...
امروز سایت «آفتاب نیوز»، سالگرد انفجار یکی از آیتاللههای والامقام حکومت اسلامی، حضرت «دستغیب» را گرامی داشته. ایشان را سایت کذا، سومین شهید محراب لقب دادهاند. و ساواک نیز، قتل این آیتالله «عالیمقام» را طبق معمول به سازمان مجاهدین خلق نسبت داد، تا راه را جهت سرکوب گستردة مجاهدین، طرفدارانشان و به طور کلی تمامی مخالفان حکومت توحش اسلامی باز کند. «دستغیب»، به گفتة «آفتاب نیوز» در سال 1288 هجری شمسی در شیراز متولد شد. و پس از تحصیلات مقدماتی حوزوی راهی نجف شده. وی به هنگام بازگشت از نجف به عنوان مجتهد در مسجد «عتیق» شیراز به تبلیغ «دین» میپردازد!
«آفتاب نیوز» اضافه میکند که، دستغیب مبارزات خود را با رژیم از زمان سلطنت کلنل رضاخان آغاز کرد، و از سال 1341نیز مبارزات خود را بر علیه رژیم آشکار کرده بود. بله، فعلاً که رژیم پهلوی وجود ندارد، در نتیجه، همة دستاربندان جیرهخوار دربار از بدو تولد با رژیم پهلوی مبارزه میکردهاند، و این «رژیم» هم مخالفان را آزاد گذاشته بود که «مبارزه» کنند، و امام جماعت مسجد جامع هم باشند! به گفتة «آفتاب نیوز»، این آیتالله که آشکارا به مخالفت با حاکمیت ایران مشغول بود و بر علیه محمدرضا پهلوی سخنرانی میکرد، تا نیمة خرداد ماه سال 1342، همچنان به فعالیتهای خود ادامه میداد، و هیچکس هم مزاحم این مبارز بزرگ نمیشد! البته این امر چندان عجیب نمینماید، همانطور که پیشتر هم گفتیم، آنها که بیش از همه ابراز مخالفت میکردند، از قبیل شریعتیها و مطهریها، از «خودیها» بودند، و ساواک با دست پروردههای خود کاری نداشت. فقط شایع میکرد که فلان کس خیلی «مخالف» است، آثارش را هم مثلاً ممنوع میکردند! همین کافی بود تا آثار صد من یکقاز و نوار سخنرانیهای پرشور این مخالف سرسخت و دروغین رژیم در اقصی نقاط کشور یک شبه پخش شود! دستغیب هم حتماً در همین روند جائی برای خود باز کرده بود: تبدیل جیرهخوار به مخالف! بنابراین، جهت ایجاد وجهه، دستغیب، بازداشت و دستگیر میشود، مدتی هم به تبعید میرود. سپس بدون آنکه موئی از سر مبارکشان کم شود، آزاد میشوند. البته آفتاب نیوز نمیگوید ایشان را به کجا تبعید کردند، در هر حال اهمیتی ندارد، شیخ جماعت اصولاً از شکم مادر که متولد میشود مبارز، زندانی، تبعیدی و به ویژه «سازش ناپذیر» است! و ضمن دریافت جیره و مواجب مناسب از ساواک و دربار، به شیوة روحالله، هیچگاه دست از مبارزه در راه «حق» نمیشوید. بر اساس اظهارات سایت کذا، حضرت دستغیب در سال 1356، گویا مدتی هم «تحت نظر» بودند، و آفتاب نیوز مینویسد:
«با تمام این فشارها حاضر به مذاکره و مصالحه با رژیم پهلوی نشدند و پرچم مبارزات مردم فارس را در این پانزده ساله بر دوش داشتند.»
آفتاب نیوز، مورخ 20 آذرماه 1386، ساعت شانزده و سیوپنج دقیقه.
آفتاب نیوز میافزاید پس از پیروزی «انقلاب»، دستغیب به نمایندگی اول فارس در مجلس خبرگان «انتخاب» شده و از سوی خمینی به امامت جمعه شیراز نیز منصوب میشود. دستغیب در تاریخ 20 آذرماه 1360، به قتل میرسد! آفتاب نیوز مینویسد:
«این عالم عارف و الگوی تقوا و فضیلت[...] مشغول خدمت به مردم مستضعف بودند که در تاریخ
بیستم آذرماه [کشته میشوند]»
ما هم لازم دیدیم، در مورد این «عالم عارف و الگوی تقوی و فضیلت»، به اهالی «آفتاب نیوز» مطالبی را یادآور شویم! زمانی که دستغیب نمایندة مجلس مضحک خبرگان و امام جمعة شهر شیراز بود، جنگ با عراق هم آغاز شد! و از آنجا که حکومت مزدور جمکران، نیروهای زرهی مستقر در مرز ایران و عراق را به مرکز فراخوانده بود، تا زمینة جداسازی خوزستان را از ایران فراهم آورد، غیرنظامیان با دست خالی در برابر ارتش عراق قرار گرفتند! طبیعی است که جنگزدگان ناچار به ترک منطقه میشوند، تا خود را به مناطق امن، از جمله شهر شیراز برسانند. و هم اینجا بود که جماعت جنگزدة خوزستان با «الگوی تقوی و فضیلت»، حضرت دستغیب از نزدیک آشنا شدند! حضرت «دستغیب»، در یکی از خطبههای نماز جمعه میفرمایند، «این جنگزدهها، بجای جنگیدن با ارتش بعث، از جبهه فرار کرده، سربار مردم شیراز شدهاند!» بعد هم، همین «الگوی فضیلت»، چماقداران حزبالله شیراز را به جان مردم انداخت، تا غیرنظامیانی که هست و نیست خود را از دست داده و به شیراز «پناه» آورده بودند، جرعهای از چشمة «حق» و «عدالت» اسلامی هم بنوشند.
اگر اهالی «آفتاب نیوز»، با روضهخوانی در مورد «شهادت» مظلومانة این «آیتالله» میپندارند، مردم ایران میزان توحش و حماقت این شیخ بیحیثیت را فراموش کردهاند، سخت در اشتباهاند! و اگر کسانی میپندارند توحش اسلام را با واژگان فریبنده میتوان پنهان داشت، بیشتر اشتباه کردهاند. هنوز ترهات آخوند منتظری، در مورد قطع حقوق «بازنشستگان» را همه به یاد داریم. منتظری که عمری را مانند دیگر دستاربندان، به مفتخوری و مهملگوئی گذرانده، امروز از قبل «خدمات» مشتی دلقک، عنوان رهبر دموکراسی دینی را هم یدک میکشد! اما با این «صحنهسازیها» نمیتوان توحش دستاربندان را از ملت ایران پنهان داشت. اینان همگی مشتی وحشی و آدمکشاند. زمانی که «الگوی فضیلت»، چماقداران را به جان زنان و کودکان جنگزده انداخت، هیچیک از «شیوخی» که امروز از سوی «رادیو زمانه»، سایت رعایای الیزابت دوم، و دیگر ریزهخواران تفنگفروشهای غرب، همه روزه به ملت ایران، «متمدن»، «مدرن» و «پیشرفته»، «معرفی» میشوند، به این عمل وحشیانة دستغیب اعتراض نکرد. ولی ما نیک میدانیم که، خطبههای نماز جمعه را ساواک تنظیم میکند. سازمانی که وظیفه دارد، ابتذال و توحش را در کشور گسترش دهد، تا حاکمیت فاشیستی تداوم یابد. و از همین رو، در وبلاگ امروز سعی خواهیم داشت، در مورد ویژگیهای «فاشیسم» توضیح دهیم. البته به دلیل مفصل بودن مطلب، ناچاریم چند وبلاگ را به فاشیسم اختصاص دهیم، تا خواننده را خسته نکنیم.
بر خلاف آنچه گفته میشود، ریشة فاشیسم را میباید در بهرهبرداریهای تبلیغاتی کلیسای کاتولیک از سیر تحولات اجتماعی در اروپا جستجو کرد. پدیدة فاشیسم، در ظاهر امر، به کشور ایتالیا و هیاهوی موسولینی و گروههای اوباش وابسته به وی نسبت داده میشود، ولی «فاشیسم» ایتالیا، در واقع گام دوم حرکت مزورانة کلیسای کاتولیک جهت بهرهبرداری از مبارزات کارگری بود. گام نخست، پس از پیروزی انقلاب فرانسه، با «دستورالعمل» پاپ لئون سیزده، در 15 ماه مه 1819 برداشته شد. پیشتر در این مورد توضیح دادهایم، و گفتیم که «حضرت» پاپ ناگهان به «سندیکالیسم مسیحی» و «کاتولیسیسم سوسیال» علاقمند شدند، چرا که جنبش انقلابی و ضدفئودالی در فرانسه، پایههای حکومت کشیشان فریبکار را به لرزه درآورده بود. پیشتر در این مورد گفتیم، روحانی جماعت، اصولاً فاقد هرگونه ایدة نوین جهت حل و فصل مسائل اجتماعی است. روحانیت هنگامی به مسائل اجتماعی علاقمند میشود، که تحولات طبیعی مسائل اجتماعی را تهدیدی مستقیم جهت موجودیت خود به شمار میآورد. و به این ترتیب بود که، پاپ در سال 1819، یک باره به مسائل کارگری علاقمند شدند!
چرا که با صنعتی شدن اروپا، طبقة کارگر، به عنوان یک نیروی اجتماعی رو به رشد، هر روز پرشمارتر میشد. پس لازم بود که کلیسا، خود را در شرایطی قرار دهد، تا بتواند حداکثر بهره برداری را از مسائل «نوین» کارگری در جامعه صورت دهد؛ البته اینهمه بدون آنکه کوچکترین گامی در راه حل مشکلات عظیم کارگری برداشته باشد! مقصود اصلی کلیسا، قرار دادن طبقة کارگر در خدمت بنیاد دین بود، تا به این ترتیب بتواند قدرت از دست رفته را اینبار در ارتباطات نوین اجتماعی «پسافئودال» بازسازی کند. خلاصه بگوئیم، هر گاه روحانیت به مسائل جامعة بشری ابراز علاقه میکند، این عمل را صرفاً برای تحکیم پایههای سلطة خود بر جامعه صورت میدهد. بله، پیشنهاد مضحک «سندیکای مسیحی» نیز، در آن سالها، صرفاً جهت مبارزه با رشد سندیکالیسم، به عنوان یک پدیدة مستقل، در اروپای غربی بود. ولی هیاهوی «فاشیسم»، که پیوسته از حمایت کلیسای کاتولیک و دیگر بنیادهای مذهبی برخوردار بوده و هست، هدف دیگری را در اولویت قرار داده بود: مبارزه با بلشویسم در سطح جهانی!
واژة «فاشیسم» ریشه در واژة لاتین «فاشهس» دارد، که در زبان ایتالیائی به «فاشو» تبدیل شده. «فاشی» به معنای «شاخهها»، جمع «فاشو» است، و «آرم» قدرت در رم باستان بوده. در اصل واژة «فاشو»، به بخشی از سندیکای دهقانی اطلاق میشده است. این سندیکاها، بر اساس همان سندیکاهای پاپ لئون سیزده، ادعای «سوسیالیسمِ» نیز داشتند! اما سوسیالیسمشان «کاتولیک» بوده! و در واقع تشکلهائی با گرایشات تند ناسیونالیستی بودند، که بعدها به «قوای کمکی» برای دولت موسولینی تبدیل شدند. و دولت موسولینی به همین دلیل خود را «فاشیست» میخواند.
در تاریخ 11 دسامبر سال 1914، موسولینی یک گروه سیاسی به نام «فاشی ـ داتزیونه ـ ریولوتزیوناریو»، به معنای «شاخههای عمل انقلابی» بنیانگزاری کرد. و در سال 1919، جهت به ارزش گذاردن «پیروزی» جنگ اول جهانی، و به ویژه جهت مبارزه با بلشویسم، گروه نوینی را در میلان پایهگذاری نمود که آنرا «فاشو دی کمباتیمنتو»، یا «شاخههای مبارزه» خواند. و سرانجام از ادغام اینهمه، حزب ملی فاشیسم، در سال 1921 متولد میشود!
فاشیسم در قالب سیاسی خود، به طور کلی عکسالعملی «ارتجاعی» است در تخالف با ارزشهای اومانیستی و عصر روشنگری! فاشیسم حقوق بشر، کمونیسم، آنارشیسم، لیبرالیسم و آزادیهای فردی را از پایه نفی میکند. و در کمال تعجب از این نظر، به تبلیغات دینی در اسلام شباهت فراوان دارد. با این تفاوت که بجای واژة «امت»، «ملت» را قرار میدهد، تا تقابل خود را با انترناسیونالیسم برخاسته از «بلشویسم» نیز به اثبات برساند. در اینجا یادآور شویم که فاشیسم موسولینی، با حکومت اسلامی ایران یک تفاوت کلی دارد و آن اینکه، حکومت اسلامی را استعمار به وجود آورده، در صورتی که فاشیسم اروپائی بازتابی است از نگرانی «طبیعی» سرمایهداری در برابر رشد عددی و قوام گرفتن پایههای فرهنگی آنچه «پرولتر» میخوانیم!
بر اساس نظریة مورخ آمریکائی، پاکستون، فاشیسم از آغاز تا اوج، از پنج مرحلة متفاوت عبور میکند. در نخستین مرحله، تبلیغاتچیهای مخالف، و افراطیون راستگرا، به تحقیر میانهروی محافظهکاران میپردازند، و همزمان افراطیون سابقاً چپگرا، به انتقاد از دموکراسی مشغول میشوند! فراموش نکنیم که، هر دو گروه، تحت عنوان «سنتز ملی و اجتماعی»، در نفی لیبرالیسم سیاسی متفقالقولاند. در مرحلة بعد، چنین تحرکات حاشیهای، از منظر صاحبان صنایع و زمینداران بزرگ به عنوان تنها وسیلة برقراری «نظم» در برابر «آشوب» کمونیستی از اهمیتی روزافزون برخوردار میشود. در مرحلة سوم، فاشیسم، ادعاهای اجتماعی ظاهراً پیشرفته خود را بکلی منکر شده، و در عمل، ناجی نوعی لیبرالیسم صرفاً اقتصادی میشود. در مرحلة چهارم، فاشیستها با حمایت سرمایهداری به قدرت میرسند، و پس از استحکام قدرت خود، پای به مرحلة پنجم میگذارند، که به حذف فیزیکی گستردة مخالفان حاکمیت فاشیستی اختصاص مییابد.
الگوی پیشنهادی اجتماعی فاشیسم بر «جمع» تکیه میکند، نه بر افرادی که این «جمع» را تشکیل میدهند. فاشیسم ادعای ایجاد یک گروه «متحد»، با یک «هویت آهنین» دارد! و جهت ایجاد این «هویتآهنین»، لازم است که گروه «مسحور» شده، به تاریخ و سرنوشتی مشترک، به عنوان یک عامل انسجام فرهنگی واحد، «اعتقاد» بیچون و چرا پیدا کند. و این گروه تمامی سعی خود را جهت تداوم همین «هویتآهنین»، به عنوان تنها عامل جهت ایجاد «انسجام ملی» به کار گیرد. در نتیجه، برای فاشیستها آنچه از اهمیت حیاتی برخوردار میشود، «همگنیهای» قومی، مذهبی، و یا طبقاتی است؛ هر چند فاشیسم در بحث «طبقات»، خارج از صورتبندیهای «مذهبی» و «قومی»، یا بهتر بگوئیم «سنتی» گامی بر نمیدارد! فراموش نکنیم که فاشیسم هر چند عارضهای است وابسته به سرمایهداری، ولی همزمان ریشه در جهان فئودال و روابط پساسرمایهداری دارد! به عبارت دیگر، مجموعهای است از پایه و اساس ناهمگن و متناقض!
ویژگی دیگر فاشیسم، وجود پدیدهای است به نام «رهبر»؛ «رهبر» برای هدایت «جمع»! رهبری که قدرت وی هرگز نمیباید به زیر سئوال برده شود. اما به طور کلی، فاشیسم هرگونه تقسیم قدرت را نفی میکند؛ نظامی است «تمامیتخواه»، متکی بر گروههای «ضربت». ولی این گروهها صرفاً به فعالیت در سطح جامعه اکتفا نمیکنند، چرا که فاشیسم مدعی پایهریزی «فرهنگ» نیز میشود! و شاهدیم که در ایتالیا، پیراهن مشکیها، نه تنها بعدها تبدیل به نیروهای مسلح شدند، که از درون آنان گروههای «شاعر»، «هنرمند»، «نقاش» و ... به صورت خلقالساعه «ظهور» میکردند! با این وجود، بر خلاف دیگر نظامهای تمامیتخواه، فاشیسم تمامی تلاش خود را به خرج میدهد تا تودههای مردم را «مجذوب» کند. و بسیار پیش میآید که در این راه، عوامفریبی و پوپولیسم را تا حد توسل به روشهای دموکراتیک از قبیل «رأیگیری» نیز گسترش دهد. به طور مثال، هیتلر و موسولینی، هر دو با تکیه بر نوعی «آراء عمومی» به قدرت دست یافتند، هر چند که اصل اساسی رعایت آراء عمومی، یعنی حفظ موجودیت «مخالف» در جامعه، از نظر فاشیستها به طور کلی محکوم است! مراجعه به آراء عمومی در نظریة فاشیسم فقط جهت گسترش این «توهم» است که حاکمیت، برخوردار از اقبال عمومی است؛ دیگر جنبههای مراجعه به آراء عمومی، از نظر فاشیستها بکلی «مردود» شناخته میشود. و در راه کسب همین «اقبال عمومی»، ارزشهائی چون «میهن پرستی» افراطی، «آرمانهای نوین ملی»، «دینپرستی»، «نابگرائی» و برخی اوقات حتی «سوسیالیسم ملی» نیز میتواند ابزار دست فاشیسم شود.
در نظام فاشیستی، «اعتقاد»، «اطاعت» و «مبارزه»، به تدریج مفاهیم اصلی خود را از دست داده، ماهیتی گزافه مییابند، و تبدیل به ارزشهائی ظاهراً «فلسفی» میشوند! و در این شرایط هر گونه «تجزیه و تحلیل» و «نقد علمی»، «ضد ارزش» و «نافرمانی» به شمار خواهد آمد. در نتیجه لازم است، با القاء وجود «شرایط ویژه»، و تهدیدات موهوم، انگشت اتهام پیوسته به سوی «دشمنی مشترک» گرفته شود، دشمنی که قصد «نابودی جمع» را دارد، و به همین دلیل «جمع» میباید «وحدت» خود را تحت زعامت «رهبر» حفظ کرده، و برای «مبارزه» در همة شرایط «بسیج» شود!
با در نظر گرفتن ماهیت حاکمیت فاشیستی ـ سرمایهداری یا استعماری ـ پر واضح است که این نوع «بسیج عمومی»، صرفاً خارج از مرزها را هدف قرار نمیدهد، بلکه زمینهساز سرکوب هرگونه اعتراضی در درون مرزها خواهد بود. ولی به دلیل پیشفرض وجود «دشمن»، سرکوب در داخل مرزها حمایت مردمی را خدشهدار نمیکند. در همین راستا، فاشیسم، معترضین و مخالفین را «دشمن» و «خائن» معرفی میکند، کسانی که فاقد هرگونه صفات انسانی نیز هستند!
با وجود اینکه هدف ما بررسی فاشیسم کلاسیک در غرب بود، میبینیم که این نظام تا چه حد به حکومت اسلامی ایران شباهت دارد. حکومتی که علاوه بر ویژگیهای فاشیسم غربی، به زیور استعمار نیز آراسته است.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت