پنجشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۷


وق‌وقیه در فارس!

...

و چهرة شگفت
[...] گفت
حق با کسی است که می‌بیند
[...]
آیا شما که صورتتان را
در سایة نقاب غم‌انگیز زندگی
مخفی نموده‌اید
[...]
اندیشه می‌کنید
که زنده‌های امروزی
چیزی به جز تفالة یک زنده نیستند

روز 28 آوریل سالجاری یک هیئت بلند پایة شورای عالی امنیت روسیه به ریاست «والنتین سوبولوف» وارد تهران شد و به مدت سه روز با مقامات جمکران، یا بهتر بگوئیم نوکران آمریکا در ایران مذاکره کرد. در پایان این مذاکرات، دولت روسیه اعلام کرد، حکومت ایران هر چه باشد، سیاست روسیه در قبال ایران تغییر نخواهد کرد. پس از موافقت تلویحی روسیه با تغییر حکومت جمکران، فعالیت‌های خودبراندازانة حکومت گورکن‌ها به رهبری علی خامنه‌ای و از استان فارس آغاز شد. استان فارس مهم‌ترین مرکز فعالیت‌های محفلی استعمار غرب در ایران است، و به همین دلیل انفجار در حسینیة کذا هم در شهر شیراز رخ داد. پس از شکست حرکت محمد خاتمی جهت به راه انداختن یک جنبش عوامفریبانة نوین، اربابان حکومت جمکران به این نتیجه رسیده‌اند که آلترناتیو گورکن‌ها فقط می‌تواند سلطنت باشد، و به عبارت دیگر، زمان گذار از «حکومت دینی» به «حکومت بومی» فرا رسیده! در نتیجه، برخلاف گمانه‌زنی‌های جمیله کدیور، سگ مؤنث نازی‌آباد، امروز پورمحمدی،‌ پادوی سازمان سیا در جمکران اعلام داشت انفجارهای شیراز کار سلطنت‌طلبان بوده!

بله، اینچنین بود که سلطنت‌طلبان که آن روی سکة حزب‌الله‌اند و طی سه دهه، در خارج از ایران به جز طبل زدن برای حکومت ملایان و هتاکی به شاپور بختیار هیچ کار دیگری انجام نداده‌اند، در حسینیة شیراز بمب می‌گذارند! بمب کذا را هم جائی گذاشته‌اند که مردم عادی لت و پار شوند و به آخوند انجوی شیرازی، عامل سرکوب در شهر شیراز، هیچ آسیبی نرسد. می‌بینیم که سلطنت‌طلبان کذا هنوز «شاه» نیامده، هوای «شیخ» را خوب دارند!

شاید که اعتیاد به بودن
[...]
امیال پاک و سادة انسانی را
به ورطة زوال کشانده‌ است
شاید که روح را به انزوای
یک جزیرة نامسکون
تبعید کرده‌اند

حال سری بزنیم به بخش‌های دیگر فعالیت‌های خودبراندازانة گورکن‌ها. این فعالیت‌ها با هدف پیوند بخشی از حاکمیت فعلی به حاکمیت آینده انجام می‌شود. و از آنجا که حاکمیت ایران را آمریکا تعیین می‌کند، روزی‌نامة کیهان، شیپور تبلیغاتی «هریتیج کلاب» تلاش دارد گروه بهزاد نبوی را مخالف «نظرات امام» معرفی کند! چرا که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی همانطور که پیشتر هم گفتیم مانند حماس و فالانژهای لبنان ساخته و پرداختة اسرائیل است، و از سوی دیگر شخص بهزاد نبوی از یک‌سو با گروه ابراهیم یزدی و از سوی دیگر با فرح پهلوی در ارتباط قرار دارد. البته در انتظار رو شدن پروندة بهزاد نبوی و محسن آرمین از سوی ساواک جمکران ننشینید، چون این پرونده‌ها زمانی در دسترس عموم قرار خواهد گرفت که امام زمان از ته چاه جمکران خارج شوند! به عبارت دیگر، بهزاد نبوی را با امثال سعید امامی همتراز نپندارید، چون سوابق مزدوری‌ خانواده‌شان از سعید امامی به مراتب «قدیمی‌‌تر»است، و کسی نمی‌تواند برچسب بهائیت بر وجود مبارک‌شان الصاق کند، حتی عبدالله شهبازی! به همین دلیل بهزاد نبوی به همراه شیخ صانعی از سوی اربابان کیهان به عنوان شخصیت‌های مطلوب تغییر حکومت برگزیده شده‌اند و پاسدار شریعتمداری هم با استفاده از ذخیرة باروت «خانگی» توپخانه خود را علیه صانعی، آرمین و نبوی به کار انداخته. کیهان مورخ 8 ماه مه 2008، در خبر ویژة خود تحت عنوان «خوابی که تعبیر نشد» می‌نویسد، اصلاح طلبان بر ضد امام برنامه ریزی کرده و به خاتمی و صانعی گفته‌اند از «اعتراض مردم» به اظهارات مخالف با نظرات خمینی هراسی به دل راه ندهند. پاسدار شریعتمداری در ادامة مطلب خود جهت کسب وجهه برای بهزاد نبوی می‌نویسد:

«بهزاد نبوی [...] چند سال قبل با صراحت گفته بود که در زمان حیات حضرت امام نیز برخی از نظرات ایشان را قبول نداشتیم.»

اشکال پاسدار شریعتمداری این است که خود را در دو مرحله به خریت زده، و در هر دو مرحله نیز مخاطب را ابله پنداشته. نخست آنکه اگر ما به سخنرانی محمد خاتمی اعتراض کردیم به این دلیل بود که خاتمی شیاد با توسل به دروغ سعی داشت از جنایتکار روانپریش و خشونت پرستی به نام خمینی، «تصویر دلپذیر» ارائه دهد،‌ و او را مخالف خشونت قلمداد کند. کسی که جنگ را «نعمت الهی» می‌خواند و می‌گوید «بکشید ما را، اسلام زنده می‌شود»، نه تنها با خشونت مخالف نیست که خشونت پرست است. و ما برخلاف ترهات «ژنرال» شریعتمداری از پیروان راستین خمینی دجال نبوده و نیستیم. دیگر آنکه اگر بهزاد نبوی آشکارا گفته که با «برخی نظرات» خمینی مخالف بوده، هرگز توضیح نداده که با کدام نظرات این پیرمرد دیوانه مخالفت داشته، ‌ و اگر مخالف بوده، چرا در زمان حیات امام سیزدهم، حضرت بهزاد نبوی و محسن آرمین خفقان گرفته بودند و «امام، امام» می‌گفتند؟ و بالاخره چرا سخنگوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پیشتر به «آفتاب نیوز» اعلام کرده بود که مواضع سازمان کذا با دمکراسی در تضاد قرار می‌گیرد؟

در واقع آنچه از نظر ما اهمیت دارد این است که رهبران این سازمان دست‌ساز اسرائیل چه مخالف، و چه موافق با «نظرات» خمینی، در رأس یک گروه فاشیست و وابسته به بیگانه قرار دارند، و پاسدار شریعتمداری به صرف مخالفت فرضی‌ ‌اینان با خمینی نمی‌تواند با یک تیر دو نشان بزند؛ از یکسو سگ‌های دست‌آموز «موساد» را به عنوان مدافعان آزادی و دمکراسی به ما ملت حقنه کند، و از سوی دیگر شیوخ جنایتکاری چون صانعی و خاتمی را نیز به عنوان سرجهازی در کنار سازمان کذا قرار دهد. ساده‌تر بگوئیم، اربابان کیهان در آن سوی آتلانتیک نخواهند توانست عجوزه‌های منفوری چون صانعی و خاتمی را با صورتک مدافعان «جدائی دین از سیاست» به مردم ایران قالب کنند.

گویی که کودکی
در اولین تبسم خود پیر گشته است

چون این شیوه دیگر کارآئی ندارد. ولی مگر گورکن جماعت تحول و تغییر می‌شناسد؟ بعضی‌ها در عالم «هنر» نیز به همین ترفند متوسل شده‌اند. و مانند سایت «فرارو» به طبل زدن برای «نقاشان» پیش از حکومت اسلامی پرداخته‌اند. نام نمی‌بریم ولی اهالی «فرارو» و «هنر شناسان» جمکران بهتر است بدانند تا «اکبر صادقی‌ها» در ایران وجود دارند، برپائی نمایشگاه برای آثار شبه‌نقاشان ساکن غرب و داستان‌بافی پیرامون آنان هنر دوستی نیست، ترویج ابتذال است. بعد «هنری» براندازی را در همینجا پایان می‌دهیم و باز می‌گردیم به نبرد آخوند حسینیان با عبدالله شهبازی! می‌دانیم که عبدالله شهبازی در یادداشت‌های خود در مورد زمین‌خواری در استان فارس، ضمن اشاره به سوابق سعید امامی از آخوند حسینیان خواسته بود کمی هم از خانوادة خود بگوید، تا همه بدانند آخوند حسینیان ارتباطی با بهائیان ندارد.

پس این پیادگان که صبورانه
بر نیزه‌های چوبی خود تکیه داده‌اند
آن بادپا سوارانند؟
و این خمیدگان لاغر افیونی
آن عارفان پاک بلند اندیش؟

همانطور که پیشتر هم گفتیم تصفیة ایران از اقلیت‌های مذهبی شیوه‌ای است استعماری. همچنانکه امروز نیز اشغالگران در افغانستان و عراق زمینة کوچاندن یهودیان و مسیحیان را فراهم می‌آورند تا ساکنان این کشورها «یکدست» مسلمان باشند. در ایران نیز استعمار سیاست مشابهی را دنبال می‌کند، به ویژه در مورد بهائیان که هرگز در قانون اساسی ایران به رسمیت شناخته نشده‌اند. شیوة عمل به این ترتیب است که عرصه بر بهائیان عادی که با سیاست هم کاری ندارند تنگ شود، تا اینان اگر امکانات مالی دارند، به ناچار ایران را ترک کنند، و به این ترتیب روند خروج سرمایه و فرار مغزها باز هم شتاب بیشتری گیرد. ولی حکومت ایران برای عاملان بیگانه در ایران به ویژه اگر بهائی باشند کوچکترین مزاحمتی فراهم نمی‌آورد، به عکس، مسیر حرکت اینان به صورتی تنظیم می‌شود که در برابر جامعه قرار گیرند. به عنوان نمونه سیزده سال نخست وزیری نکبت بار امیرعباس هویدا به حساب بهائیان گذارده شد، و امروز سعید امامی را تلویحاً به بهائیان منسوب می‌کنند، حال آنکه هیچکس مزاحم آخوند دری نجف آبادی و حسینیان نمی‌شود!

حسینیان که مانند دیگر مقامات جمکران از زباله‌دان استعمار استخراج شده، امروز جهت بازار گرمی برای جناح خاتمی ادعا کرده:

«دوم خردادی‌ها قصد نابودی وزارت اطلاعات را داشتند.»

این سخنان که نشان از حماقت عمیق حسینیان دارد در سایت «فرارو» مورخ 19 اردیبهشت‌ماه سالجاری انتشار یافته. بله، به ادعای حسینیان مشتی پادوی وزارت اطلاعات، که می‌دانیم ستون فقرات استعمار است و توسط سازمان سیا هدایت می‌شود، قصد نابودی همین وزارتخانه را داشتند! حسینیان در اظهارات ابلهانة خود، براندازی 22 بهمن 57 را با انقلاب کبیر فرانسه هم مقایسه کرده، و قتل‌های زنجیره‌ای دوران خاتمی را به مجاهدین خلق نسبت داده! البته فراموش نکنیم که، این شخصیت بزرگ و حقوقی در آن زمان، قائم مقام دادستان انقلاب در وزارت اطلاعات بوده‌اند! و عجیب است که هیچکس نمی‌داند حسینیان چگونه سر از وزارت اطلاعات در آورده! همانطور که هنوز مشخص نیست چه کسی مجوز قتل‌های زنجیره‌ای را صادر کرده بود!

افسوس
من با تمام خاطره‌هایم
از خون، که جز حماسة خونین نمی‌سرود
و از غرور، غروری که هیچگاه
خود را چنین حقیر نمی‌زیست
در انتهای فرصت خود ایستاده‌ام

فواید «نظام مقدس» همین است! هیچکس هیچ مسئولیتی ندارد! امروز عطاالله مهاجرانی کشف فرموده‌اند که، هیچ چیز سر جای خودش نیست! البته آنزمان که مهاجرانی، به قول خودش، به برکت روابط عاشقانه با آخوند دستغیب سر از مجلس شوربای جمکران در می‌آورد، یا در جایگاه وزارت ارشاد، خاطرات پروین غفاری را منتشر می‌کرد، و «مخالف هاشمی، مخالف پیغمبر» بود، «همه چیز» گویا سر جای خود قرار داشت! بگذریم و بازگردیم به آخوند حسینیان که ضمن دفاع از سعید امامی، به لعن و نفرین بهائیان پرداخته، ولی نمی‌گوید چرا به آخوند کاشانی، بقائی منفور و نوچه‌اش حسن آیت، که ابتدا نظریه‌پرداز حزب‌رستاخیر بود، و سپس نظریه‌پرداز حزب جمهوری اسلامی، اینهمه ارادت می‌ورزد! البته نیازی به توضیح نیست که امثال حسینیان، مانند کاشانی و شرکاء جیره‌خوار کارخانة رجاله پروری‌اند، و دلیلی نمی‌بینیم که صفحات این وبلاگ را جهت اثبات وابستگی سنتی و طبیعی آخوندها به آنگلوساکسون‌ها سیاه کنیم. می‌پردازیم به ادامة خطبه‌های «وق‌وقیه»، یا سخنان علی خامنه‌ای در لارستان و توسل به «است»، جهت پرتاب شعارهای پوچ، چرندبافی و تحریک افکار عمومی. ولی پیش از ادامة مطلب می‌باید به این مهم اشاره کرد که آخوند حائری شیرازی، که به همراه سردار نجفی به دیدار احمدی نژاد شتافته بود تا از زمین‌خواری فرماندة سپاه در فارس حمایت کند، امام جمعة «محترم» شیراز تشریف دارند!

می‌بینیم که اکبر بهرمانی حق داشت بگوید، روحانیت همواره در کنار مردم «است». منتهی مردم مورد علاقه روحانیت به دو دسته مشخص تقسیم می‌شوند، زرسالاران و اوباش! و سردار نجفی، به دلیل فرماندهی سپاه و زمین‌خواری افتخار عضویت در هر دو گروه را نصیب خود کرده! پس طبیعی است که حائری شیرازی بیشتر وقت‌شان را در کنار ایشان بگذرانند. البته نمی‌دانیم در مراسم استقبال از خامنه‌ای، سردار نجفی هم در کنار آخوند شیرازی بودند یا خیر؟! چون حائری نمایندة خامنه‌ای در استان فارس «است»، و زمین‌خواری و فساد مالی در این استان تحت نظارت ایشان«است»! بگذریم و بپردازیم به «است».

نه صدائی
[...]
نه ز یک برگ جنبشی
[...]
سرد است
و بادها خطوط مرا قطع می‌کنند

علی خامنه‌ای در خطبة وق‌وقیة لارستان، باز هم با وقاحت تمام از تحریم‌های اقتصادی حمایت کرده می‌گوید:

«تقویت […] گرایش به معنویت […] معجزه بزرگی است که ملت ایران […] آفریده است […] اسلام در بردارندة آزادی، استقلال، عزتمندی، رفاه عمومی، پیشرفت همه جانبه و همه خیرات و برکات دنیوی و اخروی است [...] تمسک به اسلام راه منحصر به فرد تحقق آرمان‌های ملت است […]»


البته اگر به شرایط علی خامنه‌ای و شرکاء بنگریم می‌بینیم که اسلام تمام مزایای فوق را برای اینان داشته. گورکن‌ها در رفاه زندگی می‌کنند، در جنایت و سرکوب «پیشرفت» فراوان کرده‌اند، و آزادانه به چپاول ثروت‌های ملی مشغول‌اند. و اینهمه را به دلیل تمسک سازمان سیا به دین مبین اسلام به دست آورده‌اند، ولی شرایط زندگی مردم ایران با گورکن‌ها متفاوت «است». سیدعلی در ادامة سخنان خود سعدی و حافظ را از «مفاخر شیراز» دانسته، تا اهالی شیراز به «هویت بومی» خود مفتخر شوند! همانطور که محمد خاتمی شیاد «هویت اردکانی» یافته بود و به آن افتخار می‌کرد.

بله، این روزها رایحة «بومی» شدن از هر سو به مشام می‌رسد، و به همین دلیل پورمحمدی انفجارهای شیراز را به سلطنت‌طلبان نسبت داد، تا همه شوت و پرت‌ها باور کنند که سلطنت طلبان، دشمنان سرسخت آخوند جماعت‌اند. تنها در صورت پذیرفتن چنین دروغ بزرگی است که شیوخ مزدور می‌توانند در پناه سلطنت از پرداخت تاوان جنایات خود در امان باشند. و به همین دلیل است که خامنه‌ای طی اقامت خود در فارس دست از ناسزاگوئی به هخامنشیان و رژیم پهلوی بر نمی‌دارد. همانطور که گفتیم به دلیل نفرت مردم از ملایان و به ویژه از شخص خامنه‌ای، هر چه اینان نفی کنند، خود به خود تأیید مردم را به همراه خواهد داشت. در نتیجه سیدعلی دجال تلاش می‌کند رژیم پهلوی را در تضاد با اسلام قرار دهد، و بگوید روحانیت با رژیم پهلوی مبارزه می‌کرد تا پهلوی‌ها دین و ایمان مردم را از دست‌شان نربایند:

«حضور قوی مردم و روحانیت در این استان در مبارزه با رژیم شاهنشاهی نشان داد که […] اعتقادات دینی این مردم تغییرناپذیر است.»

آیا در این دیار کسی هست که هنوز
از آشنا شدن با چهرة فنا شدة ‌خویش
وحشت نداشته باشد؟

بر خلاف ترهات رهبر فرزانه آنچه تغییر ناپذیر است، اعتقادات مردم نیست، مزدوری روحانیت شیعه در راه منافع استعمار «است»، که این تشکیلات جهنمی را به مدافع اصلی تحریم اقتصادی ما ملت تبدیل کرده:

«ملت ایران ایستادگی در برابر تهدیدها و تحریم‌های اقتصادی را به عنوان هزینه پیروزی انقلاب پرداخته و اکنون نیز در این میدان مهم همچنان […] ایستاده است.»


به عبارت دیگر علی خامنه‌ای همچنان خواهان افزایش فقر مردم، و رونق بازار قاچاق، دلالی و بازار سیاه «است».

آیا زمان آن نرسیده‌ست
که این دریچه باز شود، باز، باز، باز
که آسمان ببارد
[...]
از شعر «دیدار در شب»، فروغ فرخزاد





1 نظردهید:

At ۱:۱۷ قبل‌ازظهر, Blogger sara said...

it was perfect !!
many thanks..

but do you see a major breakthrough in near future..

I mean is there any hope for countries like us ..

I always thought after running out of fossil fuels in 10-20 years maybe we can find a chance to build everything from a very begining in the way that suits us.. no more foreign influences .

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت