پیکنیک مبارک!
...
سایمون گاس، رهبر کودتای سبز سه ماه دیگر ایران را ترک میکند! به گزارش بخش «دری» سایت نووستی، مورخ 21 بهمن ماه 1389، فوگ راسموسن در تاریخ 19 بهمنماه سالجاری، سفیر انگلستان را به عنوان نمایندة ناتو در افغانستان منصوب کرده:
«[...] فوگ راسموسن [...] روز چهارشنبه سایمون گیس[...] انگلیسی را به صفت نماینده نو ملکی پیمان اتلانتیک شمالی در افغانستان مقرر نمود [...] وظایف نماینده ملکی ناتو توسعه همکاری متقابل با حکومت افغانستان و بازیگران کلیدی دیگر به خاطر تامین امنیت و رفاه اینده مردم افغانستان [است]»
بله همچنانکه میبینیم فقط برای تأمین «امنیت» و «رفاه» ملت افغانستان هیزاکسلنسی را از تهران به کابل میفرستند! ایشان پیشتر نیز در «آتن»، تأمین امنیت و رفاه مردم یونان را بر عهده داشتند! در هر حال، انتصاب سایمون گاس به عنوان مأمور ناتو در افغانستان، مسیر ارتش اسرائیل را مشخص کرد. روز گذشته، دولت اسرائیل هولهولکی موانع و مشکلات حقوقی را از پیش پای ژنرال «بنی گانتز» برداشت تا ایشان بتوانند در تاریخ 14 فوریه 2011 بجای ژنرال اشکنازی بنشینند. در این گیرودار بود که یکی از مراکز طالبانپروری پاکستان در مرز افغانستان نیز منفجر شد و حضرات دریافتند که «عملیات انتحاری» را میتوان در مسیرهای متفاوت، از جمله بر علیه «تروریست ـ مسلمانهای» مزدور ناتو یعنی طالبان و القاعده فعال کرد! خلاصه ارتش ناتو به هیزاکسلنسی، سایمون گاس مأموریت داد تا بساطشان را در افغانستان پهن فرمایند، چرا که دکانشان در ایران کساد شده! این تحولات نیز مانند جاخالی دادن حسنی مبارک در برابر به اصطلاح معترضین میدان «تحریر» قاهره، پیامد تغییر سیاست انگلستان در منطقه است.
در کشور مصر، «معترضینی» که در میدان «تحریر» قاهره لنگر انداخته و به رایگان تغذیه میشوند، چه میخواهند؟ پاسخ به این پرسش روشن است، بعضیها در دو سوی آتلانتیک میخواهند همان افتضاحی را که 32 سال پیش در ایران به راه انداختند، در مصر بازتولید کنند. و برای تحقق این هدف مقدس، ایجاد یک سنگر فراگیر «حق» الزامی است. سنگر حق از «خشونت» تغذیه میکند، در نتیجه لازم است «مردم» در مصر قانونشکنی کنند، و ارتش برای تأمین نظم قانونی چند تن از اینان را در واقعیت «لت و پار» نماید، یا اینکه رسانههای غرب شایعة شهادت چندین نفر را در بوق بگذارند، اینچنین است که نتیجة «مطلوب» حاصل میشود. نتیجة مطلوب جز ایجاد خشم و نفرت در افکار عمومی جهت به بیراهه کشاندن مطالبات دمکراتیک ملت مصر نخواهد بود. به همین دلیل است که علیرغم عقبنشینی حاکمیت مصر، یانکیها در میدان «تحریر» قاهره «پیکنیک» ترتیب داده و آشنذری توزیع میکنند.
دیروز، یعنی روز 8 فوریه 2011، عموسام حتی سلمانی رایگان نیز در اختیار «معترضین» قرار داده بود! خلاصه آنگلوساکسونها که برای یک دلار ناقابل هزاران نفر را به خاک و خون میکشند، جهت تداوم پیکنیک در قاهره، دست حاتمطائی را در سخاوت از پشت بستهاند! از قضای روزگار، تل چادرسیاه و ریش و مقنعه هم از پیکنیک عموسام استقبال کرده، میخورد و میخوابد و رسانههای غرب شعارهای کشکیاش را برای ما پخش میکند. به عنوان نمونه یکی از «روسریها» میگفت:
«من 4 تا بچه دارم، شوهرم بیکار است، تا مبارک نرود، از اینجا نمیروم.»
الجزیره، فرانس پرس و شرکاء هم این سخنان «حکیمانه» و بسیار سیاسی و ایدئولوژیک را در بوق گذاشته و در آن میدمیدند. کسی هم به این انقلابی دوآتشه نمیگفت که رفتن «مبارک» برای کسی کار ایجاد نخواهد کرد، مگر اینکه از طریق مذاکره با دولت، اصناف و تشکلهای سیاسی بتوانند برخی از مطالبات خود را تأمین کرده و فرصت داشته باشند برای انتخابات آینده برنامة مشخصی ارائه دهند. خلاصه، اکنون که حاکمیت مصر در موضع ضعف قرار گرفته، وقت انتقام نیست، وقت امتیاز گرفتن از استعمار است. «رفتن حسنی مبارک» هیچ امتیازی به حساب نخواهد آمد، به ویژه که ایشان و نزدیکانشان از حزب حاکم نیز کناره گیری کرده و در انتخابات آینده شرکت نخواهند داشت.
اما اگر «رفتن مبارک» هیچ گرهی از کار مصریها نخواهد گشود، بسیاری از مشکلات متصدیان اسلامنواز و اسرائیلپرست طویلة مککارتی را حل خواهد کرد. چرا که «رفتن حسنی مبارک» به حساب تل موهوم «مردم» نوشته میشود و همچون 22 بهمن 1357، باز هم مردم «پیروز» میشوند؛ در نتیجه «نظم خیابانی» و لاتبازی بجای «نظم قانونی» مینشیند و عربدهجوئی و نفسکش طلبی، یعنی وحشیگری، «یکجانبهگرائی» و نقض مقررات و قوانین بینالمللی در داخل و خارج مرزها به نام «اسلام» و «مصر» و «منافع ملی» و «خواستمردم» یا خواست مسلمانان و مستضعفان و غیره تبدیل میشود به سیاست رسمی حاکمیت. همچنانکه طی سه دهة اخیر در کشورمان حضور چنین حاکمیتی را شاهدیم. حاکمیتی فاقد هرگونه مسئولیت که فقط جنجال به راه میاندازد و «پاسخگوئی» را نیز به مصلحت نمیداند!
بله، جهت اجرای این «برنامه» اخیراً احمدینژاد، که ادعا میشود مورد حمایت خامنهای قدرقدرت است، از طریق نامهنگاری به عملکرد اکبر بهرمانی و شرکاء در قوای مقننه و قضائیه «اعتراض» میکند و آنها نیز ضمن مزخرفبافیهای رایج میگویند، پاسخ دادن در شأن ما نیست. بیبیسی و رادیوفردا هم بدون «تحلیل» و بررسی از نمایش حکومت در جمکران گزارش میدهند:
«[...] مجمع تشخیص مصلحت [...] تصریح کرده [...] اعضای حاضر در جلسه [...] نهم بهمن ماه، خواستار پاسخگوئی به نامة محمود احمدینژاد بودهاند اما [...] رئیس مجمع پاسخگوئی به وی را در شرایط کنونی، دور از شأن و شئونات دلسوزان نظام دانسته [...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ 16 بهمنماه 1389
تمام این هیاهو در واقع بر سر هیچ است! جنجال و بحران، لاتبازی، مزخرفبافی و پوچگوئی و لافوگزاف راه و رسم حکومت جمکران بوده، هست و خواهد بود. این جنجال همواره برای انحراف افکار عمومی به راه افتاده تا فضای جامعه با هیچوپوچ انباشته شود. و البته این الگوئی است که یانکیها به مردهشویان تحویل داده و مردهشویان آن را به نام امامانشان به ثبت رساندهاند.
در دوران نورانی هیتلر روشنضمیر، شعار پوچ «آلمان، مقدم بر همه چیز» در زیگفریدستان رایج بود و همة اهالی موظف بودند بدانند و آگاه باشند که «آلمان» بر جان و مال و زندگیشان مقدم است، همانطور که پس از کودتای ننگین ارتش ناتو در کشورمان، «اسلام» در همین جایگاه قرار گرفت. اما در پی رسوائی حکومت جمکران، صاحبان طویلة مککارتی میکوشند در مصر، شعار ابلهانة «مصر، مقدم بر همه چیز» را در این کشور بر سرزبانها بیاندازند تا از یکسو حسنی مبارک را با «مصر» در تقابل قرار داده، و در افکار عمومی شعار مزورانة «حسنی مبارک باید برود» را به منافع ملی مصر سنجاق کنند، و از سوی دیگر، زمینة دستیابی به چندین هدف والا و مقدس را در آینده فراهم آورند. این است دلیل نمایش مهوعی که سازمان سیا با شرکت «وائل غنیم» به روی صحنه آورده. نمایشی که استعفای رسمی حسنی مبارک برآن نقطة پایان نهاد! اما پس از سخنرانی آتشین «ملی ـ میهنی» جناب حسنی مبارک هیچکس انتظار چنین رخدادهای پرشتاب و غیر مترقبهای را نداشت. عمر موسی، دبیرکل سازمان کنفرانس اسلامی میگفت و باز میگفت «حسنی مبارک تا ماه سپتامبر ریاست جمهور خواهد ماند» و کاترین اشتون کفش و کلاه کرده بود که راهی مصر شود که همزمان زیر پای حسنی مبارک و معترضان میدان تحریر را کشیدند و تئاتر «وائل غنیم» هم تعطیل شد.
وائل غنیم، مدیر ارشد بازاریابی شرکت گوگل در خاورمیانه، 30 سال دارد. رسانههای غرب از جمله رادیوفردا میگویند، ایشان با ایجاد صفحهای در شبکة «فیس بوک» معترضان را برای راهپیمائی بسیج کردند و به همین دلیل روز 28 ژانویه توسط مأموران دولتی، یعنی مأموران «فرعون» دستگیر شدند! از اینجا نتیجه میگیریم که «مأموران فرعون» صبر کردند تا مدیرگوگل «معترضین» را بسیج فرماید، سپس او را دستگیر نمودند! اینچنین بود که شایعة ناپدید شدن «وائل غنیم» بر سرزبانها افتاد و آنحضرت پس از 12 روز اسارت در «زندان فرعون» دوباره سروکلهشان پدیدار شد؛ سالم و سرحال، اما نالان و گریان!
«وائل غنیم» در یک مصاحبة تلویزیونی حضور یافت و اعلام داشت، «آنها 12 روز چشمهای مرا بسته بودند، من هیچ نمیدیدم» بعد هم زد زیرگریه، چند دقیقه، «اوهو، اوهو، اوهو» میکرد، ولی دریغ از یک قطره اشک! شاید در مصر گریستن بدون اشک رایج باشد ولی ما این بخش از«فرهنگ غنی» مصر را نمیشناسیم!
باری «وائل غنیم» پس از مدتی «اوهو، اوهو» کردن، از شدت تأثر مصاحبه را نیمهکاره رها کرد و رفت! ولی به گزارش رادیوفردا، مورخ 19 بهمن 1389 آقای مدیر گوگل «دوقل دوقل» اشک میریختند:
«وائل غنیم پس از آزاد شدن، در مصاحبه با یکی از کانالهای تلویزیونی مصری، به یاد کشتهشدگان اعتراضات دو هفته اخیر در مصر، اشک ریخت و گفت که 12 روز زندان را با چشمان بسته و در بیخبری به سر برده [...]»
بله سازمان سیا را دستکم نگیریم! این سازمان مقدس عینک مخصوصی دارد که با آن نه تنها اشکهای نامرئی، که هر چه را در ذهن افراد بگذرد میبیند. این همان عینکی است که سازمان سیا به نوکراناش در جمکران هم داده تا «منظور» افراد را کشف کنند. شیخ صادق لاریجانی و محسنآقا و دیگر جیره خواران عموسام از همین عینکها دارند. به همین دلیل بود که زود فهمیدند «جعفر پناهی» قصد دارد یک فیلم بر علیه انقلاب بسازد و پیش از اینکه فیلم کذا ساخته شود او را با جنجال و هیاهو دستگیر کردند که در فستیوالهای ونیز و برلین و... برای کودتای هیزاکسلنسی یا همان جنبش سبز تبلیغ کرده باشند! قرار بود «رابرت دونیرو» نیز در فستیوال کن نانی برای هیزاکسلنسی به تنور بچسباند که فوگ راسموسن کاسه کوزهشان را درهم ریخت.
به هر تقدیر فستیوال کن ماه مه برگزار میشود و هیزاکسلنسی میباید ماه آوریل، یعنی پیش از شروع فستیوال کذا در کابل کنار منقل کرزای بنشینند! خلاصه علیرغم تلاشهای اوباما، بازار اسلام علوی و خلخال زن یهودی و غیره در مصر رونقی نیافت و در پی همین ناکامیها موهای باراک اوباما یک دفعه سفید شد. روز گذشته عیال رئیس جمهور آمریکا به جهانیان اطمینان دادند که باراک اوباما قصد پنهان کردن موهای سپیدش را ندارد و نمیخواهد موهایاش را رنگ کند! تمام خبرگزاریهای معتبر از جمله فرانسپرس، مورخ 10 فوریه 2011، اظهارات سرنوشتساز میشل اوباما را منعکس کردند. حسنی مبارک نیز پس از اینکه اطمینان یافت اوباما قصد ندارد موهای نقرهفاماش را پنهان کند، ناچار شد گریان و نالان پیکنیک عموسام را در میدان تحریر تعطیل کند!
«حسنت» به اتفاق [مبارک] جهان گرفت
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت
امروز، پس از انتشار خبر خروج حسنی مبارک از قاهره، ژنرال عمر سلیمان ملت مصر را در جریان استعفای رئیس جمهور و انحلال دو مجلس نیز قرار داد. به این ترتیب سیاستی که هدفاش گسترش خشونت، جهت تبدیل مصر به طویلة اسلام بود، ابتر شد و تل ریشوپشم و مقنعه و چادرسیاه به ناچار میدان «تحریر» را تخلیه کرد. برخلاف 22 بهمن 1357 که نان کارفرمایان نیویورکتایمز در روغن فراوان شناور بود، 22 بهمن مصر تفنگفروشها را در سوگ و ماتم فرو برد. اینان نتوانستند همچون نمونة ایران با توسل به مشتی لاتواوباش «حکومت خیابانی» تشکیل دهند. این مصیبت بزرگ را به الاغهای طویلة مککارتی اصلاً تسلیت نمیگوئیم و امیدواریم مصائب بزرگتری نصیبشان شود، که خواهد شد. پس از فروپاشی «سیاست انسداد» در مصر، نوبت به پاکستان، ترکیه و ایران نیز خواهد رسید. خلاصه مردهشویان، به ویژه مخالفنمایان «جنبشسبز» در ایران آیندهای نخواهند داشت. برخلاف آنچه رسانههای غرب مینمایانند، استعفای حسنیمبارک هیچ ارتباطی به سیاست آمریکا ندارد، خواست یانکیها و به ویژه حاکمیت اسرائیل این بود که مبارک بماند تا اینان بتوانند از طریق عملیات «اسلامی» لاتواوباش مطالبات مصریها را به بیراهة خشونت بکشانند و شعار ابلهانة «مرگ بر مبارک» را بجای «نان، صلح، آزادی» بنشانند و همزمان کاخ سفید را «مدافع مردم مصر» نیز معرفی کنند.
در واقع، ماندن حسنی مبارک به کاخ سفید امکان میداد ضمن تداوم پیکنیک میدان «تحریر» برای حسنی مبارک شاخ و شانه بکشد، تا جناب «پرزیدنت مادامالعمر» به بهانة مردمپسند «ایستادگی» در برابر دخالت بیگانگان، هم بازار ارباب را گرم نگاه دارند، هم نانی برای خودشان به تنور بچسبانند. اما مواضع نوین بریتانیا در «نشست مونیخ»، اسلامپناهان را از این امکانات جادوئی محروم کرد. ویلیام هیگ، وزیر امور خارجة بریتانیا خواهان مذاکره با روسیه شد و به گزارش سایت نووستی، مورخ 11 فوریه 2011، قرار است سرگئی لاوروف، وزیرامور خارجة روسیه فردا عازم لندن شود. این است دلیل جاخالی اجباری حسنی مبارک در برابر «معترضین»، یعنی ریشوپشم و چادر و مقنعه که در میدان تحریر لنگر انداخته و طوطی وار «ارحل مبارک» میخواندند. حال که «مبارک» رفته، اینان نیز خودشان «ارحل» خواهند شد، چرا که مطالباتشان محقق شده! ولی این چرخش سیاست بریتانیا شرایط عجیبی در روسیه به وجود آورده؛ شاید بهتر است بگوئیم دیمیتری مدودف مواضع عجیبی اتخاذ میکند.
دیمیتری مدودف، پس از انفجار فرودگاه مسکو در تاریخ 24 ژانویه 2011، ریاست فرودگاه را مسئول دانست و از سرویسهای امنیتی تقدیر به عمل آورد. هیچ گروهی هم مسئولیت این انفجار را برعهده نگرفت! اما در تاریخ 8 فوریه سالجاری، یک ویدئوی کشکی از «دوکو عمروف» پخش شد، و مدودف عدهای از کارمندان «اف. اس. ب» را به دلیل کوتاهی در انجام وظیفه از کار برکنار کرد! سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 8 فوریه 2011 نیز این خبر را انتشار داده. در فردای همان روز، نووستی از تمایل آمریکا به همکاری با روسیه در زمینههای نظامی، مبارزه با تروریسم و... گزارشی منتشر کرد. در تاریخ 10 فوریه سالجاری، همین سایت ضمن انتشار خبر مسافرت رئیس فدراسیون روسیه به ایتالیا در تاریخ 14 فوریه، اعلام داشت مدودف با رئیسجمهور و نخست وزیر ایتالیا و همچنین با پاپ ملاقات خواهد کرد. به احتمال زیاد این مسافرت برای پایان دادن به جنجال رسانهای و تهاجم به حریم خصوصی برلوسکنی صورت میگیرد.
مدتهاست که رسانههای غرب به شایعهپراکنی در مورد نخستوزیر ایتالیا مشغولاند؛ تو گوئی مشکلات اقتصادی ایتالیائیها ریشه در زندگی خصوصی برلوسکنی دارد! البته «رادیوفردا» نیز از همین شیوه پیروی میکند و چنان از «عیاشی» شاه جوان داستان میبافد که نگو و نپرس! خلاصه بدانید و آگاه باشید که اگر توحش ملایان و دیگر جیرهخواران طویلة مک کارتی 32 سال است کشور ایران را به طویله تبدیل کرده، فقط به دلیل «عیاشی» شاه جوان است و بس! اگر یک اعلیحضرت کهنسال و اخته میداشتیم امروز خیلی بیش از اینها پیشرفت کرده بودیم. برای پخش همین «خبر» بهجت اثر «پیشرفت» است که قلادة علاالدین بروجردی را بازکردهاند تا برای ارباب معلق بزند.
به گزارش مهرنیوز، مورخ 22 بهمن 1389، بروجردی در حاشیة راهپیمائی 22 بهمن میگوید، «کمی پس از انقلاب»، خیلی پیشرفت کردیم! قبل از اینکه ما بیائیم اثری از علم و دانش در این برهوت نبود، فقط دستنشاندگان آمریکا میتوانستند ترقی کنند:
«[...] ایران کمی پس از انقلاب به پیشرفتهای بزرگی رسید [...]پیش از انقلاب اسلامی، هیچ اثری از علم و دانش در کشور وجود نداشت [...]فقط مستشاران و دست نشاندههای کشورهایی نظیر امریکا میتوانستند [...] پیشرفت کنند اما امروز شرایط برای توسعه و پیشرفت همه جانبه فراهم است [...]»
اتفاقاً بروجردی درست میگوید! در هیچ کشوری یک جانور وحشی نظیر ایشان را به شورایعالی امنیت ملی نمیآورند در صورتیکه در جمکران راه ترقی و پیشرفت برای همه نوع جانور وحشی هموار است: بروجردی، لاریجانی، رفسنجانی و از همه مهمتر خمینی! رهبر عظیمالشأن «انقلاب اسلامی مردم ایران اسلامی» در برابر دو ابر قدرت ایستاده بودند:
«[...] مستشاران امریکائی [...] پشیزی برای ملت ایران احترام [...] قائل نبودند [...] حضرت امام خمینی [...] قدرتمندانه در مقابل کشورهائی نظیر امریکا ایستادند و [...] عنوان کردند که امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند و [...] انقلاب اسلامی به پیروزی رسید [...]»
بله! به همین سادگی انقلابشان به پیروزی رسید. حضرت روح الله که به تنهائی نمیتوانستند تنبانشان را بالا بکشند، به تنهائی آمریکا و شوروی را از ایران بیرون انداختند، حتماً از آنجا که «خداوند» چنین مقرر فرموده بود:
«انقلاب اسلامی مردم ایران [...] در شرایطی به پیروزی رسید که در تمام جهان دو ابرقدرت بیشتر وجود نداشت و این کشورها، راه پیشرفت را بر دیگر کشورهای جهان بسته بودند [...] خداوند مقدر کرده بود که مردم ایران اسلامی در سال 57 به رهبری حضرت امام خمینی [...] اقدام به انقلاب کنند [...]»
چقدر عجیب است که خواست «خداوند» بروجردی با مطالبات محفل «کارتر ـ برژینسکی» و نیازهای نظامی آمریکا در افغانستان هماهنگ بوده! اما امروز با توجه به آنچه در مصر پیش آمد باید بگوئیم، «خداوند» مفلوک بیجهت بروجردی را از قفس بیرون کشیده تا ذکر «مردم ایران اسلامی» و «انقلاب اسلامی» بگیرد! همچنانکه شبکة الجزیره نیز بیهوده برای قهرمانسازی به دست و پا افتاده. امروز 22 بهمن 1389، پیامدهای جنگ 33 روزه لبنان به مصر رسید و بزودی این توفان مردهریگ محفل «کارتر ـ برژینسکی» را نیز از منطقه پاک خواهد کرد. 22 بهمن مصر، مرگ 22 بهمن ایران را نوید میدهد. امروز خورشید دمکراسی منطقه از مصر طلوع کرد؛ از قاهره تا تهران راهی نیست.
«[...] فوگ راسموسن [...] روز چهارشنبه سایمون گیس[...] انگلیسی را به صفت نماینده نو ملکی پیمان اتلانتیک شمالی در افغانستان مقرر نمود [...] وظایف نماینده ملکی ناتو توسعه همکاری متقابل با حکومت افغانستان و بازیگران کلیدی دیگر به خاطر تامین امنیت و رفاه اینده مردم افغانستان [است]»
بله همچنانکه میبینیم فقط برای تأمین «امنیت» و «رفاه» ملت افغانستان هیزاکسلنسی را از تهران به کابل میفرستند! ایشان پیشتر نیز در «آتن»، تأمین امنیت و رفاه مردم یونان را بر عهده داشتند! در هر حال، انتصاب سایمون گاس به عنوان مأمور ناتو در افغانستان، مسیر ارتش اسرائیل را مشخص کرد. روز گذشته، دولت اسرائیل هولهولکی موانع و مشکلات حقوقی را از پیش پای ژنرال «بنی گانتز» برداشت تا ایشان بتوانند در تاریخ 14 فوریه 2011 بجای ژنرال اشکنازی بنشینند. در این گیرودار بود که یکی از مراکز طالبانپروری پاکستان در مرز افغانستان نیز منفجر شد و حضرات دریافتند که «عملیات انتحاری» را میتوان در مسیرهای متفاوت، از جمله بر علیه «تروریست ـ مسلمانهای» مزدور ناتو یعنی طالبان و القاعده فعال کرد! خلاصه ارتش ناتو به هیزاکسلنسی، سایمون گاس مأموریت داد تا بساطشان را در افغانستان پهن فرمایند، چرا که دکانشان در ایران کساد شده! این تحولات نیز مانند جاخالی دادن حسنی مبارک در برابر به اصطلاح معترضین میدان «تحریر» قاهره، پیامد تغییر سیاست انگلستان در منطقه است.
در کشور مصر، «معترضینی» که در میدان «تحریر» قاهره لنگر انداخته و به رایگان تغذیه میشوند، چه میخواهند؟ پاسخ به این پرسش روشن است، بعضیها در دو سوی آتلانتیک میخواهند همان افتضاحی را که 32 سال پیش در ایران به راه انداختند، در مصر بازتولید کنند. و برای تحقق این هدف مقدس، ایجاد یک سنگر فراگیر «حق» الزامی است. سنگر حق از «خشونت» تغذیه میکند، در نتیجه لازم است «مردم» در مصر قانونشکنی کنند، و ارتش برای تأمین نظم قانونی چند تن از اینان را در واقعیت «لت و پار» نماید، یا اینکه رسانههای غرب شایعة شهادت چندین نفر را در بوق بگذارند، اینچنین است که نتیجة «مطلوب» حاصل میشود. نتیجة مطلوب جز ایجاد خشم و نفرت در افکار عمومی جهت به بیراهه کشاندن مطالبات دمکراتیک ملت مصر نخواهد بود. به همین دلیل است که علیرغم عقبنشینی حاکمیت مصر، یانکیها در میدان «تحریر» قاهره «پیکنیک» ترتیب داده و آشنذری توزیع میکنند.
دیروز، یعنی روز 8 فوریه 2011، عموسام حتی سلمانی رایگان نیز در اختیار «معترضین» قرار داده بود! خلاصه آنگلوساکسونها که برای یک دلار ناقابل هزاران نفر را به خاک و خون میکشند، جهت تداوم پیکنیک در قاهره، دست حاتمطائی را در سخاوت از پشت بستهاند! از قضای روزگار، تل چادرسیاه و ریش و مقنعه هم از پیکنیک عموسام استقبال کرده، میخورد و میخوابد و رسانههای غرب شعارهای کشکیاش را برای ما پخش میکند. به عنوان نمونه یکی از «روسریها» میگفت:
«من 4 تا بچه دارم، شوهرم بیکار است، تا مبارک نرود، از اینجا نمیروم.»
الجزیره، فرانس پرس و شرکاء هم این سخنان «حکیمانه» و بسیار سیاسی و ایدئولوژیک را در بوق گذاشته و در آن میدمیدند. کسی هم به این انقلابی دوآتشه نمیگفت که رفتن «مبارک» برای کسی کار ایجاد نخواهد کرد، مگر اینکه از طریق مذاکره با دولت، اصناف و تشکلهای سیاسی بتوانند برخی از مطالبات خود را تأمین کرده و فرصت داشته باشند برای انتخابات آینده برنامة مشخصی ارائه دهند. خلاصه، اکنون که حاکمیت مصر در موضع ضعف قرار گرفته، وقت انتقام نیست، وقت امتیاز گرفتن از استعمار است. «رفتن حسنی مبارک» هیچ امتیازی به حساب نخواهد آمد، به ویژه که ایشان و نزدیکانشان از حزب حاکم نیز کناره گیری کرده و در انتخابات آینده شرکت نخواهند داشت.
اما اگر «رفتن مبارک» هیچ گرهی از کار مصریها نخواهد گشود، بسیاری از مشکلات متصدیان اسلامنواز و اسرائیلپرست طویلة مککارتی را حل خواهد کرد. چرا که «رفتن حسنی مبارک» به حساب تل موهوم «مردم» نوشته میشود و همچون 22 بهمن 1357، باز هم مردم «پیروز» میشوند؛ در نتیجه «نظم خیابانی» و لاتبازی بجای «نظم قانونی» مینشیند و عربدهجوئی و نفسکش طلبی، یعنی وحشیگری، «یکجانبهگرائی» و نقض مقررات و قوانین بینالمللی در داخل و خارج مرزها به نام «اسلام» و «مصر» و «منافع ملی» و «خواستمردم» یا خواست مسلمانان و مستضعفان و غیره تبدیل میشود به سیاست رسمی حاکمیت. همچنانکه طی سه دهة اخیر در کشورمان حضور چنین حاکمیتی را شاهدیم. حاکمیتی فاقد هرگونه مسئولیت که فقط جنجال به راه میاندازد و «پاسخگوئی» را نیز به مصلحت نمیداند!
بله، جهت اجرای این «برنامه» اخیراً احمدینژاد، که ادعا میشود مورد حمایت خامنهای قدرقدرت است، از طریق نامهنگاری به عملکرد اکبر بهرمانی و شرکاء در قوای مقننه و قضائیه «اعتراض» میکند و آنها نیز ضمن مزخرفبافیهای رایج میگویند، پاسخ دادن در شأن ما نیست. بیبیسی و رادیوفردا هم بدون «تحلیل» و بررسی از نمایش حکومت در جمکران گزارش میدهند:
«[...] مجمع تشخیص مصلحت [...] تصریح کرده [...] اعضای حاضر در جلسه [...] نهم بهمن ماه، خواستار پاسخگوئی به نامة محمود احمدینژاد بودهاند اما [...] رئیس مجمع پاسخگوئی به وی را در شرایط کنونی، دور از شأن و شئونات دلسوزان نظام دانسته [...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ 16 بهمنماه 1389
تمام این هیاهو در واقع بر سر هیچ است! جنجال و بحران، لاتبازی، مزخرفبافی و پوچگوئی و لافوگزاف راه و رسم حکومت جمکران بوده، هست و خواهد بود. این جنجال همواره برای انحراف افکار عمومی به راه افتاده تا فضای جامعه با هیچوپوچ انباشته شود. و البته این الگوئی است که یانکیها به مردهشویان تحویل داده و مردهشویان آن را به نام امامانشان به ثبت رساندهاند.
در دوران نورانی هیتلر روشنضمیر، شعار پوچ «آلمان، مقدم بر همه چیز» در زیگفریدستان رایج بود و همة اهالی موظف بودند بدانند و آگاه باشند که «آلمان» بر جان و مال و زندگیشان مقدم است، همانطور که پس از کودتای ننگین ارتش ناتو در کشورمان، «اسلام» در همین جایگاه قرار گرفت. اما در پی رسوائی حکومت جمکران، صاحبان طویلة مککارتی میکوشند در مصر، شعار ابلهانة «مصر، مقدم بر همه چیز» را در این کشور بر سرزبانها بیاندازند تا از یکسو حسنی مبارک را با «مصر» در تقابل قرار داده، و در افکار عمومی شعار مزورانة «حسنی مبارک باید برود» را به منافع ملی مصر سنجاق کنند، و از سوی دیگر، زمینة دستیابی به چندین هدف والا و مقدس را در آینده فراهم آورند. این است دلیل نمایش مهوعی که سازمان سیا با شرکت «وائل غنیم» به روی صحنه آورده. نمایشی که استعفای رسمی حسنی مبارک برآن نقطة پایان نهاد! اما پس از سخنرانی آتشین «ملی ـ میهنی» جناب حسنی مبارک هیچکس انتظار چنین رخدادهای پرشتاب و غیر مترقبهای را نداشت. عمر موسی، دبیرکل سازمان کنفرانس اسلامی میگفت و باز میگفت «حسنی مبارک تا ماه سپتامبر ریاست جمهور خواهد ماند» و کاترین اشتون کفش و کلاه کرده بود که راهی مصر شود که همزمان زیر پای حسنی مبارک و معترضان میدان تحریر را کشیدند و تئاتر «وائل غنیم» هم تعطیل شد.
وائل غنیم، مدیر ارشد بازاریابی شرکت گوگل در خاورمیانه، 30 سال دارد. رسانههای غرب از جمله رادیوفردا میگویند، ایشان با ایجاد صفحهای در شبکة «فیس بوک» معترضان را برای راهپیمائی بسیج کردند و به همین دلیل روز 28 ژانویه توسط مأموران دولتی، یعنی مأموران «فرعون» دستگیر شدند! از اینجا نتیجه میگیریم که «مأموران فرعون» صبر کردند تا مدیرگوگل «معترضین» را بسیج فرماید، سپس او را دستگیر نمودند! اینچنین بود که شایعة ناپدید شدن «وائل غنیم» بر سرزبانها افتاد و آنحضرت پس از 12 روز اسارت در «زندان فرعون» دوباره سروکلهشان پدیدار شد؛ سالم و سرحال، اما نالان و گریان!
«وائل غنیم» در یک مصاحبة تلویزیونی حضور یافت و اعلام داشت، «آنها 12 روز چشمهای مرا بسته بودند، من هیچ نمیدیدم» بعد هم زد زیرگریه، چند دقیقه، «اوهو، اوهو، اوهو» میکرد، ولی دریغ از یک قطره اشک! شاید در مصر گریستن بدون اشک رایج باشد ولی ما این بخش از«فرهنگ غنی» مصر را نمیشناسیم!
باری «وائل غنیم» پس از مدتی «اوهو، اوهو» کردن، از شدت تأثر مصاحبه را نیمهکاره رها کرد و رفت! ولی به گزارش رادیوفردا، مورخ 19 بهمن 1389 آقای مدیر گوگل «دوقل دوقل» اشک میریختند:
«وائل غنیم پس از آزاد شدن، در مصاحبه با یکی از کانالهای تلویزیونی مصری، به یاد کشتهشدگان اعتراضات دو هفته اخیر در مصر، اشک ریخت و گفت که 12 روز زندان را با چشمان بسته و در بیخبری به سر برده [...]»
بله سازمان سیا را دستکم نگیریم! این سازمان مقدس عینک مخصوصی دارد که با آن نه تنها اشکهای نامرئی، که هر چه را در ذهن افراد بگذرد میبیند. این همان عینکی است که سازمان سیا به نوکراناش در جمکران هم داده تا «منظور» افراد را کشف کنند. شیخ صادق لاریجانی و محسنآقا و دیگر جیره خواران عموسام از همین عینکها دارند. به همین دلیل بود که زود فهمیدند «جعفر پناهی» قصد دارد یک فیلم بر علیه انقلاب بسازد و پیش از اینکه فیلم کذا ساخته شود او را با جنجال و هیاهو دستگیر کردند که در فستیوالهای ونیز و برلین و... برای کودتای هیزاکسلنسی یا همان جنبش سبز تبلیغ کرده باشند! قرار بود «رابرت دونیرو» نیز در فستیوال کن نانی برای هیزاکسلنسی به تنور بچسباند که فوگ راسموسن کاسه کوزهشان را درهم ریخت.
به هر تقدیر فستیوال کن ماه مه برگزار میشود و هیزاکسلنسی میباید ماه آوریل، یعنی پیش از شروع فستیوال کذا در کابل کنار منقل کرزای بنشینند! خلاصه علیرغم تلاشهای اوباما، بازار اسلام علوی و خلخال زن یهودی و غیره در مصر رونقی نیافت و در پی همین ناکامیها موهای باراک اوباما یک دفعه سفید شد. روز گذشته عیال رئیس جمهور آمریکا به جهانیان اطمینان دادند که باراک اوباما قصد پنهان کردن موهای سپیدش را ندارد و نمیخواهد موهایاش را رنگ کند! تمام خبرگزاریهای معتبر از جمله فرانسپرس، مورخ 10 فوریه 2011، اظهارات سرنوشتساز میشل اوباما را منعکس کردند. حسنی مبارک نیز پس از اینکه اطمینان یافت اوباما قصد ندارد موهای نقرهفاماش را پنهان کند، ناچار شد گریان و نالان پیکنیک عموسام را در میدان تحریر تعطیل کند!
«حسنت» به اتفاق [مبارک] جهان گرفت
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت
امروز، پس از انتشار خبر خروج حسنی مبارک از قاهره، ژنرال عمر سلیمان ملت مصر را در جریان استعفای رئیس جمهور و انحلال دو مجلس نیز قرار داد. به این ترتیب سیاستی که هدفاش گسترش خشونت، جهت تبدیل مصر به طویلة اسلام بود، ابتر شد و تل ریشوپشم و مقنعه و چادرسیاه به ناچار میدان «تحریر» را تخلیه کرد. برخلاف 22 بهمن 1357 که نان کارفرمایان نیویورکتایمز در روغن فراوان شناور بود، 22 بهمن مصر تفنگفروشها را در سوگ و ماتم فرو برد. اینان نتوانستند همچون نمونة ایران با توسل به مشتی لاتواوباش «حکومت خیابانی» تشکیل دهند. این مصیبت بزرگ را به الاغهای طویلة مککارتی اصلاً تسلیت نمیگوئیم و امیدواریم مصائب بزرگتری نصیبشان شود، که خواهد شد. پس از فروپاشی «سیاست انسداد» در مصر، نوبت به پاکستان، ترکیه و ایران نیز خواهد رسید. خلاصه مردهشویان، به ویژه مخالفنمایان «جنبشسبز» در ایران آیندهای نخواهند داشت. برخلاف آنچه رسانههای غرب مینمایانند، استعفای حسنیمبارک هیچ ارتباطی به سیاست آمریکا ندارد، خواست یانکیها و به ویژه حاکمیت اسرائیل این بود که مبارک بماند تا اینان بتوانند از طریق عملیات «اسلامی» لاتواوباش مطالبات مصریها را به بیراهة خشونت بکشانند و شعار ابلهانة «مرگ بر مبارک» را بجای «نان، صلح، آزادی» بنشانند و همزمان کاخ سفید را «مدافع مردم مصر» نیز معرفی کنند.
در واقع، ماندن حسنی مبارک به کاخ سفید امکان میداد ضمن تداوم پیکنیک میدان «تحریر» برای حسنی مبارک شاخ و شانه بکشد، تا جناب «پرزیدنت مادامالعمر» به بهانة مردمپسند «ایستادگی» در برابر دخالت بیگانگان، هم بازار ارباب را گرم نگاه دارند، هم نانی برای خودشان به تنور بچسبانند. اما مواضع نوین بریتانیا در «نشست مونیخ»، اسلامپناهان را از این امکانات جادوئی محروم کرد. ویلیام هیگ، وزیر امور خارجة بریتانیا خواهان مذاکره با روسیه شد و به گزارش سایت نووستی، مورخ 11 فوریه 2011، قرار است سرگئی لاوروف، وزیرامور خارجة روسیه فردا عازم لندن شود. این است دلیل جاخالی اجباری حسنی مبارک در برابر «معترضین»، یعنی ریشوپشم و چادر و مقنعه که در میدان تحریر لنگر انداخته و طوطی وار «ارحل مبارک» میخواندند. حال که «مبارک» رفته، اینان نیز خودشان «ارحل» خواهند شد، چرا که مطالباتشان محقق شده! ولی این چرخش سیاست بریتانیا شرایط عجیبی در روسیه به وجود آورده؛ شاید بهتر است بگوئیم دیمیتری مدودف مواضع عجیبی اتخاذ میکند.
دیمیتری مدودف، پس از انفجار فرودگاه مسکو در تاریخ 24 ژانویه 2011، ریاست فرودگاه را مسئول دانست و از سرویسهای امنیتی تقدیر به عمل آورد. هیچ گروهی هم مسئولیت این انفجار را برعهده نگرفت! اما در تاریخ 8 فوریه سالجاری، یک ویدئوی کشکی از «دوکو عمروف» پخش شد، و مدودف عدهای از کارمندان «اف. اس. ب» را به دلیل کوتاهی در انجام وظیفه از کار برکنار کرد! سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 8 فوریه 2011 نیز این خبر را انتشار داده. در فردای همان روز، نووستی از تمایل آمریکا به همکاری با روسیه در زمینههای نظامی، مبارزه با تروریسم و... گزارشی منتشر کرد. در تاریخ 10 فوریه سالجاری، همین سایت ضمن انتشار خبر مسافرت رئیس فدراسیون روسیه به ایتالیا در تاریخ 14 فوریه، اعلام داشت مدودف با رئیسجمهور و نخست وزیر ایتالیا و همچنین با پاپ ملاقات خواهد کرد. به احتمال زیاد این مسافرت برای پایان دادن به جنجال رسانهای و تهاجم به حریم خصوصی برلوسکنی صورت میگیرد.
مدتهاست که رسانههای غرب به شایعهپراکنی در مورد نخستوزیر ایتالیا مشغولاند؛ تو گوئی مشکلات اقتصادی ایتالیائیها ریشه در زندگی خصوصی برلوسکنی دارد! البته «رادیوفردا» نیز از همین شیوه پیروی میکند و چنان از «عیاشی» شاه جوان داستان میبافد که نگو و نپرس! خلاصه بدانید و آگاه باشید که اگر توحش ملایان و دیگر جیرهخواران طویلة مک کارتی 32 سال است کشور ایران را به طویله تبدیل کرده، فقط به دلیل «عیاشی» شاه جوان است و بس! اگر یک اعلیحضرت کهنسال و اخته میداشتیم امروز خیلی بیش از اینها پیشرفت کرده بودیم. برای پخش همین «خبر» بهجت اثر «پیشرفت» است که قلادة علاالدین بروجردی را بازکردهاند تا برای ارباب معلق بزند.
به گزارش مهرنیوز، مورخ 22 بهمن 1389، بروجردی در حاشیة راهپیمائی 22 بهمن میگوید، «کمی پس از انقلاب»، خیلی پیشرفت کردیم! قبل از اینکه ما بیائیم اثری از علم و دانش در این برهوت نبود، فقط دستنشاندگان آمریکا میتوانستند ترقی کنند:
«[...] ایران کمی پس از انقلاب به پیشرفتهای بزرگی رسید [...]پیش از انقلاب اسلامی، هیچ اثری از علم و دانش در کشور وجود نداشت [...]فقط مستشاران و دست نشاندههای کشورهایی نظیر امریکا میتوانستند [...] پیشرفت کنند اما امروز شرایط برای توسعه و پیشرفت همه جانبه فراهم است [...]»
اتفاقاً بروجردی درست میگوید! در هیچ کشوری یک جانور وحشی نظیر ایشان را به شورایعالی امنیت ملی نمیآورند در صورتیکه در جمکران راه ترقی و پیشرفت برای همه نوع جانور وحشی هموار است: بروجردی، لاریجانی، رفسنجانی و از همه مهمتر خمینی! رهبر عظیمالشأن «انقلاب اسلامی مردم ایران اسلامی» در برابر دو ابر قدرت ایستاده بودند:
«[...] مستشاران امریکائی [...] پشیزی برای ملت ایران احترام [...] قائل نبودند [...] حضرت امام خمینی [...] قدرتمندانه در مقابل کشورهائی نظیر امریکا ایستادند و [...] عنوان کردند که امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند و [...] انقلاب اسلامی به پیروزی رسید [...]»
بله! به همین سادگی انقلابشان به پیروزی رسید. حضرت روح الله که به تنهائی نمیتوانستند تنبانشان را بالا بکشند، به تنهائی آمریکا و شوروی را از ایران بیرون انداختند، حتماً از آنجا که «خداوند» چنین مقرر فرموده بود:
«انقلاب اسلامی مردم ایران [...] در شرایطی به پیروزی رسید که در تمام جهان دو ابرقدرت بیشتر وجود نداشت و این کشورها، راه پیشرفت را بر دیگر کشورهای جهان بسته بودند [...] خداوند مقدر کرده بود که مردم ایران اسلامی در سال 57 به رهبری حضرت امام خمینی [...] اقدام به انقلاب کنند [...]»
چقدر عجیب است که خواست «خداوند» بروجردی با مطالبات محفل «کارتر ـ برژینسکی» و نیازهای نظامی آمریکا در افغانستان هماهنگ بوده! اما امروز با توجه به آنچه در مصر پیش آمد باید بگوئیم، «خداوند» مفلوک بیجهت بروجردی را از قفس بیرون کشیده تا ذکر «مردم ایران اسلامی» و «انقلاب اسلامی» بگیرد! همچنانکه شبکة الجزیره نیز بیهوده برای قهرمانسازی به دست و پا افتاده. امروز 22 بهمن 1389، پیامدهای جنگ 33 روزه لبنان به مصر رسید و بزودی این توفان مردهریگ محفل «کارتر ـ برژینسکی» را نیز از منطقه پاک خواهد کرد. 22 بهمن مصر، مرگ 22 بهمن ایران را نوید میدهد. امروز خورشید دمکراسی منطقه از مصر طلوع کرد؛ از قاهره تا تهران راهی نیست.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت