شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۶

فرمان موهن!
...

امروز سری به سایت «گویا نیوز» زدم. همان سایت متعلق به اکبر بهرمانی. «گویا نیوز»، به شیوة «حنا زرچوبه»، و دیگر رسانه‌های فاشیستی جمکران، قسمتی از خطبه‌های نماز جمعة تهران را «حذف» کرده بود، تا هیچکس به حماقت و نادانی حجج اسلام و فعالیت استحماری سازمان تبلیغات اسلامی پی نبرد! همان قسمتی که در آن، وقایع 16 آذر، اعتراض به حضور «رئیس جمهور» نیکسون خوانده شده بود! بله، سازمان تبلیغ و گسترش حماقت، 60 میلیارد تومان بودجه‌ دریافت می‌کند تا به فرموده «مقام معظم رهبری» در راه ارتقاء فرهنگ، به «مهندسی فرهنگی» بپردازد، و طبیعی است که «گویا نیوز» هم در این مسیر از هیچ کوششی فروگذار نکند. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

رسانه‌های جمکران اعلام می‌کنند که، قاتل آن «فرانسوی» را در نجف‌آباد اصفهان دستگیر کرده‌اند. نام ایشان هم به گفتة همین رسانه ها «کاظم ‌ش» است! می‌بینید که روزی‌نامه‌های جمکران حق داشتند بگویند طرف اختلال روانی داشته! اگر «عقلانیت کانتی» داشت، بجای «نجف» آباد، می‌رفت «کاظم» آباد! ولی ما فکر می‌کنیم این «قاتل فرضی»، بی‌دلیل به نجف‌آباد پناهنده نشده. نجف‌آباد، مکان «مقدسی» است، و خاستگاه بسیاری از آخوندهای ریزه خوار استعمار! نام «مقدس» نجف را هم که برخود دارد، و علامت مشخصة این شهر «بوی کود» است، که از چند کیلومتری مشام را نوازش می‌دهد. شاید «آبادی» این شهر نیز مدیون همین «کود» باشد. بله، قاتل «فرضی» پنداشته، به دلیل «بوی خوش»، هیچکس به جستجوی وی، در چنین مکان معطری نخواهد آمد! ولی «کاظم ش»، مسلماً آن آیة شریفة را که می‌گوید: «و مکرالله ...»، مکر خدا از مکر همه بالاتر است، نمی‌شناخته! و نمی‌دانسته که نیروهای امنیتی حکومت الهی به ماسک‌های مرغوب ساخت اسرائیل مجهزاند. ماسک‌هائی که نه تنها آنان را از بوی خوش «نجف» آباد، که از بوی «بداخلاقی» و «خیانت» نیز در امان می‌دارد. بهتر است سیدمهدی خاموشی و سید احمد خاتمی هم همین ماسک را‌ بر چهره‌شان بزنند. که گذاردن ماسک دو فایده دارد. نخست، کاربرد قرص نعنا! در نتیجه اطرافیان از بوی خوش دهان‌ ماسک‌گذاران در امان خواهند ماند. دومین کاربرد ماسک: پرهیز از گناه است! بله، وقتی سیداحمد خاتمی، یا سیدمهدی خاموشی ماسک بر چهره بگذارند، «نوامیس‌شان» با دیدن روی زیبای اینان وسوسه نمی‌شوند، و خداوند از آنان راضی و خشنود خواهد بود. و «تقدس» دانشگاه نیزخدشه‌دار نخواهد شد! چون «نبض جامعه»، هر چه باشد «مقدس» است! و هرچه جامعه تب کند نبض‌اش تندتر خواهد زد، و نیاز به دارو و درمان هم خواهد داشت! دارو درمان هم که می‌دانیم از غرب وارد می‌شود! پس بهتر است، ‌همانطور که دیروز سیداحمد یادآور شد، دوستان بازهم یک «استارت» بزنند! شاید «نبض جامعه» تکانی بخورد!

بی‌جهت نیست که پادوهای سیا در جمکران می‌گویند، «نبض جامعه در دانشگاه می‌زند.» این روزها همة پادو‌های کارخانه رجاله پروری به سخنرانی در دانشگاه‌ها علاقمند شده‌اند: محمد خاتمی، لاریجانی، و این هنوز از نتایج سحر است! در خطبه‌های نماز جمعه نیز دانشجویان اهمیت فراوان یافته‌اند، چون خاطرات شیرین آشوب‌های سال 1357 را هنوز کسی فراموش نکرده. «طلاب» و «دانشجویان» ریزه خوار ساواک، آنچنان به آشوب‌ها دامن زدند، و رادیو رعایای الیزابت دوم، چنان بر طبل حمایت دروغین کاخ سفید از شاه کوبید، تا شوت‌و پرت‌ها پنداشتند روح‌الله، که پس از عمری مجیزگوئی از اعلیحضرت، ناگهان به دستور کارخانة رجاله پروری، به دشمن شاه تبدیل شده، خیلی «ضدامپریالیست» باید باشد!

دشمنی روح‌الله خمینی با محمدرضا پهلوی، مرا به یاد دشمنی شیخ مسعود بهنود با فرح دیبا می‌اندازد! علیاحضرت، شیخ مسعود بهنود را گویا بر سر سفرة «بنیاد فرهنگی شهبانو» راه ندادند، و البته کاملاً حق داشتند، «شیخ» را چه به فرهنگ؟ و کار به آنجا کشید که پس از براندازی حکومت پهلوی، حاج مسعود بهنود، یک شبه هنرپیشه شدند، و در یک فیلم تلویزیونی نقش مخالف فرح دیبا را بازی کردند! نقش اصلی ایشان این بود که تکرار کنند: شهبانو! فرح دیبا! و بازهم فرح دیبا! بله، این برنامه‌ها هم جزو مهندسی فرهنگی آن ‌زمان بوده! مهندسی فرهنگی این زمان،‌ نمایشنامة شیخ مسعود است که اخیراً در کانادا برایشان تنظیم کرده‌اند. کانادا همان جائی است که فیلم‌سازانی از قبیل «فاضلی‌ها» در آنجا، به قول خودشان «کارهای حقوق بشری» می‌کنند، و پای در یخ و برف مانده‌اند، تا یک فیلمساز «مستقل» فیلمی در مورد کوروش کبیر بسازد، تا اینان هم «هویت‌شان» را دریابند! چون در کانادا به جهان سومی‌ها تفهیم شده که مهاجراند! حال آنکه انگلیسی زبان‌ها و به اصطلاح فرانسه زبانان ایالت کبک، پس از شرکت در مراسم ختنه سوران ابراهیم، از سوی خداوند مأمور شده‌اند تا با کشتی نوح به کانادا رفته و سرخپوستان وحشی را با تمدن کشیش‌های کودک‌بارة کاتولیک، و فرهنگ اومانیستی «مک‌گیل» آشنا کنند. و قدمت دانشگاه «مک گیل» در شهر مونترال، به همان دوران نوح می‌رسد. اگر باور ندارید سری به کتابخانة «مک گیل» بزنید، تمام کامپیوترهای‌ا‌ش عتیقه است! از مطلب دور افتادیم بازگردیم به جنبش‌های «اصیل» دانشجوئی، که نان‌آور اصلی گروه‌های پادوی استعمار است. رهبران این جنبش‌ها بدون استثناء کارمندان شریف ساواک‌اند. اما، پیروان‌شان به دو دستة کاملاً متفاوت تقسیم می‌شوند: مشتی لات و اوباش و فرصت طلب، مانند اصغرزاده‌ها و عبدی‌ها که همیشه برای تأمین منافع استعمار مفید به فایده‌اند. و اما گروه دوم هم وجود دارد، که باز به دو دسته تقسیم می‌شود: گروه «خوش باور اول» که باورش شده، تشکل دانشجوئی «مستقل» است، و تمام تلاش خود را به کار می‌برد تا در طی مسیر حماقت، در کمال صداقت، «پیشرو» باشد. این گروه را «لشکر شهدا» می‌خوانیم، که در واقع کارساز پیشرفت و ترقی اصغرزادها، عبدی‌ها و عطری‌ها و گنجی‌ها می‌شود. و بالاخره می‌رسیم به گروه «خوش‌باور دوم»، که می‌پندارد تشکل دانشجوئی که وارد آن شده به اندازة کافی «انقلابی» نیست، و به این نتیجه می‌رسد که تشکل نخست را ترک کرده، به تشکل دانشجوئی دیگری بپیوندد. این گروه را «لشکر برباد رفته» می‌نامیم، چرا که به محض خروج از تشکل اولیه، توسط رهبران گروه «لو» می‌رود، و تبدیل می‌شود به طعمة چاقوکش‌های ساواک، و اگر دستگیر و زندانی نشود، در هر حال ناچار به ترک دانشگاه و محل اقامت خواهد شد. البته فراموش نکنیم که این مهندسی‌های فرهنگی مربوط به دورانی بود که استاد عبدالکریم سروش، همزمان با «تصفیه» در دانشگاه‌ها، با استفاده از یادداشت‌های «آن‌ماری شیمله»، مولوی شناس هم شده بودند و جام کریه جمکران هم کپی برداری‌های‌شان را برای‌مان همه هفته پخش می‌کرد. آنروزها هنوز استاد سروش در مورد ارتباط «مدرنیته» با «برق» سخنرانی نکرده بودند، تا «برق» از چشمان «نیچه» بپرد! بله، بازگردیم به اهمیت «جنبش» دانشجوئی برای سازمان دادن به براندازی.

تمامی دستگاه‌های «امنیتی ـ تبلیغاتی» حکومت جمکران بر «دانشجو» متمرکز شده. در پی تأکید فراوان شیخ احمد خاتمی بر «تقدس» و «اصالت» حرکت‌های دانشجوئی در خطبه‌های دیروز علفزار، سازمان «عفو بین‌الملل» هم خواهان آزادی دانشجویان زندانی شد! گویا در ایران بجز «دانشجو»، ما ملت هیچ زندانی دیگری نداریم! از اینرو، تشکل‌های همسو با پادوهای استعمار همگی پرچم حمایت از جنبش‌های دانشجوئی برافراشته‌اند. جنبش‌هائی که با توسل به شیوة شناخته شدة فاشیستی، به دو قطبی کردن فضای دانشگاه در شهرهای بزرگ پرداخته.

امروز که دیگر «کاردینال راتزینگر»، یا کاریکاتوریست‌های سوئدی و دانمارکی نمی‌توانند لات و اوباش را به خیابان‌های تهران بکشانند، این وظیفه را دانشجونمایان بر عهده گرفته‌اند. ایسنا مورخ 24 آذرماه 1386 گزارش می‌دهد که، دانشجونمایان در دانشگاه فردوسی مشهد، در اعتراض به توهین فرضی یک دانشجو به «علی»، خلیفة چهارم، در برابر ساختمان مرکزی دانشگاه تجمع کردند. در پی این تجمع، «نمایندة ولی فقیه» هم از دانشجویان خواست در مقابل «توهین به مقدسات» ساکت ننشینند، و از ارزش‌های خود دفاع کنند. بله از فردا، گروه‌های ضربت ساواک، هر روز چندین و چند «توهین به ارزش‌ها» کشف می‌کنند، تا بتوانند محیط دانشگاه را به آشوب بکشند. چرا که نمایندة علی‌خامنه‌ای به آنان مجوز «لات‌بازی» ارزانی داشته:

«اگر اتفاق ناخوشایندی در قبال این ارزش‌ها افتاد هر کس عکس‌العمل و تحرک لازم را نشان دهد و از ارزش‌های خود دفاع کند.»


و این همان «نظم اسلامی» است که سید احمد خاتمی دیروز به آن اشاره داشت. یا همان «مهندسی فرهنگی» است که به دستور «مقام معظم رهبری» باید جامعه را به سوی «نشاط» و «تعالی فرهنگی» پیش ببرد. ولی از قضای روزگار، همان دست استعمار هم هست، که جهت برپائی آشوب بازهم شهر مشهد را انتخاب کرده. اینبار آشوب‌ها مستقیماً زیر نظر واعظ طبسی انجام خواهد شد، که از طریق «سببی» به کادرهای بلندپایة ساواک شاخة تهران و اصفهان مرتبط می‌شود، کادرهای وابسته به گروه محمد خاتمی. این تشویق به قانون شکنی و بی‌نظمی در هماهنگی کامل با عملکرد قوة قضائیة جمکران و ساواک قرار گرفته، که آدم‌ربائی و قتل را در دستور کار قرار داده، تا مردم را به خیابان‌ها بکشاند. اما دیگر هیچکس فریب شیوه‌های فرسودة ریزه‌خواران سازمان سیا را نخواهد خورد. ما با هیچیک از تشکل‌های دست‌ساز حکومتی، که به دروغ خود را طرفدار دمکراسی و «لائیسیته» معرفی می‌کنند، همراهی نخواهیم کرد. ما از هیچیک از «جنبش‌های دانشجونمایان» حمایت نخواهیم کرد. چرا که بر خلاف برخی مدعیان دموکراسی، منافع ملی ما ایرانیان، با منافع استعمار غرب، که جهت سازمان دادن به براندازی، در پی ایجاد آشوب و بی‌نظمی است، هیچ هم‌سوئی ندارد. به همین جهت ضمن تحریم انتخابات مضحک جمکران، در هیچ تظاهراتی، حتی تظاهرات مجاز هم شرکت نمی‌کنیم.

ملت ایران دیگر نیک می‌داند، «رهبران» این به اصطلاح جنبش‌های آزادیخواه، به ویژه در دانشگاه‌ها، حقوق بگیران ساواک و دیگر تشکل‌های «امنیتی ـ نظامی‌اند»، که تنها وظیفه‌شان حفظ منافع استعمار است. امروز تنها شانسی که برای‌مان باقی مانده، دوری جستن از «پروپاگاند» تحریک افکار عمومی با مسائل زنان و دانشجویان است. به یاد داشته باشیم که براندازی بهمن 1357، ‌نه تنها استقلال و آزادی برای ملت ایران به ارمغان نیاورد، که اسارت و حقارت و توحش ذاتی دستاربندان را نیز بر ملت سرفراز ایران تحمیل کرد. و فراموش نکنیم که، نخستین قربانیان براندازی بهمن 57، همان کسانی بودند که،‌ به عنوان اعتراض به سرکوب دوران پهلوی، ندانسته به آشوب‌طلبان دانشگاه پیوستند.




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت