سه‌شنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۸


دیک چنی و «دوزاری»!
...
در تأئید مطالب پیرامون خیانت محمد مصدق تکرار می‌کنیم، «سیاستی که به زیان منافع ملی باشد خیانت است.» در همین راستا کلیة سیاست‌های دولت مصدق، به ویژه انحلال مجلس با توسل به رفراندوم در همین چارچوب قرار می‌گیرد. مصدق در واقع زمینه‌ساز کودتای 28 مرداد 1332 بود،‌ نه قربانی آن. جنگ زرگری آخوندها و جبهة ملی دقیقاً برای پنهان داشتن همین واقعیت به راه افتاده. البته با پوزش از برادران داس‌الله که نقش اساسی‌شان در این کودتا نادیده گرفته شد! جار و جنجال پیرامون «شکنجه» در سازمان سیا مگر می‌گذارد کسی حواس داشته باشد؟! بله اینروزها اعتراض به شکنجه آخرین مدروز شده. و می‌بینیم که آخوند کروبی هم نان را به نرخ مدروز زهرمار می‌کند.

هدف از جنجال آخوند کروبی پیرامون شکنجه و تجاوز در زندان به راه انداختن یک نمایش مهوع تلویزیونی از شکنجه‌شدگان «فرضی» است، اینهمه جهت تکمیل نمایش نفرت‌انگیز اعتراف‌گیری. مسئله‌ای که به صورت منطقی مطرح می‌شود این است که بینندة این صحنه‌های وحشیگری هرگز نمی‌تواند بداند، فردی که «اعتراف» می‌کند در توطئه دست داشته، همدست حکومت‌ است یا از ترس اعتراف می‌کند. به عنوان نمونه، امکان اینکه بدانیم اعتراف امثال ابطحی بخشی از توطئة حکومت آب‌منگل‌هاست وجود ندارد. چرا؟ چون گذشته از رسوائی قوة قضائیة جمکران و شیوة رایج اعتراف‌گیری این بنیاد ضدبشری ‌هیچ اسناد و شواهد معتبری در دست نیست که ثابت کند این حکومت ابطحی را واقعاً مجرم می‌شناسد. به همچنین است در مورد کسانی که قرار است اعتراف کنند که به آنان تجاوز شده. از کجا بدانیم کسی که در برابر دوربین تلویزیون ادعا می‌کند مورد تجاوز قرار گرفته همان کسی است که به او در واقع تجاوز شده است؟

همچنانکه پیشتر هم گفته‌ایم، در دمکراسی‌های غرب که از دوران توحش «ارزش‌های مقدس» گذر کرده‌اند، افرادی که خارج از زندان و به صورت اتفاقی هم مورد تجاوز قرار می‌گیرند حاضر نیستند «تجاوز» را به ابزار خودنمائی در ملاءعام تبدیل کنند. ولی ظاهراً در حکومت آب‌منگل‌ها، در راه نهادینه کردن توحش و ابتذال و خشونت همة هنجارهای انسانی «واژگون» جلوه داده می‌شود. در نتیجه کسی که مورد تجاوز قرار می‌گیرد در کمال «آرامش» کاری را انجام می‌دهد که در حالت عادی «انسان» از انجام آن عاجز می‌ماند: تبدیل پیکر خود به «معبر عمومی» و مکان نمایش ابتذال یک حکومت دست‌نشانده. مکانی که قدرت‌نمائی دژخیم را به معرض نمایش عموم می‌گذارد.

در واقع کسی که قادر باشد در ملاء عام پیکر خود را به تماشاخانة خشونت و ابتذال تبدیل کند مسلماً با پیکر دیگران نیز همین برخورد را خواهد داشت. روشن‌تر بگوئیم افرادی که در برابر میلیون‌ها بینندة سیمای کریه جمکران در مورد «تجاوز» به خود بلبل‌زبانی می‌کنند یا خود متجاوز‌اند و روان‌پریش یا دروغ می‌گویند! این مختصر را گفتیم تا نوابغ ساواک بدانند ترتیب دادن چنین مراسمی محکوم به شکست خواهد بود. تردیدی نیست که در زندان‌های مخوف حکومت اسلامی، شکنجه و تحقیر و سرکوب انسان‌ها سکة رایج است، همچنانکه خارج از زندان نیز همین شیوه سه دهه است با کمال موفقیت اجرا می‌شود. و شاهدیم که در خارج از مرزها نیز شکنجه و تحقیر ملت ‌ایران روزمرة تفنگ‌فروش‌های غرب شده.

مگر به راه انداختن خردجال در نوفل لوشاتو و تبدیل وی به «رهبر کبیر انقلاب» توهین به ملت ایران نبود؟ مگر پروپاگاند رسانه‌های اسلام‌پناه و اسرائیل‌پرست پیرامون «استقلال» روح‌الله خمینی، توهین به ملت ایران نبود؟ مگر میانه‌رو خواندن جلادی به نام اکبر بهرمانی توسط روزی‌نامه‌های غرب توهین به ملت ایران نبود؟ مگر هدف همین شبکة جنایتکار از استخراج احمدی نژاد برای «پاک کردن» اسرائیل از نقشة جغرافیا توهین به ملت ایران نبود؟‌ و چرا راه دور برویم؟ ‌ مگر نامزدی محسن رضائی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای رقابت فرضی با احمدی نژاد توهین به ملت ایران نبود؟ مناظره‌های مبتذل‌شان به کنار! مگر ارسال ابوالفضل فاتح و رضوی‌فقیه از انگلستان و فرانسه به ایران برای سازمان دادن به کودتای مخملی توهین به ملت ایران نیست؟

ابوالفضل فاتح امروز در منچستر چه می‌کند؟ چرا این فرد به جرم شرکت در کودتا زندانی نشده؟ دلیل روشن است، ایشان فرستادة ویژه دولت انگلستان به محل کودتا بودند! حال باید پرسید کدام دولت در امور داخلی ایران ‌دخالت می‌کند؟ هند، روسیه و چین که پیش از برگزاری انتخابات رسماً مخالفت خود را با کودتا اعلام کردند، یا انگلستان و فرانسه، اعضای سازمان ناتو که دست در دست حکومت منفور اسلامی ستاد آشوب در ایران تشکیل دادند؟ کدام دولت مزور و متقلبی حقوق‌بشر را به ابزار سرکوب ملت ایران تبدیل کرده؟ چین و هند و روسیه یا انگلستان و شرکای‌اش؟

این هم توهم توطئه است که حاکمیت انگلستان در ظاهر بر طبل حقوق‌بشر و دمکراسی می‌کوبد، ولی در واقع در تداوم شیوة پربرکت «تبدیل زباله به‌رهبر» با ارسال امثال ابوالفضل فاتح به تهران قصد تبدیل میرحسین موسوی به رهبر مخالفان حکومت را دارد؟ مجلس عوام از رضاپهلوی برای ایراد سخنرانی فریبندة استقرار دمکراسی در چارچوب اعلامیة جهانی حقوق‌بشر دعوت به عمل می‌آورد، و همزمان اوباشی از قماش فاتح و حجازی و شرکاء را برای تکرار 22 بهمن به تهران اعزام می‌دارد! نام این تحرکات مزورانه دفاع از دمکراسی و حقوق بشر است؟‌

دو ماه پس از شکست طرح کودتا، علیرغم اعلام مواضع میرحسین موسوی در مورد امام «روشن‌ضمیر» و دفاع از گروگانگیری و توحش خط‌امام، ناگهان رضاپهلوی به «شپیگل» می‌گوید، احمدی‌نژاد متقلب و دروغگو و میرحسین موسوی «خوب» است! این توهین به ملت ایران نیست؟ چطور فردی می‌تواند، هم به شهادت سخنرانی‌اش در مجلس عوام انگلستان مدافع دمکراسی و اعلامیة جهانی حقوق‌بشر باشد، هم طرفدار جنایتکاری به نام میرحسین موسوی که خارج از دیگر «خدمات» فقط 130 هزار مخالف سیاسی را طی 8 سال دولتمداری «قتل‌عام» کرده؟ رضا پهلوی چطور به خود حق ‌می‌دهد که هم‌صدا با حزب رسوای توده و مسعود رجوی، وکیل مدافع جنایتکاری به نام میرحسین موسوی شود؟ هدف از این تحرکات ضدملی آیا فقط به دست آوردن دل دستاربندان مزدور و گویا «ضداستبداد» است که باز هم در بزنگاه تاریخ بنیاد مفتضح و ضدبشری شیعه‌اثنی‌عشری «در کنار مردم» قرار گرفته‌اند، یا هدف شاهزاده رضا پهلوی خودکشی سیاسی بوده؟ از نظر ما این اتخاذ مواضع، شخص رضا پهلوی و بنیاد سلطنت را دقیقاً «در کنار جنایتکاران» قرار می‌دهد. حال آنکه در طیف اوپوزیسیون خارج از کشور، ‌ شخص رضاپهلوی هیچ پست و مقام اجرائی در ایران نداشته و در واقع شریک هیچ جرم و جنایتی هم نبوده!

پس وقتی می‌گوئیم ملت ایران در برابر حکومت اسلامی و اربابان‌اش تنها است گزافه نگفته‌ایم. وقتی می‌گوئیم آمریکا و اروپا مدافع حقوق بشر و دمکراسی نیستند حق با ماست. و بالاخره وقتی می‌گوئیم و بازمی‌گوئیم که منافع اینان فقط از طریق جنگ تأمین می‌شود بیراهه نمی‌رویم. سازمان جنایتکار ناتو رویای تقابل یک مجموعة موهوم به نام «جهان اسلام» را با اسرائیل، روسیه، هند و چین در سر می‌پروراند.

پس مژده به حزب خبیث و بسیار شریف توده! وق‌وقیة ویژة «نبرد با اسرائیل» را اکبر بهرمانی ایراد خواهد کرد. از تاریخ 25 اوت 2009 فرصت دارید تا با عقیده سازی،‌ «مردم» را برای حضور در این مراسم استعماری «بسیج» کرده، طعم شیرین اسلام «توده‌ای» را به شوت‌وپرت‌های ایران ‌زمین بچشانید. برای «عقیده‌سازی» کافی است با انتشار بیانیه‌های مضحک آیات‌عظام، در واقع مزخرفات فوکویاما در باب «اسلام ضداستبداد» را تبلیغ کنید. خواهید دید روز جمعة ‌کذا همة طرفداران مردم‌سالاری‌ ‌زوزه و روضه و توده در تأئید سیاست مزورانة انگلستان، شعار «مرگ بر اسرائیل» هم‌ سر خواهند داد، و یک‌بار دیگر، از لج خامنه‌ای به همپالکی‌اش اکبربهرمانی ابراز ارادت می‌کنند. در نتیجه می‌رسیم به همان دوران خوب پیش از انتخابات که آمریکا نوکران وفادارش از جمله حسن روحانی را برای پیوستن به «پیمان شانگهای» روانة روسیه کرده بود، و پاسخ منفی هم دریافت داشت.

به گزارش رادیوفردا، مورخ 2 شهریورماه 1388، فردی به نام «محمد.الف»، معروف به «ممد دوزاری» با شلیک 800 گلوله 9 نفر را کشت. «فرانس‌پرس» نیز این گزارش را تأئید کرده. جریان از این قرار است که «ممددوزاری»، ساکن شهریار با مسلسل به سوی افراد خانواده و ساکنین مجتمع مسکونی محل اقامت خود آتش می‌گشاید. همسایگان پس از شنیدن صدای شلیک گلوله نیروهای انتظامی را با تلفن در جریان قرار می‌دهند. و «برادران» دو ساعت برای حضور در محل وقت می‌گذارند سپس یگان ویژه را به کمک می‌طلبند و خلاصه پس از حدود 3 ساعت حضرت مهاجم دستگیر می‌شود. فرماندة نیروی‌ انتظامی استان تهران، علیرضا اکبرشاهی در مورد این حادثه اظهار داشت، این مرد 65 ساله به دلیل اختلافات خانوادگی دست به چنین عملی زده. بهتر است بدانیم فرد مذکور سابقة شرارت داشته. اما هر چه فکر می‌کنیم نمی‌توانیم بفهمیم کسی که در حکومت اسلام ناب محمدی سابقة شرارت دارد مسلسل و اینهمه مهمات را از کجا تهیه کرده؟ این پیرو راه ولایت و امامت اگر قاچاقچی نبوده باشد، مسلما از رزمندگان جان برکف اسلام در جبهة نبرد استعماری با عراق بوده. به همین دلیل برای کشتن هفت یا هشت نفر 800 گلوله شلیک کرده! البته دیک‌چنی معاون جرج بوش نیز تیرانداز ماهری بود، و همانطور که رسانه‌ها اعلام داشتند، ایشان روزی به قصد شکار بلدرچین چند تن از همراهان را ساچمه‌ای کردند. شاید ممددوزاری هم تیراندازی را در مکتب دیک‌چنی آموخته که چنین سخاوت و دقتی در تیراندازی از خود نشان داده. مسلماً به دلیل حضور چنین جنگجویان کارآزموده‌ای جنگ با عراق 8 سال به طول انجامید و پورسانتاژ خرید اسلحه و مهمات از اسرائیل به جیب موسوی‌ها، خامنه‌ای‌ها و کل طایفة آب‌منگل سرازیر شد.

در هر حال حکایت تیراندازی شبانة ممددوزاری، به پیامدهای کودتای ناکام انتخابات آب‌منگل‌ها شباهت دارد‌. از مقالة عبدالعلی بازرگان، خانه‌شاگرد «رمزی‌کلارک» آغاز کنیم که حکومت جمکران را به «شاپور ساسانی» تشبیه کرده،‌ تا مراتب نوکری و چاکری خود را به آستان مقدس کارفرمایان اسلام‌پناه و ایران‌ستیز نیویورک‌تایمز ابراز کرده باشد.

شکست کودتای آنگلوساکسون‌ها در ایران باعث شد اینان برای حفظ وضع موجود و ایجاد بحران، «بازگشت به گذشته» را در منطقه مدنظر قرار دهند. در عراق، ابراهیم جعفری، احمد چلبی و مقتدی‌صدر، نوکران وفادار اشغالگران، «جبهة سبز» مخصوص خود را تشکیل داده و نبرد با «کفار بعث» را از سر گرفته‌اند! در پاکستان نواز شریف، زنگولة پای تابوت بن‌لادن به صحنه سیاست باز می‌گردد، و در ترکیه حزب اسلام‌گرای «عدالت و توسعه» جنگ زرگری با حزب اسلام‌گرای «رفاه» را از نو آغاز کرده. و بالاخره در ایران، انگلستان می‌کوشد جهت ایجاد بحران مصنوعی بین «دولت مفلوک» و «مجلس منفور»، این «مجلس مفتضح» و فرمایشی را همچون دوران شیرین مصدق‌السلطنه به کانون «ضداستبداد» تبدیل کند. البته «استقلال» قوة قضائیة «مزدور» در این میان نقشی اساسی ایفا خواهد کرد. فقط امیدواریم که نیروهای انتظامی «امام‌ و امت» برای خلع سلاح ممددوزاری‌های دو سوی آتلانتیک زودتر از این‌ها دست ‌به کار شوند.





...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت