پنجشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۸


جاهل و جنتلمن!
...
پروپاگاند کیهان برای «بازگشت سلطنت» به ایران در درجة نخست حفظ منافع انگلستان را مد نظر دارد. هر چند روزنامة کیهان در واقع شیپور تبلیغاتی هریتیج کلاب در ینگه‌دیناست، به دلیل هم‌سوئی منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک، برای حاکمیت بریتانیا هم تبلیغات به راه می‌اندازد. چرا که این مؤسسه موجودیت خود را مرهون «اطلاعات» است. به عبارت دیگر اگر بساط انگلستان در ایران برچیده شود، کیهان هم نابود خواهد شد،‌ درصورتیکه عکس قضیه صادق نیست! پس باید بگوئیم وقتی کیهان در«گفت‌وشنود» خود تحت عنوان «احترام» به رضا پهلوی «ابرازلطف» می‌کند، در واقع برای حفظ موجودیت خود سنگ منافع انگلستان را به سینه می‌زند. حال اگر کیهان به زبان ابتذال لات و اوباش «ابراز لطف» کرده، نمی‌باید بر این روزی‌نامه خرده گرفت، لیچار گفتن در کنار زبان‌های «تهدید» و «ابراز حقارت و بندگی» از جمله «شیوه‌های ‌گفتگوی» اربابان کیهان با ملت ایران است.

این شیوة «ایجاد ارتباط» از طرز رفتار کلاه مخملی‌ها و لات و اوباش پیروی می‌کند. اینان برای گشودن باب «گفتگو» با دیگران بجای صحبت کردن، «تنه» می‌زنند، لیچار می‌گویند یا کتک‌کاری می‌کنند، چرا که نمی‌توانند آنچه را که می‌خواهند به صراحت بر زبان آورند. آمریکا و انگلستان نمی‌توانند بگویند برای غارت به عراق و افغانستان آمده‌ایم، کیهان هم نمی‌تواند بگوید، ‌ برای آشکار کردن ارتباط پنهان خود با اسرائیل و آمریکا، خواهان بازگشت سلطنت پهلوی هستیم. در نتیجه ضمن بد و بیراه گفتن به پدر و پدربزرگ رضا پهلوی تأکید می‌کند که اگر مردم ایران از سلطنت پهلوی خاطرة بدی دارند فقط به دلیل «تبلیغات حکومت اسلامی» است! به عبارت دیگر، پاسدار شریعتمداری چنین القاء می‌کند که مردم ایران هیچ خاطرة بدی از حکومت پهلوی ندارند، این حکومت اسلامی است که گفته،‌ «پهلوی‌ها بد بودند!» این محور اصلی پروپاگاند اربابان کیهان است. پس بپردازیم به محورهای فرعی آن در کیهان و در سایت رادیوزمانه.

در محورهای فرعی پروپاگاند مذکور، کیهان علاوه بر تحقیر اعتقادات مذهبی هندوها، تحولات انسان را نیز نفی کرده و به مخاطب می‌گوید، همه چیز از پیش تعیین شده! زندگی انسان را نیاکان‌اش رقم زده‌اند در نتیجه، بر اساس این استدلال ابلهانه، رضا پهلوی هیچ تفاوتی با پدر و پدربزرگ خود نخواهد داشت. روشن‌تر بگوئیم این پروپاگاند احمق‌پرور شخصیت انسان را هم «ارثی» کرده. البته این رشته سر دراز دارد و همة قلم به مزدهای استعمار در داخل و خارج از مرزهای ایران تلاش دارند این ادعای احمقانه را به ما «ثابت» کنند.

به عنوان نمونه سایت نعلین‌پرست زمانه که اخیراً ارواح شکمش مدافع «سکولاریسم» و«دمکراسی» در ایران هم شده، در تاریخ 12 اردیبهشت‌ماه سالجاری گزارشی از هجدهمین نشست عصر پنجشنبه در بخارا با حضور «گلی ترقی» تحت عنوان «فروغ از زنان روشنفکر خوشش نمی‌آمد!» منتشر کرده. البته این ادعای شخص گلی ترقی است که خود از «روشنفکران» محفل فقرفرهنگی و به قول راوی «توپ مرواری» از خاله شلخته‌های پرآوازة این مرز و بوم است، و اگر به برکت بعضی ‌محافل اسلام‌پرور فکل‌کراواتی نمی‌بود، مسلماً امروز کسی این نویسندة «فرهیخته» را نمی‌شناخت.

پیشتر در این وبلاگ با گلی ترقی آشنا شده‌ایم. ایشان یکی از خاله‌زنک‌های کم سواد و پرحرف ساکن فرنگستان هستند که ظاهراً «نویسنده‌اند» و در واقع هیچ. می‌توان گفت از این نظر شباهت فراوانی به پارسی‌پور دارد. خوشبختانه از این قماش فرهیخته در ایران فراوان داریم. سرپرست بخارا در این نشست «ادبی» فرموده که اگر بگوئیم، «گلی ترقی نویسندگی را از پدر به ارث برده بیراه نگفته‌ایم!»

اتفاقاً چنین ادعائی بسیار نامربوط و «بی‌راه» است، خصوصاً که گلی ترقی گذشته از کم سوادی، اصولاً استعداد نویسندگی هم ندارد. البته در نشست کذا، گلی ترقی برای حاضران ادبیات مدرن و کلاسیک جهان را هم در چند ثانیه تفسیر کرده، به ویژه در مورد «ژان‌ماری لوکلزیو»،‌ نوبل ادبیات، مفصلاً مزخرف گفته، که به جزئیات آن نمی‌پردازیم. فقط می‌گوئیم که سخنان گلی ترقی ثابت می‌کند هیچیک از رمان‌های «لوکلزیو» را نخوانده. ترقی حکایت «نویسندگی موروثی» خود را چنین بیان می‌کند: «پدرم اغلب در حال نوشتن بود. کنارش می‌ایستادم و می‌دیدم که قلمش را در دوات فرو می‌برد و از توی آن ‌دوات جادوئی است که همة حرف‌ها و قصه‌ها خارج می‌شود. به محض تنهائی، انگشتانم را دانه دانه توی دوات فرو می‌بردم و به روی میز و رومیزی و دست و صورتم می‌مالیدم و اولین قصه‌ام را با یک کثافت‌کاری کیف‌آوری شروع کردم.»

اولاً اگر کسی در سن و سالی باشد که نوشتن نداند، و برای تقلید از پدر،‌ انگشت‌ در دوات کرده به صورتش می‌مالد، مسلماً قادر نیست بفهمد از قلم پاپاجان‌اش چه تراوش می‌کند! مگر اینکه این سخنان جنبة «سمبولیک» داشته باشد آنوقت باید تأکید کنیم که «گلی‌ترقی» دچار ناهنجاری‌ روانی است، و از تخیلات و الهامات نویسنده ‌بهره‌ای نبرده؛ در واقع «هنر» را با «کثافت‌کاری» اشتباه گرفته. در هر حال گزارش کذا و سخنان ترقی چنان مبتذل و مزخرف است که چند پیام برازنده و در خور نیز ضمیمة آن شده که به یک نمونة آن به قلم «مینا» اشاره می‌کنیم:

«چون در ته فکر و ذهن زنان روشنفکر ما یک خانباجی حسود متظاهر متفرعن مرتجع نفس می‌کشد. و فروغ یگانه‌ای بی‌نظیر بود.»


از مطلب دور افتادیم بازگردیم به التماس و لابة‌ گورکن‌ها برای بازگشت سلطنت.
همچنانکه در وبلاگ «شاه و کیهان» گفتیم، پاسدار شریعتمداری سرپرست «مفتخر» کیهان اینک به گدائی به در خانة شاه آمده! ‌ چرا که تبلیغات‌ این محفل استعماری برای شیخ کروبی بجائی نرسید. البته وقتی از تحرکات تبلیغاتی پاسدار شریعتمداری سخن می‌گوئیم باید به خاطر داشته باشیم که این تحرکات در واقع به دستور کارفرمایان کیهان صورت می‌پذیرد، نه به ارادة یک پاسدار ساواکی و وحشی، بی‌اختیار و بی‌سواد که برای حفظ منافع اربابان حکومت اسلامی تن به هر کاری می‌دهد. هر چند آقای هوشنگ اسدی در «روزآن‌لاین» این جانور وحشی را «خدای کوچک» خوانده بودند، امثال شریعتمداری اگر دست‌ الهی آنگلوساکسون‌ها از سرشان برداشته شود، پشة مرداب هم نیستند. این عربده‌جوئی‌ها و نفس‌کش‌طلبی‌ها در عرصة سیاست ایران از حمایت بی‌قید و شرط استعمار برخوردار است، در غیراینصورت در کشوری که حاکمیت قانونی و مشروع وجود داشته باشد، کسی در برابر یک ملت نمی‌تواند از این گنده‌گوئی‌ها بکند، بحرین را استان چهاردهم ایران بخواند و مرزهای بین‌المللی را در یک رسانة رسمی به زیر سئوال ببرد. این معجزات فقط در کشور گل‌وبلبل رخ می‌دهد،‌ آنهم به دلیل اینکه حاکمیت انگلستان مصلحت خویش در آن می‌بیند.

فراموش نکنیم که استعمار انگلستان در تاراج ثروت‌های ملی و سرکوب فرهنگی و سیاسی ما ملت همواره نقش اصلی را بر عهده داشته و دارد. آمریکا، با کودتای 28 مرداد توسط انگلستان و به عنوان بازیگر دوم وارد صحنة سیاست کشورمان شده، و در واقع نقش شریک، مباشر و «کمکی» بر عهده دارد. پیشتر گفتیم که نفت ملی شد تا انگلستان بتواند به عنوان سهامدار عمدة کنسرسیوم، آمریکا و دیگر متحدان خود را در چپاول نفت ایران شریک کند. و این «خدمت» بزرگ به نام محمدمصدق و فدائیان اسلام در تاریخچة خیانت و مزدوری به ثبت رسیده. پس از دورة آشوب‌هائی که در پوشش ملی شدن نفت بر کشور ایران حاکم شد، هر گاه منافع جنتلمن‌های نزولخور انگلستان ایجاب می‌کرد، آمریکا نقش «جاهل محل» را بر عهده گرفت و انصافاً از پس ایفای این نقش بخوبی برآمد.

در سایة عربده‌جوئی های «جاهل محل»، حاکمیت انگلستان فرصت خواهد داشت که سجادة الیزابت دوم را پهن ‌کند تا ایشان با خیال آسوده به «عبادت» قادر متعال مشغول شوند. این است فواید آمریکا برای انگلستان. امروز رسانه‌های جمکران، گورکن‌ها و به ویژه «ساتاس» فقط از آمریکا انتقاد می‌کنند، تو گوئی انگلستان در ایران یک «تماشاچی» بی‌طرف است. در صورتیکه منافع حاکمیت بریتانیا در ایران از منافع گاوچران‌ها به مراتب بیشتر است. ولی منافع آنگلوساکسون‌های دوسوی آتلانتیک در هم‌سوئی کامل با یکدیگر قرار دارد. همین گرایش است که نشست دانشگاه «یورک» در کانادا را در رادیو زمانه، شاخک «بی‌بی‌سی» هم انعکاس می‌دهد. نشست کذا فرصتی است تا راه نجات از بن‌بست حکومت اسلامی را «بازگشت به گذشته» معرفی کرده بگوید، «انقلاب ایران ناتمام است» و آمریکا مانع استقرار حکومت سکولار در ایران می‌شود! پس لازم است ایرانیان یکبار دیگر «انقلاب» بفرمایند!

این سخنان فردی است به نام «میثاق پارسا»، استاد جامعه‌شناسی کالج «دورتموند» در ینگه دنیا. ایشان چنین نتیجه گرفته‌اند که با توجه به رخداد‌های گذشته در ایران، استقرار دمکراسی فقط از طریق «انقلاب» ممکن است! البته تنها انقلابی که به دمکراسی منجر شده کودتاهای آمریکا در اوکراین و گرجستان و دیگر کشورهای سابقاً شورائی در اروپای شرقی بوده! تا به حال هیچ کشوری از طریق «انقلاب» به دمکراسی دست نیافته. در هر حال در کشور ایران یک جنبش مشروطه به وجود آمد که با کودتای انگلستان سرکوب شد و بعدها هم آمریکا سازماندهی کودتا را بر عهده گرفت، و پس از انقلاب مشروطه در ایران هیچ انقلابی به وقوع نپیوسته. شاید در ایالات متحد یک تاریخ نوین برای کشورمان تدوین شده باشد و آقای پارسا در نشست دانشگاه یورک در واقع به این ویراست نوین از تاریخ ایران اشاره دارند:

«بر اساس شواهد گذشته، جامعه‌ای مانند ایران فقط از طریق یک انقلاب می‌تواند دمکراتیزه شود.»


بعد از نسخة شفابخش آقای پارسا، نوبت به دکتر حسن‌پور، استاد علوم سیاسی و ارتباطات دانشگاه تورونتو می‌رسد که ویراست نوینی از جنبش مشروطه و آشوب‌های دوران مصدق ارائه کرده، به ما بگویند، اطلاعات خود را پس از دو سال تحقیق در مورد سیاست خارجی آمریکا به دست آورده‌اند! بر اساس این تحقیقات آمریکا با توسل به اسلام جنبش‌های دمکراتیک و انقلابی را در ایران به ویژه پس از جنگ جهانی دوم تا سال 1960 به شکست کشانده. البته این تحقیقات بر اساس مکاتبات سفارت آمریکا در تهران با وزارت امورخارجة این کشور و با دیگر سفارتخانه‌های‌اش در مصر و عراق صورت پذیرفته. دکتر حسن‌پور می‌گوید این آمریکاست که نمی‌خواهد در خاورمیانه و به ویژه در ایران دولت سکولار روی کار بیاید، و امروز هم به دلیل اختلاف با متحدین سابق خود، طالبان و القاعده از اسلام معتدل حمایت می‌کند.

البته در این تحقیقات هیچ اشاره‌ای به نقش انگلستان در ایجاد گروه‌های جنایتکار اخوان‌المسلمین، فدائیان اسلام و غیره نمی‌شود. سیاستی که از دوران تزارها،‌ از طرف لندن در ایران و کل منطقه اعمال شده و می‌شود! در هر حال بخش مهم این سخن‌رانی آنجاست که جناب حسن پور ضمن تحریف شعار «جدائی دین از سیاست» تعریف نوینی از مطالبات مشروطه ارائه داده، ادعا می‌کند، مشروطه طلبان خواهان «جدائی دولت و مسجد» بودند! مسلماً این گونه تعاریف ضمن تحقیق پیرامون گله‌داری و رموز چکمة گاوچران‌ها به دست آمده! تا آنجا که ما می‌دانیم صحبت از «جدائی دین از سیاست بود» که کارخانة رجاله پروری جملة جادوئی «سیاست ما عین دیانت ماست» را در گوش آخوند مدرس زمزمه کرد و همین شیخ منفور بود که با جمهوری به مخالفت برخاست. ولی وقتی دکتر حسن‌پور دو سال روی سایت دانشگاه جرج واشنگتن تحقیق می‌کند نمی‌توان تحقیقات ایشان را به زیر سئوال برد! ایشان شکست جنبش مشروطه را بر اساس همین تحقیقات به گردن آمریکا می‌اندازد!

ولی ما می‌دانیم که آمریکا در دوران جنبش مشروطه هیچ دخالتی در ایران نداشته. این انگلستان بود که بر ضد این جنبش کودتا کرد. «مستر» حسن‌پور در تحقیقات خویش آشوب‌طلبی و عوامفریبی مصدق را نیز «مبارزات» مردم برای دمکراسی و سوسیالیسم و آزادی زنان خوانده‌اند! بله این تحریفاتی است که به عنوان تحقیقات در نشست دانشگاه یورک به ما ملت حقنه می‌شود. هدف از برگزاری این نوع نشست‌ها، در عمل به بیراهه کشاندن مطالبات دمکراتیک ملت ایران است. هدف همة این نشست‌ها‌ بدون استثناء تحریف تاریخ و تحریف مطالبات کنونی ما ملت است. این همایش‌های استحماری تلاش دارند دست استعمار انگلستان را در سرکوب و تاراج در ایران پنهان کنند، و با نفی زمان، بازگشت به گذشته و دوران مشروطه و یا ایجاد گسست را به عنوان راه حل آینده ارائه ‌کنند. و از همه مهم‌تر نشست‌های کذا می‌کوشند، با تحریف جنبش‌های انسان‌محور،‌ پوپولیسم و فاشیسم را به عنوان سوسیالیسم و دمکراسی به خورد مخاطب ‌دهند. «پروفسور» حسن‌پور در دانشگاه یورک می‌فرمایند:

«[انقلاب مشروطه] دمکراتیک و استقلال طلبانه [...] بود. آمریکا [...] اجازه نمی‌دهد مبارزه‌ای که مردم ایران از صد سال پیش برای جدائی دولت و مسجد و برابری ادیان و آزادی ادیان و سایر خواسته‌های دمکراتیک شروع کردند به نتیجه برسد. به همین جهت در سال 32 با دخالتی که در ایران و کل منطقه کرد اجازه نداد مردم ایران در راه مبارزه برای دمکراسی، سوسیالیسم و رهائی زنان موفق شوند.»

خلاصة مطلب به این می‌گویند «تحقیق»! بدانیم و آگاه باشیم که مطالبات مبارزان مشروطه خواه «احترام به ادیان بوده!» گفتیم که در نشست «دوربان 2» برنامة احترام به ادیان جای خود را به احترام به پیروان ادیان داد، و «انسان» عملاً بجای بنیاد مذهب نشست! شاید اگر «پروفسور» حسن‌پور بجای اتلاف وقت روی سایت دانشگاه جرج واشنگتن و پروپاگاند برای دوام و بقای سجادة الیزابت دوم سروده‌های عارف قزوینی، ‌ میرزادة عشقی و ایرج میرزا را مطالعه می‌فرمودند، فرصت می‌یافتند که با مطالبات مشروطه خواهان واقعاً آشنا ‌شده، متوجه شوند که شعار احترام به ادیان متعلق به جنبش مشروطه نیست؛ این شعار استعماری از شعبة محفل فاشیسم بین‌الملل در کانادا به جنبش مشروطه نفوذ کرده.

سر افعی و سر شیخ بکوبید به سنگ
که در آن سم و در این وسوسه و اوهام است
از در خانة زاهد گذری؟ واپس ‌رو
که به هر جائی از این کوچه نهی پا دام است



...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت