شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۸


امپراتوری باورها!
...
«امپراتوری باورها» مکانی است نامرئی که در توهم فاشیست‌ها وجود دارد. در این سرزمین جادوئی «ذهن» و «ضمیر» شما را به زنجیر می‌کشند. به شما می‌گویند چه باید بیاندیشید و چه باورهائی برای‌تان مجاز است، درست مثل حکومت اسلامی. ولی نوع دیگری از امپراتوری باورها ناکجاآبادی است که در آن پرتو نوری‌علا، به بهانة طرفداری از آزادی زنان به جنگ باورها می‌رود:

«از نظر من تا زمانی که با ریشة‌ باورها و اعتقادات فرهنگ سنتی و مذهبی ما برخوردی قاطع نشود [...]‌ زنان به حقوق‌انسانی و مطالبات خود دست نخواهند یافت [...]»
منبع: اخبارروز، مورخ 3 شهریورماه‌سالجاری

این است آن‌روی سکة عوامفریبی و عوام‌گرائی! پرتو نوری علاء همان مزخرفات مهرانگیز کار و سپیده ‌صلح‌جو، ‌ شارلاتان‌های توده‌پرست را دقیقاً تکرار می‌کند تا «باورها» و توهمات را جایگزین «قانون» کند. در واقع ایشان داش‌صفارمؤنث جمکران‌اند. داش‌صفار موطلائی تلویحاً به ما می‌گوید، در غرب زنان به این دلیل به حقوق‌انسانی خود دست‌یافته‌اند، که باورهای سنتی تغییر یافته نه قوانین!

ما در هیچیک از تظاهرات مخالف‌نمایان حکومت اسلامی در غرب شرکت نکرده و نخواهیم کرد. همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم از نظر ما احمدی‌نژاد و خامنه‌ای هیچ تفاوتی با موسوی و خاتمی ندارند. اینان همگی سر در آخور استعمار دارند. این حکومت یک مجموعة دست‌نشانده و منسجم است و فقط برای سرکوب مردم، بخشی از آن با بخش دیگر جنگ زرگری به راه انداخته تا مخالفان فرضی‌اش‌، همچون صانعی و موسوی و خاتمی و منتظری بتوانند به تبلیغ اسلام و خط‌امام مشغول شوند. «حماسة دوم خرداد»‌ ویراست قدیم همین سیاست مزورانه برای سرکوب ایرانیان بود. ما بارها گفته‌ایم و باز هم تکرار می‌کنیم، در هیچ حرکت انحرافی شرکت نمی‌کنیم و به بهانة مخالفت با احمدی‌نژاد با هیچیک از گروه‌های غیر‌دمکراتیک هم‌صدا نخواهیم شد.

مرکز اسناد حقوق‌بشر ایران، نیویورک‌تایمز و روزنامة‌« معاریو» برای حفظ حکومت اسلامی جمکران به جنب و جوش‌ افتاده‌اند. مرکز اسناد، شرکت موسوی در قتل‌عام زندانیان سیاسی را انکار می‌کند؛ نیویورک تایمز ضمن سینه زنی برای کروبی و موسوی به دفاع از قانون اساسی جمکران برخاسته؛ روزنامة اسرائیلی «معاریو» جیغ‌وفریاد به راه انداخته که، ایران دشمن اسرائیل است!

مرکز اسناد حقوق‌بشر ایران،‌ ضمن بازارگرمی برای آخوند منتظری، با یک حرکت دست میرحسین موسوی را از هرگونه مسئولیت در قتل‌عام زندانیان سال 1367 مبری کرد. این مرکز که دفتر آن از قضای روزگار در آمریکا قرار گرفته، یک گزارش 116 صفحه‌ای که بر هیچ و پوچ و شایعه و مهمل تکیه دارد تهیه کرده که به ما بگوید قتل‌عام زندانیان ریشه در دفاع آخوند منتظری از آنان و مخالفت ری شهری، پورمحمدی، شوشتری، ‌ لاجوردی و چند تن دیگر از اوباش‌الله حکومت با فقیه عالیقدر داشته، ‌ نه در سیاست‌های سرکوب استعمار. خلاصه بگوئیم، گزارش کذا که در «بی‌بی‌سی» مطرح‌ شده، به قصة «فسخ قرارداد دارسی» از زبان تقی‌زادة خودفروخته می‌ماند.

داستان فسخ قرارداد دارسی از زبان تقی‌زادة‌ مزدور را که به یاد داریم. تقی‌زاده فسخ قرارداد را به «اعلیحضرت» نسبت داد، آنهم پس از درگذشت ایشان! این شیوة ‌گورکنی و نقل خاطرات از زبان مردگان فواید بسیار دارد، به ویژه اگر برای خاطرات کذا هیچ سند و مدرکی هم در دست دیگران وجود نداشته باشد. در مورد تقی‌زاده البته چنین نبود و به مرکز مفلوک اسناد حقوق‌بشر نفتی اطمینان می‌دهیم که در مورد اعدام‌های سال 1367 نیز چنین نخواهد بود، همچنانکه در مورد اعدام‌های دورة نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان نیز چنین نبوده. به اضافة اینکه، در آن دوران درخشان فقیه عالیقدر خفقان اختیار کرده بودند. هیچکس نمی‌تواند ادعا کند آیات عظام خودفروخته به جنایات حکومت اسلامی در دوران نخست وزیری بازرگان اعتراض کرده‌اند. هیچیک از دستاربندان مزدور به کشتار کردها توسط خلخالی آدمخوار اعتراض کردند؟ هیچیک از اینان به دستگیری و اعدام روزنامه‌نگاران اعتراض کردند؟ خیر! اعتراض زمانی آغاز شد که تیغ توحش حکومت امام زمان به سوی بعضی از خودی‌ها چرخید! درست مثل امروز که هیچکس برای زندانیان گمنام دولت امام زمان دل نمی‌سوزاند. همه نگران ابطحی منفور، بهزاد نبوی مزدور و شرکای‌شان شده‌اند. اینان طوری وانمود می‌کنند که در ایران جز پیروان خط توحش‌امام،‌ و دیگر بازیگران سریال مهوع اعتراف‌گیری، زندانی سیاسی وجود ندارد. پس بپردازیم به دنبالة «حدیث» حقوق بشر نفتی!

«بی‌بی‌سی» می‌گوید، مرکز اسناد حقوق‌بشر ایران از قول یکی از زندانیان سابق ابراز داشته که از دسامبر 1987، در زندان گوهردشت بازجوئی خشن‌تر شد. می‌بینیم که اسناد کذا بر ادعای یکنفر تکیه دارد که خود را در جایگاه «دیگر زندانیان» قرار داده. در هر حال آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم در زندان‌های حکومت امام سیزدهم، به قول پاسدار شریعتمداری بازجوئی مایة «افتخار» است. همین کفایت می‌کند تا هر نوع خشونت و توحش توجیه شود. باری قصة ما به اینجا رسید که یکی از زندانیان سابق تأکید کرده که اعمال خشونت بر زندانیان سیاسی از سال 1987 شدت یافت. اتفاقاً این امر کاملاً طبیعی است. چرا که در پائیز سال 1985 اتحاد جماهیر شوروی رسماً اعلام داشت که ارتش خود را از افغانستان خارج خواهد کرد، در نتیجه آمریکا هم می‌بایست دست و پای نوکران خود را در جمکران جمع و جور می‌کرد. و خلاصه راه قدس دیگر نمی‌توانست از کربلا بگذرد و خمینی آرزوی رفتن «صدام کافر» را می‌بایست با خود به گور می‌برد.

به عبارت دیگر گاوچران‌ها ناچار بودند «امام روشن‌ضمیر» را از آخور «نعمت‌الهی» محروم کنند. ولی بدون چنین آخور پر برکتی، کفتارهای سازمان ناتو مهم‌ترین منبع چپاول خود را از دست می‌دادند، و حکومت نکبت و ادبار هم مهم‌ترین ابزار سرکوب خود را. به همین دلیل در سال 1986 علی‌خامنه‌ای را به سازمان ملل آوردند تا خواست اربابان را در لندن و واشنگتن، به عنوان خواست حکومت محبوب و مردمی جمکران مطرح کرده بگوید: ما به نام خدا انقلاب کرده‌ایم و به نام خدا به جنگ ادامه خواهیم داد. و تا آنجا که نویسندة این وبلاگ به یاد دارد روزی که خامنه‌ای وارد سازمان ملل شد کاروان‌های رنگارنگ خردجال به بهانة مخالفت با جنگ یا اعتراض به سرکوب مردم ایران و کشتار زندانیان سیاسی در برابر سازمان ملل خیمه نزده بودند. چرا؟ چون نوکران آمریکا در جمکران هنوز بروبیائی داشتند و دلیلی نداشت ارباب مزاحم‌شان شود. خمینی در بالکن جمکران «می‌رزمید» و «شرق و غرب می‌لرزید!» بله شما آنروزهای شوکت و عزت و سرفرازی «خط امام» را نمی‌شناسید!

آنروزها کافی بود تلویزیون‌های فرنگستان چند ثانیه تصویر امام روشن‌ضمیر جمکران را نمایش دهند تا خاج‌پرستان از ترس به لرزه درآیند. البته حق هم داشتند. دل شیر می‌خواست کسی تصویر «امام خمینی» را ببیند و از اینهمه وحشی‌گری و سبعیت، ‌ که در چشمان این آدم‌نما موج می‌زد، ‌ و از درجة حماقت و بی‌شعوری وی رعشه براندامش نیفتد. اینجاست که به شجاعت و شهامت شیخ مهدی بازرگان و دیگر اعضای «دولت خیابانی» پی می‌بریم. اینان مرتب به دیدار «امام» می‌رفتند و معلوم نیست با چه وضعیتی از «بیت رهبری» خارج می‌شدند. آنقدر بگوئیم که پس از هر دیدار با امام بوی تعفن منطقه را فرا می‌گرفت. اگر نظر ما را بخواهید سالیوان، قصاب ویتنام برای رهائی از بوی‌گند حکومت اسلامی فرمان اشغال سفارت را شخصاً صادر کرد تا بتواند محل خدمت‌اش را تغییر دهد. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به گزارش مرکز اسناد حقوق بشر نفتی که مزورانه ادعا می‌کند، هنوز قادر نیست آمار دقیقی از قربانیان «زندان اسلام ناب محمدی» ارائه دهد؛ در نتیجه به تعداد 5000 نفر اکتفا می‌کند! این آماری است که سازمان اسلام پناه «عفو بین‌الملل» ارائه کرده تا آبروی حکومت هم محفوظ بماند.

البته یک نکتة مهم را همواره می‌باید مد نظر قرار دهیم و آن اینکه سازمان‌های مدعی دفاع از حقوق‌بشر در غرب اصراری هم برای دریافت اطلاعات دقیق ندارند، چرا که هدف اینان از کوبیدن بر طبل حقوق‌بشر در واقع باج‌گیری از دولت‌هاست. فعالیت سازمان‌های امنیتی و نظامی ایران تحت نظارت تفنگ‌فروش‌های سازمان ناتو است. کافی است اینان از پادوهای‌شان در حکومت قدرقدرت اسلامی بخواهند نام و مشخصات دقیق تمامی زندانیان و قربانیان را در اختیارشان بگذارند. ولی اینکار را نمی‌کنند چون ایرانی از نظر اینان «انسان» به شمار نمی‌رود، انسان در قاموس اینان فقط «غربی» است. و شاهدیم که سگ‌های‌هار استعمار در ایران هر روز از زبان اربابان خود این مطلب را مرتباً به ایرانیان گوشزد می‌کنند و تذکر می‌دهند که «دمکراسی غربی‌ است، و ما مسلمانیم!» البته در اینکه مزدوران استعمار در منطقه همه مسلمان‌اند، جای تردید نیست. حتی بنیامین نتانیاهو هم مسلمان شده. ولی ملت ایران مزدور استعمار نیست و مزخرفات مرکز اسناد حقوق‌بشر واقع در ینگه‌دنیا را به عنوان سند معتبر نخواهد پذیرفت.

گزارش این مرکز چنین القاء می‌کند که پذیرش قطعنامة 598 بر وخامت اوضاع زندانیان افزوده و پنج روز پس از تهاجم نظامی سازمان مجاهدین خلق به ایران، خمینی فتوای قتل‌عام زندانیان این گروه را صادر کرده. برای اثبات این مدعا بخشی از فرمان خمینی که در خاطرات منتظری انتشار یافته نیز ضمیمه شده. خلاصه بگوئیم بهتر از این نمی‌توان دست استعمار را در کشتار ایرانیان پنهان نگاه داشت. گروه رجوی به ایران حمله می‌کند، و 5 روز بعد هم خمینی فرمان قتل «محاربین» را می‌صدورد:

«کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند محارب و محکوم به اعدامند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رأی اکثریت [نیری، قاضی شرع‌، اشراقی، دادستان تهران] و نماینده‌ای از وزارت اطلاعات می‌باشد [...] رحم بر محاربین ساده اندیشی است.»

منبع: بی‌بی‌سی

اولاً خمینی درک و فهم کافی برای شناخت مسائل سیاسی و امنیتی کشور را نداشت، هر چند این فرمان «مبتذل» بازتاب مناسبی از توحش وی باشد؛ ثانیاً وزارت اطلاعات که دست‌نشانده آنگلوساکسون‌ها است برای «امام» تره هم خورد نمی‌کرد، چرا که «دستور» از جای دیگری ‌صادر می‌شد. دیدیم که همین «امام» قدر قدرت وقتی توی سرش زدند، چطور «فرمان 8 ماده‌ای» خود را پس گرفت و دم‌اش را لای پای‌اش گذاشت و در رفت!‌ در واقع تهاجم نظامی گروه رجوی به ایران بهانه‌ای بود برای کشتار زندانیان سیاسی و نه فقط کشتار مجاهدین خلق! روشن‌تر بگوئیم پایان جنگ حکومت اسلامی را به وحشت انداخته بود. این حکومت کودتائی و منفور به دلیل تزلزل جایگاه خود نمی‌توانست چندین هزار زندانی سیاسی را از سلول‌ها بیرون کشیده در جامعه رها کند. در نتیجه، بر پایة استدلالی که فقط تکیه بر وحشیگری باطنی این حکومت و اربابان‌اش داشت ساده‌ترین راه را پیدا کرد: «حذف فیزیکی» زندانیان سیاسی!

حرکت اشتباه گروه رجوی، همچون دیگر حرکات کودکانه که طی چهار دهه از اینان دیده‌ایم، به حکومت اسلامی «بهانة» کافی جهت حذف فیزیکی زندانیان سیاسی را داد؛ این حرکت «دلیل» کشتارها نبود. حال ببینیم گروه رجوی بر اساس کدام استدلال منطقی از خاک عراق به ایران حمله کرد؟ آیا اکثریت چشم‌گیری از مردم ایران طرفدار مجاهدین خلق بودند؟ آیا حضور مجاهدین خلق در خاک عراق برای این «سازمان» کسب محبوبیت کرده بود؟ به هیچ عنوان! افکار عمومی در ایران، حتی در بین مخالفان حکومت اسلامی چنان بر ضد عراق و عراقی‌ها بسیج شده بود که مردم کوچه و بازار از جنگ اول خلیج فارس هم خوشحالی می‌کردند. افکار عمومی، همچنانکه به کرات گفته‌ایم در «مسیر احساس» گام برمی‌دارد، نه در مسیر منطق، و دقیقاً به همین دلیل نیز «انتقام‌جو» و خشونت‌ستاست. از اینرو تهاجم نظامی ایالات متحد به عراق باعث خوشنودی توده‌های مردم شده بود!

در هر حال! مرکز اسناد حقوق‌بشرایران در ینگه دنیا پس از گذشت 20 سال، همچون خرس قطبی از خواب زمستانی بیدار شده و نتیجه گرفته که اعدام‌های سال 1367 با تعریف «جنایت علیه بشریت» مطابقت دارد و می‌باید عاملان و آمران آن مجازات ‌شوند! مرکز کذا از ایرانیان خواسته به «فرهنگ» خشونت پایان دهند و نهادهای حکومت قانون را در کشورشان تقویت کنند! نمی‌دانستیم خشونت نوعی «فرهنگ» است! اما می‌دانیم که تأکید حقوق‌بشرچی‌ها بر رعایت قانون در ایران در واقع تشویق خشونت به شمار می‌رود.

بله! در کمال تأسف چنین شعارهای مزورانه‌ای دعوت ما به یک دور باطل است. چرا که تقویت «نهادهای قانون» در ایران همچنانکه می‌دانیم فقط به معنای تقویت توحش خواهد بود؛ قانون و مقررات در حکومت اسلامی در چارچوب توحش اسلام قرار گرفته. همچنانکه در وبلاگ «مونولوگ تحجر» هم گفتیم قانون اساسی حکومت اسلامی خود ناقض حقوق بشر است! در واقع همة کسانی که به بهانة دفاع از حقوق بشر خواهان اجرای این قوانین در ایران ‌می‌شوند، به زبان بی‌‌زبانی از نقض حقوق‌بشر توسط حکومت اسلامی دفاع می‌کنند. نیویورک تایمز نیز برای اجرای همین «قانون» هیاهو به راه انداخته.

این روزنامه در سرمقالة خود بی‌شرمانه تأکید می‌کند که قانون و مقررات ایران شکنجه را ممنوع کرده! باید از حضرات در روزنامة نیویورک تایمز پرسید، پس سنگسار و قصاص و مجازات شلاق و هزاران نمونه «مجازات‌های جاری» و قانونی در حکومت اسلامی نمی‌باید «شکنجه» تلقی شود؟! شاید سرمقاله نویس نیویورک‌تایمز کور است؟ خیر! چشمان شهلای ایشان خیلی خوب هم می‌بیند، ایشان مدافع اسلام و طرفدار اسرائیل‌اند. دو حرف اول ایندو را که در کنار یکدیگر قرار دهیم خواهیم داشت، «اس.اس»! یعنی همان نشان جادوئی آلمان نازی یا «امپراتوری باورها».



...

1 نظردهید:

At ۱۰:۴۹ بعدازظهر, Blogger سرباز كوچك said...

"البته یک نکتة مهم را همواره می‌باید مد نظر قرار دهیم و آن اینکه سازمان‌های مدعی دفاع از حقوق‌بشر در غرب اصراری هم برای دریافت اطلاعات دقیق ندارند، چرا که هدف اینان از کوبیدن بر طبل حقوق‌بشر در واقع باج‌گیری از دولت‌هاست."

--- با سپاس و پروانه از بانو ركسان، در پيوند با ماهيت سازمان‌های مدعی دفاع از حقوق‌بشر، به يادداشتی كه در باره اين سازمانها هنگام سفر خاتمی به آمريكا در سپتامبر ٢٠٠٦ نوشته بودم لينك ميدهم. بانو ركسان، هيچ كدام، هيچ كدام، از رسانه های "اپوزيسيونی" به اين موضوع اشاره ای نكردند.

http://sarbazekuchak.blogspot.com/2006/09/iran-human-rights-organizations.html

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت