طاعون سرخ!
...
«این بار ایران باید تبدیل به سکوی پرشی برای مردم خاورمیانه و انقلاب جهانی شود[...]»
در پی سخنان رهبر آیندة انقلاب جهانی، هیلاری کلینتون دوان دوان خود را به پاکستان رساند تا مواد اولیة ساخت و پرداخت «سکوی پرش» ایشان را سفارش دهد. میدانیم که هر چه در پاکستان میگذرد طی چند ماه به ایران سرایت میکند، حداقل طی جنگ سرد چنین بوده رسم روزگار. بله امروز هیلاری کلینتون وارد پاکستان شد و از آنجا که «خوشقدم» هم بود، در بازار پیشاور بمبی منفجر شد که تاکنون بیش از 92 کشته و تعداد کثیری مجروح برجای گذاشته. مسلم است که وزیر امورخارجة آمریکا بلافاصله این جنایت هولناک را محکوم کرده، آن را به طالبان نسبت دهد! چرا که این جنایت هولناک تداوم جنگ دونکیشوتوار پاکستان در «وزیرستان» را در افکار عمومی یا بهتر بگوئیم نزد «تودهها» و مردم کوچه و خیابان «توجیه» میکند. واقعیت این است که اگر طالبان قصد مبارزه با آمریکا و دولت پاکستان را میداشت پادگانها و یا حداقل سفارت آمریکا و مراکز «نظامی ـ امنیتی» پاکستان را هدف قرار میداد، نه مردم را در بازار. پیام انفجار وحشیانة پیشاور چیست؟ «توجیه» تداوم و گسترش جنگ داخلی در کشور پاکستان!
با فرسایش «سیاست انسداد» سیساله، گاوچرانها باز هم شیفتة «انقلاب» شدهاند. اینبار هم مرکز «انقلاب» کذا کشور ایران است، و هدف انقلاب نیز همان هدف پیشین: تبدیل ایران به پشت جبهة طالبان و گسترش دامنة جنگ به آنسوی خزر، به قلب مسکو! اما از آنجا که امروز روسیه هم پای به جهان سرمایهداری گذاشته، لازم است طالبان «پرچم سرخ» هوا کرده و اینبار «ضدامپریالیست» شوند و همچون خمینی دجال قصد «انقلاب جهانی» کنند. این سناریوی فریبنده را دیگر در «نوفل لوشاتو» نمیتوان به اجرا گذارد، لازم است رهبر انقلاب آینده مستقیماً تحت نظارت ارباب در ینگهدنیا «گزافهگوئی» کرده، ضمن «خشونتستائی» و نفسکشطلبی و تناقضگوئی خواهان «مبارزه با توهمات مردم» شوند.
هر چه رهبر انقلاب گذشته اهل زدن «تودهنی» و «سیلی» بودند، رهبر انقلاب آینده عاشق لگدپرانی است. و به راستی که در ینگه دنیا، مرکز لگدپرانی سرمایهسالاری جهانی از پس این مهم نیک برآمده. «رهبر جدید» ابتدا کشف کردند که «حضور در خیابان» کافی نیست! البته این برای «داسالله» بینوا که جز تقلید میمونوار از لباس و موی چهگوارا، عربدهجوئی در خیابان و گلوله در بیابان هیچ نمیشناسد، فینفسه پیشرفت بزرگی است. ولی چه سود که ادامة این صحبتها شارلاتانیسم چپالله را به نمایش میگذارد. رهبر آینده در آغاز سخنانشان قصد داشتند به «تودههای مردم» ضرورت برقراری یک «دولت دمکراتیک» را نشان دهند و اصولاً با ملت ایران هم کاری نداشتند، ولی ناگهان همچون داشصفار و ملامحمد خاتمی به وزیر ارشاد جمکران تبدیل شده، همچون دیگر اعضای «امپراتوری باورها» خواهان کنترل ذهن و ضمیر «مردم» شدند:
«باید علیه آگاهی خودبخودی تودهها حرکت کرد[...] و ضرورت برقراری دولت دموکراتیک نوین را به آنان نشان داد. [...] ما باید با توهمات تودهها هم مقابله کنیم [...] بخش مهمی از نیروهائی که خود را کمونیست میدانند آغشته به تفکرات بورژوا دموکراتیک هستند. کمونیستها اغلب اوقات کمونیست نیستند. آنان اغلب به عنوان مبارزین دموکرات در مقابل تودهها ظاهر میشوند و نه کمونیستهائی که در حال ساختن یک جنبش سیاسی کمونیستی رهائیبخش هستند. بسیاری از افراد چپ [...] به عنوان مدافعین جمهوری بورژوائی به فعالیت میپردازند.»
بله، چه خوب شد که به مفهوم «دولت دمکراتیک» مدنظر این «برادر» چپنما پی بردیم، اگر نه ممکن بود به این توهم دچار شویم که ایشان ویراست بیدستار و نعلین حاج روحاللهاند، و باز هم در توهماتمان دلیل عشق ایشان به لگدپرانی را فقدان نعلین میانگاشتیم. کافی است «اسلام» را بجای «کمونیسم» و «ضدانقلاب» را بجای «بورژوا» و «دمکرات» بگذاریم، تا برسیم به یکی از همان سخنرانیهای گوسالهپسند «امام» خمینی. باری، سخنان «داسالله» با کد: 8386 در سایت «پیک ایران» مورخ، 26 اکتبر 2009 انتشار یافته. از قضای روزگار 26 اکتبر مقارن است با «4 آبان» روز تولد شاه ایران و سخنرانی ابلهانة خمینی در مخالفت فرضی با «کاپیتولاسیون» هم در یک «4 آبان» دیگر ایراد شده بود. و از همان روز ایشان تبدیل شدند به رهبر ضدامپریالیستهای جهان که «شیعیمسلک» و «مزدور آمریکا» بودند و به دلیل اشکالات ناشی از نعلین و دستار فقط سیلی و تودهنی میزدند. تصدیق میکنید که لگد زدن با نعلین لگدپران محترم را به «پابرهنه» تبدیل میکند. در صورتیکه اگر یک جفت از همان چکمههای معروف اوباشالله با لبههای فلزی به پای مقدستان باشد لگدپرانی لذت عجیبی دارد، طرف مقابل را لتوپار و غرقه به خون میکند، و همة مزة «انقلاب» به همین «خون» است.
برای ایجاد این شرایط رویائی، و تناول این خوراک لذیذ ما هم به شیوة «خانم باتمانقلیچ» که هنوز زندهاند، دستور طبخ خوراک «انقلاب ایرانی» با سس «سیا» میدهیم. ابتدا یک سجادة «ابریشمین» در شهر شهید پرور نیویورک پهن کنید، سپس متن یکی از سخنرانیهای ابلهانه و مبتذل امام خمینی را با مختصری دخل و تصرف بازنویسی فرمائید! به این ترتیب که واژههای «مستضعف، پابرهنه، امت، مسلمین و مومنین» را با «مردم، کارگر، خلقها، تودهها و انقلابیون» جایگزین کنید. بجای «سیلیهای» سختی که حاج روحالله، ضمن عربدهجوئی و افتخار به توحش و خشونت نثار «امپریاس» و «مستکبرین» میفرمودند، شما میتوانید به «لگد محکم» متوسل شوید تا «توهمات» مردم را بزدائید و از این طریق «ملت ایران» را حسابی سرکوب کرده، همچون امام مترقیتان، مراتب خشنودی ارباب را فراهم آورید.
یک خمینی بدون دستار از تل عوامگرای «داسالله» چنین فرمودهاند که باید خط مشی سیاسی «صحیح» داشته باشیم و برای آرزوها و رویاهای مردم بجنگیم! بله، برنامه همان برنامة ابلهفریب سیسال پیش است، خط مشی «صحیح» داسالله جنگیدن برای «رویاهای مردم» است، نه مبارزه برای تحقق مطالبات صنفی و منطقی آنان. خلاصه عموسام، رنگ پالان خر وفادارشان، «رهبر انقلاب ایران» را از «سبز» به «سرخ» تغییر دادهاند تا ایشان با نشخوار همان مزخرفات سیسال پیش خمینی در باب «انقلاب» در ایران و صدور آن به «جهان»، شعبة جدید دکان «خطامام» را در نیویورک افتتاح کنند. در این سخنرانی متناقض و گوسالهفریب هیچ برنامهای ارائه نشده، هیچ مسیری برای رسیدن به اهداف واقعی مشخص نشده، «داسالله» میخواهد هم با «توهمات مردم» مبارزه کند، هم برای برآورده کردن «رویاهای مردم» بجنگد! به عبارت دیگر در قاموس رهبر آیندة انقلاب توهم بر دو نوع است: توهم خوب که رویای مردم نام دارد، و توهم بد که اصحاب داس وظیفه دارند با آن بجنگند تا ایران باز هم به سکوی پرش اربابانشان تبدیل شود:
«ما باید با توهمات تودهها هم مقابله کنیم برای این کار باید دارای خط مشی سیاسی صحیح بود و بر اقشار تحت ستم و استثمار جامعه[...] و روشنفکران انقلابی تکیه کرد[...] طبقات حاکم در ایران و قدرتهای بزرگ جهان [...]تلاش میکنند [...] این خیزش به منافع کلی آنان ضربه نزند [...] در این میان، چه کسانی متعهد خواهند شد که به روشنی[...] منافع اساسی مردم را بیان کرده و پیگیرانه برای این منافع و عمیقترین آرزوها و رویاهای مردم بجنگند؟ مبارزینی كه رویای دنیای عادلانه را در سر میپرورانند [...] زیر کدام پرچم طبقاتی و سیاسی گرد خواهند آمد؟ آیا اجازه میدهیم که جناحهای مختلف طبقة حاکمه [...] قدرت خود را به قیمت لگدمال کردن آمال و آرزوهای ما تحکیم کنند؟ [...] این بار نباید بگذاریم [انقلاب] از مردم ایران و مردم جهان ربوده شود.»
برای تداوم «تحریم اقتصادی» و «انزوای سیاسی» ایران، یعنی همان تحقق «رویاهای مردم» است که سازمان سیا اینبار در ینگهدنیا «پرچم سرخ انقلاب» برافراشته. فواید استقرار یک حکومت مدعی سوسیالیسم در ایران چیست؟ تداوم خط امام! هدف «خط امام» چه بود؟ ایجاد گسست، تحمیل انزوای سیاسی و تحریم اقتصادی جهت سرکوب همه جانبة ملت ایران به نام «اسلام» و «مستضعفین»، و اینهمه به بهانة «نبرد با استکبار جهانی»! همین سیاست را میتوان با یک «انقلاب» کمونیستی تداوم بخشید. نتیجه یکسان است: تحمیل «شرایط ویژه» بر ملت ایران، البته تحت نظارت عالیة سازمان سیا، و اینبار به نام «لنینیسم» و «کارگران» و معلمان و غیره.
سیسال پیش گروه برژینسکی برای «انقلاب» در ایران، دو پدیدة مبهم «مردم» و «اسلام» را برگزید، امسال همین گروه جنایتکار برای سازمان دادن به یک کودتای نوین و حقنه کردن آن به عنوان «انقلاب»، باز هم به «مردم» ولی اینبار به «پرچم سرخ» متوسل شده. در واقع اهمیتی ندارد کدام گروه، با چه رنگی قدرت را در کشور ایران به دست میگیرد، مهم این است که این جابجائی قدرت «انقلاب» خوانده شود. چراکه مهمترین ویژگی «انقلاب» ایجاد «گسست» در روند رشد ملتهاست.
«گسست» و «انزوای سیاسی» وجه تشابه کودتا و انقلاب است. به همین دلیل است که سرمایهسالاری جهانی مزورانه از همة «انقلابها» به صورت پنهانی حمایت کرده، ولی از استقلال هند و تبدیل این کشور به یک دمکراسی واقعی هیچ دل خوشی ندارد. سرمایهسالاری کشور هند را نه تنها تجزیه کرد، که سالهاست تحریم اقتصادی را بر ملت هند تحمیل میکند. در مورد نقش آلمان و انگلستان در بازگشت لنین به روسیه پیشتر توضیح دادهایم. کودتای بلشویکها باعث شد، روسیه 80 سال منزوی شود، البته بهانة مخالفت غرب با حکومت شوروی سابق ایدئولوژی «مارکسیست ـ لنینیست» عنوان شد، در حالیکه واقعیت جز این بود. حداقل از زمانیکه «رفیق» استالین در رأس حاکمیت اتحاد شوروی قرار گرفت، سرمایهداری غرب نفسی به راحت کشید. چون ایشان را به عنوان رهبر «سوسیالیسم» و لندن و واشنگتن را به عنوان «سمبل لیبرالیسم» به جهانیان معرفی کرد. حال آنکه اگر رفیق استالین مدعی دمکراسی نبودند و با تکیه بر «کارگران» به جنایت و سرکوب ملت روسیه و دیگر اقوام اشتغال داشتند، سرمایهسالاری جهانی به گزاف خود را مدافع «حقوقبشر» و آزادیهای فردی نیز معرفی میکرد. البته کودتاهائی که از سال 1921 تاکنون در کشور ایران سازمان یافته، تا حدودی ماهیت واقعی مدافعین دروغین آزادی را فاش میکند. همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتهایم، ملت ایران برای دستیابی به حقوق انسانی خود در برابر استعمارگران تنهاست.
توحش «مردم» با «پرچم سبز» به تدریج میرود تا جای خود را به خشونت «مردم» با «پرچم سرخ» بسپارد. خطر برای دمکراسی همینجاست: جایگزینی «طاعون سبز» با «طاعون سرخ»؛ جایگزینی حزبالله با چپالله و داسالله، همان گروههائی که سی سال پیش زیر علم یک آخوند وحشی و بیسواد سینه میزدند، چرا که ایشان را «ضدامپریالیست» شناسائی کرده بودند. علامت تعجب هم نمیگذاریم. اگر فقر فرهنگی را به حماقت و خودفروختگی اینان اضافه کنیم متوجه میشویم دلیل خروج داسالله از غار اصحاب کهف چیست.
بله، دکان طاعون سبز کساد شده، و بحران هستهای میرود که پایان گیرد. دوباره فصل «مبارزه با امپریالیسم» در ایران فرا رسیده. شرایط از هر نظر مساعد به نظر میرسد. ایران با کشورهای مسلماننشین و سرمایهداری روسیه محاصره شده. یک «جمهوری خلقی» با «پرچم سرخ» میتواند جایگزین «جمهوری اسلامی» شده، همان وظیفة مزدوری و نوکری را برای سازمان ناتو بخوبی انجام دهد، درست مانند حکومت کلنل چاوز کودتاچی در ونزوئلا. چاوز هم خود را «سوسیالیست» میداند و به پرچم سرخ آویزان شده.
اصل مطلب، همانطور که میبینیم تداوم «خط امام» است. نام آن هر چه باشد، اهمیتی ندارد. خواستند با پرچم سبز، یا همان نماد اسلام و فاشیستهای بومپرست غرب اینکار را انجام دهند، موفق نشدند. حال برای تداوم «خط توحش» پرچم سرخ برافراشتهاند! تفاوتی نمیکند، حزبالله و داسالله از نظر توحش و فقرفرهنگی هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند. اولی برای «انسانستیزی» و سرکوب خواهان پیروی از «خط امام» و «اسلام ناب» و «منطق توحش علوی» است، دومی هم مدعی پیروی از «خط لنین» و «انقلاب» تودههای «آگاه!» حساب طاعون سبز روشن است، ولی برای برادران داسالله متأسفایم، چرا که مواضعشان در مورد تظاهرات 8 مارس 1979 و اتحاد راست افراطی و چپنمایان از خاطرهها زدوده نخواهد شد! این یک واقعیت تاریخی است که نه تنها ماهیت انسانستیز مدعیان «چپگرائی»، که آخوندپرستیشان را نیز در ایران آشکار کرد. فاشیسم و جمعگرائی به نام «مستضعف» یا «کارگر»، به نام دین یا بر ضددین با هر پرچمی، سبز یا سرخ، جز فاشیسم و انسانستیزی هیچ نیست.
کشور ایران «یک پرچم» دارد که با خون سرداران مشروطه و آرمانهایشان در هم آمیخته. این پرچم از سرفرازی یک ملت سخن میگوید، از شهامت و استقامت و مبارزات ملت ایران در برابر استعمار روس و انگلیس هزار داستان ناگفته در سینه دارد. این پرچم از خیانت دستاربندان به ملت ایران میگوید، این پرچم بار تاریخ ایران را بر دوش میکشد و ملت ایران هرگز آنرا به زمین نگذاشته تا پرچم دیگری برافرازد! تا پرچمی برافرازد که با تاریخاش بیگانه باشد. مگر هیچ ملتی با تاریخ خود وداع میکند که امروز مشتی «جوجهخمینیست» بیدستار تکه پارچة سرخ برای ما ملت علم کردهاند؟ پرچم سرخ نمیتواند بجای پرچم ایران بنشیند، همچنانکه تودههای «آگاه» یا «ناآگاه» و «کارگران» هم نمیتوانند بجای «ملت ایران» بنشینند. کشور ایران نه متعلق به شیعیمسلکان و مستضعفان است نه متعلق به کارگران، و نه متعلق به خلقهای ستم دیده. کشور ایران متعلق به ملت ایران است. این ملت به عنوان مجموعة انسانها و نه گلة پیرو «ایدئولوژی» دستساز استعمار، در «زمان» و مکان مشخصی قرار گرفته و «تاریخ» مشخصی دارد. بر اساس این تاریخ «مشخص» ایرانیان در اوائل قرن بیستم برای استیفای حقوقانسانی خود بپا خاستند، پرچم سه رنگ با نشان شیروخورشید دستاورد قیام مشروطه است. این تاریخ را هر سی سال یکبار، در راه تأمین منافع گاوچرانها با پرچمهای سبز و سرخ «از نو» نمینویسند. جنگسرد به پایان رسیده، سیاست انسداد آمریکا در منطقه پس از سیسال نفسهای آخر را میکشد، با پرچم سرخ نمیتوان به این جسد پوسیده جان دوباره بخشید!
در پی سخنان رهبر آیندة انقلاب جهانی، هیلاری کلینتون دوان دوان خود را به پاکستان رساند تا مواد اولیة ساخت و پرداخت «سکوی پرش» ایشان را سفارش دهد. میدانیم که هر چه در پاکستان میگذرد طی چند ماه به ایران سرایت میکند، حداقل طی جنگ سرد چنین بوده رسم روزگار. بله امروز هیلاری کلینتون وارد پاکستان شد و از آنجا که «خوشقدم» هم بود، در بازار پیشاور بمبی منفجر شد که تاکنون بیش از 92 کشته و تعداد کثیری مجروح برجای گذاشته. مسلم است که وزیر امورخارجة آمریکا بلافاصله این جنایت هولناک را محکوم کرده، آن را به طالبان نسبت دهد! چرا که این جنایت هولناک تداوم جنگ دونکیشوتوار پاکستان در «وزیرستان» را در افکار عمومی یا بهتر بگوئیم نزد «تودهها» و مردم کوچه و خیابان «توجیه» میکند. واقعیت این است که اگر طالبان قصد مبارزه با آمریکا و دولت پاکستان را میداشت پادگانها و یا حداقل سفارت آمریکا و مراکز «نظامی ـ امنیتی» پاکستان را هدف قرار میداد، نه مردم را در بازار. پیام انفجار وحشیانة پیشاور چیست؟ «توجیه» تداوم و گسترش جنگ داخلی در کشور پاکستان!
با فرسایش «سیاست انسداد» سیساله، گاوچرانها باز هم شیفتة «انقلاب» شدهاند. اینبار هم مرکز «انقلاب» کذا کشور ایران است، و هدف انقلاب نیز همان هدف پیشین: تبدیل ایران به پشت جبهة طالبان و گسترش دامنة جنگ به آنسوی خزر، به قلب مسکو! اما از آنجا که امروز روسیه هم پای به جهان سرمایهداری گذاشته، لازم است طالبان «پرچم سرخ» هوا کرده و اینبار «ضدامپریالیست» شوند و همچون خمینی دجال قصد «انقلاب جهانی» کنند. این سناریوی فریبنده را دیگر در «نوفل لوشاتو» نمیتوان به اجرا گذارد، لازم است رهبر انقلاب آینده مستقیماً تحت نظارت ارباب در ینگهدنیا «گزافهگوئی» کرده، ضمن «خشونتستائی» و نفسکشطلبی و تناقضگوئی خواهان «مبارزه با توهمات مردم» شوند.
هر چه رهبر انقلاب گذشته اهل زدن «تودهنی» و «سیلی» بودند، رهبر انقلاب آینده عاشق لگدپرانی است. و به راستی که در ینگه دنیا، مرکز لگدپرانی سرمایهسالاری جهانی از پس این مهم نیک برآمده. «رهبر جدید» ابتدا کشف کردند که «حضور در خیابان» کافی نیست! البته این برای «داسالله» بینوا که جز تقلید میمونوار از لباس و موی چهگوارا، عربدهجوئی در خیابان و گلوله در بیابان هیچ نمیشناسد، فینفسه پیشرفت بزرگی است. ولی چه سود که ادامة این صحبتها شارلاتانیسم چپالله را به نمایش میگذارد. رهبر آینده در آغاز سخنانشان قصد داشتند به «تودههای مردم» ضرورت برقراری یک «دولت دمکراتیک» را نشان دهند و اصولاً با ملت ایران هم کاری نداشتند، ولی ناگهان همچون داشصفار و ملامحمد خاتمی به وزیر ارشاد جمکران تبدیل شده، همچون دیگر اعضای «امپراتوری باورها» خواهان کنترل ذهن و ضمیر «مردم» شدند:
«باید علیه آگاهی خودبخودی تودهها حرکت کرد[...] و ضرورت برقراری دولت دموکراتیک نوین را به آنان نشان داد. [...] ما باید با توهمات تودهها هم مقابله کنیم [...] بخش مهمی از نیروهائی که خود را کمونیست میدانند آغشته به تفکرات بورژوا دموکراتیک هستند. کمونیستها اغلب اوقات کمونیست نیستند. آنان اغلب به عنوان مبارزین دموکرات در مقابل تودهها ظاهر میشوند و نه کمونیستهائی که در حال ساختن یک جنبش سیاسی کمونیستی رهائیبخش هستند. بسیاری از افراد چپ [...] به عنوان مدافعین جمهوری بورژوائی به فعالیت میپردازند.»
بله، چه خوب شد که به مفهوم «دولت دمکراتیک» مدنظر این «برادر» چپنما پی بردیم، اگر نه ممکن بود به این توهم دچار شویم که ایشان ویراست بیدستار و نعلین حاج روحاللهاند، و باز هم در توهماتمان دلیل عشق ایشان به لگدپرانی را فقدان نعلین میانگاشتیم. کافی است «اسلام» را بجای «کمونیسم» و «ضدانقلاب» را بجای «بورژوا» و «دمکرات» بگذاریم، تا برسیم به یکی از همان سخنرانیهای گوسالهپسند «امام» خمینی. باری، سخنان «داسالله» با کد: 8386 در سایت «پیک ایران» مورخ، 26 اکتبر 2009 انتشار یافته. از قضای روزگار 26 اکتبر مقارن است با «4 آبان» روز تولد شاه ایران و سخنرانی ابلهانة خمینی در مخالفت فرضی با «کاپیتولاسیون» هم در یک «4 آبان» دیگر ایراد شده بود. و از همان روز ایشان تبدیل شدند به رهبر ضدامپریالیستهای جهان که «شیعیمسلک» و «مزدور آمریکا» بودند و به دلیل اشکالات ناشی از نعلین و دستار فقط سیلی و تودهنی میزدند. تصدیق میکنید که لگد زدن با نعلین لگدپران محترم را به «پابرهنه» تبدیل میکند. در صورتیکه اگر یک جفت از همان چکمههای معروف اوباشالله با لبههای فلزی به پای مقدستان باشد لگدپرانی لذت عجیبی دارد، طرف مقابل را لتوپار و غرقه به خون میکند، و همة مزة «انقلاب» به همین «خون» است.
برای ایجاد این شرایط رویائی، و تناول این خوراک لذیذ ما هم به شیوة «خانم باتمانقلیچ» که هنوز زندهاند، دستور طبخ خوراک «انقلاب ایرانی» با سس «سیا» میدهیم. ابتدا یک سجادة «ابریشمین» در شهر شهید پرور نیویورک پهن کنید، سپس متن یکی از سخنرانیهای ابلهانه و مبتذل امام خمینی را با مختصری دخل و تصرف بازنویسی فرمائید! به این ترتیب که واژههای «مستضعف، پابرهنه، امت، مسلمین و مومنین» را با «مردم، کارگر، خلقها، تودهها و انقلابیون» جایگزین کنید. بجای «سیلیهای» سختی که حاج روحالله، ضمن عربدهجوئی و افتخار به توحش و خشونت نثار «امپریاس» و «مستکبرین» میفرمودند، شما میتوانید به «لگد محکم» متوسل شوید تا «توهمات» مردم را بزدائید و از این طریق «ملت ایران» را حسابی سرکوب کرده، همچون امام مترقیتان، مراتب خشنودی ارباب را فراهم آورید.
یک خمینی بدون دستار از تل عوامگرای «داسالله» چنین فرمودهاند که باید خط مشی سیاسی «صحیح» داشته باشیم و برای آرزوها و رویاهای مردم بجنگیم! بله، برنامه همان برنامة ابلهفریب سیسال پیش است، خط مشی «صحیح» داسالله جنگیدن برای «رویاهای مردم» است، نه مبارزه برای تحقق مطالبات صنفی و منطقی آنان. خلاصه عموسام، رنگ پالان خر وفادارشان، «رهبر انقلاب ایران» را از «سبز» به «سرخ» تغییر دادهاند تا ایشان با نشخوار همان مزخرفات سیسال پیش خمینی در باب «انقلاب» در ایران و صدور آن به «جهان»، شعبة جدید دکان «خطامام» را در نیویورک افتتاح کنند. در این سخنرانی متناقض و گوسالهفریب هیچ برنامهای ارائه نشده، هیچ مسیری برای رسیدن به اهداف واقعی مشخص نشده، «داسالله» میخواهد هم با «توهمات مردم» مبارزه کند، هم برای برآورده کردن «رویاهای مردم» بجنگد! به عبارت دیگر در قاموس رهبر آیندة انقلاب توهم بر دو نوع است: توهم خوب که رویای مردم نام دارد، و توهم بد که اصحاب داس وظیفه دارند با آن بجنگند تا ایران باز هم به سکوی پرش اربابانشان تبدیل شود:
«ما باید با توهمات تودهها هم مقابله کنیم برای این کار باید دارای خط مشی سیاسی صحیح بود و بر اقشار تحت ستم و استثمار جامعه[...] و روشنفکران انقلابی تکیه کرد[...] طبقات حاکم در ایران و قدرتهای بزرگ جهان [...]تلاش میکنند [...] این خیزش به منافع کلی آنان ضربه نزند [...] در این میان، چه کسانی متعهد خواهند شد که به روشنی[...] منافع اساسی مردم را بیان کرده و پیگیرانه برای این منافع و عمیقترین آرزوها و رویاهای مردم بجنگند؟ مبارزینی كه رویای دنیای عادلانه را در سر میپرورانند [...] زیر کدام پرچم طبقاتی و سیاسی گرد خواهند آمد؟ آیا اجازه میدهیم که جناحهای مختلف طبقة حاکمه [...] قدرت خود را به قیمت لگدمال کردن آمال و آرزوهای ما تحکیم کنند؟ [...] این بار نباید بگذاریم [انقلاب] از مردم ایران و مردم جهان ربوده شود.»
برای تداوم «تحریم اقتصادی» و «انزوای سیاسی» ایران، یعنی همان تحقق «رویاهای مردم» است که سازمان سیا اینبار در ینگهدنیا «پرچم سرخ انقلاب» برافراشته. فواید استقرار یک حکومت مدعی سوسیالیسم در ایران چیست؟ تداوم خط امام! هدف «خط امام» چه بود؟ ایجاد گسست، تحمیل انزوای سیاسی و تحریم اقتصادی جهت سرکوب همه جانبة ملت ایران به نام «اسلام» و «مستضعفین»، و اینهمه به بهانة «نبرد با استکبار جهانی»! همین سیاست را میتوان با یک «انقلاب» کمونیستی تداوم بخشید. نتیجه یکسان است: تحمیل «شرایط ویژه» بر ملت ایران، البته تحت نظارت عالیة سازمان سیا، و اینبار به نام «لنینیسم» و «کارگران» و معلمان و غیره.
سیسال پیش گروه برژینسکی برای «انقلاب» در ایران، دو پدیدة مبهم «مردم» و «اسلام» را برگزید، امسال همین گروه جنایتکار برای سازمان دادن به یک کودتای نوین و حقنه کردن آن به عنوان «انقلاب»، باز هم به «مردم» ولی اینبار به «پرچم سرخ» متوسل شده. در واقع اهمیتی ندارد کدام گروه، با چه رنگی قدرت را در کشور ایران به دست میگیرد، مهم این است که این جابجائی قدرت «انقلاب» خوانده شود. چراکه مهمترین ویژگی «انقلاب» ایجاد «گسست» در روند رشد ملتهاست.
«گسست» و «انزوای سیاسی» وجه تشابه کودتا و انقلاب است. به همین دلیل است که سرمایهسالاری جهانی مزورانه از همة «انقلابها» به صورت پنهانی حمایت کرده، ولی از استقلال هند و تبدیل این کشور به یک دمکراسی واقعی هیچ دل خوشی ندارد. سرمایهسالاری کشور هند را نه تنها تجزیه کرد، که سالهاست تحریم اقتصادی را بر ملت هند تحمیل میکند. در مورد نقش آلمان و انگلستان در بازگشت لنین به روسیه پیشتر توضیح دادهایم. کودتای بلشویکها باعث شد، روسیه 80 سال منزوی شود، البته بهانة مخالفت غرب با حکومت شوروی سابق ایدئولوژی «مارکسیست ـ لنینیست» عنوان شد، در حالیکه واقعیت جز این بود. حداقل از زمانیکه «رفیق» استالین در رأس حاکمیت اتحاد شوروی قرار گرفت، سرمایهداری غرب نفسی به راحت کشید. چون ایشان را به عنوان رهبر «سوسیالیسم» و لندن و واشنگتن را به عنوان «سمبل لیبرالیسم» به جهانیان معرفی کرد. حال آنکه اگر رفیق استالین مدعی دمکراسی نبودند و با تکیه بر «کارگران» به جنایت و سرکوب ملت روسیه و دیگر اقوام اشتغال داشتند، سرمایهسالاری جهانی به گزاف خود را مدافع «حقوقبشر» و آزادیهای فردی نیز معرفی میکرد. البته کودتاهائی که از سال 1921 تاکنون در کشور ایران سازمان یافته، تا حدودی ماهیت واقعی مدافعین دروغین آزادی را فاش میکند. همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتهایم، ملت ایران برای دستیابی به حقوق انسانی خود در برابر استعمارگران تنهاست.
توحش «مردم» با «پرچم سبز» به تدریج میرود تا جای خود را به خشونت «مردم» با «پرچم سرخ» بسپارد. خطر برای دمکراسی همینجاست: جایگزینی «طاعون سبز» با «طاعون سرخ»؛ جایگزینی حزبالله با چپالله و داسالله، همان گروههائی که سی سال پیش زیر علم یک آخوند وحشی و بیسواد سینه میزدند، چرا که ایشان را «ضدامپریالیست» شناسائی کرده بودند. علامت تعجب هم نمیگذاریم. اگر فقر فرهنگی را به حماقت و خودفروختگی اینان اضافه کنیم متوجه میشویم دلیل خروج داسالله از غار اصحاب کهف چیست.
بله، دکان طاعون سبز کساد شده، و بحران هستهای میرود که پایان گیرد. دوباره فصل «مبارزه با امپریالیسم» در ایران فرا رسیده. شرایط از هر نظر مساعد به نظر میرسد. ایران با کشورهای مسلماننشین و سرمایهداری روسیه محاصره شده. یک «جمهوری خلقی» با «پرچم سرخ» میتواند جایگزین «جمهوری اسلامی» شده، همان وظیفة مزدوری و نوکری را برای سازمان ناتو بخوبی انجام دهد، درست مانند حکومت کلنل چاوز کودتاچی در ونزوئلا. چاوز هم خود را «سوسیالیست» میداند و به پرچم سرخ آویزان شده.
اصل مطلب، همانطور که میبینیم تداوم «خط امام» است. نام آن هر چه باشد، اهمیتی ندارد. خواستند با پرچم سبز، یا همان نماد اسلام و فاشیستهای بومپرست غرب اینکار را انجام دهند، موفق نشدند. حال برای تداوم «خط توحش» پرچم سرخ برافراشتهاند! تفاوتی نمیکند، حزبالله و داسالله از نظر توحش و فقرفرهنگی هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند. اولی برای «انسانستیزی» و سرکوب خواهان پیروی از «خط امام» و «اسلام ناب» و «منطق توحش علوی» است، دومی هم مدعی پیروی از «خط لنین» و «انقلاب» تودههای «آگاه!» حساب طاعون سبز روشن است، ولی برای برادران داسالله متأسفایم، چرا که مواضعشان در مورد تظاهرات 8 مارس 1979 و اتحاد راست افراطی و چپنمایان از خاطرهها زدوده نخواهد شد! این یک واقعیت تاریخی است که نه تنها ماهیت انسانستیز مدعیان «چپگرائی»، که آخوندپرستیشان را نیز در ایران آشکار کرد. فاشیسم و جمعگرائی به نام «مستضعف» یا «کارگر»، به نام دین یا بر ضددین با هر پرچمی، سبز یا سرخ، جز فاشیسم و انسانستیزی هیچ نیست.
کشور ایران «یک پرچم» دارد که با خون سرداران مشروطه و آرمانهایشان در هم آمیخته. این پرچم از سرفرازی یک ملت سخن میگوید، از شهامت و استقامت و مبارزات ملت ایران در برابر استعمار روس و انگلیس هزار داستان ناگفته در سینه دارد. این پرچم از خیانت دستاربندان به ملت ایران میگوید، این پرچم بار تاریخ ایران را بر دوش میکشد و ملت ایران هرگز آنرا به زمین نگذاشته تا پرچم دیگری برافرازد! تا پرچمی برافرازد که با تاریخاش بیگانه باشد. مگر هیچ ملتی با تاریخ خود وداع میکند که امروز مشتی «جوجهخمینیست» بیدستار تکه پارچة سرخ برای ما ملت علم کردهاند؟ پرچم سرخ نمیتواند بجای پرچم ایران بنشیند، همچنانکه تودههای «آگاه» یا «ناآگاه» و «کارگران» هم نمیتوانند بجای «ملت ایران» بنشینند. کشور ایران نه متعلق به شیعیمسلکان و مستضعفان است نه متعلق به کارگران، و نه متعلق به خلقهای ستم دیده. کشور ایران متعلق به ملت ایران است. این ملت به عنوان مجموعة انسانها و نه گلة پیرو «ایدئولوژی» دستساز استعمار، در «زمان» و مکان مشخصی قرار گرفته و «تاریخ» مشخصی دارد. بر اساس این تاریخ «مشخص» ایرانیان در اوائل قرن بیستم برای استیفای حقوقانسانی خود بپا خاستند، پرچم سه رنگ با نشان شیروخورشید دستاورد قیام مشروطه است. این تاریخ را هر سی سال یکبار، در راه تأمین منافع گاوچرانها با پرچمهای سبز و سرخ «از نو» نمینویسند. جنگسرد به پایان رسیده، سیاست انسداد آمریکا در منطقه پس از سیسال نفسهای آخر را میکشد، با پرچم سرخ نمیتوان به این جسد پوسیده جان دوباره بخشید!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت