جمعه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۹


گاوالله!
...

با سقوط کابینة سعد حریری و فرار بن‌علی، بعضی‌ها در جمکران و تل‌آویو به این توهم دچار شدند که نان‌شان در روغن افتاده و نه تنها در لبنان و تونس، که در مصر و اردن نیز حکومت اسلامی مستقر خواهد شد. حال آنکه پیامدهای مهم سفر دیمیتری مدودف به فلسطین و اردن پس از اتحاد استراتژیک «بی‌پی» و «روس‌نفت» فروپاشی سیاست انسداد محفل «کارتر ـ برژینسکی» را نوید می‌دهد. انتشار خبر حمایت آلمان و لهستان از آشوب‌طلبان بلاروس، فاصله گرفتن عربستان، امارات و ترکیه از بحران لبنان، مسافرت وزیر امورخارجة فرانسه به غزه و لبنان، و همچنین انتشار خبر کناره‌گیری سناتور «جوزف لیبرمن» که از قضای روزگار با دستگیری بیش از یکصد تن از سران مافیا در نیویورک تقارن زمانی یافت حاکی از عقب‌نشینی محفل اسلام‌نوازان اسرائیل‌پرست در دو سوی آتلانتیک دارد.

به گزارش بخش فارسی نووستی، مورخ اول بهمن ماه 1389، رئیس جمهور بلاروس اعلام داشت، آشوب‌های مینسک با حمایت آلمان و لهستان به راه افتاده، و اسناد و شواهدی دال بر دخالت این دو کشور در امور داخلی بلاروس انتشار یافته. می‌بینیم که در چنین مواردی «ویکی‌لیکس» خفقان اختیار می‌کند! همچنانکه پیشتر هم گفتیم، ویکی‌لیکس، شبکة موازی سازمان سیا در عرصة رسانه‌ای است. این شبکه، همچون شبکه‌های موازی سازمان سیا در زمینة اقتصاد و سیاست که از سال 1357، در قالب حکومت اسلامی بر ملت ایران تحمیل شده، غیرمسئول است و پاسخگوی مهمل‌بافی و شایعه‌پراکنی‌های خود نخواهد بود. در واقع «ویکی‌لیکس» رسانة شبکه‌ای است که دهه‌هاست به قاچاق سلاح، موادمخدر و برده‌فروشی اشتغال دارد و اخیراً تجارت اعضای بدن انسان را نیز به فهرست فعالیت‌های تبهکارانه‌اش افزوده. این شبکه، همانطور که می‌دانیم برای رشد و توسعة خود به «معنویت» نیاز دارد. به همین دلیل به محض فرار بن‌علی از تونس، سگ‌های زنجیری استعمار که همچون فدائیان اسلام موجودیت خود را مدیون این شبکة تبهکار هستند، همگان را به ویژه در «مهرنیوز» در جریان مطالبات «مردم تونس» قرار داده و گفتند، «مردم تونس» مشکل معیشتی ندارند و فقط به دلیل «ضدیت» بن‌علی با اسلام «انقلاب» کرده‌اند.

مهرنیوز، مورخ 30 دی‌ماه 1389، به نقل از آیت‌الله تسخیری، دبیر کل مجمع تقریب مذاهب اسلامی می‌نویسد:

«رسانه‌های غربی اعتراض مردم را با نان و شغل گره زدند، ولی [...] اعتراض مردم به رئیس جمهور سابق این کشور به خاطر ضدیت با دین بود[...]»


یک‌بار دیگر «دین‌ ضداستبداد» وارد میدان سیاست شده. فایدة اصلی انقلاب برای «اسلام» این است که انقلاب کذا با هرگونه مطالبات «مادی» از جانب اصناف و کارگران و کارمندان در تقابل قرار می‌گیرد. در نتیجه، وقتی کارگران برای افزایش دستمزدشان تجمع می‌کنند، «ضد انقلاب» شناخته خواهند شد. بله به این دلیل است که مرده‌شویان، برخلاف اربابان‌شان از «خواست» مردم تونس آگاهی کامل دارند. البته بوق‌های سازمان سیا نیز از قول مقامات حکومت جمکران تأکید می‌کنند که، «مردم تونس، برای اسلام و ارزش‌های اسلامی انقلاب کرده‌اند!» به الاغ‌های افسارگسیختة طویلة مک کارتی یادآور شویم که این جفتک‌پرانی‌ها،‌ نقض آشکار اعلامیة جهانی حقوق‌بشر، به ویژه مادة‌ 25 این اعلامیه است که برخورداری از مسکن و آموزش و بهداشت را یکی از حقوق انسانی می‌شمارد:

اما برای توجیه نقض حقوق‌بشر در تونس لازم است که «خواست مردم» دینی و معنوی باشد! در غرب، با هدف فراهم آوردن زمینة مناسب و آماده کردن افکار عمومی جهت استقرار حکومت توحش دین در کشور تونس‌ جملة‌ جادوئی «مردم تونس نمی‌دانند، چه می‌خواهند» مورد استفاده قرار می‌گیرد! حال آنکه در کیهان و دیگر ورق‌پاره‌های جمکران «مردم تونس»، مانند «مردم» همة‌ کشورهای منطقه، خواهان استقرار «مردم‌سالاری دینی‌اند»! هدف از انتشار این مزخرفات، پنهان داشتن دست جنایتکار سازمان سیا در سازمان دادن به کودتاهای «مردمی»، نظیر انقلاب شکوهمند ژنرال هویزر در سال 1357 در ایران است، که به عنوان«انقلاب» به حساب ما ملت نوشته شده تا دخالت سازمان سیا در این براندازی انکار شود.

سازمان سیا جنایات خود را همواره به حساب دیگران می‌نویسد. به عنوان نمونه، ترور شهریار شفیق، شاپور بختیار، رهبران کرد و بسیاری دیگر از مخالفان حکومت اسلامی در غرب به حساب نوکران آمریکا در جمکران گذاشته شده. و اما پس از رخدادهای 11 سپتامبر 2001، پدیدة «تروریست انتحاری» به فهرست طویلة مک‌کارتی افزوده شد. فواید «تروریست انتحاری» این است که این «پدیده» پس از انجام عملیات «بی‌دلیل» و «مقدس‌اش»، هیچ اثری از خود برجای نخواهد گذاشت! در رسانه‌ها یک عکس «کشکی» از ایشان چاپ می‌شود، یک نام «الکی» هم برای این شهید راه حق اختراع می‌کنند و قضیه فیصله می‌یابد. به عبارت دیگر، مخاطب می‌باید بپذیرد که از یک‌سو تروریست‌ها با آمریکا مخالف‌ا‌ند و از سوی دیگر برای ابراز مخالفت‌شان با آمریکا، در میان غیرنظامیان و به ویژه هم‌وطنان‌شان بمب منفجر می‌کنند! به عنوان نمونه می‌باید این دروغ بزرگ را باورکنیم که در عراق، افغانستان، پاکستان و دیگر کشورهای منطقه، انفجار بمب در بازار، بیمارستان، مدارس، و یا در صف متقاضیان استخدام «کار» تروریست‌های انتحاری است که بجای تهاجم به اشغالگران، هم‌میهنان بی‌دفاع خود را هدف قرار می‌دهند! این پروپاگاندی است که تمامی رسانه‌های غرب آن را به مخاطب انتقال می‌دهند و تاکنون، هیچیک از روشنفکران و متفکران صاحب‌نظر فرنگستان این پروپاگاند ابله فریب را به زیر سئوال نبرده.

بله، خیلی عجیب است که تبلیغات تفنگ‌فروش‌ها هرگز مورد تردید قرار نمی‌گیرد! و از آنجمله ‌است «خودکشی» علیرضا پهلوی که همة «اهالی طویله» برای «توجیه» آن دست به قلم‌فرسائی زدند. حال آنکه این عمل به هیچ عنوان نمی‌تواند توجیه شود، مگر در موارد کاملاً استثنائی. به عنوان نمونه، خودکشی با شلیک گلوله در میدان جنگ برای حفظ اسرار امنیتی و غیره. در سنین بحرانی بلوغ و یا در دوران کهولت نیز موارد متعدد خودکشی با شلیک گلوله گزارش شده، ولی افرادی که اقدام به خودکشی کرده‌اند بیشتر به اسلحة کمری متوسل شده‌اند، نه به تفنگ شکاری! اگر تفنگ به دست بگیرید، هر قدر هم «افسرده» باشید، متوجه خواهید شد که برای خودکشی تفنگ آنقدرها مناسب نیست! در هر حال، به استنباط ما «خودکشی» دومین وارث تاج و تخت پهلوی، حتی اگر واقعیت هم داشته باشد، چرا که استثناء همیشه وجود دارد، نیازمند شفافی‌ات است. حداقل جایگاه ویژة اجتماعی علیرضا پهلوی چنین ایجاب می‌کند، و این جایگاه برخلاف ادعای بیانیه نویس‌های خانوادة پهلوی، جایگاهی است منحصر به فرد. همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، جایگاه واقعی فرد در اجتماع، نه کفش و لباس است، و نه باور و توهم! آن‌ها که «یگانگی» این جایگاه را نفی می‌کنند، با انکار «واقعیات» فرد را از جایگاه اصلی‌اش اخراج می‌کنند! یا بهتر بگوئیم امکانات واقعی انسان را نادیده می‌گیرند. امکانات واقعی انسان چیست؟

امکانات واقعی هر فرد عبارت است از توانائی‌های فردی و امکانات اجتماعی او. توانائی فردی در نیروی بدنی، استعدادها، مهارت‌ها و قابلیت‌های وی خلاصه می‌شود، ‌ و توانائی‌های اجتماعی هر فرد خاستگاه اجتماعی، امکانات مالی و نفوذ خانوادگی را شامل می‌شود. این دو مجموعة «فردی» و «اجتماعی» امکانات واقعی هر فرد را در اجتماع مشخص می‌کند. انسان با شناخت امکانات واقعی خود درک خواهد کرد که نمی‌تواند خود را با هیچ فرد دیگری به قیاس کشد. چرا که افراد از تاریخی‌ات و امکانات ویژة خود برخوردارند. مقایسة افراد، حتی میان اعضای یک خانواده که از خاستگاه و نفوذ اجتماعی یکسان برخورداراند نیز مضحک است؛ فردی‌ات‌ها هیچ شباهتی به یکدیگر ندارد. دو فرزند از یک خانواده دارای دو شخصیت متفاوت‌اند و در برابر مسائل یکسان واکنش‌هائی متفاوت خواهند داشت. به همچنین است در مورد ملت‌ها و جوامع مختلف. این اشارة مختصر جهت اطلاع فرهیختگان «سرقبرآقا» است. کسانیکه به برکت کودتای ناتو در سال 1357، یک شبه ره صدساله رفته، عرصة تفکر را به اشغال خود در آورده و در داخل و خارج مرزها بلندگوی استعمار غرب شده‌اند، ‌ و از طریق نفی واقعیت مادی به تخریب انسان و ستایش مرگ مشغول‌اند. وجه مشترک اینان «نفی روانکاوی» به عنوان یکی از ارکان استوار «مدرنیته» است.

سگ‌های زنجیری عموسام به چند دلیل «روانکاوی» را به زیر سئوال می‌برند! نخست‌ اینکه روانکاوی به فروید و در واقع به «مدرنیته» ارجاع می‌دهد که فاشیست‌ها به شدت از آن نفرت دارند. دیگر آنکه «گفتاردرمانی» به شیوة فروید، با ایجاد تحول در «بیان فرد»، نمادهای تحجر پدرسالار را فرو می‌پاشاند، و این فروپاشی خود مهم‌ترین دستاورد مدرنیته به شمار می‌رود. هر چند در وبلاگ‌های پیشین به تفصیل در این‌مورد توضیح داده‌ایم، باز هم می‌گوئیم که انسان‌محوری با «مدرنیته» به اوج خود رسیده. از منظر تاریخی، «مدرنیته» به گسستی که اصحاب کلیسا بر فرهنگ و تاریخ جوامع اروپائی تحمیل کرده بودند پایان داد و با تاریخی‌ات بخشیدن به مسیحیت، تقدس و ابهام آن را از میان برداشت. به این ترتیب بود که مسیحیت در اروپا در جایگاه «تاریخی» خود قرار گرفت و اسطوره‌های کتاب مقدس همچون اسطوره‌های یونان و رم باستان به عنوان «باورها» و «اعتقادات» اقوام مختلف در زمان و مکان متفاوت شناسائی شد. به عبارت دیگر، «برتری» ناشی از تقدس اسطوره‌های ادیان ‌الهی بر اسطوره‌های تمدن‌های یونان و رم باستان از میان رفت.

از سوی دیگر، فرضیة داروین، اسطورة «آفرینش» و الهی‌ات هستی موجودات و به ویژه سرچشمه الهی هستی «انسان» را به زیر سئوال برد و نیچه و فروید با مراجعه به فلسفه و اسطوره‌های یونان باستان و به ویژه با تکیه بر «ساختار زبان»،‌ تعریف نوینی از انسان و خداوند ارائه دادند. نیچه، خداوند را همچون 4 عنصر اصلی: آب و باد و خاک و آتش، «زنده»، «متکثر» و «پویا» معرفی می‌کند، و با اشاره به نفوذ زبان «دیونیزوس» به زبان کلاسیک «آپولون»، فروپاشی این قالب خشک و بیروح را نوید می‌دهد. سپس زیگموند فروید، «پدر» را از جایگاه الهی‌اش به زیر می‌آورد و «زبان» تمایلات ناخودآگاه انسان را در اسطوره‌های یونان باز می‌یابد. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم، فروید را «پدر روانکاوی» لقب داده‌اند. اما این «پدر» برخلاف پدر در چارچوب تحجر پدرسالاری، پدری‌ است که با استقرار انسان در جایگاه واقعی و تاریخی‌اش او را از زنجیر اسارت نمادهای پدرسالارانه آزاد کرده.

روانکاوی به فرد امکان می‌دهد تا با توسل به «زبان» پریشانی و آشفتگی‌های شخصیتی خویش را انسجام بخشیده و به نوعی تعادل روانی دست یابد. و این تعادل روانی به فرد امکان می‌دهد، خود را در جایگاه واقعی خویش ببیند؛ یعنی امکانات واقعی خود را بشناسد. با در نظر گرفتن این مسائل می‌توانیم به عمق پروپاگاند توحش در مطالب امثال مهرانگیز کار، عباس میلانی و شرکاء پی ببریم. اولی اطمینان داشت که «علیرضا پهلوی مطمئن بوده که روانکاوی بی‌فایده است»، و دومی هم افسردگی «موروثی» برای‌مان کشف کرده بود! با در نظر گرفتن این اصل که یکی از کاربردهای روانکاوی، بازسازی مسیر زندگی فردی، یعنی ترمیم گسست‌هائی است که تداوم زندگی فرد را دچار وقفه کرده، «زبان» برای این بازسازی الزامی است.

بهتر بگوئیم «سخن گفتن» در حضور روانکاو، پایه و اساس روانکاوی را تشکیل می‌دهد. چرا که کلام هر فرد یعنی انتخاب انسان در بطن ساختار زبان، همچون جایگاه واقعی اجتماعی او یگانه و منحصر به فرد شمرده می‌شود؛ گویش دو فرد هرگز یک‌سان نخواهد بود. می‌بینیم که نفی جایگاه واقعی اجتماعی انسان توسط پادوهای طویلة مک‌کارتی در واقع نفی فردی‌ات و «بیان» اوست. به زبان روشن‌تر بوق‌های سازمان سیا با توسل به روضه و زوزه برای علیرضا پهلوی آشکارا فردی‌ات «انسان» و «آزادی بیان» را نیز به زیر سئوال می‌برند و از این نظر در هم‌سوئی کامل با سگ‌های‌هار استعمار در داخل کشور قرار گرفته‌اند.

در واقع عباس میلانی و مهرانگیز کار همچون «آیتولاه» تسخیری و شرکاء سر در آخور سازمان سیا دارند. سلاح این سازمان تبهکار برای چپاول جهان سوم آمیزة بمب و معنویت است. هر روز می‌شنویم که در عراق، افغانستان و دیگر کشورهای منطقه، نویسنده و هنرمند مورد تهاجم قرار می‌گیرد؛ هر روز می‌شنویم که تروریستی انتحاری خود را در میان جمعیت منفجر می‌کند؛ هر روز می‌شنویم که ‌آمریکا و شرکاء در ارتش ناتو مدافع حقوق بشراند! اما نه تروریست انتحاری در کار است، نه اهالی ناتو مدافع حقوق‌ بشراند. بمب‌ها با سیستم کنترل از راه دور منفجر می‌شود و مواد منفجره یا از سفارت‌خانه‌های حضرات و یا از پادگان‌های‌شان می‌آید. ولی از آنجا که اینان برای مبارزه با تروریسم به منطقه لشکرکشی فرموده‌اند، به اثبات وجود «تروریست» در اخبارشان نیاز دارند. آنهم تروریست مؤمن و دیندار، یعنی تروریستی که هرگز منافع غرب را هدف نمی‌گیرد!

«یا ایهاالذین آمنوا...» به زبان فارسی، یعنی ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بسیاری از آیات قرآن با همین «یا ایهاالذین آمنوا» آغاز می‌شود. تروریست‌های محبوب آنگلوساکسون‌ها هم «ایمان» آورده‌اند! ایمان به توحش، به جنایت، به زور، و خصوصاً به قانون جنگل. پس ای کسانیکه ایمان نیاورده‌اید! بدانید و آگاه باشید که همة‌ لوطی و عنترهای مؤمن سازمان سیا در مورد تونس به اجماع رسیده‌اند! از معلق زدن سگ‌های سیرک عموسام در جمکران و به ویژه در اروپا چنین برمی‌آید که «مردم تونس» خواهان یک حکومت خیابانی و غیرمسئول نظیر حکومت مردمی جمکران‌اند؛ اما خواهیم دید که نتیجه به هیچ عنوان چنین نخواهد بود. سفر اخیر «میشل آلیوماری»، وزیر امورخارجة فرانسه به غزه و لبنان و همچنین ماجرای «لیبرمن» و تصفیة گسترده در مافیای نیویورک شاهدی است براین مدعا. مطلب را با گزارش فیگارو، مورخ 21 ژانویه 2011 پیرامون مسافرت «میشل آلیوماری»، وزیر امورخارجة فرانسه به منطقه ادامه می‌دهیم.

در پی خروج عربستان، امارات و ترکیه یعنی پادوهای آنگلوساکسون‌ها از مذاکرات لبنان، کشور فرانسه ناچار شد بجای اینان بنشیند، چرا که فرانسه در لبنان نفوذ گسترده‌ای دارد؛ هر چند در این‌ مورد نمی‌توان وارد جزئیات شد چرا که مطلب به درازا خواهد کشید. باری فیگارو در ادامة‌ گزارش خود می‌افزاید، «آلیوماری» در نخستین سفر خود به غزه گفت، فرانسه به نام آزادی و «شأن انسانی» خواهان پایان محاصرة‌ این منطقه است. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم «آزادی» و «شأن انسانی»، در سخنان مقامات فرانسه به ارزش‌های انسان‌محور انقلاب کبیر و مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌ بشر ارجاع می‌دهد، و هیچ ارتباطی با مزخرفات آخوندهای جمکران در مورد «حق» و «آزادی»‌ و «عدالت» برای «مردم» ندارد. در هر حال، پایان محاصرة غزه یعنی مرگ حماس!

همچنانکه پیشتر هم گفتیم و همچنانکه در دوران آن دجال روشن‌ضمیر شاهد بودیم، انزوای سیاسی، اقتصادی و رسانه‌ای ضامن دوام حکومت‌های دست‌نشاندة سازمان سیاست. رهبران این حکومت‌های پوشالی تحریم‌ها را نشان مخالفت آمریکا با حکومت اسلامی معرفی می‌کنند، و به این ترتیب گسترش توحش اسلامی را مبارزه با امپریالیسم جلوه می‌دهند! به یاد داریم که تحریم‌ها باعث پیشرفت خامنه‌ای و شرکاء در همة زمینه‌ها می‌شد. از آنجا که پیشرفت خامنه‌ای به معنای گسترش توحش و خشونت است، پایان تحریم‌ها نیز منطقاً به زیان رهبر فرزانه و دیگر الاغ‌های طویلة مک‌کارتی در منطقه خواهد بود. بی‌دلیل نبود که پیش از سفر میشل آلیوماری به غزه، رسانه‌های اسرائیل «اشتباهاً» اظهاراتی را به وی نسبت دادند تا ریش‌وپشمی‌های اسمعیل هنیه در غزه بتوانند با سنگ و لنگه‌کفش به استقبال وزیر امورخارجة فرانسه بشتابند. بله، حضرات در غزه و اسرائیل هیچ دوست ندارند محاصرة نوار غزه پایان یابد، چرا که در اینصورت استقرار حکومتی مشابه حکومت آخوندهای جمکران در این «نوار» امکانپذیر نخواهد بود! و این است دلیل زوزه و روضة رسانه‌های اسرائیل پیرامون استقرار حکومت اسلامی در لبنان و تونس، و این است دلیل «پارسیدن» سگ‌های‌ هار استعمار به ملت هند در مهرنیوز! یکی از این «پارسندگان» حضرت آیت‌الله جوادی آملی است که از سگ‌های وفادار کارخانة رجاله پروری به شمار می‌رود. ایشان در تاریخ 30 دی‌ماه سالجاری به «مهرنیوز» فرموده‌اند:‌

«بعد از پایداری حزب‌الله لبنان و پیروزی اسلام‌گرا‌ها در تونس، نوبت هند است که بساط بت‌پرستی از این سرزمین اسرارآمیز رخت بربندد[...]»

بله در پی نفس‌کش‌طلبی «آیتولاه» کذا، نوبت مردم پرستی به «فوکویاما»، لوطی سازمان سیا رسیده و ایشان هم خواهان «احترام به نظر مردم» شده‌‌اند! و البته هیچکس به این گوسالة ننه‌ حسن نمی‌گوید «نظر مردم» فقط در صورت «انسان‌محوری» می‌تواند محترم شمرده شود! برخلاف ترهات «آیتولاه» فوکویاما، خارج از این چارچوب هیچ نظری قابل احترام نیست؛ نه نظر مردم و نه نخبگان‌شان! به عبارت دیگر، الاغ‌های طویلة مک‌کارتی نمی‌توانند با دمیدن در شیپور زنگ‌زدة مردم‌سالاری، پوپولیسم را به عنوان حکومت ضداستعمار به ملت‌ها بفروشند. این شیپور دیگر قابل استفاده نیست؛ خروج قریب‌الوقوع جوزف لیبرمن از سنای آمریکا شاهدی است براین مدعا.

به گزارش فیگارو، مورخ 21 ژانویه 2011، جوزف لیبرمن اعلام داشت در انتخابات مجلس سنا در سال 2012 شرکت نخواهد کرد! «لیبرمن» که قرار بود در صورت پیروزی «ال گور» در سال 2000 معاون وی باشد، در سال 2008 در کمال تعجب از نامزدی مک‌کین در برابر اوباما حمایت به عمل آورد! این فرد از مدافعان تهاجم نظامی به عراق و استقرار حکومت اسلامی در این کشور بود، پس هیچ نیازی نیست تا به اسرائیل‌پرستی وی اشاره کنیم. باری در خجسته روز 19 ژانویه 2011 جوزف لیبرمن 68 ساله طی یک نشست مطبوعاتی اعلام داشت در انتخابات سال آینده شرکت نخواهد کرد.

رمز موفقیت آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک در این است که با حمایت از دیکتاتورها، جهان سوم را غارت می‌کنند، و سپس جهت گسترش دامنة تاراج، همچون جیمی‌کارتر منفور صورتک دفاع از حقوق‌بشر بر چهرة پلیدشان می‌زنند و «در کنار مردم» قرار می‌گیرند! همین شیوه را اتحادیة اروپا در مورد تونس در پیش گرفته. روند کار همان است که پس از انتصاب شاپور بختیار به نخست وزیری شاهد بودیم: ‌ از یکسو، هی کردن اراذل و اوباش به خیابان‌ها برای ایجاد «دولت خیابانی»، با هدف ممانعت از گذار قانونی به دمکراسی، و از سوی دیگر، به راه انداختن جنجال رسانه‌ای بر علیه «دیکتاتور فرسوده» در داخل و خارج مرزها. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، به دلیل یگانگی سیر تحولات تاریخی هر کشور، نمی‌توان ایران را با تونس در ترادف قرار داد. اما اهداف و روند استعماری در هر دو کشور یک‌سان است: ایجاد گسست در روند رشد از طریق کودتای آشکار نظامی، یا براندازی دیکتاتور فرسوده با توسل به آشوب‌های خیابانی جهت سازمان دادن به کودتای پنهان یا کودتای مردمی!

خارج از اهداف استراتژیک، این عملیات خداپسندانه اهداف اقتصادی نیز دارد که مرحلة نخست آن «زدن دزد به دزد» خوانده می‌شود. به این ترتیب است که پس از سازمان یافتن «کودتای پنهان»، آنگلوساکسون‌ها به بهانة مجازات دیکتاتور فراری،‌ برنامة‌ جیب‌بری‌شان را با «مسدود» کردن دارائی‌های وی در خارج از کشور آغاز می‌کنند. حال آنکه دارائی‌های مذکور با حمایت مستقیم استعمار از تاراج ثروت‌های ملی به دست آمده و به دیکتاتور کذا تعلق ندارد! ولی هیچکس به این نکتة پیش‌پاافتاده اشاره نمی‌کند، چرا که در اینصورت هم تصویر دلپذیر آنگلوساکسون‌ها، و هم کسب و کار پر درآمدشان خدشه‌دار خواهد شد.

به همین دلیل است که اسرائیل، هم‌صدا با رسانه‌های غرب از «خواست مردم تونس» ابراز بی‌اطلاعی می‌کند، حال آنکه سگ‌های زنجیری‌ عموسام در جمکران نظیر آخوند تسخیری اطمینان دارند که «مردم تونس برای اسلام انقلاب کردند، نه برای نان و آب.» ما هم برای اوباش جمکران خبرهای بدی داریم! در پی دستگیری آلمانی‌های مسلح در بین «مردم تونس»، پلیس فدرال آمریکا 127 نفر از اعضای شبکة مافیای «ایتالیا ـ آمریکا» را در نیویورک بازداشت کرد. به گزارش فیگارو، مورخ 21 ژانویه سالجاری، بیش‌ از 800 مأمور «اف. بی. آی» در این عملیات شرکت داشتند. این خبری است جان‌گداز برای شیوخ واتیکان و «آیتولاه‌های» جمکران و اسرائیل که شکم‌شان را برای استقرار حکومت اسلامی در لبنان و تونس صابون مفصل زده‌ بودند.

به سگ‌های زنجیری عموسام اطمینان می‌دهیم که حکومت آیندة لبنان و تونس هیچ ارتباطی با حکومت توحش جمکران نخواهد داشت. تفسیر رسانه‌های اسرائیل و جمکران، همچون تفسیر رسانه‌های غرب از مسائل لبنان و تونس حکایت آن روستائی را تداعی می‌کند که شبانگاه در آخور دستی به سر و گوش گاو خود می‌کشید، بی‌خبر از اینکه شیری پس از خوردن گاو بجای‌اش در آخور نشسته! بله، شیپورچی‌های آنگلوساکسون‌ها که بر طبل «مردم تونس» می‌کوبند، در تاریکی حماقت‌های‌‌شان «شیر» را بجای گاو اهلی گرفته‌اند.

روستائی گاو در آخور ببست
شیر گاوش خورد، برجای‌اش نشست
روستائی شد در آخور سوی گاو
گاو را می‌جست شب آن کنجکاو
دست می‌مالید بر اعضای شیر
پشت و پهلو، گاه بالا، گاه زیر
گفت شیر، ار روشنی افزون شدی
زهره‌اش بدریدی و دل خون شدی
این چنین گستاخ از آن می‌خاردم
کو درین شب گاو می‌پنداردم
(مولوی)




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت