دوشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۱

لات‌فال!

 
 
تشکل آدمخوار «اخوان‌المسلمین» جهت ممانعت از تصویب کنوانسیون بین‌المللی «رفع خشونت از زنان» به دولت‌ها هشدار داده!   «مجمع علمای مسلمان»،   شاخک اخوان‌المسلمین،  کنوانسیون رفع خشونت از زنان را با احکام شریعت در تضاد می‌بیند و برای دولت‌ در کشورهای مسلمان‌نشین «فرمان» صادر کرده که پیش از امضاء کنوانسیون‌های بین‌المللی می‌باید با این مجمع مشورت کنند!   مشتاقان آشنائی بیشتر با تحرکات جیره‌خواران رسمی دربار انگلستان می‌توانند به سایت «ولتر. نت »،   مورخ 6 مارس 2013 مراجعه فرمایند،   تا ما هم بپردازیم به پیوند کوکلوکس‌کلان با کوروش هخامنشی!  این پیوندی است که لندن به امید زمینه‌سازی جهت «بازتولید» کودتای 28 مرداد در ایران اختراع کرده،   تا آخوند را مانند دوران «شاه»،  همچنان در «جایگاه برتر» قضاوت و نظارت بر قوانین  ‌نگاه دارد.  دلیل هم اینکه آخوند مانند «لات»،  در عرصة توحش «تعلقات» به «حرکت دورانی» مشغول است!  
 
آنچه «انسان» را از انواع «لات»‌  ـ  دینی،  بومی و قومی متمایز می‌کند،   این است که «لات»، همواره در مسیر «تکرار دور باطل» گام برمی‌دارد و در کمال حماقت چنین می‌پندارد که   «تکرار» روند گذشته،  به تکرار نتیجة‌ یکسان خواهد انجامید.   به همین دلیل است که سایت «بی‌بی‌سی» تلاش دارد ‌حاکمیت نژادپرست آمریکا را به کوروش هخامنشی بچسباند! 
 
 بله،   آنگلوساکسون‌های دوسوی آتلانتیک برای «تکرار» یک کودتای «مردمی» دیگر،  مشابه آنچه روز 28 مرداد 1332 به راه انداختند،  «خیز» برداشته‌اند.  دلیل هم روشن است؛  جایگاه «آخوند» در ایران تضعیف شده و خطر فروپاشی حکومت شیعی‌مسلکی را تهدید می‌کند؛   خطرمطالبات تاریخی و فلسفی ملت ایران!   اینبار لازم آمده «شاه» ‌برگردد،  ولی بدون «تجملات» دربار!   خلاصه اینبار حضرات «شاه مستضعف» و بدون دربار می‌خواهند؛  «شاه» آینده می‌باید برای اینان نقش پرسوناژ «لات‌خوشبخت» و درویش‌مسلک «فیلم فارسی» را ایفا کند.  
 
لاتی که «گنج قارون و مال فراوون» پدرش را هم نمی‌خواست.  برای آشنائی با الزامات «شاه آینده» در ایران،   بد نیست فیلم «گنج قارون» را ببینیم!   پرسوناژ اصلی فیلم زندگی محقری دارد و زمانیکه پی می‌برد پسر «قارون»،  ثروتمند بزرگ است،  می‌زند زیر آواز که،   «گنج قارون نمی‌خوام»:    
 
گنج قارون نمی‌خوام،  مال فراوون نمی‌خوام
جام جمشید جم و تاج فریدون نمی‌خوام   
بهرما یک گوشة کوچیک از این دنیا بسه
یک گلیم پاره و یک لقمه نون ما رو بسه 
غم مخور دنیا دو روزه،   این دو روزم روز به روزه!
 
بله این «دنیا» می‌باید همچنان در عرصة توحش و تکرار اسطوره‌های ابراهیمی «درجا» بزند. حال اگر در سایت «بی‌بی‌سی»،   مورخ اول مارس سالجاری،  به گزارش «دود اسفند کودکان کار برای پورشه سواران تهران» ‌نیم نگاهی بیاندازیم،‌   و این پروپاگاند ایجاد نفرت از ثروت را با گزارش نفرت از ثروت در سایت ایسنا،  ‌مورخ 7 اسفندماه سالجاری مقایسه کنیم،  خواهیم دید که پروپاگاند استعماری غرب در عمل «مکمل» مطالب ابله‌پرور رسانه‌های حکومت اسلامی است.   آنگلوساکسون‌ها با توسل به «باورهای عامیانه»،   انگشت اتهام را به سوی «ثروتمندان در ایران» می‌گیرند،  جیره‌خواران‌شان هم در ایران انسان‌ها را از کوشش برای بهبود شرایط مادی برحذر می‌دارند.   به این ترتیب،   «سکون» بر جامعة ایران حاکم می‌شود و در چنین شرایطی است که زمینة مناسب برای آشوب و سرکوب همواره فراهم خواهد بود.  البته می‌دانیم چرا «بی‌بی‌سی» در شهر لندن که «فقر» در کمال تاسف به بیکاران محدود نمی‌شود و سوءتغذیه گریبان هزاران کودک را می‌فشارد،   انگشت اتهام را به سوی رولزرویس‌سواران نمی‌گیرد!   
 
باری،  گزارش گوساله‌پسند «بی‌بی‌سی» که در آن شاهد «تکفیر» پروشه سواران از «زبان مردم» بودیم،   چند روز پس از  انعکاس مطلب بلاهت‌گستر ملایان جمکران در سایت ایسنا انتشار یافت.   در تاریخ 7 اسفندماه سالجاری،   سایت ایسنا که در گسترش حماقت و توحش سوابق بسیار درخشان دارد،  با تکیه بر «آیات قرآن»،  تلاش منطقی انسان‌ها برای بهبود «شرایط مادی» را «منع» می‌‌کند:
«برخی از ما آدم‌ها فکر می‌کنیم که اگر دارائی بیشتری داشته باشیم قطعا در وضعیت بهتری چه از نظر دنیوی و چه از نظر اخروی قرار خواهیم گرفت و به همین خاطر به وسائل مختلفی متوسل می‌شویم تا این وضعیت را تغییر دهیم.  این در حالی است که در بسیاری از روایات از ما خواسته شده است که در دعاها و در مجموع تلاش‌مان باید این باشد که آنچه که خیرمان است را مطالبه کنیم [...]»
 
می‌بینیم که ایسنا درکمال وقاحت به نکوهش «تلاش منطقی» انسان‌ها مشغول شده؛   رفاه مادی را با معیار معنویات و «خیر» و «شر» می‌سنجد.  به عبارت دیگر هرگاه «مصلحت الهی»   ایجاب کند ثروت و مکنت اشکالی نخواهد داشت و دیگر مهم نیست که این ثروت به چه ترتیب به دست آمده؛  از طریق حیف و میل در  بودجة «بنیاد شهید»؛  دریافت رشوه از قاچاقچیان شریف مواد مخدر و غیره!   البته وحشی‌گری «دانشجویان جمکران» به این مختصر محدود نمی‌ماند؛   در تاریخ 7 مارس 2013،‌   همین سایت ایسنا «زن» را با «حیوان» در ترادف قرار داده و چنین تیتر می‌زند:
 
«شش حیوان پیرتر از پیرترین زن جهان کدامند؟»
      
می‌بینیم که «تأکید بر روایات» در واقع به مفهوم «نفی انسانی‌ات» زن است؛   خلاصه شیفتگی  آنگلوساکسون‌های دوسوی آتلانتیک به محفل «شیخ و شاه» یا بهتر بگوئیم به بنگاه فروش «نفرت و افتخار» دلیل موجه دارد.         
 
در تاریخ 10 مارس 2013،  معلوم شد کوروش،   بنیانگزار امپراطوری هخامنشی،  ‌از طرفداران پروپاقرص نژادپرستان و برده‌داران بوده؛   حداقل‌ از گزارش گوساله‌پسند «بی‌بی‌سی»،   که توحش دین را با «فرهنگ» در ترادف قرار داده،  چنین استنباط می‌شود.  سایت «بی‌بی‌سی»،   مورخ 20 اسفندماه سالجاری می‌نویسد،   برخلاف بریتانیا که «دین دولتی» دارد،‌   حاکمیت ایالات متحد به الگوی کوروش هخامنشی نزدیک است:
 
«[...]  روش کشورداری کوروش یکی از الگوهای نویسندگان قانون اساسی آمریکا بوده [...] مدارای دینی کوروش و تأسیس کشوری بر پایه تنوع فرهنگی [...] الگویی برای موسسان آمریکا بود[...]‌ الگوی کوروش در آن دوره تنها در ایالات متحده به اجرا گذاشته شد[...]فقط ایالات متحده توانست همانند کوروش با همه ادیان به یک شکل رفتار کند و فاصله همه آن‌ها را با ساختار حکومت حفظ کند[...]»
 
این ترهات نوعی «ویراست رسمی» است که اینبار بوق وزارت امورخارجة بریتانیا با هدف آراستن چهرة‌کریه استعمار،  ‌ به ارزش گذاشتن «حق طبیعی»،   «دیپلماسی بمب» و خلاصه توجیه «روابط یکسویة» شرکای یانکی‌اش سر هم کرده،‌ ‌چرا؟  چون حاکمیت بریتانیا،  ‌ طی سدة اخیر هر گاه در برابر مسکو تضعیف شده،   یانکی‌ها را برای تاخت‌وتاز و «تخریب» به میدان آورده.  
 
به عنوان نمونه،   چند ماه پس از خرد شدن ستون فقرات ارتش «شکست‌ناپذیر» نازی‌ها در استالینگراد،  بریتانیا در تاریخ 9 ژوئیه 1943،   گاوچران‌ها را برای شخم زدن اروپای غربی به میدان آورد.  در ایران نیز همچنانکه شاهد بودیم،  محمد مصدق،   غلام‌ خانه‌زادشان را با «جبهة‌ ملی» در اختیار واشنگتن قرار دادند تا بتوانند در برابر مسکو «جاخالی» داده،   از تعهداتی که در میعاد پایانی جنگ دوم تقبل کرده بودند سر باز زنند.   و اینچنین بود که آن «روحانی» به خواب مصدق‌السلطنه آمد،  و ... و به ارادة‌ «مردم» نفت ملی شد،   و ناگهان پس از مرگ نابهنگام ژوزف استالین در تاریخ 5 مارس 1953،  مصدق نیز با قیام همان «مردم» در جایگاه «قهرمان» و رهبر و پیشوا لنگر انداخت!   بله،   مرگ ناگهانی و مشکوک استالین برای لندن یک فرصت طلائی فراهم آورد تا با تکیه بر کودتای ظاهراً «آمریکائی» یک‌بار دیگر تعهدات‌اش را در برابر مسکو زیر پا بگذارد.  
 
حال که به استالین رسیدیم بگوئیم ابراز نفرت بوق‌های غرب از ژوزف استالین هیچ ارتباطی با سرکوب سیاسی در شوروی ندارد.   این وق‌وق‌ساهاب‌ها وظیفه دارند همة‌ کسانی را که در برابر توحش «حق طبیعی»،  «بازگشت به گذشته»،   «برتری‌‌طلبی» و سیاست «یک کشور،  یک مذهب» یا «یک کشور، یک قوم» می‌ایستند تخریب کنند.   ابراز نفرت شیپورهای غرب از استالین،  پوتین و فیدل کاسترو فقط از همینجا سرچشمه می‌گیرد.
 
فراموش نکنیم که هم اینان لشکرهای «شکست‌ناپذیر»‌ آنگلوساکسون‌ها را در استالنیگراد،  آنگولا،  چچنی و لبنان تارومار کرده‌اند.   یادآور شویم،  در تاریخ 8 اسفندماه سالجاری که فیدل کاسترو در پارلمان کوبا سخنرانی ‌می‌‌کرد،  ‌ شکست «نژادپرستان» اسرائیل و آفریقای جنوبی را یادآور شد.  هر چند خبرگزاری‌های «رسمی» حکومت ملایان،  برای تأمین رضایت ارباب،   بدون اشاره به مسائل مطرح شده توسط رهبر سابق کوبا،  فقط از «سخنرانی فیدل کاسترو در  پارلمان» این کشور یاد کرده‌اند!  باشد که خبرسازی‌شان «ویراست رسمی» آنگلوساکسون‌ها را تخریب نکند و مبال مقدس کاخ باکینگهام پابرجا و استوار بماند.  
 
 همچنانکه در وبلاگ «مارس و موسولینی»،   به ویژه در مورد نظریة‌ «تئودور هرتزل» گفتیم، مهم‌ترین ویژگی «ویراست رسمی»،  تقابل آشکار آن با نگرش «انسان‌محور» مدرنیته و به ویژه با «آزادی بیان» است.   ویراست رسمی،   انسان را در «دور باطل» تعلقات به اسارت در می‌آورد.   تفاوتی نمی‌کند که این «تعلقات» دینی و نژادی باشد،  یا  قومی!  عرصة «تعلقات»،   در هر حال به «گذشته» ‌ارجاع می‌دهد.  چرا که ارتباط باورها،‌  اعتقاد و احساس با ضمیرناخودآگاه ارتباطی است ناگسستنی.   از اینرو «حق طبیعی» با مطالبات مادی،  منطقی و صنفی در تضاد قرار می‌گیرد.   خلاصه بگوئیم،   «ویراست رسمی» در قالب «حق طبیعی» در هر حال فاقد پایه و اساس منطقی است؛  «ویراست‌های رسمی»،  بدون استثناء به «طبیعت انسان» ارجاع می‌دهند،  در نتیجه «جانبدارند.»   در واقع  هر «ویراست رسمی» تهاجمی است به «حریم خصوصی!»
 
به عبارت دیگر،   «ویراست رسمی»‌ همان زبان خشونت «لات» و «آخوند» است که خود را در «جایگاه برتر» می‌بینند؛   نفرت می‌فروشند؛ ‌ لاف می‌زنند و به ضدیت خود با انسان و زندگی‌ انسان‌ها «افتخار» می‌کنند!  گذشته از روضه و زوزه و کسب ترحم،   «لات»،  همچون آخوند به دیگران «نصیحت» می‌کند،  ‌در بارة‌ افراد به «قضاوت اخلاقی» می‌نشیند؛  زبان به مدح‌ و تکفیر می‌گشاید و ... و رسانه‌های جمکران به کنار، ‌ با نیم نگاهی به مطالب رادیوفردا، ‌ بی‌بی‌سی و شرکاء می‌توان انواع «ویراست رسمی»،  یا بهتر بگوئیم انواع تهاجم به «حریم خصوصی» و قضاوت در مورد دیگران را شناسائی کرد!
 
به عنوان نمونه،  در بخش به اصطلاح «فرهنگ و ادبیات» سایت «دویچه وله»،  ‌مورخ18 فوریه 2010  به «خودخواهی» نادر نادرپور اشاره شده!  آش فروش‌ها هم «شجاعت» حافظ،  سعدی و فروغ فرخزاد را ستوده‌اند!  و اما رادیوفردا،  ‌مورخ 18 اسفندماه سالجاری،  برای ارائة‌ تعریف نوین از حقوق زنان به «خواهر» سیمین بهبهانی تریبون داده و ایشان هم بر مبهمات مطلق و «معنوی» پای فشرده‌اند:
 
«[...] زنان ما [...] چندین سال است که [...] نشان داده‌اند که کاری و موثرند[...] زحمتکشند [...] اميدوارم که [...]‌ اگر در جائی احساس می‌کنند [...]‌ حقوقشان ناديده گرفته شده [...] کوشش کنند آن حق را بگيرند [...] ‌زنان ما که در زندان هستند در وضع بسيار بدی هستند.  برجسته‌تر از همه نسرين ستوده است [...] نمونه ديگری بهاره هدايت است.  اينها [...] خواسته‌اند که در زندگی خودشان بتوانند صاحب حق باشند و زندگی خودشان را خودشان اداره کرده و زير بار کسی نباشدن و اين برای زن‌ها گناهی نيست[...] زن های ما که در زندان هستند [...] ‌مورد ظلم قرار گرفته‌اند [...] بايد بچه داری کنند، خانه داری بکنند، بيرون از خانه کار بکنند و تمامی زحمات را بر عهده بگيرند ولی کسی قدرشان را نداند[...]‌»
 
بله پیوند «خواهر» سیمین بهبهانی با این قماش «حقوق زنان» که از چارچوب تحجر پدرسالارانه فراتر نخواهد رفت،  پیوندی است «طبیعی» و ‌ناگسستنی!   به عبارت دیگر «حقوق» ایشان همچون حقوق آخوند درگرو اسارت و بردگی زنان ایران است.   زنانی که فقط می‌باید به «وظایف»‌ عمل کنند؛  نه «فردیت» دارند و نه تفریح و اوقات فراغت.   زندگی‌شان در بچه‌داری،  خانه‌داری و کار خلاصه می‌شود!   البته فکر نکنید بانو سیمین «دو بهبهان» خرفت شده‌اند؛   ابداً ایشان در راستای تحقیقات «علمی» سازمان سیا «برای سلامتی» زنان نسخه می‌نویسند.  اینروزها سازمان سیا همزمان در جایگاه «پزشک خانواده» و «آخوند» نشسته؛   از یک‌سو برای معلولین جنگ استعماری اشک تمساح می‌ریزد‌،  و از سوی دیگر اعلیحضرت را برای «ایستادن» در برابر تهاجم بیگانه به میدان می‌آورد تا زنان ایران بدانند و آگاه باشند که «خانه‌داری»‌ یا بهتر بگوئیم «بیگاری» از وظایف «زن» است،‌  و کاهش آن به ویژه اگر زنان را با پیشرفت فناوری در ارتباط قرار دهد،  ‌تهدیدی است برای سلامت: 
 
 «خانه‌داری کمتر زنان و پيشرفت فناوری به کاهش سلامت منجر می‌شود»
 
فتوای سازمان سیا در تاریخ 15 اسفندماه سالجاری در رادیوفردا منتشر شده.  البته فتوای عموسام با متن گزارش کمی تفاوت دارد!   اتفاقاً دستگیری داماد بن‌لادن نیز با «اصل مطلب» متفاوت است!   اصل مطلب این است که خانوادة بن‌لادن و بوش از طریق «بنیاد کارلایل»‌ اشتراک منافع دارند.   در مورد «بنیاد کارلایل» پیشتر مطالبی عنوان کرده بودیم و فرصت پرداختن به فعالیت‌های فراقانونی این بنگاه تفنگ‌فروشی و صدور کودتا را نداریم.  ‌ سایت «ولتر نت»، ‌ ‌مورخ 4 فوریه 2004 و 21 مارس 2008،   در مورد سهامداران این بنیاد و ارتباط «کارلوچی»،   مدیرعامل آن با نیکولا سرکوزی توضیحات کافی داده.   این مختصر را گفتیم تا ابعاد واقعی «مبارزات» دستگاه جرج والکر بوش با «القاعده» روشن‌تر شود!  به این ترتیب،   از نشستن «جان کری» در سنگر «اخوان‌المسلمین» هم دچار شگفتی نخواهیم شد.
        
همزمان با روز جهانی زن،  وزارت امور خارجة‌ آمریکا رسماً در کنار رهبر قلعة حیوانات و تشکل آدمخوار «اخوان‌المسلمین»  قرارگرفت!   وزیر امور خارجة‌ ایالات متحد با صدور بیانیه‌ای «حضور» زن در جامعه را بجای «حقوق انسانی زن» نشانده،    از مادلن البرایت، کاندی رایس و هیلاری کلینتن «تجلیل» کرد.   جان کری از «قدرت» این سه زن برای «تغییر»‌ ستایش به عمل آورده‌اند!   بله،   این سه زن «در خدمت» جنایت،  تاراج و «یکجانبه‌گرائی» نومحافظه‌کاران قرار گرفته‌ و «تغییر» ایجاد کرده‌اند.   بیانیة انسان‌ستیز وزارت امور خارجه یانکی‌ها در سایت رادیو فردا،   ‌مورخ 8 مارس 2013 منتشر شده:‌
 
«[...] جان‌کری [...] از مادلین آلبرایت،  کاندولیزا رایس و هیلاری کلینتون [...] نام برده است که به گفته او، جدیدترین مثال‌های قدرت زنان برای تغییر بوده‌اند[...]»
 
به عبارت دیگر می‌باید عرصة مبهم و مطلق «تغییر» را «ارزش» ‌به شمار آوریم.   به عنوان مثال می‌باید بدانیم و آگاه باشیم که «انفجار بمب» در اماکن عمومی،‌  «بمباران» ‌ویتنام،  یوگسلاوی،  عراق،‌  افغانستان و ... و به طورکلی «تخریب» مستلزم قدردانی است.  چرا که «تخریب» همچنانکه در دوران موسولینی و هیتلر هم شاهد بودیم،  همواره به نفع «برتری‌طلبان»‌ شرایط را «تغییر» داده.   پس جای تعجب نیست که «زنان» عموسام در کنار ملایان جمکران و زن‌نمایان حکومت اسلامی قرار گیرند!   در واقع زنان عموسام با زنان جمکران ـ  از پرسوناژهای موهوم گرفته تا امثال زهرا خانوم،  همسر میرحسین موسوی،  هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند؛ همگی در خدمت «مردسالاری» زمان خود بوده و هستند.   با این تفاوت که زنان اسطوره‌های سامی جز اطاعت از تحجر و توحش صحرانشینان چاره‌ای نداشته‌اند،  حال آنکه امثال مادلن البرایت،  هیلاری کلینتون و کاندی رایس از «حق انتخاب» هم ‌برخوردار بوده‌‌اند.
 
به عبارت دیگر این سه زن به انتخاب خود «در خدمت» یک سیاست ضدبشری قرار گرفته‌اند؛‌ سیاست «برتری طلبی» که در واقع تداوم فاشیسم موسولینی‌ و هیتلر در خاک آمریکاست.   نیازی نیست که بگوئیم منبع الهام «فاشیسم»‌ و هرگونه «برتری‌طلبی»،  همان «حق طبیعی» معروف است.   حق طبیعی همان «حق دینی» جمکران،  ‌واتیکان و «حق نژادی» قوم یهود است که برای حضرات «جایگاه برتر» تأمین می‌کند.   روشن‌تر بگوئیم،  «حق طبیعی»‌ در هر حال با «حق حقوقی»،  «نظم دمکراتیک»‌ و رشد و شکوفائی علمی،  فرهنگی و اجتماعی در تضاد قرار می‌گیرد.   به همین دلیل است که «نومحافظه‌کاران»‌ آمریکا همچون ملایان جمکران بر «حق طبیعی»‌ پای می‌فشارند؛ ‌ «حق طبیعی» بر «روابط یکسویه» استوار است و «تخریب» را در تمام ابعاد به ارزش می‌گذارد.   اظهارات ابلهانة «بنی‌صدر»،  نوچه «امام» خمینی در گویانیوز،  مورخ 27 فوریه سالجاری شاهدی است بر این مدعا:
 
«[...] ‌انقلاب حق مسلم ملت‌هاست!»      
 
و اتفاقاً حکومت مفلوک ملایان نیز برای همین «حق مسلم» له له می‌زند؛  ‌کافی است به اظهارات اخیر «الهام» در مورد احمدی‌نژاد و بنی‌صدر دقیق شویم.   غلامحسین الهام به بهانة ستایش از احمدی نژاد او را‌ «آهنگرزاده»،  و «فرزند توده‌ها» معرفی می‌کند،  هر چند که در فضای کنونی در واقع بنی‌صدر را به عنوان «ملی‌گرا»‌ و «آقا‌زادة فرنگ رفته» به ارزش گذاشته!   حال آنکه خانواده،  محل تولد،  رنگ پوست،  شغل پدر و مادر هیچ مفهومی ندارد چرا که   «انتخابی» نیست.  به عبارت دیگر،   هیچکس «مسئول» جایگاه اجتماعی و تعلقات پدر و مادرش نمی‌تواند باشد،  مگر در قاموس ابلهان «پدرپرست.»  خلاصه این قماش اظهارات فقط توحش «الهام» را به اثبات می‌رساند و بس،   و به همچنین است در مورد «ابراهیم نبوی.»
 
این فرد را که از «انقلابیون» صدر لات‌سالاری بود،  به فرنگ صادر کردند تا برای آشوب‌های آینده «سربازگیری» کند؛   در این امر مقدس هم ناکام ماند!   حال که در رونق دادن به دکان میرحسین و شیخ کروبی و بساط «سلطنت شیخ»‌ با شکست روبرو شده،  زبان به تحسین  لات‌سالاری «شاه‌الله» گشوده.  و اینچنین بودکه در مطلب ایشان «هویدا» به دلیل «ابراز نوکری» به شاه،   «ساده زیستی»،  «مطالعه»،  «آشنائی به زبان فرانسه» و ... و برخورداری از «مادر چادری» و مسلمان،  در مقایسه با احمدی نژاد «به ارزش» گذاشته می‌شود:  
 
«هویدا روشنفکر بود،  ولی می‌گفت من نوکر پادشاهم [...] هویدا فرانسه را مثل زبان مادری می‌دانست [...] کمتر سفر خارجی می‌رفت،  هویدا مسلمان و مسلمان‌زاده بود [...] هویدا وقتی سرکار آمد مملکت فقیر و توسعه نیافته بود،   ولی وقتی برکنار شد ایران جزو کشورهای بزرگ جهان بود [...]»
 
حال باید پرسید اگر این هویدا اینقدر «خوب» بود چرا عربدة‌ «مرگ بر شاه» سر دادید؟  باری  به ادعای «نبوی» وقتی هویدا برکنار شد،  «ایران جزو کشورهای بزرگ جهان» بود!   تراوشات چماق نوچة صادراتی اکبربهرمانی،  تحت عنوان «یک هویدا و یک احمدی نژاد» در سایت «اطلاعات نت» هم منتشر شده، و  نیازی نیست که بگوئیم «طنزنویس» ساواک جمکران همچون غلامحسین الهام و دیگر اوباش حکومت اسلامی در همان مسیر مقدس تکرار «دور باطل» تعلقات یا در بیراهة «جهان ارزشی» و «جانبداری» گام برمی‌دارد.  چرا که،  «جانبداری» همواره ویژگی «لات» بوده و خواهد بود.   مسلماً کسی که چنین مطلب «مستدل» و «مبرهنی» قلمی کرده،  نمی‌تواند توضیح دهد چه دلیلی برای پیوستن به «انقلابیون»‌ داشته؛   هیچکس هم از این اوباش چنین سئوالی نخواهد کرد،   چرا که لات در هر حال «مسئولیت»‌ نمی‌شناسد.  صفات «ابراهیم پسند» امیرعباس هویدا هیچ ارتباطی با «وظایف» وی به عنوان «نخست وزیر» ندارد.   در واقع،  تلاش بر این است که حوزة روابط دوسویه ـ  وظایف و مسئولیت‌ها ـ  را با این ترهات حذف کرده،  روابط یک‌سویه و «ارزشی» را بجای‌اش بنشانند.   این قماش مطالب باهدف زمینه سازی برای توجیه تبلیغات کودتائی لندن قلمی می‌شود.        
 
تصویر روشن است؛  «پیوند» کوروش هخامنشی به کوکلوکس‌‌کلان،  سوگواری نوچة سردار سازندگی برای هویدا و ... و جنجال «حرام و حلال» پیرامون گفتار و کردار احمدی‌نژاد از توضیح بی‌نیاز است؛  همة راه‌های «ویراست رسمی» بدون استثناء به مبال باکینگهام ختم می‌شود.    در حوزة «یورو ـ دلار»،  یانکی‌ها برای ایجاد هیاهو به «توزیع جسد» مشغول شده‌اند؛  هر گروه یک جسد به دندان گرفته و جنجال به راه انداخته!  روز گذشته هم جسد موسوی لاری را برای مقام معظم پرتاب کردند تا ایشان به نماز میت و وضو و دیگر «معنویات» مشغول باشند و «تفریح» کنند!    
 
یادش به خیر!   اگر «بانو» مرضیه زنده می‌بودند،  حتماً چندین ترانة «خداوندا چه می‌شد»   برای‌مان می‌خواندند:
 
به عنوان نمونه،  خداوندا چه می‌شد،  «هویدا زنده می‌شد!»  یا اینکه «چه می‌شد، خمینی زنده می‌شد» و «هیتلر زنده می‌شد!» 
 
ولی چه بگوئیم که در این بازار افلاس شرایط لندن متفاوت است!   بریتانیا که کوروش هخامنشی را به نژادپرستان آمریکا پیوند زده،  با چندین مانع روبروست.   نخست اینکه سفر الیزابت دوم به ایتالیا لغو شده،   دیگر آنکه شهربانی «آیرون‌ساید» ناچار است «ارکان انقلاب» یعنی بازماندگان «لات‌های همیشه در صحنه» را نیز جمع‌آوری کند،   و از همه مهم‌تر شرایط نامساعد لندن در برابر گسترش نفوذ روسیه است!  به عبارت دیگر،  اگر هویدا و خمینی هم زنده شوند،  زیر آب کردن سر ولادیمیر پوتین هم دیگر کارساز لندن نخواهد شد!  پس از «اسمال‌فال» در غزه،  و «واتیکان‌فال»،  مقر «بین‌الملل لات‌سالاری» در حال فروپاشی است،  پیش از چارشنبه‌سوری و  نوروز،‌   فرخنده باد «لات‌فال!»‌ 
 
       
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
...
 
 
 
 
 
 
 
 
 
Share