شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۸


لیفه‌رالیسم!
...
به دلیل غیبت طولانی اولیس، شایعة مرگ او همه‌جا پیچید و مردان بسیاری خواهان ازدواج با پنه‌لوپ، همسر وی شدند. «پنه‌لوپ» بافتن پارچه‌ای را آغاز کرده زمان ازدواج خود را به پایان یافتن آن منوط کرد. اما برای اینکه کار بافندگی هرگز به پایان نرسد، هر شب آنچه را بافته بود می‌شکافت. تبلیغات استعماری نیز برای «دین مدرن»، «نجاتبخش» و به ویژه «دین ضداستبدادی»،‌ همان ترفند «پنه‌لوپ» را تداعی می‌کند. اما اگر پنه‌لوپ در اسطوره‌های یونان زن بود و به زیبائی شهرة شهر، در میان پنه‌لوپ‌های هزارة سوم، مرد هم وجود دارد. ویژگی پنه‌لوپ‌های معاصر این است که پارچه‌شان معنوی بوده، «دفاع از حقوق فلسطین» نام دارد!

آن‌ها که به بهانة دفاع از دمکراسی، بر طبل «جمع‌گرائی»، «کثرت‌گرائی» و «مردم‌گرائی» می‌کوبند در واقع با هدف ایجاد «گسست» و جایگزین کردن سنت مقدس فرسوده با سنت مقدس نوین، به تبلیغ برای فاشیسم تازه‌نفس مشغول‌اند. اعلامیة جهانی حقوق بشر به «حقوق فرد» در برابر «جمع» تأکید دارد. این حقوق «انسان‌محور» است و به همین دلیل خارج از چارچوب «مقدسات»، «توهمات» و «باورها» بر «آزادی بیان» پای می‌فشارد. بر اساس این اعلامیه «تحمیل باورها» ـ مقدس یا عرفی ـ بر دیگران نقض حقوق بشر به شمار می‌رود، چرا که باورهای فردی از منظر حقوقی فاقد جنبة «منطقی» و «انسان‌محور» است.

روشن‌تر بگوئیم در چارچوب اعلامیة جهانی حقوق‌بشر کوچک‌ترین جائی برای «دین مدرن» و «خرافه‌زدائی» وجود ندارد. از سوی دیگر، در یک دمکراسی نیز ادبیات سیاسی نمی‌تواند بر محور دین متمرکز شود. چرا که در یک حاکمیت دمکراتیک، محور «انسان» است، نه باورها و توهمات‌اش. در نتیجه «جمع‌گرائی»، «کثرت‌گرائی»، «مردم‌گرائی» و «توده‌گرائی» که همگی بر باورها و توهمات تکیه دارند، یا بهتر بگوئیم به نوعی «گله‌پروری» منجر می‌شوند، هیچ ارتباطی با دمکراسی نخواهند داشت.

همچنانکه گفتیم سیاست استعمار از طریق «ایجاد گسست» منافع خود را در ایران تأمین کرده. این گسست ابعاد مختلفی دارد که فصل مشترک همگی‌شان «غافلگیری» و «قانون‌شکنی» جهت گسترش خشونت است. نمونة اسطوره‌ای این گسست همان ماجرای اسب ترویاست. در دورة قاجار استعمار برای «ایجاد گسست» به «دستاربند» و «اوباش» یا «فتوی» و «ترور» متوسل می‌شد. فتوی میرزای شیرازی، ترور قائم‌مقام فراهانی، ترور ناصرالدین‌شاه و ... همه و همه در راستای تأمین منافع استعمار صورت پذیرفت. وارد جزئیات نمی‌شویم ولی به عنوان نمونه سرکوب بهائیان و دراویش ایران ریشه در همین سیاست مزورانه داشت. البته می‌دانیم که در دوران امیرکبیر، حاکمیت انگلستان ظاهراً خود را مدافع بهائیان نشان داد، ولی در نهان از کشتار آنان حمایت کرد. به موازات گسترش دامنة چپاول استعماری، ایجاد گسست با توسل به دستاربند و اوباش دیگر کارساز نبود، در نتیجه دامنة گسست وسعت یافت و کار به نفوذ در جنبش مشروطه و دو قطبی کردن کاذب فضا کشید.

جنبش مشروطه و مطالبات مشروطه خواهان، زمینة مناسبی برای تحقق اهداف استعماری فراهم آورد. به یاد داشته باشیم که آن‌ زمان هنوز اتحاد جماهیر شوروی وجود نداشت. روسیة تزاری خواهان ثبات و امنیت در مرزهای جنوبی خود بود، در نتیجه امپراطوری بریتانیا تمام کوشش خود را برای ایجاد آشوب و هرج و مرج در ایران به کار بست. و برای تحقق این امر به همان شیوة ایجاد «دو قطب کاذب» متوسل شد. جیره خواران کارخانة رجاله پروری به دو گروه تقسیم شده، یک گروه به صف مشروطه‌خواهان پیوستند، و گروه دیگر به رهبری شیخ فضل‌الله نوری با شعار «ما پیرو قرآن‌ایم، مشروطه نمی‌خواهیم» در تهران «راهپیمائی» می‌کردند. پس از کودتای بلشویک‌ها، استعمار انگلستان بدون رقیب در منطقه به چپاول پرداخت. سرداران مشروطه قلع‌وقمع شدند و فضای دوقطبی کاذب جای خود را ابتدا به اسلام‌نوازی سیدضیاء و سپس به کودتا برای ایجاد «ایران نوین» سپرد. شکست پروژة انگلیسی سیدضیاء به این دلیل بود که جامعة ایران در بطن فئودالیسم سنتی، رهبری سیاسی آخوند جماعت را نمی‌پذیرفت. در نظام سنتی فئودال ملایان نقش کمکی پادشاه و خوانین را برعهده دارند. ولی حدود نیم قرن پس از نابودی سلطنت سنتی و فئودال‌ها، در بهمن 1357 جامعة ایران آمادة پذیرش رهبری آخوندها شد.

کودتا همچنانکه پیشتر هم گفتیم در واقع مدرنیزاسیون «سنت مقدس» است. هر کودتا با ایجاد گسست در سنت، یک «سنت مقدس نوین» را جایگزین «سنت مقدس فرسوده» می‌کند. به همین دلیل است که فعلة فاشیسم به ویژه در ینگه‌دنیا بر طبل «مدرنیزاسیون» دین می‌کوبند و ادعا می‌کنند، دین با خرافه تفاوت دارد. اگر نگاهی به آخرین نامة سرشار از بلاهت حاج فرج دباغ بیفکنیم خواهیم دید که فیلسوف چاه جمکران از اینکه «بجای دین، خرافه» بر جامعه حاکم شده، به مرثیه‌خوانی پرداخته. حال آنکه باورهای دینی، همان خرافه است. منتهی ریزه خواران محفل فاشیسم، با تکیه بر مهملات هابرماس و دیگر تبلیغاتچی‌های استعمار مبنی بر «دین عقلانی» خواهان خرافه‌زدائی از دین می‌شوند.

و اما ایجاد گسست،‌ که در دوران پهلوی دوم به فتوی، ترور و آشوب و سرکوب محدود مانده بود،‌ از آغاز استقرار حکومت اسلامی به روزمرة این حکومت تبدیل شده. تحرکات اخیر میرحسین موسوی و آخوند کروبی دقیقاً در همین چارچوب استعماری قرار می‌گیرد. هر چه ابعاد توطئة حکومت اسلامی برای بحران‌آفرینی از طریق ایندو جنایتکار آشکارتر می‌شود، سخنرانی‌های فرماندهان سپاه و بیانیه‌های ساواک مفلوک جمکران هم ابعاد مضحک‌تری به خود می‌گیرد.

پیش از ادامة مطلب، در تأئید مطالب وبلاگ «غریو دغا» تکرار می‌کنیم که ایالات متحد هرگز از استقرار یک حاکمیت دمکراتیک در ایران حمایت نکرده و امروز هم ترک عادت نخواهد کرد. سیاست خارجی آمریکا همچنان بر محور جنگ استوار است و حکومت اسلامی جمکران برای اعمال چنین سیاستی بسیار مناسب تشخیص داده شده. محور تبلیغاتی حکومت اسلامی پارس کردن بر علیه اسرائیل به بهانة دفاع از حقوق فلسطینی‌هاست. حال آنکه حکومت جمکران، همواره در راستای منافع اسرائیل و ایالات‌متحد برای فراهم آوردن زمینة‌ جنگ داخلی در لبنان و فلسطین و ممانعت از مذاکرات صلح کوشیده. روال کار این است که برای تداوم تنش در منطقه به افکارعمومی یا «مردم» این دروغ بزرگ را بباورانند که «مذاکره با اسرائیل»، خیانت به آرمان فلسطین است. همین امر برای تأمین منافع گاوچران‌ها و جنگ‌طلبان اسرائیل کفایت خواهد کرد. چرا که دولت اسرائیل با توسل به «شرایط ویژه» به سرکوب مدافعان صلح نه تنها در فلسطین که در درون خاک خود نیز مشغول می‌شود.

یکی از مراکز مهم اسرائیل‌ستیزی، سفله‌پروری، تبلیغ ابتذال و سرکوب فرهنگی ملت ایران در خارج از مرزها همین «دانشگاه کلمبیا» در شهر نیویورک است که برای دستیابی به اهداف مقدس خود همزمان از پرزیدنت احمدی‌نژاد و «پروفسور» حمید دباشی استفاده می‌کند. با پرزیدنت مهرورزی و سخنرانی‌های عالمانة ایشان آشنا هستیم، اما حمید دباشی، پروفسور عالی‌مقام و فرهیختة جمکران تا حدودی ناشناس باقی‌ماند‌ه‌اند. کسی نمی‌داند ایشان چگونه از اهواز و مدرسة عالی تربیت معلم یا تربیت‌مدرس در تهران یک‌باره سر از ینگه دنیا درآورده، یکشبه ره چندصد سالة علوم انسانی را طی فرموده‌اند؟ در هر حال همچنانکه در وبلاگ «غریو دغا» هم گفتیم، دین همة استعدادهای نداشته را شکوفا می‌کند و خداوند حلال همة مشکلات است! کافی است یک حجرة تجارت الهی باز کرده ضمن خدافروشی شعار دفاع از حقوق مردم فلسطین سر دهید. بلافاصله نسیم شارلاتانیسم مشام آنگلوساکسون‌ها را نوازش می‌دهد و می‌گویند، «دتز هیم»، یعنی خودشه! به این ترتیب در زندگی موفق ‌می‌شوید. بلافاصله چند دیپلم از آکادمی‌های معتبر غرب برای‌تان دست و پا می‌کنند و شما را به عنوان استاد دانشگاه، متفکر، فیلسوف و غیره به خورد شوت‌و‌پرت‌ها می‌دهند. این روند مقدس را سرکوب فرهنگی خوانند!

سرکوب فرهنگی در خارج از مرزهای ایران، به ویژه توسط 4 کشور حاضر در نشست گوادالوپ رونق فراوان دارد و این ‌روزها فاشیست‌های لهستان هم به حلقة آنان اضافه شده‌اند. در این راستا «بنیاد لخ والسا» پای پیش گذاشته در مسابقة اهدای جوایز به ایرانیان «متدین»‌ شرکت جسته و صبیه‌های عبدالرحمن برومند و شادی‌صدر، یکی از آش‌فروشان جمکران را برندگان خوشبخت مسابقة کذا معرفی کرده. بنیاد برومند مسلماً به دلیل انتشار همان گزارش مضحک پیرامون انفجار در آرژانتین، «به‌راستی» مستحق دریافت جایزه از بنیاد شخصیت خوشنامی همچون والسا تشخیص داده شده است‌. شادی صدر هم به دلیل «مبارزات‌اش» حتماً یک جایزه می‌بایست می‌گرفت، که گرفت.

به دلیل استقرار حکومت روضه‌خوان‌ها، بسیاری از اهالی مرزپرگهر به ویژه در خارج از مرزها از الگوی «روضه‌خوان» پیروی می‌کنند. هر کس در هر کجای دنیا از اینان برای «سخنرانی» و دریافت جیره و مواجب دعوت کند، به سر می‌دوند. منبری می‌روند، جایزه‌ای می‌گیرند و شکر «قادر متعال» بجای می‌آورند! درست عین روضه‌خوان‌ها! هر کس بمیرد اینان برای مدح و ثنا و رثای او حاضراند. هیچ معیار و الزامی هم در کار نیست، منبری می‌روند، شام و نهاری می‌خورند و مزدی می‌گیرند. در نتیجه کاملاً طبیعی است که «آزاد زنان» جمکران را در کنار شخصیت منفوری همچون «والسا» مشاهده کنیم!

لخ والسا از همان نخبگانی است که یک‌شبه ره صدساله می‌روند. ایشان همزمان در سندیکای کارگری «مبارزات» می‌کرد و نانخور حکومت و خبرچین پلیس استالینیست بود!‌ والسا از آنجا که با پاپ قبلی آخوری مشترک داشت، به ناگاه به قهرمان هم تبدیل شد! در واقع «ظهور» والسا و «انتخاب» یک لهستانی به رهبری واتیکان از معجزات همان محفلی بود که پیشتر در کشورمان انقلاب شکوهمند 22 بهمن را آفرید. باری، لخ والسا، ساخته و پرداختة محفل فاشیسم بین‌الملل ناگهان به قهرمان آزادی کارگران و کشور لهستان تبدیل شد و طی دوران ریاست جمهوری‌اش چنان دماری از روزگار کارگرجماعت درآورد که در حسرت دوران «ژاروزلسکی» شب و روز آه حسرت می‌کشیدند. به همین دلیل علیرغم فاش شدن سوابق درخشان‌اش در همکاری با پلیس، یک نوبل صلح هم به او تعلق گرفت و امروز خودش یک «بنیاد» به راه انداخته و رسماً به «جماعت» جایزه می‌دهد. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به کسادی بازار موسوی و دکان کروبی و سخنرانی‌های شگفت‌انگیز فرماندهان سپاه!

سردار جعفری دو روز پیش فرموده‌اند آشوب‌های اخیر به مراتب از جنگ هشت ساله خطرناک‌تر بود و خلاصه نزدیک بود براندازی شود. اما متأسفانه نشد و سردار و همکاران در امر مقدس ناکام ماندند! فرمایشات ایشان در سایت نووستی، مورخ 10 مهرماه 1388 منعکس شده. سردار جعفری تأکید کرده‌اند که البته کسی جرأت ندارد با اصل نظام مخالفت کند، چون این نظام‌ آنقدر مستحکم است که حتی دشمنان جرأت مخالفت و مقابله با آنرا، چه در عرصة سیاسی و چه در عرصة نظامی ندارند! «ژنرال» جعفری سپس جهت بازارگرمی برای هم‌پالکی‌هایشان در گروه موسوی آنان را طرفدار سکولاریسم معرفی کرده! خوب است که موسوی بجز مزخرفات خمینی و ادامة خط امام و تحویل حکومت به امام زمان هیچ حرفی نزده! شاید سردار جعفری خمینی دجال را هم سکولار می‌بیند:‌

«هدف دشمنان [...] از بین بردن اسلامیت نظام [...] بود [...] ابزار آن‌ها برای رسیدن به این هدف جمهوریت بود، یعنی به دنبال سکولاریزه کردن نظام دینی ایران بودند و می‌خواستند جایگاه ولایت فقیه را تضعیف و تشریفاتی کنند.»


چه خوب شد سردار جعفری سخنرانی کردند و به ما گفتند تضعیف جایگاه ولی فقیه را سکولاریسم می‌نامند! در غیراینصورت ما هرگز نمی‌توانستیم از مفهوم واقعی سکولاریسم آگاه شویم، و نادان از این جهان می‌رفتیم و هنگامیکه در آن جهان از ما می‌خواستند سکولاریسم را تعریف کنیم، می‌گفتیم، جدائی دین از سیاست! و به این ترتیب در امتحان ورودی بهشت رفوزه می‌شدیم و یک راست ما را می‌بردند به جهنم، تا در مکتب امام روشن ضمیر آداب تخلی و فلسفة «دین مدرن» را بیاموزیم. باید از سردار جعفری سپاسگزار باشیم که در سخنرانی‌های سرپائی و بیخ‌ دیواری مسائل سیاسی را با چنین دقتی به صورت مستدل برای امت «تحلیل» می‌کنند و «بررسی» می‌فرمایند. سردار فرموده‌اند، پیش از انتخابات این برخوردها در قالب «جنگ نرم»‌ رخ داد، پس از انتخابات «نیمه سخت» شد! تا اینکه 15 روز بعد ایشان «متوجه» می‌شوند که از خارج برای پایان دادن به آشوب‌ها دستور رسیده:

«تمام این اتفاقات پیش از انتخابات، در قالب جنگ نرم رخ داد اما بعد از انتخابات به حالت نیمه‌سخت تبدیل شد و چند روز بعد از انتخابات آشوب‌های خیابانی به شدت کاهش پیدا کرد، در حالی که حدود 15 روز بعد متوجه شدیم که از خارج از کشور دستور رسیده که آشوب‌های خیابانی تمام شود.»

فکر نکنید سردار جعفری دیوانه شده و هذیان می‌گویند! ابداً! ایشان همچون اربابان عین الاغ کور و مست در باتلاق گیر کرده و هر چه دست‌وپا می‌زنند بیشتر فرو می‌روند. درست عین «دانشجویان لیبرال دانشگاه‌ها» که یک بیانیة گوساله‌پسند و بدون امضاء صادر کرده‌اند که رایحة تعفن ساواک از آن به مشام می‌رسد. بیانیة کذا در سایت «اخبارروز»، مورخ 9 مهرماه سالجاری انتشار یافته. دانشجونمایان به اصطلاح لیبرال خود را سخنگوی ملت ایران معرفی کرده، خواهان برکناری مهرورزی به نفع موسوی جلاد شده‌اند! البته در این بیانیه دانشجویان فرضی از تحجر و حکومت مذهبی هم انتقاداتی به عمل آورده‌اند و حسابی تلاش کرده‌اند دست جنایتکار اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن را پنهان داشته، روسیه را حامی نوکران آمریکا در جمکران معرفی کنند! این لیبرالیسم از قماش همان سکولاریسم اختراع سردار جعفری است. بله این همان لیبرالیسمی است که استاد مطهری تحت نظارت ساواک برای مبارزه با مارکسیسم از لیفة تنبان‌شان بیرون کشیده بودند و امروز علاوه بر مقالات پاسدار اکبر، ورد زبان دانشجونمایان کذا شده. و اینرا «لیفه‌رالیسم» گویند.

[...]
ما خفتگان بی‌خبر دوشین
امروز را ندیده رها کردیم
در انتظار دیدن فردائیم
[...]
(نادر نادرپور)




...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت