عنعنویات!
...
«سالهاست که غذا نخوردهام و حالم هم خیلی خوب است!» اگر در یک فیلم «مستند» چنین ترهاتی شنیدید در «اهداف نیک» کارگردان اتریشی آن تردید روا نیست! جهت معرفی «رسپریانیسم» به شوتوپرتها، هفتة گذشته فیلم مستندی ساختة «پیتر آرتور ستروبینگر» به نمایش درآمد. از قضای روزگار رهبر «رسپریانیستها» استرالیائی است.
مژده به هممیهنان گرامی! دین ویژة «دیپلماسی خیابانی» نیز به بازار آمد. رهبر دین کذا مونث بوده و همولایتی بنیانگذار ویکیلیکس از آب درآمده! البته تعجب ندارد، گویا مأموریت تولید انواع بنیادهای بیبنیاد و خیابانی بر عهدة رعایای الیزابت دوم در استرالیا گذارده شده! در هر حال، برای گرویدن به دین کذا لازم است با پرداخت یک مشت دلار مقداری کتاب و «سیدی» و نوار ویدئو ابتیاع فرمائید تا راه و رسم زیستن بدون غذا را به مفهوم «عنعنوی» بیاموزید، چرا که یانکیها برای مبارزه با تروریسم در افغانستان، آنهم به مفهوم «عنعنوی»، به دلار فراوان نیاز دارند!
علیخامنهای، رهبر حکومت مردهشویان میخواهد «عقبماندگی تاریخی» ایران را جبران کند! این گندهگوئیها در مقایسه با اظهارات مضحک سیدآورام، معاون اسبق وزارت کشور حکومت جمکران که در توهم سبز، «چپ نوین» رویت کرده، و مبارزه با تروریسم به مفهوم «عنعنوی» هیچ خنده ندارد! اما قصة خاله سوسکة «مهرداد فرهمند» در بیبیسی، خندهدارتر از همه است! پس اظهارات مضحک خامنهای و سیدآورام نبوی را ندیده میگیریم ـ هر دو در کیهان جمکران منتشر شده ـ و میپردازیم به مبارزات «عنعنوی» با تروریسم.
بخش اخبار افغانستان در سایت نووستی که به «زبان دری» منتشر میشود، از این واژة جادوئی استفاده کرده. به گزارش نووستی، مورخ 8 دیماه 1389، به نقل از «رادیوآزادی»، ژنرال «ویت لونگ» فرمودهاند، جلوگیری از نفوذ تروریستها از طریق پاکستان به خاک افغانستان آنهم به مفهوم «عنعنوی» خیلیگران تمام میشود، چرا که برای تحقق این امر همکاری سران قومی در پاکستان الزامی است:
« [...] حفاظت سرحد به مفهوم عنعنوی مخارج بس بزرگ ایجاب میکند[...]»
به گفتة حضرت ژنرال، گذار تروریستها به خاک افغانستان را همین «سران قومی» پاکستان تأمین میکنند! چقدر این سران قومی باید «عنعنوی» باشند که از پاکستان به افغانستان تروریست بفرستند! اما در واقع سران کذا همچون بیبیسی و حکومتهای اسلامی «مستقل» هستند.
میدانیم از آنجا که حکومت دستنشاندة آنگلوساکسونها در پاکستان «اسلامی» است، «مستقل» هم میباید به شمار آید، درست مثل حکومت مردهشویان جمکران! از سوی دیگر در پاکستان اکثریت با «امت اسلام» است و امت کذا چه در پاکستان و چه در جمکران «بابصیرت»، «حقطلب»، «ضدظلم»، «دشمنستیز»، «آزادیخواه»، «عدالتطلب»، «مردمپرست» و «کثرتگرا» و به ویژه «اصولگرا» و «دیندار» هستند. به این ترتیب آنگلوساکسونها میتوانند همچون سدة اخیر، هر لات و چاقوکشی را در جایگاه «رهبر مردمی» این امت بنشانند؛ شیوهای که در ایران، ترکیه، پاکستان و دیگر کشورهای مسلماننشین منطقه با موفقیت تمام اعمال شده و میشود. خارج از تهاجم نظامی همچون موارد عراق و افغانستان، رمز موفقیت استعمار در تحمیل سیاستهایاش، به راه انداختن «کاروان خردجال» جهت ایجاد «مشروعیت خیابانی» برای فرد یا گروه مطلوب است. به عبارت دیگر آنگلوساکسونها برای تبدیل مزدور به «رهبر»، فقط به لشکرکشی خیابانی و تجمع «مردم» نیاز دارند.
این تجمع همواره دو صورت دارد که در واقع دو روی «سکة سرکوب» استعماری است: تجمع تل موهومی به نام «مردم» جهت «تأئید» حکومت دستنشانده، و یا «اعتراض» به همین حکومت. در هر دو حال لشکرکشیهای خیابانی کارساز و تعیین کننده خواهد بود. به یاد داریم که طی دوران نخستوزیری شیخمهدی بازرگان، ساواک و شهربانی هر روز تل موهوم «مردم» را به رهبری ماشالله قصاب و زهراخانوم جهت حفظ «اسلام» به خیابان میآوردند. این برنامه ادامه داشت، تا اینکه قرار شد برای تداوم حکومت توحش اسلامی، رهبر مفلوکاش در سنگر «نبرد با آمریکا» نیز بتمرگد، و ارباب را «دشمن اسلام» بخواند. اینگونه بود که همة ایرانیان مخالف توحش و عربدهجوئی و لاتبازی «حکومت افقی» تبدیل شدند به طرفداران آمریکا و مخالفان اسلام، آنهم در شرایطی که آمریکا بر تخت «مدافع حقوقبشر» تکیه زده با جیرهخواراناش به جنگ زرگری مشغول بود و این جنگ همچنان ادامه دارد.
به همین دلیل بود که سه دهه پس از استقرار حکومت اسلامی در ایران، مخالفنمایان صادراتی این حکومت به ینگهدنیا با طرح بحثهای گوسالهپسند پیرامون «باورها»، ضمن تکفیر طرفداران دمکراسی، آنان را «خداناباور» خوانده و از «اسلام مترقی» و دمکراتیک سخن به میان آوردند و همچون شیرین عبادی از سوی بنیادهای رنگارنگ غرب جایزهباران هم شدند. علامت تعجب هم نمیگذاریم؛ استقرار دمکراسی، به ویژه در یک کشور کلیدی نظیر ایران تهدید مستقیم منافع استعماری غرب است. حمایت آشکار نوآم چامسکی از اوباش سبز شاهدی است بر این مدعا.
آورام چامسکی که عمری خود را مدافع انسان و انسانمحوری جا زده بود، ناگهان با یک چرخش یکصد و هشتاد درجه در کنار آخوند دباشی و شرکاء قرار گرفته و همچون کاردینال راتزینگر، رهبر عظیمالشان کاتولیکها «سبز» شد! این مختصر را گفتیم تا شوتوپرتها به اهمیت مرزشکنی جهت اختراع مجموعة متناقض «انتخابات» و «دین اسلام» برای آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک بهتر پی ببرند.
با استفادة ابزاری از روند دمکراتیک «انتخابات» و آمیختن آن با «دین اسلام» استعمار غرب دامنة سرکوب و چپاول خود را گسترش میبخشد، این است دلیل ارادت حقوقبشر فروشان به تلفیق «دین» و روند دمکراتیک «انتخابات!» با توسل به ترفند مرزشکنی است که همزمان تجاوز به حریمخصوصی و حریم اجتماعی امکانپذیر میشود. همچنانکه در ایران شاهدیم، حکومت از یکسو با توسل به «دین»، پایمال کردن حقوق انسانی را «حق»، و انسان را «باطل» معرفی میکند، و از سوی دیگر، همین حکومت با برگزاری مراسم مضحکی که آنرا «انتخابات» نام نهاده، برای خود «مشروعیت» بینالمللی نیز قائل میشود. در حالیکه هدف اصلی از برپائی انتخابات و رفراندوم توسط نظام توحش جمکران فراهم آوردن زمینة پروپاگاند برای بوقهای استعمار است.
رسانههای غرب با جنجال پیرامون به اصطلاح «انتخابات» در حکومت جمکران، به افکار عمومی چنین القاء میکنند که حکومت آدمخواران دستآموز استعمار در ایران «مشروعیت مردمی» هم دارد! بیدلیل نیست که سایت رادیوفردا با توسل به محمد خاتمی به دمیدن در تنور یخزدة «انتخابات» مشغول شده؛ و از زبان ملاممد جنایتکار سخن از اجرای قانون اساسی، برگزاری «انتخابات آزاد» و «آزادی زندانیان» به میان میآورد. در واقع پیشخدمت جرج سوروس مطالبات ارباب را مطرح کرده؛ بجز مزدوران استعمار چه کسی احکام توحش فقه شیعه را میتواند «قانون اساسی» بخواند؟
این «کتابدعا»، که نام آن را قانون اساسی گذاشتهاند، همان است که اعتقادات و باورهای ایرانی را «جرم سیاسی» میداند و تجاوز به حقوق انسانی را نیز به زبان عصرحجر «توجیه» میکند. این «کتابدعا» همان است که به نیروهای «امنیتی ـ نظامی» حکومت برای قتل صاحبان قلم و مخالفان سیاسی مجوز داده، و بالاخره این «شبه قانون» همان است که همکاران حکومت را در جایگاه «مخالف» قرار میدهد و با دستگیری امثال پناهی و رئیسدانا حامیان غربی نظام توحش را به مدافعان حقوق بشر تبدیل میکند. کدام ایرانی و به طور کلی، کدام انسان شرافتمندی میتواند خواهان اجرای مفاد این «کتاب دعای» انسانستیز و ضدایرانی باشد؟! ایرانی هرگز این قانون را تأئید نکرده و نخواهد کرد. قانون اساسی حکومت اسلامی چنان مفتضح و متحجر بود که حتی تشکل اسلامگرای مجاهدین خلق نیز نتوانست به آن رأی بدهد.
این «قانون» فقط با حمایت اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن به تأئید اکثریت همان «مردم» کذا رسید. اگر جنجال رسانههای غرب در کار نمیافتاد، درصد واقعی هواداران حکومت توحش و طرفداران قانون اساسیاش که دستپخت جانوران وحشیای نظیر آخوند منتظری بود در عمل مشخص میشد و امروز بوق استعمارگران در دو سوی آتلانتیک نمیتوانست برای اجرای مفاد این «کتابدعا» در اختیار جنایتکارانی همچون محمد خاتمی قرارگیرد؛ کسی دستش به خون هزاران ایرانی آغشته است.
بله آنها که «اجرای قانون اساسی» حکومت «مستقل» جمکران منافع نامشروعشان را تأمین کرده در لندن و واشنگتن نشستهاند و با توسل به نمایشی به نام «انتخابات» پادوهایشان را هم در جایگاه اوپوزیسیون حکومت جاسازی کردهاند. آشوبهای «ساحل عاج» از همین روند شوم تغذیه میکند؛ فقط اینبار سازمان رسوای ملل نیز رسماً پای به معرکه گذاشته، چرا که مزایای برگزاری «انتخابات»، آنهم توسط نوکران «مستقل» فراوان است.
پس هیچ تعجبی ندارد که محمد خاتمی شرکت دارودستة خود را در مراسم خردجال آینده به دو روند متناقض، یعنی اجرای قانون اساسی و آزادی زندانیان سیاسی مشروط کند. و این تناقضگوئی همزمان در رادیوفردا و سایت بیبیسی منعکس شود! بعد هم همین سایت بیبیسی فارسی خود را در جایگاه «حسین در کربلا» قرار داده، و پس از ذکر مصیبت، به عزت و احترام و جایگاه والای خود نزد «غیرایرانیان» اشاره کرده و شیونکنان بپرسد، چرا بیبیسی «مستقل» و «ظلمستیز» و براندازندة «حاکمان ظالم» در ایران تنها مانده؟!
به زبان سادهتر، گزارشگر «بیبیسی» با توسل به «باورهای عوام»، از یکسو این خبرگزاری را «شهید» و «مظلوم» و «مقدس» مینمایاند، و از سوی دیگر با اشاره به کاردانی و تکنیک کارمندان بنگاه مذکور آن را در جایگاه مستقل و الهی و به ویژه «ضداستبداد» قرار داده و در واقع بیبیگوزک حسین را «بازتولید» میکند. میبینیم که اهالی بیبیسی از فواید قصة حسین در کربلا بهتر از آخوندها آگاهاند.
ارسال شیخ صادق صبا به قم دلیل داشت. قم که پیشتر خطة «خون و قیام» بود و اکنون رسانههای مردهشویان آنرا شهر «علم و قیام» میخوانند در واقع مرکزی است جهت تقدس بخشیدن به پروپاگاند غرب. روند کار چنین است که پروپاگاند کذا را به حدیث و روایت و بیبیگوزکهای مقدس شیعه تزریق میکنند و از آن انواع خطبههای نماز جمعه، متن سخنرانی مقامات حکومت آدمخوار جمکران و به ویژه مقالات نخبگان «اوپوزیسیون» همین حکومت توحش را بیرون میکشند. این است دلیل ظهور همزمان واژة پوچ و مبهم «اصول» در مطالب داماد سرتیپ زاهدی و مقالات کیهان جمکران. در ظاهر امر پاسدار شریعتمداری از مخالفان سرسخت داریوش همایون به شمار میرود، اما در واقع آبشخور ایندو مشترک است؛ به همین دلیل نیز هر دو بر طبل ابهامی به نام «اصول» میکوبند. «اصول» هردوشان در طویلة سازمان سیا تعیین میشود. «اصول» کیهان، همان «اصول» داماد سرتیپ زاهدی است، منتهی اولی در تقابل با پروپاگاند ابلهفریب رسانههای ارباب، و دومی در همسوئی با این پروپاگاند گوسالهپسند قرار گرفته.
«اصول» کیهان چیست؟ استقرار بیقید و شرط افراد و گروههائی که مورد تأئید «غرب» و «اسرائیل» قرار میگیرند در «سنگر باطل.» یادآور شویم علیرغم لشکرکشی آمریکا به عراق و افغانستان جهت استقرار حکومت اسلامی در ایندو کشور، به ادعای کیهان، آمریکا و اسرائیل دشمن سرسخت «اسلام» و «انقلاب» به شمار میروند، و هدفی جز نابودی اسلام و انقلاب کذا ندارند! با تکیه بر همین پیشفرض خنک، تکراری و واژگونه است که خط تبلیغاتی کیهان مستقیماً از پروپاگاند به اصطلاح دشمنان اسلام و انقلاب پیروی میکند. کافی است رسانههای غرب از حقوقبشر دفاع کنند، تا کیهان بتواند مخالفان سرکوب ایرانیان را در سنگر باطل قرار داده و برچسب کفر بر پیشانیشان الصاق نماید. اما پس از کودتای ناکام هیزاکسلنسی یک لایة دیگر بر شارلاتانیسم کیهان افزوده شده و ملاممد خاتمی و دیگر پیروان خط توحش «امام» نه تنها مخالف اسلام و انقلاب شناخته میشوند که دشمن دمکراسی نیز به شمار میروند!
در اینکه ملاممد خاتمی با دمکراسی سرستیز داشته و دارد، هیچ تردیدی نداریم، چرا که همة فاشیستها «انسانمحوری» را نفی میکنند، اما نکوهش خاتمی توسط پاسدار شریعتمداری آنهم به دلیل مخالفت شیاد اردکان با دمکراسی دیگر از آن حرفهاست:
«[...] خاتمي به همراه ديگر فتنهگران [...] نه تنها در انتخابات اخير بر عليه رأي مردم و قانون اساسي [...] شورش كردند بلكه دشمني آنها با انتخابات و دموكراسي مسبوق به سابقه است[...]»
این اظهارات بسیار «عنعنوی» که در خبرویژة کیهان، مورخ 29 دسامبر 2010، تحت عنوان، «پالس تازة مهرة جورج سوروس براي آمريكا و انگليس» انتشار یافته نشان میدهد که سرپرست کیهان «حضور مردم» در برابر حوزههای رایگیری را با «دمکراسی» اشتباه گرفته. ولی اینگونه «نگارش» به زبان فارسی، آنهم در یک روزینامة «رسمی» ثابت میکند که «لنگی» معظم جمکران، جهت ایفای نقش در رشتة تخصصیشان، که همان شستن و برق انداختن اتومبیل عموسام باشد، میباید از گویش انگلیسی «فارسینما» استفاده کنند. به هر تقدیر اینجاست که «بازتولید» پروپاگاند ابلهپسند سازمان سیا، یعنی مرزشکنی و ایجاد ترادف بین انتخابات و دمکراسی را از بوق تبلیغاتی آمریکا میشنویم.
باید به سرپرست کیهان و ارباباناش بگوئیم «انتخابات» در مفهوم برخورداری «انسان» از «حق انتخاب آزاد»، لازمة دمکراسی است، اما دمکراسی را نمیتوان به برگزاری «انتخابات» تقلیل داد، آنهم انتخابات در حکومتی که حقوق انسانی را مردود میشمارد! مراسمی که در جمکران برگزار میشود در واقع «شبیهسازی» انتخابات است، و جز مردمفریبی نیست. همچنانکه «مخالفت» امثال ملاممد خاتمی با حکومت توحش نیز از شبیهسازی فراتر نمیرود. دشمنی فرضی با آمریکا و ادعای پیروی از «خط امام» توسط پاسدار شریعتمداری و محمد خاتمی شاهدی است بر این مدعا که هر دو در لجنزار ابهام «اصول» به جست و خیز مشغول شدهاند.
شریعتمداری ملاممد را تحتالحمایة آمریکا و دشمن نظام و «خط امام» معرفی میکند، خاتمی هم در سخنرانی خود برای خط همان امام دجال و روانپریش سینه چاک میدهد و میگوید، ما پیرو خط امام هستیم نه «آنها» که چهرة امام عزیز را «زشت» مینمایانند:
«[...] چرا به نام امام [...] از سوي كساني كه هيچ مناسبتي با امام و خط امام نداشتهاند از امام چهره زشت ترسيم ميشود؟ چرا كساني كه از سينه چاكان نظام و انقلاب و امام بودند به ضديت با انقلاب و نظام متهم شده اما كساني كه هيچ علاقهاي و ربطي به امام و انقلاب نداشتهاند مدعي خط امام [...] ميشوند [...]»
همان منبع
بله چرا «آنها» چهرة زیبای «امام» را مخدوش جلوه میدهند؟ «آنها» باید از این جانور وحشی یک مهاتما گاندی بسازند تا ژست ملاممد در برابر دوربین خبرنگاران جهان تکمیل شود! خاتمی از چنان وقاحتی برخوردار است که حتی «رادیوفردا» هم از انعکاس سخنان بیشرمانهاش خودداری کرد. باری! سرپرست کیهان تأکید دارد که خاتمی به مخالفت با آمریکا تظاهر میکند. برهان قاطع بازجوی معظم جمکران نیز بر الگوی حماقت امام خمینیاش منطبق است. به ادعای پاسدار شریعتمداری، از آنجا که سران آمریکا و اسرائیل از اصلاحطلبان حمایت کردهاند، پس خاتمی مخالف آمریکا نیست!
البته خاتمی هرگز مخالف ارباب نبوده، و شعارهای مضحک «نه سازش نه تسلیم، نبرد با آمریکا» و «راه قدس از کربلا میگذرد» و غیره که در دورة «نعمت الهی» و حکومت ایشان بر «وزارت ارشاد» همه روزه از رادیو و تلویزیون میشنیدیم، ساخته و پرداختة همین آمریکا بود که منافعاش همواره با جنگ تأمین شده و میشود. اما این واقعیت که خاتمی مزدور آمریکا است، به هیچ عنوان وابستگی پاسدار شریعتمداری به محافل سرمایهسالاران واشنگتن و لندن را نمیتواند پنهان دارد!
بله، الصاق برچسب «آمریکائی» به یک مزدور شناخته شدة سازمان سیا، دلیل بر ضدامپریالیست بودن سرپرست کیهان نیست. همچنانکه پارس کردن امامشان بر علیه «شیطان بزرگ»، در واقع جز تأمین منافع آمریکا هیچ هدفی را دنبال نمیکرد. امروز نیز همین حکومت نفرت و توحش حزب آخوندپرست توده را «ضددین» خوانده، و میرحسین مفلوک و اطرافیاناش را به داسالله چسبانده. بیبیسی و رادیوفردا و دیگر بوقهای طویلة مککارتی هم این دروغ بزرگ را منعکس کردهاند، چرا؟ چون آبشخور حزب توده و آخوندجماعت مشترک است؛ هر دو بر ابهام و توحش «مردم» تکیه دارند. حال که تا حدودی با «شبهمنطق» فعلة فاشیسم در کیهان جمکران آشنا شدیم بازگردیم به روضهخوانی مهرداد فرهمند در سایت «بیبیسی»، مورخ 29 دسامبر سالجاری.
ایشان ابتدا خاطرات خود را از «رادیو بیبیسی» در دوران «انقلاب» نقل کرده و از «باورهای» ایرانیان نسبت به این رسانه چندین و چند روایت گفته و ضمن اشارة تلویحی به «بلاهت» ایرانیان، بر «استقلال» گزارشگران و «اعتبار» جهانی بنگاه بیبیسی تأکید مینمایند، سپس با طرح چند پرسش جانگداز میپرسند، چرا حاکمان «ظالم» ایران ـ شاه و حکومت اسلامی ـ از بیبیسی میهراسند و چرا ایرانیان این «بنگاه» را دوست ندارند؟
اینکه ایرانیان به نیکی یا بدی «بیبیسی» اعتقاد داشته باشند به هیچ عنوان اهمیت ندارد! دلیل هم روشن است، اولاً «باورها» ملاک بررسی منطقی و علمی نیست، چرا که باورها در هر حال منطقگریزاند. ثانیاً در هیچ کشوری «باورهای جمع» منطقی نیست که انتظار داشته باشیم باورهای ایرانیان در مورد بیبیسی «منطقی» باشد. خلاصه، گویا ایرانیان به ساحت «مقدس» بیبیسی «توهین» کردهاند، که جیغ و فریاد «مستر» فرهمند به آسمان برخاسته! اما اصل مطلب این است که ایشان در یک پروپاگاند مهوع و مرزشکن، سخنگوی حاکمیت بریتانیا را از «جایگاه واقعی» خود خارج کرده و ضمن تأکید بر «استقلال» آن برایاش دو سنگر حق و باطل افتتاح نمودهاند. ایشان مینویسند، به باور بعضیها حکومت آخوندی را بیبیسی آورده و هر وقت هم بخواهد آن را سرنگون میکند؛ برخی دیگر از جمله «حاکمیت ایران» از این «رسانه» هراس دارند، بعضیها از آن میگریزند و ... ولی دولت بریتانیا و «ام. آی. 6» هیچ دخالتی در این بنگاه ندارند، ما مستقل هستیم و «تکنیکمان» حرف ندارد و... و از اینجور «حرفها!»
مهرداد فرهمند به ما میگوید، برخلاف تصور بعضی ایرانیها، هر روز صبح هیئت دولت در مورد برنامة بیبیسی فارسی تصمیم نمیگیرد، و محتوای برنامهها از «ام. آی.6» نمیآید! ایشان میافزایند، «بیبیسی» در همة کشورها به عنوان یک خبرگزاری «معتبر» شناخته میشود و فقط در ایران نسبت به بیبیسی چنین نگرش منفیای وجود دارد. مهردادجان در پایان این پرسش را مطرح میفرمایند که چرا در ایران «بیبیسی» را عامل براندازی میدانند:
«چه سری در بیبیسی نهفته که هم محمدرضا شاه آن را مبلغ سرنگونی شاهنشاهیاش میدانست و هم [حکومت اسلامی آن را] عامل [...] براندازیاش میداند؟ چرا بیبیسی فقط در ایران به دنبال راه انداختن انقلاب و براندازی نظام بوده؟ چرا فقط بیبیسی فارسی؟»
بله این پرسش از همان پرسشهای «عنعنوی» باید باشد! اتفاقاً هیچ «سری» درکار نیست! سرکار تلاش میکنید بیبیسی را در ابهام باورها و فریب قرار دهید! جایگاه واقعی بیبیسی برای ما شناخته شده است: سخنگوی رسمی حاکمیت استعماری انگلستان و هوچی ارتش ناتو که باتوسل به شیوه شناخته شدة «مرزشکنی» میکوشد جیرهخواران استعمار را «مستقل» جلوه دهد. و اما جناب فرهمند! پیرامون نفرت ایرانیان از بنگاه بیبیسی، بهتر است نخست به سابقة «درخشان» تاریخی بریتانیا در ایران نگاهی بیاندازید تا ریشة این نگرش را بشناسید. سابقة بریتانیا، در توسل به آخوند و اوباش جهت ترور شخصیتها و ایجاد آشوب خلاصه میشود. این یک واقعیت تاریخی است و هیچ ارتباطی با «بیبیسی» ندارد!
در دوران میرزای شیرازی بیبیسی هنوز متولد نشده بود، ولی لشکرکشی خیابانی برای واداشتن دربار به یکجانبهگرائی، یعنی نقض قرارداد رژی با هدف مقروض کردن بانک شاهی یک رخداد تاریخی است. سپس پای به دوران پس از جنگ اول جهانی میگذاریم؛ پس از کودتای بلشویکها، بریتانیا تنها قدرت استعماری حاضر در ایران بود. کودتا بر علیه جنبش مشروطه جهت حمایت پنهان از نازیها، و تبدیل ملت ایران به ابزار فشار بر شوروی از کجا میآمد؟ آخوندهائی که ارتش هیتلر را «لشکرامام حسین» میخواندند، تبلیغات کدام دولت را منتقل میکردند؟ نکند پهلوی اول هم مثل خمینی «مستقل» بوده؟ نه! هیچ استقلالی در کار نبوده و نیست، حتی برای بیبیسی. بگذریم! در دوران نخست وزیری «مصدق» نمایش مهوع میرزای شیرازی در مورد قرارداد نفت «بازتولید» شد و به تحریم اقتصادی و تحکیم پایههای کودتائی انجامید که نهایت امر پای آمریکا را نیز به عنوان شریک بریتانیا به ایران باز کرد. این مختصری بود از تاراج اقتصادی و سرکوب سیاسی ایرانیان پیش از کودتای بهمن 1357.
پس از سرنگونی شاه همین سیاست در کشورمان ادامه یافت و نتیجه هم در برابر ماست: استقرار ویراست دوم حکومت سیدضیاء. این جنایات توسط «بیبیسی» صورت نگرفته، ولی بیبیسی سخنگوی رسمی همین سیاست بوده و هست. برنامههای بیبیسی را دولت انگلستان و «ام. آی.6» تولید نمیکنند، این برنامهها در چارچوب سیاستهای ارتش ناتو، بر محور گسترش مقدسات، ابتذال و عوامگرائی تنظیم میشود و از این منظر در همسوئی کامل با رادیوفردا، صدای آلمان و صدای آمریکا و دیگر بوقهای ارتش ناتو قرار دارد. اینکه «بیبیسی» را یک خبرگزاری «معتبر» بشناسند، این رسانه را خارج از محدودة پروپاگاند ارتش ناتو قرار نمیدهد! درست است که «بیبیسی» خبر «معتبر» پخش میکند، ولی همة خبرهای معتبر را هم از «بیبیسی» نخواهیم شنید؛ دلیل هم اینکه خبر معتبر «جهت مشخص» دارد! اما همة رسانهها این شیوة گزینش را اعمال میکنند، در نتیجه بیبیسی از روش کلی سیاست غرب در ایران مستثنی نمیشود. این روشکلی چیست؟ گسترش بلاهت و ابتذال و تقدس جهت تخریب انسان.
خارج از تأکید بر «استقلال» اسرائیل و حکومت جمکران، آنچه بیبیسی را همچون دیگر رسانههای غرب در ردة بوقهای استعماری قرار میدهد، مخالفت پنهان و پیگیرش با دمکراسی و انسانمحوری، و تظاهر به حمایت از آراء عمومی در ایران است. این مخالفت مزورانه در قالب آخوندپرستی، جمعگرائی، ستایش از مراجع تقلید «مردمی» و تأکید بر «آیات عظام لیبرال» تجلی یافته. سفر شیخ صادق صبا را به شهر قم فراموش نکردهایم. ادعای بیشرمانة موجودیت «آخوند لیبرال»، نه «باور» است و نه ارتباطی به «خبر» دارد؛ «گزارش» سفر شیخ صادق به قم یک پروپاگاند بیشرمانه و مرزشکن در ستایش آخوند بود. برخلاف ادعای سرکار این گزارش و دیگر گزارشها حاکی از «استقلال» گزارشگر نیست؛ انعکاس چنین ترهاتی ثابت میکند که «استقلال» شارلاتانها، آنان که مرز مفاهیم متضاد را مخدوش میکنند، برای تأمین منافع حاکمیت بریتانیا یک الزام است. این است دلیل «استقلال» سرکار و همکارانتان.
اینبار اگر خواستید بیبیسی فارسی را در جایگاه حسین مظلوم قرار دهید که به دلیل پیمان شکنی «اهل کوفه» تنها مانده، به یاد داشته باشید که برخی از ایرانیان میدانند، وظیفة رسانههای غرب تأمین منافع تفنگفروشهای دوسوی آتلانتیک است، و بیبیسی فارسی در این مسیر مقدس «تنها» نیست؛ خبرگزاری بیبیسی همچون دیگر خبرگزاریهای حوزة ناتو در همین مسیر طی طریق میکند. خلاصه، «ما» اهل کوفه نیستیم، که سرکار در کمال «استقلال» بیبیسی فارسی را در جایگاه «حسین شهید» قرار دهید و همه را در ماتم آنحضرت بنشانید! به کوری چشم روضهخوانها و آخوندپرستان «مستقل» و مرزشکن، سال 2011 میلادی را سه شبانهروز جشن میگیریم.
مژده به هممیهنان گرامی! دین ویژة «دیپلماسی خیابانی» نیز به بازار آمد. رهبر دین کذا مونث بوده و همولایتی بنیانگذار ویکیلیکس از آب درآمده! البته تعجب ندارد، گویا مأموریت تولید انواع بنیادهای بیبنیاد و خیابانی بر عهدة رعایای الیزابت دوم در استرالیا گذارده شده! در هر حال، برای گرویدن به دین کذا لازم است با پرداخت یک مشت دلار مقداری کتاب و «سیدی» و نوار ویدئو ابتیاع فرمائید تا راه و رسم زیستن بدون غذا را به مفهوم «عنعنوی» بیاموزید، چرا که یانکیها برای مبارزه با تروریسم در افغانستان، آنهم به مفهوم «عنعنوی»، به دلار فراوان نیاز دارند!
علیخامنهای، رهبر حکومت مردهشویان میخواهد «عقبماندگی تاریخی» ایران را جبران کند! این گندهگوئیها در مقایسه با اظهارات مضحک سیدآورام، معاون اسبق وزارت کشور حکومت جمکران که در توهم سبز، «چپ نوین» رویت کرده، و مبارزه با تروریسم به مفهوم «عنعنوی» هیچ خنده ندارد! اما قصة خاله سوسکة «مهرداد فرهمند» در بیبیسی، خندهدارتر از همه است! پس اظهارات مضحک خامنهای و سیدآورام نبوی را ندیده میگیریم ـ هر دو در کیهان جمکران منتشر شده ـ و میپردازیم به مبارزات «عنعنوی» با تروریسم.
بخش اخبار افغانستان در سایت نووستی که به «زبان دری» منتشر میشود، از این واژة جادوئی استفاده کرده. به گزارش نووستی، مورخ 8 دیماه 1389، به نقل از «رادیوآزادی»، ژنرال «ویت لونگ» فرمودهاند، جلوگیری از نفوذ تروریستها از طریق پاکستان به خاک افغانستان آنهم به مفهوم «عنعنوی» خیلیگران تمام میشود، چرا که برای تحقق این امر همکاری سران قومی در پاکستان الزامی است:
« [...] حفاظت سرحد به مفهوم عنعنوی مخارج بس بزرگ ایجاب میکند[...]»
به گفتة حضرت ژنرال، گذار تروریستها به خاک افغانستان را همین «سران قومی» پاکستان تأمین میکنند! چقدر این سران قومی باید «عنعنوی» باشند که از پاکستان به افغانستان تروریست بفرستند! اما در واقع سران کذا همچون بیبیسی و حکومتهای اسلامی «مستقل» هستند.
میدانیم از آنجا که حکومت دستنشاندة آنگلوساکسونها در پاکستان «اسلامی» است، «مستقل» هم میباید به شمار آید، درست مثل حکومت مردهشویان جمکران! از سوی دیگر در پاکستان اکثریت با «امت اسلام» است و امت کذا چه در پاکستان و چه در جمکران «بابصیرت»، «حقطلب»، «ضدظلم»، «دشمنستیز»، «آزادیخواه»، «عدالتطلب»، «مردمپرست» و «کثرتگرا» و به ویژه «اصولگرا» و «دیندار» هستند. به این ترتیب آنگلوساکسونها میتوانند همچون سدة اخیر، هر لات و چاقوکشی را در جایگاه «رهبر مردمی» این امت بنشانند؛ شیوهای که در ایران، ترکیه، پاکستان و دیگر کشورهای مسلماننشین منطقه با موفقیت تمام اعمال شده و میشود. خارج از تهاجم نظامی همچون موارد عراق و افغانستان، رمز موفقیت استعمار در تحمیل سیاستهایاش، به راه انداختن «کاروان خردجال» جهت ایجاد «مشروعیت خیابانی» برای فرد یا گروه مطلوب است. به عبارت دیگر آنگلوساکسونها برای تبدیل مزدور به «رهبر»، فقط به لشکرکشی خیابانی و تجمع «مردم» نیاز دارند.
این تجمع همواره دو صورت دارد که در واقع دو روی «سکة سرکوب» استعماری است: تجمع تل موهومی به نام «مردم» جهت «تأئید» حکومت دستنشانده، و یا «اعتراض» به همین حکومت. در هر دو حال لشکرکشیهای خیابانی کارساز و تعیین کننده خواهد بود. به یاد داریم که طی دوران نخستوزیری شیخمهدی بازرگان، ساواک و شهربانی هر روز تل موهوم «مردم» را به رهبری ماشالله قصاب و زهراخانوم جهت حفظ «اسلام» به خیابان میآوردند. این برنامه ادامه داشت، تا اینکه قرار شد برای تداوم حکومت توحش اسلامی، رهبر مفلوکاش در سنگر «نبرد با آمریکا» نیز بتمرگد، و ارباب را «دشمن اسلام» بخواند. اینگونه بود که همة ایرانیان مخالف توحش و عربدهجوئی و لاتبازی «حکومت افقی» تبدیل شدند به طرفداران آمریکا و مخالفان اسلام، آنهم در شرایطی که آمریکا بر تخت «مدافع حقوقبشر» تکیه زده با جیرهخواراناش به جنگ زرگری مشغول بود و این جنگ همچنان ادامه دارد.
به همین دلیل بود که سه دهه پس از استقرار حکومت اسلامی در ایران، مخالفنمایان صادراتی این حکومت به ینگهدنیا با طرح بحثهای گوسالهپسند پیرامون «باورها»، ضمن تکفیر طرفداران دمکراسی، آنان را «خداناباور» خوانده و از «اسلام مترقی» و دمکراتیک سخن به میان آوردند و همچون شیرین عبادی از سوی بنیادهای رنگارنگ غرب جایزهباران هم شدند. علامت تعجب هم نمیگذاریم؛ استقرار دمکراسی، به ویژه در یک کشور کلیدی نظیر ایران تهدید مستقیم منافع استعماری غرب است. حمایت آشکار نوآم چامسکی از اوباش سبز شاهدی است بر این مدعا.
آورام چامسکی که عمری خود را مدافع انسان و انسانمحوری جا زده بود، ناگهان با یک چرخش یکصد و هشتاد درجه در کنار آخوند دباشی و شرکاء قرار گرفته و همچون کاردینال راتزینگر، رهبر عظیمالشان کاتولیکها «سبز» شد! این مختصر را گفتیم تا شوتوپرتها به اهمیت مرزشکنی جهت اختراع مجموعة متناقض «انتخابات» و «دین اسلام» برای آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک بهتر پی ببرند.
با استفادة ابزاری از روند دمکراتیک «انتخابات» و آمیختن آن با «دین اسلام» استعمار غرب دامنة سرکوب و چپاول خود را گسترش میبخشد، این است دلیل ارادت حقوقبشر فروشان به تلفیق «دین» و روند دمکراتیک «انتخابات!» با توسل به ترفند مرزشکنی است که همزمان تجاوز به حریمخصوصی و حریم اجتماعی امکانپذیر میشود. همچنانکه در ایران شاهدیم، حکومت از یکسو با توسل به «دین»، پایمال کردن حقوق انسانی را «حق»، و انسان را «باطل» معرفی میکند، و از سوی دیگر، همین حکومت با برگزاری مراسم مضحکی که آنرا «انتخابات» نام نهاده، برای خود «مشروعیت» بینالمللی نیز قائل میشود. در حالیکه هدف اصلی از برپائی انتخابات و رفراندوم توسط نظام توحش جمکران فراهم آوردن زمینة پروپاگاند برای بوقهای استعمار است.
رسانههای غرب با جنجال پیرامون به اصطلاح «انتخابات» در حکومت جمکران، به افکار عمومی چنین القاء میکنند که حکومت آدمخواران دستآموز استعمار در ایران «مشروعیت مردمی» هم دارد! بیدلیل نیست که سایت رادیوفردا با توسل به محمد خاتمی به دمیدن در تنور یخزدة «انتخابات» مشغول شده؛ و از زبان ملاممد جنایتکار سخن از اجرای قانون اساسی، برگزاری «انتخابات آزاد» و «آزادی زندانیان» به میان میآورد. در واقع پیشخدمت جرج سوروس مطالبات ارباب را مطرح کرده؛ بجز مزدوران استعمار چه کسی احکام توحش فقه شیعه را میتواند «قانون اساسی» بخواند؟
این «کتابدعا»، که نام آن را قانون اساسی گذاشتهاند، همان است که اعتقادات و باورهای ایرانی را «جرم سیاسی» میداند و تجاوز به حقوق انسانی را نیز به زبان عصرحجر «توجیه» میکند. این «کتابدعا» همان است که به نیروهای «امنیتی ـ نظامی» حکومت برای قتل صاحبان قلم و مخالفان سیاسی مجوز داده، و بالاخره این «شبه قانون» همان است که همکاران حکومت را در جایگاه «مخالف» قرار میدهد و با دستگیری امثال پناهی و رئیسدانا حامیان غربی نظام توحش را به مدافعان حقوق بشر تبدیل میکند. کدام ایرانی و به طور کلی، کدام انسان شرافتمندی میتواند خواهان اجرای مفاد این «کتاب دعای» انسانستیز و ضدایرانی باشد؟! ایرانی هرگز این قانون را تأئید نکرده و نخواهد کرد. قانون اساسی حکومت اسلامی چنان مفتضح و متحجر بود که حتی تشکل اسلامگرای مجاهدین خلق نیز نتوانست به آن رأی بدهد.
این «قانون» فقط با حمایت اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن به تأئید اکثریت همان «مردم» کذا رسید. اگر جنجال رسانههای غرب در کار نمیافتاد، درصد واقعی هواداران حکومت توحش و طرفداران قانون اساسیاش که دستپخت جانوران وحشیای نظیر آخوند منتظری بود در عمل مشخص میشد و امروز بوق استعمارگران در دو سوی آتلانتیک نمیتوانست برای اجرای مفاد این «کتابدعا» در اختیار جنایتکارانی همچون محمد خاتمی قرارگیرد؛ کسی دستش به خون هزاران ایرانی آغشته است.
بله آنها که «اجرای قانون اساسی» حکومت «مستقل» جمکران منافع نامشروعشان را تأمین کرده در لندن و واشنگتن نشستهاند و با توسل به نمایشی به نام «انتخابات» پادوهایشان را هم در جایگاه اوپوزیسیون حکومت جاسازی کردهاند. آشوبهای «ساحل عاج» از همین روند شوم تغذیه میکند؛ فقط اینبار سازمان رسوای ملل نیز رسماً پای به معرکه گذاشته، چرا که مزایای برگزاری «انتخابات»، آنهم توسط نوکران «مستقل» فراوان است.
پس هیچ تعجبی ندارد که محمد خاتمی شرکت دارودستة خود را در مراسم خردجال آینده به دو روند متناقض، یعنی اجرای قانون اساسی و آزادی زندانیان سیاسی مشروط کند. و این تناقضگوئی همزمان در رادیوفردا و سایت بیبیسی منعکس شود! بعد هم همین سایت بیبیسی فارسی خود را در جایگاه «حسین در کربلا» قرار داده، و پس از ذکر مصیبت، به عزت و احترام و جایگاه والای خود نزد «غیرایرانیان» اشاره کرده و شیونکنان بپرسد، چرا بیبیسی «مستقل» و «ظلمستیز» و براندازندة «حاکمان ظالم» در ایران تنها مانده؟!
به زبان سادهتر، گزارشگر «بیبیسی» با توسل به «باورهای عوام»، از یکسو این خبرگزاری را «شهید» و «مظلوم» و «مقدس» مینمایاند، و از سوی دیگر با اشاره به کاردانی و تکنیک کارمندان بنگاه مذکور آن را در جایگاه مستقل و الهی و به ویژه «ضداستبداد» قرار داده و در واقع بیبیگوزک حسین را «بازتولید» میکند. میبینیم که اهالی بیبیسی از فواید قصة حسین در کربلا بهتر از آخوندها آگاهاند.
ارسال شیخ صادق صبا به قم دلیل داشت. قم که پیشتر خطة «خون و قیام» بود و اکنون رسانههای مردهشویان آنرا شهر «علم و قیام» میخوانند در واقع مرکزی است جهت تقدس بخشیدن به پروپاگاند غرب. روند کار چنین است که پروپاگاند کذا را به حدیث و روایت و بیبیگوزکهای مقدس شیعه تزریق میکنند و از آن انواع خطبههای نماز جمعه، متن سخنرانی مقامات حکومت آدمخوار جمکران و به ویژه مقالات نخبگان «اوپوزیسیون» همین حکومت توحش را بیرون میکشند. این است دلیل ظهور همزمان واژة پوچ و مبهم «اصول» در مطالب داماد سرتیپ زاهدی و مقالات کیهان جمکران. در ظاهر امر پاسدار شریعتمداری از مخالفان سرسخت داریوش همایون به شمار میرود، اما در واقع آبشخور ایندو مشترک است؛ به همین دلیل نیز هر دو بر طبل ابهامی به نام «اصول» میکوبند. «اصول» هردوشان در طویلة سازمان سیا تعیین میشود. «اصول» کیهان، همان «اصول» داماد سرتیپ زاهدی است، منتهی اولی در تقابل با پروپاگاند ابلهفریب رسانههای ارباب، و دومی در همسوئی با این پروپاگاند گوسالهپسند قرار گرفته.
«اصول» کیهان چیست؟ استقرار بیقید و شرط افراد و گروههائی که مورد تأئید «غرب» و «اسرائیل» قرار میگیرند در «سنگر باطل.» یادآور شویم علیرغم لشکرکشی آمریکا به عراق و افغانستان جهت استقرار حکومت اسلامی در ایندو کشور، به ادعای کیهان، آمریکا و اسرائیل دشمن سرسخت «اسلام» و «انقلاب» به شمار میروند، و هدفی جز نابودی اسلام و انقلاب کذا ندارند! با تکیه بر همین پیشفرض خنک، تکراری و واژگونه است که خط تبلیغاتی کیهان مستقیماً از پروپاگاند به اصطلاح دشمنان اسلام و انقلاب پیروی میکند. کافی است رسانههای غرب از حقوقبشر دفاع کنند، تا کیهان بتواند مخالفان سرکوب ایرانیان را در سنگر باطل قرار داده و برچسب کفر بر پیشانیشان الصاق نماید. اما پس از کودتای ناکام هیزاکسلنسی یک لایة دیگر بر شارلاتانیسم کیهان افزوده شده و ملاممد خاتمی و دیگر پیروان خط توحش «امام» نه تنها مخالف اسلام و انقلاب شناخته میشوند که دشمن دمکراسی نیز به شمار میروند!
در اینکه ملاممد خاتمی با دمکراسی سرستیز داشته و دارد، هیچ تردیدی نداریم، چرا که همة فاشیستها «انسانمحوری» را نفی میکنند، اما نکوهش خاتمی توسط پاسدار شریعتمداری آنهم به دلیل مخالفت شیاد اردکان با دمکراسی دیگر از آن حرفهاست:
«[...] خاتمي به همراه ديگر فتنهگران [...] نه تنها در انتخابات اخير بر عليه رأي مردم و قانون اساسي [...] شورش كردند بلكه دشمني آنها با انتخابات و دموكراسي مسبوق به سابقه است[...]»
این اظهارات بسیار «عنعنوی» که در خبرویژة کیهان، مورخ 29 دسامبر 2010، تحت عنوان، «پالس تازة مهرة جورج سوروس براي آمريكا و انگليس» انتشار یافته نشان میدهد که سرپرست کیهان «حضور مردم» در برابر حوزههای رایگیری را با «دمکراسی» اشتباه گرفته. ولی اینگونه «نگارش» به زبان فارسی، آنهم در یک روزینامة «رسمی» ثابت میکند که «لنگی» معظم جمکران، جهت ایفای نقش در رشتة تخصصیشان، که همان شستن و برق انداختن اتومبیل عموسام باشد، میباید از گویش انگلیسی «فارسینما» استفاده کنند. به هر تقدیر اینجاست که «بازتولید» پروپاگاند ابلهپسند سازمان سیا، یعنی مرزشکنی و ایجاد ترادف بین انتخابات و دمکراسی را از بوق تبلیغاتی آمریکا میشنویم.
باید به سرپرست کیهان و ارباباناش بگوئیم «انتخابات» در مفهوم برخورداری «انسان» از «حق انتخاب آزاد»، لازمة دمکراسی است، اما دمکراسی را نمیتوان به برگزاری «انتخابات» تقلیل داد، آنهم انتخابات در حکومتی که حقوق انسانی را مردود میشمارد! مراسمی که در جمکران برگزار میشود در واقع «شبیهسازی» انتخابات است، و جز مردمفریبی نیست. همچنانکه «مخالفت» امثال ملاممد خاتمی با حکومت توحش نیز از شبیهسازی فراتر نمیرود. دشمنی فرضی با آمریکا و ادعای پیروی از «خط امام» توسط پاسدار شریعتمداری و محمد خاتمی شاهدی است بر این مدعا که هر دو در لجنزار ابهام «اصول» به جست و خیز مشغول شدهاند.
شریعتمداری ملاممد را تحتالحمایة آمریکا و دشمن نظام و «خط امام» معرفی میکند، خاتمی هم در سخنرانی خود برای خط همان امام دجال و روانپریش سینه چاک میدهد و میگوید، ما پیرو خط امام هستیم نه «آنها» که چهرة امام عزیز را «زشت» مینمایانند:
«[...] چرا به نام امام [...] از سوي كساني كه هيچ مناسبتي با امام و خط امام نداشتهاند از امام چهره زشت ترسيم ميشود؟ چرا كساني كه از سينه چاكان نظام و انقلاب و امام بودند به ضديت با انقلاب و نظام متهم شده اما كساني كه هيچ علاقهاي و ربطي به امام و انقلاب نداشتهاند مدعي خط امام [...] ميشوند [...]»
همان منبع
بله چرا «آنها» چهرة زیبای «امام» را مخدوش جلوه میدهند؟ «آنها» باید از این جانور وحشی یک مهاتما گاندی بسازند تا ژست ملاممد در برابر دوربین خبرنگاران جهان تکمیل شود! خاتمی از چنان وقاحتی برخوردار است که حتی «رادیوفردا» هم از انعکاس سخنان بیشرمانهاش خودداری کرد. باری! سرپرست کیهان تأکید دارد که خاتمی به مخالفت با آمریکا تظاهر میکند. برهان قاطع بازجوی معظم جمکران نیز بر الگوی حماقت امام خمینیاش منطبق است. به ادعای پاسدار شریعتمداری، از آنجا که سران آمریکا و اسرائیل از اصلاحطلبان حمایت کردهاند، پس خاتمی مخالف آمریکا نیست!
البته خاتمی هرگز مخالف ارباب نبوده، و شعارهای مضحک «نه سازش نه تسلیم، نبرد با آمریکا» و «راه قدس از کربلا میگذرد» و غیره که در دورة «نعمت الهی» و حکومت ایشان بر «وزارت ارشاد» همه روزه از رادیو و تلویزیون میشنیدیم، ساخته و پرداختة همین آمریکا بود که منافعاش همواره با جنگ تأمین شده و میشود. اما این واقعیت که خاتمی مزدور آمریکا است، به هیچ عنوان وابستگی پاسدار شریعتمداری به محافل سرمایهسالاران واشنگتن و لندن را نمیتواند پنهان دارد!
بله، الصاق برچسب «آمریکائی» به یک مزدور شناخته شدة سازمان سیا، دلیل بر ضدامپریالیست بودن سرپرست کیهان نیست. همچنانکه پارس کردن امامشان بر علیه «شیطان بزرگ»، در واقع جز تأمین منافع آمریکا هیچ هدفی را دنبال نمیکرد. امروز نیز همین حکومت نفرت و توحش حزب آخوندپرست توده را «ضددین» خوانده، و میرحسین مفلوک و اطرافیاناش را به داسالله چسبانده. بیبیسی و رادیوفردا و دیگر بوقهای طویلة مککارتی هم این دروغ بزرگ را منعکس کردهاند، چرا؟ چون آبشخور حزب توده و آخوندجماعت مشترک است؛ هر دو بر ابهام و توحش «مردم» تکیه دارند. حال که تا حدودی با «شبهمنطق» فعلة فاشیسم در کیهان جمکران آشنا شدیم بازگردیم به روضهخوانی مهرداد فرهمند در سایت «بیبیسی»، مورخ 29 دسامبر سالجاری.
ایشان ابتدا خاطرات خود را از «رادیو بیبیسی» در دوران «انقلاب» نقل کرده و از «باورهای» ایرانیان نسبت به این رسانه چندین و چند روایت گفته و ضمن اشارة تلویحی به «بلاهت» ایرانیان، بر «استقلال» گزارشگران و «اعتبار» جهانی بنگاه بیبیسی تأکید مینمایند، سپس با طرح چند پرسش جانگداز میپرسند، چرا حاکمان «ظالم» ایران ـ شاه و حکومت اسلامی ـ از بیبیسی میهراسند و چرا ایرانیان این «بنگاه» را دوست ندارند؟
اینکه ایرانیان به نیکی یا بدی «بیبیسی» اعتقاد داشته باشند به هیچ عنوان اهمیت ندارد! دلیل هم روشن است، اولاً «باورها» ملاک بررسی منطقی و علمی نیست، چرا که باورها در هر حال منطقگریزاند. ثانیاً در هیچ کشوری «باورهای جمع» منطقی نیست که انتظار داشته باشیم باورهای ایرانیان در مورد بیبیسی «منطقی» باشد. خلاصه، گویا ایرانیان به ساحت «مقدس» بیبیسی «توهین» کردهاند، که جیغ و فریاد «مستر» فرهمند به آسمان برخاسته! اما اصل مطلب این است که ایشان در یک پروپاگاند مهوع و مرزشکن، سخنگوی حاکمیت بریتانیا را از «جایگاه واقعی» خود خارج کرده و ضمن تأکید بر «استقلال» آن برایاش دو سنگر حق و باطل افتتاح نمودهاند. ایشان مینویسند، به باور بعضیها حکومت آخوندی را بیبیسی آورده و هر وقت هم بخواهد آن را سرنگون میکند؛ برخی دیگر از جمله «حاکمیت ایران» از این «رسانه» هراس دارند، بعضیها از آن میگریزند و ... ولی دولت بریتانیا و «ام. آی. 6» هیچ دخالتی در این بنگاه ندارند، ما مستقل هستیم و «تکنیکمان» حرف ندارد و... و از اینجور «حرفها!»
مهرداد فرهمند به ما میگوید، برخلاف تصور بعضی ایرانیها، هر روز صبح هیئت دولت در مورد برنامة بیبیسی فارسی تصمیم نمیگیرد، و محتوای برنامهها از «ام. آی.6» نمیآید! ایشان میافزایند، «بیبیسی» در همة کشورها به عنوان یک خبرگزاری «معتبر» شناخته میشود و فقط در ایران نسبت به بیبیسی چنین نگرش منفیای وجود دارد. مهردادجان در پایان این پرسش را مطرح میفرمایند که چرا در ایران «بیبیسی» را عامل براندازی میدانند:
«چه سری در بیبیسی نهفته که هم محمدرضا شاه آن را مبلغ سرنگونی شاهنشاهیاش میدانست و هم [حکومت اسلامی آن را] عامل [...] براندازیاش میداند؟ چرا بیبیسی فقط در ایران به دنبال راه انداختن انقلاب و براندازی نظام بوده؟ چرا فقط بیبیسی فارسی؟»
بله این پرسش از همان پرسشهای «عنعنوی» باید باشد! اتفاقاً هیچ «سری» درکار نیست! سرکار تلاش میکنید بیبیسی را در ابهام باورها و فریب قرار دهید! جایگاه واقعی بیبیسی برای ما شناخته شده است: سخنگوی رسمی حاکمیت استعماری انگلستان و هوچی ارتش ناتو که باتوسل به شیوه شناخته شدة «مرزشکنی» میکوشد جیرهخواران استعمار را «مستقل» جلوه دهد. و اما جناب فرهمند! پیرامون نفرت ایرانیان از بنگاه بیبیسی، بهتر است نخست به سابقة «درخشان» تاریخی بریتانیا در ایران نگاهی بیاندازید تا ریشة این نگرش را بشناسید. سابقة بریتانیا، در توسل به آخوند و اوباش جهت ترور شخصیتها و ایجاد آشوب خلاصه میشود. این یک واقعیت تاریخی است و هیچ ارتباطی با «بیبیسی» ندارد!
در دوران میرزای شیرازی بیبیسی هنوز متولد نشده بود، ولی لشکرکشی خیابانی برای واداشتن دربار به یکجانبهگرائی، یعنی نقض قرارداد رژی با هدف مقروض کردن بانک شاهی یک رخداد تاریخی است. سپس پای به دوران پس از جنگ اول جهانی میگذاریم؛ پس از کودتای بلشویکها، بریتانیا تنها قدرت استعماری حاضر در ایران بود. کودتا بر علیه جنبش مشروطه جهت حمایت پنهان از نازیها، و تبدیل ملت ایران به ابزار فشار بر شوروی از کجا میآمد؟ آخوندهائی که ارتش هیتلر را «لشکرامام حسین» میخواندند، تبلیغات کدام دولت را منتقل میکردند؟ نکند پهلوی اول هم مثل خمینی «مستقل» بوده؟ نه! هیچ استقلالی در کار نبوده و نیست، حتی برای بیبیسی. بگذریم! در دوران نخست وزیری «مصدق» نمایش مهوع میرزای شیرازی در مورد قرارداد نفت «بازتولید» شد و به تحریم اقتصادی و تحکیم پایههای کودتائی انجامید که نهایت امر پای آمریکا را نیز به عنوان شریک بریتانیا به ایران باز کرد. این مختصری بود از تاراج اقتصادی و سرکوب سیاسی ایرانیان پیش از کودتای بهمن 1357.
پس از سرنگونی شاه همین سیاست در کشورمان ادامه یافت و نتیجه هم در برابر ماست: استقرار ویراست دوم حکومت سیدضیاء. این جنایات توسط «بیبیسی» صورت نگرفته، ولی بیبیسی سخنگوی رسمی همین سیاست بوده و هست. برنامههای بیبیسی را دولت انگلستان و «ام. آی.6» تولید نمیکنند، این برنامهها در چارچوب سیاستهای ارتش ناتو، بر محور گسترش مقدسات، ابتذال و عوامگرائی تنظیم میشود و از این منظر در همسوئی کامل با رادیوفردا، صدای آلمان و صدای آمریکا و دیگر بوقهای ارتش ناتو قرار دارد. اینکه «بیبیسی» را یک خبرگزاری «معتبر» بشناسند، این رسانه را خارج از محدودة پروپاگاند ارتش ناتو قرار نمیدهد! درست است که «بیبیسی» خبر «معتبر» پخش میکند، ولی همة خبرهای معتبر را هم از «بیبیسی» نخواهیم شنید؛ دلیل هم اینکه خبر معتبر «جهت مشخص» دارد! اما همة رسانهها این شیوة گزینش را اعمال میکنند، در نتیجه بیبیسی از روش کلی سیاست غرب در ایران مستثنی نمیشود. این روشکلی چیست؟ گسترش بلاهت و ابتذال و تقدس جهت تخریب انسان.
خارج از تأکید بر «استقلال» اسرائیل و حکومت جمکران، آنچه بیبیسی را همچون دیگر رسانههای غرب در ردة بوقهای استعماری قرار میدهد، مخالفت پنهان و پیگیرش با دمکراسی و انسانمحوری، و تظاهر به حمایت از آراء عمومی در ایران است. این مخالفت مزورانه در قالب آخوندپرستی، جمعگرائی، ستایش از مراجع تقلید «مردمی» و تأکید بر «آیات عظام لیبرال» تجلی یافته. سفر شیخ صادق صبا را به شهر قم فراموش نکردهایم. ادعای بیشرمانة موجودیت «آخوند لیبرال»، نه «باور» است و نه ارتباطی به «خبر» دارد؛ «گزارش» سفر شیخ صادق به قم یک پروپاگاند بیشرمانه و مرزشکن در ستایش آخوند بود. برخلاف ادعای سرکار این گزارش و دیگر گزارشها حاکی از «استقلال» گزارشگر نیست؛ انعکاس چنین ترهاتی ثابت میکند که «استقلال» شارلاتانها، آنان که مرز مفاهیم متضاد را مخدوش میکنند، برای تأمین منافع حاکمیت بریتانیا یک الزام است. این است دلیل «استقلال» سرکار و همکارانتان.
اینبار اگر خواستید بیبیسی فارسی را در جایگاه حسین مظلوم قرار دهید که به دلیل پیمان شکنی «اهل کوفه» تنها مانده، به یاد داشته باشید که برخی از ایرانیان میدانند، وظیفة رسانههای غرب تأمین منافع تفنگفروشهای دوسوی آتلانتیک است، و بیبیسی فارسی در این مسیر مقدس «تنها» نیست؛ خبرگزاری بیبیسی همچون دیگر خبرگزاریهای حوزة ناتو در همین مسیر طی طریق میکند. خلاصه، «ما» اهل کوفه نیستیم، که سرکار در کمال «استقلال» بیبیسی فارسی را در جایگاه «حسین شهید» قرار دهید و همه را در ماتم آنحضرت بنشانید! به کوری چشم روضهخوانها و آخوندپرستان «مستقل» و مرزشکن، سال 2011 میلادی را سه شبانهروز جشن میگیریم.
نسخة پیدیاف ـ گوگل
نسخة پیدیاف ـ گوگل(بارگیری)
نسخة پیدیاف ـ سکریبد
نسخة پیدیاف ـ فایلدن
نسخة پیدیاف ـ داکستاک
نسخة پیدیاف ـ تینکفری
نسخة پیدیاف ـ باکسنت
نسخة پیدیاف ـ کلمهئو
نسخة پیدیاف ـ زیدو
نسخة پیدیاف ـ مدیافایر
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت