصه سازمان ناتو کفش آهنین به پا کرده و در به در به دنبال «مرد قدرتمند» می‌گردد تا باراک اوباما هم بتواند باب مذاکره را با او باز کند.

به گزارش سایت «نووستی»، مورخ 28 ماه مه 2008، باراک اوباما اخیراً جهت بازار گرمی‌های انتخاباتی گفته بود، یکی از اقوام‌اش در جنگ جهانی دوم «آشویتس» را آزاد کرده! همین لاف‌وگزاف باعث شد که حزب جمهوریخواه طی صدور بیانیه‌ای به اوبامای بینوا یادآور شود، آشویتس را ارتش سرخ آزاد کرد، و هیچیک از اقوام «اوباما» هم در جنگ دوم جهانی شرکت نداشته‌اند! بله همانطور که می‌بینیم وضعیت «اوباما» از شرایط «مرد قدرتمند» جمکران به مراتب «بهتر» است. چون اگر حزب جمهوریخواه به سخنان مضحک اوباما واکنش نشان می‌دهد و بیانیه صادرمی‌کند، دفتر مطبوعاتی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در وین، با پیروی از «جواب ابلهان خاموشی‌است»، ترهات لاریجانی را نشنیده گرفته، اعلام می‌دارد، آژانس در مورد سخنان وی اظهار نظر نمی‌کند!

به عبارت دیگر، کسی نه برای مقام معظم، و نه برای «صدای دوم» ایشان تره خرد نخواهد کرد. بهتر است بنگاه سخن‌پراکنی حاکمیت انگلستان هم بداند، دوران «رهبر سازی» دیگر به سر آمده.



سه‌شنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۷



رستاخیز!

...
کتب مقدس ادیان ابراهیمی می‌گویند روز رستاخیز مرد‌گان زنده می‌شوند! حزب رستاخیز ایران هم در واقع مرده‌های سیاسی را از گورهای‌شان در حوزه‌های علمیه برانگیخت. از هنگامیکه ایالات متحد شکست خود را در ویتنام مسلم دید، قرار بر این شد که حکومت ایران بجای تقلید از دمکراسی‌های غرب و نظامی ظاهراً «چندحزبی»، ساختار سیاسی خود را به ساختاری ظاهراً شبیه به اتحاد جماهیر شوروی نزدیک کرده، و با حفظ شعار «استقلال از شرق و غرب» تبدیل شود به نظامی تک حزبی. روزی که سایگون سقوط کرد، تشکیلات «نه شرقی، نه غربی» حزب رستاخیز، نخستین گردهمائی خود را بر پا کرده بود. می‌گویند نظریه‌پرداز این حزب پرویز نیکخواه بوده، که پس از براندازی بهمن 1357 اعدام شد. البته می‌گویند شیخ مسعود بهنود هم جهت خودشیرینی برای روضه‌خوان‌ها، از پرویز نیکخواه «شکایت» فرموده بودند! ولی همین شیخ خردمند ساواک هرگز از «حسن آیت» شکایتی نکرد. چون حسن آیت از نوچه‌های مظفر بقائی بود که پس از کودتای 22 بهمن،‌ از حزب رستاخیز به «حزب جمهوری اسلامی» اسباب کشی کرد. همانطورکه شیخ بهنود، همچون احسان نراقی، در کمال «استقلال»، از ساواک پهلوی به ساواک جمکران نقل مکان کردند. می‌بینیم که گورکن‌ها، به دلیل استقلال حکومت‌شان، افراد مستقل را ارج می‌نهند!

و حکومت ایران از هنگامی که رسماً دست نشاندة استعمار شده، ‌ فریاد «استقلال‌اش» یک دم خاموش نمی‌شود. به عبارت دیگر، پس از کودتای کلنل آیرون‌ساید، حاکمیت ایران تبدیل شد به سپر بلای آنگلوساکسون‌ها در برابر اتحادجماهیر شوروی. حکومت کذا چون نمی‌توانست در مرزهای یک ابر قدرت کمونیستی دم از وابستگی مستقیم به غرب بزند، ناچار بود برای حفظ ظاهر، و به ویژه برای تأمین منافع اربابان خود، از یکسو «نه شرقی، نه غربی» باشد، ‌ و از سوی دیگر، با پیروی از سیاست‌های غرب و تقلید ظاهری از ساختار سیاسی همسایة شمالی، هم شرقی باشد و هم غربی! و نهایتاً به دلیل سیر تحولات تاریخی متفاوت از شرق و غرب، در واقعیت نه این باشد و نه آن! بله، می‌دانیم که این مطلب کمی گنگ و مبهم است، ولی این ابهام ویژگی حاکمیت‌های استعماری است. چون چنین حاکمیتی نمی‌تواند ماهیت واقعی خود را آشکار سازد، ‌چرا که افشای چنین واقعیتی با منافع اربابان‌اش در تضاد قرار می‌گیرد.

به عنوان نمونه، اگر حکومت اسلامی که وابستگی ساختاری‌اش به استعمار غرب آشکار شده، بخواهد در اردوگاه غرب جائی برای خود دست‌وپا کند، ‌ غرب مانع وی خواهد شد. چرا که حکومت‌هائی از قبیل حکومت اسلامی ساخته و پرداخته می‌شوند، تا رسانه‌های غرب بتوانند پروپاگاند دشمن‌سازی را با توسل به اینان انجام دهند. این پروپاگاندی است که از طریق بزرگ‌نمائی و گزافه‌گوئی پیرامون قدرت فردی به اهداف خود دست می‌یابد. آن‌روزها که خمینی را به پاریس ارسال کرده بودند، در رسانه‌های غرب این پیرمرد مفلوک تبدیل شده بود به «مردی که غرب را به لرزه در می‌آورد»! این عبارت در ذهن من نقش بسته چون نخستین بار آنرا روی جلد مجلة «نوول اوبسرواتور» در آن روزها دیدم. بعدها دیدیم چگونه رسانه‌های غرب،‌ جهت حفظ منافع اربابان تفنگ‌فروش خود سعی کردند از احمدی نژاد هم همین تصویر را ارائه دهند. و در شرایطی که غرب دست‌اندرکار تجهیز حکومت اسلامی به سلاح اتمی بود، ‌ رسانه‌هایش به جنجال پیرامون احمدی نژاد و اظهارات یهودستیزانة وی می‌پرداخت. و خلاصة مطلب غربی‌ها سعی کردند تصویر احمدی نژاد را به هیتلر نزدیک کنند،‌ ولی موفق نشدند. این روزها اوضاع احمدی نژاد چنان وخیم شده که حتی «اوبامای» بینوا هم کشف کرده که مهرورزی «مرد قدرتمند» ایران نیست! اوباما می‌گوید، با احمدی نژاد مذاکره نمی‌کنم، منتظر انتخابات می‌شوم ببینم چه کسی جانشین احمدی نژاد خواهد شد!

چون دارودستة برژینسکی که جیمی کارتر و سیاست انسداد را به جهانیان معرفی کرد، امروز همگام با سناتور کندی معروف پشت سر اوباما ایستاده، ‌ و شکم‌اش را برای ظهور یک «مرد قدرتمند»، مشابه خمینی مفلوک در ایران صابون مفصلی زده‌. مزایای «مرد قدرتمند» این است که ضمن نفس‌کش طلبی و ادعای استقلال، هم دامنة سرکوب در داخل را گسترش می‌دهد و هم سیاست اربابان‌ا‌ش را به بهترین نحو اعمال می‌کند. همانطورکه در دورة «قدرتمداری» روح‌الله به یاد داریم،‌ هر چه آمریکا می‌گفت باید عکس‌اش را انجام می‌دادیم تا به آمریکا «سیلی» سختی زده باشیم. بله، آنروزها همة کارها به همین سادگی و سهولت پیش می‌رفت. خمینی عربده می‌زد، اوباش به خیابان‌ها می‌آمدند، و آمریکا هم سیلی می‌خورد.

امروز به دلیل شرایط اسف‌باری که بر آمریکا و نوکران‌اش حاکم شده، حکومت ایران وظیفه دارد ضمن انتشار وق‌وقیه‌های سرداران و آیات عظام، بر «حق مسلم» خود نیز پافشاری کند، تا تحریم‌های اقتصادی که بر ما ملت تحمیل می‌شود استقلال و عزت گورکن‌ها را به جهانیان ثابت کند. چند روز پیش منوچهر متکی، وزیر امورخارجة گورکن‌ها به پیروی از علی خامنه‌ای و دیگر فعلة استعمار اظهار داشته، تحریم‌ها هیچ اثری ندارد، چون ما 15 همسایه داریم!

البته متکی کاملا حق دارد، تحریم‌ها به هیچ عنوان مانع «واردات» گستردة بنجل‌های ساخته شده در غرب نمی‌شود، و حکومت اسلامی سه دهه ‌است که از طریق دوبی کالاهای غرب را به چند برابر قیمت، بدون هر گونه تضمین و حمایت از حقوق مصرف‌کنندگان، وارد می‌کند! تحریم‌ها علاوه بر رونق اقتصادی برای امارات یا بهتر بگوئیم برای اربابان حکومت امارات، به قاچاق نیز رونق فراوان بخشیده. چرا که، به گفتة روزنامة فیگارو مورخ 26 ماه مه 2008، ناوگان آمریکا مستقر در خلیج فارس هیچ مزاحمتی برای قاچاقچیان «محترم» ایجاد نمی‌کند. به گفتة «ژرژ مالبرونو»، فرستادة مخصوص فیگارو به تهران و دوبی، هر روز بالغ بر 30 هزار تن محمولة قاچاق به ارزش بیش از یک میلیارد دلار در سال از دوبی به آبادان، بندرعباس و بوشهر ارسال می‌شود!

علاوه بر این، تحریم بانکی نیز «دیگر اثر ندارد»! چون بانک‌های درجه دوم چین، بانک‌های عرب و بانک‌های «کانتونال» سوئیس و صندوق‌های پس‌انداز آلمان، بین 10 تا 15 درصد کارمزد خود را برای ایرانیان افزایش داده‌اند! همچنین شعب «بانک‌های متحد عرب» در اروپا و بانک‌های آسیائی در دوبی یا شرکت‌نماها در بیروت به حکومت اسلامی کمک می‌کنند تا از مزایای بازار سیاه کاملاً بهره‌مند شود!

«ژرژ مالبرونو» در گزارش خود می‌افزاید، بانک‌های امارات پول نقد را به میزان نامحدود می‌پذیرند و همین امر باعث شده که ایرانیان به بازار بورس وارد شوند تا بتوانند ارز مورد نیاز خود را تأمین کنند. «استفن آستن» یک انگلیسی که در رأس «شرکت ملی بین‌المللی» قرار دارد، به فرستادة فیگارو می‌گوید، با کمپانی سرمایه‌گذاری بانک ملی ایران، «بی.ام.آی.آی.‌سی» همکاری می‌کند، و این کمپانی ارتباطی با بانک ملی ایران ندارد! این شرکت در سال 2006، با سرمایة 300 هزار یورو آغاز به کار کرده. مبلغی که توسط بانک ملی ایران به مرکز مالی بین‌‌المللی دوبی، «دی.اف.آی.سی» پرداخت شده است.

ویژگی «دی.اف.آی.سی» این است که مانند دولت سوئیس، حکومت جمکران، و دولت مفلوک امارات «مستقل» است و بانک مرکزی امارات هیچ نظارتی بر فعالیت‌های‌اش ندارد. و به همین دلیل ایران قصد دارد 90 میلیارد دلار به این مرکز مستقل انتقال دهد. بله، تحریم‌های اقتصادی در واقع ابزار تشویق خروج سرمایه از ایران، واردات کالاهای بنجل غرب و گسترش تجارت قاچاق و بازار سیاه شده، و از هرگونه سرمایه گذاری در کشور جلوگیری می‌کند. روشن‌تر بگوئیم تحریم‌ها زمینة مناسبی است برای چپاول ثروت‌های ملی ما. و بی‌دلیل نیست که علی خامنه‌ای مانند دیگر اعضای حکومت گورکن‌ها اینچنین از تحریم‌ها استقبال می‌کند. تحریم‌ها ضمن گسترش فقر در داخل کشور، جیب اربابان حکومت اسلامی را پر می‌کند. و این در قاموس علی خامنه‌ای و شرکاء، «پیشرفت» خوانده می‌شود.

یکی دیگر از مهم‌ترین عوامل «پیشرفت» در حکومت اسلامی، ایجاد «مناطق آزاد» است. به گفتة فیگارو، شرکت‌های آمریکائی در منطقة آزاد کیش حضور گسترده‌ای دارند. فیگارو می‌نویسد، یکی از سری‌ترین شرکت‌های نقل و انتقال مالی شرکت «نی‌کو» در «جرسی» است که نخستین شعبة خود را در سال 2002 در حوالی لوزان در سوئیس افتتاح کرده. ریاست این شرکت را که شعبه‌ای است از شرکت ملی نفت ایران، مجید رضوی هدایت‌زاده، سفیر اسبق ایران در ایتالیا عهده‌دار است. شرکت مذکور، نزد «بی.ان.پی» و «کالیون» که به دلیل تحریم‌ها نمی‌توانند مستقیماً به ایران اعتبار بدهند، اعتبار مالی فراوان دارد و نقش دلال ایفا می‌کند.

این شمه‌ای بود از «استقلال» حکومت اسلامی. و جهت حفظ چنین استقلالی است که وزارت اطلاعات این حکومت سرسپرده، در حسینیة شیراز بمب‌گذاری می‌کند تا به سرکوب بپردازد، و با ایجاد آتش‌سوزی عمدی در شرکت‌های تولیدی، زمینة تبدیل ایران به بازار مصرف کالاهای غرب را فراهم می‌آورد. ولی این سیاست‌ها به نقطة پایان خود نزدیک می‌شود. چون استراتژی غرب در کل منطقه شکست خورده و دیر یا زود باید بساط چپاول خود را هم برچیند. و در این راستا، گروه «محترم» برژینسکی می‌تواند تا پایان جهان در انتظار ظهور «مرد قدرتمند» خود در ایران بنشیند!

درماه آوریل سال 1975، همزمان با سقوط سایگون، «حزب رستاخیز» در ایران مدعی «ایدئولوژی نه شرقی، نه غربی» و «استقلال» شد، تا خسارت شکست ایالات متحد در ویتنام کاهش یابد. آن هنگام حاکمیت ایران در آستانة فروپاشی بود، و ایجاد حزب رستاخیز در واقع سیاست آیندة آمریکا در ایران را ترسیم کرد. چون «رستاخیز» استعماری به استقرار حکومت اسلامی منجر شد: ظهور یک «مردة قدرتمند» در ایران و تحمیل «شرایط ویژه» به مدت سی‌سال. امروز شرایط حاکمیت ایران به مراتب از شرایط حکومت سلطنتی وخیم‌تر است، ولی دیگر رستاخیزی در کار نخواهد بود که نویدبخش افسرده‌دلان گروه برژینسکی شود. اینبار اتحادجماهیر شوروی وجود ندارد که به بهانة مبارزه با کمونیسم، غرب سرکوب ما ملت را شدت بخشد. اینبار مرگ استعمار غرب را در کل منطقه به تماشا می‌نشینیم، مرگی بدون رستاخیز!





دوشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۷


دمب «نیک»!

...

حکومت جمکران برای تداوم حضور نظامی انگلستان در عراق، به جنجال پیرامون توافقنامة‌ امنیتی ایالات متحد با این کشور پرداخته، تا انگلستان بتواند «دمب» خود را در منطقه حفظ کند! اتفاقاً وبلاگ امروز را به همین «دمب» اختصاص می‌دهیم. چون گورکن‌ها می‌خواهند «دمب‌شان» را روی کول‌شان گذاشته به سوی استان فارس فرار کنند تا به ارباب نزدیک‌تر باشند. به نظر می‌‌رسد کارخانة رجاله پروری همزمان با تأکید بر ریاست لاریجانی بر مجلس جمکران، ‌ تغییر پایتخت از تهران به استان فارس را نیز پیشنهاد کرده باشد تا «دمب» خود را همچنان در منطقه محفوظ نگاه دارد. البته در گویش عامیانه، دم را «دمب» می‌خوانند! «دمب»، مانند هر واژة دیگری بر حسب زمینه‌ای که در آن قرار گرفته، معنا می‌یابد. چون خارج از «زمینه»، در زبان‌شناسی واژه‌ها قالب‌های پوچ‌اند. به عنوان نمونه اگر در این وبلاگ سخن از «دمب انتخابات» مجلس جمکران به میان‌ می‌آوریم، همزمان انتخابات، مجلس و پیامدهای این انتخابات را نیز به سخره گرفته‌ایم، چون در گویش متعارف، انتخابات دم ندارد، پیامد دارد! و هنگامی که بجای «دم» واژة عامیانة «دمب» را به کار می‌گیریم استهزاء شدت می‌یابد. حال کلاس زبان‌شناسی «فردیناند دو سوسور» را ترک کرده، به «دمب انتخابات» جمکران و دمب کارخانة رجاله‌پروی می‌پردازیم.

بالاخره پس از برگزاری انتخابات «آزاد» مسجد گورکن‌ها در حکومت «مستقل» جمکران،‌ در نخستین جلسة گردهمائی نمایندگان اصولگرای مسجد کذا، غلامبچة سفارت انگلستان، حاج‌علی لاریجانی به ریاست «برگزیده» شدند. و این نشانی است از «استقلال» حکومت اسلامی. بله، ما همیشه «مستقل» بودیم، حتی در دورة محمدرضا پهلوی همان سیاست «نه شرقی، نه غربی» بر ما ملت تحمیل می‌شد،‌ منتهی «دمب» این سیاست استعماری گاه «شاه» بوده و گاه «شیخ». اگر «دمب» سیاست استعماری «شاه» بوده، ما با فکل کراوات و سرو وضع مرتب در مکتب «رستاخیز»، تحت نظارت سازمان سیا و کارخانة رجاله پروری، استقلال خود را به جهانیان، به ویژه به اتحاد جماهیر شوروی که در همسایگی ما قرار داشت، ثابت می‌فرمودیم. و اگر «دمب» سیاست استعمار «شیخ» بود، ما با یک من ریش کثیف و یک جفت نعلین از طریق «عربده»، ‌ در «مکتب اسلام»، استقلال خود را تحت نظارت کارخانة رجاله پروری و سازمان سیا به جهانیان و به ویژه به همان اتحاد جماهیر شوروی ثابت می‌کردیم. و امروز هم که اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد، ما استقلال خود را تحت نظارت کارخانة رجاله پروری و سازمان سیا در برابر فدراسیون روسیه، چون مگسی که در بطری خالی کو‌کاکولا گیر افتاده، «وز، وز» می‌‌کنیم!

و اما در همة شرایط فراموش نمی‌کنیم که، اساس استقلال ما همان حفظ منافع سازمان جنایتکار ناتو باید باشد. پیش از تشکیل این سازمان منفور، استقلال ما تحت نظارت سفارت انگلستان، به عشق ورزی با آلمان نازی و میزبانی از مستشاران نظامی آلمان محدود می‌شد. فاشیست‌ها، «ایران نوین» را خانة خود می‌دانستند! و پس از صرف «کنگر» مفصل در ایران «لنگر» انداخته بودند. و خلاصه هرچه اتحاد جماهیرشوروی به حضور اینان اعتراض می‌کرد، کلنل رضاخان در کمال «استقلال، آزادی» یک تنه در برابر جهانیان ایستاده بود و مخالفت‌ می‌کرد. کلنل ما آنقدر بر «استقلال و آزادی» و «میهمان نوازی» پای فشرد که سرانجام ناگزیر شد ایران را ترک کند، تا فاشیست‌ها بمانند.

و اما امروز همانطورکه می‌دانیم شرایط با گذشته تفاوت فراوان دارد. از یکسو، جنگ سرد به پایان رسیده، از سوی دیگر نزدیک شدن فدراسیون روسیه به چین و هند محورهای نوین استراتژیکی ایجاد کرده که مستقیماً منافع سازمان ناتو را تهدید می‌کند. به همین دلیل در فردای توافقات دوحه، فرماندة سپاه پاسداران یک «وق‌وقیة» مفصل در تداوم وقوقیه‌های روح‌الله ایراد کرده می‌فرمایند،‌ «انقلاب، همچنان ادامه دارد!» به عبارت دیگر، گورکن‌ها برای حفظ منافع علیاحضرت ملکه و گاوچران‌ها همچنان آمادة شهادت‌اند. روشن‌تر بگوئیم تشکل استعماری سپاه‌پاسداران، پس از شکست ایالات متحد در لبنان، رسماً برای فدا کردن جوانان و نابودی ملت ایران اعلام آمادگی کرده.

در این راستا است که پاسدار شریعتمداری و پاسداران سلطنت‌طلب «فارس نیوز» تلاش می‌کنند آیت‌الله سیستانی را به «رهبرکبیر انقلاب» تبدیل کرده، دست در دست اوباش مقتدی صدر با اشغالگران در عراق، حداقل هشت‌سال به «جهاد» مشغول شوند. دلیل زمزمه‌های تغییر پایتخت را در همین مزدوری‌های آشکار می‌باید جستجو کرد. بله، همین روزهاست که داریوش همایون، مبتکر پروژة مضحک «مشروطة محمدی»، در روزی‌نامة مسعودی‌ها مقاله‌ای بنویسد و در آن تأکید کند، آخوند لاریجانی پدر «محترم» رئیس مسجد جمکران، در دوران حیات به انگلیسی‌ها خمس و زکات پرداخت می‌کرده، تا گروهی از «طلاب» در خیابان‌های قم با شعار «وای اگر نیک براون حکم جهادم دهد، ارتش روسی نتواند که جوابم دهد»، مبارزات سنتی خود را با «کفر» و «الحاد» و به ویژه با سلطة این «کمونیست‌های کافر» آغاز کنند!

هم اکنون در رسانه‌های آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک زمینة چنین جهاد پرمنفعتی آماده می‌شود. دیلی‌ها، نیوزها و تلگراف‌ها، گورکن‌ها را به نبرد با نظامیان غرب متهم می‌کنند! البته ما می‌دانیم که حکومت گورکن‌ها بجز نوکری برای این آنگلوساکسون‌های نمک‌نشناس هیچ کار دیگری نکرده و نخواهد کرد، در نتیجه در برابر چنین اتهامی نیز خفقان می‌گیرد و نمی‌گوید در عراق و افغانستان فقط از فرامین ارباب اطاعت می‌کند. به دلیل سکوت گورکن‌هاست که ایالات متحد پیوسته حکومت اسلامی را متهم به ایجاد ناآرامی در عراق می‌کند، و امروز هم یکی از «تلگراف‌ها» مدعی شده حکومت اسلامی برای کشتن نظامیان انگلیس در عراق دلار در اختیار مقتدی صدر می‌گذارد! این ادعای مضحک در سایت روزآنلاین هم منتشر شده! و در تداوم همین پروپاگاند جنگ است که رسانه‌های حکومت اسلامی ابتدا از زبان آخوند سیستانی و اکنون از زبان مشاور علی‌خامنه‌ای، با توافقنامة امنیتی عراق و آمریکا مخالفت می‌کنند. چرا که این توافقنامه حق مسلم استعمار انگلیس در چپاول عراق را نادیده می‌گیرد، و عراق را تحت اختیار آمریکا قرار می‌دهد. چون با شرایطی که در منطقه پیش آمده، ‌ایالات متحد اگر بخواهد «دمب» خود را محفوظ نگاه دارد می‌باید «دمب» امپراطوری انگلیس را گرفته، علیاحضرت را از منطقه بیرون بیاندازد. و اینجاست که شیعیان و رهبران‌شان «احساس تکلیف» نموده، به این توافقنامة «خفت‌بار» اعتراض‌ می‌کنند!

امروز، ولایتی، مشاور رهبر گورکن‌ها در «فارس نیوز» از توافقنامة کذا انتقاد کرده. ولایتی که از شدت گورکنی و مرده‌خوری، خود شبیه تابوتی شده که به آن مقداری ریش و پشم چسبانده باشند، به گفتة فارس‌نیوزی‌ها بیانات «بسیار مهمی» ایراد کرده، و می‌گوید، اگر این توافقنامه امضاء شود اماکن مقدس شیعه تحت سیطرة دشمن قرار می‌گیرد! اگر سخنان ابلهانة ولایتی را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم، خواهیم داشت، امروز که انگلیسی‌‌ها در عراق خیمه زده‌اند، و از اوباش مقتدی صدر حمایت می‌کنند، اماکن مقدس شیعه تحت سیطرة دوستان است! بله، وزیر دفاع انگلستان بی‌جهت رنج سفر به بصره بر خود هموار نکرد، «دز براون» به بصره آمد تا به نوکران‌اش در جمکران قوت قلب داده باشد. و نتایج سفر ایشان به بصره، ‌ انتخاب لاریجانی به ریاست مجلس جمکران، و اعلام انتقال پایتخت بود.

سایت «پیک نت» در مطلبی تحت عنوان، «تغییر پایتخت به شهرک صدرای فارس» می‌نویسد، این پیشنهاد از سوی جهرمی، داماد ناطق نوری مطرح شده. به گفتة «پیک نت»، جهرمی طرح جدا کردن عسلویه از بندر بوشهر و اتصال آن به استان فارس را هم ارائه کرده بود، تا این استان به خلیج فارس راه داشته باشد! ظاهراً حل محتمل بحران هسته‌ای و به راه افتادن «نیروگاه بوشهر» برای حاکمیت انگلستان که دست در دست دارودستة برژینسکی بر تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای پای می‌فشارد، خوش نیامده، و خواهان حق و حقوق مسلم خود در خلیج فارس بوده. و جهرمی هم اگر چه مشخص نیست پدرش کیست،‌ ولی می‌داند که عسلویه ارث پدری‌اش است، پس پیشنهاد کرده، عسلویه را از بوشهر جدا کنیم و به استان فارس بچسبانیم. البته با پیشنهاد ایشان موافقت نشد، چون همانطورکه گفتیم شرایط برای تاخت‌وتاز انگلیسی‌ها در منطقه مناسب نیست؛ حتی اوضاع آمریکا هم تعریفی ندارد. ولی استعمار این حرف‌ها سرش نمی‌شود، آنهم استعمار انگلیس که بیش‌از یک سده است از طریق آخوند جماعت به چپاول منطقه مشغول بوده و ترک عادت نتواند. در نتیجه، به دلیل شکست محور «تل‌آویو، قاهره، تهران»، انگلستان ایجاد محور بحران در مصر، اسرائیل و ایران را مد نظر قرار داده. و از طریق مهره‌های شناخته شدة خود سعی در ایجاد «شرایط ویژه» دارد.

کاربرد «شرایط ویژه»، همانطورکه بارها و بارها در این وبلاگ توضیح داده‌ایم، سرکوب، چپاول و جنگ افروزی است. بهترین نمونة تحمیل «شرایط ویژه» در کشورمان، اشغال سفارت آمریکا در تهران بود. و در همین راستا شاهدیم که مجلس فرمایشی مصر، به «تقاضای» حسنی مبارک به مدت دو سال شرایط ویژه را در این کشور تمدید کرده. و جیمی‌کارتر منفور جهت ایجاد بحران، پروپاگاند یهودستیزانة خود را از سر گرفته. البته سخنان جیمی کارتر بر محور سلاح‌های هسته‌ای اسرائیل متمرکز شده! ولی بهتر است بدانیم که کارتر تلویحاً مطالبات اربابان گاردین را تکرار می‌کند. به یاد داریم که گاردین از مدافعان سرسخت تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای بود. و امروز کارتر ادعا کرده اسرائیل 150 سلاح هسته‌ای دارد! البته سلاح‌های هسته‌ای اسرائیل اهدائی پنتاگون است و کاربرد آن‌ها نیز با اجازة آمریکا صورت خواهد گرفت، هر چند که به ادعای پوچ بعضی‌ها دولت اسرائیل «مستقل» است! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به جهرمی داماد ناطق نوری که قرار است بجای دانش جعفری‌ بنشیند.

آورده‌اند که دانش جعفری و پورمحمدی هر دو از شرکای لاریجانی‌اند، و جای تعجب نیست که جهرمی بجای دانش جعفری قرار گیرد. چون کارخانة رجاله پروری فرمان بسیج عمومی صادر کرده. سوابق درخشان جهرمی بر سایت «پیک نت» چون الماس می‌درخشد! در نتیجه مشتاقان آشنائی با زمینخوار، سرکوبگر و اوباش می‌توانند به «پیک نت» مراجعه کرده، از این طریق با افتخارات خانوادة آخوند ناطق‌نوری نیز بهتر آشنا شوند.

البته ما نمی‌خواهیم باعث ناامیدی علیاحضرت ملکة انگلستان شویم، چون اگر به خودشان ارادتی نداریم، به الماس کوه نور ارادت فراوان داریم! چرا که این الماس که بر تاج ملکة انگلستان می‌درخشد، یادآور جنگ و چپاول است، و نشان از ماهیت حاکمیت انگلستان دارد. ماهیتی که به ناچار باید متحول شود! چون به دلیل احداث قریب‌الوقوع خط لولة ‌صلح، قلادة طالبان پاکستان از دست حاکمیت انگلستان خارج شده. امروز «دز براون»، وزیر دفاع انگلستان که از طرفداران اسلام و مذاکره با طالبان بود در افغانستان ابراز امیدواری کرده که، طالبان از پاکستان خشونت را به افغانستان وارد نکنند! به عبارت دیگر کارخانة رجاله پروری ناچار است جهت حفظ «دمب» خود در منطقه به طالبان موجود در جمکران، عراق و افغانستان اکتفا کند، و مراقب باشد که از سوی طالبان پاکستان مورد تهاجم قرار نگیرد! ولی اشکال اینجاست که ایالات متحد در عراق ناچار شده منافع انگلستان را قربانی منافع خود کند. حاکمیت انگلستان که به وسوسة پنتاگون طمع در عراق کرد، قربانی منافع پنتاگون خواهد شد. درست مانند آن زرگری که به طمع سیم و زر اهدائی پادشاه شهر و دیار خود را ترک کرد، بی‌آنکه بداند به سوی مرگ می‌شتابد،
گرچه دیوار افکند سایه دراز
بازگردد سوی او آن سایه باز

پس ما هم بازمی‌گردیم به دنبالة حکایت آن کنیزک بیمار که پادشاه بر او عاشق بود و طبیبان از درمانش عاجز. شاه چون ناتوانی طبیبان را مشاهده کرد، پای برهنه به سوی مسجد دوید و چندان گریست که محراب از اشک وی پرآب شد! پس شاه زبان به ستایش خداوند گشود و آنقدر زاری کرد تا خواب وی را در ربود. و در خواب وی را گفتند که حاجت‌اش برآورده خواهد شد. فردای آنروز کسی به میهمانی شاه آمد که در رویا بر او ظاهر شده بود. شاه او را نزد کنیزک بیمار برد و آن طبیب «الهی» دریافت که کنیزک دل در گرو زرگری در سمرقند دارد. پس به دستور شاه زر و سیم فراوان به زرگر داده وی را از سمرقند به بالین کنیزک آوردند. طبیب شاه را گفت، مدتی کنیزک را در اختیار این مرد بگذار. پس از شش ماه، طبیب داروئی به آنمرد داد که رنجور و بیمار شود. چون مرد زرگر بیمار شد، آتش عشق کنیزک افسرد، و بر مرگ زرگر هیچ نگریست.

شه فرستاد آنطرف یک دو رسول
[...]
تا سمرقند آمدند آندو رسول
از برای زرگر شنگ فضول
[...]
نک فلان شه از برای زرگری
اختیارت کرد زیرا مهتری
اینک این خلعت بگیر و زر و سیم
چون بیائی خاص باشی و ندیم
مرد مال و خلعت بسیار دید
غره شد از شهر و فرزندان برید
اندر آمد شادمان در راه مرد
بی‌خبر کان شاه قصد جان‌ش کرد
اسب تازی بر نشست و شاد تاخت
خون‌بهای خویش را خلعت شناخت
[...]

مسلماً آنروزها که «تونی بلر» هفته‌ای یک بار راهی واشنگتن می‌شد تا مراتب ارادت حاکمیت انگلستان را به اربابان جرج بوش ابلاغ کند، ‌ نمی‌دانست که شرکت در جنگ عراق به مرگ استعمار انگلیس در منطقه منجر خواهد شد.

این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا








یکشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۷


کنیز و کاپیتولاسیون!

...

کسانیکه این روزها با «تظاهرات» مدافع «مقدسات بومی» و «تمامیت ارضی» شده‌اند، آب در هاون می‌کوبند. تجربة تاریخی آشوب‌های سال 1357، به مردم ایران این درس مهم را داده که نمی‌توانند مطالبات خود را از طریق تظاهرات خیابانی به دست آورند. در واقع، ساواک جمکران با روانه کردن اوباش به خیابان‌ها می‌کوشد از طریق جنجال، راه را بر مطالبات کارگران، معلمان، و دیگر گروه‌های صنفی سد کند.

همانطور که در وبلاگ «جرج و جوجو» گفتیم، ساواک جمکران در حال فروپاشی ‌است، و به همین دلیل از طریق تحریک افکار عمومی، برپائی تظاهرات «مردمی» و سرکوب، تلاش می‌کند مردم را به خیابان‌ها بکشاند. تحریک افکار عمومی از طریق اظهارات ابلهانة دستاربندان و سرداران یا همان اوباش صورت می‌گیرد. و تظاهرات «مردمی» با شرکت عملة ساواک تحت عناوین مختلف «دانشجویان»، «خانوادة شهدا»، «میهن پرستان» و یا «مردم خشمگین» سازمان داده می‌شود. و زمینه هم صد البته کاملاً فراهم آمده. در چنین زمینة مساعدی است که سردار رادان به مبارزه با مدل موی غربی هم می‌پردازد، آخوند قرائتی راه‌های احمقانه جهت حل مشکلات اجتماعی و اقتصادی ارائه می‌کند، و در راستای پروپاگاند میهن‌پرستانة رعایای الیزابت دوم، ساواک پادوهای‌اش را در برابر این یا آن سفارتخانه گردهم می‌آورد، و با اینهمه نتیجه هم نمی‌گیرند. البته سایت‌های «رادیوفردا»، «زمانه» و «بی‌بی‌سی» از هیچ «کمکی» فروگذار نمی‌کنند، ولی این روزها همة توطئه چینی‌ها و شیوه‌های مرسوم که در آنی مشکلات عموسام را حل می‌کرد، به کوهی از مشکلات برخورد می‌کند و نقش برآب می‌شود. عموسام پیر شده! خلاصه بگوئیم، هرچه عقب‌تر می‌رود، باز هم مجبور است گامی به عقب بردارد!

هر چه کمتر شود فروغ حیات
رنج‌ها جانگدازتر بینی
سوی مغرب چو رو کند خورشید
سایه‌ها را درازتر بینی

پیشتر در زمان محمدرضا پهلوی کار ساواک ساده‌تر بود، دو گروه «طلاب» و «دانشجو» را فعال می‌کرد و نتیجة مطلوب آناً به دست می‌آمد. چون سابق بر این، کسانی که برخلاف نیاکان والاتبار ما، نیاکان‌شان نهضت تنباکو، کودتای سوم اسفند و سیرک محمدمصدق را ندیده بودند، و خودشان هم مانند ما بی‌دین و لامذهب نبودند، آخوند جماعت را جزو آدمیزاد می‌پنداشتند و از حجج اسلام با احترام فراوان یاد می‌کردند! «دانشجو» نیز آنروزها موجود محترمی به شمار می‌رفت، چون استعمار در «ایران زمین» برای حوزة علمیة قم و دانشگاه تهران فراوان تبلیغات می‌کرد. چرا که موجودیت هر دو مدیون کودتای کلنل آیرون‌ساید دین پرست و اسلام پناه بود.

دیپلمه‌های دبیرستان به محض اینکه نام‌شان در زمرة قبولشدگان کنکور در روزی‌نامة کیهان درج می‌شد، همزمان خود را مارکس، لنین و چه گوارا می‌دیدند. البته این ویژگی دانشجویان «مترقی» بود. گروه دیگر که در شکم مادرشان نماز می‌خواندند، ته ریش کثیفی گذاشته سرشان را مثل یابو همیشه پائین نگاه می‌داشتند که چشمشان به دخترها نیفتد و عبادات‌شان باطل نشود. البته یک گروه سوم هم وجود داشت که می‌خواست در دانشگاه «درس» بخواند، و نمی‌دانست که سخت در اشتباه ‌است! بله! جوانی است و توهم و خواب و خیال، که در کشور ایران تبلیغات استعمار هم به آن دامن می‌زند. چون جهت حفظ منافع استعمار ما باید همواره در شرایطی باشیم که چشم بر واقعیت ببندیم و در «توهم» و «تقدس» شناور بمانیم. «تقدس» در حوزه و «توهم» در دانشگاه که هر دو، بنابرتعریف، «منطق ستیز» و تشدید کنندة یکدیگراند.

می‌بینیم که از قدیم «وحدت» حوزه و دانشگاه وجود داشته. در نتیجه، به محض اینکه دارودستة کندی جهت شلیک تیر خلاص به کشاورزی ایران اصلاحات ارضی را پیشنهاد کردند، حکایت کاپیتولاسیون هم به گوش طلاب و دانشجویان رسید، و خون در رگ‌های‌ ضدامپریالیست‌شان به جوش آمد. پیشتر در مورد کاپیتولاسیون توضیح داده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم، فقط به اختصار می‌گوئیم هیچیک از اعضای ناتو حق محاکمة نظامیان آمریکا را نداشته و ندارد. ولی رمالان هنوز به داستان کاپیتولاسیون چسبیده و به عراق اعتراض می‌کنند که چرا کاپیتولاسیون را پذیرفته! البته جنجال ریزه خواران کارخانة رجاله پروری در جمکران دلیل دارد.

دلیل اینکه، ایالات متحد اگر با هند، چین و روسیه در منطقه به توافق نرسد، ناچار است از عراق فرار کند و در پادگان‌های عربستان، بحرین و امارات پناه بگیرد. در اینصورت مرز سازمان ناتو با سه قدرت منطقه‌ای، مرز کشور عربستان و احتمالاً کویت خواهد بود. به همین دلیل حکومت عربستان که به اتفاق امارات سه دهه ‌است مخارج سازمان القاعده را تأمین می‌کند، جهت جلوگیری از ورود تروریست‌های القاعده به خاک عربستان در مرز خود با عراق احداث یک دیوار امنیتی را آغاز کرده! ولی مسلم است که سازمان ناتو مایل به عقب نشینی از عراق نیست، در نتیجه اگر بتواند مانند دهة طلائی هشتاد، با تکیه بر مزدوران‌اش در جمکران و بخش شیعه نشین عراق بحران و تنش ایجاد کند، نه تنها از عراق عقب نشینی نخواهد کرد که یک پا هم در ایران خواهد گذاشت. سفر اخیر «دز براون»، وزیر دفاع طالبان پرور انگلستان به شهر بصره و «قدم زدن» ایشان در خیابان‌های این شهر، جهت مشخص کردن «قلمرو» انگلستان، شاهدی است بر این مدعا که بندر بصره همچنان سرجهازی علیاحضرت ملکه است و رمالان شیعه هم از روز ازل نوکران آنگلوساکسون‌ها بوده و خواهند بود. پیام این است که اگر آمریکا برود، انگلستان اینجا می‌ماند! علت ضدامپریالیست شدن حضرت سیستانی همین است و بس!

در واقع دستاربندان شیعه مانند خمینی دجال وظیفه دارند، علاوه بر ورد خواندن و تدریس آداب طهارت، و جماع با سنگ و چوب و پشه و مگس، جهت حفظ منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک، هر از گاهی نقاب ضدآمریکائی نیز بر چهرة کثیف خود بگذارند. و از آنجا که گورکن‌ها دیگر نمی‌توانند از مقتدی صدر جنایتکار حمایت کنند، در کمال بلاهت سعی دارند آخوند سیستانی را به «مبارز ضدامپریالیست» تبدیل کرده، اراذل و اوباش مسلح مقتدی صدر را زیر نعلین ایشان متمرکز کنند. روزی نامة کیهان، سایت «فارس نیوز» و دیگر بوق‌های تبلیغاتی آمریکا در همین مسیر فعال شده‌اند، و از دهان حضرت آیت‌الله فتوی جهاد و مبارزة مسلحانه با اشغالگران «استخراج» می‌کنند. منتهی چون سازمان ناتو در مجموع به افلاس افتاده، سیرک مبارزات ضدامپریالیستی خمینی را دیگر نمی‌توانند به راه اندازند، از اینرو این بوق‌ها از قول حضرت سیستانی سخنان مضحکی منتشر می‌کنند.

محور دیگر ایجاد تنش، سه جزیرة کذا است که بوق‌های تبلیغاتی حاکمیت انگلستان سعی دارند در آن بدمند. دیروز بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، به دروغ ادعا کرد روسیه از تقاضای امارات برای باز پس گرفتن سه جزیره حمایت می‌کند! حال آنکه امارات پایگاه نظامیان سازمان ناتو است و روسیه مدافع منافع ناتو در خلیج فارس نمی‌تواند باشد. پیشتر گفتیم که تنها کشوری که موشک‌های‌اش واشنگتن را هدف گرفته کشور روسیه است. و سه جزیره اگر به امارات باز پس داده شود تبدیل به پایگاه نظامی آمریکا، انگلستان و فرانسه بر علیه منافع روسیه خواهد شد. ساده‌تر بگوئیم سازمان ناتو در خلیج فارس یک گام به روسیه نزدیک‌تر می‌شود. در این چارچوب روسیه باید احمق باشد که از تقاضای امارات در مورد استرداد سه جزیره حمایت کند! و چون در رسانه‌های رسمی روسیه چنین موضعی مشاهده نمی‌شود، و از سوی دیگر امروز سخنگوی وزارت امورخارجة گورکن‌ها در نشست خبری خود تکذیب روسیه را اعلام کرد، باید بگوئیم احمق را باید خارج از روسیه جستجو کنیم.

از مطلب دور افتادیم بازگردیم به دانشگاه در زمان محمدرضا پهلوی و دانشجو‌نمایانی که نقش سردمداران مبارزه با «قدرت» را بر عهده داشتند، تا از طریق ایجاد آشوب، زمینة سرکوب فراگیر دانشجویان را در دانشگاه فراهم آورند. این دانشجونمایان همان شیوة کاسورهای ساواک را به کار می‌بستند: شکستن شیشه‌، تخریب تجهیزات آزمایشگاه، شکستن میز و صندلی و ... از همه مهم‌تر عربده جوئی! و این لات‌بازی در دانشگاه را هم مبارزة سیاسی می‌خواندند. این مبارزات گاه به خیابان هم کشیده می‌شد و در سال 57 سازمان ناتو از طریق همین «مبارزات»، با تکیه بر نارضایتی مردم براندازی حاکمیت پهلوی را سازمان داد. ولی همانطور که دیدیم، محمد خاتمی و «اصلاح طلبان» نتوانستند از طریق آشوب‌های دانشگاه براندازی دیگری را سازمان دهند، چون همانطورکه گفتیم شیوه‌های دوران جنگ سرد، پس از فروپاشی اتحاد شوروی دیگر کارآئی ندارد. ولی مگر فعلة فاشیسم زمان و مکان می‌شناسند؟ در دوران آشوب‌های دانشگاهی خاتمی، «هوبر ودرین»، وزیر امور خارجة فرانسه سه روز صبر کرد تا سازمان ناتو از کودتا دل برکند! پس از سه روز وزیر امور خارجة فرانسه حمایت دولت فرانسه را از «دولت» خاتمی اعلام کرد، و دانشجونمایان بساط‌شان را برچیدند. سردمداران‌شان راهی دیار ارباب شده، و شوت‌و پرت‌های‌شان هم راهی زندان!

ولی امروز گروهی که در وزارت اطلاعات، در دورة خاتمی، قتل‌های زنجیره‌ای و آشوب‌های دانشگاه را جهت براندازی سازمان داد و شکست هم خورد، یعنی همان گروه اژه‌ای و نجف آبادی، می‌رود تا مسئول انفجارهای شیراز نیز شناخته شود! عبدالله شهبازی در سایت خود ضمن اشاره به صحنه‌سازی‌های سعید امامی پیرامون انفجار در حرم امام هشتم شیعیان، رسماً انتساب انفجارهای شیراز به سلطنت طلبان را به زیر سئوال می‌برد. با در نظر گرفتن جایگاه عبدالله شهبازی در وزارت اطلاعات، به نظر می‌رسد که یکی دیگر از برنامه‌های سرشار از نبوغ وزارت اطلاعات گورکن‌ها جهت ایجاد بحران عملاً شکست خورده، و بعضی‌ها از جمله دری نجف آبادی، همچون سعیدامامی می‌باید تاوان این شکست را بپردازند. چون پس‌ از 18 ماه تنش در لبنان سازمان ناتو در برابر «جبهة نامرئی» یک گام دیگر به عقب رفت، و رئیس جمهور لبنان انتخاب شد! در نتیجه قدرت رزمایش عموسام در منطقه باز هم کاهش یافته. هر چند که حسنی مبارک سعی دارد از طریق جنگ زرگری با جرج بوش مصر را بجای لبنان قرار دهد تا بحران گسترده‌تری در منطقه ایجاد شود، ولی به «رئیس» باید بگوئیم، ژست‌های ضدامپریالیستی‌شان به فتاوی مضحک آیت‌الله سیستانی در عراق می‌ماند! چرا که با موضع‌گیری‌های اخیر روسیه و چین، محور «چین، پاکستان، ایران»، و محور «تل‌آویو، قاهره، تهران» که غرب سعی در حفظ آن‌ها داشت شکسته شد و گورکن‌ها ناچار شدند، در محور «دمشق، بیروت، تهران» قرار گیرند، و بجای دم‌جنبانی برای چین، سر بر آستان ژاپن بگذارند. در واقع هر چه ایالات متحد برای محکم کردن جای پای خود در ایران تلاش می‌کند، فاصلة حکومت دست‌نشاندة اسلامی از اربابان سنتی‌اش افزایش می‌یابد.

مولوی در دفتر اول مثنوی از بیماری کنیزکی حکایت می‌کند که پادشاه عاشق او بود، و همه طبیبان را بر بالین وی گرد آورد تا درمانش کنند. ولی هر چه طبیبان تلاش می‌کردند، حال کنیزک بدتر می‌شد.

هرچ کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون چون جوی شد
از قضا سرکنبگین صفرا نمود
روغن بادام خشکی می‌فزود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت