...
«دانائی»، مجموعه قابلیتهای ذهنیای است که هدف غائیاش به دست دادن «دریافتی» است عقلانی، به دور از هرگونه «ذهنیت»: هیجانات و احساسات! بدیهی است که این مجموعه قابلیتها در تقابل با حماقت، بلاهت و نادانی قرار گیرد. این تعریف مختصر ارائه شد، تا هنگامی که در این وبلاگ از این واژگان استفاده میشود، خواننده منظور دقیق نویسنده را دریابد. و فراموش نکنیم که یکی از محسنات ایرانی بودن، این است که جهت ارائه نمونههای بارز «نادانی»، گنجینة سرشاری در تمامی زمینههای فرهنگی در دسترس داریم. به عنوان مثال، زمانی که فردی از مدرنیته سخن میگوید، در حد «شناخت فردی» خود میتواند آنرا تحلیل کند. «شناخت فردی» نیز محصول مطالعه، و ادارکات فرد از موضوع مورد مطالعه است. ولی شناخت فرد، به نوبة خود در چارچوب فرهنگ همان فرد، در مقام سبک و شیوة بیان ویژة او بروز خواهد کرد. به عنوان نمونه، سخنان روحانیت سیاست پیشه حاکمیت اسلامی را در نظر میگیریم. چرا که «سیاست» عرصة «عام» است و کسی که به جهان سیاست پای گذارد، خود را در برابر دیدگان جامعه قرار میدهد. و دلیل پرداختن به روحانیت این است که در ایران، همچون دیگر جوامع سنتی، روحانیت نه تنها واسطه میان قدرت الهی و قدرت سیاسی است، که منطقاً، «وارث» قدرت، ثروت و دانش گذشتگان نیز به شمار میآید.
روحانی «کلام الهی» را اشاعه میدهد و کلام الهی، از جنبة ادبی، و نه از جنبة علمی، یکی از غنیترین کلامها است. چرا که زبان ادیان اسطوره است، و اسطوره، خود خاستگاه ادبیات: حماسه، تراژدی، رمان و ... همه و همه ریشه در اسطورهها دارند. یادآور شویم که در فلسفة کلاسیک، کلام پدیدهای است الهی. پس روحانی که وظیفة اشاعة کلام الهی را بر عهده دارد، میباید بر کلام تسلط داشته باشد. حال، همین روحانی هنگامی که پای به عرصة سیاست میگذارد، می باید نه تنها بر «کلام»، در مفاهیم فوق، که بر «کلام»، در مفاهیم سیاسی نیز تسلط کافی داشته باشد. به عبارت دیگر، میباید با مفاهیم مدرن سیاست آشنا باشد.
ولی اگر به عرصه سیاست ایران بنگریم، خواهیم دید که روحانیت نه تنها بر کلام سیاست تسلط ندارد، که به دلیل نادانی، سخنانش در همة زمینهها مضحکهای بیش نیست، چرا که بر کلام الهی نیز تسلطی ندارد! از خمینی، خامنهای و رفسنجانی، به دلیل ابتذال کلامشان نمونهای آورده نخواهد شد. از محمد خاتمی آغاز میکنم، که «دردانه» محافل استعماری است، و اخیراً به افتخار ملاقات با اسقف کانتربری نیز نائل آمده!
محمد خاتمی اخیراً در کانون توحید لندن، مورد استقبال کارآموزان استعمار، یعنی انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی قرار گرفت. اینان به نوبة خود نسل دوم پادوهای استعمار در ایراناند. به عبارت دیگر، حدود 40 سال پیش، استعمار پدران بسیار محترم اینان را جهت مبارزه با توسعة جنبشهای «پیشرو» سازمان داد. یکی از بنیانگذاران این سازمان استعماری، صادق طباطبائی است که همه با سوابق درخشان وی آشنائی داریم. وی از منسوبین خمینی است و نظارت بر امور مربوط به مواد مخدر و خرید اسلحه در انحصار ایشان است!
جهت آشنائی بیشتر با میزان درک و فهم اعضای انجمن اسلامی، بهتر است بدانیم که در سالن کانون توحید، مجسمة علی شریعتی نیز برپا شده! و تشییع جنازة وی از همین محل صورت گرفته است! به عبارت دیگر، «کانون توحید» همان «حسینیة ارشاد» در لندن است، که محل تجمع اسلامگرایان مزدور استعمار به شمار میرود. و از آنجا که مزدوری، پیشهای است موروثی، معمولاً اعضای انجمن اسلامی در غرب، جای خود را به فرزندان خود واگذار کرده، خود در رأس امور کشور ایران قرار میگیرند. شناخت اکثریت قریب به اتفاق اینان از غرب، همانقدر سطحی است که از مملکت خودشان. شناخت اینان از زبان کشور محل اقامت معمولاً در حد شناخت روحالله خمینی از زبان عربی است!
همانطور که میدانید، روحانیت مسلمان، جهت تفسیر قرآن و مطالعة متون قدیمی اسلام میباید به زبان عربی آشنائی کافی داشته باشد. ولی چنین نیست، یا حداقل در مورد روحانیت «سیاسی» این مطلب صحت ندارد. بهترین نمونهاش روحالله خمینی بود، که به اصطلاح «آیتالله» بود و چندین سال هم مقیم نجف. خمینی نه تنها زبان فارسی را به ابتذال آلود، که جهت گفتگو با یاسر عرفات، نیازمند حضور مترجم شد! به عبارت دیگر نه سواد فارسی داشت، و نه شناخت کافی از زبان عربی. حال بازگردیم به حکایت خاتمی «فرهیخته» در بارگاه استعمار، به نقل از بیبیسی مورخ 2 و 5 نوامبر سالجاری.
محمد خاتمی در باب اشغال سفارت آمریکا در تهران، یا «کودتای سیزده آبان» ، که جنگ و تحریم را بر ملت ایران تحمیل کرد، چنین میفرمایند:
«آن واقعه واکنش ظلمی بود که در 28 مرداد به مردم ایران روا داشته شد»
به عبارت دیگر در واکنش به کودتای 28 مرداد، کودتای دیگری سازمان یافت، که ملت ایران قدر 28 مرداد را خوب بداند! محمد خاتمی، پس از توجیه، یک عمل توجیه ناپذیر، به حساب خود دست به کار تعریف «هویت و بیهویتی» میشود! البته بدون ارائه کوچکترین تعریفی از «هویت»، سعی دارد که پیامدهای «بیهویتی» را به حضار گوشزد میکند:
«بیهویتی به نهیلیسم و در نهایت نابودی خود میانجامد»
بر اساس سخنان «شیوا» و «مستدل» محمد خاتمی، «بیهویتی»، «ویروس» ویژهایست که «خود»، باعث نابودی خودش میشود! سپس، سخنران فرهیخته، از آنجا که «اطمینان» کامل دارد که، «مسلمانان» عامل وقایع 11 سپتامبر بودهاند، می افزاید:
«تروریستهای [مسلمان] هم عموما در دنیای مدرن پرورش یافتهاند، چنان که عوامل حمله [...] به برجهای تجارت جهانی[...]»
این شخصیت حکومت جمکران، که از شدت فرهیختگی به مرحله «پسافرهیختگی» رسیده، در ادامة بیاناتشان به دو نوع «هویت» نیز اشاره میکنند: «هویت متقاطع» و «هویت متداخل»! طبق فرمایشات محمد خاتمی، هویت خوب همان نوع «متداخل» است که همزمان با سیاستهای استعمار انگلیس و اسلام همخوانی تمام و کمال دارد:
«هویت متداخل، مطابق با تعالیم اسلامی است، و بر اساس آن میتوان در مرز هویتها زیست و بیمرز دوست داشت!»
آقای خاتمی به احتمال زیاد پس از دیدار با اسقف کانتربری موفق به «کشف» اخیر شدهاند. چرا که آنگلوساکسونها، دهههاست، سیاست «یک هویت، یک مرز»، یا به عبارت دیگر «یک کشور، یک مذهب» را اعمال میکنند. و بهترین نمونهاش ایجاد کشور پاکستان در همسایگی ایران است. اینجاست که آشکارا میبینیم، تعالیم اسلام و سیاست آنگلوساکسونها تا چه حد به یکدیگر نزدیکند! و در اینجاست که معنای واقعی «اصلاحات» را درک میکنیم! در همین جلسه که خاتمی چنین بیانات گهرباری ایراد نموده، سعید رضویفقیه، دبیر اتحادیة انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و آمریکا، در ستایش «محمد خاتمی» چنین میگوید:
«فضیلت وی او را در میان دولتمردان مشخص میکرد، فضیلت بر بنیاد عقلانیت [...] باید گفت اصلاحات هست چون خاتمی هست.»
میبینیم که حکومت جمکران، با همیاری استعمار، نه تنها جهت تداوم بحران در منطقه، اورانیوم در کشور غنی میکند، که با «غنیسازی» گروهی «احمق»، «ابله» و «مزدور» در خارج مرزها، سعی در تداوم بخشیدن به بقای حاکمیت استعماری در ایران نیز دارد.
روحانی «کلام الهی» را اشاعه میدهد و کلام الهی، از جنبة ادبی، و نه از جنبة علمی، یکی از غنیترین کلامها است. چرا که زبان ادیان اسطوره است، و اسطوره، خود خاستگاه ادبیات: حماسه، تراژدی، رمان و ... همه و همه ریشه در اسطورهها دارند. یادآور شویم که در فلسفة کلاسیک، کلام پدیدهای است الهی. پس روحانی که وظیفة اشاعة کلام الهی را بر عهده دارد، میباید بر کلام تسلط داشته باشد. حال، همین روحانی هنگامی که پای به عرصة سیاست میگذارد، می باید نه تنها بر «کلام»، در مفاهیم فوق، که بر «کلام»، در مفاهیم سیاسی نیز تسلط کافی داشته باشد. به عبارت دیگر، میباید با مفاهیم مدرن سیاست آشنا باشد.
ولی اگر به عرصه سیاست ایران بنگریم، خواهیم دید که روحانیت نه تنها بر کلام سیاست تسلط ندارد، که به دلیل نادانی، سخنانش در همة زمینهها مضحکهای بیش نیست، چرا که بر کلام الهی نیز تسلطی ندارد! از خمینی، خامنهای و رفسنجانی، به دلیل ابتذال کلامشان نمونهای آورده نخواهد شد. از محمد خاتمی آغاز میکنم، که «دردانه» محافل استعماری است، و اخیراً به افتخار ملاقات با اسقف کانتربری نیز نائل آمده!
محمد خاتمی اخیراً در کانون توحید لندن، مورد استقبال کارآموزان استعمار، یعنی انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی قرار گرفت. اینان به نوبة خود نسل دوم پادوهای استعمار در ایراناند. به عبارت دیگر، حدود 40 سال پیش، استعمار پدران بسیار محترم اینان را جهت مبارزه با توسعة جنبشهای «پیشرو» سازمان داد. یکی از بنیانگذاران این سازمان استعماری، صادق طباطبائی است که همه با سوابق درخشان وی آشنائی داریم. وی از منسوبین خمینی است و نظارت بر امور مربوط به مواد مخدر و خرید اسلحه در انحصار ایشان است!
جهت آشنائی بیشتر با میزان درک و فهم اعضای انجمن اسلامی، بهتر است بدانیم که در سالن کانون توحید، مجسمة علی شریعتی نیز برپا شده! و تشییع جنازة وی از همین محل صورت گرفته است! به عبارت دیگر، «کانون توحید» همان «حسینیة ارشاد» در لندن است، که محل تجمع اسلامگرایان مزدور استعمار به شمار میرود. و از آنجا که مزدوری، پیشهای است موروثی، معمولاً اعضای انجمن اسلامی در غرب، جای خود را به فرزندان خود واگذار کرده، خود در رأس امور کشور ایران قرار میگیرند. شناخت اکثریت قریب به اتفاق اینان از غرب، همانقدر سطحی است که از مملکت خودشان. شناخت اینان از زبان کشور محل اقامت معمولاً در حد شناخت روحالله خمینی از زبان عربی است!
همانطور که میدانید، روحانیت مسلمان، جهت تفسیر قرآن و مطالعة متون قدیمی اسلام میباید به زبان عربی آشنائی کافی داشته باشد. ولی چنین نیست، یا حداقل در مورد روحانیت «سیاسی» این مطلب صحت ندارد. بهترین نمونهاش روحالله خمینی بود، که به اصطلاح «آیتالله» بود و چندین سال هم مقیم نجف. خمینی نه تنها زبان فارسی را به ابتذال آلود، که جهت گفتگو با یاسر عرفات، نیازمند حضور مترجم شد! به عبارت دیگر نه سواد فارسی داشت، و نه شناخت کافی از زبان عربی. حال بازگردیم به حکایت خاتمی «فرهیخته» در بارگاه استعمار، به نقل از بیبیسی مورخ 2 و 5 نوامبر سالجاری.
محمد خاتمی در باب اشغال سفارت آمریکا در تهران، یا «کودتای سیزده آبان» ، که جنگ و تحریم را بر ملت ایران تحمیل کرد، چنین میفرمایند:
«آن واقعه واکنش ظلمی بود که در 28 مرداد به مردم ایران روا داشته شد»
به عبارت دیگر در واکنش به کودتای 28 مرداد، کودتای دیگری سازمان یافت، که ملت ایران قدر 28 مرداد را خوب بداند! محمد خاتمی، پس از توجیه، یک عمل توجیه ناپذیر، به حساب خود دست به کار تعریف «هویت و بیهویتی» میشود! البته بدون ارائه کوچکترین تعریفی از «هویت»، سعی دارد که پیامدهای «بیهویتی» را به حضار گوشزد میکند:
«بیهویتی به نهیلیسم و در نهایت نابودی خود میانجامد»
بر اساس سخنان «شیوا» و «مستدل» محمد خاتمی، «بیهویتی»، «ویروس» ویژهایست که «خود»، باعث نابودی خودش میشود! سپس، سخنران فرهیخته، از آنجا که «اطمینان» کامل دارد که، «مسلمانان» عامل وقایع 11 سپتامبر بودهاند، می افزاید:
«تروریستهای [مسلمان] هم عموما در دنیای مدرن پرورش یافتهاند، چنان که عوامل حمله [...] به برجهای تجارت جهانی[...]»
این شخصیت حکومت جمکران، که از شدت فرهیختگی به مرحله «پسافرهیختگی» رسیده، در ادامة بیاناتشان به دو نوع «هویت» نیز اشاره میکنند: «هویت متقاطع» و «هویت متداخل»! طبق فرمایشات محمد خاتمی، هویت خوب همان نوع «متداخل» است که همزمان با سیاستهای استعمار انگلیس و اسلام همخوانی تمام و کمال دارد:
«هویت متداخل، مطابق با تعالیم اسلامی است، و بر اساس آن میتوان در مرز هویتها زیست و بیمرز دوست داشت!»
آقای خاتمی به احتمال زیاد پس از دیدار با اسقف کانتربری موفق به «کشف» اخیر شدهاند. چرا که آنگلوساکسونها، دهههاست، سیاست «یک هویت، یک مرز»، یا به عبارت دیگر «یک کشور، یک مذهب» را اعمال میکنند. و بهترین نمونهاش ایجاد کشور پاکستان در همسایگی ایران است. اینجاست که آشکارا میبینیم، تعالیم اسلام و سیاست آنگلوساکسونها تا چه حد به یکدیگر نزدیکند! و در اینجاست که معنای واقعی «اصلاحات» را درک میکنیم! در همین جلسه که خاتمی چنین بیانات گهرباری ایراد نموده، سعید رضویفقیه، دبیر اتحادیة انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و آمریکا، در ستایش «محمد خاتمی» چنین میگوید:
«فضیلت وی او را در میان دولتمردان مشخص میکرد، فضیلت بر بنیاد عقلانیت [...] باید گفت اصلاحات هست چون خاتمی هست.»
میبینیم که حکومت جمکران، با همیاری استعمار، نه تنها جهت تداوم بحران در منطقه، اورانیوم در کشور غنی میکند، که با «غنیسازی» گروهی «احمق»، «ابله» و «مزدور» در خارج مرزها، سعی در تداوم بخشیدن به بقای حاکمیت استعماری در ایران نیز دارد.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت