جمعه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۶

ابلاغ و اغفال!
...
بحث انحرافی مد روز، فعلاً این است که، بعضی مدعیان لائیسیته، یکی از احزاب اکبر رفسنجانی را، که به مصداق «کچل را زلفعلی نام نهند»، و به عکس، «نهند نام زنگی کافور»، خود را «اعتدال و توسعه» می‌نامد، مورد خطاب و عتاب قرار داده، بگویند شما را چه به این غلط‌ها که خود را با حزب اردوغان مقایسه کنید؟ حزب اردوغان به «لائیسیته» احترام می‌گذارد! بله، ما هم معتقدیم از لچک سفید بانو اردوغان کاملاً معلوم است که نخست وزیر فعلی ترکیه، تبلور «لائیسیته» باید باشد، فقط از نوع اسلامی آن است! همانطور که حاکمیت ایران «جمهوری» است ولی از نوع «اسلامی»! استعمار هم نه در ترکیه و نه در ایران، خوشبختانه حکومت تعیین نمی‌کند! «استقلال، آزادی»، انتخابات آزاد و بقیة قضایا از معجزات امام زمان بوده، که با «فلسفة حکومت امام‌علی»، ملت ایران را اینچنین به افلاس و فلاکت انداخته! و افلاس تا آنجا رسیده که جهت «نگارش ادبی»، ایرانی جماعت ناچار به نسخه برداری از نویسندگان غرب شده! «فقرفرهنگی» موجود در رأس هرم قدرت، گویا به دیگران نیز سرایت کرده. و این تنها مورد تقسیم عادلانه «دارائی‌های»‌ فرزانگان و فرهیختگان حکومت مرده‌شویان و دعانویسان جمکران باید باشد. به همین دلیل است که لیست «دارائی‌های» مقامات نباید منتشر شود! ثروت اینان در عرصة ابتذال و فقر فرهنگی چنان است که در هفت اقلیم نگنجد! نمونه‌اش مقالة شیوای «حنا زرچوبه»، در باب روز تولد علی، خلیفه چهارم مسلمانان.

«حنا زرچوبه»، ‌ مورخ 5 مردادماه سال 1386، با انتشار مطلبی از «فریبا بابائی» به پیشواز تولد امام علی رفته. قرار است فردا علی متولد شود، تا «جهانیان» از فیض وجود ایشان بهره‌مند شوند! به یاد داشته باشیم که جهانیان، همه شیعی مسلک‌اند، و از قلم به مزدهای جمکران‌. خلاصه امشب در صحرای عربستان، کعبه غرق نور و روشنائی است و فرشتگان در عرش الهی «پارتی» گرفته‌اند و به رقص و پایکوبی مشغول شده‌اند. چرا که هنگام تولد علی، هنوز محمد ادعای پیامبری نکرده بود و در نتیجه هنوز «اسلام» در کار نبود، و جهان از شر مسلمین در امان بوده. ولی «فریبا بابائی» گویا نمی‌داند تولد علی پیش از ظهور اسلام رخ داده! بنابراین می‌نویسد:

«کعبه نورانی‌تر شده[...] از تابش خورشید ولایت[...] کعبه آینه‌ای است که تمام رسالت را در خود جای داده، کعبه، قدس ملکوت است و [...]»


اشتباه نکنید، این مشخصات متعلق به کعبة پیش از اسلام است! آنزمان که «جهانیان»، مانند نویسندة این وبلاگ همگی در گمراهی کامل بودند! ببینید پس از اسلام کعبه چه خصوصیاتی می‌تواند داشته باشد! در حالیکه نویسندة این وبلاگ همچنان در گمراهی باقی مانده! فریباجان پس از نقل چند بیت شعر «بند‌تنبانی»، سرودة شعرای جمکران، به ذکر استعدادهای علی می‌پردازد. یکی از استعدادهای علی این بوده که امروز در «حنازرچوبه»، به لقب «شهریار اسلامی» مفتخر شود، و «شهریار» را هم به کثافت بکشد! یکی دیگر از استعدادهای علی در «نگاهش» بوده! تا زمانی که «نگاه علی» موجود بوده، جهان اسلام از عینک بی‌نیاز بود، و چشم هیچ مسلمانی «آب مروارید» و «آب سیاه» نمی‌آورد و هیچ مسلمانی ضعف بینائی نداشت،‌ و چشمانش مثل این انگلیسا چپ نمی‌شد! بله، نگاه آن حضرت را دست کم نگیریم:

«علی [...] با هر نگاهش به دیدگان مسلمانان فروغ بخشید!»

و امروز که علی نیست، چشم همة مسلمانان نیازمند عینک‌های تولیدی مسیحیان و یهودیان شده! و چرا راه دور برویم، همین علی خامنه‌ای ناچار است مثل مناخیم بگین عینک بزند! تازه شانس آورده، به سرنوشت موشه دایان دچار نشده! بله، اگر علی نگاهی به موشه دایان انداخته بود، او هم یک چشمش را در جنگ بر علیه اشغالگران فلسطینی، که زمین‌های موروثی حضرت موسی را تصاحب کرده بودند، از دست نمی‌داد. افسوس که آن‌زمان علی نبود که نگاهی به چشمان شهلای موشه دایان بیاندازد. ولی استعدادهای علی به نگاهش محدود نمی‌شد. لب‌های علی هم استعدادهای فراوانی داشت! هر بار علی، لبی از اسلام گرفت، لب‌های نوشکفتة اسلام به تبسم گشوده شد! البته بوسة علی، بوسة عادی نبود! جانبازی‌های علی را نویسنده، «بوسه» می‌نامد:

«علی همان کسی است که[...] لب‌های نوشکفتة اسلام را با بوسه‌های جانبازی‌هایش به تبسم گشود»

مفهوم «جانبازی‌های علی» را ما هرگز نخواهیم دانست، چرا که این حکایات، همان قصه‌های بی‌بی‌گوزکی است که قرن‌هاست در دکان روضه خوانان و شیادان به فروش می‌رسد. پس از ورود به این دکان است که متوجه می‌شویم، کسانی وجود دارند که در سن 10 سالگی، «آزادانه» دین خود را انتخاب می‌کنند و همانجا نیز به عنوان جانشین «دین‌آور» برگزیده می‌شوند! ولی امروز هیچ مسلمانی حق ندارد دین خود را «انتخاب» کند! همچنانکه پدر و مادرش نیز حق انتخاب دین خود را نداشته‌اند! بله، اسلام جهنمی است که به زور شمشیر وارد آن می‌شوید و خروج از آن برای همگان ممنوع ‌است. در ضمن با ظهور اسلام، «انحصار دینی» نیز مد روز شد! همه باید در صحرای حجاز مسلمان می‌شدند، در غیر اینصورت اموالشان را به مسلمانان تقدیم کرده، «سرزمین اسلام» را ترک می‌کردند! تا نظام «تک دکانی» اسلامی ناچار به تحمل رقابت مسیحی و یهودی نشود. البته این آغاز کار بود. اقتصاد اسلامی بعدها راه‌های پرمنفعت‌تری یافت: باج‌گیری یا دریافت «جزیه» از غیر مسلمانان! ولی امروز اگر چه در کشورهای اسلامی از غیرمسلمانان «جزیه» نمی‌گیرند، ولی رقابت‌ دینی همچنان ممنوع است! آنهم به دلیل بوسه‌های علی که از کودکی مسلمان شد:

«همان کسی که از کودکی به پیامبر ایمان داشت و هنگامیکه 10 ساله بود و[...] محمد[...] به پیامبری برگزیده شد، به پیامبری آن حضرت ایمان آورد و زندگی خود را در راه خدمت به اسلام و پیامبر قرار داد.»


این علی چه موجود خارق‌العاده‌ای بوده! پیش از آنکه محمد پیامبر شود، علی به او ایمان داشته! و بعد هم خود را در خدمت اسلام و پیامبر قرار داده! مگر پیشتر چه کار می‌کرده؟ پیشتر هم در خدمت محمد بوده! گورکن‌ها چنان «علی، علی» می‌کنند، مثل اینکه علی فرمانروای مکه بوده و کارو زندگی‌اش را رها کرده، کمر به خدمت محمد بسته! علی چه کار دیگری بجز خدمت به محمد داشته، که ما از آن بی‌خبریم؟! محمد تحت حمایت ابوطالب بوده، و علی،‌ پسر ابوطالب هم تحت حمایت محمد قرار گرفته. رسم و رسوم قبیله‌ای بوده، و بس! پس از 14 سده، گورکن‌ها از این رسم و رسوم قبایل، تحت عنوان «معجزات اسلام» یا استعدادهای علی یاد می‌کنند! طبق همین رسم و رسوم قبیله‌ای، وقتی محمد از مکه به مدینه فرار کرد،‌ چون هنوز زورش به «کفار» نمی‌رسید، علی فداکاری کرد و در رختخواب محمد خوابید! این هم یکی از همان قصه‌هائی است که می‌شناسیم! بعد هم طبق همان قصه‌ها، علی تمام دشمنان اسلام را،‌ یک‌تنه،‌ تار و مار کرد! البته جنگ‌های آنزمان هم مانند جنگ ایران و عراق همه «تحمیلی» بودند، و از سوی «کفار» بر محمد تحمیل می‌شدند، به ویژه هنگامی که «کفار» در موضع ضعف قرار داشتند، جنگ‌های فراوانی به محمد «تحمیل» کردند، تا از محمد شکست بخورند! اگر نه محمد هرگز با «کفار» کاری نداشت! ولی موضوع وبلاگ ما محمد نیست، علی است! «حنا زرچوبه»، می‌نویسد:

«زره علی «پشت» نداشت، چون هرگز به دشمن پشت نمی‌کرد[...]»

و البته اگر علی پشت به دشمن نمی‌کرد، به دلیل رعایت ادب بود! هر چند گل، پشت و رو ندارد، ولی دشمن هم از روی ادب، هرگز شعورش نمی‌رسید که از پشت به علی حمله کند! همیشه یک دشمن از روبرو به علی حمله می‌کرده! و شکست هم می‌خورده! گذشته از علی، ضربه‌ شمشیر علی هم خواص عجیبی داشت، مرگ دشمن را تشخیص می‌داده و خودش بر می‌خاسته:

«ضربه شمشیرش نیازی به ضربه دوم نداشت، هنگامی که شمشیرش فرود می‌آمد فقط با مرگ دشمن بر می‌خاست.»


بله، قصة علی و شمشیرش و حتی ضربة شمشیرش،‌ سده‌هاست که در دکان روضه‌خوان‌های شیعه به فروش می‌رسد و هیچکس هم فروش این نوع «اجناس» را شارلاتانی و کلاهبرداری نمی‌نامد! چاخان‌های‌«دینی»، جهت استحمار مردم لازم است! اینکه بگوئیم علی چنان حضور چشمگیری در این یا آن نبرد داشت، که یکی از فرشتگان نیز زبان به تحسین وی گشود! و «فریبا بابائی» هم صدایش را ضبط کرد تا در «حنا زرچوبه» تکرار کند، شیادی به حساب نمی‌آید:

«امیر مومنان در نبردهای مهمی[...] حضور چشمگیری داشت به طوری که در جنگ احد فرشته‌ای از آسمان ندا کرد [منظورش، ندا داد باید باشد] جوانمردی غیر از علی و شمشیری جز ذوالفقار نیست.»


عبارت «حضور چشمگیر» جزو همان قالب‌های مرسوم شعار است،‌ که تنها دهان را پر می‌کند و هیچ محتوائی ندارد! مثل وعده‌های روح‌الله باید باشد! بگذریم! در آن «حضور چشمگیر»، در گیرودار جنگ فرضی احد، در آن همهمه و هیاهو، «ندای فرشته» هم شنیده شده! البته نام فرشتة مذکور مشخص نیست! ولی هر فرشته‌ای بوده، صدای رسائی باید داشته باشد! علاوه بر «حضور چشمگیر»، «صدها اتفاق مهم» هم رخ داده،‌ که علی در آن‌ها «حضور مؤثر» داشته! ولی باید گفت «حضور چشمگیر» و بسیار «مؤثر» علی، ساخته و پرداخته ذهن «فریبا بابائی» است، که از شدت گزافه‌گوئی و آسمان و ریسمان به هم بافتن فراموش می‌کند، محمد اصلاً سواد خواندن نداشته! ولی بر اثر «حضور چشمگیر علی» ادعا می‌کند خداوند، توسط جبرئیل نامه‌ای برایش فرستاده و محمد هم آنرا «قرائت» فرموده:

«پیامبر[...] می‌فرمایند: روزی جبرئیل از نزد رب جلیل نزد من آمد و ورقی آورد که در آن نوشته شده بود: من محبت علی[...] را بر مخلوقات خود فرض گردانیدم، این را از جانب من به بندگان ابلاغ کن.»

ظاهرأ «رب جلیل» فراموش کرده بود که محمد خواندن نمی‌داند! و گویا نویسندة این مقالة شیوا خداوند را با رئیس بخش تبلیغات استحماری ساواک، که دستوراتش را روی یک ورق کاغذ «ابلاغ می‌کند»، اشتباه گرفته! چه می‌توان گفت؟! همان «خداوند»، جبرئیل را با یک «بخشنامه» نزد سرپرست «حنا زرچوبه» فرستاده. و روی «بخشنامه» نوشته شده، فردا را «روز پدر» فرض گردانیدم، اینرا از جانب من به همة مأموران بی‌پدرمادر جهان تبلیغات رسانه‌های استعماری «ابلاغ» کن!



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت