ناوداننیوز!
...
تا زمانیکه «اقتصاد کودتا»، یعنی قرارداد خفتبار کنسرسیوم بر ایران حاکم باشد، شعار «تغییر حکومت» کودکانه جلوه خواهد کرد، چرا که سیاست جاری را همین اقتصاد تعیین میکند. براندازی پهلوی دوم یا کودتای 22 بهمن 1357 شاهدی است براین مدعا. استقرار «حکومت خیابانی»، تکمیل «دورباطل» سیاست استعمار بود که با هدف گسترش دامنة تاراج و سرکوب صورت گرفت. اکنون همین سیاست با تکیه بر شبکههای داخلی خود در تدارک بحران وسیعی است تا بتواند «محفل کودتا» را به عنوان آلترناتیو حکومت اسلامی بر ملت ایران تحمیل کند. این است دلیل حمایت «ویکیلیکس» از «اصولگرایان»، یعنی از طرفداران ادامة بحران هستهای و تحرکات همه جانبة حکومت مردهشویان و ارباباناش برای حفظ جایگاه ممتاز «آخوند» و «مقدسات» در ایران و پاکستان. ترور فرماندار پنجاب که از نزدیکان آصفعلی زرداری به شمار میرفت و تحمیل انزوای کاذب بر اصلاحطلبان جمکران در راستای همین سیاست گسسته از اقتصاد میتواند بررسی شود.
سازمان سیا برای تداوم نظام توحش و حفظ اصلاحطلبان در جایگاه «اوپوزیسیون»، دوباره قلادة «جکی» را باز کرده! سایت رادیوفردا، مورخ 14 تیرماه 1389، به نقل از آخوند جنتی، یا همان «جکی» مینویسد، حضور اصلاحطلبان در انتخابات ضرورتی ندارد! اما اربابان «جکی» در طویلة مککارتی کور خواندهاند، اگر میپندارند که با کنار گذاردن فاشیستهای سبز میتوان آنان را در کنار اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان یعنی مخالفان حکومت تحجر و توحش قرار داد! چرا که در صورت حذف دارودستة خاتمی از به اصطلاح انتخابات جمکران، گزینة «تحریم انتخابات» دیگر از منظر سیاسی قابل بررسی نخواهد بود! با حذف اینان، از یکسو روند استعماری تبدیل مزدور به «آزادیخواه» متوقف خواهد شد، و از سوی دیگر، «اهمیت» استراتژیک انتخابات برای این حکومت از میان میرود. روشنتر بگوئیم، دیگر بحث بر پایة شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات متمرکز نخواهد شد؛ مخالفان میتوانند با یک چرخش صد و هشتاد درجه، اصلاحطلبان منفور را منزوی کرده و نشان دهند که طرفداران «محفل سبز» همچون طرفداران احمدینژاد در اقلیت قرار دارند. بله، همیشه نمیتوان با توسل به شمشیر انزوا، مزدور را در جایگاه مخالف قرار داد؛ «جکی» خیلی گز نکرده جر داده! باید به این شیخ مفلوک بگوئیم که شمشیر انزوا «دولبه» دارد!
بر خلاف تصور الاغهای طویلة مککارتی، ملت ایران دمکراسی را در رویاها نمیجوید! احمدینژاد، نه محبوبیت دارد، نه مشروعیت؛ این شرایط را هم رسانههای غرب برای دولت مهرورزی تأمین کردهاند، و مخالفان حکومت اسلامی برای جایگیری کردناش در افکار عمومی جهان هیچ نیازی به تبلیغات ندارند! وظیفة اصلی طرفداران دمکراسی ابتر کردن پروپاگاندی است که برای حقنه کردن «محفل سبز» به ملت ایران توسط همة لوطی و عنترهای استعمار، از جمله «جکی»، علی خامنهای، لاریجانیها، نمایندگان مجلس مفتضح جمکران، هیئت موتلفه، و حتی مشاور حقوقی احمدینژاد به صحنه آوردهاند. لوطی و عنترها میباید به بهانة مخالفت با رفسنجانی و «محفل سبز»، نعل وارونه زده و بحرانسازی کنند. استعمار غرب از «بحران» تغذیه میکند؛ ایجاد بحران و تداوم آن در ایران، همواره ضامن دوام منافع استعماری در کشورمان بوده، هست و خواهد بود. حال ببینیم بحران چیست، و چگونه به وجود میآید؟
بحران انسدادی است که از «حذف» و «گسست» ریشه میگیرد؛ حذف انسان و نفی پویائیاش در زمان و مکان مشخص. در نتیجه، بحران میتواند ابعاد مختلفی داشته باشد: فردی، خانوادگی، ملی، منطقهای، و نهایت امر بحران بینالمللی. پس از کودتای بلشویکها، استعمار بریتانیا با توسل به متحداناش در آلمان و با تکیه بر مزدوراناش در کشورمان، ملت ایران را به ابزار بحرانسازی در مرزهای شوروی تبدیل کرد. روند کار این بود که علیرغم اقتصاد وابسته، حاکمیت سیاسی ایران «مستقل» معرفی شود. این استقلال پوشالی همواره از طریق دمیدن در بوق گذشتههای پرافتخار «اسلام» و «ایران» تأمین شده. سه دهة پیش با شعار گوساله پسند، «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» سگهای هار استعمار «حکومت مستقل» بر ملت ایران تحمیل کردند، و امروز گویا نوبت به حکومت مستقل «بومی» رسیده:
«از شر این اتریشی بیسروپا راحت شدیم ... هزار و پونصدساله به ما دروغ میگن، ما رو با این اسلام بدبخت کردن... این عرب پدرسوخته مارو آواره کرد ... این اسلام دربدرمون کرد...این عرب سوسمارخور با اون دیناش ...» این چکیدهای است از مکالمة تلفنی نویسندة این وبلاگ با یکی از مهاجران سابقاً ایرانی ساکن کالیفرنیا! بخش «اسلامی» این اظهارات ویژة شب سال نو میلادی به کنار، یادآور شویم که «اتریشی بیسروپا» به شوارتزنگر، فرماندار سابق کالیفرنیا ارجاع میدهد. استقرار ایشان در جایگاه فرماندار، گویا خشم مهاجران مرزپرگهر را برانگیخته بود!
هنگامیکه حکومت خیابانی «دین ضداستبداد» با کودتای محفل «کارتر ـ برژینسکی» در ایران مستقر شد، آورام یزدی که اکنون نقش «اسیر» حاکم ظالم را ایفا میکند، در کیهان اعلام داشت، «ما آمدهایم 2500 سال استبداد را پاک کنیم.» به احتمال زیاد همین ورقپارة کیهان به نقل از کسی که در حکومت آینده عهدهدار «نقش جاودان» آورام یزدی است، چنین خواهد نوشت، «ما برای پاک کردن 1500 سال استبداد آمدهایم!» آنگلوساکسونها، همچون اصحاب آدولف هیتلر به «پاک کردن» گذشته تمایل عجیبی داشته و دارند؛ دلیل هم اینکه بدون پاک کردن گذشته، «بازنویسی تاریخ»، یا بهتر بگوئیم «قلب تاریخ» و تحریف رخدادهای گذشته امکانپذیر نخواهد بود.
عملیات «پاکسازی» پیشتر با ظرافت و به کندی انجام میگرفت، اما پس از جنگ 33 روزه، این روند شتاب بیشتری یافته و همچنان بر سرعت آن افزوده میشود. در نتیجه بوقهای تفنگفروشان، برای حفظ منافع مقدس کارفرمایانشان به مصداق «هیچ آداب و ترتیبی مجوی»، با هدف نفی انسان، هر چه دل تنگشان بخواهد میگویند. «سریال سکینه» در راستای تأمین همین منافع ساخته و پرداخته شده.
هدف حضرات تبدیل سکینه به الگوی زن ایرانی است! اینان تاکنون از طریق هوچیهای متعددشان نظیر علی شریعتی و شرکاء «فاطمه» را به عنوان الگو به زنان ایران تحمیل کرده بودند. ویژگیهای «فاطمه» در خشونت و ابتذال و بردگی خلاصه میشد. حال که الگوی کذا فرسوده و پوسیده، میباید آنرا با یک الگوی نوین جایگزین کنند، و چه الگوئی بهتر از پرسوناژ سکینه؟! این پرسوناژ نه تنها همنام زنان اسطورههای مقدس شیعیمسلکان است که خشونت و ابتذال و بردگی را به نوع دیگری بازتاب میدهد. سکینه کیست؟ طبق روایات رسانهها، سکینه زنی است خانهدار که نه تنها به همسرش خیانت کرده و پیمان وفاداری را شکسته، که همسرش را نیز به طرز فجیعی به قتل رسانده و ... و اکنون تمام زندگی خصوصیاش تبدیل به «نمایشنامه» شده. فرزند ذکور سکینه در این نمایش مهوع نقش مهمی ایفا میکند: او «مادر» را در جایگاه «قاتل» قرار داده، و با ایفای نقش «قاضی» ضمن تأئید و گاه تکذیب «جرم»، کشمکش خانوادگی را به رسانهها کشانده و به این ترتیب با موفقیت تمام «حریم خصوصی» را مورد تجاوز قرار میدهد. خلاصه بوقهای تفنگفروشها برای مرزشکنی و گسترش ابتذال هر چه گشتند، الگوئی بهتر از سکینه و خانوادة او نیافتند.
سایت مهرنیوز، مورخ 11 تیرماه 1386، فاطمه را به عنوان یک «تفکر» معرفی کرده و مینویسد، او از تمام بدیها مبری است، هرگز دروغ نگفته، زندگی کوتاه و بسیار سخت و پرمحنتی داشته و ... و آنقدر شیفتة پدرش بود که او را «مادر پدرش» لقب دادند:
«حضرت فاطمه تنها یک تفکر [...] حیات بخش نیست [...]فاطمه [...] آنقدر به پدر بزرگوارش محبت میکرد و مادرانه عشق می ورزید که ام ابیها [...] لقب گرفت[...]»
فاطمه همچنانکه پیشتر هم گفتهایم، یک پرسوناژ «مقدس» و از منظر تاریخی موهوم است و منطقاً نمیتواند وجود خارجی داشته باشد، چرا که مادرش در 58 سالگی او را زائیده! حال آنکه پرسوناژ سکینه که به عنوان زن، همسر و مادر به ما معرفی شده، و ابتذالاش هر روز ابعاد گستردهتری به خود میگیرد، در برابرمان قرار گرفته. به عبارت دیگر، برخلاف الگوی مقدس فاطمه، الگوی ابتذال در واقعیت میتواند وجود داشته باشد؛ امثال سکینه، با روسری یا بدون روسری در هر کشوری یافت میشود. فایدة اصلی پرسوناژ سکینه این است که همزمان از زن، همسر و مادر تصویر مبتذل و ناشایست ارائه میدهد. این است دلیل شیفتگی لولا، ویلیام هیگ، هانری لوی و ... و خصوصاً خبرگزاریهای «معتبر» غرب به این نماد سه گانة ابتذال و خشونت.
حال که به خبرگزاری «معتبر» رسیدیم بهتر است سری به «بیبیسی» نیز بزنیم که در سال 2011 خود را در جایگاه امام اول شیعیان قرار داده. بله «بیبیسی» همچون «امام علی» دل بیوه زنان را شاد میکند و به ما ایرانیان آواره «هویت» هم میبخشد، و بر هر دردی درمان است، البته از زبان «لعبت والا!» میدانیم که «بیبیسی» هرگز مستقیماً چنین ادعای مضحکی نخواهد کرد! بنگاه بیبیسی زرنگتر از این حرفهاست و «فروتنی» همچون دفاع از حقوق بشر و ... و به طور کلی لنگر انداختن در سنگرهای پردرآمد، ابزار کسب و کار بنگاه کذاست؛ بنگاهی که در محضر «آخوند» شیادی آموخته.
سلف لهستانی کاردینال راتزینگر که در سال 2005 زمین را از وجود پلیدش پاک کرد، پس از اینکه به پیروی از آلمان و شرکاء اعلام «استقلال» یکجانبة سلوونی، کرواسی و بوسنی را از یوگسلاوی به رسمیت شناخت، از بروز جنگ داخلی در این کشور ابراز تأسف کرد و خواهان پایان گرفتن خشونت شد! به عبارت دیگر، میباید بپذیریم که واتیکان نمیدانست با این عمل در واقع آتش جنگ داخلی را برخواهد افروخت؛ آمریکا هم نمیدانست! خلاصه همة حضرات با خشونت سخت مخالفاند. نمونهاش همین انفجار بمب در برابر کلیسای مسیحیان مصر است؛ همه آنرا به شدت محکوم کردند. ولی اگر ببینیم چه کسانی این فرصت را برای انتقاد از رژیم و همچنین به راه انداختن جنگ مذاهب غنیمت شمردهاند متوجه خواهیم شد کدام دست پلیدی دگمة انفجار بمب را فشرده. برخلاف ادعای بوقهای «معتبر»، این عملیات انتحاری نبوده. این عملیات وحشیانه، همچون انفجارهائی که در عراق به «القاعده» نسبت داده میشود یک فرمانده دارد: محفل اسلامنواز «کارتر ـ برژینسکی» که یکی از شاخههای آن همین محفل واتیکان است.
به همین دلیل بود که پس از انفجار بمب در اسکندریه، همزمان شاهد جنگ زرگری کاردینال راتزینگر و شیخ الازهر از یکسو، و نبرد البرادعی با حسنی مبارک از سوی دیگر بودیم. کاردینال راتزینگر، خواهان حمایت جهانی از مسیحیان در جهان اسلام شدند، و البرادعی این انفجار را دلیل عدم کفایت دولت حسنی مبارک دانست! به عبارت دیگر، اگر حسنی مبارک «مزدور» جای خود را به البرادعی «مستقل» بسپارد، هم محفل نوبل راضی میشود، هم شبکة «جان نگروپونته» دست از جنایت برخواهد داشت! حال نگاهی داشته باشیم به واکنش مضحک شیخ الازهر به سخنان پاپ.
به گزارش فیگارو، مورخ دوم ژانویه 2011، «احمد الطیب»، شیخ الازهر ضمن محکوم کردن کشتار مسیحیان مصر، به پاپ اعتراض فرمودهاند که چرا کشتار مسلمانان عراق را محکوم نکرده! گویا پیشنماز الازهر نمیداند پاپ، همچون دیگر انسانستیزان از حقوق «گوسفندان مسیحی» حمایت میکند، آنهم برای ظاهرسازی؛ در واقعیت پاپ نیز همچون آخوندهای جهان اسلام فقط طرفدار حقوق «ارباب دلار» است.
میشل پولنارف، یکی از خوانندگان فرانسوی بود که به قول حاجی ابوتراب «پیشونی» داشت. البته به نظر ما ایشان همچنان از «پیشونی» برخوردارند. ویژگی شاهکارهای پولنارف، موزیک غیر قابل تحمل و صدای گوشخراش ایشان بود! خود پولنارف هم البته در جوانی، اگرچه از دور دل نمیبرد، ولی از نزدیک انسان را حسابی زهرهترک میفرمود. این تحفة نطنز که در کالیفرنیا لنگر انداخته، در سن 66 سالگی گویا صاحب اولین فرزند خود شده! لازم بود «فیگارو» این خبر بسیار مهم را به اطلاع جهانیان برساند، که رساند و ما هم آنرا نادیده گرفتیم! اما فیگارو دستبردار نیست، و «داستان» میشل پولنارف همچنان ادامه دارد. روز گذشته فیگارو به ما مژده داد که زایمان به کمک شخص پولنارف صورت گرفته و... خلاصه بعضیها ناگهان سرپیری ازدواج میکنند، بچهدار هم میشوند و بین خودمان بماند، «معجزات» در دورة فرمانداری شوارتزنگر فراوان بوده! و فیگارو هم این معجزات را در قالب «سریال» به خورد مخاطبان میدهد. چرا که هم «سریال» مد شده و هم «معجزه.» همة خبرگزاریهای «معتبر»، جهت تزریق مقدسات به مخاطب بر «معجزه» متمرکز شدهاند. چرا که این واژة جادوئی همزمان به خدا، پیغمبر و همة ابزار دفتر و دستک انسانستیزی ارجاع میدهد.
سایت «بیبیسی»، مورخ اول ژانویه 2011، با انتشار مطلبی تحت عنوان «خدا را خوش نمیآید» در بخش «فرهنگ ایران»، ادیسون را «پیغمبر روشنائی» خوانده و مینویسد، از «بهشت خدا» که بیرون آمدیم، «انسان متمدن» برایمان زندگی ساخته! بر اساس پروپاگاند بیبیسی انسان متمدن، خداپرست است، ادیسون را «مخترع» برق میشناسد، و به ویژه «تمدن» را با پیشرفت علوم در غرب در ترادف قرار میدهد تا بتواند با نفی فرهنگ و تمدن ملتهای غیرغربی، آنها را به گذشتة موهوم اسطورهای پرتاب کرده و «جاهل» خطابشان کند:
«[...] ما [...] پیغمبرهای زمان خودمان را نمیشناسیم [...] از همان زمانی که از بهشت خدا بیرون آمدیم [...] زندگی انسان متمدن امروز را برایمان ساخته [...] فکر کنیم که برق اختراع نشده [...] لامپ برق هم اختراع نشده [...] کجائیم؟ توی تاریکی و جهل عهد دقیانوس [...] این کار ما کُفران است! خدا را خوش نمیآید [...]»
حضور متصدی بسیار محترم بخش «فرهنگ ایران» در بیبیسی عرض کنیم، اولاً موجودیت «دقیانوس» از منظر تاریخی به اثبات نرسیده، ثانیاً گذشتگان را نمیتوان با توسل به مبهمات قرآنی «جاهل» شمرد، و نهایت امر، ادیسون نه پیغمبر است، نه مخترع برق! برق در جهان مادی وجود داشت، ادیسون خاصیت «روشنائیزا» و دیگر خواص آن را یافته! از طرف دیگر، تا آنجا که ما میدانیم ادیسون خود را فرستادة خداوند معرفی نکرده، پس نمیتوان او را در جایگاه «پیامبر» نشاند. به عبارت دیگر، علم و تکنولوژی «سنگرحق» نیست، که سرکار «انسان متمدن» را در آن بنشانید. البته پروپاگاند انسانستیز مطلب «فرهنگی» بیبیسی از ابعاد گستردهای برخوردار است. در این مطلب فرهنگستیز، از یکسو عیسی مسیح، پرسوناژ اسطورههای مقدس در جایگاه عناصر طبیعی نشسته، و از سوی دیگر شخصیتهای واقعی معاصر به جایگاه اسطورهای مسیح پرتاب شدهاند:
«عیسی مسیح [...] پیغمبر مهربانیهای بیحساب است، مثل آفتاب، مثل باران! منظورم پیغمبری مثل تامس ادیسون مخترع لامپ برق است[...] من به آدمهائی مثل لوئی پاستور، کاشف میکروب هم میگویم پیغمبر! به آدمهائی مثل تیموتی برنرزلی، بانی اینترنت هم میگویم پیغمبر[...]»
بله این تراوشات فرهنگستیز را از پیغمبر بیبیسی داشته باشید تا برویم به سراغ کیهان جمکران که برای پوچبافی و تکیه بر«اصول» بیپایه و اساس حکومت اسلامی نیازمند بیبیسی است. «اصل» اساسی برای کیهان این است که «بیبیسی»، زمانیکه نعل وارونه میزند دروغ پخش نمیکند! در نتیجه، وقتی بنگاه خبرپراکنی بریتانیا با انعکاس تبلیغات کارفرمایاناش، از زبان مخالفنمایان حکومت اسلامی ادعا میکند دولت انگلستان با «ملی کردن نفت» مخالف بود، این واژگوننمائی به کیهان امکان میدهد تا ملی کردن نفت را «مبارزه با استعمار» بخواند.
کیهان، مورخ 14 دیماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان «گزارش فشرده 80 سال خیانت بیبیسی به ملت ایران» مینویسد، از آنجا که «معصومه طرفه»، با اشاره به «مدارک موجود» گفته این رسانه، یعنی بیبیسی در خدمت دولت انگلستان قرار داشته، پس مخالفت انگلستان با رضاشاه به دلیل «استقلال» او بوده:
«معصومه طرفه اظهار داشت: بر اساس این مدارك [...] در وهلة اول در تحليلهاي بیبيسي به پيشنهاد لمبتون، از رضاشاه تعريف ميشده [...] اما وقتي كه او براي اخراج آلمانيها با بريتانيا همكاري نميكند با او در ميافتند [...] از مفاسد اخلاقي او صحبت[میکنند] و اين كه او به ديكتاتور تبديل شده و دولتاش با فساد دست به گريبان است [...]»
به روباه گفتند شاهدت کیست گفت، «مدارک موجود!» این مدارک از قماش همان مدارک «معتبری» است که به دست ویکیلیکس دادهاند تا آنها را برایمان «افشا» کند، بدون اینکه در برابر شایعه پراکنیهایاش مسئولیتی متوجه تشکیلات سیاسی بریتانیا باشد. انتشار مهملات ویکیلیکس برای رسانههای غرب نیز مسئولیتی نخواهد داشت، چرا که ویکیلیکس را «منبع» خود معرفی میکنند. نمونهاش انتشار مزخرفاتی از قماش «توسل به زرمیکاران ...» در سایت آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک و شرکاء است! از مطلب دور نیفتیم، کیهان در ادامه مینویسد، معصومه طرفه میگوید، دولت بریتانیا خیلی با ملی شدن نفت مخالف بود، چرا که آن را برای اقتصاد خود زیانآور میشمرد!
بله، تحمیل تحریم اقتصادی بر ملت ایران و تاراج دارائیهای ما خیلی به اقتصاد انگلستان صدمه زد. دلیل هم اینکه، یک شب پیش از ملی شدن نفت، «بیبیسی» به شدت از آن انتقاد کرده و آنرا به زیان ایران دانسته. همین برای کیهان کفایت میکند تا خیانتی به نام ملی کردن نفت را «خدمت» به منافع ملی بخواند. خلاصه ملاک خدمت و خیانت همان «بیبیسی» است. کیهان در ادامة ترهات خود میافزاید، خبرنگاران خارجی را به ایران فرستاده بودند که در باب زیانهای ملی کردن نفت بنویسند، اما این تبلیغات کارساز نشد و بسیاری از خبرنگاران ایرانی بیبیسی حاضر نشدند از «نهضت» ملی شدن نفت انتقاد کنند. اتفاقاً سال گذشته هم دیدیم که هر گاه استعمار غرب کاروان خردجال به راه اندازد، و خبرنگاران ایرانی بیبیسی از آن حمایت کنند، ایرانیان میباید به این نتیجه برسند که خردجال یک «نهضت ملی» است! همانطور که معصومه طرفه نیز بر اساس «مدارک موجود» ترهاتی میبافد که برازندة قامت ناساز کیهان هم هست:
«[معصومه طرفه] ميگويد: دولت انگليس [...] نميخواست صنعت نفت ملي شود؛ زيرا ضررهاي اقتصادي آن متوجه بريتانيا ميشد [...] بر اساس مدارک موجود [...] حتي [ایرانیهائی که در بيبيسي كار ميكردند] ميگفتند [...] حاضر نيستيم برخلاف نهضت نفت بنويسيم [...] اينها مسائلي است كه بسياري از بريتانيائيها هم راجع به آن نوشتهاند و بسياري از افراد [...] كه خودشان در بيبيسي كار ميكردهاند، تأئيد كردهاند [...]»
میبینیم که بر اساس «مدارک موجود»، بریتانیا نمیخواست نفت ملی شود، کارمندان ایرانی بیبیسی هم مخالف بریتانیا بودند و از همه مهمتر، بیبیسی به شدت با ملی شدن نفت مخالفت میورزید. با در نظر گرفتن این واقعیت که خیانت محمد مصدق ضربة جبران ناپذیری به اقتصاد ایران وارد آورد و زمینه ساز کودتای 28 مرداد و نهایت امر براندازی 22 بهمن شد، پیام این پروپاگاند چه میتواند باشد؟ وزارت امورخارجة بریتانیا همچون بیبیسی خیرخواه ملت ایران است، و کیهان از زبان «طرفه» همین پیام را به مخاطب منتقل میکند:
«طرفه اضافه ميكند: يك شب پيش از آنكه [...] ملي شدن صنعت نفت در مجلس ايران به رأي گذاشته شود، بيبيسي گزارشي پخش ميكند كه در آن به شدت از ملي شدن نفت انتقاد ميكند و اينكه اين موضوع چه ضررهائي براي مردم ايران خواهد داشت و چگونه ايران را منزوي خواهد كرد[...]»
اگر بیبیسی چنین تحلیلی ارائه کرده، در مسیر منافع ملی ایران قرار گرفته. منتهی این تحلیل را زمانی ارائه داده که دولت بریتانیا از تصویب «ملی شدن نفت» اطمینان حاصل کرده بود! همچنانکه گفتیم خارج از لاتبازیهای مصدق و حزب توده که «سنگرحق» برپا کرده بودند، بریتانیا با ترور رزمآرا به مخالفان این طرح استعماری، و به ویژه به اعضای «کمیسیون نفت» پیام روشنی فرستاد. و به مصداق «دو صد گفته چون نیم کردار نیست» ملاک ما «عملکرد» بریتانیا و شرایط اقتصادی ملت ایران است، نه عوعوی سگهای زنجیری استعمار در کیهان و دیگر رسانههای حکومت جمکران. سگهائی که همواره از یکجانبهگرائی و قانونشکنی و لاتبازی دفاع کردهاند.
حتماً اشغال سفارت آمریکا هم خیلی به اقتصاد یانکیها ضربه زده! خارج از مسدود کردن دارائیهای ایران، همة تیر و تفنگهایشان را به چند برابر قیمت در بازار سیاه به حکومت جمکران میفروشند، و همزمان نوکرانشان را به عنوان «ضدامپریالیست» و اصولگرا به جان ما ملت انداختهاند. بزودی کیهان از زبان معصومه طرفههای دیگری مخالفت شدید آمریکا را نیز با گروگانگیری برایمان در بوق خواهد گذارد تا اربابان مرزشکن و متجاوزاش را «متمدن» جلوه دهد. فعلاً که این رسانه از زبان خانم طرفه، 80 درصد از خبرنگاران بیبیسی را «طرفدار انقلاب» و مخالف شاه معرفی کرده، و معلوم نیست این مزخرفات چه اهمیتی دارد؟ خبرنگاران بیبیسی عقاید شخصیشان را بیان نمیکنند، اینان مطالبات حاکمیت بریتانیا را در بوق میگذارند و زمانیکه در شرایط گذار قرار میگیریم و سنگرحق فراگیر ایجاد میشود، مفسران بیبیسی به دو گروه تقسیم میشوند تا هر دو سنگر موجود، یعنی حق و باطل را اشغال کرده باشند. همینها پس از چند سال بر اساس «مدارک موجود» برایمان قصه میبافند.
بر اساس مدارک موجود، فرهنگ دهخدا گوید، سرگین ستبر و گنده و سخت متعلق به سگ و انسان را «سنده» نامند. و معلوم نیست خبر ویژة کیهان به سگ تعلق دارد یا به انسان؟ چرا که این شایعه پراکنیها به کیهان و بیبیسی محدود نمیشود؛ رسانههای غرب بدون استثناء به تحریف و دروغپردازی مشغولاند. به عنوان نمونه اینان ادعا میکنند راهپیمایان 8 مارس 1979 بر ضد شاه شعار میدادهاند. این مزخرفاتی است که از بخش انگليسی زبان سايت «ايران پرسنيوز»، یکی از سطلهای زبالة سازمان سیا به شبکه راه یافته و ترجمة فارسی آن در وبلاگ «سرباز کوچک» منعکس شده:
«در هشتم مارس 1979، هنگامیكه ضد انقلاب اسلامی ميكوشيد تا انقلاب مردمیای كه شاه ايران را سرنگون كرده بود شكست دهد، 15000 زن در خيابانهای تهران بر ضد حجاب اجباری، و برای فريدوم و برابری برای زنان راهپيمايی كردند ... آنها راهپيمائی ميكردند و فرياد میزدند، با حجاب و بیحجاب، ما با شاه جنگيديم. با حجاب و بیحجاب، از آزادی دفاع ميكنيم.»
عجب! ما در تظاهرات 8 مارس چنین شعارهائی بر زبان رانده بودیم و نمیدانستیم! چه خوب شد «نعلین نیوز» بر اساس «مدارک موجود»، شعارهای راهپیمائی ما را به یادمان آورد. اگر زباله پرسنیوزها نباشند، خاطراتمان را هم فراموش خواهیم کرد!
الفاظ بستهاش، ز زبان شکستهاش
مانند سنده کو گذر از ناودان کند.
(کمالالدین اسمعیل)
آن گوسالة ننهحسنی که در زباله پرسنیوز چنین مزخرفاتی ردیف کرده، مسلماً نمیداند که تظاهرات 8 مارس بر ضد «حجاب» و حکومت آخوندی سازمان یافت، نه بر ضد شاه که دیگر در قدرت نبود! زنان ایران را نمیتوانید با خاله شلختههای «انقلابی» جایگزین کنید! ما از حقوق انسانی دفاع میکنیم، نه از توهمات اوباش باورمحور.
سازمان سیا برای تداوم نظام توحش و حفظ اصلاحطلبان در جایگاه «اوپوزیسیون»، دوباره قلادة «جکی» را باز کرده! سایت رادیوفردا، مورخ 14 تیرماه 1389، به نقل از آخوند جنتی، یا همان «جکی» مینویسد، حضور اصلاحطلبان در انتخابات ضرورتی ندارد! اما اربابان «جکی» در طویلة مککارتی کور خواندهاند، اگر میپندارند که با کنار گذاردن فاشیستهای سبز میتوان آنان را در کنار اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان یعنی مخالفان حکومت تحجر و توحش قرار داد! چرا که در صورت حذف دارودستة خاتمی از به اصطلاح انتخابات جمکران، گزینة «تحریم انتخابات» دیگر از منظر سیاسی قابل بررسی نخواهد بود! با حذف اینان، از یکسو روند استعماری تبدیل مزدور به «آزادیخواه» متوقف خواهد شد، و از سوی دیگر، «اهمیت» استراتژیک انتخابات برای این حکومت از میان میرود. روشنتر بگوئیم، دیگر بحث بر پایة شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات متمرکز نخواهد شد؛ مخالفان میتوانند با یک چرخش صد و هشتاد درجه، اصلاحطلبان منفور را منزوی کرده و نشان دهند که طرفداران «محفل سبز» همچون طرفداران احمدینژاد در اقلیت قرار دارند. بله، همیشه نمیتوان با توسل به شمشیر انزوا، مزدور را در جایگاه مخالف قرار داد؛ «جکی» خیلی گز نکرده جر داده! باید به این شیخ مفلوک بگوئیم که شمشیر انزوا «دولبه» دارد!
بر خلاف تصور الاغهای طویلة مککارتی، ملت ایران دمکراسی را در رویاها نمیجوید! احمدینژاد، نه محبوبیت دارد، نه مشروعیت؛ این شرایط را هم رسانههای غرب برای دولت مهرورزی تأمین کردهاند، و مخالفان حکومت اسلامی برای جایگیری کردناش در افکار عمومی جهان هیچ نیازی به تبلیغات ندارند! وظیفة اصلی طرفداران دمکراسی ابتر کردن پروپاگاندی است که برای حقنه کردن «محفل سبز» به ملت ایران توسط همة لوطی و عنترهای استعمار، از جمله «جکی»، علی خامنهای، لاریجانیها، نمایندگان مجلس مفتضح جمکران، هیئت موتلفه، و حتی مشاور حقوقی احمدینژاد به صحنه آوردهاند. لوطی و عنترها میباید به بهانة مخالفت با رفسنجانی و «محفل سبز»، نعل وارونه زده و بحرانسازی کنند. استعمار غرب از «بحران» تغذیه میکند؛ ایجاد بحران و تداوم آن در ایران، همواره ضامن دوام منافع استعماری در کشورمان بوده، هست و خواهد بود. حال ببینیم بحران چیست، و چگونه به وجود میآید؟
بحران انسدادی است که از «حذف» و «گسست» ریشه میگیرد؛ حذف انسان و نفی پویائیاش در زمان و مکان مشخص. در نتیجه، بحران میتواند ابعاد مختلفی داشته باشد: فردی، خانوادگی، ملی، منطقهای، و نهایت امر بحران بینالمللی. پس از کودتای بلشویکها، استعمار بریتانیا با توسل به متحداناش در آلمان و با تکیه بر مزدوراناش در کشورمان، ملت ایران را به ابزار بحرانسازی در مرزهای شوروی تبدیل کرد. روند کار این بود که علیرغم اقتصاد وابسته، حاکمیت سیاسی ایران «مستقل» معرفی شود. این استقلال پوشالی همواره از طریق دمیدن در بوق گذشتههای پرافتخار «اسلام» و «ایران» تأمین شده. سه دهة پیش با شعار گوساله پسند، «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» سگهای هار استعمار «حکومت مستقل» بر ملت ایران تحمیل کردند، و امروز گویا نوبت به حکومت مستقل «بومی» رسیده:
«از شر این اتریشی بیسروپا راحت شدیم ... هزار و پونصدساله به ما دروغ میگن، ما رو با این اسلام بدبخت کردن... این عرب پدرسوخته مارو آواره کرد ... این اسلام دربدرمون کرد...این عرب سوسمارخور با اون دیناش ...» این چکیدهای است از مکالمة تلفنی نویسندة این وبلاگ با یکی از مهاجران سابقاً ایرانی ساکن کالیفرنیا! بخش «اسلامی» این اظهارات ویژة شب سال نو میلادی به کنار، یادآور شویم که «اتریشی بیسروپا» به شوارتزنگر، فرماندار سابق کالیفرنیا ارجاع میدهد. استقرار ایشان در جایگاه فرماندار، گویا خشم مهاجران مرزپرگهر را برانگیخته بود!
هنگامیکه حکومت خیابانی «دین ضداستبداد» با کودتای محفل «کارتر ـ برژینسکی» در ایران مستقر شد، آورام یزدی که اکنون نقش «اسیر» حاکم ظالم را ایفا میکند، در کیهان اعلام داشت، «ما آمدهایم 2500 سال استبداد را پاک کنیم.» به احتمال زیاد همین ورقپارة کیهان به نقل از کسی که در حکومت آینده عهدهدار «نقش جاودان» آورام یزدی است، چنین خواهد نوشت، «ما برای پاک کردن 1500 سال استبداد آمدهایم!» آنگلوساکسونها، همچون اصحاب آدولف هیتلر به «پاک کردن» گذشته تمایل عجیبی داشته و دارند؛ دلیل هم اینکه بدون پاک کردن گذشته، «بازنویسی تاریخ»، یا بهتر بگوئیم «قلب تاریخ» و تحریف رخدادهای گذشته امکانپذیر نخواهد بود.
عملیات «پاکسازی» پیشتر با ظرافت و به کندی انجام میگرفت، اما پس از جنگ 33 روزه، این روند شتاب بیشتری یافته و همچنان بر سرعت آن افزوده میشود. در نتیجه بوقهای تفنگفروشان، برای حفظ منافع مقدس کارفرمایانشان به مصداق «هیچ آداب و ترتیبی مجوی»، با هدف نفی انسان، هر چه دل تنگشان بخواهد میگویند. «سریال سکینه» در راستای تأمین همین منافع ساخته و پرداخته شده.
هدف حضرات تبدیل سکینه به الگوی زن ایرانی است! اینان تاکنون از طریق هوچیهای متعددشان نظیر علی شریعتی و شرکاء «فاطمه» را به عنوان الگو به زنان ایران تحمیل کرده بودند. ویژگیهای «فاطمه» در خشونت و ابتذال و بردگی خلاصه میشد. حال که الگوی کذا فرسوده و پوسیده، میباید آنرا با یک الگوی نوین جایگزین کنند، و چه الگوئی بهتر از پرسوناژ سکینه؟! این پرسوناژ نه تنها همنام زنان اسطورههای مقدس شیعیمسلکان است که خشونت و ابتذال و بردگی را به نوع دیگری بازتاب میدهد. سکینه کیست؟ طبق روایات رسانهها، سکینه زنی است خانهدار که نه تنها به همسرش خیانت کرده و پیمان وفاداری را شکسته، که همسرش را نیز به طرز فجیعی به قتل رسانده و ... و اکنون تمام زندگی خصوصیاش تبدیل به «نمایشنامه» شده. فرزند ذکور سکینه در این نمایش مهوع نقش مهمی ایفا میکند: او «مادر» را در جایگاه «قاتل» قرار داده، و با ایفای نقش «قاضی» ضمن تأئید و گاه تکذیب «جرم»، کشمکش خانوادگی را به رسانهها کشانده و به این ترتیب با موفقیت تمام «حریم خصوصی» را مورد تجاوز قرار میدهد. خلاصه بوقهای تفنگفروشها برای مرزشکنی و گسترش ابتذال هر چه گشتند، الگوئی بهتر از سکینه و خانوادة او نیافتند.
سایت مهرنیوز، مورخ 11 تیرماه 1386، فاطمه را به عنوان یک «تفکر» معرفی کرده و مینویسد، او از تمام بدیها مبری است، هرگز دروغ نگفته، زندگی کوتاه و بسیار سخت و پرمحنتی داشته و ... و آنقدر شیفتة پدرش بود که او را «مادر پدرش» لقب دادند:
«حضرت فاطمه تنها یک تفکر [...] حیات بخش نیست [...]فاطمه [...] آنقدر به پدر بزرگوارش محبت میکرد و مادرانه عشق می ورزید که ام ابیها [...] لقب گرفت[...]»
فاطمه همچنانکه پیشتر هم گفتهایم، یک پرسوناژ «مقدس» و از منظر تاریخی موهوم است و منطقاً نمیتواند وجود خارجی داشته باشد، چرا که مادرش در 58 سالگی او را زائیده! حال آنکه پرسوناژ سکینه که به عنوان زن، همسر و مادر به ما معرفی شده، و ابتذالاش هر روز ابعاد گستردهتری به خود میگیرد، در برابرمان قرار گرفته. به عبارت دیگر، برخلاف الگوی مقدس فاطمه، الگوی ابتذال در واقعیت میتواند وجود داشته باشد؛ امثال سکینه، با روسری یا بدون روسری در هر کشوری یافت میشود. فایدة اصلی پرسوناژ سکینه این است که همزمان از زن، همسر و مادر تصویر مبتذل و ناشایست ارائه میدهد. این است دلیل شیفتگی لولا، ویلیام هیگ، هانری لوی و ... و خصوصاً خبرگزاریهای «معتبر» غرب به این نماد سه گانة ابتذال و خشونت.
حال که به خبرگزاری «معتبر» رسیدیم بهتر است سری به «بیبیسی» نیز بزنیم که در سال 2011 خود را در جایگاه امام اول شیعیان قرار داده. بله «بیبیسی» همچون «امام علی» دل بیوه زنان را شاد میکند و به ما ایرانیان آواره «هویت» هم میبخشد، و بر هر دردی درمان است، البته از زبان «لعبت والا!» میدانیم که «بیبیسی» هرگز مستقیماً چنین ادعای مضحکی نخواهد کرد! بنگاه بیبیسی زرنگتر از این حرفهاست و «فروتنی» همچون دفاع از حقوق بشر و ... و به طور کلی لنگر انداختن در سنگرهای پردرآمد، ابزار کسب و کار بنگاه کذاست؛ بنگاهی که در محضر «آخوند» شیادی آموخته.
سلف لهستانی کاردینال راتزینگر که در سال 2005 زمین را از وجود پلیدش پاک کرد، پس از اینکه به پیروی از آلمان و شرکاء اعلام «استقلال» یکجانبة سلوونی، کرواسی و بوسنی را از یوگسلاوی به رسمیت شناخت، از بروز جنگ داخلی در این کشور ابراز تأسف کرد و خواهان پایان گرفتن خشونت شد! به عبارت دیگر، میباید بپذیریم که واتیکان نمیدانست با این عمل در واقع آتش جنگ داخلی را برخواهد افروخت؛ آمریکا هم نمیدانست! خلاصه همة حضرات با خشونت سخت مخالفاند. نمونهاش همین انفجار بمب در برابر کلیسای مسیحیان مصر است؛ همه آنرا به شدت محکوم کردند. ولی اگر ببینیم چه کسانی این فرصت را برای انتقاد از رژیم و همچنین به راه انداختن جنگ مذاهب غنیمت شمردهاند متوجه خواهیم شد کدام دست پلیدی دگمة انفجار بمب را فشرده. برخلاف ادعای بوقهای «معتبر»، این عملیات انتحاری نبوده. این عملیات وحشیانه، همچون انفجارهائی که در عراق به «القاعده» نسبت داده میشود یک فرمانده دارد: محفل اسلامنواز «کارتر ـ برژینسکی» که یکی از شاخههای آن همین محفل واتیکان است.
به همین دلیل بود که پس از انفجار بمب در اسکندریه، همزمان شاهد جنگ زرگری کاردینال راتزینگر و شیخ الازهر از یکسو، و نبرد البرادعی با حسنی مبارک از سوی دیگر بودیم. کاردینال راتزینگر، خواهان حمایت جهانی از مسیحیان در جهان اسلام شدند، و البرادعی این انفجار را دلیل عدم کفایت دولت حسنی مبارک دانست! به عبارت دیگر، اگر حسنی مبارک «مزدور» جای خود را به البرادعی «مستقل» بسپارد، هم محفل نوبل راضی میشود، هم شبکة «جان نگروپونته» دست از جنایت برخواهد داشت! حال نگاهی داشته باشیم به واکنش مضحک شیخ الازهر به سخنان پاپ.
به گزارش فیگارو، مورخ دوم ژانویه 2011، «احمد الطیب»، شیخ الازهر ضمن محکوم کردن کشتار مسیحیان مصر، به پاپ اعتراض فرمودهاند که چرا کشتار مسلمانان عراق را محکوم نکرده! گویا پیشنماز الازهر نمیداند پاپ، همچون دیگر انسانستیزان از حقوق «گوسفندان مسیحی» حمایت میکند، آنهم برای ظاهرسازی؛ در واقعیت پاپ نیز همچون آخوندهای جهان اسلام فقط طرفدار حقوق «ارباب دلار» است.
میشل پولنارف، یکی از خوانندگان فرانسوی بود که به قول حاجی ابوتراب «پیشونی» داشت. البته به نظر ما ایشان همچنان از «پیشونی» برخوردارند. ویژگی شاهکارهای پولنارف، موزیک غیر قابل تحمل و صدای گوشخراش ایشان بود! خود پولنارف هم البته در جوانی، اگرچه از دور دل نمیبرد، ولی از نزدیک انسان را حسابی زهرهترک میفرمود. این تحفة نطنز که در کالیفرنیا لنگر انداخته، در سن 66 سالگی گویا صاحب اولین فرزند خود شده! لازم بود «فیگارو» این خبر بسیار مهم را به اطلاع جهانیان برساند، که رساند و ما هم آنرا نادیده گرفتیم! اما فیگارو دستبردار نیست، و «داستان» میشل پولنارف همچنان ادامه دارد. روز گذشته فیگارو به ما مژده داد که زایمان به کمک شخص پولنارف صورت گرفته و... خلاصه بعضیها ناگهان سرپیری ازدواج میکنند، بچهدار هم میشوند و بین خودمان بماند، «معجزات» در دورة فرمانداری شوارتزنگر فراوان بوده! و فیگارو هم این معجزات را در قالب «سریال» به خورد مخاطبان میدهد. چرا که هم «سریال» مد شده و هم «معجزه.» همة خبرگزاریهای «معتبر»، جهت تزریق مقدسات به مخاطب بر «معجزه» متمرکز شدهاند. چرا که این واژة جادوئی همزمان به خدا، پیغمبر و همة ابزار دفتر و دستک انسانستیزی ارجاع میدهد.
سایت «بیبیسی»، مورخ اول ژانویه 2011، با انتشار مطلبی تحت عنوان «خدا را خوش نمیآید» در بخش «فرهنگ ایران»، ادیسون را «پیغمبر روشنائی» خوانده و مینویسد، از «بهشت خدا» که بیرون آمدیم، «انسان متمدن» برایمان زندگی ساخته! بر اساس پروپاگاند بیبیسی انسان متمدن، خداپرست است، ادیسون را «مخترع» برق میشناسد، و به ویژه «تمدن» را با پیشرفت علوم در غرب در ترادف قرار میدهد تا بتواند با نفی فرهنگ و تمدن ملتهای غیرغربی، آنها را به گذشتة موهوم اسطورهای پرتاب کرده و «جاهل» خطابشان کند:
«[...] ما [...] پیغمبرهای زمان خودمان را نمیشناسیم [...] از همان زمانی که از بهشت خدا بیرون آمدیم [...] زندگی انسان متمدن امروز را برایمان ساخته [...] فکر کنیم که برق اختراع نشده [...] لامپ برق هم اختراع نشده [...] کجائیم؟ توی تاریکی و جهل عهد دقیانوس [...] این کار ما کُفران است! خدا را خوش نمیآید [...]»
حضور متصدی بسیار محترم بخش «فرهنگ ایران» در بیبیسی عرض کنیم، اولاً موجودیت «دقیانوس» از منظر تاریخی به اثبات نرسیده، ثانیاً گذشتگان را نمیتوان با توسل به مبهمات قرآنی «جاهل» شمرد، و نهایت امر، ادیسون نه پیغمبر است، نه مخترع برق! برق در جهان مادی وجود داشت، ادیسون خاصیت «روشنائیزا» و دیگر خواص آن را یافته! از طرف دیگر، تا آنجا که ما میدانیم ادیسون خود را فرستادة خداوند معرفی نکرده، پس نمیتوان او را در جایگاه «پیامبر» نشاند. به عبارت دیگر، علم و تکنولوژی «سنگرحق» نیست، که سرکار «انسان متمدن» را در آن بنشانید. البته پروپاگاند انسانستیز مطلب «فرهنگی» بیبیسی از ابعاد گستردهای برخوردار است. در این مطلب فرهنگستیز، از یکسو عیسی مسیح، پرسوناژ اسطورههای مقدس در جایگاه عناصر طبیعی نشسته، و از سوی دیگر شخصیتهای واقعی معاصر به جایگاه اسطورهای مسیح پرتاب شدهاند:
«عیسی مسیح [...] پیغمبر مهربانیهای بیحساب است، مثل آفتاب، مثل باران! منظورم پیغمبری مثل تامس ادیسون مخترع لامپ برق است[...] من به آدمهائی مثل لوئی پاستور، کاشف میکروب هم میگویم پیغمبر! به آدمهائی مثل تیموتی برنرزلی، بانی اینترنت هم میگویم پیغمبر[...]»
بله این تراوشات فرهنگستیز را از پیغمبر بیبیسی داشته باشید تا برویم به سراغ کیهان جمکران که برای پوچبافی و تکیه بر«اصول» بیپایه و اساس حکومت اسلامی نیازمند بیبیسی است. «اصل» اساسی برای کیهان این است که «بیبیسی»، زمانیکه نعل وارونه میزند دروغ پخش نمیکند! در نتیجه، وقتی بنگاه خبرپراکنی بریتانیا با انعکاس تبلیغات کارفرمایاناش، از زبان مخالفنمایان حکومت اسلامی ادعا میکند دولت انگلستان با «ملی کردن نفت» مخالف بود، این واژگوننمائی به کیهان امکان میدهد تا ملی کردن نفت را «مبارزه با استعمار» بخواند.
کیهان، مورخ 14 دیماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان «گزارش فشرده 80 سال خیانت بیبیسی به ملت ایران» مینویسد، از آنجا که «معصومه طرفه»، با اشاره به «مدارک موجود» گفته این رسانه، یعنی بیبیسی در خدمت دولت انگلستان قرار داشته، پس مخالفت انگلستان با رضاشاه به دلیل «استقلال» او بوده:
«معصومه طرفه اظهار داشت: بر اساس این مدارك [...] در وهلة اول در تحليلهاي بیبيسي به پيشنهاد لمبتون، از رضاشاه تعريف ميشده [...] اما وقتي كه او براي اخراج آلمانيها با بريتانيا همكاري نميكند با او در ميافتند [...] از مفاسد اخلاقي او صحبت[میکنند] و اين كه او به ديكتاتور تبديل شده و دولتاش با فساد دست به گريبان است [...]»
به روباه گفتند شاهدت کیست گفت، «مدارک موجود!» این مدارک از قماش همان مدارک «معتبری» است که به دست ویکیلیکس دادهاند تا آنها را برایمان «افشا» کند، بدون اینکه در برابر شایعه پراکنیهایاش مسئولیتی متوجه تشکیلات سیاسی بریتانیا باشد. انتشار مهملات ویکیلیکس برای رسانههای غرب نیز مسئولیتی نخواهد داشت، چرا که ویکیلیکس را «منبع» خود معرفی میکنند. نمونهاش انتشار مزخرفاتی از قماش «توسل به زرمیکاران ...» در سایت آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک و شرکاء است! از مطلب دور نیفتیم، کیهان در ادامه مینویسد، معصومه طرفه میگوید، دولت بریتانیا خیلی با ملی شدن نفت مخالف بود، چرا که آن را برای اقتصاد خود زیانآور میشمرد!
بله، تحمیل تحریم اقتصادی بر ملت ایران و تاراج دارائیهای ما خیلی به اقتصاد انگلستان صدمه زد. دلیل هم اینکه، یک شب پیش از ملی شدن نفت، «بیبیسی» به شدت از آن انتقاد کرده و آنرا به زیان ایران دانسته. همین برای کیهان کفایت میکند تا خیانتی به نام ملی کردن نفت را «خدمت» به منافع ملی بخواند. خلاصه ملاک خدمت و خیانت همان «بیبیسی» است. کیهان در ادامة ترهات خود میافزاید، خبرنگاران خارجی را به ایران فرستاده بودند که در باب زیانهای ملی کردن نفت بنویسند، اما این تبلیغات کارساز نشد و بسیاری از خبرنگاران ایرانی بیبیسی حاضر نشدند از «نهضت» ملی شدن نفت انتقاد کنند. اتفاقاً سال گذشته هم دیدیم که هر گاه استعمار غرب کاروان خردجال به راه اندازد، و خبرنگاران ایرانی بیبیسی از آن حمایت کنند، ایرانیان میباید به این نتیجه برسند که خردجال یک «نهضت ملی» است! همانطور که معصومه طرفه نیز بر اساس «مدارک موجود» ترهاتی میبافد که برازندة قامت ناساز کیهان هم هست:
«[معصومه طرفه] ميگويد: دولت انگليس [...] نميخواست صنعت نفت ملي شود؛ زيرا ضررهاي اقتصادي آن متوجه بريتانيا ميشد [...] بر اساس مدارک موجود [...] حتي [ایرانیهائی که در بيبيسي كار ميكردند] ميگفتند [...] حاضر نيستيم برخلاف نهضت نفت بنويسيم [...] اينها مسائلي است كه بسياري از بريتانيائيها هم راجع به آن نوشتهاند و بسياري از افراد [...] كه خودشان در بيبيسي كار ميكردهاند، تأئيد كردهاند [...]»
میبینیم که بر اساس «مدارک موجود»، بریتانیا نمیخواست نفت ملی شود، کارمندان ایرانی بیبیسی هم مخالف بریتانیا بودند و از همه مهمتر، بیبیسی به شدت با ملی شدن نفت مخالفت میورزید. با در نظر گرفتن این واقعیت که خیانت محمد مصدق ضربة جبران ناپذیری به اقتصاد ایران وارد آورد و زمینه ساز کودتای 28 مرداد و نهایت امر براندازی 22 بهمن شد، پیام این پروپاگاند چه میتواند باشد؟ وزارت امورخارجة بریتانیا همچون بیبیسی خیرخواه ملت ایران است، و کیهان از زبان «طرفه» همین پیام را به مخاطب منتقل میکند:
«طرفه اضافه ميكند: يك شب پيش از آنكه [...] ملي شدن صنعت نفت در مجلس ايران به رأي گذاشته شود، بيبيسي گزارشي پخش ميكند كه در آن به شدت از ملي شدن نفت انتقاد ميكند و اينكه اين موضوع چه ضررهائي براي مردم ايران خواهد داشت و چگونه ايران را منزوي خواهد كرد[...]»
اگر بیبیسی چنین تحلیلی ارائه کرده، در مسیر منافع ملی ایران قرار گرفته. منتهی این تحلیل را زمانی ارائه داده که دولت بریتانیا از تصویب «ملی شدن نفت» اطمینان حاصل کرده بود! همچنانکه گفتیم خارج از لاتبازیهای مصدق و حزب توده که «سنگرحق» برپا کرده بودند، بریتانیا با ترور رزمآرا به مخالفان این طرح استعماری، و به ویژه به اعضای «کمیسیون نفت» پیام روشنی فرستاد. و به مصداق «دو صد گفته چون نیم کردار نیست» ملاک ما «عملکرد» بریتانیا و شرایط اقتصادی ملت ایران است، نه عوعوی سگهای زنجیری استعمار در کیهان و دیگر رسانههای حکومت جمکران. سگهائی که همواره از یکجانبهگرائی و قانونشکنی و لاتبازی دفاع کردهاند.
حتماً اشغال سفارت آمریکا هم خیلی به اقتصاد یانکیها ضربه زده! خارج از مسدود کردن دارائیهای ایران، همة تیر و تفنگهایشان را به چند برابر قیمت در بازار سیاه به حکومت جمکران میفروشند، و همزمان نوکرانشان را به عنوان «ضدامپریالیست» و اصولگرا به جان ما ملت انداختهاند. بزودی کیهان از زبان معصومه طرفههای دیگری مخالفت شدید آمریکا را نیز با گروگانگیری برایمان در بوق خواهد گذارد تا اربابان مرزشکن و متجاوزاش را «متمدن» جلوه دهد. فعلاً که این رسانه از زبان خانم طرفه، 80 درصد از خبرنگاران بیبیسی را «طرفدار انقلاب» و مخالف شاه معرفی کرده، و معلوم نیست این مزخرفات چه اهمیتی دارد؟ خبرنگاران بیبیسی عقاید شخصیشان را بیان نمیکنند، اینان مطالبات حاکمیت بریتانیا را در بوق میگذارند و زمانیکه در شرایط گذار قرار میگیریم و سنگرحق فراگیر ایجاد میشود، مفسران بیبیسی به دو گروه تقسیم میشوند تا هر دو سنگر موجود، یعنی حق و باطل را اشغال کرده باشند. همینها پس از چند سال بر اساس «مدارک موجود» برایمان قصه میبافند.
بر اساس مدارک موجود، فرهنگ دهخدا گوید، سرگین ستبر و گنده و سخت متعلق به سگ و انسان را «سنده» نامند. و معلوم نیست خبر ویژة کیهان به سگ تعلق دارد یا به انسان؟ چرا که این شایعه پراکنیها به کیهان و بیبیسی محدود نمیشود؛ رسانههای غرب بدون استثناء به تحریف و دروغپردازی مشغولاند. به عنوان نمونه اینان ادعا میکنند راهپیمایان 8 مارس 1979 بر ضد شاه شعار میدادهاند. این مزخرفاتی است که از بخش انگليسی زبان سايت «ايران پرسنيوز»، یکی از سطلهای زبالة سازمان سیا به شبکه راه یافته و ترجمة فارسی آن در وبلاگ «سرباز کوچک» منعکس شده:
«در هشتم مارس 1979، هنگامیكه ضد انقلاب اسلامی ميكوشيد تا انقلاب مردمیای كه شاه ايران را سرنگون كرده بود شكست دهد، 15000 زن در خيابانهای تهران بر ضد حجاب اجباری، و برای فريدوم و برابری برای زنان راهپيمايی كردند ... آنها راهپيمائی ميكردند و فرياد میزدند، با حجاب و بیحجاب، ما با شاه جنگيديم. با حجاب و بیحجاب، از آزادی دفاع ميكنيم.»
عجب! ما در تظاهرات 8 مارس چنین شعارهائی بر زبان رانده بودیم و نمیدانستیم! چه خوب شد «نعلین نیوز» بر اساس «مدارک موجود»، شعارهای راهپیمائی ما را به یادمان آورد. اگر زباله پرسنیوزها نباشند، خاطراتمان را هم فراموش خواهیم کرد!
الفاظ بستهاش، ز زبان شکستهاش
مانند سنده کو گذر از ناودان کند.
(کمالالدین اسمعیل)
آن گوسالة ننهحسنی که در زباله پرسنیوز چنین مزخرفاتی ردیف کرده، مسلماً نمیداند که تظاهرات 8 مارس بر ضد «حجاب» و حکومت آخوندی سازمان یافت، نه بر ضد شاه که دیگر در قدرت نبود! زنان ایران را نمیتوانید با خاله شلختههای «انقلابی» جایگزین کنید! ما از حقوق انسانی دفاع میکنیم، نه از توهمات اوباش باورمحور.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت