سوزشکاران!
...
عاقبت معلوم شد مخالفت خمینیدجال و پیروان خط توحش با «صلح» ناشی از همسوئی رهبرکبیر با سازمان سیا بوده، و مبارزه با لائیسیته محور اصلی تبلیغات مزورانة ویکیلیکس است.
در دوران جنگ با عراق، فعلة فاشیسم «صلح» و مذاکرات صلح را در ترادف با «سازش» قرار داده و با شعار «صدای صلح و سازش خاموش باید گردد»، به مخالفان تداوم جنگ برچسب «لیبرال»، «آمریکائی» و «سازشکار» الصاق میکردند. میدانیم که در ایران صلح و آرامش، نظم و امنیت و خلاصه خروج از «شرایط ویژه» تهدید مستقیم منافع آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک است. در نتیجه، سایت بیبیسی و رادیوفردا با توسل به شعار اراذل و اوباش جمکران به الصاق برچسب روی آوردهاند؛ اولی دولت احمدینژاد را «لیبرال»، و دومی همین دولت را «سازشکار» میخواند! این معجزات با بهرهبرداری از دو «اقتصاددان» صورت پذیرفته: فریبرز رئیسدانا و شاهین مصباح فاطمی.
به ادعای بیبیسی، فریبرز رئیسدانا به دلیل ابراز مخالفت با برنامة اقتصادی «لیبرال» دولت مهرورزی بازداشت شده! یادآور شویم برنامة لغو یارانهها در واقع تحت نظارت بانکجهانی و صندوق بینالمللی پول بر ملت ایران تحمیل میشود، و اقتصاددان محبوب بیبیسی بهتر است این نکتة پیشپاافتاده را به یاد داشته باشند! و اما اقتصاددان دوم، یعنی جناب پروفسور شاهین فاطمی که همصدا با پاسدار شریعتمداری از برکناری منوچهر متکی دست به شیون و زاری برداشته، کودتای آشکار محافل اقتصادی غرب را دلیل «سازشکاری» دولت جمکران تحلیل کردهاند! به یاد داشته باشیم، ایشان صریحاً میفرمایند «سازش»! به عبارت دیگر، جناب پروفسور فاطمی تلویحاً مواضع فرضی ضدآمریکائی و شعار «نبرد با آمریکا» در تشکیلات حکومت جمکران را مورد تأئید قرار میدهند، حال آنکه این حکومت با کودتای ارتش ناتو و ارتش شاهنشاهی به قدرت رسیده.
واژگان «لیبرال» و «سازشکار» بخشی است از گنجینة پروپاگاند سازمان سیا که در آن به مزخرفاتی از قماش دین ضداستبداد، حقطلبی، مبارزه با ظلم و ستم و دیگر مبهمات ابله فریب استعماری خواهیم رسید. بوقهای استعمار همواره با توسل به این مبهمات دو قطب کاذب «نیک» و «بد» بر فضای جامعة ایران تحمیل کردهاند.
الاغهای طویلة مککارتی همواره به واژة «لیبرال» نیاز دارند. اگر چه کاربرد این واژه بر حسب زمان و مکان متفاوت بوده، هدف فعلة فاشیسم از توسل به این واژه حتی امروز نیز انسانستیزی و ایجاد «سنگر حق» است. به عنوان نمونه، طی دوران «جنگ سرد» و پیش از کودتای 22 بهمن، آخوند مطهری و دیگر تیغکشهای فرهیختة سازمان سیا برای نفی مارکسیسم به خشتک «لیبرالیسم» چنگ انداخته، از آن «سنگر حق» جهت مبارزه با «کفر» ساخته بودند! پس از کودتای شکوهمند 22 بهمن 1357، عوامل همین کودتا در درون مرزهای کشور «لیبرال» را در «سنگر باطل» قرار دادند، و دولت «چماقمحور» شیخ مهدی بازرگان «لیبرال» معرفی شد! سپس نوبت به اکبر بهرمانی رسید، و در اواخر دوران نکبتبار اصلاحات نیز حکومت اسلامی با ارسال اراذل و اوباش مخالفنما به فرنگ، با هدف تهاجم به مارکسیسم، واژة «لیبرال» را نزد مهاجران «تقدس» بخشید؛ اخیرا نیز داماد «خوشنام» سرتیپ زاهدی برای تخریب دمکراسی، «لیبرال» را به آن چسبانده! خلاصه آسیاب به نوبت؛ گویا اینک نوبت مهرورزی رسیده که «نئولیبرال» خوانده شود. باشد که از این طریق «چپنمایان» بتوانند یکبار دیگر خر لنگ انگلستان را به سر منزل مقصود برسانند.
بازداشت «فریبرز رئیسدانا» با هدف ایجاد یک «سنگر حق» نوین صورت پذیرفته؛ انتشار بیانیة ابلهانة ساواک در سایت «اخبارروز»، مورخ 29 آذرماه 1389 شاهدی است بر این مدعا. بیانیة مذکور که تحت عنوان مضحک «رئیسدانا زندانی شد تا قیمتها آزاد شود» در ظاهر از سوی «جمعی از فعالین چپ ایران» صادر شده، ولی از قضای روزگار شیوة نگارش آن بر پروپاگاند گوسالهفریب سازمانهای وابسته به ساواک منطبق است. این بیانیة الکن همچون بیانیههای احمقانة خمینی دجال «همة آزادیخواهان» را به اجماع فرا میخواند:
«بر همة آزادیخواهان است که در برابر صف ملارشی ـ نظامی نولیبرال با دفاع از دکتر فریبرز رئیس دانا صفآرائی کنند[...]»
بله با انفجار بمب در چاهبهار، روند رهبرسازی، سربازگیری و سنگرسازی آنگلوساکسونها در ایران از سرگرفته شد و الاغهای طویلة مککارتی به آرزوی دیرینة خود یعنی بحرانآفرینی جهت تحمیل انزوای «سیاسی ـ اقتصادی» بر ملت ایران رسیدند. چند روز پس از انتشار مطلب شهادتستائی در روزینامة مهوع «جمهوری اسلامی»، شاهد انفجار بمب در چاهبهار بودیم. در گام بعدی رسانة رسمی حکومت اسلامی به ستایش از این جنایت پرداخت، و سپس رادیوفردا و بیبیسی از دستگیری یک اقتصاددان به دلیل مخالفت وی با هدفمند کردن یارانهها خبر دادند. در این گیرودار، در واکنش به اظهارات «صالحی» پیرامون برقراری «روابط متین» با اتحادیة اروپا، کمیسیون روابط خارجی مجلس جمکران پای پیش گذاشت و «قطع رابطه با انگلستان» را به تصویب رساند، و قوة قضائیه با از سر گرفتن اعدامهای گروهی در واقع به امیر قطر خوشامد گفت. این است چارچوب سیاست استعمار در ایران: بحران آفرینی و افزایش سرکوب با هدف گسترش چپاول. انفجار بمب در چاهبهار در راستای همین سیاست انسانستیز صورت پذیرفته.
پس از این جنایت فجیع، حنازرچوبه، مورخ 28 آذرماه سالجاری در دو مطلب جداگانه از زبان «همسر» و «فرزند» دو تن از قربانیان فاجعة چاهبهار برنامة تمجید از مرگ و مزخرفبافیهای رایج دوران جنگ با عراق را از سر گرفت. این رسانة مرگفروش در مطلبی با کد: 301131916، از زبان «همسر شهید»، مرضیه طالبی مینویسد، هر مسلمانی آرزو دارد در روز تاسوعا و در میان عزاداران حسینی شهید شود، خداوند به خاطر اخلاق نیک همسرم او را به چنین سعادتی رساند:
«[...] شهادت در روز تاسوعا و در ميان عزاداران حسيني، آرزوي هر مسلماني است [...]»
و اینگونه است که بوق طویلة مککارتی بیش از یک میلیارد مسلمان جهان را به سنگر مرگپرستان «شیعه» پرتاب میکند؛ باشد که همگی در کنار امثال نوریزاد به جفنگگوئی و عاشوراپرستی مشغول شوند و حماقت و توحش «بومپرستان» را به ابزار توجیه توحش خود و دیگر «دینپرستان» تبدیل کرده و بگویند، از آنجا که الاغهای بومپرست با ما دشمناند، ما در سنگر حق نشستهایم! خلاصه همانطور که خمینی دجال با توسل به «مخالفت دروغین آمریکا با اسلام» خود را ضدامپریالیست، و مخالفاناش را طرفدار آمریکا معرفی میکرد، مرگپرستان شیعیمسلک نیز در کمال بیشرمی و وقاحت جهت توجیه «تعصبات دینی» خود، به «تعصبات بومی» دیگران متوسل شدهاند! بدون در نظر گرفتن این امر که «تعصب» و «تقدس» چه دینی باشد و چه بومی، در هر حال انسانستیز و منطقگریز باقی خواهد ماند. نتیجتاً سخن گفتن از «تقدس نیک» و توحش پسندیده اگر نشان حماقت نباشد، بدون تردید گواهی است بر شارلاتانیسم!
بین خودمان بماند، الاغهای طویلة مککارتی هرگز منطقی نبوده و نخواهند بود، چرا که این گوسالههای ننهحسن باورهای مقدس بومی و یا اعتقادات مذهبی خود را «برحق» شمرده و میخواهند آنرا بر دیگران تحمیل کنند. حال آنکه در یک نظام دمکراتیک و منطقی، باورهای افراد «حریم خصوصی» شمرده میشود. حقوق انسانی در یک نگرش دمکراتیک خارج از عرصة «باورها» قرار میگیرد. در این چارچوب است که به راه انداختن دستههای «تقدسپرور» سوگواری در سطح جامعه ضددمکراتیک تلقی خواهد شد. به همچنین است درمورد حضور «مادران عزادار» در پارکها. عملیات اینان که تحرکات سیاسی خود را به «تقدس عشق مادری» میآرایند همانقدر ضددمکراتیک است که اجرای برنامة خردجال محرم در سطح شهرها. به ویژه در شهرهائی که همچون چاهبهار اکثریت جمعیتشان را سنیمذهبها تشکیل میدهند.
این دسته از مسلمانان ایرانی که در حکومت توحش جمکران از حقوق ابتدائی خود محروم شده و حتی نمیتوانند در شهرهای بزرگ مسجد بر پا کنند، حال میباید گسترش بساط آخوندپروری شیعیان در مناطق سنینشین را نیز به عنوان «حق مسلم» دولت جمکران بپذیرند. جالب اینجاست که رسانههای تفنگفروشان در غرب، از جمله روزنامة لوموند، مدافع پروپاقرص برپائی مراسم توحش عاشورا در سطح جامعه شدهاند!
سایت لوموند، مورخ 17 دسامبر 2010 چنین تیتر زده: «مراسم عاشورا در تمام محلههای بغداد برگزار شد!» باید پرسید مگر بغداد شیعهنشین است که اراذل و اوباش در «تمام محلههای آن» برای حسین شهیدشان مراسم سوگواری به راه میاندازند؟ به هیچ عنوان! به راه انداختن خردجال محرم آنهم در شهر بغداد فقط با هدف «ارعاب» تودههای مردم صورت میپذیرد. در ایران هم کاربرد این کاروان مرگ و نفرت و حماقت جز این نبوده و نیست. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به پروپاگاند ابلهانة حنازرچوبه که از زبان «مرضیه طالبیان»، به عنوان «همسر شهید» نقل میشود، و در نتیجه از «تقدس» نیز برخوردار شده!
حنازرچوبه از زبان این فرد، تعریف نوینی از «ساختار شخصیت» انسان ارائه میدهد که از «پویائی» و «فرهنگ» کاملاً بیبهره است. در چارچوب تبلیغات بیشرمانة رسانة رسمی حکومت، شخصیت انسان به «تکرار» مراسم دینی محدود میشود:
«[مرضیه طالبیان] در مورد ابعاد شخصيتي شهيد رضاخواه گفت: اين شهيد بزرگوار [...] پايبند به اصول و سجاياي اخلاقي، ارزشي و ديني بود و نماز را اول وقت ميخواند [...]»
بله خواندن نماز آنهم در «اول وقت» مسلماً بهترین دلیل بر این امر است که همسر طالبیان به همة سجایای اخلاقی و ارزشی و دینی که جز «ابهامات» هیچ نیست، پایبند بوده. و چرا راه دور برویم؟ تبلیغات استعماری با افزودن همین قماش مزخرفات به قصة حسین در کربلا، این پیکرة «تقدس» را در واقع به مضحکه تبدیل کرده.
مهرنیوز، مورخ 25 آذرماه 1389 در مطلبی تحت عنوان «با حضور دلسوختگان حسینی نماز باشکوه ظهر عاشورا اقامه شد»، مینویسد، «حماسة حسینی» برای مقابله با تحریف دین صورت گرفت. مهرنیوز سپس از همین «پیشفرض» بیپایه و مضحک نتیجه میگیرد که مهمترین «ارزش» اسلام نماز به شمار میرود، و دلیل هم اینکه نماز، تجلی بندگی است! پس از ردیف کردن این ترهات، مهرنیوز با افزودن یک قصة خاله سوسکه به روایات کربلا موفق میشود «شهید نماز» نیز اختراع کند!
«مهرنیوز» مینویسد، در کارزار عاشورا امام حسین در «سنگر حق» قرار داشت و در میانة جنگ به نماز ایستاد، چندتن از یاران وفادارش اطراف وی قرار گرفتند و یکی از آنان در «جبهة حق» کربلا در راه نماز به شهادت رسید:
« امام حسین [...] در زیر بارش خصمانة تیرهای جفا، نماز ظهر عاشورا را اقامه کرد [...] اهمیتی که [او برای] این فریضه عبادی در میدان نبرد حق و باطل قائل شد [...] اهمیت آن را به خوبی روشن میکند [...] برای اقامه نماز [...] چندتن از یاران وفادار ایشان خود را سپر قرار دادند [...] سعیدبن عبدالله حنفى [...] اولین شهید نماز در جبهه کربلا و خلق حماسه عاشورا شد [...]»
در اینکه امام حسین «عین» بر علیه «باطل» میجنگید، نمیتوان تردید کرد، چرا که میرحسین موسوی و زهراخانوم نیز به پیروی از ایشان قیام کردند و عدهای هم در راه «حق» اربابان اینان تاکنون به قتل رسیدهاند. به همین دلیل است که شیخ صادق لاریجانی، رئیس قوة قضائیه جمکران جرم مسلم موسوی و کروبی را نادیده میگیرد؛ آخورشان مشترک است. این جانوران وحشی همیشه در سنگر حق نشسته و بر طبل مقدسات میکوبند، ارزشهایشان نیز در تظاهر و تقیه و تاراج خلاصه میشود. «سنگر حق» اینان با سنگر «حق حسین» یک تفاوت عمده دارد، میرحسین منفور و زهراخانوم به عنوان سگهای هار استعمار، موجودیت تاریخی دارند، حال آنکه امام سوم شیعیان از پایه و اساس حکایت و قصه است. از این حکایت برای تأمین منافع نامشروع همه روزه هزاران «داستان» و داستانک میسازند. همانطور که مرگ فجیع علی رضاخواه، همسر مرضیه طالبیان در چاهبهار به ابزار تأمین همین منافع سیاسی و محفلی تبدیل شده.
بد نیست بدانیم که حکومت اسلامی «رضاخواه» را به عنوان کارشناس مرکز تحقیقات «شیلات» از شمال کشور به چاهبهار ارسال کرده بود! این روند ستیز با اقوام در تمامی مناطق سنینشین ایران به مورد اجرا در میآید؛ الویت همواره با شیعیمسلکان است! باری، از آنجا که رضاخواه میباید در شمال ایران دفن شود، حنازرچوبه برای فروش مرگ از امام جمعة رودسر نیز کمک گرفته و ایشان ضمن هارتوپورتهای متداول «شهادت این عزیزان» را مایة بیداری و انسجام ملت ایران دانستهاند! به عبارت دیگر آنگلوساکسونها چنین میپندارند که همچنان میتوانند پیرامون مرگ ایجاد «اجماع» کرده و «سنگرحق» به راه اندازند.
در این راستا، حنازرچوبه، مورخ 28 آذرماه سالجاری برای فروش هر چه بیشتر تولیدات طویلة مککارتی به سراغ محسن پازوکی، «فرزند شهید» ربابه رستمی رفته تا زندگانی این زن را نیز بر الگوی توحش و حماقت زنان اسطوره و داستانهای «مقدس» شیعیان منطبق کند. جالب اینجاست که محسن پازوکی از اهالی مازندران است! این فرد مادرش را «همسر نمونه» خوانده و میگوید او آگاهانه به استقبال مرگ شتافت:
«[...] روزي كه مادرم براي شركت در عزاداري [...] امام حسين از خانه خارج شد، براي شهادت آماده بود [...] مادر شهيدم از نظر صبر، بردباري، مردمداري، همسري مهربان بودن و فرزندداري نمونه و الگو بود[...]»
میبینیم که در حکومت اسلامی همة زنان از «فاطمة فرضی» نسخهبرداری شده و به همین جهت است که برخلاف آدمیزاد، هیچ عیب و نقصی ندارند. باری، حنازرچوبه این مزخرفات را با کد: 30132125 منتشر کرده و از زبان محسن پازوکی مینویسد:
«[...] ايكاش [...] من هم مانند مادرم شهيد ميشدم و اين يك افتخار بزرگ برايم بود [...]»
بله، ما هم حیرت کردیم! مشکل میتوان دریافت پس از مرگ چگونه میتوان مفتخر بود؟! حتماً اینهم از معجزات همکاری صمیمانة لوطی و عنترهای واتیکان با ساواک جمکران است! در هر حال، اشغال چاهبهار با اراذل و اوباش شیعیمسلک حکومت اسلامی همچون انفجار بمب در میان غیرنظامیان یک سیاست استعماری است و ما آن را محکوم میکنیم. هدف این سیاست تقدسگستر فقط تجزیة ایران است و همچنانکه به کرات گفتهایم حکومت توحش اسلامی فرزند خلف همین سیاست به شمار میرود، و هیچیک از مقامات حکومت جمکران نمیتوانند خود را از توحش آن مبری بدانند.
امثال میرحسینموسوی، ابراهیم یزدی، نوریزاد، حاجفرجدباغ و شرکاء که امروز نقش حسین مظلوم برعهده گرفتهاند، نه تنها مزیتی بر چماقداران و تیغکشهای ساواک ندارند که به مراتب از آنان پستتر و منفورترند. پس بهتر است پامنبریهای وقیح و بیشرمشان به یاد داشته باشند که، توسل به قلم برای توجیه جنایت به مراتب از نفس جنایت فجیعتر است؛ به یاد داشته باشند که مخالفت با احمدینژاد برای زدودن سوابق جنایت کفایت نخواهد کرد. ما اعدامهای گروهی «بهار عاظادی»، کشتار و سرکوب اقوام ایرانی، اشغال سفارت آمریکا، تصفیة خونین دانشگاهها، قتلعام تابستان 1360، و جنگ 8 سالهای که «خط امام» و میرحسین موسوی به ملت ایران تحمیل کرد فراموش نکردهایم. ما انقلاب 22 بهمن شما را کودتای ارتش جنایتکار ناتو میدانیم، و کودتا همچون استعمار فاقد نیک و بد است. از نظر ما انفجار چاهبهار پیام همان سیاستی است که طی 31 سال بر ملت ایران تحمیل شده: سیاست انسداد. این سیاست برای گسترش دامنة توحش خود باز هم به الصاق برچسب «لیبرال» نیازمند شده و این است حکمت صدور بیانیة مضحک به اصطلاح «فعالین چپ» در سایت اخبار روز.
این بیانیة آخوندی ادعا میکند، فریبرز رئیسدانا، از منتقدان نئولیبرالیسم به شمار میرود و به همین دلیل نیز دستگیر شده! به این ترتیب چپنمایان با یک تیر چندین و چند نشان میزنند. اینان چنین القا میکنند که، احمدینژاد «نئولیبرال» است، سیاستهای حکومت اسلامی را لندن و واشنگتن تعیین نمیکنند و... و حضرات در نهایت نانی هم برای حکومت اسلامی به تنور چسبانده و ادعا دارند در حکومتی که هزاران نفر به دلیل عقاید سیاسیشان قتلعام شدهاند، یک اقتصاددان نه تنها «چپگرائی» میکند، که سالها و سالها در دانشگاههای همین طویلة مقدس تدریس مینماید! به این ترتیب حضرت مهرورزی نه تنها «مستقل» میشوند، و بدون دخالت و حمایت استعمار دولت جاویدشان سر پا میماند، که حکومت اسلامی نیز در دانشگاههایاش پذیرای یک «پروفسور» چپگرا خواهد شد. «داسالله» چنین استدلال میکند که، نظامیان و شبهنظامیان طرفداران «واقعی» این دولت «لیبرال» هستند:
«[...] دولت احمدینژاد از ابتدا به یاری نیروهای نظامی و شبه نظامی [...] عزمی جدی در اجرای برنامههای نولیبرالی [...] داشت.[...]
در ادامة بیانیه چنین آمده که آقای رئیس دانا به دلیل چپگرائی دستگیر شدهاند، حال آنکه این حضرت بیشتر «چپنما» هستند. اما به ادعای داسالله آقای رئیسدانا از روشنفکران متعهد و طرفدار «زحمتکشان» به شمار میروند و در راه آرمانهایشان، حضور در کنار مردم را به تدریس در دانشگاه ترجیح دادهاند و ... و خیلی داستانهای «حسینی» دیگر:
«[...] رئیسدانا روشنفکر متعهدی است که [...] دفاع از حقوق زحمتکشان و کارگران [...] را در اولویت گفتار و کردار خود قرار داده [...] در راه این آرمان انسانی [...] حضور در میان طبقات و اقشار محروم جامعه [...] را به حضور در کلاسهای رخوتآور دانشگاه ترجیح داد و راز پرشکوه انسانی زیستن را درک کرده [...]»
چه خوب! نمیدانستیم انسانیزیستن، یعنی جیب پر، شکم انباشته از چلوکباب دولتی و شعار زیستن در میان محرومین! حتماً آنها که در این شرایط در میان محرومین نیستند، به راز پرشکوه «انسانی زیستن» پی نبردهاند، و این خیلی خیلی بد است! حال باید از ساواک مفلوک جمکران بپرسیم به چه دلیل «زیستن در میان محرومین» را انسانی برآورد میکند؟ زندگی در کنار محرومین به هیچ عنوان انسانی نیست، آخوندی است! این شیوة زندگی آخوند است نه روشنفکر. در مقابل، هر گونه تلاش برای پایان دادن به فقر و محرومیت و بهرهکشی عملی انسانی شمرده خواهد شد. پس «فعالین» بسیار محترم «چپ جمکرانی» بهتر است قصة زندگی امامان شیعه را با این تف و سریشم به نگرش «چپ معاصر» وصله نزنند.
و اما در ادامة این بیانیة مضحک، «داسالله» با اشاره به کودتای اقتصادی مهرورزی، رئیسدانا را در سنگر حق نشانده و میگوید، او در برابر این کودتا ایستاد! بله دقیقاً همانطور که خمینی هم در برابر «امپریاس» ایستاده بود و با تداوم جنگ، جیب ارباب را در لندن و واشنگتن پر میکرد. گویا حضرات به دلیل کوری و کری مصلحتی از کودتای مالی در اروپا بیخبر مانده و نمیدانند این کودتا به ایران محدود نمیشود و احمدینژاد فقط مجری این عملیات جهانی در کشور ایران است! در هر حال، چپنمایان با استفاده از این فرصت طلائی یک سنگر حق برای «رهبر زحمتکشان» برپا داشته و خواهان اجماع وجدانهای بیدار پیرامون آزادی سخنگوی زحمتکشان شدهاند:
«[...] دکتر فریبرز رئیسدانا [...] نمایندة زحمتکشان جامعه است [...]ما [...] از [...] شهروندان ایرانی با هر گرایش سیاسی و تمامی وجدانهای بیدار جهان میخواهیم ...»
اتفاقاً ما هم خواهان آزادی آقای رئیسدانا هستیم، ولی ایشان نه سخنگوی فرودستاناند نه مخالف سرمایهسالاری! متن سخنرانی ایشان در مخالفت با نیروگاه بوشهر ماهها پیش در همین وبلاگ بررسی شده! دکان عوامفریبیتان را بهتر است تعطیل کنید و مخاطب را ابله نیانگارید. برخلاف ادعای شارلاتانهای چپنما، سرمایهسالاری در ایران با اکبر بهرمانی آغاز نشده؛ بازنویسی تاریخ شیوة شناخته شدة الاغهای طویلة مککارتی است. به همین دلیل است که سایت رادیوفردا، مورخ 29 آذرماه 1389، مزخرفات چپنمایان را از زبان یک «اقتصاددان» در بوق گذارده و دولت مهرورزی را «سازشکار» میخواند.
آرش سبحانی از پروفسور فاطمی میپرسد، دولت از طرح هدفمند کردن یارانهها سوءاستفاده خواهد کرد؟ جناب «پروفسور» پاسخ میدهند، این کار با مذاکرات هستهای ارتباط دارد، اینها میخواهند «سازش» و عقبنشینی کنند. به همین دلیل وزیرامور خارجه را هم برکنار کردند تا دولت یکدست شود و ... و میبینیم که پروفسور فاطمی هم از ته دل میگویند، «صدای صلح و سازش خاموش باید گردد!» و البته دلیل موجه هم دارند؛ تداوم بحران هستهای در ایران برای ایشان هیچ اشکالی ایجاد نمیکند، چون در پاریس لنگر انداختهاند و آنطور که به نظر میرسد، اینروزها اصولگرائی هم پیشه کردهاند. به همین دلیل ضمن تأکید بر «استقلال» حکومت جمکران از «لیبرال» و «سازشکار» به شدت ابراز انزجار میفرمایند. از شما چه پنهان پس از مطالعة مصاحبة گهربار ایشان پنداشتیم که حضرت فاطمی (عین) خواهان بازگشت به دوران نورانی امام روشنضمیر هستند؛ البته این مطلب بین خودمان بماند! به زعم جناب پروفسور تاکنون چنددستگی مانع «تصمیمگیری» در سیاست خارجی جمکران بوده، و برکناری متکی به این امر پایان داده زمینه سازش و عقب نشینی را فراهم میآورد؛ به عبارت دیگر نوچة نگونبخت ولایتی، منوچهر متکی بوده که طی اینمدت در برابر غرب ایستادگی کرده:
«جنگ قدرت در داخل رژيم [...] مستقيماً ارتباط دارد با مذاکرات هستهای [...] دليل اين که رژيم در گذشته هيچگاه نمیتوانست در مورد سياست خارجی تصميم بگيرد همين چند دستگی و اختلاف نظری بود که وجود داشت [...] حال اينها [...] میخواهند [...] قدرت را قبضه کنند تا بتوانند در مسايل خارجی [...]سازش و عقبنشينی کنند [...] برکناری وزير امور خارجه هم نشان میدهد...»
این هم درسی است از «اقتصاد»، هر چند هیچ ارتباطی با علم اقتصاد نداشته باشد. ولی به صورت غیرمستقیم با اقتصاد غرب ارتباط پیدا میکند و در واقع «بازتولید» شعارهای حزبالله در جمکران است؛ همان شعارهای جادوئی که در راستای تأمین منافع یانکیها ساخته و پرداخته شده و قادر است در یک چشم بر هم زدن مزدور استعمار را در جایگاه مبارز ضدامپریالیست بنشاند. در واقع برکناری متکی نشان میدهد که آمریکا دیگر نمیتواند برای تداوم شهرکسازی در فلسطین و تقویت حماس، بر بحرانسازی پیرامون «بمب هستهای» فرضی حکومت جمکران تکیه کند!
بیدلیل نیست که ویکیلیکس در مورد ارتباط حماس با اسرائیل خفقان گرفته، ولی بر ضد سازمان لائیک الفتح بسیار «افشاگری» میکند و رسانههای غرب هم میکوشند این عملیات مزورانه را به عنوان مبارزة «حسینی» ژولین اسانژ با آمریکا به ملتها بفروشند. برخلاف ادعای جناب پروفسور فاطمی «سازش» در کار نیست، چرا که دولت جمکران دست نشاندة غرب بوده و هست. فقط شرایط نوین دست حضرات را از بعضی مزایا در ایران کوتاه کرده؛ در نتیجه آنچه تحت عنوان «سازش» دولت به اصطلاح لیبرال مطرح میشود در واقع نشاندهندة «سوزش» بعضیها در پاریس و لندن است. این «صدای سوزش» است که به گوش میرسد!
امروز آخرین روز پائیز است، و کوتاهترین روز سال؛ به امید آزادی آفتاب از زنجیر سیاهیها.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت