کوچه و روده!
...
پس از منتفی شدن طرح «نابوکو»، روزنامة لوموند یا بهتر بگوئیم گروه «لاگاردر» به این نتیجه رسید که علی خامنهای میلیونها طرفدار دارد و کافی است از یک نامزد انتخاباتی حمایت کند تا این جمعیت میلیونی به او رأی دهند. بله، به این ترتیب باید بدانیم و آگاه باشیم که به زعم اهالی لوموند، خامنهای در جمکران «مهربان است، عزیز کودکان است»، و در حکومت الهی جمکران نه تنها انتخابات وجود دارد که آراء مردم هم محترم شمرده میشود!
ولی میباید پرسید ارتباط شکست «نابوکو» با تحکیم جایگاه «ولی فقیه» در ایران، حداقل از دیدگاه «لوموند» چیست؟ پاسخ ساده است، امیدواری اتحادیة اروپا به تداوم حکومت اسلامی در ایران. همانطور که گفتیم کشور ایران خارج از اهمیت استراتژیک، در منطقه از مرکزیت فرهنگی نیز برخوردار است، و همین امر باعث شده که استعمار به «فرهنگ زدائی» در ایران بپردازد، چرا که جامعة بدون فرهنگ کارساز سیاست استعمار خواهد بود.
کاردینال راتزینگر در آستانة سفرشان به آفریقا استفاده از «پرزرواتیف» برای جلوگیری از ابتلا به بیماری ایدز را «حرام» اعلام فرمودند. میدانیم که در آفریقا این بیماری بیداد میکند و از سوی دیگر در این منطقه بعضی «باورها» مشوق روابط جنسی با دختربچهها است. به همین دلیل پاپ عزیز و نازنازی تلویحاً فتوی دادهاند که هیچ اشکالی ندارد اگر مردی یک یا چند دختربچه را هم به بیماری ایدز مبتلا کند. مهم این است که باورهای کاتولیک و باورهای آفریقائی «همزمان» رعایت شود، تا بزودی قارة آفریقا نیز از وجود سیاهان «پاک» شده، حضرت راتزینگر بتوانند این قارة وحشی و عقبافتاده را با دین مسیح، ویراست نژادبرتر «متمدن» فرمایند!
بله این نوع آرزوهای ناگفته نزد فاشیستها فراوان است. اینان شیفتة«پالایش» و مدرنیزاسیوناند. دوست دارند قارة آفریقا و آسیا از ساکنین آن «پاک» شود. البته روش پالایش در هر قاره متفاوت است. در آفریقا لازم میآید که همه از بیماری نابود شوند؛ در منطقة خاورمیانه و به ویژه در ایران فرهنگ زدائی و گسترش توحش اولویت دارد. به همین دلیل است که از یکسو به امثال شهلا شرکت، شیرین عبادی و شرکاء جایزه میدهند تا از طریق اسلام زدائی، یک «اسلام مدرن» ارائه دهند، و از سوی دیگر همین محافل، گورکنها را مأمور پالایش فرهنگ اقوام ایرانی کردهاند.
هدف نهائی این طرحها تبدیل ملت ایران به تل «تودهها»، «مردم» و «امت» است. چرا که همین «مردم» کارساز سیاست استعمار خواهند شد. هر وقت لازم باشد شهربانی و ساواک «مردم» را با اتوبوس به شهر میآورند تا زنده باد، مرده باد سر دهند. همچنانکه شاهد بودیم پس از خروج شاه از ایران، آنهنگام که کودتای ژنرال هویزر به ثمر رسیده بود، ساواک منفور برای القاء این امر که ارتش میخواهد کودتا کند، همین مردم را به خیابانهای مرکزی تهران به ویژه به اطراف دانشگاه سابق تهران میآورد تا «جاوید شاه» بگویند و روزینامة کیهان پیرامون «خطر کودتا» هشدار دهد! حال آنکه نخست وزیری بختیار در واقع نشان پایان کودتا بود. همانطورکه گفتیم در کشور ایران افرادی مانند شاپور بختیار نمیتوانند در حاکمیت جائی داشته باشند، چون روند سفلهپروری استعمار خدشهدار خواهد شد و دیگر «مردم» نمیتوانند در خیابان سیاست تعیین کنند. به همین دلیل استاد سروش هم مانند دیگر فعلة فاشیسم پس از برنامة اوباشگیری به نوستالژی دچار شده از «دانشجونمایان عضو تحکیم وحدت» میخواهد به همة امور کشور دخالت کنند!
آشنائی با حکایت اصحاب کهف و به ویژه آشنائی با سگ محترمشان این روزها پاسخی است برای بسیاری از پرسشها. میخواستم وبلاگ امروز را به «چهارشنبه سوری» اختصاص دهم اما با مطالعة مطالب اهالی مرز پرگهر متوجه شدم که امروز هممیهنان گرامی به کوری چشم آخوند مکارم، صافی گلپایگانی و دیگر جیره خواران ناخدا کلمب چهارشنبه سوری را با نارنجک و «آر. پی. جی» و شاید هم با موشکهای چینی «شهاب» جشن خواهند گرفت! پس لزومی ندارد که به آنان بگوئیم چهارشنبه سوری روز انفجار نیست! خوشبختانه در کشوری که فیلسوفاش عبدالکریم سروش باشد همه فیلسوفاند و در کشوری که روشنفکراش محمد خاتمی باشد، همه روشنفکر، به ویژه اصحاب داس و اهالیآش!
تازه پاسدار شریعتمداری بازار گرمی برای محمد خاتمی را از طریق زدن نعل وارونه آغاز کرده بود که سیدشیاد ناچار شد از شرکت در «انتخابات» جمکران انصراف دهد و آتش بر دل فعلة فاشیسم بگذارد. همة زحمات اسقف کانتربری و آخوندهای واتیکان برباد رفت و همة آرزوهای حاکمیت آخوندنواز فرانسه نقش بر آب شد و خلاصه امسال برای آخوندپروری، گلهداری و اوباش نوازی سال نیکوئی نخواهد بود، چون اتحادیة اروپا هم ناچار شد از اولویت خطلولة «نابوکو» صرفنظر کند. خلاصه عبداللهگل و آخوندهای جمکران همگی سیاهپوش شدند!
به گزارش نووستی، مورخ 17 مارس 2009، ابتدا آلمان، سپس فرانسه و ایتالیا از تأمین بودجة 5 میلیارد دلاری خط لولة کذا خودداری کردند! مخارج احداث این خط لوله حدود 7 میلیارد دلار برآورد شده بود. بله به همین دلیل است که میگوئیم امسال برای گوسفندان آنگلوساکسونها، به ویژه برای حکومت جمکران و حکومت ترکیه سال خوشی نخواهد بود. و به همین دلیل نیز عبدالکریم سروش دکان دینداری و دینبانی و اینحرفها را تعطیل کرده، یک «بازارچه» افتتاح نموده به نام «اخلاق حافظی»! و همة اهالی تحکیم وحدت را به پیروی از «اخلاق حافظی» فرا میخواند.
پس از تبدیل دیوان شمس به ایدئولوژی، اینک نوبت لجن پراکنی به سرودههای حافظ رسیده که کارفرمایان سروش ترجیح میدهند آنرا در چارچوب «دستورات اخلاقی» مطرح کنند، آنهم اخلاق آخوندی! به این منظور لازم است ابتدا داشصفار و شرکاء «دیوان حافظ» را «تصحیح» بفرمایند، چرا که «غلط» دارد! و نیازی به توضیح نیست ولی، غلطهای حافظ همة سرودههائی است که با «توضیحالمسائل» حجج اسلام منافات داشته باشد. البته تصحیح غلطهای مفاخر فرهنگ ما را «فروغی» قبلاً آغاز کرده بود. ایشان کلیات سعدی را «تصحیح» فرمودند، و ممیزی و سانسور کلیات سعدی از «خدمات بزرگ» آنحضرت به فرهنگ ایران زمین به شمار میرود!
پس از سعدی نوبت به حافظ میرسد و استاد بهاءالدین خرمشاهی و داشصفار، تحت نظارت سروش، «غلطهای» حافظ را میگیرند و یک دیوان حافظ اسلامی و اخلاقی در اختیار امت اسلام قرار میدهند. سروش پیشتر غلطهای دانشگاه را هم گرفته بود و یک دانشگاه «اسلامی» به پیشگاه امام امت تقدیم کرد که همة «دانشجوهای غلط» آن با پاک کن «پاک» شده بودند، و بجایشان اوباش «تحکیم وحدت» نشستند که هیچ غلط نداشتند. نتیجة غلطگیری کذا هم همچنان که شاهدیم عالی بود. به گزارش «خبرنامة امیرکبیر» که در سایت «اطلاعات نت»، مورخ 17 مارس سالجاری نیز انتشار یافته، استاد سروش با اعضای شورای مرکزی تحکیم وحدت دیدار کرده، رهنمودهای لازم جهت لاتبازی و عربدهجوئی هر چه بیشتر به آنان ارائه دادهاند. میدانیم که «استاد» اگر چه از نعمت سواد بیبهره ماندهاند، در زمینة لاتبازی و مهملگوئی به راستی از استادان دهراند. و تاکنون کسی در این زمینه گوی سبقت از ایشان نربوده، البته به استثنای نعلینها که حق استادی بر گردن او دارند!
باری سروش از «دانشجویان» خواسته به «نقد استبداد» بپردازند! البته سروش در میان چرندیاتی که ردیف کرده حرف حسابی هم زده، و آن اینکه «همة رذیلتها زیر چتر استبداد میرویند.» ما هم کاملاً با استاد سروش موافقایم! چرا که «رویش» ایشان و امثال ایشان نیز زیر چتر استبداد دینی شاهدی است بر همین مدعا. در غیاب اوباش، سروش از دانشجونمایان درخواست کرده «به میدان بیایند و استبداد نظری را به نقد بکشند» تا فقر آن آشکار شود.
این «دانشجویان» فرهیخته که در همة امور صاحبنظراند، دقیقاً همان عملکرد «مردم» و «توده» و مستضعفین را پیدا کردهاند، میباید نقش سیاهی لشکر فاشیسم را ایفا کنند. البته لشکری که به دلیل شکست و عقب نشینی ایالات متحد، در واقع لشکر پراکنده و شکست خوردة ارباب است، ولی اربابان سروش همچنان امیدواراند که مفری برای ایجاد آشوب و گسترش سرکوب بیابند:
«همین لشکر شکست خورده هم غنیمت است. سرمایه ما همین است. ما در همین استخر باید شنا کنیم و همزمان در تصفیة آن نیز بکوشیم [...] حال که شاهراههای ارتباطی مسدود است به فکر کوچههای فرعی برای ارتباط بگردیم.»
اتفاقاً سفرای کشورهای غربی و کارمندان بلندپایة سفارتخانهها اکثراً در کوچههای فرعی تهران سکونت دارند! و شاید به همین دلیل است که دانشجونمایان یکشبه سر از اروپا و آمریکا درمیآورند! چون مثل استاد سروش «راه ارتباط» را خوب یافتهاند. باری در پاسخ ترهات استاد، دانشجویان هم ترهات عمیقتری ارائه کردهاند، از قبیل اینکه ما روشنفکری خود را «مدیون» شما هستیم، و ... و به همین دلیل دانشگاه را به چنان باغوحشی تبدیل کردهایم که «دولتمردان از حضور در آن واهمه دارند.» دانشجونمایان این باغ وحش را «سنگر آزادی» خواندهاند. و اما باز گردیم به سگ محترم اصحاب کهف که به ارادة پروردگار، با آنان به خواب فرو رفت و با آنان هم بیدار شد، زمانیکه دیگر دقیانوس مرده بود و سکههایاش رواج نداشت.
اما سگ اصحاب کهف از این امر واقف نبود، چون نه پول داشت نه خرید میکرد. در نتیجه نفهمید که پس از مرگ دقیانوس، شهلا شرکت، شیرین عبادی و شرکاء به ارادة پروردگار دمکراسی اسلامی کشف کردهاند و روزی چند نوبت از دقیانوسهای زمان جایزه میگیرند! به دلیل همین نفهمی بود که ساواک به خون سگ بیچاره تشنه شد! و آخر سر او را به قتل رساند تا با رودهاش یک «بیانیة» مضحک صادر کند و نام کلیة اصحاب داس و آشپرستان و فرهیختگان سرگذر را نیز زیر آن بچسباند.
میدانیم که درازی رودة سگ معروف است و دلیل قتل سگ اصحاب کهف این بود که ساواک به رودة حیوان بینوا چشم طمع داشت. چرا که یک بیانیه صادر کرده تحت عنوان مضحک «انتخابات و گفتمان مطالبه محور» و نام چند صد نفر را هم زیر بیانیه کذا چسبانده، از جمله فریبرز رئیسدانا، خواهر احمدی خراسانی، احمد عزیزی، از تحکیم وحدت، بستهنگار، سهیل آصفی و مادر محترمشان، سیمین بهبهانی، حبیبالله پیمان، همسر مرضیه مرتاضی، عزتالله سحابی و ... و امضاء کنندگان بیانیةکذا فقط در مورد کارگران مطالبات منطقی دارند، بقیة مطالباتشان اکثراً باعث خنده میشود. اینان میگویند «مردم» باید بر واحدهای تولیدی «نظارت» داشته باشند! یا به طور مثال خواهان انتخاب رئیس دانشگاه توسط دانشجویان، استادان و کارمندان دانشگاه هستند! یا اینکه میگویند، وزیر آموزش و پرورش باید حداقل 10 سال سابقة تدریس داشته باشد! حتماً وزیر راه و ترابری هم باید حداقل ده سال سابقة رانندگی کامیون داشته باشد.
ولی مهمترین درخواست اصحاب داس و آش، که لابلای مطالبات الکی پنهان مانده «ادامة غنی سازی اورانیوم» و خصوصاً ایجاد رابطه با آمریکا است! حضرات میخواهند از انرژی هستهای صلحآمیز برخوردار باشند، ولی اورانیوم را خارج از چارچوب صلح آمیز غنی کنند! اشکال این است که غنی سازی اورانیوم، چون میتواند کاربرد نظامی داشته باشد، دست گورکنها را باز میگذارد. اینان میتوانند آنقدر از راه اندازی نیروگاه بوشهر جلوگیری کنند تا آمریکا دستشان را بگیرد، و آنوقت است که روضهخوانها از همان طریقی که پاکستان به فناوری هستهای دست یافت، روی کاغذ، به تجهیزات اتمی دست مییابند و ملت ایران دوباره مانند هشت دهة اخیر سپر بلای آنگلوساکسونها در برابر روسیه خواهد شد:
«حق برخورداری صلح آمیز از انرژی هستهای و غنیسازی اورانیوم و حل و فصل مسائل هستهای از طریق اعتماد سازی بینالمللی [...] برقراری رابطة شفاف [...] با همه کشورهای جهان از جمله آمریکا.»
بله این است فواید بیانیههای «روده سگی» ساواک! آنقدر دراز است که هیچکس حوصلة مطالعة آن را نخواهد داشت. در نتیجه همة مطالبات آنگلوساکسونها را میتوان در آن گنجاند. به ویژه تأئید قانون اساسی متحجرانة جمکران و «احترام به ادیان»! به طور مثال، در بخش آزادی و حقوق بشر هماهنگی امضاء کنندگان با مجازات اعدام، قصاص و شلاق را میتوان مشاهده کرد. حضرات فقط از سنگسار و اعدام افراد نابالغ بدشان آمده! با ازدواج دختربچهها و حجاب اجباری و محدودیتهای اجتماعی تحت عنوان «دین» هم هیچ مخالفتی ندارند! با قیمومت پدر و همسر بر زنان نیز گویا موافق باشند. ولی در ضمن همین حضرات بر رعایت «حقوق بشر» تکیه دارند، آنهم چه تکیهای! خلاصه بگوئیم، اینان برای دفاع از سرکوب استعماری و نوکری برای آمریکا با شعار دفاع از حقوق زنان، کارگران، معلمان و دانشجویان و ... «بیانیه» صادر فرمودهاند. البته همانطور که گفتیم این بیانیة «روده سگی» دستپخت ساواک جمکران است، ولی اطمینان داریم که نه اعضای آش و نه اصحاب داس جرأت نخواهند داشت تأکیدات ساواک را رسماً تکذیب کنند.
ولی نمیدانیم نظر کاردینال راتزینگر در مورد استفاده از رودة سگ برای صدور بیانیه چیست؟
ولی میباید پرسید ارتباط شکست «نابوکو» با تحکیم جایگاه «ولی فقیه» در ایران، حداقل از دیدگاه «لوموند» چیست؟ پاسخ ساده است، امیدواری اتحادیة اروپا به تداوم حکومت اسلامی در ایران. همانطور که گفتیم کشور ایران خارج از اهمیت استراتژیک، در منطقه از مرکزیت فرهنگی نیز برخوردار است، و همین امر باعث شده که استعمار به «فرهنگ زدائی» در ایران بپردازد، چرا که جامعة بدون فرهنگ کارساز سیاست استعمار خواهد بود.
کاردینال راتزینگر در آستانة سفرشان به آفریقا استفاده از «پرزرواتیف» برای جلوگیری از ابتلا به بیماری ایدز را «حرام» اعلام فرمودند. میدانیم که در آفریقا این بیماری بیداد میکند و از سوی دیگر در این منطقه بعضی «باورها» مشوق روابط جنسی با دختربچهها است. به همین دلیل پاپ عزیز و نازنازی تلویحاً فتوی دادهاند که هیچ اشکالی ندارد اگر مردی یک یا چند دختربچه را هم به بیماری ایدز مبتلا کند. مهم این است که باورهای کاتولیک و باورهای آفریقائی «همزمان» رعایت شود، تا بزودی قارة آفریقا نیز از وجود سیاهان «پاک» شده، حضرت راتزینگر بتوانند این قارة وحشی و عقبافتاده را با دین مسیح، ویراست نژادبرتر «متمدن» فرمایند!
بله این نوع آرزوهای ناگفته نزد فاشیستها فراوان است. اینان شیفتة«پالایش» و مدرنیزاسیوناند. دوست دارند قارة آفریقا و آسیا از ساکنین آن «پاک» شود. البته روش پالایش در هر قاره متفاوت است. در آفریقا لازم میآید که همه از بیماری نابود شوند؛ در منطقة خاورمیانه و به ویژه در ایران فرهنگ زدائی و گسترش توحش اولویت دارد. به همین دلیل است که از یکسو به امثال شهلا شرکت، شیرین عبادی و شرکاء جایزه میدهند تا از طریق اسلام زدائی، یک «اسلام مدرن» ارائه دهند، و از سوی دیگر همین محافل، گورکنها را مأمور پالایش فرهنگ اقوام ایرانی کردهاند.
هدف نهائی این طرحها تبدیل ملت ایران به تل «تودهها»، «مردم» و «امت» است. چرا که همین «مردم» کارساز سیاست استعمار خواهند شد. هر وقت لازم باشد شهربانی و ساواک «مردم» را با اتوبوس به شهر میآورند تا زنده باد، مرده باد سر دهند. همچنانکه شاهد بودیم پس از خروج شاه از ایران، آنهنگام که کودتای ژنرال هویزر به ثمر رسیده بود، ساواک منفور برای القاء این امر که ارتش میخواهد کودتا کند، همین مردم را به خیابانهای مرکزی تهران به ویژه به اطراف دانشگاه سابق تهران میآورد تا «جاوید شاه» بگویند و روزینامة کیهان پیرامون «خطر کودتا» هشدار دهد! حال آنکه نخست وزیری بختیار در واقع نشان پایان کودتا بود. همانطورکه گفتیم در کشور ایران افرادی مانند شاپور بختیار نمیتوانند در حاکمیت جائی داشته باشند، چون روند سفلهپروری استعمار خدشهدار خواهد شد و دیگر «مردم» نمیتوانند در خیابان سیاست تعیین کنند. به همین دلیل استاد سروش هم مانند دیگر فعلة فاشیسم پس از برنامة اوباشگیری به نوستالژی دچار شده از «دانشجونمایان عضو تحکیم وحدت» میخواهد به همة امور کشور دخالت کنند!
آشنائی با حکایت اصحاب کهف و به ویژه آشنائی با سگ محترمشان این روزها پاسخی است برای بسیاری از پرسشها. میخواستم وبلاگ امروز را به «چهارشنبه سوری» اختصاص دهم اما با مطالعة مطالب اهالی مرز پرگهر متوجه شدم که امروز هممیهنان گرامی به کوری چشم آخوند مکارم، صافی گلپایگانی و دیگر جیره خواران ناخدا کلمب چهارشنبه سوری را با نارنجک و «آر. پی. جی» و شاید هم با موشکهای چینی «شهاب» جشن خواهند گرفت! پس لزومی ندارد که به آنان بگوئیم چهارشنبه سوری روز انفجار نیست! خوشبختانه در کشوری که فیلسوفاش عبدالکریم سروش باشد همه فیلسوفاند و در کشوری که روشنفکراش محمد خاتمی باشد، همه روشنفکر، به ویژه اصحاب داس و اهالیآش!
تازه پاسدار شریعتمداری بازار گرمی برای محمد خاتمی را از طریق زدن نعل وارونه آغاز کرده بود که سیدشیاد ناچار شد از شرکت در «انتخابات» جمکران انصراف دهد و آتش بر دل فعلة فاشیسم بگذارد. همة زحمات اسقف کانتربری و آخوندهای واتیکان برباد رفت و همة آرزوهای حاکمیت آخوندنواز فرانسه نقش بر آب شد و خلاصه امسال برای آخوندپروری، گلهداری و اوباش نوازی سال نیکوئی نخواهد بود، چون اتحادیة اروپا هم ناچار شد از اولویت خطلولة «نابوکو» صرفنظر کند. خلاصه عبداللهگل و آخوندهای جمکران همگی سیاهپوش شدند!
به گزارش نووستی، مورخ 17 مارس 2009، ابتدا آلمان، سپس فرانسه و ایتالیا از تأمین بودجة 5 میلیارد دلاری خط لولة کذا خودداری کردند! مخارج احداث این خط لوله حدود 7 میلیارد دلار برآورد شده بود. بله به همین دلیل است که میگوئیم امسال برای گوسفندان آنگلوساکسونها، به ویژه برای حکومت جمکران و حکومت ترکیه سال خوشی نخواهد بود. و به همین دلیل نیز عبدالکریم سروش دکان دینداری و دینبانی و اینحرفها را تعطیل کرده، یک «بازارچه» افتتاح نموده به نام «اخلاق حافظی»! و همة اهالی تحکیم وحدت را به پیروی از «اخلاق حافظی» فرا میخواند.
پس از تبدیل دیوان شمس به ایدئولوژی، اینک نوبت لجن پراکنی به سرودههای حافظ رسیده که کارفرمایان سروش ترجیح میدهند آنرا در چارچوب «دستورات اخلاقی» مطرح کنند، آنهم اخلاق آخوندی! به این منظور لازم است ابتدا داشصفار و شرکاء «دیوان حافظ» را «تصحیح» بفرمایند، چرا که «غلط» دارد! و نیازی به توضیح نیست ولی، غلطهای حافظ همة سرودههائی است که با «توضیحالمسائل» حجج اسلام منافات داشته باشد. البته تصحیح غلطهای مفاخر فرهنگ ما را «فروغی» قبلاً آغاز کرده بود. ایشان کلیات سعدی را «تصحیح» فرمودند، و ممیزی و سانسور کلیات سعدی از «خدمات بزرگ» آنحضرت به فرهنگ ایران زمین به شمار میرود!
پس از سعدی نوبت به حافظ میرسد و استاد بهاءالدین خرمشاهی و داشصفار، تحت نظارت سروش، «غلطهای» حافظ را میگیرند و یک دیوان حافظ اسلامی و اخلاقی در اختیار امت اسلام قرار میدهند. سروش پیشتر غلطهای دانشگاه را هم گرفته بود و یک دانشگاه «اسلامی» به پیشگاه امام امت تقدیم کرد که همة «دانشجوهای غلط» آن با پاک کن «پاک» شده بودند، و بجایشان اوباش «تحکیم وحدت» نشستند که هیچ غلط نداشتند. نتیجة غلطگیری کذا هم همچنان که شاهدیم عالی بود. به گزارش «خبرنامة امیرکبیر» که در سایت «اطلاعات نت»، مورخ 17 مارس سالجاری نیز انتشار یافته، استاد سروش با اعضای شورای مرکزی تحکیم وحدت دیدار کرده، رهنمودهای لازم جهت لاتبازی و عربدهجوئی هر چه بیشتر به آنان ارائه دادهاند. میدانیم که «استاد» اگر چه از نعمت سواد بیبهره ماندهاند، در زمینة لاتبازی و مهملگوئی به راستی از استادان دهراند. و تاکنون کسی در این زمینه گوی سبقت از ایشان نربوده، البته به استثنای نعلینها که حق استادی بر گردن او دارند!
باری سروش از «دانشجویان» خواسته به «نقد استبداد» بپردازند! البته سروش در میان چرندیاتی که ردیف کرده حرف حسابی هم زده، و آن اینکه «همة رذیلتها زیر چتر استبداد میرویند.» ما هم کاملاً با استاد سروش موافقایم! چرا که «رویش» ایشان و امثال ایشان نیز زیر چتر استبداد دینی شاهدی است بر همین مدعا. در غیاب اوباش، سروش از دانشجونمایان درخواست کرده «به میدان بیایند و استبداد نظری را به نقد بکشند» تا فقر آن آشکار شود.
این «دانشجویان» فرهیخته که در همة امور صاحبنظراند، دقیقاً همان عملکرد «مردم» و «توده» و مستضعفین را پیدا کردهاند، میباید نقش سیاهی لشکر فاشیسم را ایفا کنند. البته لشکری که به دلیل شکست و عقب نشینی ایالات متحد، در واقع لشکر پراکنده و شکست خوردة ارباب است، ولی اربابان سروش همچنان امیدواراند که مفری برای ایجاد آشوب و گسترش سرکوب بیابند:
«همین لشکر شکست خورده هم غنیمت است. سرمایه ما همین است. ما در همین استخر باید شنا کنیم و همزمان در تصفیة آن نیز بکوشیم [...] حال که شاهراههای ارتباطی مسدود است به فکر کوچههای فرعی برای ارتباط بگردیم.»
اتفاقاً سفرای کشورهای غربی و کارمندان بلندپایة سفارتخانهها اکثراً در کوچههای فرعی تهران سکونت دارند! و شاید به همین دلیل است که دانشجونمایان یکشبه سر از اروپا و آمریکا درمیآورند! چون مثل استاد سروش «راه ارتباط» را خوب یافتهاند. باری در پاسخ ترهات استاد، دانشجویان هم ترهات عمیقتری ارائه کردهاند، از قبیل اینکه ما روشنفکری خود را «مدیون» شما هستیم، و ... و به همین دلیل دانشگاه را به چنان باغوحشی تبدیل کردهایم که «دولتمردان از حضور در آن واهمه دارند.» دانشجونمایان این باغ وحش را «سنگر آزادی» خواندهاند. و اما باز گردیم به سگ محترم اصحاب کهف که به ارادة پروردگار، با آنان به خواب فرو رفت و با آنان هم بیدار شد، زمانیکه دیگر دقیانوس مرده بود و سکههایاش رواج نداشت.
اما سگ اصحاب کهف از این امر واقف نبود، چون نه پول داشت نه خرید میکرد. در نتیجه نفهمید که پس از مرگ دقیانوس، شهلا شرکت، شیرین عبادی و شرکاء به ارادة پروردگار دمکراسی اسلامی کشف کردهاند و روزی چند نوبت از دقیانوسهای زمان جایزه میگیرند! به دلیل همین نفهمی بود که ساواک به خون سگ بیچاره تشنه شد! و آخر سر او را به قتل رساند تا با رودهاش یک «بیانیة» مضحک صادر کند و نام کلیة اصحاب داس و آشپرستان و فرهیختگان سرگذر را نیز زیر آن بچسباند.
میدانیم که درازی رودة سگ معروف است و دلیل قتل سگ اصحاب کهف این بود که ساواک به رودة حیوان بینوا چشم طمع داشت. چرا که یک بیانیه صادر کرده تحت عنوان مضحک «انتخابات و گفتمان مطالبه محور» و نام چند صد نفر را هم زیر بیانیه کذا چسبانده، از جمله فریبرز رئیسدانا، خواهر احمدی خراسانی، احمد عزیزی، از تحکیم وحدت، بستهنگار، سهیل آصفی و مادر محترمشان، سیمین بهبهانی، حبیبالله پیمان، همسر مرضیه مرتاضی، عزتالله سحابی و ... و امضاء کنندگان بیانیةکذا فقط در مورد کارگران مطالبات منطقی دارند، بقیة مطالباتشان اکثراً باعث خنده میشود. اینان میگویند «مردم» باید بر واحدهای تولیدی «نظارت» داشته باشند! یا به طور مثال خواهان انتخاب رئیس دانشگاه توسط دانشجویان، استادان و کارمندان دانشگاه هستند! یا اینکه میگویند، وزیر آموزش و پرورش باید حداقل 10 سال سابقة تدریس داشته باشد! حتماً وزیر راه و ترابری هم باید حداقل ده سال سابقة رانندگی کامیون داشته باشد.
ولی مهمترین درخواست اصحاب داس و آش، که لابلای مطالبات الکی پنهان مانده «ادامة غنی سازی اورانیوم» و خصوصاً ایجاد رابطه با آمریکا است! حضرات میخواهند از انرژی هستهای صلحآمیز برخوردار باشند، ولی اورانیوم را خارج از چارچوب صلح آمیز غنی کنند! اشکال این است که غنی سازی اورانیوم، چون میتواند کاربرد نظامی داشته باشد، دست گورکنها را باز میگذارد. اینان میتوانند آنقدر از راه اندازی نیروگاه بوشهر جلوگیری کنند تا آمریکا دستشان را بگیرد، و آنوقت است که روضهخوانها از همان طریقی که پاکستان به فناوری هستهای دست یافت، روی کاغذ، به تجهیزات اتمی دست مییابند و ملت ایران دوباره مانند هشت دهة اخیر سپر بلای آنگلوساکسونها در برابر روسیه خواهد شد:
«حق برخورداری صلح آمیز از انرژی هستهای و غنیسازی اورانیوم و حل و فصل مسائل هستهای از طریق اعتماد سازی بینالمللی [...] برقراری رابطة شفاف [...] با همه کشورهای جهان از جمله آمریکا.»
بله این است فواید بیانیههای «روده سگی» ساواک! آنقدر دراز است که هیچکس حوصلة مطالعة آن را نخواهد داشت. در نتیجه همة مطالبات آنگلوساکسونها را میتوان در آن گنجاند. به ویژه تأئید قانون اساسی متحجرانة جمکران و «احترام به ادیان»! به طور مثال، در بخش آزادی و حقوق بشر هماهنگی امضاء کنندگان با مجازات اعدام، قصاص و شلاق را میتوان مشاهده کرد. حضرات فقط از سنگسار و اعدام افراد نابالغ بدشان آمده! با ازدواج دختربچهها و حجاب اجباری و محدودیتهای اجتماعی تحت عنوان «دین» هم هیچ مخالفتی ندارند! با قیمومت پدر و همسر بر زنان نیز گویا موافق باشند. ولی در ضمن همین حضرات بر رعایت «حقوق بشر» تکیه دارند، آنهم چه تکیهای! خلاصه بگوئیم، اینان برای دفاع از سرکوب استعماری و نوکری برای آمریکا با شعار دفاع از حقوق زنان، کارگران، معلمان و دانشجویان و ... «بیانیه» صادر فرمودهاند. البته همانطور که گفتیم این بیانیة «روده سگی» دستپخت ساواک جمکران است، ولی اطمینان داریم که نه اعضای آش و نه اصحاب داس جرأت نخواهند داشت تأکیدات ساواک را رسماً تکذیب کنند.
ولی نمیدانیم نظر کاردینال راتزینگر در مورد استفاده از رودة سگ برای صدور بیانیه چیست؟
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت