زندان و «انتخابات»!
...
در رابطه با یکی از مطالب سایت نووستی، چندی پیش پیامی به این مضمون ارسال کردم که «برگزاری انتخابات در یک تئوکراسی مفهومی ندارد.» نووستی، مورخ 4 شهریورماه 1388، در بخش «نامههای شما»، واکنش آقای مجتبی مقدم به پیام مذکور را تحت عنوان «در جواب خانم ناهید رکسان» منتشر کرده که وبلاگ امروز را به پاسخگوئی به مسائل مطرح شده در آن اختصاص خواهیم داد.
پیام آقای مقدم سه بخش متفاوت دارد، در بخش نخست ایشان با «اطمینان کامل» از «بیاطلاعی» نویسندة این وبلاگ «از اسلام» تأکید دارند و میگویند، این صحبتها در مورد کلیسای کاتولیک قرن 17 میتواند صادق باشد، نه در مورد اسلام. ایشان سپس توصیه میکنند، به قرآن مراجعه کنید تا ببینید در آن آیات زیادی در مورد شورا وجود دارد. در بخش دوم، پیام آقای مقدم از مرحلة اطمینان دور شده پای به عرصة تزلزل و «احساس» میگذارد. در این مرحله ایشان «احساس» میکنند، پیام من به دلیل «بیاطلاعی» از حکومت اسلامی و مبانی «جمهوریت» نظام اسلامی ایران است. و نهایت امر در بخش سوم آقای مقدم که همچنان در عرصة احساس سخن میرانند، نویسندة این وبلاگ را «منطقی» و «اهل مطالعه» دانسته، میفرمایند پس به اسلام شیعه اتهام نزنید، چرا که 180 درجه با مسیحیت کاتولیک تفاوت دارد!
متن کامل پیام آقای مجتبی مقدم در سایت نووستی موجود است پس ما به بررسی رئوس مطالب پیام ایشان اکتفا خواهیم کرد، تا در آن تناقضی پایهای، یعنی نبود ارتباط میان «شورا»، در مفهوم قرآنی و «انتخابات» در مفهوم معاصر را به نمایش بگذاریم. فراتر از این ما تأکید میکنیم که مشورت و «شورا» در یک نظام «خدامحور» نه تنها ارتباطی با دمکراسی ندارد که عملاً در تضاد کامل با «انتخابات» در یک نظام دمکراتیک یعنی انسانمحور قرار میگیرد. یادآور شویم «دمکراسی» به هیچ عنوان «حکومت مردم بر مردم» نیست. دمکراسی، حاکمیت قوانین «انسانمحور» است بر مردم. حال بازگردیم به پیام مذکور!
آقای مقدم در پیام خود «شورا»، «اسلام»، «قرآن»، «انتخابات» و «اسلام شیعه» را در ترادف با یکدیگر قرار دادهاند. ایشان ابتدا اسلام را در ترادف با قرآن قرار میدهند، سپس اسلام را در ترادف با آیات قرآن در مورد «شورا» گذارده، و «جمهوریات» حکومت اسلامی را نیز مبتنی بر آیات مذکور معرفی میکنند. ایشان به موازات این لغزش «مکرر» کلام از «اسلام» به «قرآن» و به آیههای خاص قرآن پیرامون «شورا»، از «تفاوت» اسلام با کلیسای کاتولیک قرن 17 نیز به «تقابل» اسلام شیعه با مسیحیت کاتولیک میرسند.
پیش از پرداختن به این مطلب لازم است تعریف مشخصی، حداقل از دید نویسندة این وبلاگ از واژة «شورا» ارائه کنیم. شورا و مشورت پدیدههائی «اجتماعی» هستند، و در اشکال و صور گوناگون در جوامع مختلف بشری از دیرباز وجود داشتهاند. بنابراین نمیتوان ادعا کرد که «مشورت» و «شورا» از ویژگیهای دین اسلام و قرآن است، و یا اینکه این پدیده میباید هدیة پیامبر اسلام به جهان بشری تلقی شود. در دمکراسیهای باستانی آتن و رم نیز شورا وجود داشته. در قبائل وحشی نیز شورا و مشورت رایج بوده و هنوز هم رایج است. از نظر تاریخی شورای معروف چنگیزخان مغول پدیدة شناخته شدهای است. نهایتاً وجود شوراها در قبایل بدوی که هنوز هم در بعضی مناطق جهان حضورشان را شاهدیم نشاندهندة دیرپای بودن این پدیدة کهن است. به عبارت دیگر قدمت شورا به قدمت جامعة بشری بازمیگردد. پس در تاریخ جامعة ایران هم نمیتوان امر شورا و مشورت را به آغاز دورة اسلام و یا عصر جدید محدود دانست. ولی آنچه از نظر ما حائز اهمیت است «شورا» در مفهوم معاصر آن و در مقام یک پدیدة «نوین» است؛ مسلماً این شورا ویژگیهائی از آن خود دارد که ارتباط چندانی با انواع کهن آن نمیتواند داشته باشد.
شورا در مفهوم امروزی کلمه به عنوان نهاد قانونگذاری و «منتخب مردم»، با آنچه در قرآن آمده در تضاد کامل قرار میگیرد. چرا که اولاً قرآن روی به امر «شور» در میان «مؤمنین» و نمازگزاران دارد، نه مشاورت با «مردم» در معنای عام. ثانیاً مشورتی که قرآن ارائه میکند، در اهداف و مسیر خود کاملاً «مبهم» است. ثالثاً «خداوند» که در قرآن از شورا حمایت کرده، در هیچ مقطعی به صراحت نمیگوید چارچوب این «مشورت» چیست؟ اگر مؤمنین و نمازگزاران میباید با یکدیگر مشورت کنند، پس از این «مشورت» چه پیش خواهد آمد؟ آیا اینان «رأی» میدهند، یا صرفاً نظرات خود را منعکس میکنند؟ آیا دیگران در پذیرش رأی و نظر آنها مختارند، و نهایت امر تصمیمگیرنده کیست؟ مهمترین مشکل در بحث «شورا» در مفهوم امروزی آن این است که در قرآن هیچ حقی برای بخش «غیرمؤمن» جامعه قائل نشدهاند. میبینیم که پایه و اساسی که قرآن بر آن امر «شورا» را مستقر کرده، و از مشورت میان مؤمنین دفاع میکند تا آنجا که به مسئلة قانونگذاری در مفهوم معاصر بازمیگردد در ابهام کامل قرار گرفته. در سورة «شورا» آمده است:
«آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است برای کسانی که ایمان آوردهاند و دعوت پروردگارشان را اجابت کردند و نماز را به پا داشتند و کارشان با مشورت است و از آنچه به آنان روزی دادیم انفاق میکنند.»
مفهوم عبارت گنگ «کارشان با مشورت است» شامل چه زمینههائی میشود؟ تکلیف آنها که «نماز نمیگزارند» چیست؟ آیا نمازگزاران مؤمن میباید برایشان تصمیم بگیرند؟ اگر در این روند، اکثریت جامعه هم با غیرمؤمنین باشد چه پیش میآید؟ با توجه به سورة آلعمران، آیه 151، میبینیم که نقش «مؤمنین» و «مردم» در امر «مشورت» کاملاً ثانویه و «تزئینی» است. «خداوند» به پیامبر میگوید، با مردم مشورت کن و با توکل به خدا تصمیم بگیر. به عبارت دیگر آراء مردم برای پیامبر به هیچ عنوان «الزامآور» نیست. پیامبر فقط با مردم مشورت میکند، بعد هم تصمیم میگیرد. و این تصمیم الزاماً بازتاب «خواست» مردم نخواهد بود؛ بلکه میتواند کاملاً در مسیر مخالف آراء مردم قرار گیرد، چرا که «تصمیم» توسط پیامبر و با «توکل به خدا» گرفته میشود، نه با تکیه بر آراء مردم:
«این رحمت الهی است که تو را با مردم مهربان کرده و اگر خشن و سنگدل میبودی همه از اطراف تو پراکنده میشدند. پس بر آنان ببخشای و برایشان طلب آمرزش کن و در امور با ایشان مشورت کن و آنگاه که به کاری تصمیم گرفتی بر خداوند توکل کن»
در هیچیک از آیات قرآن، رأی و نظر مردم نمیتواند نوع حاکمیت را تعیین کند. به عبارت دیگر در قرآن «آراء مردم» از احترام و تعیینکنندگیای که بتواند پایه و اساس حاکمیت را تغییر دهد برخوردار نیست، و دلیل نیز کاملاً روشن است. شورا و مشورت در قرآن هیچ ارتباطی با «رأی» و «انتخاب آزاد» در مفهوم معاصر ندارد. در قرآن، پیامبر با امت و مؤمنین «مشورت» میکند، با توکل به خدا هم تصمیم میگیرد. نقش مشاورین در این میان چیست؟ هیچ! مشاورین به شرط آنکه مؤمن و نمازگزار باشند فقط نظر میدهند. پس آنچه در اینجا از اهمیت برخوردار میشود وجود واژة «شورا» در متون مذهبی و تأکید قرآن بر امر شورا نیست. میباید پایه و اساس و چارچوب و قدرت اجرائی شورا نیز به صراحت مشخص شود. روشنتر بگوئیم اگر «شورا» تعریف دقیق و مشخصی نداشته و حدود و اختیارات آن در تعیین خطمشی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مشخص نشده باشد، فقط یک قالب پوچ است. و شورا در مفهوم قرآنی خود جز همان قالب پوچ نیست.
آنچه در کتاب مقدس مسلمانان به عنوان «شورا» مطرح شده، همان شورای سنتی قبائل صحرای حجاز است که در آن پیامبر در مقام «بزرگ قبیله» میان خداوند و افراد قبیله نقش واسطه ایفا میکند. یادآور شویم در بعضی قبائل، این «جادوگر» است که بین خدا و رئیس قبیله و نهایت امر مردم عادی حائل میشود، حال آنکه در صدر اسلام پیامبر همزمان در جایگاه رئیس و جادوگر قبیله قرار گرفته بود؛ نقشی که در حکومت اسلامی بر عهدة ولیفقیه گذاشتهاند.
نویسندة این وبلاگ به هر یک از آیات و احادیث «مقدس» در باب شورا و مشورت مراجعه کرده، هیچ ردپائی از تأثیر «رأی انسان» در آنها نیافته. البته هیچ تعجبی هم ندارد. اسلام مانند یهودیت و مسیحیت «خدا محور» است و طبیعی است که با دریافت انسانی ارتباطی نداشته باشد؛ خلاف این امر عجیب خواهد بود. خلاصه بگوئیم در میانة میدان خدامحوری نمیتوان سخن از انسانمحوری نیز به میان آورد.
ولی بحث ما این است که در جامعة بشری، انسان به عنوان یک پدیدة مادی و عینی حضوری ملموس دارد، در حالیکه خداوند حضور مادی ندارد. خداوند در «ذهن» و «باور» انسانهاست و منطقاً نمیباید قوانین و مقررات را بر اساس «ذهنیت» انسانها تدوین کرد. قوانین برای حل مسائل انسانها، و استقرار نظم در جامعة انسانی در زمان و مکان مشخص تدوین میشود. همچنانکه انتخابات را نیز در زمان و مکان مشخص و برای پیشبرد سیاست صریح و مشخصی در زمان و مکان مشخص برگزار میکنند. حالآنکه در یک «تئوکراسی» چنین نیست.
در یک حکومت خدامحور، افراد بدون هیچگونه حق بازبینی و تغییر در قوانین، موظفاند از قوانینی پیروی کنند که هیچ ارتباطی با زمان و مکان و خواستههای انسانیشان ندارد. حال میباید از کسانیکه با تکیه بر آیات قرآنی پیرامون «شورا»، قصد برگزاری مراسم «انتخابات» هم دارند بپرسیم، در نظامی که حاکمیت از آن خداوند است، انسانها در روند «انتخابات» چه نقشی ایفا میکنند؟ در یک تئوکراسی نقش انسان جز نقش «محکوم»، «صغیر» و «مهجور» نمیتواند باشد، «صغیر یا مهجوری» که به پیروی از قوانین الهی «محکوم» است.
حال میپرسیم، مگر زندانیان برای تعیین «رئیس زندان» رأی میدهند که شما در حکومت اسلامی انتخابات بر پا میکنید و مردم را به پای صندوقهای رأی فرامیخوانید؟ اگر قرار است حاکمیت، بدون حق اعمال نظر از سوی «بندگان» متعلق به خداوند باشد، دیگر دلیلی وجود ندارد که انسانها در امور الهی دخالت کنند. در ایران روحانیت شیعه همچون روحانیون در دیگر ادیان خود را در جایگاه رابط بین حاکم و محکوم قرار داده، و امور را به دست گرفته. این روحانیت با تکیه بر آیات و حدیث و روایت، مسائل کشور را در هزارة سوم به شیوة الهی حل و فصل میکند.
طی سه دهة اخیر در ایران در بر همین پاشنه چرخیده و نتیجه نیز در برابرمان است: ناکامی! جامعة انسانی را با قوانین الهی نمیتوان اداره کرد. این تجربه طی تاریخ بشر پیوسته با شکست روبرو شده، و در ایران نیز به عیان شکست خورده. منطق و خرد انسانی حکم میکند که بر یک سیاست شکست خورده پافشاری نکنیم. مفاهیم «شورا»، «جمهور» و «انتخابات» در بطن روابط معاصر نمیتواند تحت نظارت قوانین آسمانی تشریح شود. در جمهور، معیارها «انسانی» است، چرا که نیازهای جامعه «انسانی» است. از سوی دیگر انسان در چارچوب یک «دمکراسی» آزاد است، بندة خدا نیست؛ قرار هم نبوده که بندة سرمایه باشد.
انسان در یک جامعة دمکراتیک میباید از حقوق اجتماعی برخوردار باشد، به ویژه از حق آزادی اندیشه و بیان. این حقی است که هیچ دینی در تاریخ بشری به رسمیت نشناخته. و همچنانکه امروز شاهدیم ایرانیان نیز از چنین حقوقی برخوردار نیستند. آیا ایرانیان حق دارند خواهان تغییرات قانونی در حاکمیت کشورشان باشند؟ آیا ایرانیان حق دارند خود را انسان بدانند و خواهان حقوق انسانی شوند؟ بیجهت در کتابدعا جستجو نکنید، برای این پرسشها در قرآن و نهجالبلاغه و ... هیچ پاسخی وجود ندارد. ولی مسئلة امروز ما ایرانیان به صراحت سیاسی شده، دلیل نیز روشن است. امروز دین اسلام به دلیل ملاحظات استراتژیک تبدیل به ابزاری جهت سیاستگزاری در منطقه شده است. پروپاگاند غرب چنین القا میکند که در یک دمکراسی مردم اعتقاد مذهبی ندارند، و ایرانیان اگر دمکراسی میخواهند باید اعتقادات خود را کنار بگذارند! در تبلیغات غرب، به صورتی پنهان و زیرجلکی به ایرانیها تفهیم میکنند که، انسان «غربی» است؛ و ایرانی به دلیل «غیرغربی» بودن حق ندارد در کشور خود از یک نظام انسانی برخوردار شود. آیا در برابر چنین دروغها و توهینهای بیشرمانهای میتوان سکوت کرد؟
جناب آقای مقدم! از جنابعالی میپرسیم، آیا شما پذیرفتهاید که ایرانی از آنجا که غربی نیست، «انسان» هم نیست، و میباید قوانینی خارج از زمان و مکان و در چارچوب حدیث و سنت و رسم و رسوم شبهجزیرة عربستان بر او تحمیل شود؟ اگر پاسخ به این سئوال منفی است، شاید بهتر باشد در تحلیل خود از جهانشمولی دین مترقی اسلام و اسلام شیعه تجدید نظر فرمائید. اگر هم پاسخ مثبت است، نویسندة این وبلاگ برای شما بسیار متأسف خواهد شد.
پیام آقای مقدم سه بخش متفاوت دارد، در بخش نخست ایشان با «اطمینان کامل» از «بیاطلاعی» نویسندة این وبلاگ «از اسلام» تأکید دارند و میگویند، این صحبتها در مورد کلیسای کاتولیک قرن 17 میتواند صادق باشد، نه در مورد اسلام. ایشان سپس توصیه میکنند، به قرآن مراجعه کنید تا ببینید در آن آیات زیادی در مورد شورا وجود دارد. در بخش دوم، پیام آقای مقدم از مرحلة اطمینان دور شده پای به عرصة تزلزل و «احساس» میگذارد. در این مرحله ایشان «احساس» میکنند، پیام من به دلیل «بیاطلاعی» از حکومت اسلامی و مبانی «جمهوریت» نظام اسلامی ایران است. و نهایت امر در بخش سوم آقای مقدم که همچنان در عرصة احساس سخن میرانند، نویسندة این وبلاگ را «منطقی» و «اهل مطالعه» دانسته، میفرمایند پس به اسلام شیعه اتهام نزنید، چرا که 180 درجه با مسیحیت کاتولیک تفاوت دارد!
متن کامل پیام آقای مجتبی مقدم در سایت نووستی موجود است پس ما به بررسی رئوس مطالب پیام ایشان اکتفا خواهیم کرد، تا در آن تناقضی پایهای، یعنی نبود ارتباط میان «شورا»، در مفهوم قرآنی و «انتخابات» در مفهوم معاصر را به نمایش بگذاریم. فراتر از این ما تأکید میکنیم که مشورت و «شورا» در یک نظام «خدامحور» نه تنها ارتباطی با دمکراسی ندارد که عملاً در تضاد کامل با «انتخابات» در یک نظام دمکراتیک یعنی انسانمحور قرار میگیرد. یادآور شویم «دمکراسی» به هیچ عنوان «حکومت مردم بر مردم» نیست. دمکراسی، حاکمیت قوانین «انسانمحور» است بر مردم. حال بازگردیم به پیام مذکور!
آقای مقدم در پیام خود «شورا»، «اسلام»، «قرآن»، «انتخابات» و «اسلام شیعه» را در ترادف با یکدیگر قرار دادهاند. ایشان ابتدا اسلام را در ترادف با قرآن قرار میدهند، سپس اسلام را در ترادف با آیات قرآن در مورد «شورا» گذارده، و «جمهوریات» حکومت اسلامی را نیز مبتنی بر آیات مذکور معرفی میکنند. ایشان به موازات این لغزش «مکرر» کلام از «اسلام» به «قرآن» و به آیههای خاص قرآن پیرامون «شورا»، از «تفاوت» اسلام با کلیسای کاتولیک قرن 17 نیز به «تقابل» اسلام شیعه با مسیحیت کاتولیک میرسند.
پیش از پرداختن به این مطلب لازم است تعریف مشخصی، حداقل از دید نویسندة این وبلاگ از واژة «شورا» ارائه کنیم. شورا و مشورت پدیدههائی «اجتماعی» هستند، و در اشکال و صور گوناگون در جوامع مختلف بشری از دیرباز وجود داشتهاند. بنابراین نمیتوان ادعا کرد که «مشورت» و «شورا» از ویژگیهای دین اسلام و قرآن است، و یا اینکه این پدیده میباید هدیة پیامبر اسلام به جهان بشری تلقی شود. در دمکراسیهای باستانی آتن و رم نیز شورا وجود داشته. در قبائل وحشی نیز شورا و مشورت رایج بوده و هنوز هم رایج است. از نظر تاریخی شورای معروف چنگیزخان مغول پدیدة شناخته شدهای است. نهایتاً وجود شوراها در قبایل بدوی که هنوز هم در بعضی مناطق جهان حضورشان را شاهدیم نشاندهندة دیرپای بودن این پدیدة کهن است. به عبارت دیگر قدمت شورا به قدمت جامعة بشری بازمیگردد. پس در تاریخ جامعة ایران هم نمیتوان امر شورا و مشورت را به آغاز دورة اسلام و یا عصر جدید محدود دانست. ولی آنچه از نظر ما حائز اهمیت است «شورا» در مفهوم معاصر آن و در مقام یک پدیدة «نوین» است؛ مسلماً این شورا ویژگیهائی از آن خود دارد که ارتباط چندانی با انواع کهن آن نمیتواند داشته باشد.
شورا در مفهوم امروزی کلمه به عنوان نهاد قانونگذاری و «منتخب مردم»، با آنچه در قرآن آمده در تضاد کامل قرار میگیرد. چرا که اولاً قرآن روی به امر «شور» در میان «مؤمنین» و نمازگزاران دارد، نه مشاورت با «مردم» در معنای عام. ثانیاً مشورتی که قرآن ارائه میکند، در اهداف و مسیر خود کاملاً «مبهم» است. ثالثاً «خداوند» که در قرآن از شورا حمایت کرده، در هیچ مقطعی به صراحت نمیگوید چارچوب این «مشورت» چیست؟ اگر مؤمنین و نمازگزاران میباید با یکدیگر مشورت کنند، پس از این «مشورت» چه پیش خواهد آمد؟ آیا اینان «رأی» میدهند، یا صرفاً نظرات خود را منعکس میکنند؟ آیا دیگران در پذیرش رأی و نظر آنها مختارند، و نهایت امر تصمیمگیرنده کیست؟ مهمترین مشکل در بحث «شورا» در مفهوم امروزی آن این است که در قرآن هیچ حقی برای بخش «غیرمؤمن» جامعه قائل نشدهاند. میبینیم که پایه و اساسی که قرآن بر آن امر «شورا» را مستقر کرده، و از مشورت میان مؤمنین دفاع میکند تا آنجا که به مسئلة قانونگذاری در مفهوم معاصر بازمیگردد در ابهام کامل قرار گرفته. در سورة «شورا» آمده است:
«آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است برای کسانی که ایمان آوردهاند و دعوت پروردگارشان را اجابت کردند و نماز را به پا داشتند و کارشان با مشورت است و از آنچه به آنان روزی دادیم انفاق میکنند.»
مفهوم عبارت گنگ «کارشان با مشورت است» شامل چه زمینههائی میشود؟ تکلیف آنها که «نماز نمیگزارند» چیست؟ آیا نمازگزاران مؤمن میباید برایشان تصمیم بگیرند؟ اگر در این روند، اکثریت جامعه هم با غیرمؤمنین باشد چه پیش میآید؟ با توجه به سورة آلعمران، آیه 151، میبینیم که نقش «مؤمنین» و «مردم» در امر «مشورت» کاملاً ثانویه و «تزئینی» است. «خداوند» به پیامبر میگوید، با مردم مشورت کن و با توکل به خدا تصمیم بگیر. به عبارت دیگر آراء مردم برای پیامبر به هیچ عنوان «الزامآور» نیست. پیامبر فقط با مردم مشورت میکند، بعد هم تصمیم میگیرد. و این تصمیم الزاماً بازتاب «خواست» مردم نخواهد بود؛ بلکه میتواند کاملاً در مسیر مخالف آراء مردم قرار گیرد، چرا که «تصمیم» توسط پیامبر و با «توکل به خدا» گرفته میشود، نه با تکیه بر آراء مردم:
«این رحمت الهی است که تو را با مردم مهربان کرده و اگر خشن و سنگدل میبودی همه از اطراف تو پراکنده میشدند. پس بر آنان ببخشای و برایشان طلب آمرزش کن و در امور با ایشان مشورت کن و آنگاه که به کاری تصمیم گرفتی بر خداوند توکل کن»
در هیچیک از آیات قرآن، رأی و نظر مردم نمیتواند نوع حاکمیت را تعیین کند. به عبارت دیگر در قرآن «آراء مردم» از احترام و تعیینکنندگیای که بتواند پایه و اساس حاکمیت را تغییر دهد برخوردار نیست، و دلیل نیز کاملاً روشن است. شورا و مشورت در قرآن هیچ ارتباطی با «رأی» و «انتخاب آزاد» در مفهوم معاصر ندارد. در قرآن، پیامبر با امت و مؤمنین «مشورت» میکند، با توکل به خدا هم تصمیم میگیرد. نقش مشاورین در این میان چیست؟ هیچ! مشاورین به شرط آنکه مؤمن و نمازگزار باشند فقط نظر میدهند. پس آنچه در اینجا از اهمیت برخوردار میشود وجود واژة «شورا» در متون مذهبی و تأکید قرآن بر امر شورا نیست. میباید پایه و اساس و چارچوب و قدرت اجرائی شورا نیز به صراحت مشخص شود. روشنتر بگوئیم اگر «شورا» تعریف دقیق و مشخصی نداشته و حدود و اختیارات آن در تعیین خطمشی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مشخص نشده باشد، فقط یک قالب پوچ است. و شورا در مفهوم قرآنی خود جز همان قالب پوچ نیست.
آنچه در کتاب مقدس مسلمانان به عنوان «شورا» مطرح شده، همان شورای سنتی قبائل صحرای حجاز است که در آن پیامبر در مقام «بزرگ قبیله» میان خداوند و افراد قبیله نقش واسطه ایفا میکند. یادآور شویم در بعضی قبائل، این «جادوگر» است که بین خدا و رئیس قبیله و نهایت امر مردم عادی حائل میشود، حال آنکه در صدر اسلام پیامبر همزمان در جایگاه رئیس و جادوگر قبیله قرار گرفته بود؛ نقشی که در حکومت اسلامی بر عهدة ولیفقیه گذاشتهاند.
نویسندة این وبلاگ به هر یک از آیات و احادیث «مقدس» در باب شورا و مشورت مراجعه کرده، هیچ ردپائی از تأثیر «رأی انسان» در آنها نیافته. البته هیچ تعجبی هم ندارد. اسلام مانند یهودیت و مسیحیت «خدا محور» است و طبیعی است که با دریافت انسانی ارتباطی نداشته باشد؛ خلاف این امر عجیب خواهد بود. خلاصه بگوئیم در میانة میدان خدامحوری نمیتوان سخن از انسانمحوری نیز به میان آورد.
ولی بحث ما این است که در جامعة بشری، انسان به عنوان یک پدیدة مادی و عینی حضوری ملموس دارد، در حالیکه خداوند حضور مادی ندارد. خداوند در «ذهن» و «باور» انسانهاست و منطقاً نمیباید قوانین و مقررات را بر اساس «ذهنیت» انسانها تدوین کرد. قوانین برای حل مسائل انسانها، و استقرار نظم در جامعة انسانی در زمان و مکان مشخص تدوین میشود. همچنانکه انتخابات را نیز در زمان و مکان مشخص و برای پیشبرد سیاست صریح و مشخصی در زمان و مکان مشخص برگزار میکنند. حالآنکه در یک «تئوکراسی» چنین نیست.
در یک حکومت خدامحور، افراد بدون هیچگونه حق بازبینی و تغییر در قوانین، موظفاند از قوانینی پیروی کنند که هیچ ارتباطی با زمان و مکان و خواستههای انسانیشان ندارد. حال میباید از کسانیکه با تکیه بر آیات قرآنی پیرامون «شورا»، قصد برگزاری مراسم «انتخابات» هم دارند بپرسیم، در نظامی که حاکمیت از آن خداوند است، انسانها در روند «انتخابات» چه نقشی ایفا میکنند؟ در یک تئوکراسی نقش انسان جز نقش «محکوم»، «صغیر» و «مهجور» نمیتواند باشد، «صغیر یا مهجوری» که به پیروی از قوانین الهی «محکوم» است.
حال میپرسیم، مگر زندانیان برای تعیین «رئیس زندان» رأی میدهند که شما در حکومت اسلامی انتخابات بر پا میکنید و مردم را به پای صندوقهای رأی فرامیخوانید؟ اگر قرار است حاکمیت، بدون حق اعمال نظر از سوی «بندگان» متعلق به خداوند باشد، دیگر دلیلی وجود ندارد که انسانها در امور الهی دخالت کنند. در ایران روحانیت شیعه همچون روحانیون در دیگر ادیان خود را در جایگاه رابط بین حاکم و محکوم قرار داده، و امور را به دست گرفته. این روحانیت با تکیه بر آیات و حدیث و روایت، مسائل کشور را در هزارة سوم به شیوة الهی حل و فصل میکند.
طی سه دهة اخیر در ایران در بر همین پاشنه چرخیده و نتیجه نیز در برابرمان است: ناکامی! جامعة انسانی را با قوانین الهی نمیتوان اداره کرد. این تجربه طی تاریخ بشر پیوسته با شکست روبرو شده، و در ایران نیز به عیان شکست خورده. منطق و خرد انسانی حکم میکند که بر یک سیاست شکست خورده پافشاری نکنیم. مفاهیم «شورا»، «جمهور» و «انتخابات» در بطن روابط معاصر نمیتواند تحت نظارت قوانین آسمانی تشریح شود. در جمهور، معیارها «انسانی» است، چرا که نیازهای جامعه «انسانی» است. از سوی دیگر انسان در چارچوب یک «دمکراسی» آزاد است، بندة خدا نیست؛ قرار هم نبوده که بندة سرمایه باشد.
انسان در یک جامعة دمکراتیک میباید از حقوق اجتماعی برخوردار باشد، به ویژه از حق آزادی اندیشه و بیان. این حقی است که هیچ دینی در تاریخ بشری به رسمیت نشناخته. و همچنانکه امروز شاهدیم ایرانیان نیز از چنین حقوقی برخوردار نیستند. آیا ایرانیان حق دارند خواهان تغییرات قانونی در حاکمیت کشورشان باشند؟ آیا ایرانیان حق دارند خود را انسان بدانند و خواهان حقوق انسانی شوند؟ بیجهت در کتابدعا جستجو نکنید، برای این پرسشها در قرآن و نهجالبلاغه و ... هیچ پاسخی وجود ندارد. ولی مسئلة امروز ما ایرانیان به صراحت سیاسی شده، دلیل نیز روشن است. امروز دین اسلام به دلیل ملاحظات استراتژیک تبدیل به ابزاری جهت سیاستگزاری در منطقه شده است. پروپاگاند غرب چنین القا میکند که در یک دمکراسی مردم اعتقاد مذهبی ندارند، و ایرانیان اگر دمکراسی میخواهند باید اعتقادات خود را کنار بگذارند! در تبلیغات غرب، به صورتی پنهان و زیرجلکی به ایرانیها تفهیم میکنند که، انسان «غربی» است؛ و ایرانی به دلیل «غیرغربی» بودن حق ندارد در کشور خود از یک نظام انسانی برخوردار شود. آیا در برابر چنین دروغها و توهینهای بیشرمانهای میتوان سکوت کرد؟
جناب آقای مقدم! از جنابعالی میپرسیم، آیا شما پذیرفتهاید که ایرانی از آنجا که غربی نیست، «انسان» هم نیست، و میباید قوانینی خارج از زمان و مکان و در چارچوب حدیث و سنت و رسم و رسوم شبهجزیرة عربستان بر او تحمیل شود؟ اگر پاسخ به این سئوال منفی است، شاید بهتر باشد در تحلیل خود از جهانشمولی دین مترقی اسلام و اسلام شیعه تجدید نظر فرمائید. اگر هم پاسخ مثبت است، نویسندة این وبلاگ برای شما بسیار متأسف خواهد شد.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت