دوشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۷



نئومبارزان!


...
هیچ اهمیتی ندارد چه کسی نامزد انتخابات مضحک جمکران شود؛ هیچ اهمیتی ندارد که ساواک جمکران نام چه کسی را ازصندوق‌های مارگیری بیرون بیاورد. این مضحکة انتخابات باید تحریم شود،‌ تا اربابان این حکومت در لندن و واشنگتن بدانند جایگاه واقعی نوکران‌شان در حکومت جمکران کجاست. در هر حال آنچه مشخص و مسلم است این است که همة پادوهای استعمار در ایران به «تل نامرئی و موهوم» مردم، مستضعفان، امت، توده‌ها و خلاصه بگوئیم اوباش همیشه در صحنه امید بسته‌اند.

پس از گذشت سی سال از کودتای سازمان ناتو، هیچیک از پادوهای استعمار برنامة سیاسی و اقتصادی مشخصی ارائه نمی‌دهد،‌ چرا؟ چون «برنامة» واقعی خارج ازمرزها تنظیم می‌شود. برنامة حکومت گورکن‌ها حفظ منافع ایالات متحد است که در آن تقدیم نفت رایگان به چین، در مقابل دریافت موشک شکسته‌ها و اسقاطی‌های ارتش مائوئیست برای تهدید دروغین اسرائیل و تداوم بحران و تنش در منطقه اهمیت ویژه‌ای ‌دارد. از سوی دیگر، نوکری و پادوئی برای ارتش ناتو در عراق و افغانستان، و همزمان تحویل شعار نبرد با آمریکا به «مردم» همیشه در صحنه، و از همه مهم‌تر افزایش واردات از غرب برای این «حکومت» از اولویت «الهی» برخوردار است! این برنامة واقعی حکومت اسلامی است؛ این برنامه هرگز اعلام نشده و نخواهد شد، ولی پیامدهای شوم آن برای مردم ایران از چشم هیچکس پنهان نمانده. در نتیجه جابجائی «نخبگان» و شعارهای ابلهانه و عوامفریب‌شان هیچ تغییری در شرایط ملت ایران ایجاد نخواهد کرد. پس جنجال و هیاهو پیرامون حضور یا عدم حضور محمدخاتمی در انتخابات حکومت عدل الهی اگر نشان حماقت نباشد، مسلما نشانگر پدرسوختگی خواهد بود.

البته ما می‌دانیم که حاکمیت فرانسه مانند ناخداکلمب به آخوند جماعت ارادت خاصی دارد، ولی همانطورکه پیشتر هم گفتیم پادوی‌شان رضوی‌فقیه را بی‌جهت راهی جمکران کرده‌اند!‌ سازمان ناتو باید بساط آخوندپروری خود را در ایران برچیند و از همه مهم‌تر باید بداند که متحدان نعلین را نمی‌توان بجای «لات‌الله» نشاند، ‌ نه جبهة ملی و نه داس‌الله را. روشن‌تر بگوئیم آنها که رویای ایجاد «اجماع نوین» پیرامون «نفرت از نعلین» در سر می‌پرورانند کور خوانده‌اند.

«خواهر» شهلا شفیق که پیشتر از طرفداران «فمینیسم بومی» و کمپین آش نذری بودند، اینروزها جهت بادبان‌شان تغییر کرده، و در مصاحبة خود با «منیره کاظمی»،‌ تظاهرات 8 مارس 1979 را «برگ زرینی» در تاریخ مبارزات زنان ایران خوانده‌اند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم! ولی پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد مقالة خسرو شاکری زند تحت عنوان «روشنفکران کمپرادور» چند نکته را یادآور شویم.

این مقاله از این نظر اهمیت دارد که در رسانه‌های فارسی زبان به توطئة «اجماع» بر ضد منافع ملی نقطة پایان می‌گذارد، و ایرانی‌نمایان پاانداز حاکمیت آمریکا را آنچنان که هستند می‌نمایاند. البته همانطورکه پیشتر هم گفتیم امثال میلانی، ‌جهانبگلو و شرکاء از نظر ما هیچ ارتباطی با روشنفکر و روشنفکری ندارند، این حضرات «کارمندان» دولت آمریکا هستند و در نتیجه، دقیقاً مانند حاکمیت ایالات متحد برای منافع ملی ما ایرانیان تهدید مستقیم به شمار می‌روند.

دیگر آنکه، در مورد محمد مصدق و نهضت به اصطلاح ملی ایشان،‌ ما پیشتر مواضع خود را با تکیه بر پیامدهای «اقتصادی ـ سیاسی» خوشخدمتی‌های رهبر جبهه‌ملی برای استعمار غرب روشن کرده‌ایم. قرار دادن نفت ایران در انحصار آنگلوساکسون‌ها در سال 1944 و سپس ملی کردن نفت در شرایطی که شاهد بودیم، از نظر ما خیانت به منافع ملی ایران بود. خیانتی که نهایت امر به کودتاهای 28 مرداد و 22 بهمن 57 انجامید. حال بپردازیم به شاپور بختیار.

شاپور بختیار در اوج آشوب تلاش کرد در برابر کودتای ژنرال هویزر و سران خیانتکار ارتش ایستادگی کند. محبوبیت بختیار مدیون شهامت و جسارت سیاسی اوست. بختیار توده‌پرست و جمع‌گرا و عوامفریب نبود، به همین دلیل بر خلاف محمد مصدق هرگز انبوه تحریک شدة «مردم» را در ترادف با مجلس شورای ملی قرار نداد. بهتر بگوئیم بختیار بر خلاف جبهة ملی و نعلین‌های جیره‌خوار سفارتخانة انگلستان، قوة مقننة خیابانی و مجلس سرگذر را به رسمیت نشناخت. بختیار با پذیرش پست نخست وزیری ثابت کرد که هرگز در کنار آشوب‌طلبان و «تل شورشی» قرار نخواهد گرفت. این مختصر را گفتیم تا آن‌ها که اخیراً به دلیل تغییر مسیر باد، فواید بختیار و تظاهرات 8 مارس 1979 را یک‌شبه کشف کرده‌اند بدانند که نمی‌توانند به صفوف ما نفوذ کنند.

ما با براندازی در هر حال مخالف‌ایم. گذار از حکومت اسلامی به یک حاکمیت دمکراتیک با توسل به خشونت، تحریک افکار عمومی و هی کردن لات‌الله به خیابان امکانپذیر نخواهد بود. چنین روندی فقط به تقویت استعمار و استبداد در ایران منجر می‌شود. پس علاوه بر داس‌الله و لات‌الله، بهتر است توله‌آخوندهای افشاگر و پسرحاجی‌های «انتلکتوئل» نیز سکوت اختیار کنند. ما برای استقرار یک حاکمیت دمکراتیک هیچ نیازی به فتوی جیره خواران سازمان ناتو و رهنمودهای پادوهای‌شان نداریم. حال باز گردیم به مصاحبة «منیره کاظمی» با شهلا شفیق که تحت عنوان «سی سالگی تظاهرات 8 مارس 1357» در سایت «اخبارروز»، مورخ 26 اسفندماه سالجاری انتشار یافته.

شهلا شفیق در این مصاحبه ادعا کرده برخی زنان فعال چپ در این تظاهرات شرکت کردند! حتماً منظور ایشان خواهر آذر ماجدی است که به دروغ ادعای شرکت در این تظاهرات را داشت، و از آنجا که برای دروغ گفتن به مهملات و چرندیات روزی‌نامة ‌کیهان متوسل شده بود، روز هشت مارس را هم در تهران برفی گزارش کرده بود! پیشتر اظهارات این «رزالوکزامبورگ» میدان بارفروشان و هم‌سنگران‌اش را بررسی کرده‌ایم. پس نیازی نیست که به خواهر شهلا شفیق یادآور شویم، «چرندگفتن» حد و حدودی دارد. اگر سرکار از شرکت زنان فعال چپ در این تظاهرات اطمینان دارید، حداقل نام و مشخصات‌شان را به ملت همیشه در صحنه ارائه فرمائید، تا ما مردم خارج از صحنه نپنداریم که همة «زنان فعال چپ» در کنار زنان اندرون و تل چادر سیاه «مبارزات» می‌کردند، و مانند خواهر ملیحه محمدی بدون اینکه فکر کنند، فقط می‌دویدند! و هنوز هم همچنان به دویدن ادامه می‌دهند!

شهلا شفیق می‌افزاید، «اما گروه‌های چپ از این تظاهرات حمایت نکردند!» پس نتیجه می‌گیریم که آن زنان فعال «چپ» که به ادعای شهلا شفیق در تظاهرات 8 مارس 1979 شرکت داشتند، پیرو سازمان‌های چپ نبودند! مواضع‌شان با سازمان‌های «داس» متفاوت بوده و در اینصورت شهلا شفیق باید توضیح دهد این زنان فعال چپ در کدام «سازمان چپ» فعال بودند،‌ که نظرات آن را هم قبول نداشتند!

خانم «دکتر» شهلا شفیق می‌گویند، «بسیاری» هم این تظاهرات را به مثابه اقدام طرفداران بختیار و بازگشت سلطنت تلقی کردند! و ما مبهوت و متحیر می‌مانیم که روز جهانی زن چه ارتباطی با شاپور بختیار دارد؟ شاید شهلا شفیق فراموش کرده که تظاهرات کذا حدود یکماه پس از کودتای 22 بهمن و نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان صورت گرفت! حال فرض می‌کنیم که روز 8 مارس تمامی افراد آن گروه اندک طرفداران بختیار بودند، و آن «بسیاری» حق داشتند! باید بگوئیم آن«بسیاری» بسیار ابله و کودن بودند! به چند دلیل!

نخست اینکه بختیار طی دوران نخست وزیری خود رسماً پیشنهاد برپائی رفراندوم برای تغییر سلطنت به جمهوری را مطرح کرد، در نتیجه آن «بسیاری» به احتمال زیاد نه تنها ابله و کودن که کور و کر هم بوده‌اند. از این گذشته، در تظاهرات روز جهانی زن همة گروه‌های سیاسی می‌توانستند شرکت داشته باشند، کافی بود آن «بسیاری» کذا صفوف خود را از طرفداران بختیار جدا می‌کردند، و شعارهای خود را مطرح می‌نمودند. ولی تا آنجا که نویسندة این وبلاگ به یاد دارد بختیار در دوران نخست وزیری هم با تظاهرات طرفداران‌اش مخالفت کرد، چرا که می‌دانست ساواک عده‌ای لات و اوباش را با اتوبوس در مرکز شهر تخلیه می‌کند که با تظاهرات خود در واقع به تحریک افکار عمومی بپردازند. راهپیمائی ساواکی‌ها و لباس‌شخصی‌های شهربانی با شعار قانون اساسی نمی‌توانست حمایت از بختیار باشد. در هر حال روز 8 مارس کسی شعار درود بر بختیار نمی‌داد، چرا که ما برای حفظ حقوق اولیة زنان تظاهرات کردیم نه برای تعیین و تغییر حاکمیت تازه نفس کودتا. بر خلاف آن «بسیاری»، ما احمق نبودیم و شباهت کودتای 22 بهمن با کودتای 28 مرداد از دیدگان‌ما‌ن پنهان نمانده بود!

به ما گفته بودند که روز 28 مرداد به شهربانی محمد مصدق هم دستور اعلام بیطرفی در برابر «مردم»‌ داده شده بود. البته این مسائل به صراحت مطرح نمی‌شد، ولی در آنروز «کذا» شهربانی و وزارت کشور با ارسال دستورات ضد و نقیض عملاً رؤسای شهربانی کل‌کشور را ابتر کرده بودند! در نتیجه، «مردم» کذا که عبارت بودند از اراذل شهربانی به رهبری شعبان‌خان، ملکه اعتضادی، و ... و «قیام» فرمودند! نیاکان ما هم که اهل «مبارزات» و تظاهرات نبودند می‌گفتند، ‌ «مصدق خائن» کشور را به آشوب کشید تا کودتا شود. البته ما در آنروزهای خوب هنوز متولد نشده بودیم، پس از کودتای 22 بهمن بود که شنیدیم 28 مرداد هم به 22 بهمن شباهت‌ داشت.

آورده‌اند که آنروز «ارتش» هم مانند آخوند کاشانی و شرکاء «در کنار مردم» قرار گرفت! و خلاصه حدود 27 سال در کتاب‌های «تاریخ» گفتند، «قیام» و در کوچه و بازار زمزمه کردند، «کودتا برضد مصدق، قهرمان ملی!» آنچه در بهمن‌ماه 1357 پیش‌ آمد نوع بسیار پیشرفتة همین «قیام» بود که به برکت پروپاگاند استعماری طرح فاشیستی تمرکز بر یک نقطه یا اجماع پیرامون «نفرت از شخص شاه» با موفقیت به مورد اجرا گذاشته شد. مراکز شهربانی تعطیل شد، سران ارتش اعلام «بیطرفی» کردند، و لات‌الله و داس‌الله و زنان اندرون هم «انقلاب» فرمودند!

پس نتیجه می‌گیریم که آن «بسیاری» که مورد اشارة شهلا شفیق است، مانند زنان داس‌الله بسیار از مرحله پرت بوده‌اند. آنطور که شهلا شفیق روایت کرده:

«زنان فعال چپ اما پس از رودرروئی با فاجعة تلخ قدرت‌یابی اسلام گرایان در کشورمان نطفه‌های مبارزه فمینیستی را در خارج از کشور ریختند.»

زنان فعال چپ ظاهراً به خودشان تهمت چپگرائی زده بودند، چرا که پس از تجربة آنتونیوگرامشی، هیچ جنبش چپگرائی در تاریخ دست اتحاد با فاشیسم نداده! البته باید به یاد داشته باشیم که آنچه امروز در ونزوئلا به عنوان «چپ» معرفی می‌شود در واقع پوپولیسم ساخته و پرداختة ایالات متحد است. و اما شهلا شفیق که «جامعه‌شناس» و «نویسنده» هم معرفی می‌شود، در بررسی خود از مسائل ایران تحلیل عجیبی ارائه داده! وی می‌گوید اسلام گرایان به دلیل عدم هشیاری «چپ» رشد کردند! در صورتیکه به هیچ عنوان چنین نیست! حاکمیت ضمن سرکوب تحرک‌های سیاسی، دست فاشیست‌ها را برای هر نوع فعالیت باز گذشته بود، از‌ آنجمله است گشایش حسینیة ارشاد، مرکز فعالیت‌های استعماری آخوندهای حکومتی و امثال علی شریعتی، «جامعه‌شناس» دست پروردة حاکمیت فرانسه که مبلغ «اگزیستانسیالیسم دینی» بود. امروز هم دختران‌اش مهملات پدر «دانشمندشان» را تکرار می‌کنند. و شاهدیم که حسینیة کذا همچنان فعالیت‌های استحماری خود را ادامه می‌دهد. و اما مهم‌تر از حسینیة ارشاد، تشویق فعالیت انجمن‌های اسلامی در دانشگاه‌هاست که امثال میرحسین موسوی را به ملت ایران تقدیم کرده.

برخی از اعضای انجمن‌های اسلامی پس از گذراندن بخشی از دورة تحصیل خود به غرب اعزام شده و تحت نظارت سازمان‌های امنیتی تبدیل می‌شدند به مبارزان ضدامپریالیست! اکثر اراذل حکومت‌اسلامی همچون ولایتی، یزدی و بنی‌صدر از کالاهای صادراتی غرب به شمار می‌روند و اینروزها شاهدیم که حاکمیت فرانسه اعضای همین انجمن‌های اسلامی را اینبار از خارج برای فعالیت به ایران صادر می‌کند. در واقع، دانشگاه‌های دوران پهلوی دقیقاً مانند حوزه‌های علمیه به محل پرورش زباله‌های «مسلمان‌نما» برای تأمین منافع استعمار تبدیل شده بود. و امروز تفاوت چندانی بین حوزه‌های علمیه و دانشگاه وجود ندارد: دانشگاه هم مکانی است برای عربده‌جوئی و نفس‌کش طلبی اوباش ساواک.

شهلا شفیق همچنین می‌گوید، بجز چپگرایان، گروه‌های غیرمذهبی هم برای مبارزه با حاکمیت به مذهب متوسل شده بودند! البته مشخص نیست ایشان به کدام گروه غیرمذهبی اشاره دارند! امیدواریم منظورشان «جبهة ملی» و مخلفات «ملی‌نمای» طیف سیاسی در ایران نباشد، چرا که این نوع «جبهه‌ها» با لائیسیته هیچگونه ارتباطی ندارند. ولی مهم‌ترین بخش سخنان شهلا شفیق آنجاست که می‌گوید، «نظریة جنبش‌های فمینیست اسلامی که در خارج از ایران شکل گرفته و می‌گیرد با شکست روبرو شده!»

و اتفاقاً به دلیل شکست همین نظریة استحماری است که شرکت «فرضی» بعضی‌ها در تظاهرات 8 مارس 1979 اینچنین اهمیت یافته! اهمیتی که «خواهر» شهلا شفیق را هم با پای برهنه وارد معرکه کرده:

«تظاهرات زنان برضد حجاب اجباری [...] در نظر [زنان چپ‌گرا] جلوه‌ای بورژوائی داشت و برخی زنان انقلابی با احساسات شعله‌ور از مبارزه بر ضد امپریالیسم غرب، خفت اجبار حجاب را به هیچ گرفتند.»


بله حمایت از چادر و حجاب «جلوة فئودالی» نداشت، تظاهرات برای «بازرگان، نخست وزیر ایران» هم ویژگی بورژوائی نداشت! فقط شرکت در تظاهرات 8 مارس بود که خیلی خیلی بورژوائی بود! ولی همانطور که در مورد «نخبگان» ساکن ینگه دنیا گفتیم، کارمندان دولت‌های غرب نمی‌توانند مدافع منافع ملی ما ملت باشند. پس به شهلا شفیق هم می‌گوئیم، کسانی که آنروزها خفت اجبار حجاب را به هیچ گرفتند، امروز نیز خفت‌های دیگر را به هیچ خواهند گرفت، تا به این وسیله مواضع واقعی خود را پنهان دارند. بله، دوران اسلام‌پروری و آخوندنوازی در ایران به سر رسیده و تمامی نعلین‌پرستان حرفه‌ای تلاش دارند خود را مخالف حکومت توحش بنمایانند، تا از سوی کارفرمایان به «هیچ» گرفته نشوند و مهره‌ای باشند در حلقة «اجماع نوین» استعماری.






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت