کانون کوچهباغی!
...
با اعلام برگزاری انتخابات پیش از موعد در مصر، امروز تمام آرزوهای مردهشویان و اربابان دینفروش و مردمپرستشان که قصد «شاهسازی» داشتند نقش بر آب شد!
استعفای سفیر ایالات متحد در چین، اعلام آمادگی کرة جنوبی برای مذاکره با کرة شمالی، و از همه مهمتر کنارهگیری ژنرالها در «میانمار» و واگذاردن قدرت به پارلمان این کشور، پیامد عقبنشینی محافل سرکوبگر وابسته به محور «پکن ـ واشنگتن» میباید تلقی شود. همین محافل میکوشند با ایجاد آشوب، مطالبات دمکراتیک ملت مصر را به بیراهة اسلامگرائی و توحش «مردمپرستی» سوق دهند، تا از این طریق بتوانند یک حکومت خیابانی قانونشکن نظیر حکومت توحش جمکران در مصر مستقر نمایند. برای تحقق این امر مقدس است که سبزهای اروپا، همصدا با امثال طارق رمضان از «تروریست ـ مسلمانها» در مصر حمایت جانانه به عمل میآورند، چرا که اینان همچون دارودستة نهضت عاظادی سدی شکستناپذیر در برابر «گذار قانونی» به سوی تحولات ایجاد خواهند نمود. حکومت مطلوب «تروریست ـ مسلمانها» همان حکومت توحشی است که امثال بنیصدر منفور میطلباند: تبدیل روزمرة ملتها به لشکرکشیخیابانی، یا جایگزین کردن استبداد فردی با دیکتاتوری تل موهومی به نام «مردم»:
«[...] امروز نداي پيامبر خدا و انقلاب اسلامي در اقصينقاط دنيا طنينانداز شده [...] اسلام همه مرزها را درنورديده و اين خورشيد تابان از ايران به اقصينقاط عالم تابيده [...] امروز در آمريكا مساجد وجود دارد [...] در مصر و تونس و همه جا عشق خدا و با نداي الله اكبر است كه بيدار شدهاند [...]»
این بخشی است از هذیانات آخوند صدیقی که با کد: 08980ـ 8911 در سایت ایسنا، مورخ 13 بهمنماه 1389 انتشار یافته. آخوند صدیقی همچون دیگر جیره خواران ارتش ناتو، در همسوئی کامل با میرحسین موسوی و پاسدار شریعتمداری برای حفظ منافع ارباب میکوشد با تهی کردن مطالبات دمکراتیک ملتهای منطقه از محتوی مادی و انسانیشان، این مطالبات را به شرع و فقه «اسلامی» سنجاق کند.
مژده به اهالی مرزپرگهر! به دستور اربابان در لندن و واشنگتن، حکومت جمکران از باغ وحش «حقوقبشر اسلامی»، به جنگل «حقوق بشر مردمی» نقل مکان کرده تا با گسترش دامنة توحش «مردمی» بتواند منافع مادی ارباب را افزایش دهد. این است دلیل انتشار مطلب مضحکی که تحت عنوان، « بگذارید مردم آزادانه سخن بگویند»، در سایت «اخبار روز»، مورخ 13 بهمن ماه 1389 انتشار یافته! بد نیست بدانیم این «درخواست» عجیب از سوی «کانون نویسندگان ایران» مطرح شده!
بله پیروان مکتب «داخ داخ تاراخ تاراخ»، با صدور این بیانیة فاضلانه یکبار دیگر ثابت کردند که در عرصة فقرفرهنگی و شاید هم در مسابقات جهانی «شارلاتانیسم» گوی سبقت از همه خواهند ربود؛ فقط مشخص نیست که بیانیة کذا شاهکار «نویسندگان ایران» میباید تلقی شود، یا محصولی است از تولیدات ساواک جمکران که از شدت افلاس در سکوت «پاکسازی» محفل کیهان را آغاز کرده! در هر حال آنچه برای ما اهمیت دارد، «هویت» صادرکنندگان بیانیة کذا نیست، محتوی گوسالهپسند آن است. اگر «کانون نویسندگان ایران» چنین مزخرفاتی صادر کرده با توجه به سوابق بسیار درخشان این کانون در امور مردهپرستی، آخوند نوازی و به ویژه «مردم پروری» جای هیچ تعجبی نیست!
حضرات «حقوقبشر» را با حقوق تل موهوم «مردم» در ترادف قرار دادهاند، بدون در نظر گرفتن این اصل اساسی که تل موهوم و فاقد هویت نمیتواند از «آزادی بیان» برخوردار شود. دلیل هم روشن است! از منظر حقوقی، یعنی در چارچوب حقوق انسانمحور، «بیان» انسانی است، نه الهی و مردمی و تودهای. در نتیجه «منبع بیان» هرگز نمیتواند گنگ و مبهم باقی بماند!
انسان در هر جامعه، از جایگاه واقعی اجتماعی برخوردار است، در نتیجه مطالباتاش نیز میباید در چارچوب واقعیات جایگاهاش قرار گیرد. به عبارت دیگر، در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوقبشر، هیچ فرد یا گروهی حق ندارد «حقوق انسانی» دیگران را پایمال کند. در نتیجه از یکسو اگر «مطالبات مردم» ناقض حقوق انسانی باشد، قابل دفاع نیست، و از سوی دیگر «هویت» حقوقی مردم کذا میباید مشخص باشد. به عنوان نمونه بپردازیم به تحولات کشور مصر و مطالبات «مردم» این کشور.
همچنانکه در وبلاگ «عموسام نتونس» هم گفتیم، حاکمیت مصر با هدف فراهم آوردن زمینة «خود براندازی»، مأموران پلیس را با «کاسورها» جایگزین کرد، سپس برنامة تظاهرات «مردم» را سازمان داد ولی به دلیل پایان جنگ سرد نتوانست به اهداف از پیش تعیین شده، یعنی استقرار یک حکومت خیابانی نظیر حکومت مهدی بازرگان منفور دست یابد! به عبارت دیگر تظاهرات روز اول فوریه 2011 در مصر آنچنان که یانکیها میخواستند نشد، در نتیجه دوباره جناب حسنی مبارک را در برابر دوربین قرار دادند تا شاید «معجزه» شود که نشد!
حسنی مبارک در سخنرانی کوتاه خود در ظاهر به تمام مطالبات سیاسی و منطقی تظاهرکنندگان پاسخ «منطقی» داد. رئیس جمهور مصر اعلام داشت، در انتخابات آینده شرکت نخواهد کرد و دولتاش برای «گذار قانونی» و آرام به سوی دمکراسی آمادة مذاکره با اوپوزیسیون است. به این ترتیب، اسلامگرایان که در کمال حماقت برای «مذاکره» با دولت خواهان رفتن حسنی مبارک شده بودند در انزوا قرار گرفتند! اینجا بود که باراک اوباما برای دامن زدن به آشوبها دوباره وارد معرکه شده، ضمن زدن به نعل و به میخ فرمود، نمیشه! همین الان باید اصلاحات را با تفویض قدرت شروع کنید، تظاهرات صلحآمیز هم باید ادامه یابد! البته اوباما توضیح نداد به چه دلیل «تظاهرات» میباید ادامه یابد؟
مصریها چه میخواهند؟ خارج از آن گلة وحوش که برای ابراز بندگی به درگاه خداوند خونخوارشان، میدان «تحریر» را با مسجد اشتباه گرفتهاند، بقیه «نان و صلح و آزادی» میخواستند. روشنتر بگوئیم جز مزدوران آنگلوساکسونها، مطالبات مردم مصر در چارچوب واقعیات قرار داشت؛ اینان خواهان «آزادی بیان» و رفع مشکلات اقتصادیشان بودند و این مطالبات، نمیتواند صرفاً با رفتن حسنی مبارک به دست آید! همچنانکه «رفتن شاه»، نه تنها مطالبات دمکراتیک ایرانیان را تأمین نکرد که دامنة سرکوب و تاراج ملت را گسترش داد.
به همین دلیل بود که بوقهای ارتش ناتو، به ویژه رادیو بیبیسی از زبان خمینی دجال گفتند و باز گفتند که، «شاه باید برود!» حال آنکه، شاه میبایست میماند، همچنانکه وزرای شاه نیز میبایست میماندند و مسئولیت اعمال خود را در برابر دادگاههای صالحه بر عهده میگرفتند. این مسئولیتپذیری و پاسخگوئی، همان بود که «انقلابیون»، به دستور اربابانشان نمیخواستند در ایران به وقوع بپیوندد. با رفتن شاه، مسئولان سرکوب ملت ایران نیز گریختند، و در راستای سیاست تبدیل زباله به رهبر، پس از اینکه آبها از آسیاب افتاد، یک به یک در جایگاه رهبران «اوپوزیسیون» حکومت اسلامی نشستند! بهترین نمونة این سیاست استعماری همین حضرت داریوش همایون بود که توسط شیخ مسعود بهنود در جایگاه «رهبر» قرار گرفت! حال که به شیخ مسعود رسیدیم بهتر است نگاهی داشته باشیم به «نگاه» ایشان به رسانههای جمکران که در «بیبیسی»، مورخ 13 بهمنماه 1389 انعکاس یافته.
یکی از قلم به مزدهای جمکران که ارتباط دیپلماتیک را با روابط شخصی اشتباه گرفته، از اینکه روابط دیپلماتیک بین مصر و حکومت جمکران برقرار نشده، شکر ایزد به جای آورده! گویا ایجاد روابط دیپلماتیک با دیگر کشورها به معنای تأئید حاکمیتشان است! حداقل صاحبنظران فرهیختة حکومت توحش چنین میپندارند. در ذهن علیل اینان، از آنجا که حکومت جمکران خیلی خوب است و «حسنی مبارک» خیلی «بد»، ایران و مصر نمیبایست روابط دیپلماتیک داشته باشند. خلاصه جای نگرانی نیست، در جمکران الاغ به وفور تولید میشود ولی کمتر الاغی در خریات به مرتبة آخوند «صدیقی» میرسد. مسلماً شیخ مسعود بهنود از وجود این نابغة بزرگ اطلاع نداشته! اگر شیخ مسعود اظهارات ابلهانة صدیقی را «مطالعه» کنند، او را نیز به عنوان یکی از «رهبران آینده» برخواهند گزید.
صدیقی میگوید، «ما انقلاب صنعتی نکردیم»، انقلاب اسلامی کردیم که تحول آفرین است، و انسان ضداستبداد میسازد! چارچوب تحول کذا چیست؟ روایات مقدس که نقش قالب خشتزنی را ایفا میکند! مسلماً صدیقی مفلوک پنداشته «انقلاب صنعتی» به دلخواه بوده، و همه میتوانند از این نوع انقلابها به راه اندازند. خلاصه جهانیان بدانند و آگاه باشند که انقلاب صنعتی برای امثال صدیقی یا برای پیامبر اسلام از آب خوردن هم سادهتر بود، ولی اینان نخواستند انقلاب صنعتی کنند. حداقل اطمینان داریم که «صدیقی» انقلاب اسلامی را به انقلاب صنعتی ترجیح میدهد، چرا که انقلاب صنعتی در گرو تفکر و پیشرفت علوم است، ولی برای تحقق «انقلاب اسلامی» فقط به مشتی خودفروخته و تعدادی لات و لوت و تیغکش نیاز داریم که در سراسر جهان به وفور یافت میشود. باری، چنین گفت صدیقی، امام جمعة موقت شهر اشغالشدة تهران:
«[...] انقلاب ما انقلابي صنعتي نيست، انقلابي اسلامي، اصيل و تحولآفرين است كه بشر ميرود استبدادناپذير شود و عزت حسيني را در همه جاي عالم تمرين كند[...]»
اتفاقاً روز گذشته نیز در میدان «تحریر» قاهره، خیلی «عزت حسینی» را تمرین کردند تا سندیکاها و گروههای سیاسی غیرمذهبی نتوانند پیرامون مطالبات خود با دولت به گفتگو بنشینند. بله، علیرغم اعلام آمادگی دولت مصر برای گفتگو با مخالفان جهت فراهم آوردن زمینة برگزاری انتخابات دمکراتیک، جناب حسنی مبارک میخواستند با تمرین «عزت حسینی» این انتخابات را به سپتامبر آینده موکول کنند، حال طبق قانون اساسی مصر، دولت میتواند ظرف دو ماه انتخابات را برگزار کند. اما حسنی مبارک در سخنرانی خود تاکید کرد که از مصر نخواهد گریخت و تا برگزاری انتخابات آینده، یعنی تا سپتامبر 2011 در جایگاه خود باقی میماند. به عبارت دیگر ایشان قصد داشتند جهت تأمین منافع غرب یک فرصت طلائی برای خشونتطلبان فراهم آورند و دور باطل و جادوئی «آشوب ـ سرکوب» را تداوم بخشند تا در راستای سیاست فاشیستی «تمرکز بر یک نقطه»، شاهسازی محقق شود و یک «سنگر حق» فراگیر برای تشکل استعماری اخوانالمسلمین به وجود آید.
اینگونه بود که در واکنش به سخنرانی «دوپهلوی» حسنی مبارک چند صد نفر در میدان «تحریر» قاهره با نیروهای نظامی درگیر شدند، و سپس درگیری میان دو گروه کاذب «طرفداران» و «مخالفان» رئیس جمهور به راه افتاد. برنامه این بود که ایندو گروه، با تداوم درگیریها ارادة ارباب را بر 80 میلیون مصری تحمیل کرده و شعار «نان، صلح، آزادی» را به شعار مقدس «مرگ بر مبارک» تبدیل کنند، که خوشبختانه در تحقق خواست ارباب ناکام ماندند!
ارباب نیز چه در لندن و چه در واشنگتن، اطاعت دولت از «خیابان» را میطلبد، و به همین منظور اوباش را به خیابان آورده تا «عزت حسینی» تمرین کنند. روز گذشته شبکة الجزیره با یک «متخصص دمکراسی» در هاروارد مصاحبهای ترتیب داده بود تا به ما بگوید، خواست «مردم» باید اجرا شود! خواست «مردم» چیست؟ رفتن مبارک! حال این پرسش مطرح میشود که «مردم» مذکور ـ همان چند صد نفری که روز گذشته در میدان «تحریر» قاهره با کوکتل مولوتف به نیروهای نظامی حملهور شدند ـ خواهان دمکراسی هستند، یا میخواهند بجای حسنیمبارک یک «دولت خیابانی» بنشانند و با «حکومت مردمی»، همچون نمونة ایران، دامنة سرکوب و چپاول ملت را گسترش دهند؟ به استنباط ما آشوبطلبان را با هدف ایجاد حکومت خیابانی، و به ویژه حکومت «ضداسرائیل» به صحنه آوردهاند، تا در کوتاه مدت بتوانند زمینة جنگ و درگیری نظامی را برای تفنگفروشهای آمریکا فراهم آورند. بیدلیل نیست که رجب اردوغان مفلوک بجای نگریستن به شرایط هولناک اجتماعی و سیاسی ترکیه، پوزهاش را در توبرة عموسام در قاهره فرو برده و با فضولی به امور داخلی مصر خواهان استقرار حکومت «عدالت محور» میشود. تعجبی هم ندارد، لوطی و عنترهای عموسام هر محور گنگ و مبهمی را پرستش میکنند، چرا که ابهام در هر حال غیرمنطقی و انسانستیز خواهد بود و رجب اردوغان هم مانند «صدیقی» و دیگر سگهای سیرک عموسام میباید شیفتة ابهام و توهم باشد:
«[صدیقی] افزود] خداوند [...] ميفرمايد پيامبرم [...] يك تنه براي نجات بشريت در همة زمينهها و زمانها كمر بستي و اين انرژي [...] را در خود يافتي تا منشأ تحول جهان بشريت باشي [صدیقی افزود] با اين ويژگيها [...] پيامبر (ص) توانست انسانها را از چنگال فرعون درونشان، شهوات و خشمهايشان نجات دهد و منادي حريت و آزادگي بشر در تمام دنيا باشد[...]»
بله محمد که یا در حرمسرا بود یا برای تاراج دیگران شمشیر میزد، منادی آزادی بشر شناخته میشود و اگر اوضاع به همین منوال پیش رود، پیامبر خونخوار مسلمانان به مهاتما گاندی تبدیل خواهد شد! اما آخوند صدیقی کاری با محمد «صاد» ندارد، اینهمه مزخرفات در مورد محمد «صاد» به هم بافته شده، تا صدیقی بتواند آن وحشی بیابانی و ایرانستیز را فاتح شرق و غرب معرفی کند و سگهای هار محفل برژینسکی را «مستقل» بخواند:
«[...] اين همان [...] ويژگيهائي است كه ما [...] در وجود امام راحل يافتيم [...] كشور ما در دست بيگانگان بود [...] بيگانگان فرهنگ اسلامي را مورد هجوم قرار داده بودند [...] اما وارث پيامبر [...] آواز نه شرقي و نه غربي را در دنيا طنينانداز كرد [...] و [...] شرق و غرب را به زانو درآورد[...]»
میگویند «کوچه باغیهای» محمد «صاد» حرف ندارد! افسوس که صدیقی نوارشان را در انقلاب گم کرد! اما وراجیهای دیروز آخوند صدیقی بر محور «فرعون» متمرکز شده بود، چرا که مرده شویان میپنداشتند اربابانشان قادراند با تبدیل حسنی مبارک به یک شخصیت قدرقدرت و نافرمان که یک تنه در برابر جهان و به ویژه در برابر غرب ایستاده، در مصر هم یک 22 بهمن به راه اندازند، و با توسل به مشتی لات و چاقوکش در خیابان «دولت» تعیین کنند. تا همگان بدانند که «مردم» این شخصیت قدرقدرت را سرنگون کردهاند، و به «قدرت» این تل موهوم «ایمان» بیاورند! به همین دلیل عربدة نخستوزیر بریتانیا و متحداناش بر علیه مبارک به آسمان برخاسته بود. همه برای جایگزین کردن شعار «نان، صلح، آزادی» یکصدا میگفتند، «زود، سریع، فوری»، در نتیجه کانون نویسندگان هم یک بیانیة زود و سریع و فوری صادر کرده، به زبان الکن آخوندی خواهان رفتن حسنی مبارک شد:
«[...] بیش از یک هفته است که مردم مصر، که از فقر و بیکاری و فساد و خفقان به جان آمدهاند، علیه دیکتاتوری حاکم بر این کشور به پا خاسته و خواهان برکناری حُسنی مبارک شدهاند [...] بر خلاف سقوط زودهنگام دولت تونس، حُسنی مبارک تاکنون [...] در مقابل خواست مردم مبنی بر برکناری او مقاومت کرده [...] کانون نویسندگان ایران [...] آزادی بیان را حق مسلّم مردم مصر میداند و جلوگیری دولت دیکتاتور مصر از فعالیت رسانهها را محکوم میکند[...]»
به عبارت دیگر، حضرات هم میفرمایند، حسنی مبارک باید برود! بدانیم و آگاه باشیم که در قاموس اعضای کانون کذا، «آزادی بیان» حق قانونی افراد نیست؛ حق مسلم «مردم» است، و فعالیت رسانهها در همین چارچوب بی در و پیکر، خارج از هر گونه موضوعیت «حقوقی» قرار میگیرد! بیانیة مشعشع کانون نویسندگان ایران واقعاً باعث افتخار هر ایرانی شوتوپرتی است که متوجه نشود، نویسنده جماعت با این انشای دبستانی و آخوندی و خررنگکن اعلامیه نمینویسد؛ مگر اینکه با یک مشت دلار «نویسندهاش» کرده باشند! حضور اعضای بسیار «محترم» کانون و هم محفلیهایشان بگوئیم، رفتن حسنی مبارک برای ملت مصر آزادی بیان به ارمغان نخواهد آورد! حسنی مبارک باید بماند و زمینة گذار به یک حکومت دمکراتیک را از طریق قانونی فراهم آورد، یا این وظیفه را به معاوناش واگذار کند.
به عبارت دیگر فروپاشی و تخریب و فرار نمیتواند «هدف» باشد، و هرگز به دمکراسی نمیانجامد؛ نمونة حکومت جمکران شاهدی است براین مدعا! براندازی و کودتای مردمی یا آنچه که بعضیها «انقلاب» میخوانند، راهی است به بیراهة خشونت و سرکوب. از اینرو تکرار میکنیم، هدف ملت ایران نمیتواند فروپاشی حکومت اسلامی باشد؛ ایرانیان میباید مشخص کنند بجای این حکومت چه نوع حاکمیتی میخواهند و چگونه میتوان زمینة استقرار آن را فراهم آورد! ما با هر نوع حکومت مردممحور و خدامحور، در هر صورت مخالفایم؛ خواست ما استقرار دمکراسی در ایران است. دمکراسی، در مقام حاکمیت قوانین انسانمحور و در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوقبشر.
استعفای سفیر ایالات متحد در چین، اعلام آمادگی کرة جنوبی برای مذاکره با کرة شمالی، و از همه مهمتر کنارهگیری ژنرالها در «میانمار» و واگذاردن قدرت به پارلمان این کشور، پیامد عقبنشینی محافل سرکوبگر وابسته به محور «پکن ـ واشنگتن» میباید تلقی شود. همین محافل میکوشند با ایجاد آشوب، مطالبات دمکراتیک ملت مصر را به بیراهة اسلامگرائی و توحش «مردمپرستی» سوق دهند، تا از این طریق بتوانند یک حکومت خیابانی قانونشکن نظیر حکومت توحش جمکران در مصر مستقر نمایند. برای تحقق این امر مقدس است که سبزهای اروپا، همصدا با امثال طارق رمضان از «تروریست ـ مسلمانها» در مصر حمایت جانانه به عمل میآورند، چرا که اینان همچون دارودستة نهضت عاظادی سدی شکستناپذیر در برابر «گذار قانونی» به سوی تحولات ایجاد خواهند نمود. حکومت مطلوب «تروریست ـ مسلمانها» همان حکومت توحشی است که امثال بنیصدر منفور میطلباند: تبدیل روزمرة ملتها به لشکرکشیخیابانی، یا جایگزین کردن استبداد فردی با دیکتاتوری تل موهومی به نام «مردم»:
«[...] امروز نداي پيامبر خدا و انقلاب اسلامي در اقصينقاط دنيا طنينانداز شده [...] اسلام همه مرزها را درنورديده و اين خورشيد تابان از ايران به اقصينقاط عالم تابيده [...] امروز در آمريكا مساجد وجود دارد [...] در مصر و تونس و همه جا عشق خدا و با نداي الله اكبر است كه بيدار شدهاند [...]»
این بخشی است از هذیانات آخوند صدیقی که با کد: 08980ـ 8911 در سایت ایسنا، مورخ 13 بهمنماه 1389 انتشار یافته. آخوند صدیقی همچون دیگر جیره خواران ارتش ناتو، در همسوئی کامل با میرحسین موسوی و پاسدار شریعتمداری برای حفظ منافع ارباب میکوشد با تهی کردن مطالبات دمکراتیک ملتهای منطقه از محتوی مادی و انسانیشان، این مطالبات را به شرع و فقه «اسلامی» سنجاق کند.
مژده به اهالی مرزپرگهر! به دستور اربابان در لندن و واشنگتن، حکومت جمکران از باغ وحش «حقوقبشر اسلامی»، به جنگل «حقوق بشر مردمی» نقل مکان کرده تا با گسترش دامنة توحش «مردمی» بتواند منافع مادی ارباب را افزایش دهد. این است دلیل انتشار مطلب مضحکی که تحت عنوان، « بگذارید مردم آزادانه سخن بگویند»، در سایت «اخبار روز»، مورخ 13 بهمن ماه 1389 انتشار یافته! بد نیست بدانیم این «درخواست» عجیب از سوی «کانون نویسندگان ایران» مطرح شده!
بله پیروان مکتب «داخ داخ تاراخ تاراخ»، با صدور این بیانیة فاضلانه یکبار دیگر ثابت کردند که در عرصة فقرفرهنگی و شاید هم در مسابقات جهانی «شارلاتانیسم» گوی سبقت از همه خواهند ربود؛ فقط مشخص نیست که بیانیة کذا شاهکار «نویسندگان ایران» میباید تلقی شود، یا محصولی است از تولیدات ساواک جمکران که از شدت افلاس در سکوت «پاکسازی» محفل کیهان را آغاز کرده! در هر حال آنچه برای ما اهمیت دارد، «هویت» صادرکنندگان بیانیة کذا نیست، محتوی گوسالهپسند آن است. اگر «کانون نویسندگان ایران» چنین مزخرفاتی صادر کرده با توجه به سوابق بسیار درخشان این کانون در امور مردهپرستی، آخوند نوازی و به ویژه «مردم پروری» جای هیچ تعجبی نیست!
حضرات «حقوقبشر» را با حقوق تل موهوم «مردم» در ترادف قرار دادهاند، بدون در نظر گرفتن این اصل اساسی که تل موهوم و فاقد هویت نمیتواند از «آزادی بیان» برخوردار شود. دلیل هم روشن است! از منظر حقوقی، یعنی در چارچوب حقوق انسانمحور، «بیان» انسانی است، نه الهی و مردمی و تودهای. در نتیجه «منبع بیان» هرگز نمیتواند گنگ و مبهم باقی بماند!
انسان در هر جامعه، از جایگاه واقعی اجتماعی برخوردار است، در نتیجه مطالباتاش نیز میباید در چارچوب واقعیات جایگاهاش قرار گیرد. به عبارت دیگر، در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوقبشر، هیچ فرد یا گروهی حق ندارد «حقوق انسانی» دیگران را پایمال کند. در نتیجه از یکسو اگر «مطالبات مردم» ناقض حقوق انسانی باشد، قابل دفاع نیست، و از سوی دیگر «هویت» حقوقی مردم کذا میباید مشخص باشد. به عنوان نمونه بپردازیم به تحولات کشور مصر و مطالبات «مردم» این کشور.
همچنانکه در وبلاگ «عموسام نتونس» هم گفتیم، حاکمیت مصر با هدف فراهم آوردن زمینة «خود براندازی»، مأموران پلیس را با «کاسورها» جایگزین کرد، سپس برنامة تظاهرات «مردم» را سازمان داد ولی به دلیل پایان جنگ سرد نتوانست به اهداف از پیش تعیین شده، یعنی استقرار یک حکومت خیابانی نظیر حکومت مهدی بازرگان منفور دست یابد! به عبارت دیگر تظاهرات روز اول فوریه 2011 در مصر آنچنان که یانکیها میخواستند نشد، در نتیجه دوباره جناب حسنی مبارک را در برابر دوربین قرار دادند تا شاید «معجزه» شود که نشد!
حسنی مبارک در سخنرانی کوتاه خود در ظاهر به تمام مطالبات سیاسی و منطقی تظاهرکنندگان پاسخ «منطقی» داد. رئیس جمهور مصر اعلام داشت، در انتخابات آینده شرکت نخواهد کرد و دولتاش برای «گذار قانونی» و آرام به سوی دمکراسی آمادة مذاکره با اوپوزیسیون است. به این ترتیب، اسلامگرایان که در کمال حماقت برای «مذاکره» با دولت خواهان رفتن حسنی مبارک شده بودند در انزوا قرار گرفتند! اینجا بود که باراک اوباما برای دامن زدن به آشوبها دوباره وارد معرکه شده، ضمن زدن به نعل و به میخ فرمود، نمیشه! همین الان باید اصلاحات را با تفویض قدرت شروع کنید، تظاهرات صلحآمیز هم باید ادامه یابد! البته اوباما توضیح نداد به چه دلیل «تظاهرات» میباید ادامه یابد؟
مصریها چه میخواهند؟ خارج از آن گلة وحوش که برای ابراز بندگی به درگاه خداوند خونخوارشان، میدان «تحریر» را با مسجد اشتباه گرفتهاند، بقیه «نان و صلح و آزادی» میخواستند. روشنتر بگوئیم جز مزدوران آنگلوساکسونها، مطالبات مردم مصر در چارچوب واقعیات قرار داشت؛ اینان خواهان «آزادی بیان» و رفع مشکلات اقتصادیشان بودند و این مطالبات، نمیتواند صرفاً با رفتن حسنی مبارک به دست آید! همچنانکه «رفتن شاه»، نه تنها مطالبات دمکراتیک ایرانیان را تأمین نکرد که دامنة سرکوب و تاراج ملت را گسترش داد.
به همین دلیل بود که بوقهای ارتش ناتو، به ویژه رادیو بیبیسی از زبان خمینی دجال گفتند و باز گفتند که، «شاه باید برود!» حال آنکه، شاه میبایست میماند، همچنانکه وزرای شاه نیز میبایست میماندند و مسئولیت اعمال خود را در برابر دادگاههای صالحه بر عهده میگرفتند. این مسئولیتپذیری و پاسخگوئی، همان بود که «انقلابیون»، به دستور اربابانشان نمیخواستند در ایران به وقوع بپیوندد. با رفتن شاه، مسئولان سرکوب ملت ایران نیز گریختند، و در راستای سیاست تبدیل زباله به رهبر، پس از اینکه آبها از آسیاب افتاد، یک به یک در جایگاه رهبران «اوپوزیسیون» حکومت اسلامی نشستند! بهترین نمونة این سیاست استعماری همین حضرت داریوش همایون بود که توسط شیخ مسعود بهنود در جایگاه «رهبر» قرار گرفت! حال که به شیخ مسعود رسیدیم بهتر است نگاهی داشته باشیم به «نگاه» ایشان به رسانههای جمکران که در «بیبیسی»، مورخ 13 بهمنماه 1389 انعکاس یافته.
یکی از قلم به مزدهای جمکران که ارتباط دیپلماتیک را با روابط شخصی اشتباه گرفته، از اینکه روابط دیپلماتیک بین مصر و حکومت جمکران برقرار نشده، شکر ایزد به جای آورده! گویا ایجاد روابط دیپلماتیک با دیگر کشورها به معنای تأئید حاکمیتشان است! حداقل صاحبنظران فرهیختة حکومت توحش چنین میپندارند. در ذهن علیل اینان، از آنجا که حکومت جمکران خیلی خوب است و «حسنی مبارک» خیلی «بد»، ایران و مصر نمیبایست روابط دیپلماتیک داشته باشند. خلاصه جای نگرانی نیست، در جمکران الاغ به وفور تولید میشود ولی کمتر الاغی در خریات به مرتبة آخوند «صدیقی» میرسد. مسلماً شیخ مسعود بهنود از وجود این نابغة بزرگ اطلاع نداشته! اگر شیخ مسعود اظهارات ابلهانة صدیقی را «مطالعه» کنند، او را نیز به عنوان یکی از «رهبران آینده» برخواهند گزید.
صدیقی میگوید، «ما انقلاب صنعتی نکردیم»، انقلاب اسلامی کردیم که تحول آفرین است، و انسان ضداستبداد میسازد! چارچوب تحول کذا چیست؟ روایات مقدس که نقش قالب خشتزنی را ایفا میکند! مسلماً صدیقی مفلوک پنداشته «انقلاب صنعتی» به دلخواه بوده، و همه میتوانند از این نوع انقلابها به راه اندازند. خلاصه جهانیان بدانند و آگاه باشند که انقلاب صنعتی برای امثال صدیقی یا برای پیامبر اسلام از آب خوردن هم سادهتر بود، ولی اینان نخواستند انقلاب صنعتی کنند. حداقل اطمینان داریم که «صدیقی» انقلاب اسلامی را به انقلاب صنعتی ترجیح میدهد، چرا که انقلاب صنعتی در گرو تفکر و پیشرفت علوم است، ولی برای تحقق «انقلاب اسلامی» فقط به مشتی خودفروخته و تعدادی لات و لوت و تیغکش نیاز داریم که در سراسر جهان به وفور یافت میشود. باری، چنین گفت صدیقی، امام جمعة موقت شهر اشغالشدة تهران:
«[...] انقلاب ما انقلابي صنعتي نيست، انقلابي اسلامي، اصيل و تحولآفرين است كه بشر ميرود استبدادناپذير شود و عزت حسيني را در همه جاي عالم تمرين كند[...]»
اتفاقاً روز گذشته نیز در میدان «تحریر» قاهره، خیلی «عزت حسینی» را تمرین کردند تا سندیکاها و گروههای سیاسی غیرمذهبی نتوانند پیرامون مطالبات خود با دولت به گفتگو بنشینند. بله، علیرغم اعلام آمادگی دولت مصر برای گفتگو با مخالفان جهت فراهم آوردن زمینة برگزاری انتخابات دمکراتیک، جناب حسنی مبارک میخواستند با تمرین «عزت حسینی» این انتخابات را به سپتامبر آینده موکول کنند، حال طبق قانون اساسی مصر، دولت میتواند ظرف دو ماه انتخابات را برگزار کند. اما حسنی مبارک در سخنرانی خود تاکید کرد که از مصر نخواهد گریخت و تا برگزاری انتخابات آینده، یعنی تا سپتامبر 2011 در جایگاه خود باقی میماند. به عبارت دیگر ایشان قصد داشتند جهت تأمین منافع غرب یک فرصت طلائی برای خشونتطلبان فراهم آورند و دور باطل و جادوئی «آشوب ـ سرکوب» را تداوم بخشند تا در راستای سیاست فاشیستی «تمرکز بر یک نقطه»، شاهسازی محقق شود و یک «سنگر حق» فراگیر برای تشکل استعماری اخوانالمسلمین به وجود آید.
اینگونه بود که در واکنش به سخنرانی «دوپهلوی» حسنی مبارک چند صد نفر در میدان «تحریر» قاهره با نیروهای نظامی درگیر شدند، و سپس درگیری میان دو گروه کاذب «طرفداران» و «مخالفان» رئیس جمهور به راه افتاد. برنامه این بود که ایندو گروه، با تداوم درگیریها ارادة ارباب را بر 80 میلیون مصری تحمیل کرده و شعار «نان، صلح، آزادی» را به شعار مقدس «مرگ بر مبارک» تبدیل کنند، که خوشبختانه در تحقق خواست ارباب ناکام ماندند!
ارباب نیز چه در لندن و چه در واشنگتن، اطاعت دولت از «خیابان» را میطلبد، و به همین منظور اوباش را به خیابان آورده تا «عزت حسینی» تمرین کنند. روز گذشته شبکة الجزیره با یک «متخصص دمکراسی» در هاروارد مصاحبهای ترتیب داده بود تا به ما بگوید، خواست «مردم» باید اجرا شود! خواست «مردم» چیست؟ رفتن مبارک! حال این پرسش مطرح میشود که «مردم» مذکور ـ همان چند صد نفری که روز گذشته در میدان «تحریر» قاهره با کوکتل مولوتف به نیروهای نظامی حملهور شدند ـ خواهان دمکراسی هستند، یا میخواهند بجای حسنیمبارک یک «دولت خیابانی» بنشانند و با «حکومت مردمی»، همچون نمونة ایران، دامنة سرکوب و چپاول ملت را گسترش دهند؟ به استنباط ما آشوبطلبان را با هدف ایجاد حکومت خیابانی، و به ویژه حکومت «ضداسرائیل» به صحنه آوردهاند، تا در کوتاه مدت بتوانند زمینة جنگ و درگیری نظامی را برای تفنگفروشهای آمریکا فراهم آورند. بیدلیل نیست که رجب اردوغان مفلوک بجای نگریستن به شرایط هولناک اجتماعی و سیاسی ترکیه، پوزهاش را در توبرة عموسام در قاهره فرو برده و با فضولی به امور داخلی مصر خواهان استقرار حکومت «عدالت محور» میشود. تعجبی هم ندارد، لوطی و عنترهای عموسام هر محور گنگ و مبهمی را پرستش میکنند، چرا که ابهام در هر حال غیرمنطقی و انسانستیز خواهد بود و رجب اردوغان هم مانند «صدیقی» و دیگر سگهای سیرک عموسام میباید شیفتة ابهام و توهم باشد:
«[صدیقی] افزود] خداوند [...] ميفرمايد پيامبرم [...] يك تنه براي نجات بشريت در همة زمينهها و زمانها كمر بستي و اين انرژي [...] را در خود يافتي تا منشأ تحول جهان بشريت باشي [صدیقی افزود] با اين ويژگيها [...] پيامبر (ص) توانست انسانها را از چنگال فرعون درونشان، شهوات و خشمهايشان نجات دهد و منادي حريت و آزادگي بشر در تمام دنيا باشد[...]»
بله محمد که یا در حرمسرا بود یا برای تاراج دیگران شمشیر میزد، منادی آزادی بشر شناخته میشود و اگر اوضاع به همین منوال پیش رود، پیامبر خونخوار مسلمانان به مهاتما گاندی تبدیل خواهد شد! اما آخوند صدیقی کاری با محمد «صاد» ندارد، اینهمه مزخرفات در مورد محمد «صاد» به هم بافته شده، تا صدیقی بتواند آن وحشی بیابانی و ایرانستیز را فاتح شرق و غرب معرفی کند و سگهای هار محفل برژینسکی را «مستقل» بخواند:
«[...] اين همان [...] ويژگيهائي است كه ما [...] در وجود امام راحل يافتيم [...] كشور ما در دست بيگانگان بود [...] بيگانگان فرهنگ اسلامي را مورد هجوم قرار داده بودند [...] اما وارث پيامبر [...] آواز نه شرقي و نه غربي را در دنيا طنينانداز كرد [...] و [...] شرق و غرب را به زانو درآورد[...]»
میگویند «کوچه باغیهای» محمد «صاد» حرف ندارد! افسوس که صدیقی نوارشان را در انقلاب گم کرد! اما وراجیهای دیروز آخوند صدیقی بر محور «فرعون» متمرکز شده بود، چرا که مرده شویان میپنداشتند اربابانشان قادراند با تبدیل حسنی مبارک به یک شخصیت قدرقدرت و نافرمان که یک تنه در برابر جهان و به ویژه در برابر غرب ایستاده، در مصر هم یک 22 بهمن به راه اندازند، و با توسل به مشتی لات و چاقوکش در خیابان «دولت» تعیین کنند. تا همگان بدانند که «مردم» این شخصیت قدرقدرت را سرنگون کردهاند، و به «قدرت» این تل موهوم «ایمان» بیاورند! به همین دلیل عربدة نخستوزیر بریتانیا و متحداناش بر علیه مبارک به آسمان برخاسته بود. همه برای جایگزین کردن شعار «نان، صلح، آزادی» یکصدا میگفتند، «زود، سریع، فوری»، در نتیجه کانون نویسندگان هم یک بیانیة زود و سریع و فوری صادر کرده، به زبان الکن آخوندی خواهان رفتن حسنی مبارک شد:
«[...] بیش از یک هفته است که مردم مصر، که از فقر و بیکاری و فساد و خفقان به جان آمدهاند، علیه دیکتاتوری حاکم بر این کشور به پا خاسته و خواهان برکناری حُسنی مبارک شدهاند [...] بر خلاف سقوط زودهنگام دولت تونس، حُسنی مبارک تاکنون [...] در مقابل خواست مردم مبنی بر برکناری او مقاومت کرده [...] کانون نویسندگان ایران [...] آزادی بیان را حق مسلّم مردم مصر میداند و جلوگیری دولت دیکتاتور مصر از فعالیت رسانهها را محکوم میکند[...]»
به عبارت دیگر، حضرات هم میفرمایند، حسنی مبارک باید برود! بدانیم و آگاه باشیم که در قاموس اعضای کانون کذا، «آزادی بیان» حق قانونی افراد نیست؛ حق مسلم «مردم» است، و فعالیت رسانهها در همین چارچوب بی در و پیکر، خارج از هر گونه موضوعیت «حقوقی» قرار میگیرد! بیانیة مشعشع کانون نویسندگان ایران واقعاً باعث افتخار هر ایرانی شوتوپرتی است که متوجه نشود، نویسنده جماعت با این انشای دبستانی و آخوندی و خررنگکن اعلامیه نمینویسد؛ مگر اینکه با یک مشت دلار «نویسندهاش» کرده باشند! حضور اعضای بسیار «محترم» کانون و هم محفلیهایشان بگوئیم، رفتن حسنی مبارک برای ملت مصر آزادی بیان به ارمغان نخواهد آورد! حسنی مبارک باید بماند و زمینة گذار به یک حکومت دمکراتیک را از طریق قانونی فراهم آورد، یا این وظیفه را به معاوناش واگذار کند.
به عبارت دیگر فروپاشی و تخریب و فرار نمیتواند «هدف» باشد، و هرگز به دمکراسی نمیانجامد؛ نمونة حکومت جمکران شاهدی است براین مدعا! براندازی و کودتای مردمی یا آنچه که بعضیها «انقلاب» میخوانند، راهی است به بیراهة خشونت و سرکوب. از اینرو تکرار میکنیم، هدف ملت ایران نمیتواند فروپاشی حکومت اسلامی باشد؛ ایرانیان میباید مشخص کنند بجای این حکومت چه نوع حاکمیتی میخواهند و چگونه میتوان زمینة استقرار آن را فراهم آورد! ما با هر نوع حکومت مردممحور و خدامحور، در هر صورت مخالفایم؛ خواست ما استقرار دمکراسی در ایران است. دمکراسی، در مقام حاکمیت قوانین انسانمحور و در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوقبشر.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت