یکشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۹۱

نع و نفت!


 

گسترش روند لات‌پروری و «گریز از مسئولیت» در حوزة «یورو ـ  دلار» به «اسکار» هم سرایت کرد.   به گزارش سایت فارسی بی‌بی‌سی،  مورخ 14 فوریه 2013،‌   فیلم «نه» نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم خارجی شده!   دلیل هم اینکه سیاست «گله‌پروری» از «نفی» تغذیه می‌کند!  ‌ نفی «حق انتخاب آزاد»،  یا بهتر بگوئیم «نفی مسئولیت» انسان و نظم دمکراتیک!  از شعار «نه شرقی،  نه غربی» هیتلر تا سخنرانی‌های باراک  اوباما و ... و نهایت امر جنجال پیرامون «تهاجم شهاب سنگ‌ها»‌ به روسیه،   همه و همه در راستای سیاست «نفی» قرار گرفته‌اند!   وارد جزئیات نمی‌شویم،   فقط می‌گوئیم جنجال رسانه‌ای پیرامون حملة فضائی ـ  باران شهاب‌سنگ‌ها در روسیه،  برای پوشش دادن به یک فروپاشی کلان استراتژیک به راه افتاد؛   فروپاشی «الگوی آلمان».

 

این الگو که مورد حمایت لندن،   واشنگتن و پکن قرار دارد،  در راستای سیاست «نه شرقی، نه غربی» فاشیست‌ها ‌و با هدف سرازیرکردن سیل سرمایه به جیب آنگلوساکسون‌ها تنظیم شده.   نیازی نیست که بگوئیم،  همین الگوی مقدس،   در قالب «لات پروری» در کشور ایران نیز به اجرا درآمده،   و چرا راه دور برویم؟   گذشته از اهداء جایزة «صلح  و دمکراسی» ‌به مجید توکلی،  واکنش‌های رسمی و غیررسمی به آنچه در شهر قم پیش آمد ـ  تهاجم لات و اوباش به رئیس قوة‌ مقننه حکومت اسلامی ـ  ‌ نشان داد که مقامات قلعة حیوانات اصولاً با «مسئولیت» ‌بیگانه‌اند.   از اینرو سازمان تبلیغات اسلامی، ‌ یا وق‌وق‌صاحاب سازمان سیا در ایران،  «مسئولیت گریزی» را با «بداخلاقی» در ترادف قرار داده!  حذف نزاکت و مسئولیت حقوقی و قانونی و حقنه کردن «اخلاق» مبتنی بر توحش باورهای مقدس بر جامعه همان روند مفتضحانه‌ای است که حکومت‌ آخوندها از آغاز در پی آن بود.   این «اخلاق» همان ابزاری است که به لات و اوباش امکان می‌دهد در مورد دیگران به «قضاوت اخلاقی» بنشینند و از طریق مجازات «روابط دو سویه»،  زمینة گسترش «روابط یکسویه» و «خودمحوری» را فراهم آورند.   خلاصه لات و اوباش همچون پیامبران ادیان  الهی خودمحورند و از این رو منطقاً با «مسئولیت» و «حق انتخاب آزاد» در تضاد قرار خواهند گرفت! 

 

«خودمحوری» وجه مشترک لات و حیوان است؛  هر دوی اینان با «انسان» و «جامعة‌ انسانی»  ـ  نظم دمکراتیک ـ  ارتباطی «یک‌سویه» و «طبیعی» دارند.  سرچشمة این رفتار،   همچنانکه پیشتر هم گفتیم عملکرد ضداخلاقی حضرت ابراهیم است.   نیازی نیست که بگوئیم ارتباط کذا تهاجمی است و «طبیعی» و بر اساس «زور» تنظیم می‌شود.   در نتیجه،  هرگز ازچارچوبة‌ توحش،  «اطاعت» و «شورش» فراتر نخواهد رفت.  برای «لات»،  جامعة‌انسانی حکم گله‌ای را دارد که می‌باید از «قوچ برتر»پیروی کند.  روشن‌تر بگوئیم حیوانات و اوباش به دلیل طبیعت‌ خودمحورشان با الزامات جامعة انسانی مبنی بر «حق انتخاب آزاد»‌ و «مسئولیت» بیگانه‌اند.   

 

به همین دلیل است که «آزادی» حیوانات ـ  اهلی و وحشی ـ  در فضای شهری تهدید مستقیم انسان و  نظم جامعة‌ انسانی به شمار می‌رود.  و به همچنین است در مورد آزادی همتایان اینان،  یعنی «اوباش!»   بی‌دلیل نیست که بعضی‌ها برای «آزادی اوباش» در کشور ایران از هیچ کوششی فروگزار نمی‌کنند.   اهداء جایزة‌ «صلح و دمکراسی» به مجید توکلی دلیل موجه دارد.   ایشان همچنانکه در وبلاگ «میم‌ته» هم گفتیم،  دانشگاه را برای ارتکاب جرم ـ  «هتاکی»‌ به علی خامنه‌ای ـ  مناسب تشخیص داده بودند،  و آنهنگام که می‌بایست مسئولیت  رفتارشان را بپذیرند،‌  مانند پاسدار لاریجانی فرار را برقرار ترجیح دادند!   

 

سپس رسانه‌های جمکران تصاویر مجید محمدی را با چادر و روسری منتشر کردند و گفتند توکلی برای فرار از چنگ مأموران انتظامی خود را در چادر پنهان کرده.  بعد شایع شد که چادر و روسری را نیروی انتظامی به مجید توکلی «تحمیل» کرده و ... و اینچنین بودکه «گلة‌ مخالفان» مقام معظم،  «رفتار یک‌سویه»‌،  یعنی بی‌مسئولیتی مجید توکلی و «ابتکار» نیروی انتظامی جمکران را در شبکة مجازی به «ارزش» گذاردند،   و خلاصه بی‌مسئولیتی، مرزشکنی،  ‌ارتکاب جرم،  یعنی تبدیل محیط علمی دانشگاه به طویلة سیاست‌زده با فعالیت برای «دمکراسی و صلح»» در ترادف قرار گرفت!  به عبارت دیگر،   فاشیست‌ها نه تنها لات‌بازی را با دمکراسی مترادف دیده‌اند که «صلح» را نیز به عنوان الزام دمکراسی معرفی می‌کنند.  

 

حال آنکه دمکراسی نه با «صلح» و‌ «عشق به همنوع» ارتباطی دارد،  و نه با دیگر مزخرفات مسجد و منبر وکلیسا از قماش «عشق به خداوند» و غیره.   چرا که پایه و اساس نظام دمکراتیک،   «آزادی بیان انسان» است و این آزادی به هیچ عنوان درگرو «صلح»‌ و «ارزش‌های والا» نیست!  آنانکه ارزش‌های والا می‌طلبند،  همان پیروان محفل «شیخ‌وشاه» هستند و نهایت امر کارشان به کنار آمدن با چماقدار خواهد کشید.  برخلاف توهماتی که بی‌بی‌سی القاء می‌کند،   «آزادی بیان» در هر حال با «خودمحوری» و «روابط یک‌سویه»،   یعنی دو قطب وحشیگری که شامل «اطاعت و شورش» می‌شود در تضاد قرار گرفته.  

 

بی‌بی‌سی پیشتر در راستای تقویت «اطاعت» در جامعة ایران،  و بر پایة ادعاهای‌ پوچ‌ نویسندگان‌اش «ثابت» کرده بود که «کاریکاتور» و «توهین» در ترادف‌اند!  همین رسانه،   اینک به دلیل افلاس روزافزون می‌کوشد تهاجم به نظم دمکراتیک را نیز با «آزادی بیان» در ترادف قرار دهد،  باشد که برای نشخوار جمکرانیان و دیگر خادمان لندن علوفة کافی فراهم آید.  از اینرو سایت بی‌بی‌سی،  ‌مورخ 16 فوریه 2013،‌  چنین تیتر زده:

 

«آیا برهنگی عمومی نوعی آزادی بیان است؟»

 

بوق استعمار بریتانیا را دستکم نگیریم؛‌   طرح این قماش پرسش‌ها حکمتی دارد،  ‌چرا؟ چون پاسخ این پرسش‌های حکیمانه نیز مانند رفراندوم گوساله‌پسند شیخ مهدی بازرگان و حاج روح‌الله،‌   معمولاً به «آری» و «نه» محدود می‌ماند و نتیجة هر دو «گزینه»،  به صورت مستقیم و غیرمستقیم جز «نفی دمکراسی» نخواهد بود.  به عبارت دیگر،  پاسخ به این قماش پرسش‌ها،‌ چه منفی باشد چه مثبت،   «نتیجة مطلوب» برای بریتانیا به دست می‌آید.  نتیجة مطلوب چیست؟   بازتولید گلة‌ گوسفندان در جامعة انسانی؛‌  ایجاد گله‌های اوباش بر محور «بع،  بع» و یا «نع،  نع!»

 

آن‌ها که «بع بع» می‌کنند،   «فدائیان» رهبر و پیشوا و شاه شمرده می‌شوند و جالب اینکه مطالبات گروه «نع،  نع» نیز از «مرگ بر شاه» و «مرگ بر دیکتاتور» فراتر نخواهد رفت.   به همین دلیل است که در تبلیغات اخیر اینان،  هم فروغ فرخزاد «مرگ‌پرست» و «شورشی» از آب درآمده،   و هم فیلم «نه» نامزد دریافت جایزة‌ اسکار بهترین فیلم خارجی شده!  

 

«نه» را دستکم نگیریم!   جانوران وحشی‌ای که در ظاهر «انسان» به اعدام‌ و دیکتاتور و لبنان و فلسطین «نه» می‌گویند،  در واقع پنهان می‌کنند که به چه پدیده‌هائی «آری»‌ خواهند گفت!  زوزة‌ «نع،  نع» اینان برای به حاشیه راندن «مطالبات واقعی» ما ملت به آسمان برخاسته.   روح‌الله خمینی و به ویژه داس‌الله «مبارز» را که فراموش نکرده‌ایم!  هر چه از دربار می‌آمد‌،  حتی «حق نامزدی زنان در انتخابات مجلس» نکوهیده بود،   چرا؟  چون گلة‌ اوباش همچون علی ‌خامنه‌ای خود را «انقلابی» به شمار می‌آورد؛‌   دشمن دمکراسی بود و هست،   و از اینرو «فقر» و «مصیبت» و «مرگ» در ادبیات «انقلابی» اینان به «ارزش» تبدیل شده بود.   از همه مهم‌تر اینکه حضرات که اینک به پائین ملت چسبیده‌اند،  و آزادی پائین‌تنه طلب می‌کنند،  «مسئولیت» اعمال‌شان را هم نخواهند پذیرفت.  اوباش انقلابی یا «فریب» می‌خورند،   یا «اشتباه» می‌کنند،  یا اینکه ادعا می‌کنند که جهت رعایت «مصلحت» جام زهرمار سر کشیده‌اند؛   ولی در هر حال «انتخاب» نخواهندکرد.  چرا که اصولاً نه برای خود و نه برای دیگران «حق انتخاب» قائل نیستند.  

 

دلیل روشن است؛  فقط انسان بالغ و مسئول می‌تواند برای خود و دیگران «حق انتخاب» قائل باشد. کسی که برای دیگران حقوق انسانی قائل نیست،  به طریق اولی برای خود نیز آن را نخواهد خواست.  چنین حقوقی را اصولاً نمی‌شناسد،   و به این ترتیب نه تنها از خود،  که از دیگران نیز «سلب مسئولیت» خواهد کرد.   این است دلیل رسانه‌ای شدن حریم خصوصی «نرگس»،‌   دختر میرحسین موسوی و زهرا خانوم!   نرگس،   برای سلب مسئولیت از خود و همسرش،  طلاق‌اش را به گردن مأموران امنیتی حکومت انداخته!  

 

بله «سلب مسئولیت»،  ‌‌ یعنی تهاجم به حریم خصوصی ـ  فردی و اجتماعی ـ  یک روند استعماری است که با تشکیل «دولت خیابانی» مهدی بازرگان و ظهور ماشااله قصاب و زهرا خانوم در مقام پرسوناژهای مردمی انقلاب‌شان،   «رسمی‌ات» یافت و در تاریخ 22 بهمن 1391 در تهران،   و به ویژه در شهر «انقلابی» قم به اوج رسید!  فعلة‌ استعمار،  در شهر تهران ‌‌کودکان، کهنسالان و معلولین را با بادکنک‌هائی به شکل موشک و با شعار «ما در برابر آمریکا می‌ایستیم»  به میدان شهیاد آورده بودند!   

 

حال ببینیم در شهر قم چه گذشت.   در این شهر ‌«مقدس» علی لاریجانی،  نمایندة‌ منتخب مردم قم و رئیس قوه مقننة حکومت قدرقدرت اسلامی برای ایراد سخنرانی به شبستان امام خمینی‌‌اش رفته بود.   ولی لات‌واوباش با پرتاب نعلین و مهر و شعارهای «انقلابی» نه تنها مانع سخنرانی او شدند،   که ایشان را همچون مجید توکلی به «فرار» واداشتند!  فقط تصویر ایشان با چادر و مقنعه در رسانه‌ها انتشار نیافت اگر نه یک «جایزه صلح و دمکراسی» هم به قبیلة‌ لاریجانی تعلق می‌گرفت.      

 

تهاجم اوباش به علی لاریجانی،  غیبت نیروهای انتظامی شهر طی این «عملیات»،   عقب‌نشینی رئیس قوة‌ مقننه در برابر مشتی اوباش،   و توجیه این فرار از سوی شاه‌الله و همچنین واکنش رهبر جمکران به وقایع قم فقط یک اصل مسلم را به اثبات رساند،   و آن اینکه محفل «شیخ و شاه» از دو لایه اوباش تشکیل شده؛   اوباش مخالف‌نما و اپوزیسیون،  و اوباشی که در جایگاه «مقامات رسمی» حکومت اسلامی نشسته‌اند!  وجه مشترک دو لایه اوباش محفل «شیخ‌وشاه‌» همچنانکه می‌بینیم،  «خودمحوری»،   «بی‌مسئولیتی» و «جانبداری» است.

 

در واقع «فرار» نمایندة‌ «منتخب» قم و رئیس قوة مقننه حکومت اسلامی از اوباش نشان ‌داد که ایشان نه تنها هیچ تفاوتی با «اوباش مهاجم»‌ ندارند،  که از آنان به مراتب وحشی‌تر و بی‌مسئولیت‌ترند.  از سوی دیگر،  افراد و گروه‌هائی که فرار لاریجانی را نادیده گرفته،‌  یا آن را به نحوی از انحاء «توجیه» می‌کنند در توحش از رئیس قوة مقننه جمکران پیشی می‌گیرند.   جای تعجب نیست؛  لات‌ولوت‌ها جایگاه واقعی اجتماعی ندارند و همچون پیامبران ادیان ابراهیمی با حریم اجتماعی و فردی بیگانه‌اند.   این است دلیل فرار مفتضحانة‌ علی لاریجانی!   

 

این فرد مسند نمایندة‌ منتخب «مردم» قم و ریاست قوة مقننه را اشغال کرده ولی در واقع و به گواهی برخوردش،  هیچ ارزشی برای خود و جایگاه اجتماعی‌اش قائل نیست.  به همین دلیل است که در برابر مشتی لات دست به فرار می‌زند!   لاریجانی حتی نخواست  از طریق قانونی برای دفاع از جایگاه حقوقی و ظاهراً «انتخابی‌اش» دفاع به عمل آورد.   به عنوان مثال،  مجلس می‌تواند وزیر کشور را‌ به دلیل کوتاهی در تأمین نظم و امنیت استیضاح کند.   ولی می‌بینیم که روند حقوقی در حکومت جمکران به حاشیه رانده می‌شود.   برادر لاریجانی هم که در راس قوة قضائیة ‌حکومت ملایان نشسته،   خفقان اختیار کرده و صلوات می‌فرستد.   حال این پرسش مطرح می‌شود که علی لاریجانی چگونه از منافع موکلان‌ خود در شهر قم می‌تواند دفاع کند،  یا نقش قوة قضائیه و دادستانی در این حکومت چیست؟   خلاصه باقی ماندن علی لاریجانی در محل سخنرانی و همچنین ورود نیروهای انتظامی به شبستان کذا جهت تامین نظم  الزامی بود.   البته این الزام برای دولت و «انسان» مسئول است.    «انسان مسئول» کسی است که در جایگاه واقعی اجتماعی‌اش قرار می‌گیرد و پیامد منطقی «خروج» از این جایگاه را نیز می‌شناسد.   

 

انسان مسئول می‌داند که خروج از جایگاه واقعی اجتماعی در هر حال «جرم» ‌است و هر چه این جایگاه مهم‌تر باشد، ‌ جرم خروج از آن نیز‌ از منظر حقوقی،   اجتماعی و تاریخی «سنگین‌تر» خواهد بود.   به عنوان نمونه،  نگاهی به خروج پهلوی اول و دوم از ایران بیاندازیم. اینان از جایگاه واقعی‌شان گریختند،   و زمینة کودتای استعماری را در کشور فراهم آوردند.  جالب اینکه،   پامنبری‌های‌شان این خیانت بزرگ را نادیده گرفته‌اند،   و این روزها عربدة «خدمات پهلوی» و «خیانت روشنفکران» گوش فلک را کر کرده!

 

بله،  خدمت آندسته از اهالی مرزپرگهرکه دوران افتخارآفرین پهلوی را فراموش کرده و یا خود را به فراموشی زده‌اند بگوئیم که محفل «شیخ‌وشاه» اصولاً چشم دیدن «روشنفکر» را ندارد.   جای تعجب هم نیست؛   روشنفکر به دلیل تضاد منطقی‌اش با «تعبد» هیچگاه نمی‌تواند «در خدمت» یک حکومت قرار گیرد.  هر چند  فراموش نکنیم که «روشنفکر رسانه‌ای» هم داریم،  امثال احسان نراقی و  بهنود در ایران،  ‌ و «‌برنار هانری لوی» و شرکاء در فرانسه!  اینان در کنار هر نوع حکومتی خواهند نشست،  حتی حکومت «اسلام‌گرایان» و متجاوزان به کودکان را هم «قابل دفاع» می‌دانند!   چرا که،   دست‌های‌ متجاوزان پر پول است و چماق‌شان هم پرزور!

 

همچنانکه در مورد یوگسلاوی،  افغانستان،  عراق، ‌ تونس،  لیبی و مصر و سوریه دیدیم،   وظیفة «روشنفکر رسانه‌ای» دم جنباندن برای ارتش ناتو و پشتیبانی از جنگ،‌ کودتا،  شورش،  و تجزیة کشورهاست.   وقتی هم جنایات ارتش ناتو بر ملا می‌شود،   همین جانوران وحشی خواهند گفت:  «اشتباه کردیم!»  از قضای روزگار اراذل و اوباشی که در قم به پاسدار لاریجانی نعلین پرتاب کردند نیز در کیهان جمکران به «اشتباه» خود پی برده‌اند!   به عبارت دیگر اینان نیز همچون روشنفکران رسانه‌ای و مورد تأئید «شیخ‌وشاه» هیچ جرمی مرتکب نشده‌اند.   اشتباه کرده بودند؛   فریب خورده بودند؛  کاسة زهر مار سر کشیده بودند؛  و ...  ولی نیت‌شان مانند برنار کوشنر «خیر» بوده پس «مجرم» نیستند!   به عبارت دیگر،   اوباشی که در شهر قم به لاریجانی حمله کردند تحت پیگرد قانونی قرا رنخواهند گرفت.    

 

ولی،  همانطور که بالاتر گفتیم،  اوضاع پاسدار لاریجانی از اوباش مهاجم به مراتب مضحک‌تر است!   این فرد که در شعار آمادة‌ شهادت است،‌ ولی شهامت ایستادن در محل سخنرانی‌اش را هم ندارد،  پس از فرار از قم،   برای شرکت در «نشست روسای مجالس»‌ به پاکستان رفت؛   خواهان نابودی اسرائیل شد و ... و تأکید کردکه حکومت اسلامی برای «حماس» تسلیحات می‌فرستد!   جالب اینجاست که مقامات جمکران همواره ارسال سلاح برای حماس را تکذیب کرده‌اند!   باری پس از این «شیرین‌کاری‌ها»،  علی لاریجانی که چندی پیش در تبلیغات بی‌بی‌سی از او به عنوان «مرد قدرتمند»‌ ایران یاد می‌شد،   یک «نامه» هم برای خامنه‌ای فرستاد و بر «اطاعت از رهبر» تأکید کرد!  

 

در ادامة‌ این «کمدی روحوضی» ساخت جمکران،   نوبت به «علی مطهری »رسید که بساط استقلال و اقتدار «‌مجلس جمکران» را برچیند و نمایندگان قوة‌ مقننه را در جایگاه «گلة‌ گوسفندان مطیع» مقام معظم بنشاند.  این شرایط در واقع بازتولید مفلسانة‌ همان نمایشی است که در دوران «ریاست» شیخ کروبی بر مجلس جمکران،‌  به صحنه آورده بودند تا ضمن سرکوب آزادی بیان،   «اقتدار» علی خامنه‌ای را به ارزش بگذارند.   ولی اینبار به دلیل افلاس آنگلوساکسون‌ها در لندن و واشنگتن جمکرانیان ناچار شده‌اند لات‌های حکومتی را مستقیماً به جان مقامات بیاندازند تا مقام معظم و انقلابی‌شان بتوانند در کمال فضاحت «ابراز وجود» فرمایند.  و اما افلاس رهبرکبیر انقلاب‌شان،  ریشه در افلاس باراک اوباما دارد.         

 

باراک اوباما که برای خود «مأموریت جهانی»‌ قائل شده بود،   و بر طبل حمایت از مفاد اعلامیة جهانی «حقوق بشر» می‌کوبید،  هفتة‌ گذشته رسماً شمشیر دفاع رسانه‌ای از این اعلامیه را غلاف کرد،  و با نقض آشکار حقوق زنان آمریکا،  ‌ یک گام بلند به سوی آخوندجماعت برداشت.   «عقب‌نشینی» مفتضحانة اوباما در برابر کلیسا از سوی بسیاری از رسانه‌های غرب مورد انتقاد قرارگرفته،   هر چند جمکرانیان در این مورد خفقان اختیار کرده‌اند.   باری مشتاقان می‌توانند از جمله به مقالة‌ «توم کارتر»،  ‌ در سایت «لو. گران. سوار»،  ‌مورخ 13 فوریه 2013،‌ مراجعه کنند تا از ابعاد فاشیسم در «ولایات متحد» بهتر آگاه شوند،   و بدانند که دلیل انقلابی شدن خامنه‌ای و حملة اوباش به لاریجانی چیست!

 

فرستادن لات و اوباش به سراغ پاسدار علی لاریجانی تیری است که همزمان بر چندین و چند نشان اصابت کرده.   با این تیر،  هم جایگاه «ریاست قوة‌ مقننه» تخریب شد،   هم رئیس قوة مجریه به لجن کشیده شد و ... و هم تفی بر چهرة رهبرکبیرشان افتاد،  هر چند با سابقة درخشانی که ایشان دارند،   نیازی به «تف» نبود!   خلاصه سال 2013  میلادی، ‌ سال نکوئی باید باشد.  34 سال پیش در چنین روزهائی اوباش در ایران «دولت خیابانی» تشکیل داده بودند،   و حاج روح‌الله مست از بادة پیروزی لات‌ولوت‌ها می‌خواست انقلاب‌اش را به جهان صادر کند و ... و خصوصاً جیمی‌کارتر با دم‌اش حسابی گردو می‌شکست.  ولی این روزها حکومت خیابانی جمکران نفس‌های آخر را می‌کشد؛   «بهارعرب» مثل خر بیمار درگل دست و پا می‌زند.   در نتیجه یانکی‌ها که برای ایجاد تنش در منطقة‌پاسیفیک دست به دامان کرة شمالی شده‌اند تا با آزمایش‌های هسته‌ای و بی‌هسته نانی برای‌شان به تنور بچسباند،  ‌ به گزارش فارس‌نیوز،  ‌مورخ 17 فوریه سالجاری،  این روزها «چنج» را به «الجزیره» و «امیر قطر» نسبت می‌دهند!  خلاصه آن روزها گذشت،  و «این روزها» نوبت ماست که با فندق‌شکن گردو بشکنیم!   از اینرو مطالب «وزین» بی‌بی‌سی و بیلدربرگ را در مورد فروغ فرخزاد بررسی نخواهیم کرد!

 

و با پوزش از خوانندگان گرامی یادآور می‌شویم که در وبلاگ «واتیکان‌فال»،  ‌نام «کلود کوواسی» به اشتباه یک‌بار «کلود کوواس» و بار دیگر «فردریک کوواس» نوشته شده بود! دلیل هم اینکه برخلاف آخوند جماعت،  ما نمی‌توانیم ضمیر ناخودآگاه‌مان را «کنترل» کنیم!  
     

 

 



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
...
 
 
 
 
 
 
 
 
 



 

 
Share