رادیو «بیفردا»!
..
جنبش مشروطه به دلیل مقاومت شورانگیز مردم تبریز و مبارزات قهرمانانة سردارانی چون ستارخان آتشی است که در دل هر ایرانی فروزان باقی مانده. گر چه با مخالفت روسیه تزاری و دسیسة استعمار انگلستان و به ویژه به دلیل نفوذ دستاربندان مزدور به صفوف مشروطه طلبان این جنبش منزوی شد، و پس از انقلاب اکتبر، به کودتای کلنل آیرونساید و تأسیس حوزة «علمیة» قم انجامید، جنبش مشروطه با آزادی، و به ویژه با مردم تبریز و با ستارخان پیوندی ناگسستنی دارد. از اینرو «رادیو فردا» گزارشی از صدمین سالگرد مرگ «هاوارد بسکرویل» در تبریز منتشر کرده تا باراک اوباما و کل حاکمیت ایالات متحد را مانند «بسکرویل» مدافع آزادی و همگام با مشروطهطلبان ایران قرار دهد!
ما هم به اهالی رادیو فردا و کارفرمایانشان یادآوری میکنیم که «هاوارد بسکرویل» نه برای مبارزه با استبداد به ایران آمده بود و نه فرستادة حاکمیت آمریکا بوده! بسکرویل برای تدریس در مدرسة «پرس بیتریینهای» تبریز به ایران آمد و بعدها به جمع مبارزان مشروطه طلب پیوست! پیوستن یک معلم جوان آمریکائی به صفوف آزادیخواهان ایران و کشته شدن او در راه آزادی چنان جذابیتی به بسکرویل داده که امین مألوف هم در رمان تاریخی خود، «سمرقند»، جایگاه ویژهای به این معلم جوان آمریکائی اختصاص میدهد. میباید اذعان کنیم که چنین جایگاهی در خور این شخصیت تاریخی نیز هست.
هاوراد بسکرویل، پس از اتمام تحصیلات خود در پرینستون در رشتة الهیات، در سال 1907 میلادی وارد تبریز میشود و تدریس در مدرسة میسیونرهای آمریکائی را آغاز میکند. وی درتاریخ 19 آوریل 1909 برای در هم شکستن محاصرة تبریز با یک گروه 150 نفره در برابر سپاهیان محمدعلیشاه قاجار قرار میگیرد، گلولهای به قلباش اصابت میکند و در میدان نبرد جان میبازد. هاوارد بسکرویل به عنوان شهید مشروطه در گورستان ارامنة تبریز به خاک سپرده میشود.
این مختصری است از شرح حال مبارز آمریکائی جنبش مشروطه. آمریکا همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتیم، علیرغم حاکمیت نظامیان درنده، «سرزمین آزادی» است. همین آزادی است که نزد یک میسیونر مذهبی چون بسکرویل، بجای تقویت توحش ادیان ابراهیمی، روحیة انسانی را چنان گسترش میدهد که هر گونه تعصب و هر نوع تعلقات قومی و مذهبی در برابر آن رنگ میبازد. آنچه به شخصیت هاوارد بسکرویل جذابیت میبخشد در واقع تضاد عملکرد وی با یک میسیونر مذهبی است، که برای گسترش و تبلیغ مذهب خود میکوشد نه در راه گسترش آزادی و حمایت از مبارزات آزادیخواهانة انسانها. به عنوان نمونه ارنست همینگوی، همراه بسیاری از آمریکائیهای گمنام در اسپانیا بر ضد فرانکیستها جنگید ولی همینگوی مذهبی نبود، همینگوی از طرفداران انقلاب کوبا و از نزدیکان فیدل کاسترو هم بود. به همین دلیل هم در آمریکا با تفنگ شکاری خودکشی شد!
این مختصر را گفتیم که بعضیها در رادیوفردا به طور «غیرمنتظره» و با توسل به اصل جادوئی ترادف کلی حساب «افراد» را با ملتها و دولتها یکی نکنند! اینان بهتر است فراموش نکنند که به طور مثال، آنچه در منطقه میگذرد، به ویژ سرکوب فرهنگی و امنیتی در کشور ترکیه با حمایت دولت آمریکا صورت میپذیرد. از هنگامیکه تلاش خودبراندازی توسط دولت اسلامگرایان ترکیه با شکست روبرو شد، در واقع نوعی حکومت نظامی اعلام نشده در این کشور اعمال میشود. هدف این حکومت نظامی سرکوب آزادیخواهان ترکیه و به ویژه کردهاست. این سیاست منهای روسری اجباری، شباهت فراوانی به آنچه با «بهار عاظادی» در ایران حاکم شد پیدا کرده، همان سرکوبی که پس از اشغال سفارت آمریکا توسط اوباش ساواک، و آغاز جنگ با عراق شدت گرفت.
از آنجمله است، سرکوب کردها، کشف خانههای تیمی و گروههای فرضاً برانداز، و حذف فیزکی شخصیتهای دردسرساز از طریق حملات انتحاری و ... و البته در ترکیه فضا به مراتب از ایران بازتر است، در نتیجه پدیدههای مضحکی چون داسالله یا «روشنفکردینی» و مردمسالاری اسلامی و اینگونه اختراعات «استعماری» محلی از اعراب ندارد. یا اینکه نخست وزیر ترکیه هرگز نمیتواند به زبان ابتذال لات و اوباش «سخنرانی» کند و در مجامع بینالمللی به شیوة احمدینژاد مزخرفگوئی نماید. مشاجرة لفظی مودبانهای را که بین شیمون پرز و اردوغان در نشست داووس شاهد بودیم مرز رفتار دولتمردان ترکیه در چارچوب هنجارهای بینالمللی است. ولی ارتش ترکیه به دلیل عضویت در سازمان جنایتکار ناتو هیچ مرزی نمیشناسد.
موج سرکوب و ارعاب همچنان در ترکیه ادامه دارد. به گزارش ایرنا، مورخ 29 آوریل 2009، روز گذشته «حکمت سامی ترک»، وزیر اسبق دادگستری و عضو حزب «دمکرات چپ» که در دانشگاه آنکارا تدریس میکند هدف حملة انتحاری قرار گرفت. به گزارش ایرنا، شهربانی ترکیه روز گذشته با صدور بخشنامه در مورد وقوع سه حملة انتحاری در شهرهای ترکیه نیز هشدار داده بود! و جای تعجب نیست که هدف حملات انتحاری شخصیتهای لائیک باشند. دولت اسلامگرای ترکیه همانطور که گفتیم به دلیل افلاس آنگلوساکسونها و ناکامی در سازمان دادن به کودتا، مثل سگ هار به جان کردها و لائیکها افتاده و روزی پنج نوبت شبکة خرابکار و برانداز کشف میکند و همزمان با ترور شخصیتهای چپگرا و دمکرات، آزادی بیان را نیز محدود میکند.
به گزارش فرانسپرس در سایت فیگارو، مورخ 25 آوریل 2009، دادگاه استانبول «ندیم گروسل»، رمان نویس ترک را در تاریخ پنجم ماه مه سالجاری به جرم «انکار ارزشهای مذهبی مردم» در رمان «دختران الله» محاکمه خواهد کرد! ندیم گورسل، طی گفتگو با خبرنگار فرانسپرس اظهار داشت:
«بعضیها تمایل دارند که فراموش کنند [دختران الله] یک رمان است و این «پرسوناژها» دشمنان پیامبراند که بر ضد او سخن میگویند.»
ندیم گورسل، رئیس تحقیقات در بخش «ادبیات ترک» در «مرکز ملی پژوهش علمی» کشور فرانسه میافزاید: باید از آزادی نگرش منتقدانه به ادیان برخوردار باشیم، و موضع من روشن است. اتفاقاً موضع اسلامگرایان هم کاملاً روشن است! اینان برای حفظ منافع اربابان خود سرکوب آزادیها را به ویژه در زمینة ادبیات در دستورکار دارند. در غیراینصورت چه دلیلی داشت که به محض استقلال جمهوری آذربایجان، دولت به اصطلاح «لائیک» ترکیه برای اهالی باکو یک مسجد فکسنی بسازد؟ مگر دولت آذربایجان نمیتوانست خودش مسجد بسازد؟ چرا دولت ترکیه در شهر باکو بجای مسجد، یک مرکز فرهنگی، آموزشی یا مرکز درمانی نساخت؟ پاسخ روشن است، حاکمیت ترکیه یک تشکیلات دستنشاندة آنگلوساکسونهای اسلامپناه است. اینان تا پیش از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی جنبشهای چپ افراطی را مسلح میکردند تا بتوانند سرکوب مدافعان دمکراسی را توجیه کنند. اما پس از فروپاشی اتحاد شوروی برای به دست آوردن بهانة سرکوب دست نوازش به سروگوش تروریستهای اسلامگرا میکشند!
حاکمان آتاتورکی آنکارا در دهة 1960 عملیات خرابکارانه را به گروههای چپ افراطی نسبت میدادند که بتوانند کودتا به راه بیاندازند. در آغاز سالهای هفتاد، زمانیکه شکست ارتش آمریکا در ویتنام اجتناب ناپذیر مینمود، ارتش ترکیه سرکوب را به خارج از مرزهای خود نیز گسترش داد. در آخرین روزهای حکومت سرهنگها در یونان، ارتش ترکیه در تاریخ 20 ژوئیه 1974، عملیات «آتیلا» را در جزیرة قبرس آغاز کرد و جزیرة مذکور را به دو بخش یونانی و ترکنشین تقسیم نمود. سپس حکومت سرهنگها در یونان پایان یافت!
و اما موج ترور و جنایت و وحشیگری افراطیان راستگرا در ترکیه با ریاست جمهوری جیمیکارتر تقارن زمانی پیدا میکند، و البته اینبار به صورت «غیرمنتظره» در ایران هم شاهد شرایط مشابهی میشویم؛ ولی خوب «توطئهای» که در کار نبوده!
در حکومت «دمکراتیک» ترکیه، طی تظاهرات روز جهانی کارگر در سال 1977، افراطیون راستگرا به صفوف تظاهرکنندگان حمله کرده 27 تن را به قتل میرسانند! و البته پلیس هم دخالت نمیکند. طی3 سال، یعنی تا سال 1980، تهاجم به گروههای چپ به قتل بیش از 5000 تن منجر میشود. و به یاد داریم که در این دوران چپنمایان ایران در کنار فدائیان اسلام و دیگر گروههای خرابکار برای «نبرد با امپریالیسم» بسیج شده بودند! و شاهد بودیم «مبارزاتشان» به کودتای سازمان ناتو و نکبت و ادبار خمینی و بازرگان منجر شد. در ماه نوامبر 1979، پس از استقرار حکومت جمکران و اشغال سفارت آمریکا در تهران، پاپ به ترکیه میرود! البته آن زمان یک فاشیست لهستانی پاپ بود نه یک فاشیست آلمانی! در هر حال در ماه مه همان سال یک اعتصاب عمومی در اعتراض به خشونتهای راستگرایان افراطی به راه میافتد که حدود دو هفته پیش از آغاز جنگ ایران و عراق پاسخ آن با یک کودتای نظامی داده میشود.
در تاریخ 12 سپتامبر 1980، این کودتای نظامی، به دستگیری 30 هزار نفر، انحلال مجلس و ممنوعیت فعالیت تمامی احزاب میانجامد. و ژنرال «کنعان اورن» در جایگاه ریاست جمهوری ترکیه قرار میگیرند. ایشان در ماه نوامبر سال 1982 قانون اساسی را هم تغییر میدهند و ممنوعیت فعالیت احزاب را تداوم میبخشند. در ماه دسامبر 1983 حکومت نظامی به پایان میرسد، و همزمان با خصوصیسازی گسترده، آموزش «تعلیمات دینی» در دبستان و دبیرستان اجباری میشود! ولی ترکیه همچنان به دروغ مدعی لائیسیته است! در تابستان 1984 ارتش ترکیه جنگ با کردها را آغاز میکند. پیشتر به نقل از نوآم چامسکی به کشتار کردهای ترکیه و نابودی روستاهای آنان اشاره کردهایم، پس تکرار مکررات نمیکنیم.
در آخرین روزهای سال 1989 کمیسیون اروپا اعلام میکند که ترکیه میتواند عضو اتحادیه اروپا باشد، ولی بررسی تقاضای این کشور را به آینده موکول میکند. و حدود یکسال بعد موج ترورهای سیاسی منسوب به اسلامگرایان ترکیه را فرا میگیرد. هر سه ماه یک نویسنده و دانشگاهی ترور میشود. اعضاء هیئت علمی دانشگاه، سردبیر روزنامة حریت، مقاله نویس و خلاصه هر که با اندیشه و قلم سروکار دارد به «هدف» اسلامگرایان تبدیل میشود. در ماه ژانویه سال 1993 ترور وقایعنگار روزنامة جمهوریت، به تظاهرات وسیع برای دفاع از لائیستیه منجر میشود. هفت ماه بعد اسلام گرایان 37 روشنفکر «علوی» را در سیواس به آتش میکشند، و همزمان رادیو تلویزیونهای خصوصی آغاز به کار میکنند، تا سرانجام در ماه مارس 1994، اسلامگرایان حزب «رفاه» در انتخابات شهرداریها پیروز شوند! یکسال پس از این پیروزی خونین، کشتار علویان در استانبول آغاز میشود و اتحادیة اروپا ممنوعیت گمرکی با ترکیه را هم به عنوان جایزه «حذف» میکند!
در واقع ترکیه با هر گام که به سوی توحش اسلامی برمیدارد، از سوی اتحادیة اروپا پاداشی دریافت میکند. در هر حال حزب رفاه چنان محبوبیتی دارد که رهبر آن نجمالدین اربکان پس از 11 ماه ناچار به استعفا میشود! و باز هم ترور شخصیتهای لائیک از سر گرفته میشود. دو ماه پس از ترور یک استاد علوم سیاسی در دانشگاه آنکارا، اتحادیه اروپا رسماً تقاضای ترکیه را برای عضویت میپذیرد! و در ماه نوامبر 2002، رجب اردوغان از حزب «عدالت و توسعه» در جایگاه نخست وزیری ترکیه قرار میگیرد. در ماه نوامبر سال 2006 کاردینال راتزینگر نیز به ترکیه میرود و حدود دو ماه بعد، سردبیر روزنامة آگوس که به زبان ترکی و ارمنی منتشر میشد به قتل میرسد. خلاصه پاپها، لهستانی یا آلمانی خوشقدماند! بگذریم! عبدالله گل با جنجال فراوان رئیس جمهور میشود ولی در ماه ژوئیه سال 2008، تلاش کودتاچیان برای ممنوع کردن فعالیت حزب «عدالت و توسعه» و استقرار دوبارة اسلامگرایان در جایگاه «شهید» ناکام میماند. در نتیجه ارتش ترکیه هر روز در حال نبرد با کودتاچیان و براندازان «فرضی» است. و همین ارتش نخستین مشتری تفنگفروشهای ایالات متحد نیز هست.
حال با در نظر گرفتن شرایط حاکم بر ترکیه، به عنوان یکی از اعضاء ناتو، میباید از اهالی رادیو فردا بپرسیم چرا به تابوت «بسکرویل» متوسل شدهاید، تا حاکمیت آمریکا را که فرماندهی این ارتش جنایتکار را بر عهده دارد، آزادیخواه و «در کنار ملت ایران» معرفی کنید؟ ما ملت، از ایالات متحد به عنوان شریک انگلستان، جز توحش و سرکوب و چپاول هیچ خاطرة دیگری نداریم. مهمترین دلیل اینکه، حکومت اسلامی ساخته و پرداختة حاکمیت آمریکاست و این حاکمیت بهترین کاری که میتواند انجام دهد این است که به روابط پنهان خود با دستاربندان مزدور پایان دهد. امروز همه میدانند حکومتهای اسلامی سر در آخور سازمان سیا دارند، و آنچه در عراق، افغانستان، پاکستان و ترکیه و ایران میگذرد بدون حمایت آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک حتی یک روز هم نمیتواند دوام داشته باشد.
پس بهتر است بجای توسل به شیوة گورکنها و شکستن تابوت «هاوارد بسکرویل» راه دیگری برای حضور در سواحل خزر پیدا کنید! ایران هم مرز آمریکا نیست، ولی با روسیه مرز مشترک دارد! و در این مرز جائی برای حضور نظامیان آمریکائی وجود نخواهد داشت. بهتر است شکمتان را بیجهت صابون نزنید. پس از تحریم نشست «دوربان 2»، جایگاه واقعی ایالات متحد مشخص شد، و امروز همه میدانند که آمریکا نه مدافع حقوق بشر است نه مدافع آزادی. اگر نظر ما را بخواهید به شما میگوئیم کشوری که از بسکرویل و ارنست همینگوی به امثال جسیجکسون و رمزی کلارک رسیده در مسیر قهقرائی گام برمیدارد.
ما هم به اهالی رادیو فردا و کارفرمایانشان یادآوری میکنیم که «هاوارد بسکرویل» نه برای مبارزه با استبداد به ایران آمده بود و نه فرستادة حاکمیت آمریکا بوده! بسکرویل برای تدریس در مدرسة «پرس بیتریینهای» تبریز به ایران آمد و بعدها به جمع مبارزان مشروطه طلب پیوست! پیوستن یک معلم جوان آمریکائی به صفوف آزادیخواهان ایران و کشته شدن او در راه آزادی چنان جذابیتی به بسکرویل داده که امین مألوف هم در رمان تاریخی خود، «سمرقند»، جایگاه ویژهای به این معلم جوان آمریکائی اختصاص میدهد. میباید اذعان کنیم که چنین جایگاهی در خور این شخصیت تاریخی نیز هست.
هاوراد بسکرویل، پس از اتمام تحصیلات خود در پرینستون در رشتة الهیات، در سال 1907 میلادی وارد تبریز میشود و تدریس در مدرسة میسیونرهای آمریکائی را آغاز میکند. وی درتاریخ 19 آوریل 1909 برای در هم شکستن محاصرة تبریز با یک گروه 150 نفره در برابر سپاهیان محمدعلیشاه قاجار قرار میگیرد، گلولهای به قلباش اصابت میکند و در میدان نبرد جان میبازد. هاوارد بسکرویل به عنوان شهید مشروطه در گورستان ارامنة تبریز به خاک سپرده میشود.
این مختصری است از شرح حال مبارز آمریکائی جنبش مشروطه. آمریکا همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتیم، علیرغم حاکمیت نظامیان درنده، «سرزمین آزادی» است. همین آزادی است که نزد یک میسیونر مذهبی چون بسکرویل، بجای تقویت توحش ادیان ابراهیمی، روحیة انسانی را چنان گسترش میدهد که هر گونه تعصب و هر نوع تعلقات قومی و مذهبی در برابر آن رنگ میبازد. آنچه به شخصیت هاوارد بسکرویل جذابیت میبخشد در واقع تضاد عملکرد وی با یک میسیونر مذهبی است، که برای گسترش و تبلیغ مذهب خود میکوشد نه در راه گسترش آزادی و حمایت از مبارزات آزادیخواهانة انسانها. به عنوان نمونه ارنست همینگوی، همراه بسیاری از آمریکائیهای گمنام در اسپانیا بر ضد فرانکیستها جنگید ولی همینگوی مذهبی نبود، همینگوی از طرفداران انقلاب کوبا و از نزدیکان فیدل کاسترو هم بود. به همین دلیل هم در آمریکا با تفنگ شکاری خودکشی شد!
این مختصر را گفتیم که بعضیها در رادیوفردا به طور «غیرمنتظره» و با توسل به اصل جادوئی ترادف کلی حساب «افراد» را با ملتها و دولتها یکی نکنند! اینان بهتر است فراموش نکنند که به طور مثال، آنچه در منطقه میگذرد، به ویژ سرکوب فرهنگی و امنیتی در کشور ترکیه با حمایت دولت آمریکا صورت میپذیرد. از هنگامیکه تلاش خودبراندازی توسط دولت اسلامگرایان ترکیه با شکست روبرو شد، در واقع نوعی حکومت نظامی اعلام نشده در این کشور اعمال میشود. هدف این حکومت نظامی سرکوب آزادیخواهان ترکیه و به ویژه کردهاست. این سیاست منهای روسری اجباری، شباهت فراوانی به آنچه با «بهار عاظادی» در ایران حاکم شد پیدا کرده، همان سرکوبی که پس از اشغال سفارت آمریکا توسط اوباش ساواک، و آغاز جنگ با عراق شدت گرفت.
از آنجمله است، سرکوب کردها، کشف خانههای تیمی و گروههای فرضاً برانداز، و حذف فیزکی شخصیتهای دردسرساز از طریق حملات انتحاری و ... و البته در ترکیه فضا به مراتب از ایران بازتر است، در نتیجه پدیدههای مضحکی چون داسالله یا «روشنفکردینی» و مردمسالاری اسلامی و اینگونه اختراعات «استعماری» محلی از اعراب ندارد. یا اینکه نخست وزیر ترکیه هرگز نمیتواند به زبان ابتذال لات و اوباش «سخنرانی» کند و در مجامع بینالمللی به شیوة احمدینژاد مزخرفگوئی نماید. مشاجرة لفظی مودبانهای را که بین شیمون پرز و اردوغان در نشست داووس شاهد بودیم مرز رفتار دولتمردان ترکیه در چارچوب هنجارهای بینالمللی است. ولی ارتش ترکیه به دلیل عضویت در سازمان جنایتکار ناتو هیچ مرزی نمیشناسد.
موج سرکوب و ارعاب همچنان در ترکیه ادامه دارد. به گزارش ایرنا، مورخ 29 آوریل 2009، روز گذشته «حکمت سامی ترک»، وزیر اسبق دادگستری و عضو حزب «دمکرات چپ» که در دانشگاه آنکارا تدریس میکند هدف حملة انتحاری قرار گرفت. به گزارش ایرنا، شهربانی ترکیه روز گذشته با صدور بخشنامه در مورد وقوع سه حملة انتحاری در شهرهای ترکیه نیز هشدار داده بود! و جای تعجب نیست که هدف حملات انتحاری شخصیتهای لائیک باشند. دولت اسلامگرای ترکیه همانطور که گفتیم به دلیل افلاس آنگلوساکسونها و ناکامی در سازمان دادن به کودتا، مثل سگ هار به جان کردها و لائیکها افتاده و روزی پنج نوبت شبکة خرابکار و برانداز کشف میکند و همزمان با ترور شخصیتهای چپگرا و دمکرات، آزادی بیان را نیز محدود میکند.
به گزارش فرانسپرس در سایت فیگارو، مورخ 25 آوریل 2009، دادگاه استانبول «ندیم گروسل»، رمان نویس ترک را در تاریخ پنجم ماه مه سالجاری به جرم «انکار ارزشهای مذهبی مردم» در رمان «دختران الله» محاکمه خواهد کرد! ندیم گورسل، طی گفتگو با خبرنگار فرانسپرس اظهار داشت:
«بعضیها تمایل دارند که فراموش کنند [دختران الله] یک رمان است و این «پرسوناژها» دشمنان پیامبراند که بر ضد او سخن میگویند.»
ندیم گورسل، رئیس تحقیقات در بخش «ادبیات ترک» در «مرکز ملی پژوهش علمی» کشور فرانسه میافزاید: باید از آزادی نگرش منتقدانه به ادیان برخوردار باشیم، و موضع من روشن است. اتفاقاً موضع اسلامگرایان هم کاملاً روشن است! اینان برای حفظ منافع اربابان خود سرکوب آزادیها را به ویژه در زمینة ادبیات در دستورکار دارند. در غیراینصورت چه دلیلی داشت که به محض استقلال جمهوری آذربایجان، دولت به اصطلاح «لائیک» ترکیه برای اهالی باکو یک مسجد فکسنی بسازد؟ مگر دولت آذربایجان نمیتوانست خودش مسجد بسازد؟ چرا دولت ترکیه در شهر باکو بجای مسجد، یک مرکز فرهنگی، آموزشی یا مرکز درمانی نساخت؟ پاسخ روشن است، حاکمیت ترکیه یک تشکیلات دستنشاندة آنگلوساکسونهای اسلامپناه است. اینان تا پیش از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی جنبشهای چپ افراطی را مسلح میکردند تا بتوانند سرکوب مدافعان دمکراسی را توجیه کنند. اما پس از فروپاشی اتحاد شوروی برای به دست آوردن بهانة سرکوب دست نوازش به سروگوش تروریستهای اسلامگرا میکشند!
حاکمان آتاتورکی آنکارا در دهة 1960 عملیات خرابکارانه را به گروههای چپ افراطی نسبت میدادند که بتوانند کودتا به راه بیاندازند. در آغاز سالهای هفتاد، زمانیکه شکست ارتش آمریکا در ویتنام اجتناب ناپذیر مینمود، ارتش ترکیه سرکوب را به خارج از مرزهای خود نیز گسترش داد. در آخرین روزهای حکومت سرهنگها در یونان، ارتش ترکیه در تاریخ 20 ژوئیه 1974، عملیات «آتیلا» را در جزیرة قبرس آغاز کرد و جزیرة مذکور را به دو بخش یونانی و ترکنشین تقسیم نمود. سپس حکومت سرهنگها در یونان پایان یافت!
و اما موج ترور و جنایت و وحشیگری افراطیان راستگرا در ترکیه با ریاست جمهوری جیمیکارتر تقارن زمانی پیدا میکند، و البته اینبار به صورت «غیرمنتظره» در ایران هم شاهد شرایط مشابهی میشویم؛ ولی خوب «توطئهای» که در کار نبوده!
در حکومت «دمکراتیک» ترکیه، طی تظاهرات روز جهانی کارگر در سال 1977، افراطیون راستگرا به صفوف تظاهرکنندگان حمله کرده 27 تن را به قتل میرسانند! و البته پلیس هم دخالت نمیکند. طی3 سال، یعنی تا سال 1980، تهاجم به گروههای چپ به قتل بیش از 5000 تن منجر میشود. و به یاد داریم که در این دوران چپنمایان ایران در کنار فدائیان اسلام و دیگر گروههای خرابکار برای «نبرد با امپریالیسم» بسیج شده بودند! و شاهد بودیم «مبارزاتشان» به کودتای سازمان ناتو و نکبت و ادبار خمینی و بازرگان منجر شد. در ماه نوامبر 1979، پس از استقرار حکومت جمکران و اشغال سفارت آمریکا در تهران، پاپ به ترکیه میرود! البته آن زمان یک فاشیست لهستانی پاپ بود نه یک فاشیست آلمانی! در هر حال در ماه مه همان سال یک اعتصاب عمومی در اعتراض به خشونتهای راستگرایان افراطی به راه میافتد که حدود دو هفته پیش از آغاز جنگ ایران و عراق پاسخ آن با یک کودتای نظامی داده میشود.
در تاریخ 12 سپتامبر 1980، این کودتای نظامی، به دستگیری 30 هزار نفر، انحلال مجلس و ممنوعیت فعالیت تمامی احزاب میانجامد. و ژنرال «کنعان اورن» در جایگاه ریاست جمهوری ترکیه قرار میگیرند. ایشان در ماه نوامبر سال 1982 قانون اساسی را هم تغییر میدهند و ممنوعیت فعالیت احزاب را تداوم میبخشند. در ماه دسامبر 1983 حکومت نظامی به پایان میرسد، و همزمان با خصوصیسازی گسترده، آموزش «تعلیمات دینی» در دبستان و دبیرستان اجباری میشود! ولی ترکیه همچنان به دروغ مدعی لائیسیته است! در تابستان 1984 ارتش ترکیه جنگ با کردها را آغاز میکند. پیشتر به نقل از نوآم چامسکی به کشتار کردهای ترکیه و نابودی روستاهای آنان اشاره کردهایم، پس تکرار مکررات نمیکنیم.
در آخرین روزهای سال 1989 کمیسیون اروپا اعلام میکند که ترکیه میتواند عضو اتحادیه اروپا باشد، ولی بررسی تقاضای این کشور را به آینده موکول میکند. و حدود یکسال بعد موج ترورهای سیاسی منسوب به اسلامگرایان ترکیه را فرا میگیرد. هر سه ماه یک نویسنده و دانشگاهی ترور میشود. اعضاء هیئت علمی دانشگاه، سردبیر روزنامة حریت، مقاله نویس و خلاصه هر که با اندیشه و قلم سروکار دارد به «هدف» اسلامگرایان تبدیل میشود. در ماه ژانویه سال 1993 ترور وقایعنگار روزنامة جمهوریت، به تظاهرات وسیع برای دفاع از لائیستیه منجر میشود. هفت ماه بعد اسلام گرایان 37 روشنفکر «علوی» را در سیواس به آتش میکشند، و همزمان رادیو تلویزیونهای خصوصی آغاز به کار میکنند، تا سرانجام در ماه مارس 1994، اسلامگرایان حزب «رفاه» در انتخابات شهرداریها پیروز شوند! یکسال پس از این پیروزی خونین، کشتار علویان در استانبول آغاز میشود و اتحادیة اروپا ممنوعیت گمرکی با ترکیه را هم به عنوان جایزه «حذف» میکند!
در واقع ترکیه با هر گام که به سوی توحش اسلامی برمیدارد، از سوی اتحادیة اروپا پاداشی دریافت میکند. در هر حال حزب رفاه چنان محبوبیتی دارد که رهبر آن نجمالدین اربکان پس از 11 ماه ناچار به استعفا میشود! و باز هم ترور شخصیتهای لائیک از سر گرفته میشود. دو ماه پس از ترور یک استاد علوم سیاسی در دانشگاه آنکارا، اتحادیه اروپا رسماً تقاضای ترکیه را برای عضویت میپذیرد! و در ماه نوامبر 2002، رجب اردوغان از حزب «عدالت و توسعه» در جایگاه نخست وزیری ترکیه قرار میگیرد. در ماه نوامبر سال 2006 کاردینال راتزینگر نیز به ترکیه میرود و حدود دو ماه بعد، سردبیر روزنامة آگوس که به زبان ترکی و ارمنی منتشر میشد به قتل میرسد. خلاصه پاپها، لهستانی یا آلمانی خوشقدماند! بگذریم! عبدالله گل با جنجال فراوان رئیس جمهور میشود ولی در ماه ژوئیه سال 2008، تلاش کودتاچیان برای ممنوع کردن فعالیت حزب «عدالت و توسعه» و استقرار دوبارة اسلامگرایان در جایگاه «شهید» ناکام میماند. در نتیجه ارتش ترکیه هر روز در حال نبرد با کودتاچیان و براندازان «فرضی» است. و همین ارتش نخستین مشتری تفنگفروشهای ایالات متحد نیز هست.
حال با در نظر گرفتن شرایط حاکم بر ترکیه، به عنوان یکی از اعضاء ناتو، میباید از اهالی رادیو فردا بپرسیم چرا به تابوت «بسکرویل» متوسل شدهاید، تا حاکمیت آمریکا را که فرماندهی این ارتش جنایتکار را بر عهده دارد، آزادیخواه و «در کنار ملت ایران» معرفی کنید؟ ما ملت، از ایالات متحد به عنوان شریک انگلستان، جز توحش و سرکوب و چپاول هیچ خاطرة دیگری نداریم. مهمترین دلیل اینکه، حکومت اسلامی ساخته و پرداختة حاکمیت آمریکاست و این حاکمیت بهترین کاری که میتواند انجام دهد این است که به روابط پنهان خود با دستاربندان مزدور پایان دهد. امروز همه میدانند حکومتهای اسلامی سر در آخور سازمان سیا دارند، و آنچه در عراق، افغانستان، پاکستان و ترکیه و ایران میگذرد بدون حمایت آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک حتی یک روز هم نمیتواند دوام داشته باشد.
پس بهتر است بجای توسل به شیوة گورکنها و شکستن تابوت «هاوارد بسکرویل» راه دیگری برای حضور در سواحل خزر پیدا کنید! ایران هم مرز آمریکا نیست، ولی با روسیه مرز مشترک دارد! و در این مرز جائی برای حضور نظامیان آمریکائی وجود نخواهد داشت. بهتر است شکمتان را بیجهت صابون نزنید. پس از تحریم نشست «دوربان 2»، جایگاه واقعی ایالات متحد مشخص شد، و امروز همه میدانند که آمریکا نه مدافع حقوق بشر است نه مدافع آزادی. اگر نظر ما را بخواهید به شما میگوئیم کشوری که از بسکرویل و ارنست همینگوی به امثال جسیجکسون و رمزی کلارک رسیده در مسیر قهقرائی گام برمیدارد.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت