شنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۶

سیدشیرالدین اسدآبادی!
...

همانطور که گفتیم «انتخابات»، در یک نظام «خدا محور»، یک مضحکه بیش نیست و هیچ مفهومی ندارد. اگر کل جمعیت ایران هم در چنین مضحکه‌ای شرکت کند، این نمایش روحوضی نمی‌تواند «انتخابات» تلقی شود. نتیجة این مضحکه هم هر چه باشد اهمیتی ندارد، چرا که حکومت جمکران یک حکومت دست نشاندة استعمار غرب است. آمار گمرک ایالات متحد شاهدی‌ است بر این مدعا.

به گزارش سایت رادیو فردا، حجم صادرات آمریکا به ایران طی یکسال اخیر 400 درصد افزایش داشته، و به بالاترین حد خود در 10 سال گذشته رسیده! این است نتیجة مبارزات بی‌امان گورکن‌ها با اربابان‌شان! و جهت تداوم همین مبارزات است که سیدمهدی خاموشی، روز 22 اسفندماه در شورای اداری استان گیلان، می‌گوید، آمریکا می‌خواهد با ما نبرد کند ولی ما یک تنه در برابر جهان ایستاده‌ایم. بله سیدمهدی که سالی 60 میلیارد تومان دریافت می‌کند تا چنین مزخرفاتی تحویل مردم دهد، فرموده‌اند، آمریکا از «هویت دینی» ما می‌ترسد! «مهرنیوز» مورخ 22 اسفندماه سالجاری، به نقل از سیدمهدی خاموشی اظهار داشته، هویت ایرانی، «ملی» نیست:‌

«[خاموشی] هویت ایرانی را یک هویت فراملی دانست»

و سید مهدی با تکیه بر همین اختراع نوین، که به احتمال زیاد در بسته‌بندی کالاهای وارداتی از ایالات متحد به دست ایشان رسیده، می‌فرمایند، هیچکس نمی‌تواند جامعة‌ ایران را به یک جامعة «سکولار» تبدیل کند، حتماً چون «هویت» سید مهدی «فراملی» و استعماری است! با مقایسة «تعریف» شیرین عبادی از لائیسیتة «جامعة» فرانسه، ‌ و سخنان ابلهانة سیدمهدی خاموشی در مورد جامعة سکولار، می‌بینیم که شیرین عبادی و سیدمهدی هر دو سر در آخور مشترکی دارند! هدف از انتشار این «ترهات» تحریف سکولاریسم و در ترادف قرار دادن «حاکمیت» با «جامعه» است! البته از طریق همان «اصل مقدس» ترادف کلی که پسامدرن‌ها خیلی به آن ارادت دارند!

با تکیه بر این اصل جادوئی است که تبلیغات استعماری توسط متخصصین هدایت افکار عمومی در غرب تولید ‌شده تا در جمکران نشخوار ‌شود. این تبلیغات از یکسو، «حاکمیت» را در ترادف با «جامعه» قرار داده، چنین نتیجه‌ می‌گیرد که «حاکمیت لائیک»، همان «جامعة لائیک» است. و از سوی دیگر، تلاش دارد لائیسیته را هم در فهرست خواست‌های غرب جاسازی کند! به زبان ساده‌تر، این تبلیغات فاشیستی هویت جامعه را یک بار و برای همیشه تعیین می‌کند، و با تأکید بر این دروغ بزرگ که این «هویت» پوشالی «غیرقابل تغییر» نیز هست، جامعه را محکوم به ایستائی و مرگ کرده، پویائی آنرا آشکارا نفی می‌کند. پس جای تعجب نیست اگر سید مهدی خاموشی دقیقا همان چرندیات شیرین عبادی را تکرار کرده، بگوید:

«جوامع دارای هویت دینی قابلیت سکولار شدن را ندارند [...] تلاش برای سکولار شدن جوامعی از قبیل ایران بیهوده ‌است.»

اتفاقاً ما هم می‌دانیم که تلاش برای سکولار کردن یک جامعه عمل کاملاً بیهوده‌ای ‌است، چرا که اگر حاکمیت می‌تواند «سکولار» باشد، بر خلاف چرندبافی‌های اربابان حکومت اسلامی، جامعة سکولار در جهان وجود نداشته و نخواهد داشت! و فقط افرادی از قماش رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، و ملاباجی منتخب محفل نوبل می‌توانند یک پدیدة «نیست در جهان»، یا همان «جامعة لائیک» را «باور» داشته باشند! چون این «فلاسفة» فقرفرهنگی، اصولاً تفاوت میان «جامعه» و «حاکمیت» را نمی‌شناسند. البته از نظر بی‌سوادی باید بگوئیم که حاجیه عبادی حتی گوی سبقت از سیدمهدی ربوده‌، چرا که علیرغم «تحصیلات» در رشتة «حقوق»، ایشان هنوز نمی‌دانند کسی که تحت تعقیب قضائی قرار دارد، حق خروج از کشور را ندارد! روز پنجشنبه، شیرین عبادی ادعا کرده که بدون هیچگونه دلیلی از خروج پروین اردلان جلوگیری کرده‌اند! سایت «رادیو زمانه»، به نقل از این حقوق‌دان زبده می‌نویسد:

«رفتار دولت با پروین کاملاً غیرقانونی بود.»

بله، گویا عبادی اخیراً یک «قانون» ویژة محفل نوبل وضع کرده، که نه تنها در تقابل با قانون، که در تقابل با عقل سلیم هم قرار می‌گیرد. طبق قانون محفل نوبل، کسی که مجرم و تحت تعقیب است حق خروج از کشور را دارد! البته ما می‌دانیم که حکومت جمکران، خود مهم‌ترین قانون شکن در جامعة ایران است، ولی هیچ حقوق‌دانی که یک جو عقل سلیم داشته باشد، آشکارا از قانون شکنی دفاع نمی‌کند! در این مورد باید اذعان داشت که عبادی، مانند رهبرش، روح‌الله، از نظر وقاحت یک «استثناء» کامل به شمار می‌رود. اما همانطور که بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، پروین اردلان، شیرین عبادی، پاسدار اکبر و شرکاء بر اساس روندی پای به میدان سیاست کشور گذاشته‌اند که بر اساس آن «زباله» به مبارز و قهرمان تبدیل می‌شود. و هم اینان با بهرهمندی از «کمک‌ها» و همراهی‌های حکومت گورکن‌ها به تدریج به شخصیت‌های مبارزی هم تبدیل خواهند شد.

این روندی است که کارخانة رجاله پروری چندین دهه است با موفقیت کامل آن ‌را ادامه داده، و می‌پندارد که این دکان، تا پایان دنیا رونق خواهد داشت. ولی کور خوانده! همچنان که پیشتر اشاره شد، شارلاتانیسم دوران جنگ سرد را نمی‌توان پس از جنگ سرد هم ادامه داد. اگر محافل فاشیستی غرب بر پایة چنین خیال خامی دارودستة عبادی را به راه انداخته‌اند تا با جنجال و هیاهو صدای زنان ایران را خاموش کنند، به زودی خواهند دید که این تف سربالا به صورت خودشان بر خواهد گشت. پس بازگردیم به مصاحبة آقای رحیم‌پور با عبادی که پس از سه سال در سایت‌های فارسی زبان انتشار یافت! این تأخیر مسلماً حکمتی دارد که ما از آن بی‌خبریم. شاید بعضی‌ها پنداشته‌اند، با استفاده از سخنان پرمغز و مستدل و منطقی شیرین عبادی می‌توان جبهة انحرافی دیگری گشود!

اما پیش‌ از پرداختن به مصاحبة آقای رحیم‌پور با عبادی، یادآور شویم که متن مصاحبة کذا ترجمه نیست، و در وبلاگ «طشت و شیرین» به اشتباه گفتیم که ترجمه است. بله، این مصاحبه علاوه بر محور اصلی آن که لجن پراکنی به بنیانگذار امپراطوری ایران، دمکراسی و لائیسیته است، از محورهای لجن پراکنی دیگری نیز برخوردار است که با توسل بر همان اصل جادوئی «ترادف کلی» بر مخاطب تحمیل می‌شود. در این مصاحبه نظام «خدامحور» در ترادف با نظام «انسان محور» قرار گرفته.

رضا رحیم‌پور به عبادی می‌گوید باید یک رفرم در اسلام صورت پذیرد تا اقلیت‌های مذهبی و زنان هم بتوانند رئیس جمهور شوند. همانطور که گفتیم غربی‌ها تلاش می‌کنند، جامعه ایران را به یک جامعة «دینی» محدود کنند، تا نقض حقوق بشر را به عنوان «حقوق فردی»، نادیده گرفته، حقوق گروه‌های مذهبی را بجای «حقوق بشر» قرار دهند. سپس جنجال به راه اندازند که حقوق اقلیت‌های مذهبی در ایران رعایت نمی‌شود! به این ترتیب است که می‌توان با تکیه بر «حقوق بشر نسبی» مطلوب حاکمیت آمریکا، موجودیت جنبش لائیک را بکلی نفی کرد. همانطور که احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا موجودیت همجنسگرایان را در ایران بکلی منکر شد. بله، رضا رحیم‌پور هم به عنوان عضو انجمن قلم دانمارک، با حقوق بشر کاری ندارد، ایشان نگران‌اند که اقلیت‌های مذهبی یا زنان به پست ریاست حکومت جمکران دسترسی ندارند! و به همین جهت خواهان رفرم در اسلام می‌شوند. و پاسخ عبادی به این پرسش به صورتی ویراست شده که اگر خواننده متوجه نباشد، به خطا می‌پندارد که شیرین عبادی، ‌جهت رعایت حقوق بشر و استقرار دمکراسی پیشنهاد بازنگری در قانون اساسی را می‌دهد. چون جهت فریب مخاطب، «حقوق‌بشر» و «دمکراسی» در لابلای پاسخ عبادی «جاسازی» شده. وقتی آقای رحیم‌پور می‌پرسد:

«در ایران مسلمانان سنی و دیگر اقلیت‌های مذهبی حق ندارند رئیس جمهور شوند[...] فکر نمی‌کنید یک رفرم در اسلام ضروری باشد؟»


عبادی در پاسخ می‌گوید، اسلام نیازی به رفرم ندارد، بلکه اشکال از قانون اساسی است، که هیچ ارتباطی با اسلام ندارد و باید بازنگری در آن صورت گیرد! اما بین جملة نخست با جملة آخر، شعارهای تحریف شدة «حقوق بشر»، «دمکراسی»، «ایران برای همة ایرانی‌ها»، «همة مردم با هم برابرند» را جاسازی کرده‌ا‌ند. به این ترتیب که در «حقوق بشر» مورد نظر عبادی، برخلاف اعلامیة جهانی حقوق بشر، «ابناءبشر» می‌باید «جنسیت» و «مذهب» هم داشته باشند! به عبارت دیگر لائیک‌ها و همجنس‌گرایان، یا کسانی که گرایش جنسی متفاوتی با جنسیت آشکار خود دارند، در ایران حق و حقوقی نخواهند داشت. و می‌بینیم که احمدی‌نژاد وقتی در دانشگاه کلمبیا وجود همجنس‌گرایان را انکار می‌کند، دقیقاً با شیرین عبادی هم عقیده ‌است. منتهی سخنان عبادی را «ویرایش» می‌کنند، تا قورباغة لجنزار فاشیسم، بلبل خوش الحان مدافع حقوق بشر جلوه کند. بگذریم!

در نگارش، این شیوه را «ردیف کردن» می‌نامند. در ادبیات از این شیوه برای «مرتبط» کردن واژگان استفاده می‌شود، و در پروپاگاند، برای گمراه کردن و فریفتن مخاطب. به این ترتیب عبادی نخست می‌گوید اسلام کامل است، و نیازی به تغییر ندارد، ولی همزمان تفاسیر جدیدی از «اسلام» را می‌طلبد! به عبارت دیگر ایشان نیز جزو همان گروهی قرار دارند که معتقدند «در اسلام همه چیز هست»، فقط کافی است آنرا «پیدا» کنیم تا جوابگوی مقتضیات زمان ما باشد! نیازی به توضیح نیست، ولی این «برنامه»، از آغاز جنبش مشروطه، و از دورة ناصرالدین میرزای قاجار به دلیل «فرمایشات» سید جمال‌الدین اسدآبادی، بر فضای سیاسی ایران تحمیل شده. و عبادی در واقع به نشخوار سخنان اسدآبادی مشغول است. از سوی دیگر، عبادی معتقد است که قانون اساسی گورکن‌ها، هیچ ارتباطی با اسلام ندارد! و آنچه می‌باید مورد بازنگری قرار گیرد همین «قانون» است! و نهایت امر ایشان معتقدند که تغییر در قانون اساسی ارتباطی با تغییر در اسلام نخواهد داشت:

«ما به رفرم در اسلام احتیاج نداریم. [...] ما به تفاسیر جدیدی از مذهب نیازمندیم که مقتضیات زمان را پاسخگو باشد[...]آنچه شما بدان اشاره کردید، مربوط است به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و ارتباطی با اسلام ندارد. من با این نکات قانون اساسی موافق نیستم [...] اگر ما این مسئله را عوض بکنیم اسمش رفرم در اسلام نیست، بلکه بازنگری و اصلاح قانون اساسی است.»

حال می‌باید از این آخوند مؤنث پرسید، به نظر شما که «حقوقدان» هم هستید، اصل اول و دوم قانون اساسی جمکران اگر با اسلام ارتباط ندارد، با کدام دین مرتبط است؟ نکند قانون اساسی گورکن‌ها «لائیک» است و ما نمی‌دانیم؟ در هر حال اگر پاسخ عبادی را برای شوت و پرت‌ها اینچنین ویرایش کرده‌اند، ما قسمت‌های «ردیف شدة» آنرا که تحریف دمکراسی و حقوق‌بشر است به صورت مجزا نشان می‌دهیم:

«مقتضیات این زمان ما دمکراسی و حقوق بشر است [...] معتقدم ایران مال همة ایرانی‌هاست و همة مردم صرفنظر از جنسیت و مذهب با هم برابرند»


بله می‌بینیم که رفرم قانون کذا در واقع هیچ ارتباطی با دمکراسی و حقوق بشر ندارد. چون درک عبادی از حقوق بشر، به برداشت حاج روح‌الله از این حقوق شباهت دارد. چرا که در ادامة این لجن‌پراکنی «شیرین» و «ظریف»، رضا رحیم پور به ما می‌گوید که شیرین عبادی، وضعیت حقوق بشر در جمکران را به مراتب بهتر از وضعیت حقوق بشر در زمان محمدرضا پهلوی برآورد کرده:

«خانم عبادی شما در جائی فرموده‌اید که [...] وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی نسبت به قبل از انقلاب بهبود یافته.»

ولی عبادی در پاسخ، خود را به خریت زده، و در حالیکه در رقابت با سنگ پای قزوین چندین کیلومتر از سنگ پای کذا جلو می‌زند، ضمن وراجی در مورد اعدام‌های دهة شصت می‌گوید، از سال 58 تاکنون وضع بهتر شده! سپس رضا رحیم‌پور، به بهانة طرح مسئله کاریکاتور محمد، «دین» را در ترادف با «ایدئولوژی» قرار می‌دهد، تا عبادی بتواند کارل مارکس را در ترادف با محمد و عموسام قرار داده، چماق‌اش را بر فرق لائیک‌های ساکن غرب نیز فرود آورد!

شیرین عبادی می‌گوید، همة کسانی که از ظلم حکومت‌های اسلامی به غرب پناه آورده‌اند، کاریکاتور محمد را توهین به خود می‌دانند! ساده‌تر بگوئیم ایشان برای رونق دکان فاشیست‌های غرب، لازم دیده‌اند همة ساکنین اروپا را هم «دینی» تصور فرمایند! و اگر این ساکنین، مسیحی و یهودی نیستند، لازم است حتما مسلمان متعصب و احمقی باشند که آزادی بیان را اصولاً به رسمیت نمی‌شناسد. به این ترتیب امثال شیرین عبادی تبدیل می‌شوند به مدافع حقوق بشر! چون همة «ابناء بشر» دیندار، متعصب‌ و احمق‌اند!

البته از آنجا که عبادی خود را مدافع سرسخت آزادی بیان معرفی می‌کند، یک پیشنهاد ابلهانه نیز ارائه می‌دهد، که بر اساس آن اگر قرار است کاریکاتور محمد را بکشند، کاریکاتور مسیح، عموسام و کارل مارکس را هم بکشند،‌ در غیر اینصورت باید آن روزنامة دانمارکی از مسلمانان عذرخواهی کند! شاید خانم عبادی طی «مطالعات» فراوان خود هنوز به کاریکاتورهای مسیح، کارل مارکس و عموسام برخورد نکرده باشند، ولی قرار دادن عموسام و کارل‌مارکس در کنار محمد به این «شبهه» دامن می‌زند که ایشان برای عموسام و مارکس هم «تقدس الهی» قائل هستند! اولی حتماً پیامبر آمریکائی‌ها است و دومی هم پیغمبر مارکسیست‌ها! و فراموش نکنیم که، این «راه‌حل» در چارچوب همان محور لجن‌پراکنی معنا می‌دهد که عبادی می‌کوشد با تکیه بر آن «انسان محوری» را نفی کرده، و آنرا در ترادف با تقدس و «خدا محوری» قرار دهد. طی این گفتگو، ‌عبادی ضمن تحریف دمکراسی و حقوق بشر، معنای «درست» جمهوری اسلامی را هم برایمان «توضیح» می‌دهد. و به ما می‌گوید حکومت توحش را چگونه «باید» تفسیر کنیم! ایشان می‌گویند، وقتی اکثریت مردم یک کشور مسلمان باشند، جمهوری‌شان هم می‌شود «جمهوری مردم مسلمان»، و چون اسلام با دمکراسی در تضاد نیست، این جمهوری هم در چارچوب حقوق بشر و دمکراسی قرار می‌گیرد:

«معنای درست حکومت جمهوری اسلامی، حکومت جمهوری مردم مسلمان است و من قبلاً به تفسیر توضیح داده‌ام که اسلام با دمکراسی مغایرت ندارد. بنابراین وقتی ما می‌گوئیم حکومت جمهوری اسلامی، از دید من باید اینطور تفسیر بشود که حکومت جمهوری، حکومت دمکراسی در کشوری که مردم آن مسلمان هستند.»

بله این «تفسیر» را حتماً می‌باید با حروف «زرین» بر تاریخچة حماقت و وقاحت فعلة مؤنث فاشیسم در ایران بنویسیم! معلوم نیست ایشان این نوع «تفسیر» را از کجا آورده‌اند! تفسیری که بر اساس آن، صفت «اسلامی»، از نظر حقوقی و قانونی، معنایش این است که «مردم ایران مسلمان» هستند! «آفتاب آمد دلیل آفتاب»! مردم ایران حدود 1400 سال است که مسلمان هستند، پس سلطنت قاجار را هم باید «سلطنت اسلامی قاجار» بخوانیم! در ثانی این «اسلام» چیست که هم معنای «جمهوری» در آن پیدا می‌شود، و هم نوید دهندة «حقوق‌بشر» شده؟ و نهایت امر، شاید گروه‌های وسیعی از مردم ایران اصلاً مسلمان نباشند، یا قصد تغییر دین داشته باشند، و یا اصولاً به هیچ دینی ارادت نداشته باشند، تکلیف اینان در «دامن پر مهر» اسلام چیست؟ همین اسلامی که به قول عبادی هیچ «اشکالی» هم ندارد!

مسلماً در تاریخ ایران، نام شیرین عبادی، در ترادف با فردی جیره‌خوار در یک حکومت دست‌نشاندة مذهبی قرار خواهد گرفت. ما ایرانیان، از هر مرام و مسلکی نیک می‌دانیم که، مزدوران سیاست‌های اجنبی حتی اگر «ایرانی‌نمائی» هم کنند، فقط «فراملیتی‌هائی» وطن‌فروش خواهند بود.



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت