...
امروز میپردازیم به بهرهبرداریهای «ژوزف» در واتیکان از جنایات فرضی «ژوزف» در اطریش! میگویند سلمانیها که بیکار میشوند سر یکدیگر را میتراشند. اصحاب کلیسا که به دلیل کسادی دکان «توهین به مقدسات» دیگر نمیتوانند نوکران خود را در جمکران تقویت کنند، سوپر مارکت «توهین به اخلاقیات» را در اطریش تأسیس کردهاند، تا به زودی شعبة همین سوپرمارکت را در جمکران نیز افتتاح کنند.
بله، بجای زل زدن به اطریش و مزمزه کردن شایعات ابلهانة رسانههای غرب، بهتر است بپردازیم به ابعاد پروپاگاندی که برای رونق بازار اصحاب کلیسا و گورکنهای جمکران سازماندهی کردهاند، و از خود بپرسیم، چرا رسانهها چنین جنجال جهانی بر سر مسئلهای به راه انداختهاند که نمونههای آن متأسفانه فراوان است! از جمکران نمیگویم! چرا که تجاوز به زن و کودک و خرید و فروش آنان زیر نظر مقام معظم رهبری و با حفظ «نگاه اسلامی» از دیر باز در جریان است، و رسانههای گورکنها اصلاً این مسائل را نمیبینند، چون این امور هنگامی اهمیت پیدا میکند که در غرب اتفاق افتد! چرا که در مرحلة نخست آخوندهای غربی با تکیه بر آن در تنور «اخلاقیات دینی» میدمند، و هنجارهای دمکراتیک را به چالش میکشند، سپس رهبر همین آخوندها، کاردینال «ژوزف راتزینگر» که عمری، نان عیسی فرزند ژوزف را خورده، در حالیکه انجیل و تورات زیر بغلش زده، به ستایش از قرآن مینشیند و جهت «دخالت در حریم خصوصی» افراد فتوی هم میدهد!
بله، این است فواید جنجال اطریش که مخاطب را به حداکثر توحش و ابتذال رهنمون میشود؛ تجاوز یک پدر به دختر خود طی سالهای متمادی با نقاط مبهم فراوان. آوردهاند که مردی به نام «ژوزف»، که اکنون 73 سال دارد، از 24 سال پیش با دختر 18 سالة خود، الیزابت رابطة جنسی داشته و از وی صاحب شش فرزند شده! روایت میکنند که ژوزف، الیزابت را در زیرزمین خانه محبوس کرده و سرپرستی سه تن از 6 فرزند کذا را هم با همسر خود، مادر الیزابت، بر عهده داشته! نتیجه میگیریم که، مادر الیزابت هیچ اعتراضی به اعمال همسرش نداشته، چون طی 24 سال نه تنها سکوت کرده که سرپرستی سه فرزند الیزابت را نیز بر عهده گرفته! در مورد کشف داستان ژوزف، در احادیث چنین نقل شده که روزی دختری به نام کریستین را به بیمارستان میبرند و پزشکان به دلیل وخامت حال وی، خواهان گفتگو با مادرش میشوند که همان الیزابت خودمان باشد. راویان اخبار چنین نقل میکنند، که همان روز ژوزف، الیزابت و دو فرزند دیگرش را از زیرزمین خانه آزاد میکند! بله بزرگ مردی بوده این ژوزف هفتاد و سه سالة مافنگی که یک تنه از پس هفتاد تن بر میآمده!
وارد جزئیات این ماجرا نمیشویم، به چند دلیل. نخست اینکه جزئیات این ماجرای هیجانانگیز را مطالعه نکردهایم! و دیگر اینکه برخلاف گورکنها مسائل شکمی و زیر شکمی یک پیرمرد اطریشی برای ما چندان اهمیت ندارد! ولی ارتباط این جنجال جهانی با محافل «دین پناه» غرب را به سهولت میتوان دریافت. انتشار اینگونه خبرها، همزمان ایجاد نفرت و وحشت میکند. و دامن زدن بر همین احساس ترس و نفرت برای بهره برداری کلیسا کافی است. چرا که سخنگویان کلیسا میتوانند با تکیه بر ترس و نفرت، بلافاصله افکار عمومی را بر علیه هنجارهای دمکراتیک بسیج کنند. اگر فردا مجلس اطریش قوانینی تصویب کند که پلیس مانند سگهای هار جمکران مجاز به دخالت در حریم خصوصی افراد شود، کسانی که از شنیدن حکایت ژوزف و الیزابت دچار خشم و نفرت و هراس شدهاند، واکنشی نشان نخواهند داد. البته دولت اطریش حتی در زمان حاکمیت نئوفاشیستها و دارودستة «یورگ هایدر» هم چنین غلطهائی نتوانست بکند، چون عضو اتحادیة اروپاست. ولی انتشار چنین خبرهای پر ابهام، ایجاد نفرت خواهد کرد.
نفرت به این دلیل که قوانین و هنجارهای جامعة دموکراتیک، رابطة جنسی میان والدین و فرزندان بالغ را تائید نمیکند، ولی از آنجا که در دمکراسی دخالت در حریم خصوصی افراد غیرقانونی است، اگر چنین روابطی در خانواده بین افراد «عاقل» و «بالغ» با رضایت طرفین وجود داشته باشد، هیچ مرجع قانونی نمیتواند ممنوعیتی اعمال کند. البته اگر یکی از طرفین شاکی شود، مسئله به کلی فرق میکند. و حکایت اخیر در اطریش، به ترتیبی مطرح شده که به مخاطب گوشزد کند، رابطة جنسی میان یک پدر و دخترش که گویا سالها تداوم داشته، بدون رضایت دختر بوده! دختری که عاقل و بالغ و سالم است، و پدری که هنگام آغاز این روابط پنجاه سالگی را هم پشت سر گذاشته بود! ببینیم پیام این جنجال نوین چیست؟
پیام این پروپاگاند دمیدن روح تازه در تنور یخ زدة دین پرستی در جمکران و فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی برای نوکران ضدامپریالیست آمریکا در حکومت اسلامی است، تا بتوانند همزمان با نشخوار شعارهای «غرور ملی»، در شیپور «معنویات» هم بدمند. و مسلم است که جهت تغذیه از خوراک تولید محافل استعماری، «حق تقدم» همیشه با مقام معظم رهبری است. علی خامنهای که راهی شیراز شده تا به دلجوئی از انجوی و دستغیب، روسای اوباش شیراز بپردازد، امروز در جمع فرهنگیان استان فارس به جایگاه معلم در جامعه پرداخته و طبق معمول چرندیات و شعارهای پوچ تحویل فرهنگیان بینوا داده. علی خامنهای در ترهات خود به مقایسة نقش آموزگار از نگاه اسلام و از نگاه «تمدن مادی» پرداخته! چون به زعم رهبر فرزانه «تمدن معنوی» وجود خارجی هم دارد. مسلماً گسترش فقر و فساد مالی در کشور ایران، به برکت همین «معنویت تمدن» صورت گرفته. همان فقری که علی خامنهای به آن حتی تظاهر هم میکند. البته کمیسیون اصل نود، در گزارش کشکی خود به شرکتهائی که با بودجة نامحدود دولتی در قشم به نام خامنهای، بهرمانی و محمدیزدی به ثبت رسیده، و حاج آبراهام یزدی هم حق و حساب دلالی از آنها دریافت میکند، هیچ اشاره نکرده؛ شاید نخواستهاند «معنویت» نظام و رهبر فرزانه خدشهدار شود.
رهبر «جهان معنوی» در سخنرانی خود فرمودهاند، در غرب معلمها برای پول کار میکنند، ولی در منطق اسلام، معلم به انسان زندگی میبخشد! «منطق اسلام» را گویا سیدمهدی خاموشی پیش از شرفیابی به حضور «ژوزف راتزینگر»، از لیفة تنبان سفیر واتیکان در جمکران بیرون کشیده، تا با اینکار به «نوآوری» مطلوب رهبری لبیک گفته باشد. چون در اسلام تنها منطقی که وجود دارد، منطق زور و توحش است، که علی خامنهای آن را نیک میشناسد و از آغاز غائلة حکومت اسلامی، موجودیت ننگین خود را مدیون همین منطق بوده. به همین دلیل «جامعه» باید مطابق فرامین رهبر «زبالههای جهان» جایگاه معلم را احیاء کند و معلمانی که از پس مخارج روزانة زندگیاشان برنمیآیند، در نگاه ملت از «عظمت حقیقی» برخوردار شوند! بله، اگر معلمان ایران در فقر زندگی میکنند هیچ اهمیتی ندارد، ملت به فرمان رهبر به آنان «نگاهی» میاندازد که جبران مافات شود:
«جایگاه معلمان در جامعه باید بر اساس منطق و نگاه اسلامی احیا شود، و معلم در نگاه ملت از حرمت، کرامت و عظمت حقیقی برخوردار باشد.»
این چرندیات در حنازرچوبه مورخ 12 اردیبهشتماه سالجاری انتشار یافته. این مسلمانان که پیامبرشان سواد خواندن و نوشتن هم نداشت، میباید هم از «جایگاه معلم» در اسلام «روایت» کنند. چون «معلم» هیچ جایگاهی در اسلام نداشته و ندارد. همچنانکه امروز در حکومت اسلامی معلم در جامعة ایران فاقد هر گونه جایگاهی است. وقتی یک گله آدمکش دستاربند با سواد ششم ابتدائی آیتالله و رهبر میشوند، مشخص است که جایگاه معلم کجاست! علی خامنهای که قادر نیست دو جملة صحیح به زبان فارسی ردیف کند، و معلوم نیست که خودش محصول کدام نظام آموزشی است، به خود اجازه میدهد که از تعلیم و تربیت در غرب انتقادات بفرماید:
«در نگاه تمدن مادی، معیار ارزشگذاری معلم قابلیت تبدیل فعالیتهای او به پول است ... »
میبینیم که رهبر گورکنها، «دلالی» در جمکران را با نظام آموزشی غرب اشتباه گرفته! خامنهای در ادامة مهملاتاش، «آموزش» را در ترادف با «ارشاد» قرار داده میگوید، تعلیم و تربیت باید انسانها را به راه راست هدایت کند! و جهت اثبات چنین ادعای ابلهانهای به نقل از خمینی میافزاید، معلمی شغل پیامبران الهی بوده. بله! به این ترتیب پیامبرانی که فرستادة خداوند خونخوار ابراهیم نبودند، حق ندارند ادعای معلمی کنند! و از آنجا که پیامبران ادیان الهی همگی چوپان بودند و جز هدایت گلة گوسفند حرفة دیگری نداشتند، میتوان نتیجه گرفت که هدایت گوسفندان در منطق الهی میباید همان معلمی باشد! و با توجه به عمق فضل و دانش رهبر فرزانه است، که «ژوزف راتزینگر» میگوید، «جهان امروز به عقل و ایمان نیاز دارد!» به زبان سادهتر، «دین فروشان» باید عقل سلیم از سر مردم بربایند، تا بتوانند به آنان ایمان بفروشند. و این کار نیکو از طریق پروپاگاند میسر خواهد شد. به گزارش «مهرنیوز» مورخ 11 اردیبهشتماه سالجاری، کاردینال راتزینگر ضمن دیدار با هیئت ایرانی در واتیکان میگوید:
«دنیای امروز بیش از هر زمان دیگری به [عقل و ایمان] نیاز دارد و وظیفة ماست که این نیاز جامعه را برطرف کنیم.»
آری! کاردینال راتزینگر قصد دارد «نیاز جامعه» را از طریق گسترش «همکاریهای مذهبی» با گورکنها برطرف سازد! «عقل» در ویراست مورد اشارة حضرت پاپ همان است که فلاسفة صدمنیکقاز دینی از قماش عالیجناب «هابرماس» تعریف کردهاند، و در واقع «عقل» ویژهای است در تقابل کامل با «عقل سلیم». و «ایمان» به ترهات الهی بر پایة همین «عقل» توجیه خواهد شد. چرندیات «استاد» سروش در باب «عقلانیت» در واقع نشخوار مهملات هابرماس و شرکاست. و امروز که دکان استاد سروش کساد شده، و گورکنها ناچار شدهاند به «خلیج فارس» و غرور ملی آویزان شوند، ژوزف راتزینگر بجای آنها در شیپور قرآن میدمد، و میگوید این «کتاب گرانقدر» برای من بسیار عزیز است.
البته ژوزف راتزینگر حق دارد از قرآن تعریف کند، چون اگر تنور مقدسات اسلامی سرد شود، نان واتیکان هم آجر خواهد شد. ولی آنچه از دیدگان تیزبین پاپ پنهان مانده، این است که علیرغم تلاش غرب و نوکراناش در جمکران، کالای بنجل مقدسات، چه «دینی» و چه «بومی» دیگر در ایران خریدار ندارد. و محافل فاشیستپرور غرب هر چه «عقل» و «ایمان» در کارگاه «پسامدرن» تولید کنند، دیگر قادر به فریب افکار عمومی نخواهند بود.
در اسطورههای مسیحیت، ژوزف یا همان یوسف نجار، پرسوناژی است مطیع و آرام، تا آنجا که به نفع خدا از حق پدری عیسی هم چشم پوشی میکند. ولی اگر ژوزف اسطورهای از حق خود چشم پوشی کرد، ژوزفهای تاریخی، یعنی ژوزف استالین و ژوزف راتزینگر، با پایمال کردن حق انسانها، قصد «هدایت» آنها به راه راست و چپ را دارند، چون انسانها را «گلة گمشده» میپندارند. این نخستین بار است که در رفتار پرسوناژ اسطورههای مقدس، در مقایسه با کردار پرسوناژ تاریخی، «انسانیت» بیشتری به چشم میخورد. ژوزفهای تاریخ، استالین و راتزینگر هر دو در یک جبهة واحد قراردارند: انسان ستیزی.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت