جمعه، آذر ۱۰، ۱۳۸۵


لرزه و دمکراسی!
...


گفتار از پندار بر می‌آید، کردار هم از گفتار. گفتار فاشیست‌ها همانطور که می‌دانیم، بر قالب‌های پوچ و واژه‌های تهی استوار شده. به عبارت دیگر نقشی است بر آب. و در این راستا، کلام محمد خاتمی، بهترین نمونه‌هاست. خاتمی، مانند دیگر «فرهیختگان حکومت جمکران» با عمق معنای واژه‌ها اصولاً بیگانه است، «تعاریف» اصولی مفاهیم را نمی‌شناسد، ولی در تمام مسائل نیز صاحبنظر به شمار می‌رود! محمد خاتمی، در هنگام تشرف به آستان اسقف کانتربری، در باب دموکراسی می‌گوید:

«بذر دموکراسی در سرزمین اسلام باید با شرایطی دیگر کاشته شود [...] در ایران با توجه به اهمیت اسلام و هویت دینی کشور[...] هر کس می‌خواهد [...] تغییرات فرهنگی و سیاسی مثبت ایجاد کند باید با این هویت دینی همراه باشد». منبع ایسنا 2 نوامبر 2006

ولی هم امروز، همین آقای خاتمی به این نتیجه رسیده که دموکراسی در ایران وجود دارد! و اگر مردم در انتخابات «خبرگان رهبری» شرکت گسترده نداشته باشند، این دموکراسی لرزان خواهد شد! به همین دلیل از شبه‌اصلاح طلبان می‌خواهد:

«علیرغم اینکه وسائل رسمی ارتباطات آنان را با مردم بسته است بکوشند[...] رابطه خود را با مردم بیشتر کنند و آنان را برای حضور در انتخابات تشویق کنند. باید توجه داشته باشیم که رای کم دموکراسی لرزان می آورد [...] زمانی که مردم بیایند اصلاً مهم نیست چه کسی سر کار می‌آید مهم این است که مردم با آگاهی انتخاب کنند» منبع: آفتاب نیوز

محمد خاتمی مانند شیادان دیگر حکومت جمکران پنداشته، اگر واژة دموکراسی از دهانش بیرون آید، دموکراسی در واقعیت موجودیت می‌یابد. البته کودکان نیز درک مشابهی از مسائل جهان دارند. آنان نیز به طور مثال می‌پندارند اگر واژة «لولو» بر زبان کسی جاری شد، «لولو» پدیدار خواهد شد! ولی محمد خاتمی «کودک» نیست، بیش از شش دهه را پشت سر گذارده و کسی که در این سن و سال برخورد کودکانه دارد، یا می‌باید عقب افتاده ذهنی باشد، یا ابله. این ویژگی تمامی سردمداران فاشیست است که بلاهت خود را نمی‌بینند و دیگران را ابله می‌پندارند. بخصوص که حاکمیت فاشیسم در ایران، همزمان حاکمیتی است استعماری. از اینرو نمی‌توان آنرا با نظام هیتلر یا موسولینی مقایسه کرد. حاکمیت ایران در نوع خود واقعاً «یگانه» است. و حماقت سردمدارانش نیز از همین ویژگی برخوردار! اینان با حمایت استعمار، با اشاره به گذشتة پرافتخاری که کوچکترین شناختی نیز از آن ندارند، به پرگوئی و گزافه‌گوئی افتاده‌اند! و می‌پندارند تا ابد می‌توانند به پریشانگوئی‌های خود ادامه دهند. حکایت گردو خاک کردن و دور برداشتن خاتمی‌ها به حکایت آن موش در مثنوی ماند، که افسار شتری را به دندان گرفته می‌کشید. شتر در حال دویدن بود و موش پنداشت که نیروی اوست که شتر را به دویدن واداشته، پس به خود گفت، من پهلوانم! شتر، غره شدن موش را دریافت، و در دل گفت، خوش باش، به وقتش نشانت خواهم داد! موش همچنان افسار شتر را می‌کشید، و شتر دوان دوان می‌رفت، تا ناگهان به کنار رود خروشانی رسیدند و موش از حرکت باز ایستاد. شتر به وی گفت چه شد؟ تو که پیشاهنگ بودی و من در پی تو روان، از چه رو ایستاده‌ای؟ مردانه پای در آب گذار! موش لابه کنان گفت، می‌ترسم غرق شوم! شتر پای در آب نهاد و:
گفت تا زانوست آب ای کور موش
از چه حیران گشتی و رفتی ز هوش
گفت مور تست و ما را اژدهاست
که ز زانو تا به زانو فرق‌هاست
...
گفت گستاخی مکن بار دگر
تا نسوزد جسم و جانت زین شرر

مثنوی، دفتر دوم، ص. 363

محمد خاتمی و شرکاء هم پنداشته‌اند، شتر استعمار پیوسته به دویدن ادامه خواهد داد! ولی امروز اگر چه حکومت جمکران مصداق همان موش شده، استعمار، دیگر مصداق شتر نیست! شرایط چنان شده که «شتر» هم در کرانة دجله، از بیم غرق شدن قصد فرار کرده! و اگر پای در آب گذارد، با موش هر دو غرق خواهند شد! به عبارت دیگر، بر خلاف گفتة خاتمی، آنچه «لرزان» است، دموکراسی نیست، ارباب است!

حال، پیش از غرق شدن موش‌های هزارة سوم، که در حکومت جمکران، دموکراسی هم یافته‌اند، چند اصل اساسی از دموکراسی را یادآور شویم، باشد که اینان نادان از این جهان نروند!

«دموکراسی، حکومت مردم است بر مردم، توسط مردم و برای مردم ایجاد می‌شود.» این سخنان «پریکلس» یونانی است، که آبراهام لینکلن نیز در سخنرانی خود به آن استناد کرده. نظام دموکراتیک دو الزام اساسی دارد. بیان عقیدة خود، و احترام به عقاید دیگران. «احترام» به هیچ عنوان به معنای «پذیرش» این عقاید نیست. و اینجاست که تفاوت دموکراسی با «استبداد اکثریتی» یا پوپولیسم، مشخص می‌شود. دموکراسی، به هیچ عنوان عقاید اقلیت را حذف نمی‌کند. دموکراسی تضمین می‌کند که هیچکس به قدرت نمی‌رسد، مگر آنکه بتواند مردم را به مفید و مستدل بودن برنامة خود متقاعد کند. بنا براین، دموکراسی نوع کاملاً مؤثر «عمل، بدون توسل به خشونت است.» واژة دموکراسی، از واژة مرکب یونانی «دموس»، مردم و «کراتوس»، قدرت، تشکیل شده، و نوعی نظم سیاسی است که در آن قدرت به مردم تعلق دارد. دموکراسی در معنای اصیل خود بر شیوه «مشورت با مردم» استوار است. در یک دموکراسی، مجموعه شهروندان، بدون در نظر گرفتن «خاستگاه اجتماعی، دارائی و قابلیت‌ها» قدرت را در دست دارد، و ارادة خود را از طریق رای اعلام می‌کند، به این ترتیب که هر فرد، از یک رأی برخوردار است. و با وجود آنکه دموکراسی، انواع مختلف دارد، ولی همة نظام‌های دموکراتیک، پنج وجه مشترک دارند:

ـ انتخاب رهبران سیاسی از طریق انتخابات آزاد
ـ وجود یک اوپوزیسیون آزاد و سازمان یافته که قادر به بیان مواضع خود باشد
ـ وجود یک نظام قضائی، که بر اساس «قوانین مدنی» قضاوت می‌کند
ـ وجود رسانه‌های مستقل و آزاد
ـ به قدرت رسیدن احزاب مخالف، حداقل دوبار!

این نوع حاکمیت، آزادی بیان، تساوی حقوق در برابر قانون،‌ آزادی انجام مراسم دینی، ممانعت از فساد مالی منتخبین و ماموران دولت، و کاهش شکاف طبقاتی، از طریق وصول مالیات را ایجاب می‌کند. دموکراسی یک افق سیاسی است، که دولت‌ها تلاش می‌کنند به آن دست یابند. هر دموکراسی پیرامون سه اصل اساسی شکل می‌گیرد:

ـ گفتگو : تبادل آزاد عقاید میان افراد، جهت اتخاذ تصمیم
ـ بنیاد: جهت فراهم کردن زمینه گفتگو و اجرای تصمیمات
ـ دادگری: برای نظارت بر اجرای تصمیمات با رعایت حداکثر دادگری ممکن.

مهم‌ترین ویژگی دموکراسی، گسترش دامنة آن در طول زمان است. به عنوان مثال در فرانسه، زنان در سال 1948 از حق رأی برخوردار شدند. یا در برخی کشورها، حق ازدواج همجنس‌گرایان، اخیرا به رسمیت شناخته شد.

و لازم به یادآوری است که «حقوق بشر» و «دموکراسی» در ترادف با یکدیگر نیستند. «حقوق بشر»‌ مجموعه اصولی است که بر طبق آنان، هر موجودی که به نوع بشر تعلق دارد، از مجموعه «حقوقی» برخوردار است. این مفهوم، متعلق به قرن 18 میلادی است که بسیاری از متفکرانش، بر خلاف «دیدرو»، به «برده‌داری» هیچ اعتراضی نداشتند. ولی دموکراسی نظریه‌ای است سیاسی، که به قرن 5 قبل از میلاد در یونان باستان باز می‌گردد، در دموکراسی یونان، حقوق بشر وجود نداشت؛ زنان، بردگان، خارجی‌ها و ورشکستگان از حقوق شهروندی برخوردار نبودند.


می بینیم که هیچیک از اصول دموکراسی در حکومت جمکران وجود ندارد، و هیاهوی امثال خاتمی و شرکاء جهت تشویق مردم به شرکت در «مضحکه‌ای» که جمکرانیان، «انتخابات» می‌خوانند، مدیون حمایت استعمار از «دموکراسی دینی و حقوق بشر اسلامی» است!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت