پنجشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۹۱

هنر و هیتلر!


 

جهت تأمین منافع اسرائیل لازم است که «دولت ایران» بخاطر فیلم «آرگو» و دیگر فیلم‌هائی که «ایران‌ستیز» ارزیابی شده از «هولیوود» شکایت کند!   این قماش خوش‌رقصی‌ها که پس از مرگ ژوزف استالین،  و در راستای سیاست‌های 30 سالة لندن در کشور ایران سازماندهی می‌شد،   تاکنون برای پوشش دادن به «یکجانبه‌گرائی» فدائیان اسلام در «دادگاه لاهه»‌ به اجرا در می‌آمد.   ولی «لغو» سفر الیزابت دوم به ایتالیا،   و تعطیلی دکان شهید «یورگ هایدر» در اطریش،   آنهم به دلائل پنهان،   محور «روس‌ستیز» را به شدت تضعیف کرده.  این محور «برتری‌طلب» که طی سدة اخیر،  برای سرکوب مطالبات مادی انسان‌ها به ابزار «تعلقات»، دینی،  بومی،  نژادی و غیره متوسل شده و «ویراست‌رسمی» تولید می‌کند،  طی روز های اخیر به ویژه در هند،‌  ایران،  عراق،  ‌پاکستان و آلمان تحرکات‌ چشمگیری داشت.   

 

در آلمان طبق معمول اعضای یک خانوادة ترک در آتش سوختند!  در کشمیر هند،  تروریست‌هائی که به نیروهای انتظامی حمله‌ور شده بودند،  در رسانة‌ رسمی حکومت جمکران «پیکارجو» خوانده شدند.   در پاکستان،  خانه‌های مسیحیان را به آتش کشیدند و ... و در ایران نیز برای دفاع از روابط یکسویه،  تروریسم،  «فتوی» و سرکوب آزادی بیان یک وکیل فرانسوی به تهران اعزام شد تا نانی برای دولت اسرائیل به تنور بچسباند.         

 

در تاریخ  11 مارس 2013،  ‌ همزمان با افتتاح خط لولة‌ صلح،  شیمون پرز که از تاریخ 8 مارس برای توطئه علیه ایران و لبنان در کشور فرانسه لنگر انداخته بود، ‌ موفق شد برای تداوم «خط امام» گام سرنوشت سازی بردارد.   اینچنین بود که «ایزابل کوتان پپیر» را به ایران پرتاب کردند تا برای «نبرد با اسرائیل» و «دفاع از ملت ایران» در جایگاه «نمایندة دولت ایران» بنشیند!            

 

از تاریخ 30 نوامبر 1947 میلادی که سازمان ملل با موجودیت دو کشور اسرائیل و فلسطین موافقت کرد،  آنگلوساکسون‌ها طبق معمول با تکیه بر تعصبات مردم ـ  اعراب مسلمان ـ  بازار پرسود «نبرد با اسرائیل» را افتتاح کردند و با جنگ و ترور ـ  ترور کنت برنادوت ـ. موفق شدند ایجاد کشور فلسطین را منتفی کنند.   در نتیجه،   از سال 1948،  یک کشور اسرائیل موجودیت رسمی یافت و حاکمیت در تمام کشورهای عرب «وظیفه» داشت در تقابل با قوانین و مقررات بین‌ا‌لمللی، به پاسداری از تعصبات دینی و بومی مردم بپردازد و تنور «نبرد با اسرائیل» را داغ نگهدارد.   در ایران کودتازده،  یک شاخه از محفل «‌شیخ‌وشاه» را به طرفداری بی‌قید و شرط از اسرائیل موظف کردند،  تا شاخة دیگر همین محفل ـ  فدائیان اسلام ـ  بتواند پاسداری از بازار پررونق «نبرد با اسرائیل» را بر عهده‌ گیرد.   نیازی نیست که بگوئیم محفل «شیخ وشاه»،  ‌‌به عنوان یک مجموعة استعماری همواره در راستای سیاست ایران‌ستیز «نه شرقی،  نه غربی»‌ گام برداشته و برمی‌دارد.     

 

به گزارش فرانس‌پرس،  مورخ 13مارس 2013،  پرنس چارلز،  ولیعهد انگلستان وارد کشور اردن شد.   وی پس از دو روز اقامت در اردن،  از کشورهای قطر،  عربستان و عمان بازدید خواهد کرد.   یادآور شویم همزمان با سفر پرنس چارلز،  وزرای دفاع و امورخارجة روسیه با همتایان‌ بریتانیائی‌شان در لندن دیدار وگفتگو ‌کرده‌اند.  خبر این گفتگو در سایت نووستی،  مورخ 13مارس سال‌جاری انتشار یافته.  گذشته از سفر وزرای دفاع و امورخارجة‌روسیه به پایتخت بریتانیا، ‌ افتتاح خط لولة صلح و به ویژه توقیف بیش از 20 تن هروئین در افغانستان، در رسانه‌های غرب به «سکوت»‌برگزار شد!   دلیل هم اینکه 20 تن هروئین،  در استراتژی منطقه‌ای نقش تعیین‌کننده‌ای دارد.                           

 

به یاد داریم که در تاریخ 23 فوریه 2013، ‌ یک کشتی حامل 30 تن مواد مخدر در آب‌های ساحلی لیبی توقیف شد و این مصیبت جانگداز تغییرات کلان استراتژیک گسترده‌ای در پی آورد!   انتصاب وزیر دفاع آمریکا؛ ‌ اهداء اسکار به فیلم آرگو؛  ارزیابی «مثبت» وزیر امور خارجة آمریکا از مذاکرات آلماتی و ... و از همه مهم‌تر «بیماری» الیزابت دوم که باعث شد سفر رسمی ایشان به کشور ایتالیا لغو شود،  و ... و این ماجرا همچنان ادامه دارد!   به گزارش سایت نووستی،  مورخ 12مارس سالجاری،‌   مأموران گمرک فرودگاه مسکو در چمدان یکی از مسافران 27 هزار  قطعه الماس یافتند؛   مسافر مذکور از «دوبی»‌ وارد مسکو شده و تبعة روسیه بود.    همچنین در نیکاراگوئه،  مأموران مبارزه با مواد مخدر روسیه موفق به کشف بیش از یک و نیم تن کوکائین شده‌اند و ... ولی از همه مهم‌تر،  تقارن زمانی کشف هروئین در افغانستان با افتتاح خط لولة صلح در مرز ایران و پاکستان است.  جالب اینکه،‌ کشف بیش از 20 تن هروئین خالص در همسایگی ایران،   در هیاهوی اوباش جمکران گم شد!   اینان که در داخل و خارج مرزها به «نشخوار گذشته» نشسته‌اند،  به دلیل تضعیف یانکی‌ها در چند «جبهة توحش» بر فعالیت‌های «جانبدارانه‌شان» شدت بخشیده‌اند تا چندین و چند پیام ارباب را به مخاطب حقنه کنند.   پس جای تعجب نیست که تهاجم اراذل و اوباش با «تحریف مدرنیته»،   به عنوان نگرش «انسان‌محور» و همچنین تأکید بر پدیدة مبهم «هویت» آغاز شود.

 

جالب اینکه،  «هویت»‌کذا شباهت عجیبی به «اسلام» ملایان دارد؛  در هر حال،  «هویت» با انسان و انسانی‌ات در تضاد قرار می‌گیرد.   چراکه این «هویت» با واقعیت،  ‌یعنی حرکت مسئولانة‌ انسان در  زمان و مکان مشخص هیچ ارتباطی ندارد؛  در قاموس پیروان هیتلر،  «هویت»  انسان‌ها را باورها و «تعلقات‌شان» مشخص می‌کند.  تعلقات دینی،  بومی و غیره!   و به همین دلیل است که این جانوران وحشی در هم‌سوئی با محافل «نه شرقی،  نه غربی» پیوسته بر طبل «هویت» می‌کوبند و مدرنیتة‌ «مسیحی»‌ کشف می‌کنند.   باری همه بدانند که از یکسو، ‌مدرنیته پدیده‌ای است «مسیحی ـ یونانی»،   برپایة‌ «عقلانیت» و از سوی دیگر مطالبات ملت ایران از دوران مشروطه تاکنون «تداوم»‌ داشته!

 

به عبارت دیگر،  محور مدرنیته،  «توحش کلیسا»‌ ارزیابی می‌شود،  همان توحشی که متفکران مدرنیته بارها و بارها در آثارشان آن را محکوم کرده‌اند!   باری در تبلیغات پرباری که مدرنیتة‌ «مسیحی» را به فروش می‌گذارد،  ملت ایران نیز با دمکراسی کاری ندارد!   وارد جزئیات نمی‌شویم چرا که چندین وبلاگ را به پایه و اساس «مدرنیته» اختصاص داده‌ایم و تکرار مکررات بیهوده است.  از سوی دیگر نیازی نیست که بگوئیم مطالبات ملت ایران منطقاً نمی‌تواند همان مطالبات دوران مشروطه باشد،   دلیل هم روشن است؛  شرایط تغییر کرده.  ولی خوب منافع استعمار که تغییر نکرده؛   الزام استعمار است که مطالبات ملت ایران را در صدر مشروطه «ایستا» می‌خواهد؛ چرا؟ چون مطالبات صدر مشروطه،  به دلائل ویژة تاریخی و فرهنگی زمان خود با مطالبات فردی،  ‌آزادی بیان و به طورکلی با «انسان‌محوری» و مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر که معیار «حاکمیت قانون» است،‌  بیگانه خواهد بود!   در این دوران ساختار سنتی «خانواده»، ‌ یعنی «خانواده سالاری» و انواع «ویراست‌های رسمی» ناشی از آن در قالب ادیان مختلف ـ  زرتشتی،  ادیان ابراهیمی و دین بهائی ـ  بر کل جامعة ایران حاکم بوده.  و هر چند در ایران هرگز «بهائی‌ات» را به رسمیت نشناختند،  بهائی‌ات یک دین ایرانی است. باری در تفکر اجتماعی دوران مشروطه،  «خانواده‌سالاری» و در نتیجه «ویراست رسمی» ناشی از آن زیر بنا به شمار می‌رفته،  این است دلیل دمیدن مخالف‌نمایان حکومت «شیخ» یا «شاه» در بوق «مشروطه!‌»      

 

«ویراست رسمی»،   همچنانکه در وبلاگ‌های پیشین هم گفتیم،  فاقد هرگونه «مبنای حقوقی» است.   در واقع ویراست رسمی،  از سلیقه،  اراده و خواست «پدر» سرچشمه می‌گیرد؛  پدر آسمانی یا «پدر خانواده» هیچ تفاوتی نمی‌کند؛  ‌ هر دو با نظم دمکراتیک جامعه در تضاد آشکار  قرار دارند.   در نگرش متحجر «پدرسالار»،   همواره عرصة ‌دورانی «تعلقات» بر «نظم و مقررات» و «روابط اجتماعی» الویت خواهد داشت.  یادآور شویم،  در اینجا از «جامعة دمکراتیک»‌ سخن می‌گوئیم.  جامعه‌ای که در آن افراد در «جایگاه» واقعی اجتماعی‌شان قرار گرفته و مجموعه قوانین انسان‌محور حوزة «مسئولیت» و «حقوق‌شان‌» را مشخص کرده.  در چنین جامعه‌ای «خانواده» ارتباطی با «خانوادة سنتی» ندارد؛ ‌ با آن در تضاد قرار می‌گیرد.

 

خانوادة‌ «معاصر» موظف است با «نظم و مقررات» اجتماعی هم‌سوئی داشته باشد.  به عبارت دیگر،  در چنین ساختاری «روابط اجتماعی»،  بر «تعلقات» از جمله بر تعلقات خانوادگی اولویت دارد؛‌  «پدر خانواده» نسبت به فرزندان‌اش «مسئول» است و در صورت کوتاهی از وظایف قانونی‌ خود می‌باید پاسخگو باشد.  حال آنکه در ساختار سنتی خانواده روابط «چاردیواری،  اختیاری» حاکم است.  ساختار توحش روابط خانوادگی همان روابط حاکم بر «جامعة سنتی» را بازمی‌تاباند.   روابط انسان‌ستیزی که با نفی مادی‌ات و مادیا‌ت،  فرزند را در خدمت «تعلقات» پدر قرار می‌دهد،  و اعمال «قیمومت» بر افراد بالغ را نیز «توجیه» می‌کند.   این است فواید حاکمیت «روابط خانوادگی!»  پس جای تعجب نیست که در رسانه‌های جمکران،  به ویژه پس از توقیف کشتی حامل 30 تن مواد مخدر در سواحل لیبی،   ‌علاوه بر روضه و زوزه برای این و آن دستاربند،  ‌ بازار فروش پدر،  مادر،  فرزند، ‌ برادر و خواهر چنین رونقی بگیرد!  چرا که «خانواده» بهترین ابزار برای «پرتاب» افراد به «گذشته» است،  و چه بهتر که این خانوادة سنتی،  «سیاست‌زده» هم باشد؛  توحش را به مراتب بهتر و بیشترگسترش خواهد داد!  

 

به همین دلیل است که مافیا نیز بر ساختار سنتی «خانواده» استوار شده.   شبکه‌های مافیائی مدافعان سرسخت همین ساختار توحش‌گسترند.  این شبکه‌ها ضمن تکیه بر «هویت»،  از «منهیات» تغذیه می‌کنند. گسترش دامنة‌ «منهیات»،  به گسترش منافع شبکة مافیا و در نتیجه به تقویت «هویت» منجر می‌شود.    به عنوان نمونه ممنوعیت مشروبات الکلی در آمریکا،   با حذف سرمایه‌داران ایتالیائی از این «بازار»،  کاتولیک‌های ایرلندی را در رأس یک مافیای قدرتمند قرار داد؛   یکی از شاخه‌های سیاسی‌ آن «قبیلة کندی‌ها» است. 

 

شبکة کاتولیک‌های ایرلند به این ترتیب فعال شد.  طرفداری «پدر» کندی‌ها از هیتلر؛   گسترش جنایات ارتش آمریکا در دوران جان کندی و جانسون در ویتنام،   و همچنین تهدید مداوم کوبا،  سیاستی است که «تداوم» خود را تاکنون حفظ کرده و فقط شاخه‌های آشکار این محفل است.   به یاد داریم که در حزب دمکرات،  سناتور ادوارد کندی از نامزدی باراک اوباما برای انتخابات ریاست جمهوری حمایت به عمل آورد،  و نتیجه هم در برابر ماست؛  تداوم تحریم‌های اقتصادی علیه ملت کوبا؛  جنجال «بهار عرب» و ... و پیشنهاد مذاکره به ملایان جمکران با هدف تشویق اینان به «مخالفت!»‌  بله،   لات‌بازی کاخ سفید در واقع برای ارائة تصویر قدرقدرت و «ضدآمریکائی» از ملایان مفلوک جمکران صورت می‌گیرد،   و این است دلیل اهداء جایزة اسکار به فیلم «آرگو!»                  

 

این «تحرکات» در واقع تلاش برخی محافل است برای «بازگشت به گذشته!» ‌ به همان دوران نورانی که با ترور رزم‌آراء‌ و نخست‌وزیری محمد مصدق آغاز شد،   و سناریوی ابله‌فریب «شکایت به دادگاه لاهه» را به فضای ‌سیاست ایران تحمیل کرد تا «یکجانبه‌گرائی» دولت فدائیان اسلام را با «جنجال» پوشش دهد.   حدوداً هر 30 سال یکبار دولت‌های دست‌نشاندة استعمار در ایران با نقض آشکار قوانین و مقررات بین‌المللی ـ  یکجانبه‌گرائی ـ  زمینة مناسب را برای تحمیل تحریم‌های اقتصادی، ‌ کودتا و جنگ بر ملت ایران فراهم کرده‌اند،   و هر بار با عربده‌جوئی،  نفس‌کش‌طلبی و لات‌بازی سناریوی مهوع «مراجعه به دادگاه لاهه» را نیز به صحنه آورده‌اند تا اعتراض ایرانیان را در هیاهوی «رسانه‌ای ـ ‌ مردمی» به سکوت بکشانند. هزینة‌ دادگاه هم از اموال ملت ایران پرداخت شد؛   هیچ نتیجه‌ای هم به دست نیامد؛  دلیل روشن است.  هیچ دادگاهی نمی‌تواند وحشی‌گری،‌  لات‌بازی،  و یا نقض قوانین بین‌المللی را مورد تأئید قرار دهد.   هیچ دادگاهی «حق طبیعی» را به عنوان «حق حقوقی» به رسمیت نخواهد شناخت،  در غیراینصورت با «بیدادگاه‌های توحش» حکومت جمکران،  عربستان،  سومالی و غیره تفاوتی نخواهد داشت.  روشن‌تر بگوئیم چنین «دادگاهی» در تضاد آشکار با ارزش‌های انسانی و تمدن معاصر قرار خواهد گرفت.  از مطلب دور افتادیم پس بازگردیم به فیلم «آرگو» و رویای خام «بازگشت به گذشته!»

 

برخلاف فیلم «اصغر فرهادی» که سال گذشته جایزة اسکار دریافت کرد،  «آرگو» یک فیلم «سیاسی» است؛  سناریوی آن نیز بر اساس یک «رخداد واقعی»، ‌ یعنی تهاجم به سفارت آمریکا در تهران و گروگانگیری تنظیم شده.   البته ما برخلاف ملایان جمکران از «انگیزة» کارگردان فیلم آگاه نیستیم،   ولی می‌توانیم بگوئیم که اهداء جایزة اسکار به «آرگو»،  در واقع با هدف تقویت فدائیان اسلام،  یعنی جناح‌های ایران‌ستیز و «انقلابی» در درون مرزهای ایران صورت گرفته.   و این است دلیل حضور «ایزابل کوتان پییر» در ایران.  

 

«کوتان پییر»،   ‌از پامنبری‌های محفل «احترام به ادیان»،  دوان دوان خود را به تهران رسانده تا به حماقت و توحش گسترش دهد.   به گزارش فارس‌نیوز،   مورخ 12 مارس 2013،   ایشان   برای پیگیری  «شکایت» علیه فیلم آرگو رنج سفر بر خود هموار کرده‌اند!  بله،  «تغاری بشکند ماستی بریزد،  جهان گردد به کام کاسه لیسان.»   کاسه لیسانی که از قضای روزگار نان‌شان در گرو خانواده‌پرستان «‌جهان وطن» است؛  ‌ مافیا،   واتیکان، ‌ القاعده، ‌ ‌و ... و به طورکلی در گرو «برتری‌طلبان» که از «تخریب» ‌و یا به قول اوباما،  از «تغییر» تغذیه می‌کنند؛   تغییری که از قضای روزگار با تخریب انسان نیز ترادف یافته.  

 

باری،   به موازات جنجال حکومت ملایان پیرامون فیلم «آرگو»،  یانکی‌ها نیز تهاجم نظامی به عراق را به حساب «اشتباهات» جرج والکر بوش نوشتند و در کمال وقاحت  ادعا کردند که از این «اشتباه» 8 میلیارد دلار خسارت دیده‌اند!   به عبارت دیگر ملت‌ عراق چند میلیارد دلار هم  به یانکی‌ها بدهکار شده؛   ملت ایران هم که طبق معمول به آخوندها بدهکار است!  و برای احقاق «حق مسلم» ملایان است که «ایزابل کوتان پییر» با روسری سفید «یخچالی» راهی تهران می‌شود تا به قول خودش،  ملت ایران را به «جهانیان» معرفی کند،   چرا که «برای آزادی می‌جنگد!»  ولی در واقع «نبرد» خاله سوسکة روسری سفید برای گسترش دامنة حماقت و توحش و سرکوب آزادی بیان به راه افتاده!

 

«ایزابل» می‌خواهد در برابر دریافت مبلغ هنگفتی از بودجة ملت ایران «هولیوود را به عذرخواهی از ایرانیان وادارد!»  به عبارت دیگر،  در دفاعیة ایشان آفرینش هنری و تخیل نیز با توسل به رأی دادگاه «تعطیل باید گردد!»   خلاصه اگر خاله سوسکه «موفق» شود یک «ابراز ندامت» از هولیوود به دست اوباش جمکران بدهد،   لات‌ولوت‌ها پیروزی‌شان را بر امپریالیسم آمریکا به اثبات می‌رسانند و «کوتان پییر» هم در این وانفسای بیکاری و بی‌پولی در اروپا به نان و نوائی خواهد رسید:

 

«[...] به خاطر دفاع از ایران [...] به خاطر فیلمی که برای ایران هراسی ساخته شده [...] در فیلم‌ها تلاش می‌کنند تا ایران‌هراسی را رواج دهند و من همواره از ایران دفاع می‌کنم.[...] فیلم آرگو توسط یک کمپانی اسرائیلی ساخته شده [...] وظیفه اینها توزیع آرگو در این کشور است و من تلاش می‌کنم که جهان چهره واقعی و بزرگ مردم ایران را بشناسند [...] من برای آزادی می‌جنگم و در مقابل جریان‌های دروغ‌پرداز ایستاده‌ام [...]‌»

 

حضور خاله سوسکه بگوئیم،  ملت ایران از دوران کوروش هخامنشی تاکنون برای تحکیم پایه‌های تمدن‌اش از وکیل و  قیم بی‌نیاز بوده؛  خصوصاً وکیل بیگانه،  خودخوانده و  «محجبه!»  اگر وابستگی‌های محفلی خاله سوسکه را بهتر بشناسیم،  خواهیم دید که لات‌بازی و وحشیگری اسلام‌گرایان را نانخورهای «جنگ‌سرد» و پیروان شعار « نه شرقی،  نه غربی» تشویق می‌کنند.  باری،   تا پیش از مشاهدة «سخنرانی»‌ آتشین خاله سوسکه،  نمی‌دانستیم «نبرد برای آزادی»،  یعنی مخالفت با آزادی بیان!   البته نبرد خاله سوسکه به این مختصر محدود نمی‌شود!  «کوتان پپیر» کیسه گشادی برای ما ملت دوخته و می‌خواهد بر علیه چندین فیلم «اقامه دعوی» کند.  به عبارت دیگر این وکیل زبردست،  برای چندین و چند سال سورچرانی از جیب ملت ایران خیز برداشته.   این عملیات،  بازتولید سناریوی مهوع «شکایت الکی» باند محمد مصدق به دادگاه لاهه است.  منتهی اینبار،  برای یک فیلم سینمائی کسی نمی‌تواند به «دادگاه لاهه» مراجعه کند؛   برای تاراج اموال ملت ایران و سرکوب ایرانیان امکانات دیگری یافته‌اند.  در غیراینصورت «بی‌بی‌سی» و شرکاء برای «شکایت وکیل فرانسوی علیه فیلم آرگو» اینچنین با شوق و ذوق بر طبل حماقت نمی‌کوفتند.  اینبار برنامة حماقت‌گستری غرب آنقدر عیان شده که سر وصدای «عصرایران» هم از «دکان وکیل فرانسوی» در آمده:

 

«[...] به نظر می رسد خانم وکیلی که [...]  نوید عذرخواهی هالیوود از ایران را می دهد،  بیشتر به دنبال گرفتن دستمزد [باشد.] چرا که هالیوود نه شخصیت حقیقی است و نه شخصیت حقوقی؛ هالیوود،  نام منطقه‌ای [است] که در آن [...] شرکت های فیلم‌سازی وجود دارد و وکیلی که هنوز این نکته بدیهی [...] را نمی‌داند [...] معلوم نیست که چرا به محض ورود به ایران به او پیش پرداخت داده شده [...] در میان نان‌خورهای ایران،  فقط همین خانم وکیل فرانسوی کم بود؟!»

منبع:  اطلاعات. نت، ‌مورخ 13 مارس 2013.

 

ولی با نیم نگاهی به گزارش سایت رادیوبین المللی فرانسه،  ‌مورخ 13 مارس سالجاری خواهیم دید که برنامة «وکیل فرانسوی» برای ملت ایران،  از  توطئة «انقلاب» و مصاحبه‌های «امام» در بی‌بی‌سی هیچ کم ندارد.   وظیفة‌ حاج روح‌الله جایگزین کردن «استبداد شاه» با «استبداد شیخ» بود؛  وظیفة‌ «کوتان پییر» نیز تداوم بخشیدن به «استبداد شیخ» است.  استبدادی که فرسوده شده و به گواهی آنچه طی «انتخابات» ریاست «جمهوری» جمکران دیدیم،   لندن هم دیگر نمی‌تواند برای جایگزین کردن استبداد فرسوده با استبداد تازه‌نفس،  لات و اوباش را در شهرهای بزرگ به صحنه بیاورد.   در نتیجه،   همزمان با حضور شیمون‌پرز در فرانسه،  جبرئیل  هم بر ایزابل نازل شده،   «پیام الهی» را به ایشان رساند.   پیام الهی چیست؟‌  سرکوب آزادی بیان!  و برای سرکوب آزادی بیان است که «ایزابل» به دعوت وزارت ارشاد جمکران،  در جایگاه وکیل مدافع «رژیم ایران» می‌نشیند:

 

«[...] این وکیل فرانسوی [...] به خبرنگار خبرگزاری فرانسه گفت که در پی یافتن ابزار قانونی [...] به قصد جلوگیری کردن از تولید فیلم‌های آمریکائی است که می‌خواهند رژیم ایران را به زیر سئوال ببرند. او به دعوت مسئولان وزارت ارشاد به تهران سفر کرده است تا شاید بتواند با استفاده از ابزار حقوقی، تولیدات سینمائی ضدایرانی را متوقف سازد[...]»

 

همچنانکه می بینیم اگر «کار» خانم وکیل بگیرد،‌  نویسندة این وبلاگ را هم می‌تواند به دلیل فعالیت «ضد رژیم اسلامی» در کشور فرانسه به دادگاه بکشاند؛    به این افتضاح هم در قاموس ایشان می‌گویند «دفاع از آزادی بیان!»  خلاصه بگوئیم،   وزارت ارشاد جمکران به یک «وکیل فرانسوی» پول داده تا ایشان در تقابل با روند حقوقی معاصر،  از چماقداری و سرکوب آزادی بیان انسان‌ها دفاع کنند.   ایشان نیز در «ویراست رسمی» برای چماقداری نام «مبارزه با تولیدات سینمائی ضدایرانی» را برگزیده‌اند.   حال آنکه حکومت اسلامی به گواهی قانون اساسی و عملکرد سی‌وچند ساله‌اش به هیچ عنوان «ایرانی» نبوده و نیست!  خودش را نیز «ایرانی» نمی‌داند؛   پنهان داشتن این واقعیت همچنانکه در گزارش فوق می‌بینیم،   فقط با توسل به «ویراست‌رسمی»، ‌ یعنی انتشار تبلیغات «جانبدار» امکانپذیر شده.  

 

‌پس از شکست نازی‌ها در استالینگراد،  ‌ تولید «ویراست رسمی» نیز تحت نظارت آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک قرار گرفت.  رسانه‌های وابسته به محور «روابط یک‌سویه» بدون استثناء از «ویراست رسمی» استفاده می‌کنند.   «ویراست رسمی» با «فتوی»،‌ «بازگشت به گذشته» و «یکجانبه‌گرائی» ارتباط مستقیم دارد.  هر حرکتی در مسیر «یکجانبه‌گرائی» زمینة‌ مناسبی برای تولید و گسترش «ویراست رسمی» ایجاد می‌کند.

 

به عنوان نمونه،  اشغال سفارت آمریکا زمینه‌ای فراهم آورد تا حزب دمکرات کاخ سفید را به «محافظه‌کاران» بسپارد و ضمن لنگر انداختن در سنگر «قربانی تندروها»،   جایگاه «مصلح» و «خیرخواه» را نیز به اشغال خود در آورد.   شاهد بودیم که در ایران هم دارودستة مهدی بازرگان از همین جایگاه «ممتاز» برخوردار شدند.   با تکیه بر عملیات «بازگشت به گذشتة»   پیروان «خط امام»،‌   یانکی‌ها موفق شدند چندین «ویراست رسمی» را بر افکار عمومی تحمیل کنند.  نخست اینکه «جیمی‌کارتر،  ‌برای حمایت از شاه به ایران آمد!»  و این ادعای گوساله‌پسندی است که امثال «عباس عبدی» برای توجیه اشغال سفارت آمریکا همچنان به نشخوار آن مشغول‌اند.   این ادعای پوچ در واقع پایه و اساس تمام ویراست‌های رسمی «حکومت اسلامی»‌ است.  ویراست‌هائی که تحت نظارت لندن و واشنگتن تولید شده و می‌شود.   دومین ویراست رسمی «پنهان داشتن» حضور یک دیپلمات آمریکائی در وزارت امور خارجة جمکران طی 444 روز بحران «گروگانگیری» است!   «ابراهیم یزدی»،‌   به دلائل نامعلوم سال‌ها پس از اشغال سفارت آمریکا در ایران به این واقعیت اشاره می‌کند:

 

«[...] یکی از دیپلمات‌های آمریکائی فعال در سفارت در هنگام اشغال آن،  برای [...]  گفت و گو با دیپلمات‌های ایرانی در وزارت خارجه ایران حضور داشت و در طول 444 روز ماجرای گروگانگیری در اتاقی برای رایزنی مداوم با واشنگتن در وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران ماند[...]»

 

‌ولی آنچه یزدی نمی‌گوید،  از اهمیت بیشتری برخوردار است!   چرا که آمریکائی مذکور  هنگام اشغال سفارتخانه،‌  تنها دیپلمات شاغل در سفارت آمریکا در ایران بوده؛  دیگر گروگان‌ها «دیپلمات» نبودند؛ کارمندان دفتری سفارت آمریکا بودند و با وزارت امورخارجه این کشور ارتباطی نداشتند.   بله،  ابراهیم یزدی نمی‌گوید که در این شرایط «بحران» کذا    تحت نظارت مستقیم یک «دیپلمات آمریکائی» قرار گرفته که از درون وزارت امور خارجة‌ ملایان و با استفاده از شبکه‌های اطلاعاتی و ارتباطی آمریکا،  «بحران» را مدیریت کرده!   بله،  در «ویراست رسمی» به حضور «ارباب» هیچ اشاره‌ای  نمی‌‌شود.   همچنین،‌   ویراست رسمی به ما نمی‌گوید که دو سال پیش،  «جرج کلونی» به تهران آمده و با مجوز مقامات جمکران از سفارت آمریکا در تهران عکسبرداری کرده:     

 

«[...] دو سال پیش از اکران فیلم آرگو،‌  جرج کلونی،  به منظور بازدید از محل سفارت سابق آمریکا در ایران، راهی تهران شد و مقامات ایرانی نیز مجوز بازدید و عکسبرداری از این مکان را به وی دادند،   امری که در فضاسازی‌های فیلم آرگو از ساختمان این سفارت بخوبی خود را به نمایش گذاشته[...]»

منبع: سایت فارسی نووستی،  ‌مورخ 17 اسفندماه سال‌جاری

 

ولی مهم‌ترین واقعیتی که لندن و واشنگتن برای پنهان داشتن‌اش،‌  به بسیج رسانه‌ای و «استخدام وکیل فرانسوی» روی آورده‌اند،  «پیام‌های» فیلم کذاست!  فیلم «آرگو» دقیقاً همان پیام‌هائی را «بازتولید» می‌کند که لات و اوباش فدائیان ‌اسلام با نشخوار پروپاگاند استعمار به گسترش آن نشسته‌اند.   نخست اینکه «غربزدگی» پهلوی دوم «مردم» را ناراضی کرده بود،   و به همین دلیل «انقلاب» کردند!   دیگر آنکه،  کودتای 28 مرداد 1332،  نه بر علیه ملت ایران که بر علیه «محمد مصدق» سازمان یافت!  بله،   از یک‌سو می‌باید بپذیریم مصدق‌السلطنه که به دست خود زمینة‌ کودتا را فراهم آورد،   «قربانی» کودتا شده،   و ملت ایران به ایشان بدهکار است!  و از سوی دیگر همه باید بدانند که پهلوی دوم از آنجا که حرمسرا نداشت و همسرش با چادر سیاه در برابر دوربین‌ها قرار نمی‌گرفت،  ‌«هویت» مردم را نابود کرده بود،‌  و مردم هم «انقلاب»کردند.   این‌هاست «پیام‌های» گوساله‌پسندی که غرب برای تداوم چپاول ملت ایران در بوق انداخته،  و «وکیل‌بازی» حکومت مسخرة امام‌زمان هم برای میدان دادن به همین مزخرفات است.   هدف اصلی،‌  ایجاد دو گلة‌ « بع بع» و «نع نع»،‌ یعنی طرفدار و  مخالف یک «فیلم» است!  پیشتر،  دردوران مارگارت تاچر هم پیرامون  «رمان» سلمان رشدی همین لات‌بازی در ابعاد جهانی به راه افتاد.   مشکل هیتلرپرستان «آفرینش هنری» است!  هدف اینان قرار دادن «هنر» در خدمت «سیاست» است.   با دخالت جیمی کارتر و دیگر  اوباش برای گوشزد کردن «اشتباهات» فیلم دو گلة «بع بع و نع‌نع» تشکیل شد و اینچنین بود که دولت اسرائیل به فکر یافتن وکیل مدافع برای ملت ایران افتاد! 

 

شیمون‌پرز،‌ پس از 3 روز «تلاش مقدس» در پاریس،  «ایزابل کوتان پپیر» را به دعوت وزارت ارشاد جمکران  برای دفاع از «هویت» اسلامی ـ  ‌ایرانی ملت ایران به تهران فرستاد تا این وکیل «زبردست»،   همزمان با افتتاح خط لولة صلح،  در تاریخ 11 مارس 2013،‌ ‌ در همایش «شعبدة هولیوود» جیب ملت ایران را بزند و برای‌ ملایان شیرین‌زبانی کند.

 

پس از عرض شالوم،  حضورشان بگوئیم در فرخنده روز 11 مارس،  بیش 20 تن هروئین در افغانستان توقیف شد،  و «حق الحکومه» از دست خیلی‌ها در رفت؛ ‌ رنج بیهوده بر خود هموار کردید! 

 



 

 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 

...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
Share