بوستون و بهتان!
...
تا آخرین نفر
تا آخرین نفس
کوشیم و بشکنیم
دیوار این قفس
این علیرضا پهلوی بود که دومین وارث تاج و تخت ایران به شمار میرفت؛ میلیونها ایرانی وارث این تاج و تخت نیستند! اگر بعضیها پنداشتهاند که میتوان مرگ علیرضا پهلوی را به ابزار کسب محبوبیت برای رضا پهلوی تبدیل کرد، سخت کور خواندهاند. تا به حال شنیده بودید علیرضا پهلوی از اصلاحطلبی و جنبشسبز و ملاممد خاتمی حمایت کرده باشد؟ تا بحال شنیده بودید کسی که شب ژانویه را در فرانسه جشن گرفته، سه روز بعد در بوستون خودکشی کند، آنهم با شلیک گلوله؟! تا بحال شنیده بودید که پلیس، مرگ بر اثر شلیک گلوله را بلافاصله «خودکشی» ارزیابی نماید؟! ولی حتماً شنیدهاید که از یکسو، «خودکشی» برای شرکتهای بیمة عمر «نعمت الهی» است و از سوی دیگر، بینالملل لاشخورها، از کرکس و کفتار گرفته تا کارفرمایان «بیبیسی» و دیگر رسانههای غرب شیفته و دلباختة همین «مرگها» هستند، چرا که همچون لاشخور از مرگ تغذیه میکنند.
از دامن خلیج
تا سینة کویر
[...]
فرجام ننگ و روز جنگ،
جنگ زندگی است
مرگ نابهنگام علیرضا پهلوی برای اینان فرصتی فراهم آورد تا همزمان چندین پیام به مخالفان حکومت اسلامی ارسال کنند. نخست اینکه «خودکشی» ایرانیان تبعیدی، به ویژه اگر مرفه باشند و مخالف جنجال سبز، نه تنها عادی که نشان شهامت میباید تلقی شود! پس همینجا بگوئیم، به عنوان ایرانی و تبعیدی، به هیچ عنوان قصد خودکشی نداریم، چرا که خودکشی را در هر حال «گریز از مسئولیت» میدانیم. در ضمن، نه تنها با حکومت اسلامی و جنبشسبز که با پادشاهی شخص «رضا پهلوی» هم مخالفایم. دلیل هم اینکه شاهزاده رضا سیروس ضمن پشتیبانی از جنایتکارانی همچون محمد خاتمی و میرحسین موسوی، ادعای طرفداری از دمکراسی را هم در کولهپشتیشان جاسازی کردهاند.
در ساعت 2 و 11 دقیقة بامداد روز چهارم ژانویه سال 2011، یک نفر طی تماس تلفنی با «911»، پلیس بوستون را در جریان «خودکشی» علیرضا پهلوی قرار میدهد! پلیس نمیداند این تلفن از کجا و از سوی چه کسی بوده! شتاب نکنید، که برای شاخ در آوردن هنوز خیلی زود است. گفته میشود علیرضا پهلوی با «تفنگ شکاری» اقدام به خودکشی کرده؛ به گفتة سخنگوی پلیس او ابتدا زخمی شده و سپس بر اثر جراحات وارده جان سپرده. دلیل خودکشی هم بلافاصله در اختیارمان قرار گرفت: «افسردگی» ناشی از مصائب خانوادگی و فجایع ایران! این داستان شنگولومنگول را داشته باشید، تا برویم به سراغ «حبةانگور»! یعنی عملیات «انتحاری» در برابر کلیسای مسیحیان مصر، و دیگر عملیات مقدسی که برای دمیدن در تنور محفل «کارتر ـ برژینسکی» و گسترش بحران در کشورهای منطقه به ویژه در ایران الزامی است. ولی از آنجا که پاکستان همواره آینة سیاست آیندة کشورمان بوده، نخست نگاهی به پاکستان بیندازیم که تحولاتاش همواره در کوتاه مدت به ایران صادر میشود.
کشور پاکستان استقرار جانشین ریچارد هولبروک را با ترور «سلمان تاثیر»، فرماندار پنجاب و تزلزل کابینة گیلانی به نفع اسلامگرایان «مسلملیگ» یعنی دارودستة نواز شریف منفور آغاز کرد. گفته میشود، «سلمان تاثیر» از مخالفان تصویب قانون ضد کفرگوئی، معروف به «توهین رسالت» بوده و به همین دلیل هم به قتل رسیده. اگر نگاهی به سایت بیبیسی، خبرگزاری رویترز و دیگر بوقهای «معتبر» تفنگفروشها بیاندازیم خواهیم دید که از روز 31 دسامبر سال 2010، تمامی شبکههای کذا به زبان انگلیسی و فرانسه «اعتراض مردم» به اصلاح قانون «توهین رسالت» را در بوق گذاشته و به صورت غیرمستقیم مخالفان وحشیگری را در دولت و مجلس پاکستان تهدید میکردند. به عنوان نمونه، روزنامة لوموند، مورخ 31 دسامبر 2010 چنین تیتر زده بود:
«اعتصاب در پاکستان به طرفداری از مجازات اعدام برای توهین به مقدسات»
کاربرد پروپاگاند توحش در فرانسه جایگیر کردن این بهتان بزرگ در افکار عمومی است که مطالبات مردم پاکستان به همین مزخرفات محدود میشود. در نتیجه، وقتی برای سرکوب و آدمکشی در پاکستان یک جانور وحشی نظیر ضیاءالحق را به قدرت میرسانند، نیازی به توجیه افکار عمومی در غرب نیست؛ همه اطمینان دارند که «مردم» پاکستان بدون استثناء طرفدار توحش اسلاماند، و جز «اسلام» هم هیچ نمیخواهند! حتی آن 12میلیون آوارة سیل نیز که در کنار دیگر آوارگان زلزله و جنگ در «اردوگاهها» مستقر شدهاند و برای دریافت کمکهای سازمان ملل و کشیدن نیم نفسی همه روزه صف میکشند، تنها مشکلشان اجرای بیکم و کاست قانون «توهین رسالت» است، چرا؟ چون «بیبیسی» و دیگر بوقهای «معتبر» مرگفروشان چنین تصویر موهومی از پاکستان به ساکنان اروپا و آمریکا ارائه کردهاند. حال آنکه مشکلات ساکنان پاکستان مانند مشکلات دیگر جوامع عدم امنیت و رفاه است که با «اسلام» تأمین نشده و نخواهد شد. آنها که امنیت و رفاهشان با اسلام و گسترش خشونت تأمین میشود نه در پاکستان و ایران و بنگلادش که در لندن و واشنگتن نشستهاند.
حامی اسلامگرائی و گسترش توحش در پاکستان، همان تشکیلاتی است که در ایران، عراق و دیگر کشورهای مسلماننشین منطقه از منافع «اسلام» برخوردار شده، یعنی ارتش ناتو که فرماندهی آن با ایالات متحد است و انگلستان و فرانسه از اعضای اصلی آن به شمار میروند. پیش از فروپاشی اتحاد شوروی، آلمان نیز به صورت «غیررسمی» در کنار سران ناتو جای داشت. و به همین دلیل بود که آلمان غربی در نشست معروف «گوادالوپ» حضور به هم رساند. یادآور شویم نشست مذکور در تاریخ 4 ژانویه 1979 آغاز شد و کشورهای آمریکا، آلمان، انگلستان و فرانسه در آن حضور یافته و برای استقرار «حکومت مستقل»، یعنی حکومت آخوند جیرهخوار غرب در ایران به اجماع رسیدند. خلاصه چهارمین روز از نخستین ماه سال میلادی برای ما ایرانیان پیامهای بسیار دارد.
جالب اینجاست که یک هفته سرکوب وحشیانة مردم تبریز نیز که در واقع پیش درآمد استخراج بنیصدر مزدور از جعبة مارگیری بود، از روز چهارم ژانویه سال 1980 آغاز شد! حال که از بد روزگار باز هم به «بنیسطل» رسیدیم بهتر است جهت بررسی فرازهائی از افاضات ایشان در «گویانیوز» یک پرانتز باز کنیم.
استاد بنیصدر آیات مبهم قرآن را با نظریة معاصر لنینیستها در ترادف قرار داده و نتیجه میگیرند که لنینیستها در سنگر «باطل» نشستهاند، و «حق» با قرآن است که میفرماید «تغییر کن، تا تغییر دهی!» چرا که به زعم جناب بنیصدر، «تغییر» ریشه در «ذهنیت» دارد، نه در عینیات! خلاصه مارکسیستها میبایست احکام قرآن را به مورد اجرا میگذاشتند تا برخلاف «شوروی سابق» کامروا باشند؛ حتماً همانطور که در دوران نکبتبار «بهارعاظادی» ما ملت در سایة ماشالله قصاب و زهرا خانوم و در کنار «بنیسطل» کامروا شده بودیم. باری، جناب بنیصدر در ادامة فضلفروشی، حق انتخاب آزاد را برای انسان مردود شمرده، میگویند هر کس خارج از سنگر حق و باطل بنشیند، «بیتفاوت» است و بیتفاوتی هم یعنی انسانستیزی! ارتباط انداموار استالینیسم وارداتی با حکومت اسلامی را به صراحت در همین ترهات میتوان یافت؛ این ویراست نوینی است از فاشیسم که بدون خردجال و «سنگرحق» و عربدهجوئی بر علیه مبهماتی از قماش «ظلم» و «ستم» دکاناش کساد خواهد شد:
«[...] يک نظر میگفت: تغيير ده تا تغيير کنی [...] حاصل آن، رژيم شوروی و سقوط آن شد [...] قرآن میگوید [...] بايد تغيير کرد تا تغيير داد [...] از اين رو، هر کس میبايد خود را صاحب نقش بشناسد و بیتفاوتی را سلب انسانيت از خود بداند[...]»
بله، هر کس که همچون نویسندة این وبلاگ در باغ وحش جهانی یانکیها برای خود «مأموریت الهی» قائل نشود، و نخواهد در «سنگر حق» امثال بنیصدر بنشیند، «بیتفاوت» شناخته میشود و از خود سلب انسانیات کرده! حال آنکه ما هرگز نسبت به فاشیسم بیتفاوت نبودهایم؛ به گواهی تمامی مطالب این وبلاگ، ما همواره برای حفظ انسانیات خود در برابر این توحش آشکار ایستادهایم. «نقشما» دفاع از جایگاه انسانیمان است، نه بوسیدن دست این و آن. ما برخلاف امثال بنیصدر، نه برای خود «نقش الهی» قائلایم، نه برای آنها که ایشان دستشان را میبوسیدند و پس از سیسال به طرفداریشان از کودتای 28 مرداد اذعان کردند!
ما به عنوان ایرانی تبعیدی و مخالف سیاست استعمار، به ویژه به عنوان مخالف کودتای 22 بهمن 1357، اسلامگرایان را نه تنها ایرانستیز که انسانستیز به شمار میآوریم. رخدادهای فجیع 31 سال اخیر در کشورمان شاهدی است براین مدعا. بنیصدر و دیگر پیشخدمتهای طویلة مککارتی بهتر است به یاد داشته باشند که بدون همکاری و همیاری برخی از سران خودفروختة ارتش شاهنشاهی، ژنرال هویزر نمیتوانست با قرار دادن «ارتش در کنار مردم» دست به کودتا بزند و مشتی لات و اوباش را بر ملت ایران حاکم کند تا اینان در پس پردة جنجال و هیاهوی به اصطلاح «انقلاب»، بتوانند قرارداد خفتبار کنسرسیوم را در سکوت کامل تمدید نمایند. این فقط یکی از فواید قرار گرفتن آخوند سیاستپیشه و نیروهای نظامی و انتظامی خودفروخته در کنار «مردم» است! در چارچوب همین سیاست انسان ستیز است که امروز، جوجة کودتای فردوست و قرهباغی برای ایجاد «سنگرحق» به ملت ایران درس «انسانیت» میدهد؛ این روند آنقدر به مذاق اربابان حکومت اسلامی «شیرین» آمده که هوس «بازتولید» آنرا دارند.
چه نشستهاید! اینبار قرار شده علاوه بر آیات عظام «مترقی» و «مردمی» و ارتش و لاتولوت نیروهای انتظامی، «سپاه پاسداران» نیز در کنار «مردم» قرار گیرد! به همین دلیل بوقهای مرگفروشان دست به شایعهپراکنی زده، و ادعا میکنند فرماندة سپاه، خشمگین از سرکوب «مردم» معترض به نتیجة انتخابات، سیلی محکمی به احمدی نژاد زده! بعد هم این «خبر موثق» تکذیب میشود. خارج از «رادیوفردا» و «بیبیسی»، این پروپاگاند مهوع از سوی دیگر رسانههای محبوب و برگزیدة «ویکیلیکس» نیز در بوق گذاشته شد تا افکار عمومی در غرب، بازوی سرکوب استعمار و عامل قانونشکنی، یعنی سپاه پاسداران را به عنوان حامی «نظم» و طرفدار «سبزها» به صراحت شناسائی کند.
روزنامة لوموند، که همچون نیویورکتایمز، درشپیگل و گاردین، همزمان شیفتة اسلام و اسرائیل، یا بهتر بگوئیم همزمان حامی «شهرک سازی» و تجهیز حکومت اسلامی به سلاح هستهای است، به نقل از سایت رسوای «ویکیلیکس» مطلب گوسالهپسندی تحت عنوان، «وقتی یک ژنرال ایرانی به احمدینژاد سیلی میزند» منتشر کرده. از قضای روزگار مطلب کذا با انتشار خبر «خودکشی» علیرضا پهلوی تقارن زمانی یافته! لوموند، مورخ 4 ژانویه 2011، مینویسد:
«افشای یادداشتهای دیپلماتیک آمریکا توسط ویکیلیکس همچنان ادامه دارد. جدیدترین یادداشتها رویاروئی در بطن دولت ایران را نشان میدهد. نیویورکتایمز و درشپیگل نقل میکنند، چگونه در پایان یک نشست پرتنش طی ماه ژانویه 2010، رئیس جمهور ایران، محمود احمدینژاد از ناحیة صورت توسط فرماندة سپاه پاسداران انقلاب، ژنرال محمدعلی جعفری مضروب شد.»
همچنانکه میبینیم در سطور فوق هیچ اثری از «اسلام» نیست! احمدینژاد، رئیس جمهور ایران است، سردار جعفری هم فرماندة سپاه پاسداران انقلاب! به عبارت دیگر لوموند اسلام را نادیده گرفته و به «انقلاب» اکتفا میکند، حال آنکه سردار جعفری، فرماندة سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. همان تشکیلات مسلحی که با توسل به اسلام و آنچه «ارزشهای» اسلامی معرفی میکند، مأموریتاش در واقع حفظ منافع استعمارگران در لندن و واشنگتن بوده، هست و خواهد بود. میبینیم که فقط کیهان جمکران نیست که با توسل به «معصومه طرفه» و «مدارک موجود» سعی در حفظ منافع ارباب دارد، درشپیگل هم با انتشار مزخرفات ویکیلیکس در همان سنگر توحش کیهان نشسته.
باری لوموند در ادامة قصة خاله سوسکة درشپیگل توضیح میدهد که، «ظاهراً آتش خشم ژنرال زمانی شعله کشید، که احمدینژاد خواهان کاهش فشار بررسانهها شد!» تا اینجا احمدینژاد را به عنوان «مخالف» سانسور به ما معرفی میکنند. ولی در ادامه خواهیم دید که درشپیگل، فرماندة سپاه منفور «پاسداران» را در کنار جنبش منفورتر و مزور سبز قرار میدهد. به گفتة لوموند، البته به نقل از درشپیگل که اسناد «معتبر» ویکیلیکس را پخش میکند، احمدی نژاد موضع «لیبرال» اختیار کرده و گفته، خفقان بر مردم حاکم شده و بهتر است آزادیهای فردی و اجتماعی افزایش یابد، و سردار جعفری هم در واکنش به این اظهارات «لیبرال» فرمودهاند:
«اشتباه میکنید! این بینظمی را شما ایجاد کردهاید! و اکنون به ما میگوئید آزادی مطبوعات بدهیم؟»
این ترهات همزمان چند پیام به مخاطب منتقل میکند. نخست اینکه احمدینژاد خواهان آزادیهای فردی و اجتماعی بوده و «لیبرال» است و به همین دلیل «نظم» را بر هم زده! دیگر آنکه فرماندة سپاه پاسداران، به عنوان مخالف احمدینژاد، همزمان مدافع جنبش سبز و مخالف آزادیهای اجتماعی نیز هست. به این ترتیب، آزادیهای فردی و اجتماعی در تقابل با «نظم اجتماعی» قرار میگیرد، و پر واضح است که «جنبشسبز»، به عنوان مخالف احمدینژاد خواهان «نظم» اجتماعی باشد! حال آنکه این جنبش مزور، به گواهی عملکرد سیسالة رهبراناش، به ویژه پس از مضحکة انتخابات 1388، هدفی جز ایجاد آشوب و بینظمی نداشته و ندارد.
برخلاف پروپاگاند ابلهانهای که با تکیه بر اسناد «معتبر» ویکیلیکس منتشر شده، هرجومرج و آشوب ناقض آزادیهای اجتماعی و فردی است. مترادف نمایاندن بینظمی و قانونشکنی با آزادیهای اجتماعی پروپاگاند شناخته شدهای است که در طویلة مککارتی تولید شده.
این تبلیغات گوسالهپسند اخیراً از طریق افشاگریهای مضحک و بیپایه و اساس یک منبع «غیرمسئول» که ساخته و پرداختة سازمان سیا است پخش میشود؛ این منبع را «ویکیلیکس» نام نهادهاند. برای رونق بازار این دکان جدید، بنیانگزارش در جایگاه «حسین در کربلا» نشسته و از ایستادگی ایشان در برابر «ظلم» و «ستم» چه داستانها که برایمان نگفتهاند! این اواخر در لندن مادر «ژولین مظلوم» را هم به صحرای کربلا آورده بودند که از «قیام» حسینی و «حقطلبی» پسرش دفاع کند. اتفاقاً بنیصدر هم مانند والدة ژولین اسانژ «حقطلب» است و خواهان «ایستادگی»! بوسیدن دست خمینی جنایتکار و سپس فرار ایشان از ایران را میباید الگوی شایسته و بایستهای از «ایستادگی» و «انسانیت» به شمار آوریم! اما فراموش نکنیم، بنیسطل اقتصاددان هم هست!
و به دلیل احاطه بر علم اقتصاد است که ایشان سعی دارند به مخاطب بباورانند که، نفت ایران در بازار جهانی به بهای نفت روسیه فروخته میشود و اختیار ارز حاصل از فروش نفت هم در دست دولت مفلوک اسلامی قرار گرفته:
«اين قدرت خريد [...] دروازههای کشور را بر روی فرآوردههای چينی و روسی و آلمانی و... و نيز قاچاقها باز نگاه داشته [...] توليد داخلی [...] در معرض نابودی [...] است[...]»
خوشبختانه از 22 بهمن تا پایان دورة ملاممد خاتمی نه قاچاق وجود داشت، نه ایران به بازار فروش خنزرپنزرهای ساخت چین و ترکیه تبدیل شده بود. اقتصادمان کاملاً «اسلامی» بود تا اینکه «قدرت خرید» لعنتی افزایش یافت و مهرورزی که بسیار «مستقل» است، با ارز حاصل از فروش نفت «تولید داخلی» را نابود کرد! اما بنیصدر مهمل میبافد؛ واقعیت جز این است. نفت ایران توسط کنسرسیوم غارت میشود، همانطور که نفت عراق و نفت دیگر کشورهای منطقه. به عنوان نمونه، بریتیش پترولیوم با تکیه بر ارتش مستقر در عراق و کویت، نفت عراق را به بهای کمتر از 6 دلار در هر بشکه تاراج میکند. بهای نفت ایران نیز مسلماً بیش از اینها نخواهد بود؛ اما بنیصدر از آنجا که ارواح شکمش اقتصاددان است، هیچ اشارهای به قرارداد کنسرسیوم نمیکند. قراردادی که در دوران حضور «شکوهمند» ایشان در شورای انقلاب اسلامی توسط همان خمینی دجال مورد تأئید قرار گرفت! بنیسطل فقط بر طبل مبهماتی از قماش «حق» و «ایستادگی» میکوبد، و با تکرار همین مزخرفات در استدلال آخوندی و «شبه فلسفی» ایشان «پیروزی حق بر باطل»، وعدة الهی است، در نتیجه مردم باید برای تحقق این وعدة سرخرمن «قیام» کنند:
«[...] بيرون رفتن ايران از استبداد [...] ايستادگی بر حق میخواهد [...] هر ايرانی که به حق قيام کند، زمان تحول را کوتاهتر میکند [...] اگر [...] ترديدی در پيروز شدن حق، استقلال و آزادی، بر باطل، استبداد و وابستگی ندارم [...] بيشتر بلحاظ ايستادگی ايستادگان برحق است.»
بله هممیهنان گرامی! هر چه زودتر «قیام» فرمائید، که دیگر صبر و حوصلة بنیسطل از بیکاری و علافی و مهملبافی به سرآمده. همانطور که استاد «بنیسطل» میفرمایند راه قیام این است که بر «حق» ایستادگی کنید، درست مثل خود ایشان که به دلیل «ایستادن بر حق» بالاخره کارشان به دستبوسی کشید و نهایت امر راه فرار برگزیدند! از مطلب دور افتادیم بهتر است بازگردیم به همان «منبع موثق» که از سیلی زدن سردار جعفری به مهرورزی «خبر» داده.
به گزارش لوموند، منبع «موثق» میگوید، دفاع احمدینژاد از آزادیها، سردار جعفری را خشمگین کرده و ایشان کشیدهای حوالة رئیس جمهور کردند و اینجا بود که جلسه به هم خورد. دلیل موثق بودن خبر کذا این است که همین منبع ـ به ادعای درشپیگل ـ از فعالان پیشین انقلاب است و پیشتر در زمینههای سیاسی و اقتصادی خبرهای مهم و دقیقی به «درشپیگل» داده! از آنجمله، همین خبر که گویا از یک تلگرام سفارت آمریکا در آذربایجان «نشت» کرده! بله، اول باید بپذیریم که آنچه «نشت» کرده، مهم است. سپس میباید قبول کنیم که این «خبر» بسیار مهم صحت دارد، و نهایت امر تردید نکنیم که راوی چنین خبری بعد از این هر چه بگوید حتماً درست خواهد بود! اینگونه است که ویکیلیکس به «منبع موثق» تبدیل میشود! مسلماً سایت کذا بزودی در باب «خودکشی» شاهزاده علیرضا پهلوی هم خبرهای بسیار «موثق» در اختیار بوقهای مرگفروشان قرار خواهد داد. هر چند که بیبیسی پیش از «ژولین اسانژ عین» دست به کار شده. بررسی مسئلة مصر را به فرصت دیگری موکول میکنیم، فقط در یک جمله بگوئیم، تجزیة سودان به دو کشور مسیحی و مسلمان آب به دهان بعضیها در شمال آفریقا انداخته.
بیبیسی، مورخ 5 ژانویه 2011، طی گزارشی در مورد علیرضا پهلوی، تأکید کرد که او نیز همچون لیلا پهلوی خودکشی کرده! به یاد داریم که خودکشی فرضی لیلا پهلوی در لندن، سه ماه پیش از وقایع 11 سپتامبر و در اواخر دوران نکبتبار اصلاحطلبان رخ داد. دلیل خودکشی لیلا پهلوی نیز «افسردگی» ذکر شده بود! حال آنکه به اعتبار اظهارات شهبانو فرح، لیلا پهلوی، نسبت به خواهر و دو برادر دیگرش سرزندهتر و اجتماعیتر هم بوده! باری بعدها خبر فوق را تصحیح کردند و گفتند، لیلا پهلوی سخت افسرده بود و سهواً در مصرف قرصهای آرامبخش زیاده روی کرد! در اینمورد گمانه زنی نمیکنیم ولی میباید به چند نکته اشاره داشته باشیم. نخست اینکه لیلا پهلوی حواساش درست کار میکرد در نتیجه، از تفاوت قرص و آب نبات مسلماً آگاه بوده. دیگر اینکه خودکشی کارساز شرکتهای بیمه است! به محض اینکه خودکشی فردی به اثبات برسد، بیمة عمر او ملاخور خواهد شد.
و اما «خودکشی» علیرضا پهلوی، همزمان میتواند هشدار و تضمینی باشد برای رضا پهلوی! هشدار نسبت به این امر که او هم میتواند به دلیل «افسردگی» همچون خواهر و برادرش دست به «خودکشی» بزند، همانطور که «بیبیسی» به ما چنین میگوید. مرگ علیرضا به عنوان «تضمین» به رضاپهلوی به این مفهوم است که در صورت استقرار رضا پهلوی در جایگاه «پادشاه ایران»، موضعگیریهای اجباریاش در مسیر تأمین منافع استعمار هرگز به زیر سئوال نخواهد رفت. به عبارت دیگر آنها که «تهدید سیاسی» به شمار میرفتند دیگر وجود ندارند و تمام «موانع» از سر راه برداشته شده!
حال این پرسش مطرح میشود که چرا به فاصلة 10 سال، دو فرزند شاه ایران که برخلاف شاهزاده رضاپهلوی، هرگز از خردجال حمایت نکرده و هیچگاه همچون آخوند «در کنار مردم» قرار نگرفته بودند، دست به «خودکشی» زدهاند؟ چرا خودکشی اینان در اواسط دور دوم ریاست خاتمی و احمدینژاد بر قوه مجریة جمکران رخ داده؟! به فرض که لیلا پهلوی اشتباهاً خودکشی کرده باشد، در مورد علیرضا، ماجرا خیلی عجیب است.
علیرضا پهلوی به ادعای رسانههای حماقتگستر غرب با تفنگ در خانهاش خودکشی کرده. زمانیکه پلیس از این خبر آگاه میشود، خودکشی وی را به زیر سئوال نمیبرد! به عبارت دیگر، پلیس بلافاصله گزینة «قتل» علیرضا پهلوی را مردود میداند، حال آنکه مقتول در خانه تنها نبوده! پس از انتشار این «خبر موثق» به ما گفتند، رضا پهلوی هم خودکشی برادرش را تأئید کرد! باید پرسید رضا پهلوی از کجا فهمید علت مرگ برادرش خودکشی بوده؟ و از همه مهمتر، به چه دلیل پس از انتشار خبر مذکور، از سوی خانوادة پهلوی بیانیهای منتشر میشود که در آن علیرضا پهلوی را در کنار میلیونها جوان آزردة ایرانی قرار میدهد و براین مهم تأکید دارد که علیرضا هرگز نتوانست «خاطرة دردناک» مرگ پدر و خواهرش را فراموش کند؟ مگر کسی مرگ پدر و نزدیکاناش را میتواند فراموش کند؟ به هیچ عنوان! اما هر چند استثنا همواره وجود دارد، هیچکس به دلیل مرگ پدر یا مرگ خواهر و مادرش دست به خودکشی نمیزند!
بهر تقدیر بیبیسی، مورخ 5 ژانویه سالجاری، در گزارش دیگری «خودکشی» لیلا پهلوی را «تصحیح» کرده و مینویسد، او خیلی افسرده و غمگین بود و بیش از حد قرص مسکن مصرف کرد! در مورد علیرضا پهلوی، همین تبلیغات گوسالهپسند ابعاد گستردهتری یافته.
پروپاگاند مهوع رسانههای غرب و سایتهای فارسی را بررسی نخواهیم کرد چرا که همه بدون استثناء علیرضا پهلوی را از جایگاه واقعی اجتماعیاش، یعنی دومین وارث تاجوتخت ایران به زیر کشیده، و نقش سرنوشتساز سیاسی و اجتماعی او را نادیده گرفتهاند. اینگونه است که علیرضا پهلوی در جایگاه «فرزند» و «برادر» و دلدادة داغدیده و «ایرانی آواره» قرار گرفته، مسئولیت اجتماعی هم ندارد! خارج از لجنپراکنیهای حاج عباسمیلانی که به روال دیگر اعضای طویلة مککارتی، با نفی انسان و زمان و مکان، «افسردگی» را همچون «امامت» در دکان شیعیمسلکان موروثی معرفی کرده و میکوشد انسان را به ابعاد فیزیکی و ژنتیک تقلیل دهد، راه دیگر تخریب انسان این است که با ستایش و تمجید از علیرضا پهلوی، «خودکشی» را در مقام یک ارزش والا ارتقاء دهیم، تا اسطورة حسین در کربلا به نوع دیگری «بازتولید» شود. این شیوة مقدس را هم «بیبیسی»، از زبان «یکی از نزدیکان خانواده پهلوی» به مخاطب انتقال میدهد:
«از یکی از نزدیکان نقل شده است که علیرضا فردی منضبط و مقید بود و مثل یک فرمانده نظامی به زندگی خود خاتمه داد[...]»
به اهالی بیبیسی و دیگر شیپورهای مرگفروشان اطمینان میدهیم که اگر تاکنون عبارت ابلهفریب، «نقل شده است که»، کارسازشان بوده، دیگر چنین نخواهد شد! فرماندة نظامی هرگز دست به خودکشی نمیزند، مگر اینکه همچون کارفرمایان بیبیسی «ترسو» و جبون باشد، یا اینکه همچون هیتلر و دیگر فاشیستهای جنایتکار در آستانة شکست، فرار را بر قرار ترجیح دهد. شق سوم این است که «فرمانده» را به قتل برسانند تا با یک تیر چندین و چند نشان بزنند: باج گرفتن از رضاپهلوی و خانوادهاش، به ارزش گذاردن مرگ برای ایرانیان، و جایگیر کردن دو توهم اساسی.
نخست اینکه، انسان نه در زمان حال، که در اسارت گذشتهها و احساسات زندگی میکند؛ و تنها راه رهائی از زنجیر این اسارت، شتافتن به آغوش مرگ است. دیگر آنکه «ایرانی» در برابر وضع موجود شکست خورده، و میباید همچون حسین، این شکست را با مرگ خود به پیروزی تبدیل کند. به همین دلیل است که همة لوطی عنترهای استعمار، از فارسنیوز گرفته تا سایت محسنرضائی و داسالله و پیکنت و جنبشسبز و سلطنتطلبان و ملیگرایان و غیره، مرگ مشکوک شاهزاده علیرضا، دومین وارث تاج و تخت پهلوی را چنین ساده انگاشته و همگی پیرامون علل مرگ به اجماع رسیده و برای ارباب معلق میزنند.
بهتر است به تمامی محافلی که برای این مسائل «حساب» باز کردهاند به صراحت بگوئیم، هیچ قدرتی دیگر نمیتواند از طریق بازتولید اسطورة حسین، برای ایرانی مرگ را به ارزش تبدیل کند؛ خودکشی راه حل نیست، گریز است. شرمتان باد، مرگفروشان!
تا آخرین نفر
تا آخرین نفس [...]
(فریدون توللی)
تا آخرین نفس
کوشیم و بشکنیم
دیوار این قفس
این علیرضا پهلوی بود که دومین وارث تاج و تخت ایران به شمار میرفت؛ میلیونها ایرانی وارث این تاج و تخت نیستند! اگر بعضیها پنداشتهاند که میتوان مرگ علیرضا پهلوی را به ابزار کسب محبوبیت برای رضا پهلوی تبدیل کرد، سخت کور خواندهاند. تا به حال شنیده بودید علیرضا پهلوی از اصلاحطلبی و جنبشسبز و ملاممد خاتمی حمایت کرده باشد؟ تا بحال شنیده بودید کسی که شب ژانویه را در فرانسه جشن گرفته، سه روز بعد در بوستون خودکشی کند، آنهم با شلیک گلوله؟! تا بحال شنیده بودید که پلیس، مرگ بر اثر شلیک گلوله را بلافاصله «خودکشی» ارزیابی نماید؟! ولی حتماً شنیدهاید که از یکسو، «خودکشی» برای شرکتهای بیمة عمر «نعمت الهی» است و از سوی دیگر، بینالملل لاشخورها، از کرکس و کفتار گرفته تا کارفرمایان «بیبیسی» و دیگر رسانههای غرب شیفته و دلباختة همین «مرگها» هستند، چرا که همچون لاشخور از مرگ تغذیه میکنند.
از دامن خلیج
تا سینة کویر
[...]
فرجام ننگ و روز جنگ،
جنگ زندگی است
مرگ نابهنگام علیرضا پهلوی برای اینان فرصتی فراهم آورد تا همزمان چندین پیام به مخالفان حکومت اسلامی ارسال کنند. نخست اینکه «خودکشی» ایرانیان تبعیدی، به ویژه اگر مرفه باشند و مخالف جنجال سبز، نه تنها عادی که نشان شهامت میباید تلقی شود! پس همینجا بگوئیم، به عنوان ایرانی و تبعیدی، به هیچ عنوان قصد خودکشی نداریم، چرا که خودکشی را در هر حال «گریز از مسئولیت» میدانیم. در ضمن، نه تنها با حکومت اسلامی و جنبشسبز که با پادشاهی شخص «رضا پهلوی» هم مخالفایم. دلیل هم اینکه شاهزاده رضا سیروس ضمن پشتیبانی از جنایتکارانی همچون محمد خاتمی و میرحسین موسوی، ادعای طرفداری از دمکراسی را هم در کولهپشتیشان جاسازی کردهاند.
در ساعت 2 و 11 دقیقة بامداد روز چهارم ژانویه سال 2011، یک نفر طی تماس تلفنی با «911»، پلیس بوستون را در جریان «خودکشی» علیرضا پهلوی قرار میدهد! پلیس نمیداند این تلفن از کجا و از سوی چه کسی بوده! شتاب نکنید، که برای شاخ در آوردن هنوز خیلی زود است. گفته میشود علیرضا پهلوی با «تفنگ شکاری» اقدام به خودکشی کرده؛ به گفتة سخنگوی پلیس او ابتدا زخمی شده و سپس بر اثر جراحات وارده جان سپرده. دلیل خودکشی هم بلافاصله در اختیارمان قرار گرفت: «افسردگی» ناشی از مصائب خانوادگی و فجایع ایران! این داستان شنگولومنگول را داشته باشید، تا برویم به سراغ «حبةانگور»! یعنی عملیات «انتحاری» در برابر کلیسای مسیحیان مصر، و دیگر عملیات مقدسی که برای دمیدن در تنور محفل «کارتر ـ برژینسکی» و گسترش بحران در کشورهای منطقه به ویژه در ایران الزامی است. ولی از آنجا که پاکستان همواره آینة سیاست آیندة کشورمان بوده، نخست نگاهی به پاکستان بیندازیم که تحولاتاش همواره در کوتاه مدت به ایران صادر میشود.
کشور پاکستان استقرار جانشین ریچارد هولبروک را با ترور «سلمان تاثیر»، فرماندار پنجاب و تزلزل کابینة گیلانی به نفع اسلامگرایان «مسلملیگ» یعنی دارودستة نواز شریف منفور آغاز کرد. گفته میشود، «سلمان تاثیر» از مخالفان تصویب قانون ضد کفرگوئی، معروف به «توهین رسالت» بوده و به همین دلیل هم به قتل رسیده. اگر نگاهی به سایت بیبیسی، خبرگزاری رویترز و دیگر بوقهای «معتبر» تفنگفروشها بیاندازیم خواهیم دید که از روز 31 دسامبر سال 2010، تمامی شبکههای کذا به زبان انگلیسی و فرانسه «اعتراض مردم» به اصلاح قانون «توهین رسالت» را در بوق گذاشته و به صورت غیرمستقیم مخالفان وحشیگری را در دولت و مجلس پاکستان تهدید میکردند. به عنوان نمونه، روزنامة لوموند، مورخ 31 دسامبر 2010 چنین تیتر زده بود:
«اعتصاب در پاکستان به طرفداری از مجازات اعدام برای توهین به مقدسات»
کاربرد پروپاگاند توحش در فرانسه جایگیر کردن این بهتان بزرگ در افکار عمومی است که مطالبات مردم پاکستان به همین مزخرفات محدود میشود. در نتیجه، وقتی برای سرکوب و آدمکشی در پاکستان یک جانور وحشی نظیر ضیاءالحق را به قدرت میرسانند، نیازی به توجیه افکار عمومی در غرب نیست؛ همه اطمینان دارند که «مردم» پاکستان بدون استثناء طرفدار توحش اسلاماند، و جز «اسلام» هم هیچ نمیخواهند! حتی آن 12میلیون آوارة سیل نیز که در کنار دیگر آوارگان زلزله و جنگ در «اردوگاهها» مستقر شدهاند و برای دریافت کمکهای سازمان ملل و کشیدن نیم نفسی همه روزه صف میکشند، تنها مشکلشان اجرای بیکم و کاست قانون «توهین رسالت» است، چرا؟ چون «بیبیسی» و دیگر بوقهای «معتبر» مرگفروشان چنین تصویر موهومی از پاکستان به ساکنان اروپا و آمریکا ارائه کردهاند. حال آنکه مشکلات ساکنان پاکستان مانند مشکلات دیگر جوامع عدم امنیت و رفاه است که با «اسلام» تأمین نشده و نخواهد شد. آنها که امنیت و رفاهشان با اسلام و گسترش خشونت تأمین میشود نه در پاکستان و ایران و بنگلادش که در لندن و واشنگتن نشستهاند.
حامی اسلامگرائی و گسترش توحش در پاکستان، همان تشکیلاتی است که در ایران، عراق و دیگر کشورهای مسلماننشین منطقه از منافع «اسلام» برخوردار شده، یعنی ارتش ناتو که فرماندهی آن با ایالات متحد است و انگلستان و فرانسه از اعضای اصلی آن به شمار میروند. پیش از فروپاشی اتحاد شوروی، آلمان نیز به صورت «غیررسمی» در کنار سران ناتو جای داشت. و به همین دلیل بود که آلمان غربی در نشست معروف «گوادالوپ» حضور به هم رساند. یادآور شویم نشست مذکور در تاریخ 4 ژانویه 1979 آغاز شد و کشورهای آمریکا، آلمان، انگلستان و فرانسه در آن حضور یافته و برای استقرار «حکومت مستقل»، یعنی حکومت آخوند جیرهخوار غرب در ایران به اجماع رسیدند. خلاصه چهارمین روز از نخستین ماه سال میلادی برای ما ایرانیان پیامهای بسیار دارد.
جالب اینجاست که یک هفته سرکوب وحشیانة مردم تبریز نیز که در واقع پیش درآمد استخراج بنیصدر مزدور از جعبة مارگیری بود، از روز چهارم ژانویه سال 1980 آغاز شد! حال که از بد روزگار باز هم به «بنیسطل» رسیدیم بهتر است جهت بررسی فرازهائی از افاضات ایشان در «گویانیوز» یک پرانتز باز کنیم.
استاد بنیصدر آیات مبهم قرآن را با نظریة معاصر لنینیستها در ترادف قرار داده و نتیجه میگیرند که لنینیستها در سنگر «باطل» نشستهاند، و «حق» با قرآن است که میفرماید «تغییر کن، تا تغییر دهی!» چرا که به زعم جناب بنیصدر، «تغییر» ریشه در «ذهنیت» دارد، نه در عینیات! خلاصه مارکسیستها میبایست احکام قرآن را به مورد اجرا میگذاشتند تا برخلاف «شوروی سابق» کامروا باشند؛ حتماً همانطور که در دوران نکبتبار «بهارعاظادی» ما ملت در سایة ماشالله قصاب و زهرا خانوم و در کنار «بنیسطل» کامروا شده بودیم. باری، جناب بنیصدر در ادامة فضلفروشی، حق انتخاب آزاد را برای انسان مردود شمرده، میگویند هر کس خارج از سنگر حق و باطل بنشیند، «بیتفاوت» است و بیتفاوتی هم یعنی انسانستیزی! ارتباط انداموار استالینیسم وارداتی با حکومت اسلامی را به صراحت در همین ترهات میتوان یافت؛ این ویراست نوینی است از فاشیسم که بدون خردجال و «سنگرحق» و عربدهجوئی بر علیه مبهماتی از قماش «ظلم» و «ستم» دکاناش کساد خواهد شد:
«[...] يک نظر میگفت: تغيير ده تا تغيير کنی [...] حاصل آن، رژيم شوروی و سقوط آن شد [...] قرآن میگوید [...] بايد تغيير کرد تا تغيير داد [...] از اين رو، هر کس میبايد خود را صاحب نقش بشناسد و بیتفاوتی را سلب انسانيت از خود بداند[...]»
بله، هر کس که همچون نویسندة این وبلاگ در باغ وحش جهانی یانکیها برای خود «مأموریت الهی» قائل نشود، و نخواهد در «سنگر حق» امثال بنیصدر بنشیند، «بیتفاوت» شناخته میشود و از خود سلب انسانیات کرده! حال آنکه ما هرگز نسبت به فاشیسم بیتفاوت نبودهایم؛ به گواهی تمامی مطالب این وبلاگ، ما همواره برای حفظ انسانیات خود در برابر این توحش آشکار ایستادهایم. «نقشما» دفاع از جایگاه انسانیمان است، نه بوسیدن دست این و آن. ما برخلاف امثال بنیصدر، نه برای خود «نقش الهی» قائلایم، نه برای آنها که ایشان دستشان را میبوسیدند و پس از سیسال به طرفداریشان از کودتای 28 مرداد اذعان کردند!
ما به عنوان ایرانی تبعیدی و مخالف سیاست استعمار، به ویژه به عنوان مخالف کودتای 22 بهمن 1357، اسلامگرایان را نه تنها ایرانستیز که انسانستیز به شمار میآوریم. رخدادهای فجیع 31 سال اخیر در کشورمان شاهدی است براین مدعا. بنیصدر و دیگر پیشخدمتهای طویلة مککارتی بهتر است به یاد داشته باشند که بدون همکاری و همیاری برخی از سران خودفروختة ارتش شاهنشاهی، ژنرال هویزر نمیتوانست با قرار دادن «ارتش در کنار مردم» دست به کودتا بزند و مشتی لات و اوباش را بر ملت ایران حاکم کند تا اینان در پس پردة جنجال و هیاهوی به اصطلاح «انقلاب»، بتوانند قرارداد خفتبار کنسرسیوم را در سکوت کامل تمدید نمایند. این فقط یکی از فواید قرار گرفتن آخوند سیاستپیشه و نیروهای نظامی و انتظامی خودفروخته در کنار «مردم» است! در چارچوب همین سیاست انسان ستیز است که امروز، جوجة کودتای فردوست و قرهباغی برای ایجاد «سنگرحق» به ملت ایران درس «انسانیت» میدهد؛ این روند آنقدر به مذاق اربابان حکومت اسلامی «شیرین» آمده که هوس «بازتولید» آنرا دارند.
چه نشستهاید! اینبار قرار شده علاوه بر آیات عظام «مترقی» و «مردمی» و ارتش و لاتولوت نیروهای انتظامی، «سپاه پاسداران» نیز در کنار «مردم» قرار گیرد! به همین دلیل بوقهای مرگفروشان دست به شایعهپراکنی زده، و ادعا میکنند فرماندة سپاه، خشمگین از سرکوب «مردم» معترض به نتیجة انتخابات، سیلی محکمی به احمدی نژاد زده! بعد هم این «خبر موثق» تکذیب میشود. خارج از «رادیوفردا» و «بیبیسی»، این پروپاگاند مهوع از سوی دیگر رسانههای محبوب و برگزیدة «ویکیلیکس» نیز در بوق گذاشته شد تا افکار عمومی در غرب، بازوی سرکوب استعمار و عامل قانونشکنی، یعنی سپاه پاسداران را به عنوان حامی «نظم» و طرفدار «سبزها» به صراحت شناسائی کند.
روزنامة لوموند، که همچون نیویورکتایمز، درشپیگل و گاردین، همزمان شیفتة اسلام و اسرائیل، یا بهتر بگوئیم همزمان حامی «شهرک سازی» و تجهیز حکومت اسلامی به سلاح هستهای است، به نقل از سایت رسوای «ویکیلیکس» مطلب گوسالهپسندی تحت عنوان، «وقتی یک ژنرال ایرانی به احمدینژاد سیلی میزند» منتشر کرده. از قضای روزگار مطلب کذا با انتشار خبر «خودکشی» علیرضا پهلوی تقارن زمانی یافته! لوموند، مورخ 4 ژانویه 2011، مینویسد:
«افشای یادداشتهای دیپلماتیک آمریکا توسط ویکیلیکس همچنان ادامه دارد. جدیدترین یادداشتها رویاروئی در بطن دولت ایران را نشان میدهد. نیویورکتایمز و درشپیگل نقل میکنند، چگونه در پایان یک نشست پرتنش طی ماه ژانویه 2010، رئیس جمهور ایران، محمود احمدینژاد از ناحیة صورت توسط فرماندة سپاه پاسداران انقلاب، ژنرال محمدعلی جعفری مضروب شد.»
همچنانکه میبینیم در سطور فوق هیچ اثری از «اسلام» نیست! احمدینژاد، رئیس جمهور ایران است، سردار جعفری هم فرماندة سپاه پاسداران انقلاب! به عبارت دیگر لوموند اسلام را نادیده گرفته و به «انقلاب» اکتفا میکند، حال آنکه سردار جعفری، فرماندة سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. همان تشکیلات مسلحی که با توسل به اسلام و آنچه «ارزشهای» اسلامی معرفی میکند، مأموریتاش در واقع حفظ منافع استعمارگران در لندن و واشنگتن بوده، هست و خواهد بود. میبینیم که فقط کیهان جمکران نیست که با توسل به «معصومه طرفه» و «مدارک موجود» سعی در حفظ منافع ارباب دارد، درشپیگل هم با انتشار مزخرفات ویکیلیکس در همان سنگر توحش کیهان نشسته.
باری لوموند در ادامة قصة خاله سوسکة درشپیگل توضیح میدهد که، «ظاهراً آتش خشم ژنرال زمانی شعله کشید، که احمدینژاد خواهان کاهش فشار بررسانهها شد!» تا اینجا احمدینژاد را به عنوان «مخالف» سانسور به ما معرفی میکنند. ولی در ادامه خواهیم دید که درشپیگل، فرماندة سپاه منفور «پاسداران» را در کنار جنبش منفورتر و مزور سبز قرار میدهد. به گفتة لوموند، البته به نقل از درشپیگل که اسناد «معتبر» ویکیلیکس را پخش میکند، احمدی نژاد موضع «لیبرال» اختیار کرده و گفته، خفقان بر مردم حاکم شده و بهتر است آزادیهای فردی و اجتماعی افزایش یابد، و سردار جعفری هم در واکنش به این اظهارات «لیبرال» فرمودهاند:
«اشتباه میکنید! این بینظمی را شما ایجاد کردهاید! و اکنون به ما میگوئید آزادی مطبوعات بدهیم؟»
این ترهات همزمان چند پیام به مخاطب منتقل میکند. نخست اینکه احمدینژاد خواهان آزادیهای فردی و اجتماعی بوده و «لیبرال» است و به همین دلیل «نظم» را بر هم زده! دیگر آنکه فرماندة سپاه پاسداران، به عنوان مخالف احمدینژاد، همزمان مدافع جنبش سبز و مخالف آزادیهای اجتماعی نیز هست. به این ترتیب، آزادیهای فردی و اجتماعی در تقابل با «نظم اجتماعی» قرار میگیرد، و پر واضح است که «جنبشسبز»، به عنوان مخالف احمدینژاد خواهان «نظم» اجتماعی باشد! حال آنکه این جنبش مزور، به گواهی عملکرد سیسالة رهبراناش، به ویژه پس از مضحکة انتخابات 1388، هدفی جز ایجاد آشوب و بینظمی نداشته و ندارد.
برخلاف پروپاگاند ابلهانهای که با تکیه بر اسناد «معتبر» ویکیلیکس منتشر شده، هرجومرج و آشوب ناقض آزادیهای اجتماعی و فردی است. مترادف نمایاندن بینظمی و قانونشکنی با آزادیهای اجتماعی پروپاگاند شناخته شدهای است که در طویلة مککارتی تولید شده.
این تبلیغات گوسالهپسند اخیراً از طریق افشاگریهای مضحک و بیپایه و اساس یک منبع «غیرمسئول» که ساخته و پرداختة سازمان سیا است پخش میشود؛ این منبع را «ویکیلیکس» نام نهادهاند. برای رونق بازار این دکان جدید، بنیانگزارش در جایگاه «حسین در کربلا» نشسته و از ایستادگی ایشان در برابر «ظلم» و «ستم» چه داستانها که برایمان نگفتهاند! این اواخر در لندن مادر «ژولین مظلوم» را هم به صحرای کربلا آورده بودند که از «قیام» حسینی و «حقطلبی» پسرش دفاع کند. اتفاقاً بنیصدر هم مانند والدة ژولین اسانژ «حقطلب» است و خواهان «ایستادگی»! بوسیدن دست خمینی جنایتکار و سپس فرار ایشان از ایران را میباید الگوی شایسته و بایستهای از «ایستادگی» و «انسانیت» به شمار آوریم! اما فراموش نکنیم، بنیسطل اقتصاددان هم هست!
و به دلیل احاطه بر علم اقتصاد است که ایشان سعی دارند به مخاطب بباورانند که، نفت ایران در بازار جهانی به بهای نفت روسیه فروخته میشود و اختیار ارز حاصل از فروش نفت هم در دست دولت مفلوک اسلامی قرار گرفته:
«اين قدرت خريد [...] دروازههای کشور را بر روی فرآوردههای چينی و روسی و آلمانی و... و نيز قاچاقها باز نگاه داشته [...] توليد داخلی [...] در معرض نابودی [...] است[...]»
خوشبختانه از 22 بهمن تا پایان دورة ملاممد خاتمی نه قاچاق وجود داشت، نه ایران به بازار فروش خنزرپنزرهای ساخت چین و ترکیه تبدیل شده بود. اقتصادمان کاملاً «اسلامی» بود تا اینکه «قدرت خرید» لعنتی افزایش یافت و مهرورزی که بسیار «مستقل» است، با ارز حاصل از فروش نفت «تولید داخلی» را نابود کرد! اما بنیصدر مهمل میبافد؛ واقعیت جز این است. نفت ایران توسط کنسرسیوم غارت میشود، همانطور که نفت عراق و نفت دیگر کشورهای منطقه. به عنوان نمونه، بریتیش پترولیوم با تکیه بر ارتش مستقر در عراق و کویت، نفت عراق را به بهای کمتر از 6 دلار در هر بشکه تاراج میکند. بهای نفت ایران نیز مسلماً بیش از اینها نخواهد بود؛ اما بنیصدر از آنجا که ارواح شکمش اقتصاددان است، هیچ اشارهای به قرارداد کنسرسیوم نمیکند. قراردادی که در دوران حضور «شکوهمند» ایشان در شورای انقلاب اسلامی توسط همان خمینی دجال مورد تأئید قرار گرفت! بنیسطل فقط بر طبل مبهماتی از قماش «حق» و «ایستادگی» میکوبد، و با تکرار همین مزخرفات در استدلال آخوندی و «شبه فلسفی» ایشان «پیروزی حق بر باطل»، وعدة الهی است، در نتیجه مردم باید برای تحقق این وعدة سرخرمن «قیام» کنند:
«[...] بيرون رفتن ايران از استبداد [...] ايستادگی بر حق میخواهد [...] هر ايرانی که به حق قيام کند، زمان تحول را کوتاهتر میکند [...] اگر [...] ترديدی در پيروز شدن حق، استقلال و آزادی، بر باطل، استبداد و وابستگی ندارم [...] بيشتر بلحاظ ايستادگی ايستادگان برحق است.»
بله هممیهنان گرامی! هر چه زودتر «قیام» فرمائید، که دیگر صبر و حوصلة بنیسطل از بیکاری و علافی و مهملبافی به سرآمده. همانطور که استاد «بنیسطل» میفرمایند راه قیام این است که بر «حق» ایستادگی کنید، درست مثل خود ایشان که به دلیل «ایستادن بر حق» بالاخره کارشان به دستبوسی کشید و نهایت امر راه فرار برگزیدند! از مطلب دور افتادیم بهتر است بازگردیم به همان «منبع موثق» که از سیلی زدن سردار جعفری به مهرورزی «خبر» داده.
به گزارش لوموند، منبع «موثق» میگوید، دفاع احمدینژاد از آزادیها، سردار جعفری را خشمگین کرده و ایشان کشیدهای حوالة رئیس جمهور کردند و اینجا بود که جلسه به هم خورد. دلیل موثق بودن خبر کذا این است که همین منبع ـ به ادعای درشپیگل ـ از فعالان پیشین انقلاب است و پیشتر در زمینههای سیاسی و اقتصادی خبرهای مهم و دقیقی به «درشپیگل» داده! از آنجمله، همین خبر که گویا از یک تلگرام سفارت آمریکا در آذربایجان «نشت» کرده! بله، اول باید بپذیریم که آنچه «نشت» کرده، مهم است. سپس میباید قبول کنیم که این «خبر» بسیار مهم صحت دارد، و نهایت امر تردید نکنیم که راوی چنین خبری بعد از این هر چه بگوید حتماً درست خواهد بود! اینگونه است که ویکیلیکس به «منبع موثق» تبدیل میشود! مسلماً سایت کذا بزودی در باب «خودکشی» شاهزاده علیرضا پهلوی هم خبرهای بسیار «موثق» در اختیار بوقهای مرگفروشان قرار خواهد داد. هر چند که بیبیسی پیش از «ژولین اسانژ عین» دست به کار شده. بررسی مسئلة مصر را به فرصت دیگری موکول میکنیم، فقط در یک جمله بگوئیم، تجزیة سودان به دو کشور مسیحی و مسلمان آب به دهان بعضیها در شمال آفریقا انداخته.
بیبیسی، مورخ 5 ژانویه 2011، طی گزارشی در مورد علیرضا پهلوی، تأکید کرد که او نیز همچون لیلا پهلوی خودکشی کرده! به یاد داریم که خودکشی فرضی لیلا پهلوی در لندن، سه ماه پیش از وقایع 11 سپتامبر و در اواخر دوران نکبتبار اصلاحطلبان رخ داد. دلیل خودکشی لیلا پهلوی نیز «افسردگی» ذکر شده بود! حال آنکه به اعتبار اظهارات شهبانو فرح، لیلا پهلوی، نسبت به خواهر و دو برادر دیگرش سرزندهتر و اجتماعیتر هم بوده! باری بعدها خبر فوق را تصحیح کردند و گفتند، لیلا پهلوی سخت افسرده بود و سهواً در مصرف قرصهای آرامبخش زیاده روی کرد! در اینمورد گمانه زنی نمیکنیم ولی میباید به چند نکته اشاره داشته باشیم. نخست اینکه لیلا پهلوی حواساش درست کار میکرد در نتیجه، از تفاوت قرص و آب نبات مسلماً آگاه بوده. دیگر اینکه خودکشی کارساز شرکتهای بیمه است! به محض اینکه خودکشی فردی به اثبات برسد، بیمة عمر او ملاخور خواهد شد.
و اما «خودکشی» علیرضا پهلوی، همزمان میتواند هشدار و تضمینی باشد برای رضا پهلوی! هشدار نسبت به این امر که او هم میتواند به دلیل «افسردگی» همچون خواهر و برادرش دست به «خودکشی» بزند، همانطور که «بیبیسی» به ما چنین میگوید. مرگ علیرضا به عنوان «تضمین» به رضاپهلوی به این مفهوم است که در صورت استقرار رضا پهلوی در جایگاه «پادشاه ایران»، موضعگیریهای اجباریاش در مسیر تأمین منافع استعمار هرگز به زیر سئوال نخواهد رفت. به عبارت دیگر آنها که «تهدید سیاسی» به شمار میرفتند دیگر وجود ندارند و تمام «موانع» از سر راه برداشته شده!
حال این پرسش مطرح میشود که چرا به فاصلة 10 سال، دو فرزند شاه ایران که برخلاف شاهزاده رضاپهلوی، هرگز از خردجال حمایت نکرده و هیچگاه همچون آخوند «در کنار مردم» قرار نگرفته بودند، دست به «خودکشی» زدهاند؟ چرا خودکشی اینان در اواسط دور دوم ریاست خاتمی و احمدینژاد بر قوه مجریة جمکران رخ داده؟! به فرض که لیلا پهلوی اشتباهاً خودکشی کرده باشد، در مورد علیرضا، ماجرا خیلی عجیب است.
علیرضا پهلوی به ادعای رسانههای حماقتگستر غرب با تفنگ در خانهاش خودکشی کرده. زمانیکه پلیس از این خبر آگاه میشود، خودکشی وی را به زیر سئوال نمیبرد! به عبارت دیگر، پلیس بلافاصله گزینة «قتل» علیرضا پهلوی را مردود میداند، حال آنکه مقتول در خانه تنها نبوده! پس از انتشار این «خبر موثق» به ما گفتند، رضا پهلوی هم خودکشی برادرش را تأئید کرد! باید پرسید رضا پهلوی از کجا فهمید علت مرگ برادرش خودکشی بوده؟ و از همه مهمتر، به چه دلیل پس از انتشار خبر مذکور، از سوی خانوادة پهلوی بیانیهای منتشر میشود که در آن علیرضا پهلوی را در کنار میلیونها جوان آزردة ایرانی قرار میدهد و براین مهم تأکید دارد که علیرضا هرگز نتوانست «خاطرة دردناک» مرگ پدر و خواهرش را فراموش کند؟ مگر کسی مرگ پدر و نزدیکاناش را میتواند فراموش کند؟ به هیچ عنوان! اما هر چند استثنا همواره وجود دارد، هیچکس به دلیل مرگ پدر یا مرگ خواهر و مادرش دست به خودکشی نمیزند!
بهر تقدیر بیبیسی، مورخ 5 ژانویه سالجاری، در گزارش دیگری «خودکشی» لیلا پهلوی را «تصحیح» کرده و مینویسد، او خیلی افسرده و غمگین بود و بیش از حد قرص مسکن مصرف کرد! در مورد علیرضا پهلوی، همین تبلیغات گوسالهپسند ابعاد گستردهتری یافته.
پروپاگاند مهوع رسانههای غرب و سایتهای فارسی را بررسی نخواهیم کرد چرا که همه بدون استثناء علیرضا پهلوی را از جایگاه واقعی اجتماعیاش، یعنی دومین وارث تاجوتخت ایران به زیر کشیده، و نقش سرنوشتساز سیاسی و اجتماعی او را نادیده گرفتهاند. اینگونه است که علیرضا پهلوی در جایگاه «فرزند» و «برادر» و دلدادة داغدیده و «ایرانی آواره» قرار گرفته، مسئولیت اجتماعی هم ندارد! خارج از لجنپراکنیهای حاج عباسمیلانی که به روال دیگر اعضای طویلة مککارتی، با نفی انسان و زمان و مکان، «افسردگی» را همچون «امامت» در دکان شیعیمسلکان موروثی معرفی کرده و میکوشد انسان را به ابعاد فیزیکی و ژنتیک تقلیل دهد، راه دیگر تخریب انسان این است که با ستایش و تمجید از علیرضا پهلوی، «خودکشی» را در مقام یک ارزش والا ارتقاء دهیم، تا اسطورة حسین در کربلا به نوع دیگری «بازتولید» شود. این شیوة مقدس را هم «بیبیسی»، از زبان «یکی از نزدیکان خانواده پهلوی» به مخاطب انتقال میدهد:
«از یکی از نزدیکان نقل شده است که علیرضا فردی منضبط و مقید بود و مثل یک فرمانده نظامی به زندگی خود خاتمه داد[...]»
به اهالی بیبیسی و دیگر شیپورهای مرگفروشان اطمینان میدهیم که اگر تاکنون عبارت ابلهفریب، «نقل شده است که»، کارسازشان بوده، دیگر چنین نخواهد شد! فرماندة نظامی هرگز دست به خودکشی نمیزند، مگر اینکه همچون کارفرمایان بیبیسی «ترسو» و جبون باشد، یا اینکه همچون هیتلر و دیگر فاشیستهای جنایتکار در آستانة شکست، فرار را بر قرار ترجیح دهد. شق سوم این است که «فرمانده» را به قتل برسانند تا با یک تیر چندین و چند نشان بزنند: باج گرفتن از رضاپهلوی و خانوادهاش، به ارزش گذاردن مرگ برای ایرانیان، و جایگیر کردن دو توهم اساسی.
نخست اینکه، انسان نه در زمان حال، که در اسارت گذشتهها و احساسات زندگی میکند؛ و تنها راه رهائی از زنجیر این اسارت، شتافتن به آغوش مرگ است. دیگر آنکه «ایرانی» در برابر وضع موجود شکست خورده، و میباید همچون حسین، این شکست را با مرگ خود به پیروزی تبدیل کند. به همین دلیل است که همة لوطی عنترهای استعمار، از فارسنیوز گرفته تا سایت محسنرضائی و داسالله و پیکنت و جنبشسبز و سلطنتطلبان و ملیگرایان و غیره، مرگ مشکوک شاهزاده علیرضا، دومین وارث تاج و تخت پهلوی را چنین ساده انگاشته و همگی پیرامون علل مرگ به اجماع رسیده و برای ارباب معلق میزنند.
بهتر است به تمامی محافلی که برای این مسائل «حساب» باز کردهاند به صراحت بگوئیم، هیچ قدرتی دیگر نمیتواند از طریق بازتولید اسطورة حسین، برای ایرانی مرگ را به ارزش تبدیل کند؛ خودکشی راه حل نیست، گریز است. شرمتان باد، مرگفروشان!
تا آخرین نفر
تا آخرین نفس [...]
(فریدون توللی)
نسخة پیدیاف ـ گوگل
نسخة پیدیاف ـ گوگل(بارگیری)
نسخة پیدیاف ـ سکریبد
نسخة پیدیاف ـ فایلدن
نسخة پیدیاف ـ داکستاک
نسخة پیدیاف ـ تینکفری
نسخة پیدیاف ـ باکسنت
نسخة پیدیاف ـ کلمهئو
نسخة پیدیاف ـ زیدو
نسخة پیدیاف ـ مدیافایر
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت