چهارشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۶

ابراهیم و اورانیوم!
...

همانطور که پیشتر گفتیم «پروپاگاند»، ارسال «پیام»، جهت دریافت «پاسخ مناسب» است. به دنبال ناکامی و شکست «پروپاگاند» عادی‌سازی روابط میان کاخ سفید و گورکن‌ها، از طریق «دیالوگ در کلمبیا»، کاخ سفید باز هم به «پروپاگاند» جنگ متوسل شده. پروپاگاند اخیر از طریق واکنش جرج بوش به ارسال سوخت هسته‌ای توسط روسیه به ایران آغاز شد، تا بلافاصله اکبر هاشمی بتواند با ارائة «پاسخ مناسب»، زمینة اعمال تحریم‌های اقتصادی نوین بر ملت ایران را فراهم آورد. و می‌دانیم که تحریم ما ملت از سوی آمریکا و شرکاء، در واقع تقویت حکومت اسلامی است. و هدف حاکمیت ایالات متحد نیز در این سه دهه، سر پا نگاهداشتن گورکن‌ها از طریق اعمال تحریم‌ها و تداوم تهدیدها علیه ملت ایران بوده. سخنان پرزیدنت جرج بوش، که روز 17 دسامبر 2007 ایراد شد، دقیقاً در چارچوب همین «پروپاگاند» نعل وارونه قرار می‌گیرد. رئیس جمهور آمریکا می‌گوید، حال که روسیه سوخت هسته‌ای به ایران تحویل داد، ایران نیازی به ادامة غنی‌سازی اورانیوم ندارد. البته تا اینجا بیانات ایشان بسیار «منطقی» است. ولی همین سخنان منطقی، مانند دیگر تقاضاهای منطقی آمریکا از حکومت اسلامی، به این دلیل عنوان شده، که گورکن‌ها بتوانند، با توسل به شیوة سنتی «نوکری آمریکا»،‌ با شعار «نبرد با آمریکا»، راه را برای سرکوب و چپاول ما مردم هموارتر سازند. در عمل، از زمانیکه جیمی کارتر گفت، « شاه باید برود»، و همین خواستة حاکمیت آمریکا، به شعار «انقلاب‌ اسلامی» تبدیل شد، سیاست حاکم بر ایران نیز، از همراهی آشکار با آمریکا، به «نوکری پنهان»، جهت خدمت به حاکمیت ایالات متحد تغییر یافت.

طی حدود سه دهه، مسیر سیاست داخلی و خارجی حکومت رمالان را «جنگ زرگری» یا همان فرمان جادوئی، «هر چه آمریکا گفت، عکس آنرا انجام دهید»، تعیین کرده. به یاد داریم که پس از استقرار حکومت اسلامی، از طریق آموزش این جمله به روح‌الله، ایالات متحد، سیاست «ضدامپریالیستی» حکومت دستاربندان را «هدایت» می‌کرد. بر این اساس، نوکران سازمان سیا در جمکران نیازی به اتخاذ تصمیم نداشتند. آمریکا از «آزادی»، «رعایت حقوق بشر» و «صلح» سخن می‌گفت، تا دستاربندان در داخل بتوانند با پیروی از رهنمودهای پیامبرگونة «امام»، ضمن ادامة جنگ با عراق، به طرفداران صلح، آزادی و حقوق بشر، برچسب «آمریکائی» زده، آن‌ها را سرکوب کنند. این خیانت آشکار پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی کاربرد خود را از دست داد، و ناگهان غربی‌ها از میان تل نوکران جنایتکار خود چند فقره آدمکش تحت عنوان «میانه‌رو»، به نام اکبر بهرمانی و محمد خاتمی بیرون کشیدند. و جالب اینجاست که برای ایجاد روابط با میانه‌روهای فرضی باز هم قرعه به نام حاکمیت فرانسه افتاد. و فرانسوا میتران که در تبلیغات انتخاباتی خود ایرانیان را «اقوام وحشی» خوانده بود، بلافاصله شال و کلاه کرد که به تهران برود، و با جانی میانه‌رو، یا همان اکبرهاشمی در تهران ملاقات کند!

و البته از حق نگذریم روزنامة لوموند متعلق به صنایع نظامی «لاگاردر»، از ازدواج روح‌الله خمینی با یک بچة دوازده ساله، به نام «بتول ثقفی»، یک داستان «رومانتیک» و بسیار مهوع، مزین به عکس چند گنبد و مناره هم منتشر کرد، تا زمینة روابط آشکار غرب با حکومت گورکن‌ها فراهم آید. اینجا بود که سخنان شاپور بختیار، در نکوهش لیسیدن پای ملایان توسط «رولان دوما»، وزیر امور خارجة سوسیالیست‌های فرانسه، و دیگر مقامات بلندپایة اینکشور، از جمله ژاک شیراک، مستقیماً از تلویزیون دولتی فرانسه پخش شد، و در این میان، نه تنها شاپور بختیار به طرز وحشیانه‌ای به قتل رسید، که مسافرت فرانسوا میتران به تهران نیز منتفی شد!

این مختصر را گفتیم تا «دکتر» علی لاریجانی، غلام‌بچة کارخانة رجاله پروری، رویای جست و خیز و پرش و جهش در عرصة فناوری هسته‌ای را از سر مبارک‌شان بیرون کنند. و اکبر بهرمانی هم که گویا فراموش کرده، ما می‌دانیم از کجا آمده، اگر دوران پرافتخار کودکی و جوانی در حوزة «علمیه» قم را فراموش کرده، به یاد داشته باشد که دوران شیرین «هر چه آمریکا بگوید عکس آنرا انجام می‌دهیم» به سر رسیده! بله، متأسفانه دیگر با این هارت و پورت‌ها نمی‌توان در مملکت ایران به نفس‌کش طلبی پرداخت، چرا که پشت جبهة سنتی اراذل و اوباش خالی شده. به زبان ساده‌تر، «ساواک» منفور در شرایطی نیست که بتواند جهت حمایت از خیانت آشکار امثال بهرمانی و شرکاء، مشتی لات و چاقوکش را به عنوان «امت حزب‌الله»، با دستار و بی‌دستار به خیابان آورده، و همزمان «اوباش تحکیم وحدت»، و انجمن اسلامی را نیز در دانشگاه «فعال» کند! تا همگی خواهان «حق مسلم ما»، یا بهتر بگوئیم حق مسلم استعمار غرب شوند. البته این «حق مسلم» را هم دستکم نگیریم! این «حق»، ریشه در شیوة زندگی «ابراهیم» دارد، و بهتر بگوئیم، اصل ادیان ابراهیمی بر همین «حق» استوار شده. بی‌جهت نیست، این روزها که اسلام و مسلمین، تحت عنوان «عید»، خود را برای کشتار وحشیانة گوسفندان آماده می‌کنند، روخوانی خطبه‌های توحش ابراهیمی را به اکبر هاشمی واگذار کرده‌اند.

«قصة» ابراهیم را همه شنیده‌ایم. زندگی آن حضرت مانند دیگر فرستادگان یهوه، هیچ شباهتی به زندگی آدم ندارد. یهوه، حضرت ابراهیم را در نود سالگی «ختنه» می‌کند! ابراهیم هم همسری دارد به نام سارا که بچه‌دار نمی‌شود. و مسلم است که اشکال از سارا بوده، چون ابراهیم به هیچ عنوان نمی‌توانسته عقیم باشد! بنابراین سارا، هاجر، کنیز مصری خود را در اختیار «آقا»، ابراهیم می‌گذارد تا بیاورد، هرچه دارد ز مردی و زور! و ابراهیم هم که شوهر نمونه‌ای بوده، روی همسرش را زمین نمی‌اندازد! بله، زن در ادیان ابراهیمی حقوق فراوانی دارد، ازجمله حق همسریابی برای شوهرش! و این «حق مسلم زن» است که خداوند به مرد هم نداده! پس وقتی آخوند قرائتی و دیگر عمله‌های جنایتکار حکومت اسلامی با ارز حاصل از چپاول نفت، راهی کانادا می‌شوند تا بگویند، در اسلام حقوق زن از مردان هم بیشتر است، حتماً حق دارند! بله، خلاصة مطلب، ابراهیم هم «حق مسلم» سارا را به رسمیت شناخته، و پس از تلاش فراوان، با کد یمین و عرق جبین، موفق به «تولید» اسماعیل می‌شود. چرا که، صنایع آنزمان هم عین صنایع حکومت جمکران پیشرفته و مدرن بوده!

و اما پیش از آنکه «تولید» ابراهیم روانة بازار شود، یا زمانی که هاجر حامله می‌شود، به بد رفتاری با سارا می‌پردازد. و سارا هم به لعن و نفرین ابراهیم مشغول می‌شود! اینجاست که ابراهیم به سارا می‌گوید، هاجر کنیز توست، و حق مسلم توست که هر جور دوست داری با او رفتار کنی. و سارا هم خوشحال و شادان به انتقامجوئی از هاجر مشغول می‌شود. یهوه هم «خفقان» می‌گیرد، و مانند سوئیس اعلام «بیطرفی» می‌کند، تا سارا آنقدر هاجر را عذاب دهد، که فرار کند! اینجاست که «یهوه» بیطرفی‌ را کنار گذارده، یکی از فرشتگان را به سراغ هاجر می‌فرستد. اتفاقاً امروز سازمان ملل یک قطعنامه در مورد مبارزه با نژاد پرستی و فاشیسم تصویب کرد، که فقط ایالات متحد و جزایر مارشال به آن رأی مخالف دادند. بله هاجر در کنار چشمه‌ای نشسته بود، و فرشته او را شدیداً سرزنش کرده می‌گوید، نزد سارا باز گرد و نسبت به او متواضع باش. و هاجر هم جهت دریافت تو سری، نزد سارا بازمی‌گردد. وقتی ابراهیم هشتاد و شش ساله می‌شود، اسماعیل هم به دنیا می‌آید. سپس یهوه ابراهیم را ختنه می‌کند و ابراهیم هم اسماعیل را که سیزده ساله بوده ختنه می‌کند. پس از مراسم ختنه سوران ابراهیم، یهوه به او مژده می‌دهد که سارا، بزودی پسری به دنیا خواهد آورد که باید او را اسحاق بنامد. و ابراهیم در برابر خداوند به خاک می‌افتد! بعد به سارا می‌گوید که بچه‌دار خواهد شد. پس از اینکه اسحاق را از شیر می‌گیرند، سارا به ابراهیم می‌گوید هاجر را باید اخراج کنی چون پسرش نباید به اندازة پسر من ارث ببرد. و بلافاصله یهوه به ابراهیم می‌گوید، سارا «حق» دارد! و ابراهیم هم از پیشنهاد سارا بسیار شادمان شده، هاجر و اسماعیل را با یک قرص نان و یک مشک آب راهی صحرا کرد. پس ما هم هاجر و اسماعیل را در صحرا رها می‌کنیم. چون «حق مسلم شان» را دریافت کردند.

و اما بشنویم از اسحاق، که مادرش کنیز هم نبود، و ابراهیم نمی‌توانست با یک قرص نان یک مشک آب از شرش خلاص شود. اینجاست که باز سرو کلة «یهوه» پیدا می‌شود و به ابراهیم می‌گوید باید با قربانی کردن اسحاق و فاداری خود را به من ثابت کنی. و ابراهیم هم بلافاصله می‌گوید، چشم! خلاصه ابراهیم، صبح زود به همراه دو خدمتکار به راه می‌افتد، اسحاق و الاغش هم او را همراهی می‌کنند، تا برسد به محلی که خداوند گفته بود. سپس ابراهیم، دست و پای اسحاق را می‌بندد، و چاقو را به گلوی او نزدیک می‌کند، که ناگهان فرشته بر او ظاهر می‌شود و یک «گوسفند دینی» به او می‌دهد، که بجای اسحاق قربانی کند. تا امروز، نه تنها «نوامیس» شیوخ بتوانند با «کرامت» در خیابانهای‌دینی تردد کنند، که نوامیس استعمار هم، در سایت‌«بی‌بی‌سی»، و دیگر سایت‌های دینی، بتوانند با «کرامت» مهمل بگویند، و دوام حکومت گورکن‌ها را برای ما تضمین کنند.

در این راستا، اکبر هاشمی و دارو دسته‌اش به دو گروه کاذب تقسیم شده‌اند. اکبر بهرمانی، با شعار انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست، نقش «تندرو» بر عهده گرفته، و آن «333 فعال صلح طلب» هم، نقاب «میانه‌روی» بر چهره زده‌اند. و بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» هم وارد معرکه شده، تا اینبار با ترساندن مردم از تندروی‌های سرداراکبر، در واقع برای دارودستة‌ رفسنجانی کسب وجهه کند. اینان به خیال خام خود می‌پندارند، مردم از لج اکبر رفسنجانی، و از ترس جنگ، روز 24 اسفند، روز تولد کلنل رضاخان، سراسیمه به‌پای صندوق‌های مارگیری خواهند شتافت! البته کورخوانده‌اند، این الگوی پروپاگاند، دیگر فرسوده شده. در هزارة سوم، نه یهوه وجود دارد، و نه فرشته. و بر اساس آخرین خبر رسیده، در هزارة سوم، در واقع اسحاق، سر ابراهیم را از تن جدا خواهد کرد.




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت