سه‌شنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۶

دزدسالاری!
...

همانطور که گفتیم خبر ویژة کیهان مورخ 19 آذرماه 1386، که به بهانة «افشاگری» در مورد مسعود بهنود، افشاری و عطری، و در واقع جهت ارائة «تصویر دلپذیر» از سایت‌های نزدیک به اصلاح‌طلبان تهیه شده بود، نهایتاً‌ باعث ارائة یک سلسله تصاویر دلپذیر دیگر هم شد. از آنجمله انتشار پاسخ علی افشاری به این «مطلب»، در همان روز، در سایت گویا نیوز! ظاهراً «ژنرال» شریعتمداری، پیش از انتشار «خبر ویژه»، نسخه‌ای از آنرا برای مبارز بزرگ، علی افشاری ارسال کرده بودند، تا ایشان هم فرصت کافی جهت تهیة «جوابیه»، در همان روز و در سایت اکبر رفسنجانی داشته باشند! تقارن‌هائی از این دست را فقط می‌توان از «امدادهای غیبی» به شمار آورد. اما پیش از ادامة مطلب بهتر است سری به مقالة عمیق و عالمانه و بسیار دقیق یکی از اعضای جنبش «لات سالاری» بزنیم، که با اقتداء به روح‌الله، همانطور که وی جهت تأمین منافع استعمار جامعه و جمهور را در چارچوب توحش اسلام خلاصه می‌کرد، ایشان نیز جامعه را در «دانشجو»، آنهم دانشجویان «چپ‌الله» خلاصه می‌کنند.

طبق معمول این مقالة وزین، مانند اندیشه‌های «عمیق» امثال «سارا بوکر»، در سایت «اخبار روز» منتشر شده، نویسنده هم کسی نیست جز همانکه پیشتر آش شله قلمکاری ترتیب داده بود، تا از قول یکی از رهبران «چپ‌الله» بگوید، «چپ عاشق» به درد کار ما می‌خورد! البته این جماعت کاملاً حق دارد، چون اگر کسی یک جو عقل در سرش باشد، در مرکز فعالیت سازمان سیا به فعالیت سیاسی نخواهد پرداخت، و اگر کمی شعور داشته باشد، می‌داند که گروه‌های به اصطلاح فعال سیاسی افسارشان مستقیماً به دست ساواک خودمان است، که به نوبة خود، سر در آخور سازمان سیا دارد. بگذریم، موضوع این وبلاگ اثبات وابستگی حکومت اسلامی به استعمار غرب نیست، چرا که این وابستگی «عیان» است. مقصود آن است که نشان دهیم، هدف تبلیغات «لات‌سالاری»، فراهم آوردن زمینة سرکوب مطالبات مردم ایران، از طریق متمرکز کردن افکار عمومی بر هیاهوی دانشجونمایان در سطح جامعه است.

می‌دانیم که دانشجو، خود جزئی از جامعه به شمار می‌رود، و مطالبات دانشجو، در برخی مقاطع حتی می‌تواند با مطالبات توده‌های وسیع مردم در تضاد هم قرار گیرد. چرا که مردم، نیازمند امنیت، رفاه، ‌بهداشت و آزادی‌های اجتماعی‌اند، حال آنکه مطالبات دانشجو اگر به مسائل دانشگاه مربوط شود، به هیچ عنوان مطالبات مردم نمی‌تواند باشد، و اگر این «مطالبات» سیاسی شود، مسلماً می‌باید در گروه‌های سیاسی و خارج از محیط‌های دانشگاهی مطرح شود. ولی مطالبات دانشجونمایان جمکران، نه سیاسی است، نه مطالباتی دانشجوئی! مطالبات اینان سیاسی نیست، چرا که به دلیل درک ناچیز دانشجوجماعت از مسائل کشور، اینان کوچک‌ترین صلاحیتی جهت قضاوت در امور سیاسی را ندارند. اگر کسانی براندازی سال 57 و اشغال سفارت آمریکا در تهران را به یاد ندارند، تظاهرات دیروز «لات‌سالاران» در دانشگاه تهران، جهت به رسمیت شناخته شدن ‌آنچه اینان «ملت کرد» می‌خواندند، و حمایت اینان از «فدرالیسم»، ویراست سازمان سیا، که همزمان با شکستن در ورودی دانشگاه صورت گرفت، نشان می‌دهد که ساواک دست پادوهای خود را برای ایجاد آشوب در دانشگاه‌ها بازگذارده، تا شاید فرجی شود، و براندازی هر چه سریع‌تر به سامان برسد. در اینصورت هدف اصلی ایالات متحد، تجزیة ایران، جامة عمل خواهد پوشید. هدفی که براندازی سال 1357 نیز جهت تحقق آن سازمان داده شده بود.

بی‌جهت نیست که حکومت پوشالی جمکران در مناطق مرزی، و به ویژه در آذربایجان، کردستان، و بلوچستان، به دست عوامل خود به آشوب‌ها دامن می‌زند،‌ تا زمینه ساز تجزیة ایران شود. در راستای همین کوشش‌های استعماری است که فردی به نام «یاسر عزیزی» راه حلی سرشار از نبوغ ارائه می‌دهد:

«کشاندن جنبش از حدود دانشگاه به عرصة اجتماع که اتفاقاً خالی از مجادلات آکادمیک است، اولین و فوری‌ترین وظیفه انقلابی هر سوسیالیستی است.»

بله، همانطور که در سال 57، «جنبش» طلاب ساواک به عرصة اجتماع کشیده شد، تا روح‌الله به رهبر انقلاب تبدیل شود، اینبار نیز جنبش «لات‌سالاری» می‌باید به عرصة اجتماع کشیده شود. و در چنین شرایطی، «نتیجه» همان است که 29 سال پیش شاهد بودیم: آشوب و هرج‌ومرج، جهت جایگزین کردن حاکمیت فرسودة استعماری با نوع تازه نفس آن. حتماً اینبار فرخ نگهدار یا سهراب مبشری در جایگاه «رهبری» قرار می‌گیرند! بله، پس از مطالعة این «مقاله» بود که متوجه شدم بعضی‌ها خود را «لنین» تصور کرده، جامعة استعمارزدة ایران را هم با امپراطوری روسیه تزاری به قیاس کشیده‌اند! و همین افراد، با استفاده از بلندگوهای استعماری، به خود اجازه می‌دهند، برای ما تعیین تکلیف هم بکنند. ولی در همینجا بگوئیم، آنچه در دانشگاه وجود دارد، «جنبش» نیست، «چپ» هم نیست، آشوب طلبی و حماقت نوسوادانی است، که دانسته یا ندانسته جاده صاف کن سیاست‌های استعماری شده‌اند، و خود را صاحب نظر نیز می‌پندارند. مشتی جوان کم سواد و پر مدعا،‌ که به محض ورود به دانشگاه دچار «توهم» صاحب‌نظر بودن می‌شوند، و خود را در جایگاه تروتسکی و لنین می‌بینند، و نتیجتاً می‌خواهند برای یک ملت هم تصمیم بگیرند! نسخة جادوئی این جماعت، امروز، کشاندن به اصطلاح «جنبش» به عرصة اجتماع است. مسلماً اگر در کشور ایران قانون حاکم می‌بود، دانشگاه، جولانگاه لات و اوباش نمی‌شد. ولی «لات‌سالاران» محترم اینبار گویا کمی دیر جنبیده باشند، چرا که، جنبش «لات سالاری»، از زمانی که استعمار انگلیس بساط فدائیان اسلام را پایه‌ریزی کرد، در تمام کشورهای مسلمان نشین منطقه به عرصة جامعه کشانده شده! پس بهتر است دستورالعمل دیگری «استخراج» کنید که با واقعیت‌های پساجنگ سرد هماهنگی داشته باشد. حال بهتر است سری به شاخة دیگر جنبش «لات‌سالاری» بزنیم که نام «جبهة مشارکت» بر خود نهاده.

جبهة کذا، که در واقع از همان فاشیست‌های «پیرو خط امام» تشکیل شده، به مناسبت دهمین کنگرة خود، یک بیانیه صادر کرده، که در تاریخ 19 آذرماه سالجاری در سایت «گویا نیوز» انتشار یافته. به یاد داریم که اخیراً شیخ کروبی، در راستای ارائة «تصویر دلپذیر» از مشارکت‌چی‌ها، در یک نامة ظاهراً «خصوصی»، آنان را به تندروی متهم کرده بود، و متن این نامة «خصوصی» به طور «اتفاقی» منتشر شد، تا همة شوت‌و پرت‌ها بدانند، دارودستة محمدرضا خاتمی در زمینة «اصلاح‌طلبی» و «مطالبات مردمی»، چقدر «تندرو» هستند! و به همین دلیل، ما هم بیانیه جبهة مشارکت را بررسی می‌کنیم، تا تندروی‌های‌اش را دیگران نیز به چشم ببینند.

البته متن این بیانیه، از نظر ابتذال و تبلیغات برای «راست افراطی»، شباهت فراوانی به نامه‌های پاسداراکبر و تراکت‌های نئوفاشیست‌های اروپائی دارد، در این «بیانیه»، مشارکت‌چی‌ها ادعا می‌کنند که جنبش مشروطه و براندازی ننگین بهمن 1357 هدف واحدی داشته‌اند: حاکمیت قانون! حال آنکه می‌دانیم جنبش مشروطه را استعمار به راه نیانداخت، و یکی از مهم‌ترین مطالبات مشروطه طلبان، آزادی جامعه از اسارت احکام توحش دینی و سیطرة آخوندجماعت بود. و به همین دلیل، مشروطه طلبان خواهان ایجاد «عدالتخانه» بودند. در حالیکه، در مورد حکومت اسلامی عکس قضیه صادق است. نه تنها این حکومت با حمایت سازمان سیا بر ملت ایران تحمیل شد، که جامعة مدنی را ـ یا لااقل هر آنچه تحت عنوان جامعة مدنی در کشور وجود داشت ـ به اسارت احکام دین در آورد. پس مشارکت‌چی‌ها بهتراست جنبشی را که 14 سال نبرد مسلحانه در پیشینة تاریخی‌اش به ثبت رسانده، با کودتای یک‌شبة یک «ژنرال» زپرتی سازمان ناتو در ترادف قرار ندهند، که چنین کاری جز یک «تندروی» ابلهانه بیش نیست! به دارودستة محمدرضا خاتمی یاد آور شویم که جنبش مشروطه کوچکترین وجه مشترکی با براندازی سال 1357 ندارد، و ما ایرانیان نیز هیچ هدف مشترکی با پادوهای سازمان سیا در حکومت جمکران نمی‌توانیم داشته باشیم.

و اما قسمت اصلی بیانیة مشارکت‌چی‌ها، ارائة راه حل برای آزادی و پیشرفت و غیره است که به زعم اینان فقط با پیروی از رهنمودهای روح‌الله خمینی امکانپذیر خواهد شد! جبهة مشارکت ادعا می‌کند، شرایط اسفبار امروز،‌ چهرة «رحمانی» دین را خدشه‌دار کرده! بله، همانطور که می‌بینیم، رعایای الیزابت دوم در بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» نیز، همچون فعلة فاشیسم، سخت نگران دین اسلام شده‌اند! و به همین دلیل است که توصیه می‌کنند، جهت تأمین آزادی و پیشرفت و بالندگی و «غیره»، راه «محمد خاتمی» را حتماً ادامه دهیم! همان راهی که می‌دانیم به کجا خواهد کشید: قتل‌های زنجیره‌ای، روانه کردن اوباش به خیابان‌ها، آشوب همه روزه در دانشگاه‌ها، و از همه مهمتر، بوسیدن و لیسیدن نعلین سران کلیسای آنگلیکان و کاتولیک! مشارکت‌چی‌ها ضمن تأکید بر اهداف یکسان جنبش مشروطه و براندازی سال 1357، در بیانیة کذا چنین ادامه می‌دهند:

«میهن [ملت] سرفراز ایران [...] از جایگاهی که شایسته‌اش بوده، پس افتاده [...] »

و در همین اعلامیه، «پس افتادگی» ذکر شده را هم ناشی از «نادیده گرفتن دیدگاه‌های امام راحل» می‌دانند! بله، این بود حکایت «تندروی» مشارکت‌چی‌ها از دید شیخ کروبی! البته از حق نگذریم با صدور این بیانیه، مشارکت‌چی‌ها عملاً ثابت کردند که در چرند‌بافی و تبلیغات برای فاشیسم اسلامی از سرعت قابل ملاحظه‌ای برخورداراند. چنانکه هیچکس، حتی شیخ کروبی هم نمی‌تواند به گردشان برسد! گویا تندروی در قاموس شیخ کروبی به معنای «درجازدن» در بطن ترهات روح‌الله خمینی باشد، اگر نه دارودستة محمد خاتمی،‌ مانند دیگر فعلة فاشیسم اصولاً حرکتی ندارند که کند باشد یا تند؛ «سکون» یکی از ویژگی‌های حکومت فاشیستی ‌است. و هیچ عقل سلیمی نمی‌تواند بپذیرد که در «سکون» فاشیستی، «حرکت» هم وجود داشته باشد! پس باز‌می‌گردیم به مطلب علی افشاری،‌ دراعتراض به «افشاگری‌های» کیهان، و مهملاتی که گویا معصومه ابتکار، ‌همسر سابق سیدمحمد هاشمی به زبان آورده.

علی افشاری ضمن دفاع از اشغال سفارت آمریکا در تهران، «طولانی» شدن آنرا محکوم کرده، و «مادر» ابتکار را هم متهم می‌کند که در زمرة گلة اشغالگران نبوده، و بعداً به دلیل نیاز نخبگان به مترجم به جمع اشغال‌گران سفارت پیوسته! افشاری تأکید می‌کند که، ابتکار و خانواده‌اش «انقلابی» نبودند، و با این وجود، ایشان سر از کابینة خاتمی در آورده!

ولی می‌باید عنوان کنیم که، از قضای روزگار، ابتکار و خانواده‌اش سابقه‌ای بسیار «انقلابی» دارند، چرا که پدر ابتکار، به دلیل عضویت در ساواک، توانست با گروه محمد خاتمی و شبکة خرابکاری چمران در آمریکا ارتباط برقرار کند، و خانم ابتکار نیز شخصاً از طریق سببی، «انقلابی» شدند، هر چند حضورشان در روزنامة کیهان،‌ به دلیل «روابط» خانوادة ابتکار با محمد خاتمی صورت گرفت. در ضمن آقای افشاری فراموش نکند که، با در نظر گرفتن نوع روابط امثال معصومه ابتکار، ‌اژه‌ای، و یا «ژنرال» شریعتمداری، با مسائل اجتماعی و سیاسی ایران، اتهاماتی که اینان بر علیه دیگران مطرح می‌کنند، اگر حکایت همان دزدی که فریاد آی دزد سر می‌دهد نباشد، نوعی بازارگرمی برای دیگر دزدان و طراران به حساب می‌آید!




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت