خر و باور!
...
به گزارش سایت نووستی، مورخ 22 دسامبر 2010، مستر ژولین اسانژ سیاستمداران «فاسد» روسیه را در رسانة «نوایاگازتا» افشا میفرمایند. به این ترتیب بیماری «دیپلماسی خیابانی» سازمان سیا، یعنی «افشاگری» به روسیه هم سرایت کرد؛ قرار است ویکیلیکس با یکی از رسانههای «اوپوزیسیون» در روسیه همکاری نزدیک داشته باشد! اگر از طرفداران دمکراسی صرفنظر کنیم، ویژگی «اوپوزیسیون روس» ـ از دارودستة «زوگانف» گرفته تا همپالکیهای «نمتسوف»، این است که همگی خواهان بازگشت به «گذشتة نورانی» هستند. تاواریش زوگانف در حسرت بازگشت به دوران استالین روشنضمیر و نبرد با امپریالیسم و به ویژه سرکوب روسها اشک میریزد، حال آنکه امثال نمتسوف و شرکاء دلشان برای بساط چاپیدن و لفتولیس و غارت دوران یلتسین دانا و به ویژه برای آزادی میکائیل کودورکووسکی خیلی تنگ شده؛ البته «حق» دارند! حتی آستان مقدس کاخ سفید هم از «اسارت» این مدافع نازنازی «حقوق بشر» در چنگ «کفار» سخت پریشان خاطر و افسرده است. هر چه باشد کودورکووسکی و شرکاء با تمام وجود از حق و حقوق عموسام دفاع کردهاند و میدانیم که در این جهان جز عموسام «بشر» دیگری وجود ندارد. بیدلیل نیست که حنازرچوبه، بوق سازمان سیا در حکومت مفلوک جمکران نیز به دفاع از کودورکووسکی قیام کرده، البته به نقل از «فرانسپرس!»
حکومت مردهشویان نمیتواند با انتقاد از محکومیت چپاولگری به نام کودورکووسکی، مطالبات ارباب را مستقیماً مطرح کند در نتیجه وفاداری خود را زیرجلکی و از طریق «نقل» گزارش فرانسپرس به اثبات میرساند. حنازرچوبه، مورخ 6 دیماه 1389، در مطلبی با کد: 30153201 مینویسد، «محکومیت خودورکوفسکی امید اصلاحات در روسیه را بر باد داد.» بله «اصلاحات» در روسیه در قاموس حقوقبشر فروشان غرب، یعنی تاراج و قانونشکنی به نفع آنگلوساکسونها و متحدانشان؛ پس جای تعجب نیست که حنازرچوبه سنگ این قماش اصلاحات را به سینه بزند. هر چه باشد، عموسام تکه استخوانی برای سگهای وفادارش پرتاب خواهد کرد، آنهم چه سگهای دستآموزی! همه «مستقل، دشمنشناس، با بصیرت و...» و از همه مهمتر، «دیندار» و «کثرتگرا!» سگهائی که از هم اکنون برای جایگزین کردن دین زرتشت با اسلام خیز برداشته و «شب یلدا» را از «اقوام ایرانی» گرفته و به حساب زرتشتیان واریز کردهاند!
باری حنازرچوبه در انتهای مطلب خود شهامت بیشتری به خرج داده و کلاهبردار محبوب عموسام را مدافع «کثرتگرائی» نیز معرفی مینماید. یادآور شویم الاغهای طویلة مککارتی مخاطب را ابله پنداشته و همصدا با ملاممد خاتمی، پوپولیسم، گلهپروری و جمعگرائی را برای ما ملت «دمکراسی» تعریف کردهاند. و در امتداد همین شبهدمکراسی جمکرانی است که حنازرچوبه جهت دمجنبانی برای ارباب، به انتقاد از نخستوزیر روسیه پرداخته و کودورکووسکی را مدافع «کثرتگرائی» میخواند. رسانة رسمی حکومت مردهشویان در ادامه از زبان یک مفسر سیاسی مینویسد، ولادیمیر پوتین از عمود قدرت حمایت کرده و روسیه فاقد «نظام قضائی مستقل» است:
«[...] پوتين به علت بياعتنائي به نظام كثرتگرائي سياسي كه خودوركوفسكي [...] از آن حمايت ميكرد، در معرض انتقادات قرار دارد [...] و [...] از نظام بالا به پائين موسوم به عمود قدرت حمايت كرده [...] يك تحليلگر سياسي گفت [...] ما يك پارلمان و يك نظام قضائي مستقل نداريم [...]»
البته روی سخن حنازرچوبه با روسیه است که برخلاف حکومت جمکران از قدرت «افقی» و خیابانی بیبهره مانده! خوشبختانه حکومت افقی روضهخوانها نه تنها مستقل است و پارلمان دارد که مو لای درز استقلال نظام قضائیاش نمیرود. اصلاً شوخی در کار نیست! قوة قضائیة جمکران، هم از زمان و مکان و انسان «مستقل» است، هم از منافع ملی! این «قوه» همچون دو قوة دیگر در این «نظام مقدس»، در خدمت بیگانه قرار دارد و همچون اوپوزیسیون نظام «اصولگرا» هم هست. «اصول» کذا همچنانکه پیشتر نیز گفتیم بر مجموعهای از دروغ و بهتان استوار شده. از آنجمله میتوان به «دشمنی» آمریکا با اسلام و حکومت اسلامی اشاره داشت! هر گاه مصلحت لندن و واشنگتن اقتضا کند، همة جهان «دشمن» حکومت اسلامی خواهند شد، و این بهترین شرایط است برای این نظام بینظم و این هرجومرج استعماری. چرا که قدرت سرکوب حکومت جمکران در داخل مرزها با انزوای «سیاسی ـ اقتصادی» تحمیلی از سوی غرب نسبت مستقیم دارد.
به همین دلیل است که ساواک جمکران با توسل به عملیات خرابکارانه میکوشد دست این قوة قضائیة «مستقل» را برای سرکوب و کشتار ایرانیان باز بگذارد تا زمینة جنجال و اعتراض ارباب نیز فراهم آید. اعتراض مزورانة غربیها به سرکوب در ایران، از یکسو اینان را در جایگاه مدافع حقوقبشر تثبیت میکند، و از سوی دیگر به سگهای هار عموسام در ایران امکان میدهد در باب دشمنی دروغین غرب با «اسلام» حسابی پارس کنند. به عنوان نمونه امروز حداد عادل، پدرعروس خامنهای ادعا کرده، «آشوبهای خردادماه هیچ ربطی به انتخابات نداشت، بلکه اسلام را هدف گرفته بود!» البته این سگ زنجیری و بیدندان استعمار تا حدودی درست میگوید! اکثریت قریب به اتفاق تظاهرکنندگان که در مسابقات «مارگیری» هم شرکت نکرده بودند، با فریاد «مرگ بر جمهوری اسلامی» به خیابان آمده خواهان نابودی این حکومت نفرت و توحش بودند. حکومتی که خود را به «دین اسلام» سنجاق کرده، تا بتواند با قرار دادن مخالف سیاسی در جایگاه مخالف دین، برچسب «کافر» بر او «الصاق» کند. و میدانیم که بر اساس احکام توحش دین بیابانی مجازات «کافر» مرگ است، مگر اینکه زیر شکنجة «عطوفت» اسلام رحمانی به این دین استعماری گرویده و دست عموسام را ببوسد! به عبارت دیگر سازمان سیا خروج از نظام توحش را برای ملت ایران ممنوع اعلام کرده. این است دلیل بمبگذاری در چاهبهار و اعدامهای گروهی از یکسو، و دستگیری اقتصاددان و فیلمساز و غیره از سوی دیگر.
در واقع هدف قوة قضائیة جمکران از این وحشیگریها، دعوت از تفنگفروشهای غرب برای اعتراض به خشونت جهت استقرار ارباب در جایگاه مدافع حقوقبشر است. این روند به حکومت اسلامی امکان میدهد ضمن گسترش سرکوب، وحشیگری خود را تحت عنوان اجرای احکام اسلامی «توجیه» کند. به این ترتیب دور جهنمی سرکوب تکمیل خواهد شد و حکومت جیرهخواران غرب در ایران میتواند یک دور جدید خشونت را آغاز کند. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، هیچ دلیلی برای رعایت «نزاکت» در مورد حکومت اسلامی و مخالفنمایاناش وجود ندارد! این حکومت «اشغالگر» و «مهاجم» است، و باید با آن به مثابه «متجاوز» به خاک ایران برخورد شود. تبلیغات این حکومت، همچون تهاجم ارتش اشغالگر است و هر ایرانی شرافتمندی وظیفه دارد متجاوز را نابود کند. دفاع از خاک میهن، تنها نوع خشونت است که ارزشمند و والا شناخته میشود؛ به همچنین است دفاع از انسانیات ایرانی در برابر تهاجم «باورمحوران!»
موهبتی است زیستن، آری
در زادگاه شیخ ابودلقک کمانچهکش فوری
«باور محترم» و «احترام به باورها» از تولیدات مرغوب و جدید طویلة مککارتی است که با هدف سرکوب «آزادی بیان» به بازار عرضه شده، و سایت چپنمای «اخبارروز» نیز در تاریخ اول دیماه 1389 یک قلم از همین «بنجل مقدس» را در دکهاش برای فروش گذارده. فردی به نام «اکبر کرمی» که فراموش نکرده تیتر «دکترای» خود را قید نماید، در مطلبی تحت عنوان «سنگسار همیشه با اولین سنگ آغاز میشود»، تمام هوش و ذکاوت و فراست و به ویژه شناخت عمیق خود ناشی از «دیپلم دانشگاهی» را به کار گرفته تا ضمن جایگزین کردن «آزادی بیان» با آزادی «باور» و «فکر» و «اندیشه»، همزمان چند پیام گوسالهپسند به مخاطب حقنه کند.
مطلب بسیار عمیق و شبهمنطقی «دکتر کاف» در واقع مجموعهای است که با توسل به عرفان، کتاب مقدس و اصول «کسب و کار» سر هم شده، و ضمن تحریف تاریخ و تخریب مدرنیته، در عمل «حکومت باورها» را به ارزش گذاشته. دکتر «اکبرکاف» میکوشد این مهملات را به عنوان «دمکراسی» به خورد خواننده دهد. همانطور که بارها گفتهایم، مطالب شیوائی از نوع مقالة «اکبر کاف» همیشه بر اصل جادوئی «ترادف کلی» تکیه دارد، و در واقع لجنزاری است از سفسطه و مهملبافی جهت تخریب انسان و تحریف آزادی بیان.
«پروفسور کاف» ابتدا «باور» را با «داوری» در ترادف قرار داده، و در کمال وقاحت از «باور» قابل دفاع نیز سخن به میان میآورند! به زبان سادهتر این فرد به «بحث» پیرامون باورها پرداخته و میپرسد، آیا این باور و داوری قابل دفاع است؟ البته این پروفسور گرانمایه همچون دیگر نسخهبرداران از جفنگیات محفل انسانستیز فرانکفورت، رنج «تعریف» چارچوب «داوری» را بر خود هموار نکرده، و مبنای مشخصی برای آن نمیشناسد. به زعم این «فیلسوف» نوباوه هر کس در هر موردی، هر حرفی بزند، «داوری» کرده و بنابراین پرتابکنندة نخستین سنگ مراسم سنگسار شمرده میشود! به عبارت دیگر، نویسنده «قضاوت» در مورد باورها را با مجازات سنگسار در ترادف قرار داده و خواهان «احترام به باورها» میشود.
هر چند نمیتوان در مورد باورها به دلیل منطقگریزیشان به «قضاوت» نشست، اما باورها را فقط زمانی میتوان «محترم» شمرد که در جایگاه خود، یعنی در حریم خصوصی قرار گیرد، و «باورمدار» در پی تحمیلشان بر دیگران نباشد! آنهنگام که «باورها» پای به عرصة اجتماع میگذارد، به هیچ عنوان «محترم» نخواهد بود، چرا که حریم جامعه را فروپاشانده، پای در حریم خصوصی دیگران میگذارد. به همین دلیل است که مقدسات شیعیمسلکان در ویراست رسمی آن به موضوع خنده و شوخی تبدیل شده، و ما در هر فرصتی به ابعاد توحش و حماقت «باورهای» شیعیان اشاره میکنیم. جایگاه این باورها در مساجد و خانههاست، نه در سطح جامعه، یا در عرصة سیاست! اما «دکتر کاف» از آنجا که در مسیر انسانستیز تحمیل توحش و حماقت باورها بر جامعه قلمفرسائی کرده، «دمکراسی» را نیز با «سلیقه» در ترادف قرار داده و میگوید «دمکراسی»، یعنی اقلیت باورهای خود را مهار کرده و به «سلیقة اکثریت» تن دهد! و این فرصتی است طلائی برای «اقلیت» که بتواند به اکثریت تبدیل شود! بله، به این میگویند شیوة جدید حذف فیزیکی «اقلیت» یا همان استالینیسم، مککارتیسم و یا مائوئیسم وارداتی و آمریکائی! جالب اینجاست که «کرمی» با همان مدرک «دکترایاش» دقیقاً جفنگیاتی را نشخوار میکند که آخوند کاشانی پیشتر جویده و در نماز جمعة هفتة گذشته روی زمین چمن دانشگاه سابق تهران «تف» کرده بود! بیدلیل نیست که در این وبلاگ «بعضیها» را «مخالفنما» میخوانیم. خلاصة کلام فوتوفن «درست» زندگی کردن را کرمی و کاشانی نیک فرا گرفتهاند، و از اینروست که ارواح شکمشان خیلی هم «درست» مسائل را تحلیل میکنند! چنین گفت پروفسور کاف در باب دمکراسی آنهم در جوامع جدید:
«دمکراسی در جوامع جدید، نتیجه یک مبادلة مدنی است [...] که در آن اکثریت [...] شانس آن را پیدا میکند که سلیقة خود را به طور موقتی بر پهنة عمومی حاکم کند. در این مبادله [...] اقلیتها با [...] قید زدن به باورها و داوریهای خود، هم حقوق اساسی خود را حفظ میکنند و هم فرصت پیدا میکنند که به صورت مسالمت آمیز به اکثریت تبدیل شوند[...]»
این «حقوق اساسی اقلیت» مسلماً موضوع تز دکترای ایشان بوده. گویا جناب پروفسور، دمکراسی را با بازار تهران اشتباه گرفته باشند که چنین مهملاتی به هم بافتهاند. باید از این نابغة بزرگ بپرسیم مگر دمکراسی حاکمیت «باورهای» اکثریت بر جامعه است که اقلیت میباید «باورهای» خود را مهار کند؟! در واقع دمکراسی مطلوب ایشان هیچ ارتباطی با انسانمحوری و حاکمیت قوانین انسانمحور نشان نمیدهد! اگر فردا چنگیز با سربازاناش به ایران بیاید و اکثریتی را با خود همراه کند، بر اساس صورتبندی پیشنهادی «کرمی» دیگران موظف خواهند بود بر «باورهایشان» قید زده و منتظر شوند تا روز و روزگاری به اکثریت حاکم تبدیل گردند. حضرت پروفسور کاف! این «پوپولیسم» است، نه دمکراسی! این همان حکومت شترگاوپلنگی است که توسط محفل «کارتر ـ برژینسکی» و از طریق کودتای شکوهمند ژنرال هویزر در بهمنماه 1357 بر ایران حاکم شد، و اینک امثال جنابعالی برای دفاع از همین کودتا قیام کرده و اینچنین قلمفرسائی میفرمائید! دلیل هم روشن است؛ سرکار سق زدن نان به نرخ روز و راه و رسم شیادی را «درست» آموخته و در پفیوزی دکتری گرفتهاید.
کرمی در ادامة مزخرفاتاش ادعا میکند، هیتلر فقط یهودیان را به اردوگاههای مرگ فرستاد، چرا که باورهایشان متفاوت بود! به عبارت دیگر این فرد در کمال حماقت و وقاحت مارکسیستها، کولیها، سوسیالیستها، همجنسگرایان و معلولین را از فهرست قربانیان هیتلر حذف میکند تا بتواند به نتیجة مورد نظرش برسد. گویا ایشان نمیدانند که به طور مثال کولیها، همچون بسیاری دیگر از قربانیان نازیسم «مسیحی» بودند و تا آنجا که به باورهایشان مربوط میشود، هیچ تفاوتی با باورهای «اکثریت» افلاطونی «دکتر کاف» نداشتهاند:
«بعد از آشویتس و [...] هلوکاست، دیگر چگونه میتوان در برابر باروها و کلمات اینگونه کم طاقت بود و به بردباری و تحمل ریشخند زد؟»
مسلماً جناب «استاد کاف» از «هلوکاست» خیلی متأثر شدهاند، اگر نه قلم فیلسوفمسلکشان نیشخند را «ریشخند» نمینوشت! هممیهنان گرامی! تا به حال شنیدهاید کسی «ریشخند» بزند؟ ما که نشنیده بودیم! ولی خوب فرصتی دست داد تا «شناخت» خود را از زبان مادری افزایش دهیم، و این فرصت فرخنده را نیز مدیون سایت فرهنگی و سیاسی «اخبار روز» هستیم! اهالی این سایت سهم عمدهای در گسترش علم و فرهنگ دارند و جا دارد آخوند مکارم شیرازی که همچون دیگر الاغهای طویلة مککارتی برای جهش و پرش و بازگشت به «گذشتة نورانی» ابراز تمایل فرمودهاند، از این عزیزان یاری جویند که نخبگانی همچون «سارا بوکر» و «دکتر کاف» را از آستینشان بیرون کشیدهاند.
«جونم براتون بگه»! مهرنیوز، مورخ 5 دیماه سالجاری، در مطلبی تحت عنوان «باید به جایگاه اصلی خود در علم برگردیم»، از زبان «مقدس» آیتالله ناصر مکارم شیرازی مینویسد:
«همانگونه که ایران استقلال سیاسی خود را به دست آورده [...] باید در زمینههای اقتصادی و علمی نیز مستقل شود [...]»
میبینید که بیدلیل نگفتیم زبان مکارم شیرازی «مقدس» است؛ این زبان با تکیه بر بلاهت و توحش، منطقانسانی را به چالش میطلبد. حال، پس از گذشته اینهمه سال باید قبول کنیم که حکومت اسلامی جمکران استقلال سیاسی هم یافته؟ کسی که چنین ادعائی دارد یا ابله است یا شارلاتان؛ این حکومت نکبت و ادبار همچون دیگر حکومتهای اسلامی ساخته و پرداختة ارتشهای وابسته به غرب در منطقه است؛ کدام استقلال؟ اگر جمکران استقلال دارد، میتوان به صراحت گفت که پاکستان و عربستان هم مسلماً از استقلال سیاسی برخوردارند، چرا که جهت تأمین منافع غرب، احکام توحش اسلام را به مورد اجرا میگذارند. اینگونه است که «استقلال سیاسی» الزاماً به استقلال اقتصادی منجر میشود. اتفاقاً در دوران نکبتبار جنگ 8 ساله، هم استقلال سیاسی داشتیم و هم استقلال اقتصادی و علمی، و اینهمه را مدیون زحمات زهراخانوم و میرحسین بودیم!
شبکة موازی سازمان سیا که از طریق اسرائیل و فالانژهای لبنان با ملایان جمکران به قول دکترکاف «مبادلة مدنی» داشت، در زمینة علمی چنان استقلالی برای مردهشویان فراهم آورد که بهتر دیدند اصلاً دانشگاه را ببندند و دانشجویان را به اوین بفرستند، باشد که به قول امام دجالشان، «زندانها دانشگاه شود!» اینگونه بود که با اراذل و اوباشی نظیر حاجفرج دباغ و شرکاء «شورای انقلاب فرهنگی» به راه انداختند و البته شمس آلاحمد هم که خبرنگار شرق با همسرش مصاحبه کرده، در همین محفل «کشتارگاه» افتخار عضویت داشت. راستی! مصاحبة «شرق» با عیال ایشان را از دست ندهید. چرا که این مصاحبه یکی دیگر از همکاران حکومت اسلامی را در جایگاه مخالف حکومت نشانده! حال که دریافتیم «شمس آلاحمد» از مخالفان حکومت بوده، بهتر است بپردازیم به «استقلال اقتصادی» این حکومت!
همچنانکه در انشاهای دبستانی کودکان میخوانیم، «بر ما واضح و مبرهن است که»، حکومت اسلامی جمکران استقلال دارد، بنابراین اقتصاد این حکومت نیز از باید از استقلال برخوردار شود، و هیچ نیازی به بررسی «وقوقیدن» آخوند مکارم شیرازی نداریم. در نتیجه، دوباره باز میگردیم به چرندیات «استاد» اکبر کرمی در سایت «اخبارروز!» بله، موهبتی است مطالعة تراوشات ذهنی نخبگان مرزپرگهر و این موهبت عظیم را دستکم نگیریم. «اکبر کاف» تلویحاً میگوید، جنگ دوم جهانی برای دفاع از باورهای یهودیان به راه افتاد! چرا که به ادعای ایشان هیتلر فقط «یهودیان» را، آنهم به دلیل «باورهایشان» به اردوگاههای مرگ فرستاد و از آنجا که به ادعای نابغة ساواک جمکران، انسان در «نام کوچک» و «اندیشههایاش» خلاصه میشود، کسانی که به «معجزة» دمکراسی پی برده باشند به نام و اندیشة دیگران نیز احترام میگذارند!
نیازی به توضیح نیست که بگوئیم از یکسو، «باور» به هیچ عنوان مترادف با «اندیشه» نیست، و از سوی دیگر، «احترام به اندیشه» نیز از جمله مزخرفاتی است که در طویلة مککارتی تولید شده. نهایت امر یادآور شویم که «دمکراسی»، حاکمیت قوانین انسانمحور بر جامعه است و هیچگونه ارتباطی با «معجزه» و دیگر واژگان کتب مقدس نمیتواند داشته باشد:
«کسانی که به معجزه هزارة جدید، یعنی دمکراسی و حقوق بشر راه بردهاند [...] و در آستانة باشکوهی که به همت کسانی چون [...] نیچه، فروید و مارکس در برابر بشریت گشوده شده [...] ایستادهاند [...] خوب میدانند که آدمی چیزی نیست جز نامش و اندیشههایاش [...]»
بله نام و اندیشه را به خاطر بسپاریم! اکبر کرمی تلویحاً میگوید، انسان موجودیت مادی ندارد! بر اساس ترهات ایشان «اندیشه» که چارچوب آن نیز مشخص نشده، در ترادف با «باورها» قرار میگیرد، چون کسانیکه به «معجزة» دمکراسی پی بردهاند، کلبة آینده را در جهانی بر پا میکنند که هرگونه نابرابری در عرصة اندیشه را «ممنوع» میشمارد:
«[...] و خوب میدانند که باید کلبة آیندة خودشان را فراسوی نیک و بد و در جهان پس از اخلاق بر پا کنند؛ جهانی که [...] نابرابری را [...]در پهنة اندیشه ممنوع میکند [...]»
اگر مفهومی برای این مزخرفات یافتید، ما را هم در جریان قرار دهید! در ضمن حضور دکترکاف بگوئیم، اظهارات «شبهمنطقی» و مطالب روشنفکرنمایانة فعلة فاشیسم فقط یک هدف مشخص را دنبال میکند: نفی مادیات انسان جهت نشاندن «آزادی باورها» و توهمات و ابهامات بجای «آزادی بیان». در چارچوب مفاد اعلامیه جهانی حقوقبشر، «آزادی بیان» انسانی است، «پیکر انسان» مادیات دارد، حال آنکه «باورهای انسان» فاقد مادیات است.
من میتوانم از فردا
[...]
به دیوار مستراحهای عمومی بنویسم
خط نوشتم که خر کند خنده
(فروغ فرخزاد)
حکومت مردهشویان نمیتواند با انتقاد از محکومیت چپاولگری به نام کودورکووسکی، مطالبات ارباب را مستقیماً مطرح کند در نتیجه وفاداری خود را زیرجلکی و از طریق «نقل» گزارش فرانسپرس به اثبات میرساند. حنازرچوبه، مورخ 6 دیماه 1389، در مطلبی با کد: 30153201 مینویسد، «محکومیت خودورکوفسکی امید اصلاحات در روسیه را بر باد داد.» بله «اصلاحات» در روسیه در قاموس حقوقبشر فروشان غرب، یعنی تاراج و قانونشکنی به نفع آنگلوساکسونها و متحدانشان؛ پس جای تعجب نیست که حنازرچوبه سنگ این قماش اصلاحات را به سینه بزند. هر چه باشد، عموسام تکه استخوانی برای سگهای وفادارش پرتاب خواهد کرد، آنهم چه سگهای دستآموزی! همه «مستقل، دشمنشناس، با بصیرت و...» و از همه مهمتر، «دیندار» و «کثرتگرا!» سگهائی که از هم اکنون برای جایگزین کردن دین زرتشت با اسلام خیز برداشته و «شب یلدا» را از «اقوام ایرانی» گرفته و به حساب زرتشتیان واریز کردهاند!
باری حنازرچوبه در انتهای مطلب خود شهامت بیشتری به خرج داده و کلاهبردار محبوب عموسام را مدافع «کثرتگرائی» نیز معرفی مینماید. یادآور شویم الاغهای طویلة مککارتی مخاطب را ابله پنداشته و همصدا با ملاممد خاتمی، پوپولیسم، گلهپروری و جمعگرائی را برای ما ملت «دمکراسی» تعریف کردهاند. و در امتداد همین شبهدمکراسی جمکرانی است که حنازرچوبه جهت دمجنبانی برای ارباب، به انتقاد از نخستوزیر روسیه پرداخته و کودورکووسکی را مدافع «کثرتگرائی» میخواند. رسانة رسمی حکومت مردهشویان در ادامه از زبان یک مفسر سیاسی مینویسد، ولادیمیر پوتین از عمود قدرت حمایت کرده و روسیه فاقد «نظام قضائی مستقل» است:
«[...] پوتين به علت بياعتنائي به نظام كثرتگرائي سياسي كه خودوركوفسكي [...] از آن حمايت ميكرد، در معرض انتقادات قرار دارد [...] و [...] از نظام بالا به پائين موسوم به عمود قدرت حمايت كرده [...] يك تحليلگر سياسي گفت [...] ما يك پارلمان و يك نظام قضائي مستقل نداريم [...]»
البته روی سخن حنازرچوبه با روسیه است که برخلاف حکومت جمکران از قدرت «افقی» و خیابانی بیبهره مانده! خوشبختانه حکومت افقی روضهخوانها نه تنها مستقل است و پارلمان دارد که مو لای درز استقلال نظام قضائیاش نمیرود. اصلاً شوخی در کار نیست! قوة قضائیة جمکران، هم از زمان و مکان و انسان «مستقل» است، هم از منافع ملی! این «قوه» همچون دو قوة دیگر در این «نظام مقدس»، در خدمت بیگانه قرار دارد و همچون اوپوزیسیون نظام «اصولگرا» هم هست. «اصول» کذا همچنانکه پیشتر نیز گفتیم بر مجموعهای از دروغ و بهتان استوار شده. از آنجمله میتوان به «دشمنی» آمریکا با اسلام و حکومت اسلامی اشاره داشت! هر گاه مصلحت لندن و واشنگتن اقتضا کند، همة جهان «دشمن» حکومت اسلامی خواهند شد، و این بهترین شرایط است برای این نظام بینظم و این هرجومرج استعماری. چرا که قدرت سرکوب حکومت جمکران در داخل مرزها با انزوای «سیاسی ـ اقتصادی» تحمیلی از سوی غرب نسبت مستقیم دارد.
به همین دلیل است که ساواک جمکران با توسل به عملیات خرابکارانه میکوشد دست این قوة قضائیة «مستقل» را برای سرکوب و کشتار ایرانیان باز بگذارد تا زمینة جنجال و اعتراض ارباب نیز فراهم آید. اعتراض مزورانة غربیها به سرکوب در ایران، از یکسو اینان را در جایگاه مدافع حقوقبشر تثبیت میکند، و از سوی دیگر به سگهای هار عموسام در ایران امکان میدهد در باب دشمنی دروغین غرب با «اسلام» حسابی پارس کنند. به عنوان نمونه امروز حداد عادل، پدرعروس خامنهای ادعا کرده، «آشوبهای خردادماه هیچ ربطی به انتخابات نداشت، بلکه اسلام را هدف گرفته بود!» البته این سگ زنجیری و بیدندان استعمار تا حدودی درست میگوید! اکثریت قریب به اتفاق تظاهرکنندگان که در مسابقات «مارگیری» هم شرکت نکرده بودند، با فریاد «مرگ بر جمهوری اسلامی» به خیابان آمده خواهان نابودی این حکومت نفرت و توحش بودند. حکومتی که خود را به «دین اسلام» سنجاق کرده، تا بتواند با قرار دادن مخالف سیاسی در جایگاه مخالف دین، برچسب «کافر» بر او «الصاق» کند. و میدانیم که بر اساس احکام توحش دین بیابانی مجازات «کافر» مرگ است، مگر اینکه زیر شکنجة «عطوفت» اسلام رحمانی به این دین استعماری گرویده و دست عموسام را ببوسد! به عبارت دیگر سازمان سیا خروج از نظام توحش را برای ملت ایران ممنوع اعلام کرده. این است دلیل بمبگذاری در چاهبهار و اعدامهای گروهی از یکسو، و دستگیری اقتصاددان و فیلمساز و غیره از سوی دیگر.
در واقع هدف قوة قضائیة جمکران از این وحشیگریها، دعوت از تفنگفروشهای غرب برای اعتراض به خشونت جهت استقرار ارباب در جایگاه مدافع حقوقبشر است. این روند به حکومت اسلامی امکان میدهد ضمن گسترش سرکوب، وحشیگری خود را تحت عنوان اجرای احکام اسلامی «توجیه» کند. به این ترتیب دور جهنمی سرکوب تکمیل خواهد شد و حکومت جیرهخواران غرب در ایران میتواند یک دور جدید خشونت را آغاز کند. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، هیچ دلیلی برای رعایت «نزاکت» در مورد حکومت اسلامی و مخالفنمایاناش وجود ندارد! این حکومت «اشغالگر» و «مهاجم» است، و باید با آن به مثابه «متجاوز» به خاک ایران برخورد شود. تبلیغات این حکومت، همچون تهاجم ارتش اشغالگر است و هر ایرانی شرافتمندی وظیفه دارد متجاوز را نابود کند. دفاع از خاک میهن، تنها نوع خشونت است که ارزشمند و والا شناخته میشود؛ به همچنین است دفاع از انسانیات ایرانی در برابر تهاجم «باورمحوران!»
موهبتی است زیستن، آری
در زادگاه شیخ ابودلقک کمانچهکش فوری
«باور محترم» و «احترام به باورها» از تولیدات مرغوب و جدید طویلة مککارتی است که با هدف سرکوب «آزادی بیان» به بازار عرضه شده، و سایت چپنمای «اخبارروز» نیز در تاریخ اول دیماه 1389 یک قلم از همین «بنجل مقدس» را در دکهاش برای فروش گذارده. فردی به نام «اکبر کرمی» که فراموش نکرده تیتر «دکترای» خود را قید نماید، در مطلبی تحت عنوان «سنگسار همیشه با اولین سنگ آغاز میشود»، تمام هوش و ذکاوت و فراست و به ویژه شناخت عمیق خود ناشی از «دیپلم دانشگاهی» را به کار گرفته تا ضمن جایگزین کردن «آزادی بیان» با آزادی «باور» و «فکر» و «اندیشه»، همزمان چند پیام گوسالهپسند به مخاطب حقنه کند.
مطلب بسیار عمیق و شبهمنطقی «دکتر کاف» در واقع مجموعهای است که با توسل به عرفان، کتاب مقدس و اصول «کسب و کار» سر هم شده، و ضمن تحریف تاریخ و تخریب مدرنیته، در عمل «حکومت باورها» را به ارزش گذاشته. دکتر «اکبرکاف» میکوشد این مهملات را به عنوان «دمکراسی» به خورد خواننده دهد. همانطور که بارها گفتهایم، مطالب شیوائی از نوع مقالة «اکبر کاف» همیشه بر اصل جادوئی «ترادف کلی» تکیه دارد، و در واقع لجنزاری است از سفسطه و مهملبافی جهت تخریب انسان و تحریف آزادی بیان.
«پروفسور کاف» ابتدا «باور» را با «داوری» در ترادف قرار داده، و در کمال وقاحت از «باور» قابل دفاع نیز سخن به میان میآورند! به زبان سادهتر این فرد به «بحث» پیرامون باورها پرداخته و میپرسد، آیا این باور و داوری قابل دفاع است؟ البته این پروفسور گرانمایه همچون دیگر نسخهبرداران از جفنگیات محفل انسانستیز فرانکفورت، رنج «تعریف» چارچوب «داوری» را بر خود هموار نکرده، و مبنای مشخصی برای آن نمیشناسد. به زعم این «فیلسوف» نوباوه هر کس در هر موردی، هر حرفی بزند، «داوری» کرده و بنابراین پرتابکنندة نخستین سنگ مراسم سنگسار شمرده میشود! به عبارت دیگر، نویسنده «قضاوت» در مورد باورها را با مجازات سنگسار در ترادف قرار داده و خواهان «احترام به باورها» میشود.
هر چند نمیتوان در مورد باورها به دلیل منطقگریزیشان به «قضاوت» نشست، اما باورها را فقط زمانی میتوان «محترم» شمرد که در جایگاه خود، یعنی در حریم خصوصی قرار گیرد، و «باورمدار» در پی تحمیلشان بر دیگران نباشد! آنهنگام که «باورها» پای به عرصة اجتماع میگذارد، به هیچ عنوان «محترم» نخواهد بود، چرا که حریم جامعه را فروپاشانده، پای در حریم خصوصی دیگران میگذارد. به همین دلیل است که مقدسات شیعیمسلکان در ویراست رسمی آن به موضوع خنده و شوخی تبدیل شده، و ما در هر فرصتی به ابعاد توحش و حماقت «باورهای» شیعیان اشاره میکنیم. جایگاه این باورها در مساجد و خانههاست، نه در سطح جامعه، یا در عرصة سیاست! اما «دکتر کاف» از آنجا که در مسیر انسانستیز تحمیل توحش و حماقت باورها بر جامعه قلمفرسائی کرده، «دمکراسی» را نیز با «سلیقه» در ترادف قرار داده و میگوید «دمکراسی»، یعنی اقلیت باورهای خود را مهار کرده و به «سلیقة اکثریت» تن دهد! و این فرصتی است طلائی برای «اقلیت» که بتواند به اکثریت تبدیل شود! بله، به این میگویند شیوة جدید حذف فیزیکی «اقلیت» یا همان استالینیسم، مککارتیسم و یا مائوئیسم وارداتی و آمریکائی! جالب اینجاست که «کرمی» با همان مدرک «دکترایاش» دقیقاً جفنگیاتی را نشخوار میکند که آخوند کاشانی پیشتر جویده و در نماز جمعة هفتة گذشته روی زمین چمن دانشگاه سابق تهران «تف» کرده بود! بیدلیل نیست که در این وبلاگ «بعضیها» را «مخالفنما» میخوانیم. خلاصة کلام فوتوفن «درست» زندگی کردن را کرمی و کاشانی نیک فرا گرفتهاند، و از اینروست که ارواح شکمشان خیلی هم «درست» مسائل را تحلیل میکنند! چنین گفت پروفسور کاف در باب دمکراسی آنهم در جوامع جدید:
«دمکراسی در جوامع جدید، نتیجه یک مبادلة مدنی است [...] که در آن اکثریت [...] شانس آن را پیدا میکند که سلیقة خود را به طور موقتی بر پهنة عمومی حاکم کند. در این مبادله [...] اقلیتها با [...] قید زدن به باورها و داوریهای خود، هم حقوق اساسی خود را حفظ میکنند و هم فرصت پیدا میکنند که به صورت مسالمت آمیز به اکثریت تبدیل شوند[...]»
این «حقوق اساسی اقلیت» مسلماً موضوع تز دکترای ایشان بوده. گویا جناب پروفسور، دمکراسی را با بازار تهران اشتباه گرفته باشند که چنین مهملاتی به هم بافتهاند. باید از این نابغة بزرگ بپرسیم مگر دمکراسی حاکمیت «باورهای» اکثریت بر جامعه است که اقلیت میباید «باورهای» خود را مهار کند؟! در واقع دمکراسی مطلوب ایشان هیچ ارتباطی با انسانمحوری و حاکمیت قوانین انسانمحور نشان نمیدهد! اگر فردا چنگیز با سربازاناش به ایران بیاید و اکثریتی را با خود همراه کند، بر اساس صورتبندی پیشنهادی «کرمی» دیگران موظف خواهند بود بر «باورهایشان» قید زده و منتظر شوند تا روز و روزگاری به اکثریت حاکم تبدیل گردند. حضرت پروفسور کاف! این «پوپولیسم» است، نه دمکراسی! این همان حکومت شترگاوپلنگی است که توسط محفل «کارتر ـ برژینسکی» و از طریق کودتای شکوهمند ژنرال هویزر در بهمنماه 1357 بر ایران حاکم شد، و اینک امثال جنابعالی برای دفاع از همین کودتا قیام کرده و اینچنین قلمفرسائی میفرمائید! دلیل هم روشن است؛ سرکار سق زدن نان به نرخ روز و راه و رسم شیادی را «درست» آموخته و در پفیوزی دکتری گرفتهاید.
کرمی در ادامة مزخرفاتاش ادعا میکند، هیتلر فقط یهودیان را به اردوگاههای مرگ فرستاد، چرا که باورهایشان متفاوت بود! به عبارت دیگر این فرد در کمال حماقت و وقاحت مارکسیستها، کولیها، سوسیالیستها، همجنسگرایان و معلولین را از فهرست قربانیان هیتلر حذف میکند تا بتواند به نتیجة مورد نظرش برسد. گویا ایشان نمیدانند که به طور مثال کولیها، همچون بسیاری دیگر از قربانیان نازیسم «مسیحی» بودند و تا آنجا که به باورهایشان مربوط میشود، هیچ تفاوتی با باورهای «اکثریت» افلاطونی «دکتر کاف» نداشتهاند:
«بعد از آشویتس و [...] هلوکاست، دیگر چگونه میتوان در برابر باروها و کلمات اینگونه کم طاقت بود و به بردباری و تحمل ریشخند زد؟»
مسلماً جناب «استاد کاف» از «هلوکاست» خیلی متأثر شدهاند، اگر نه قلم فیلسوفمسلکشان نیشخند را «ریشخند» نمینوشت! هممیهنان گرامی! تا به حال شنیدهاید کسی «ریشخند» بزند؟ ما که نشنیده بودیم! ولی خوب فرصتی دست داد تا «شناخت» خود را از زبان مادری افزایش دهیم، و این فرصت فرخنده را نیز مدیون سایت فرهنگی و سیاسی «اخبار روز» هستیم! اهالی این سایت سهم عمدهای در گسترش علم و فرهنگ دارند و جا دارد آخوند مکارم شیرازی که همچون دیگر الاغهای طویلة مککارتی برای جهش و پرش و بازگشت به «گذشتة نورانی» ابراز تمایل فرمودهاند، از این عزیزان یاری جویند که نخبگانی همچون «سارا بوکر» و «دکتر کاف» را از آستینشان بیرون کشیدهاند.
«جونم براتون بگه»! مهرنیوز، مورخ 5 دیماه سالجاری، در مطلبی تحت عنوان «باید به جایگاه اصلی خود در علم برگردیم»، از زبان «مقدس» آیتالله ناصر مکارم شیرازی مینویسد:
«همانگونه که ایران استقلال سیاسی خود را به دست آورده [...] باید در زمینههای اقتصادی و علمی نیز مستقل شود [...]»
میبینید که بیدلیل نگفتیم زبان مکارم شیرازی «مقدس» است؛ این زبان با تکیه بر بلاهت و توحش، منطقانسانی را به چالش میطلبد. حال، پس از گذشته اینهمه سال باید قبول کنیم که حکومت اسلامی جمکران استقلال سیاسی هم یافته؟ کسی که چنین ادعائی دارد یا ابله است یا شارلاتان؛ این حکومت نکبت و ادبار همچون دیگر حکومتهای اسلامی ساخته و پرداختة ارتشهای وابسته به غرب در منطقه است؛ کدام استقلال؟ اگر جمکران استقلال دارد، میتوان به صراحت گفت که پاکستان و عربستان هم مسلماً از استقلال سیاسی برخوردارند، چرا که جهت تأمین منافع غرب، احکام توحش اسلام را به مورد اجرا میگذارند. اینگونه است که «استقلال سیاسی» الزاماً به استقلال اقتصادی منجر میشود. اتفاقاً در دوران نکبتبار جنگ 8 ساله، هم استقلال سیاسی داشتیم و هم استقلال اقتصادی و علمی، و اینهمه را مدیون زحمات زهراخانوم و میرحسین بودیم!
شبکة موازی سازمان سیا که از طریق اسرائیل و فالانژهای لبنان با ملایان جمکران به قول دکترکاف «مبادلة مدنی» داشت، در زمینة علمی چنان استقلالی برای مردهشویان فراهم آورد که بهتر دیدند اصلاً دانشگاه را ببندند و دانشجویان را به اوین بفرستند، باشد که به قول امام دجالشان، «زندانها دانشگاه شود!» اینگونه بود که با اراذل و اوباشی نظیر حاجفرج دباغ و شرکاء «شورای انقلاب فرهنگی» به راه انداختند و البته شمس آلاحمد هم که خبرنگار شرق با همسرش مصاحبه کرده، در همین محفل «کشتارگاه» افتخار عضویت داشت. راستی! مصاحبة «شرق» با عیال ایشان را از دست ندهید. چرا که این مصاحبه یکی دیگر از همکاران حکومت اسلامی را در جایگاه مخالف حکومت نشانده! حال که دریافتیم «شمس آلاحمد» از مخالفان حکومت بوده، بهتر است بپردازیم به «استقلال اقتصادی» این حکومت!
همچنانکه در انشاهای دبستانی کودکان میخوانیم، «بر ما واضح و مبرهن است که»، حکومت اسلامی جمکران استقلال دارد، بنابراین اقتصاد این حکومت نیز از باید از استقلال برخوردار شود، و هیچ نیازی به بررسی «وقوقیدن» آخوند مکارم شیرازی نداریم. در نتیجه، دوباره باز میگردیم به چرندیات «استاد» اکبر کرمی در سایت «اخبارروز!» بله، موهبتی است مطالعة تراوشات ذهنی نخبگان مرزپرگهر و این موهبت عظیم را دستکم نگیریم. «اکبر کاف» تلویحاً میگوید، جنگ دوم جهانی برای دفاع از باورهای یهودیان به راه افتاد! چرا که به ادعای ایشان هیتلر فقط «یهودیان» را، آنهم به دلیل «باورهایشان» به اردوگاههای مرگ فرستاد و از آنجا که به ادعای نابغة ساواک جمکران، انسان در «نام کوچک» و «اندیشههایاش» خلاصه میشود، کسانی که به «معجزة» دمکراسی پی برده باشند به نام و اندیشة دیگران نیز احترام میگذارند!
نیازی به توضیح نیست که بگوئیم از یکسو، «باور» به هیچ عنوان مترادف با «اندیشه» نیست، و از سوی دیگر، «احترام به اندیشه» نیز از جمله مزخرفاتی است که در طویلة مککارتی تولید شده. نهایت امر یادآور شویم که «دمکراسی»، حاکمیت قوانین انسانمحور بر جامعه است و هیچگونه ارتباطی با «معجزه» و دیگر واژگان کتب مقدس نمیتواند داشته باشد:
«کسانی که به معجزه هزارة جدید، یعنی دمکراسی و حقوق بشر راه بردهاند [...] و در آستانة باشکوهی که به همت کسانی چون [...] نیچه، فروید و مارکس در برابر بشریت گشوده شده [...] ایستادهاند [...] خوب میدانند که آدمی چیزی نیست جز نامش و اندیشههایاش [...]»
بله نام و اندیشه را به خاطر بسپاریم! اکبر کرمی تلویحاً میگوید، انسان موجودیت مادی ندارد! بر اساس ترهات ایشان «اندیشه» که چارچوب آن نیز مشخص نشده، در ترادف با «باورها» قرار میگیرد، چون کسانیکه به «معجزة» دمکراسی پی بردهاند، کلبة آینده را در جهانی بر پا میکنند که هرگونه نابرابری در عرصة اندیشه را «ممنوع» میشمارد:
«[...] و خوب میدانند که باید کلبة آیندة خودشان را فراسوی نیک و بد و در جهان پس از اخلاق بر پا کنند؛ جهانی که [...] نابرابری را [...]در پهنة اندیشه ممنوع میکند [...]»
اگر مفهومی برای این مزخرفات یافتید، ما را هم در جریان قرار دهید! در ضمن حضور دکترکاف بگوئیم، اظهارات «شبهمنطقی» و مطالب روشنفکرنمایانة فعلة فاشیسم فقط یک هدف مشخص را دنبال میکند: نفی مادیات انسان جهت نشاندن «آزادی باورها» و توهمات و ابهامات بجای «آزادی بیان». در چارچوب مفاد اعلامیه جهانی حقوقبشر، «آزادی بیان» انسانی است، «پیکر انسان» مادیات دارد، حال آنکه «باورهای انسان» فاقد مادیات است.
من میتوانم از فردا
[...]
به دیوار مستراحهای عمومی بنویسم
خط نوشتم که خر کند خنده
(فروغ فرخزاد)
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت