شنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۸


ندای مرگ!
...

خط سوم کودتا با توسل به شعار «آزادی» و «ندا» پروپاگاند خود را آغاز کرد. شکست مفتضحانة طاعون سبز جهت دوقطبی کردن فضای جامعه پیرامون «خط‌امام» و «حق مردم»، باعث شد تا اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن برای ایجاد اجماع، علاوه بر «جسد ندا»، به شعار پوچ فریبنده‌تری متوسل شوند: آزادی! این شعار پس از شکست استعمار در ایجاد اجماع پیرامون «جنبش سبز» و خط ‌توحش امام برسرزبان‌ها افتاد. به عبارت دیگر «خط ندا» و حرکت به سوی سراب «آزادی» بجای «خط امام» و «بازگشت به گذشته»‌ نشست. اما هر دو مسیر گنگ و مبهم است،‌ بهتر بگوئیم راه‌ به مرگ و نیستی می‌برد. در واقع «خط امام،‌ آزادی،‌ ‌ندا و بازگشت به گذشته» اجزاء مجموعة مرگ‌ و ابهام‌اند.

خارج از چارچوب قوانین و مقررات «صریح» و فاقد ابهام، یعنی قوانین انسان‌محور، «آزادی» جز هرج‌ومرج و شورش و مرزشکنی نخواهد بود. هر چند همة‌ سگ‌های دست‌آموز عموسام با شعار گنگ و پوچ «آزادی» به معلق زدن پرداخته‌اند، اربابان حکومت اسلامی بی‌جهت به این شعار متوسل شده‌اند. آزادی، انسانی است و خارج از قوانین انسان‌محور نمی‌توان آزادی‌های فردی و اجتماعی را تعریف و تعیین کرد.

آزادی، خارج از قوانین انسان‌محور، ‌ فقط کارساز گروه‌های تبهکار نظیر دارودستة آخوند منتظری و باند مهدی‌هاشمی خواهد بود. در وبلاگ «پاپ و مریم»، ‌ بخشی از نامة آخوند کروبی خطاب به حسینعلی منتظری را آوردیم و گفتیم که اگر ارتباط پنهان حکومت اسلامی با آمریکا از طریق باند منتظری فاش نشده بود، مهدی هاشمی با تأئیدات شخص حسینعلی منتظری و دیگر آخوندهای شناخته شده و یا ناشناس این حکومت می‌توانست همچنان به جنایات خود ادامه دهد. و مسلم بدانیم اوباش جنایتکار همواره در اطراف «آیات عظام» حضور خواهند داشت، ‌ چرا که «مجری فتوی» هم اینان‌اند. در واقع اوباش اهرم‌های قدرت دستاربندان‌اند و همچنان که زنده‌یاد کسروی دهه‌ها پیش گفته، «پیوند بین دستاربند و اوباش، پیوندی است ناگسستنی!» پس جای تعجب نیست ‌که شیپورهای استعمار نظیر «بی‌بی‌سی» و «رادیوفردا» اینچنین به دستاربندان ارادت ‌ورزند. کارفرمایان این شیپورها برای اعمال سیاست‌های استعمار به اراذل و اوباش حامی ملایان نیاز فراوان دارند.

پس جای تعجب نیست که پس از مرگ حسینعلی منتظری، اوباش مؤنث و مذکر از جمله حاجیه عبادی به مداحی این کودتاچی جنایتکار نشسته‌، در کمال بلاهت بکوشند تا این شیخ پلید و مزور و تاریک‌اندیش را «مدافع حقوق بشر»‌ معرفی کنند. در این راستا مصاحبة بلاهت‌گستر حاجیه عبادی با رادیوفردا، مورخ 4 دیماه 1388 را از دست ندهیم! در این مصاحبه سرگذشت آخوند منتظری شباهت فراوانی به بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان پیرامون خلیفة چهارم دارد. از آنجمله است، این دروغ مفتضحانه که، آنحضرت در راه دفاع از حق مردم از مال و مقام چشم پوشی فرمودند و ... و خلاصه اگر ایشان «رهبر» می‌شدند حتماً به دمکراسی می‌رسیدیم، و‌ همه مدیون ایشان‌اند و مزخرفاتی از این قماش. حاجیه «عبادی ـ توسلی»، حتی پس از مرگ منتظری هم از احوالات او برای‌مان خبر می‌آورند تا ادبیات سیاسی را هر چه بیشتر در مقدسات و مزخرفات غرقه کنند. عیال حاج توسلی شخصاً مشاهده کرده که هم اکنون «روح» آخوند منتظری بر «دوش فرشتگان بهشت» است! خلاصه اگر تاکنون گورکن‌ها فقط با مردگان «صحبت» می‌کردند، از روز گذشته اینان توانائی‌های نوین یافته همچون عبادی می‌توانند مردگان را ببینند، البته ضمن مصاحبه با رادیوفردا!

مصاحبه کننده با طرح یک پرسش، حاجیه عبادی را به شاهراه «خررنگ‌کن» دروغ‌پردازی و سراب شرم‌آور «تحریف» رهنمون می‌شود. ایشان می‌فرمایند، شما که از نقش سرنوشت‌ساز آخوند منتظری در زندان، جهت نزدیک کردن چپ و راست آگاه‌اید، فکر می‌کنید اگر ایشان به مقام «رهبری» می‌رسیدند، راه‌گشای نظام دمکراسی و نزدیکی تمام نیروهای سیاسی در ایران می‌شدند؟ در واقع این پرسش مزورانه دو هدف را دنبال می‌کند، پنهان نگاه داشتن نقش حسینعلی منتظری در سرکوب و کشتار چپ در ایران، و نهایت امر در ترادف قرار دادن دمکراسی سیاسی با نزدیک شدن «نیروهای سیاسی» و‌ غیردمکراتیک به یکدیگر! نیروهائی که هیچکدام مطالبات دمکراتیک نداشته و ندارند. حاجیه عبادی هم در جواب به این پرسش گوساله فریب به نشخوار مطلب معروف شیخ مسعود بهنود در «بی‌بی‌سی» مشغول شده، می‌گوید، طالقانی و منتظری در زندان که بودند خیلی با مسلمین مبارز و چپ انقلابی خوشرفتاری می‌کردند! می‌دانیم که چپ‌نمایان ایران و مسلمانان به اصطلاح مبارز، هر دو در سنگر مقدس فاشیسم نشسته‌اند و طی سه دهة اخیر سرسپردگی‌شان به آستان مقدس گاوچران‌ها عملاً به اثبات رسیده، و نزدیکی این دو گروه به ظاهر «متضاد» هدفی جز سرکوب ملت ایران نداشته و ندارد. اما در ذهن علیل عبادی همین است نشان دفاع حسینعلی منتظری از «دمکراسی» و حقوق بشر. همچنانکه در وبلاگ «دیوید و فانی»گفتیم ‌آن حقوق‌بشری که عبادی از آن دفاع می‌کند و آخوند منتظری را «پدر» آن خوانده ثمرة شیرین ازدواج فرخندة سازمان‌سیا با محفل نوبل است و طعم شیرین ثمرة چنین ازدواجی از شیرینی چارچوب آن یعنی «جنگ، تجارت برده و قاچاق اسلحه و موادمخدر» ناشی می‌شود. به عبارت دیگر این نوع ویژه از «حقوق‌بشر» در واقع حقوق امثال عبادی و موسوی و دیگر جیره‌خواران شبکة قوادان و قاچاقچیان محترم است که از ارکان سیاست استعمار در جهان سوم‌اند. البته حاجیه عبادی ضمن تکرار سوگنامة‌شیخ مسعود فراموش کرده که طالقانی پس از استقرار حکومت اسلامی، از مخالفان منتظری به ویژه در مورد مبحث ولایت فقیه در قانون اساسی جمکرانی‌ها به شمار می‌رفت، و فقط پس از مرگ طالقانی اصل ولایت‌فقیه به تصویب مجلسی رسید که همین آقای منتظری «رئیس‌» آن شده بود، شاید فقط به همین «دلیل» طالقانی خیلی زود این جهان را ترک گفت.

در واقع نسبت به مواضع فکری آخوند منتظری همه روشنفکر خواهند بود، حتی خر ملانصرالدین! بی‌دلیل نیست که دست‌های مقدس استعمار ایشان را برای جانشینی خمینی دجال مناسب تشخیص داد، و زمانیکه به دلیل جنایات اوباش‌الله و نزدیکان‌شان، نام منتظری از برنامة‌ جانشینی قانونی خمینی حذف شد، مصلحت اربابان بر این قرار گرفت تا این شیخ جنایتکار به «تابو» تبدیل شود، و مخالفان «جذب» ایشان شوند. از اینرو، به برکت شایعات ساواک، سرگذشت منتظری به تدریج به بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان در باب امامان‌شان شباهت پیدا کرد؛ وی در«حصر» قرار گرفت و رنج فراوان برد و ... و حتی شیخ صادق صبا نیز که به دیدار ایشان رفته بود، به ما می‌گفت که ملاقات با منتظری «خطرناک» است! و ما را از جو تهدید و خطر در اطراف وجود ذیجود حضرت‌شان آگاه می‌کرد!

خلاصه برنامة تابوسازی بخوبی پیش می‌رفت و اینک که ایشان در قید حیات نیستند، برنامة بی‌بی‌گوزک‌سازی آغاز شده؛ نوبت به میرحسین رسیده که در جایگاه «تابو‌»‌ قرار گیرد. در نتیجه، پس از مرگ منتظری، میر«حسین شهید» از پست ریاست آکادمی «هنر زوزه» و روضه و سوگواری «عزل»‌ شد، و این امر باعث اندوه فراوان پیروان آن‌حضرت و طرفداران «دمکراسی» در ایران شده! می‌بینیم که با تحمیل انزوا بر «تابو» چگونه هر لحظه بر جذابیت وی ‌افزوده می‌شود! به همین دلیل است که «رادیوفردا» از زبان آخوند کدیور تلویحاً خواستار «بازداشت» میرحسین شهید می‌شود تا بازار کساد ایشان هر چه گرم‌تر شود. بله «رادیوفردا» باز هم آخوندکدیور، نظریه‌پرداز استخراج دمکراسی از خلخال آن زن یهودی را از پستو بیرون کشیده تا مطالبات حاکمیت آمریکا را از زبان ایشان برای‌مان بیان کند، ‌ چرا که رسانه‌های رسمی ایالات متحد نمی‌توانند آشکارا برای دولت‌های غرب تعیین تکلیف کنند. چنین موضع‌گیری‌هائی باعث خواهد شد که به دلیل دخالت در امور داخلی یک کشور پاسخگو نیز باشند. اما ایرانی‌نمایان ساکن ینگه دنیا درست مانند حکومت توحش جمکران کاملاً غیرمسئول و از هفت دولت آزادند، اینان همچون کودکان صغیر و مهجور پاسخگوی گفتار و کردار خویش نیستند.

در نتیجه، هر گاه آمریکا بخواهد مطالبات مرزشکنانه و فراقانونی خود را در برابر ملت ایران مطرح کند، به حکومت جمکران متوسل می‌شود، ‌ و هر گاه بخواهد مطالبات قانون‌شکنانه خود را در سطح جهان مطرح کند دست به دامن طرفداران «طاعون سبز» خواهد شد. همچنانکه برای سرکوب آزادی بیان فارسی‌زبانان بر روی شبکة مجازی «سایبر ارتش آمریکائی»‌ به راه انداخته بودند، و برای رد گم کردن ادعا می‌کردند که این ارتش قدرقدرت اول از همه به سایت طاعون سبز و توئیتر حمله کرده! روند همان روند 11 سپتامبر است. ایالات متحد برای قانون‌شکنی و چپاول و سرکوب نیاز به یکجانبه‌گرائی دیگران داشت، و به همین دلیل عملیات 11 سپتامبر را به متحدان و نوکران خود نسبت داد تا بتواند به منطقه لشکر کشی کند. و حزب دمکرات با تکیه بر همین واقعیت و مسلماً اسنادی که از آن در اختیار داشت توانست طرح اصلاحی نظام درمانی در ایالات متحد را به کنگرة آمریکا حقنه کند. حزب دمکرات از زبان «جان کری»، تلویحا حزب جمهوریخواه را به افشاگری در مورد حوادث 11 سپتامبر تهدید کرده بود.

خلاصة‌ مطلب روز 24 دسامبر 2009 سنای آمریکا طرح بیمة درمانی عمومی را تصویب کرد! هر چند که پس از تحمل اصلاحیه‌های متعدد از طرح کذا تقریباً چیزی برجای نمانده، ولی از هیچ بهتر است! از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به حکومت اسلامی و طاعون سبز، به عنوان ابزار قانون‌شکنی و یکجانبه‌گرائی در دست دولت ایالات متحد.

ایندو صورتک به دلیل نشستن در «سنگر حق» هیچ مسئولیتی ندارند، پاسخگوی گفتار و کردار خود هم نیستند چرا که ادعا می‌کنند مجری قوانین الهی‌اند! و از این‌ نظر درست به واتیکان می‌مانند. پاپ، رهبر کاتولیک‌های جهان نیز اعمال کاتولیک‌های متعهد را «توجیه» می‌کند و همچنانکه گفتیم اخیراً جناب پاپ جنایات هیتلر را نیز به حساب «اومانیسم» گذاشت! ‌ حال آنکه کلیسای آنگلیکن، به ویژه کلیسای کاتولیک در کل اروپا هیچ مخالفتی با جنایات هیتلر نداشتند و از این ‌نظر با «جهان اسلام» در یک سنگر واحد توحش نشسته‌اند. به همین دلیل است که دین اسلام به ابزار سیاست‌گذاری در منطقه و به ویژه در ایران تبدیل شده. و به همین دلیل است که محفل جنگ‌فروشان و شبکة دلالان اسلحه به دین اسلام اینهمه علاقه دارند. از اینرو، «اشپیگل»، بوق جنگ‌فروشان محفل یوشکافیشر با آخوند کدیور مصاحبه کرده و رادیوفردا، مورخ 5 دی‌ماه سالجاری به این بهانه عکس کدیور را در سایت خود چسبانده، و بخشی از مهملات قانون‌شکنانة او را نیز برای‌مان نقل می‌کند.

شیخ محسن کدیور، که خود را در جایگاه رهبر مخالفان حکومت اسلامی رویت فرموده، همچون ماشاالله قصاب لگدی نثار مقررات و قوانین بین‌الملل کرده، از کشورهای غرب می‌خواهد حکومت ایران را فاقد مشروعیت بدانند! البته آخوند کدیور اگر ذره‌ای شعور می‌داشت چنین مهملاتی بر زبان نمی‌آورد، ولی از آنجا که ایشان به اندازة کافی از حماقت بهره‌منداند نمی‌توانیم چنین انتظار بی‌موردی داشته باشیم! باید سئوال کرد محسن کدیور به عنوان یک ملای ساکن ینگه دنیا در جایگاهی قرار گرفته که بتواند مشروعیت حاکمیت ایران را به زیر سئوال ببرد؟ با تکیه بر کدام مستندات؟ با تکیه بر سرکوب تظاهرات غیرمجاز که با شایعه‌پراکنی به راه افتاد؟ کدام دولت غرب می‌تواند برخلاف پروتکل‌های رایج حکومت اسلامی را فاقد مشروعیت بداند؟ مسلما هیچ دولتی در غرب چنین برخورد ساختارشکنانه‌ای با دولت جمکران نخواهد داشت، دلیل نیز روشن است. دمکراسی‌های غرب خود را به رعایت چارچوب‌های حقوقی سازمان ملل موظف می‌دانند، ‌چرا که می‌باید پاسخگوی سیاست‌های بین‌المللی خود باشند. در صورتیکه حکومت اسلامی به دلیل حمایت همه جانبة آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک خود را موظف به رعایت چارچوب‌ها و ساختارهای حقوقی نمی‌بیند،‌ و به همچنین است در مورد مواضع اوپوزیسیون رسمی این حکومت که ـ در داخل و خارج مرزها ـ به شن‌های روان می‌ماند. بله سیاست شن‌های روان سیاستی است که از سوی استعمار همزمان در مورد حکومت اسلامی و مخالف‌نمایان‌اش اجرا می‌شود، و اینان را هر لحظه به اتخاذ مواضعی متناقض وادار می‌کند.

به عنوان نمونه،‌ طاعون سبز دیگر «رایش» یا بهتر بگوئیم «رأی فرضی» خود را نمی‌خواهد، بلکه خواهان «آزادی» شده! اما این قماش «آزادی» همچنانکه بالاتر گفتیم، جز شعار پوچ نیست. شعاری است که فقط با هدف گسترش قانون‌شکنی و سرکوب مطالبات صنفی و به بیراهه کشاندن جنبش‌مدنی برسرزبان‌ها می‌افتد. در راستای چنین مسیری است که عبارات ابلهانة «آزادی درونی» و «آزادی فکر» ‌را از زبان عیال «روشنفکر» موسوی می‌شنویم، همان کسی که اینروزها برای تغذیه به «جسد ندا» چنگ انداخته و می‌خواهد «ندا» را نقاشی کند! «آزادی فکر» و «آزادی درونی» آزادی‌هائی است که هرگز در قالب کلام یا در قالب هنر تجلی نخواهد کرد، به عبارت دیگر این سخنان ابلهانه فقط پوچ‌پردازی و عوامفریبی است. و اما حاجیه رهنورد به شیادی اکتفا نمی‌کند، وی مخالفان خود را نیز «واپسگرا» خوانده، ‌چرا که الطاف «فارین پالیسی» به اوباش و خاله‌شلخته‌های «طاعون سبز» جایگاه «روشنفکری» اعطا کرده! چه کسی از روشنفکر انتقاد می‌کند؟ کوته فکر، واپسگرا، متحجر و ... و ازجمله نویسندة همین وبلاگ که طرفدار دمکراسی و آزادی مطبوعات است! بله این است فواید «برگزیده» شدن لات و اوباش به عنوان روشنفکر و هنرمند و غیره از طرف دکان آزادی‌فروشان غرب.

«فارین پالیسی» و دیگر محافل سفله‌پروری غرب برای برگزیدگان خود در همان جایگاهی قرار می‌گیرند که خداوند ابراهیم برای پیام آوران‌اش: در جایگاه «حق مطلق!» و از اینرو طبیعی است که مخالفان این «برگزیدگان» ممتاز، برگزیدگانی که محافل سفله‌پروری بر سرشان گذاشته و «حلوا، حلوا» می‌کنند، خود به خود در جایگاه «باطل» قرار ‌گیرند. پس «بخش دوم» مصاحبة ژیلا بنی‌یعقوب با همسر روشنفکر موسوی را در سایت «گویا» از دست ندهید که واقعاً «گویا» است. گویای بیشرمی و ابتذال و وقاحت و لاف‌زدن و حماقت و بلاهت و پوچگوئی زهرة کاظمی که در این مصاحبه به اوج می‌رسد:‌

«جنبش سبز تبلور همة آرمان‌های ما [...] است [...] جنبش سبز تازه به دوران رسيده نيست. به واژة‌ سبز نگاه کنيد. سبز تبلور بسياری از آرمان‌های [...] مردم ماست، چه در زندگی مادی و چه در زندگی معنوی[...]»


بله ما هم به «واژة سبز» نگاه کردیم! همة «آرمان‌های مردم» در آن تبلور یافته! چرا که واژة سبز همچون «آرمان‌های مردم» گنگ و مبهم و فاقد هر گونه صراحت است، در نتیجه می‌تواند بهترین پناهگاه فاشیسم و استعمار باشد. تداعی سبز همه چیز می‌تواند باشد جز دمکراسی، جز اعلامیة جهانی حقوق‌بشر، جز انسان‌ آزاد و قوانین انسان‌محور. و بی‌دلیل نیست که آخوند کدیور، حسینعلی منتظری را رهبر معنوی همین جنبش کذا می‌داند:

«آیت‌الله منتظری چراغی روشنی‌بخش برای ایران بود و در پایان هم به رهبر معنوی جنبش سبز تبدیل شد [...]»

البته آخوند کدیور بهتر است در همان دانشگاهی که بودجه‌اش از سوی قبیلة دلالان اسلحه تامین می‌شود به تدریس ادامه دهد و از طرف دارودستة خودش صحبت کند. کسی که قادر است با نهج‌البلاغه و خلخال زن یهودی در هزارة سوم میلادی «دمکراسی»‌ بر پا ‌کند مسلم است که باید جنایتکاری همچون منتظری را هم چراغ روشنی‌بخش خط نورانی خود بخواند. حال بازگردیم به شعار آزادی.

«آزادی»، فریبنده‌ترین شعاری است که می‌تواند به ابزار سیاست استعمار تبدیل شود. با توسل به این واژة جادوئی می‌توان همة شوت وپرت‌ها را در اردوی غرب بسیج کرد. به همین دلیل است که این واژه را از زبان مقامات حکومت و مخالف‌نمایان حکومت کذا می‌شنویم. در واقع هر دو گروه حکومتی به یکسان از تکه استخوان اهدائی ارباب بهره‌مند می‌شوند. اما آنچه اهمیت دارد، این است که این آزادی در ابهام کامل قرارگرفته و از مرحلة شعار عوام‌پسند فراتر نمی‌رود. از اینجهت تبلیغات رسانه‌ای بر واژة «آزادی» متمرکز شده.

ابتدا رسانه‌ها از زبان آخوند منتظری نوشتند، «مطالبات مردم نسبت به گذشته بیشتر شده»، پس از مرگ منتظری،‌ از زبان احمدی‌نژاد شنیدیم که «در ایران آزادی حکومت می‌کند». همچنین از زبان «فاشیست ـ مسلمان‌های» طاعون سبز مطالب مشابهی شنیدیم که «مردم» ‌دیگر به رأی خود در انتخابات اهمیت نمی‌دهند و خواهان «آزادی‌اند.» دلیل تمرکز بر آزادی این است که این واژه به دلیل ابهام خود همه را جذب می‌کند. هیچکس مخالف آزادی نیست ولی هیچکس نمی‌داند چارچوب آزادی کذا چیست! بله، آزادی زمانیکه فاقد چارچوب باشد، بسیار فریبنده می‌شود. به همین دلیل اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن جهت ایجاد «اجماع» در ایران از یکسو به «ندا» و از سوی دیگر به شعار پوچ و مبهم «آزادی» متوسل شده‌اند.






...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت