تونس و نتونس!
...
خوشبختانه امسال «روپرت مردخای» و مقامات حکومت مردهشویان را به «داووس» راه ندادند و هوا هم در داووس بس ناجوانمردانه سرد و عالی بود! نه از ملاممد خاتمی خبری بود، نه از غلامبچگاناش! در ضمن بساط مهرورزی 16 میلیارد دلاری «روسنفت» و «بریتیش پترولیوم» در هم ریخت، و به مصداق مثل معروف «کی گ...زیده، غریبه»، انگلستان هم افشاگری ابلهانة «الجزیره» را به حساب فرانسویها نوشت! پس تعجبی ندارد که رسانههای جمکران نیز جنایات فدائیان اسلام را «حادثه» قلمداد کنند.
تشکل جنایتکار «فدائیان اسلام» برای حفظ و گسترش دامنة خشونت و به راه انداختن کاروان خردجال همزمان در چند جبهة به ظاهر متفاوت فعال شده: سگهای زنجیری استعمار، از یکسو برنامة لشکرکشی خیابانی را در پوشش «تشییع پیکر پاک شهید گمنام» ادامه میدهند، و از سوی دیگر، با اقدام به قتل، ناخشنودیشان را از عدم شرکت کارمندان ایران خودرو در برنامة روضه و زوزة حسینی ابراز میدارند. این است دلیل به اصطلاح «حادثة رانندگی» در شرکت ایران خودرو در «اربعین حسینی!»
جریان از این قرار است که شامگاه پنجم بهمنماه 1389، یک کامیون هنگام ورود به کارخانة «ایران خودرو»، تعدادی از کارکنان این شرکت را هدف گرفته، 13 زخمی و 4 کشته برجای میگذارد. به عبارت دیگر، بر اساس گزارش حنازرچوبه، مورخ 7 بهمن ماه 1389 باید بپذیریم، 17 تن از کارکنان «ایران خودرو» در برابر در ورودی ایستاده، و نه تنها کور و کر بودند، که رانندة کامیون هم چشمان شهلایاش آنها را نمیدیده؛ اصلاً شاید همگی در خواب ناز فرو رفته بودند تا این «حادثة جانگداز» به وقوع بپیوندد:
«[...] يك دستگاه كاميون كمپرسي [...] شامگاه سه شنبه، پنجم بهمنماه 89 هنگام ورود به كارخانه ايران خودرو [...] تعدادي از كاركنان اين شركت را زير گرفت كه بر اثر آن چهار تن كشته و 13 تن زخمي شدند[...]»
حنازرچوبه، این «خبر» گوسالهفریب را با کد: 30208360 منتشر کرده. پس از این جنایت فجیع، وزیر صنایع و معادن حکومت مفتضح جمکران، به بهانة ابراز همدردی با خانوادههای مقتولین در واقع به «توجیه» عدم تعطیلی شرکت مذکور در این «روزمقدس» پرداخته و گفت، این «جهادگران» برای خودکفائی کشور در سنگر تولید مبارزه میکردند:
«[...]به طور حتم [حضور] آن جهادگران نمونة بارز خدمت در سنگر توليد براي خودكفايي كشور بوده [...]»
وزیر صنایع جمکران در واقع میگوید، این عزیزان که در مراسم سینهزنی شرکت نکردهاند، مرتکب «گناه» نشدهاند، ولی چنین مبارزاتی دیگر تکرار نخواهد شد! البته این نخستین بار نیست که در حکومت توحش «عدل الهی»، قتل و جنایت را پنهان میدارند؛ کشتار کارگران مس «خاتونآباد» نیز در سال 1382، یعنی در دوران درخشان اصلاحطلبان ماستمالی شد. به همین سادگی! و به همین دلیل است که الاغهای طویلة مککارتی بیشرمانه از «شرافت» ابراهیم یزدی دم میزنند. نامة مهوع چامسکی و هابرماس و شرکاء در باب «شرافت» جنایتکاری به نام ابراهیم یزدی را فراموش نکردهایم. دلباختگی روشنفکرنمایان غرب به فدائیان اسلام حکایتی است «کهن»:
اینا همش کار دله، عاشق گرفتار دله
و امان از این دل غافل و بازیگوش! ای دل غافل! تونس در خاورمیانه بود و ما نمیدانستیم! اگر انقلاب نشده بود و اگر شیخ احمد خاتمی بلندگو و تریبون در اختیارش قرار نمیگرفت، همگی نادان از جهان میرفتیم و هرگز به این مهم پی نمیبردیم که «نیویورکتایمز» محور خطبههای نمازجمعه جمکران را هم تعیین میکند. شوخی اصلاً در کار نیست! اگر سری به وبلاگ «سربازکوچک» بزنیم، با نیم نگاهی به متن وقوقیة امروز که با کد: 30209791 در حنازرچوبه، مورخ 8 بهمنماه 1389 انتشار یافته، خواهیم دید که سازمان تبلیغات اسلامی در همسوئی کامل با «نیویورک تایمز» قرار گرفته.
البته ما پیوسته به اسلامنوازی رسانههای اسرائیلپرست اشاره کردهایم ولی این امر هرگز تا این حد صراحت نداشت. امروز شیخ احمد خاتمی، همصدا با نیویورکتایمز میگوید، در تونس انقلاب اسلامی شده و مردم برای اسلام انقلاب کرده و با «الله اکبر» به خیابان آمدند! منتهی از آنجا که شیخ احمد خاتمی، از ارباباناش در ینگه دنیا به مراتب خرتر است، تونس را هم در خاورمیانه گذاشته:
«امام جمعه [...] تهران با اشاره به انقلاب مردم تونس و تظاهرات مردمي در كشورهاي مصر، اردن و يمن گفت: خاورميانة جديد با محوريت اسلام و مردمسالاري ديني در حال شكلگيري است[...]»
از قدیم نگفتهاند، ولی ما میگوئیم، «حماقت، توانگر کند شیخ را»، و این است راز «توانگری» نعلینها! توانگری، با توانائی اشتباه نشود، چرا که بر پایة خرد پارسی، توانائی فقط ناشی از دانائی است! و در راستای همین «منطق»، اگر انسان، احمق و شارلاتان و پدرسوخته باشد، هرگز «توانا» نخواهد بود، ولی بلاهت و شیادی در راه «توانگری» هیچ مانعی ایجاد نمیکند! حکومت آخوند در ایران شاهدی است بر این مدعا. حضرات هر چه ابلهتر و وحشیتر باشند، بر میزان توانگریشان افزوده خواهد شد. پس بازگردیم به توانگری آخوند احمد خاتمی. ایشان در ادامة «تاچریة» امروز تظاهرات مردم اردن را نیز به حساب اسلام و مسلمین نوشت. البته تا امروز تظاهرکنندگان با عکسهای پادشاه به خیابان میآمدند، و فقط زمانیکه شیخ احمد خاتمی برای ارباب دم میجنباند و خطبه میخواند، خبر رسید که به فرمان «اخوانالمسلمین» چند هزار نفر در پایتخت اردن دست به تظاهرات زدند. حتماً این شیخ وحشی پیشتر از تظاهرات کذا اطلاع داشته. خلاصه علاوه بر حماقت و بهرهمندی از نعمت کری و کوری، خاتمی را به «علم غیب» نیز آراستهاند!
به گفتة آخوند احمد خاتمی، رسانههای غرب به دلیل «ضدیت با اسلام» ادعا میکنند مطالبات «مردم» دمکراتیک است، و یا صنفی! در صورتیکه «مردم» فقط اسلام را میخواهند:
«[...] رسانههاي غربي در تلاش هستند تا صبغة ديني و اسلامي اين تحركات مردمي [...] را كتمان كنند و مسائل مربوط به دمكراسي و حتي مسائل صنفي را در تظاهرات مردمي موثر بدانند[...]»
با توجه به شیرین زبانیهای شیخاحمد خاتمی نتیجه میگیریم که «نیویورک تایمز» غربی نیست! چرا که همین مزخرفات را البته به زبان کهنه فروشهای نیویورک در بوق گذارده. باری در خطبههای نماز «دشمنشکن» جمعه که 32 سال است با هدف شکستن پایداری و مقاومت ملت ایران بر پا میشود، شیخ احمد اربابان را در اسرائیل و ینگه دنیا به باد انتقاد گرفته و تلاش میکند شرایط تونس را با شرایط اسفبار ایران در سال 1357 مشابه بنمایاند. آوردهاند که پس از اخراج بنعلی «مردم» تونس بساط نماز جماعت گستردند:
«[...] مردم تونس پس از فرار ديكتاتور [...] در نخستين اقدام؛ نماز جمعه را اقامه كردند كه اين كار صبغة اسلامي انقلاب مردم اين كشور را نشان ميدهد[...]»
از شما چه پنهان، ما خودمان شاهد بودیم که «مردم» تونس پس از «فرار دیکتاتور»، با شعار «مرگ بر بختیار» نماز جماعت را به رهبری ماشالله قصاب برگذار کردند. عدهای از همین «مردم» نیز با تکیه بر سرودة معروف «فروغ فرخزاد»، منتظر بودند «کسی بیاید!» دلیل هم اینکه «مردم» کذا مانند بسیاری از نخبگان مرزپرگهر نمیدانند، بر خلاف نثر، واژگان شعر در هر حال «تصاویر ذهنی» سراینده را بازتاب میدهد! بله «موهبتی است زیستن [...] در سرزمین شعر و گل و بلبل» جائیکه همة نخبگان، بدون استثناء در «علویه خانم»، اثر صادق هدایت «زبان عامیانه» رویت کردهاند، حال آنکه «زبان راوی»، نه عامیانه است، نه سنتی، و نه زبان کوچه و بازار!
زبان راوی «علویه خانم»، زبانی است که با زبان «تقدس» و «ابتذال»، و به طور کلی با «زبان عوام» زمین تا آسمان فاصله دارد. این زبان نه تنها «شناخت» ژرف راوی از آداب و رسوم و گویشهای عامیانه را بازتاب میدهد، که جایگاه او را به عنوان ادیب «غیرمذهبی» به صراحت مشخص میکند. از آنجمله است فاصله گرفتن وی از تل «مردم» و «قافلة زوار» از طریق جایگزین کردن عبارت رایج نزد مردم، علمای دین و زائران، یعنی «هلال ماه»:
«[...] ماه کنار آسمان، تنها و گوشهنشین بشکل داس نقرهای بود و بنظر میآمد که با لبخند سردش انتظار مرگ زمین را میکشد و با چهرهای غمگین به اعمال چرکین مردم زمین مینگرد [...]»
ص. 10ـ 9
در واقع زبان والای «راوی» در «علویه خانم»، همزمان برندگی «داس» و انزوای آسمانی او را تداعی میکند. فاصلة پرسوناژهای متن با «راوی» از زمین است تا آسمان؛ به ویژه آنجا که راوی از نگرش خود به اعتقادات و باورهای عوام سخن میگوید. یا آنجا که مهارت و شهامت «پنجهباشی» را به سخره میگیرد. وجه تمایز زبان راوی با زبان پرسوناژها، توانائی وی در ارائة «تصاویر» است. تصاویری که ایستائی را به پویائی؛ آسمانی را به زمینی؛ و حیوان را به انسان تبدیل کرده و از «علویه» تصویر نماد سهگانة الهیت ارائه میدهد، چرا که زبان پرسوناژ علویه زبان خشونت، فریب و تقدس است. در اینجا فقط بخشی از زبان راوی را بررسی کردیم، تا همه بدانند و آگاه باشند که «علویه خانم» برخلاف ظاهر سادهاش پیچیدهتر از آن است که مینماید. همچنانکه برخلاف اظهارات گوسالههای ننهحسنی از قماش خطیب نماز جمعة جمکران، شرایط در مصر و تونس و دیگر کشورهای مسلماننشین هیچ ارتباطی به آشوبهای غائلة 22 بهمن 57 که توسط محفل «کارتر ـ برژینسکی» در ایران به راه افتاده بود ندارد! براندازی حکومت در ایران در سایة یک «تفاهم گسترده» و با هدف تحکیم پایههای سیاست انسداد صورت گرفت، حال آنکه شرایط سیاسی در تونس و اردن و مصر به دلیل تقابل محافل جهانی با این سیاست متحول شده. ولی در هر حال «هدف» از ایجاد آشوب در این کشورها و دمیدن در بوق حکومت اسلامی قرار دادن اسرائیل در انزوای کاذب و فراهم آوردن بهانة لازم برای جنگافروزی جهت فتح سنگرهای از دست رفته در مدیترانه است.
«چرا تونس تونست، اما ايران نتونست؟» این عنوان مطلب مفرح و نشاطآوری است از «رادیو فردا» که آنرا بررسی نخواهیم کرد! چرا که اولاً تونس، هنوز نتونسته! ثانیاً تونسیها برای بازگشت به دوران نورانی آن وحشی بیابانی و استقرار اسلام رحمانی تظاهرات نمیکنند و نهایت امر برخلاف ملاممد خاتمی و رهبران جنایتکار «هیاهوی سبز»، افراد عادی در تونس از حداقل شعور متعارف برخوردارند و نیک میدانند که نمیباید «دیکتاتوری فرد» را با «دیکتاتوری مردم» جایگزین کنند، تا لشکرکشی خیابانی و به راه انداختن خردجال به روزمرة کشورشان تبدیل شود. شرایطی که فدائیان اسلام از قماش «محمد ملکی» در حسرت آن آه میکشند.
محمد ملکی که ظاهرًا در زندان شکنجه میشد و رو به مرگ بود، با معجزة مسیحائی عمر دوباره یافت و با هدف کسب مشروعیت برای حکومت مردهشویان، برپائی یک «شبه رفراندوم» را پیشنهاد میکند. باشد که خردجالی به راه افتد و نان امثال ملکی و دیگر جنایتکاران «اسلامفروش» همچنان در روغن شناور باقی بماند. محمد ملکی که در رشتة عوامفریبی و مزدوری دکتری دریافت کرده، میخواهد از «مردم» بپرسد، انتخابات آزاد آری یا نه؟! به عبارت دیگر این تحفة نطنز هم رویای بازتولید «شبهرفراندوم» شیخ مهدی بازرگان را در سر میپروراند:
«[...] ما فقط در يک همه پرسی آزاد پس از گذشت قريب 32 سال ميخواهيم شرکت کنيم و آری يا نهی خود را تکرار نمائيم.»
شاید بهتر باشد محمد ملکی که عمری را به مزدوری استعمار گذرانده، بداند برگزاری «انتخابات آزاد» در چارچوب قانون اساسی خدامحور امکانپذیر نیست؛ این پیشنهادات احمقانه فقط با هدف انحراف افکار عمومی و به راه انداختن خردجال به بهانة «همهپرسی» مطرح میشود. پیشنهاد مضحک «محمد ملکی»، در گویا نیوز، تحت عنوان «چه دیر فهمیدند[...]» منتشر شده. ملکی مفلوک میپندارد اگر «مردم» با انتخابات آزاد مخالفت کنند، ملت ایران میباید خواست «مردم» را محترم شمارد. حال آنکه مطالبات «انسان ستیز» و غیردمکراتیک «مردم» نه محترم است، نه از جانب یک دولت دمکراتیک میتواند قابل پذیرش باشد.
فقط الاغهای طویلة مککارتی برای «نفی دمکراسی» رفراندوم بر پا کردهاند. روز 12 فروردینماه 1358 نیز همین الاغها بودند که برای تحمیل استبداد آخوند به ملت ایران بساط «همهپرسی» به راه انداختند. ولی بازگشت به آن روزهای «نورانی» دیگر امکانپذیر نیست و به همین دلیل است که اربابان محمد ملکی در لندن عملکرد نوکرانشان را در وزارت ارشاد جمکران به زیر سئوال میبرند.
پس از ترکیدن حباب افشاگریهای «الجزیرا»، حاکمیت انگلستان ناگهان تبدیل شد به مخالف سرسخت مزدوراناش در جهان اسلام و بوقهای «مستقل» حاکمیت بریتانیا به همة شوتوپرتها اعلام داشتند که رعایای الیزابت دوم کمر به براندازی حماس بسته بودند و اینگونه بود که «بیبیسی» هم به سانسور در جمکران اعتراض کرد! بله، بوق حامیان فدائیان اسلام میپندارد که به این ترتیب از خود تصویر دلپذیر ارائه خواهد داد، و در صف مخالفان سانسور میایستد!
شاید شیوخ «بیبیسی» از قماش شیخ صبا و شیخ بهنود در کمال استقلال، آزادی و «زیرکی» و زبلی و یا بهتر بگوئیم «خرمرد رندی» ویژة آخوند جماعت چنین پنداشتهاند که با اعتراض به «تحریف لباس»، یعنی پوشاندن سینة مرمرین «کاترین اشتون» در رسانههای مردهشویان، نه تنها حسابشان را از دوستان گرمابه و گلستان خود جدا خواهند کرد، که در سنگر «آزادیخواهان» نیز جای گرم و نرمی برایشان تأمین خواهد شد! ولی اشتباهشان دقیقاً در همینجاست!
اولاً وزارت ارشاد مردهشویان با پوشاندن سینة کاترین اشتون برای ایشان در واقع بازارگرمی کرده! خانم کاترین اشتون، در این سن و سال بهتر است با چادرسیاه و روبنده ظاهر شوند، باشد که بینندة هالو به این توهم دچار گردد که زیر چادر «پری پیکری» پنهان شده و میباید به هر ترتیب ممکن «گنج نهفته» را تصاحب کرد! البته مشخصات فیزیکی «موروثی» است نه انتخابی. از اینرو کسی را به دلیل چهره و قامت ناساز ملامت نمیکنند؛ ما هم چنین قصدی نداریم. ولی وزیر امورخارجة اتحادیة اروپا، زشت یا زیبا دیگر از دوران دلبریهای زنانه گذر کرده، و حتی اگر برهنه هم در مذاکرات شرکت کند، جلب توجه نخواهد کرد. و خلاصه وزارت ارشاد مردهشویان نمیتواند با پوشاندن سینة «مرمرین» خانم اشتون، برایایشان بازار گرمی کند! خلاصه همین روزهاست که رادیوفردا بپرسه، چرا «کارتر تونس، و اوباما نتونس!»
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت